یوسف و یارانش
آرشیو
چکیده
متن
پایان سالهای زندان
یوسف چند سال و چند ماه و چند روز در زندان به سر برد؟ این هم یک پرسش است؛ ولی پرسشی است که از دیدگاه گویندهی داستان ـخداوند سبحان ـ هیچارزش و اهمیتی ندارد. اینگونه پرسشها آنچنان نیستند که اگر کسی آنها را مطرح نکند یا پاسخش را نداند، در غفلت بماند یا هرکس آنها را مطرح کند و فرضاً به پاسخش نیز برسد، چشمههای بصیرت در اعماق جانش بجوشد. مهم این است که بدانیم یوسف جوان چگونه و چرا به زندان افتاد و چرا و چگونه او را از زندان آزاد کردند؟ به دیگر سخن، با چه قصد و غرضی به زندانش افکندند و با چه مقصد و هدفی، او را آزاد کردند؟
عزیز مصر و دارودستهاش، یوسف را به جرم اینکه درخواست نابجا و خلاف عرف و قانونشان را اجرا نکرد، به زندان افکندند. یوسف، زندانی عزیز مصر گردید و جز او و اطرافیانش کسی از این مسأله آگاه نبودند. قاعدت یوسف برای همیشه باید در این زندان انفرادی میماند و از تمامی حقوق اجتماعی و موهبتهای زندگی محروم میگردید.البته، این بر خلاف سرنوشتی بود که خدای بزرگ برای یوسف عزیز رقم زده بود. یوسف جوان نیز به خوبی براین نکته واقف بود و از همان ساعتهای نخستین میدانست که بهزودی از زندان بیرون خواهد آمد و به منزلت و مکنت و سروری و عزّت دنیا و آخرت نایل خواهد گردید. با اینحال، بر خلاف پیشبینی او که میپنداشت همینکه یار زندانیاش، ساقی ویژه پادشاه شود، او نیز به دنبال وی رهسپار دربار خواهد شد و رنج تنهایی و دوران زندان به پایان خواهد رسید، ساقی پادشاه به کلّی مطلب را فراموش کرد. بدین ترتیب، پنج ششسالی و شاید هم بیشتر، یوسف در زندان ماند تا این که خداوند اراده فرمود از زندان به در آید و نزد پادشاه مصر بار یابد.
رؤیای اسرارآمیز پادشاه مصر
یک روز پیش از آنکه آفتاب برآید و مردم مصر ازخانههایشان به در آیند، پادشاه مصر، درباریان را گرد آورد و خطاب به آنان گفت: دیشب در خواب دیدم که هفت گاو لاغر ر هفت گاو چاق میخورند! هم چنین هفت خوشهی سبز را دیدم که تغییر حالت دادند و کاملاً خشک شدند. ای جماعت درباریان! اگر مدّعی هستید که از عهدهی تعبیر خواب برمیآیید، دربارهی این خوابی که من دیدهام، نظر بدهید و مرا از این شوریدگی و سردرگمی به در آورید!
پادشاه مصر از یک سو واهمه دارد از اینکه در رؤیای شگفت انگیز وی، اسراری نهفته باشد و نامحرمان به آن اسرار دست یابند. از سوی دیگر سخت تحت تأثیر خوابی که دیده، قرار گرفته است و میخواهد هرچه زودتر دریابد که این خواب بیانگر چه مسایلی است و چه حوادث تلخ و شیرینی در انتظار اوست و سرنوشت آیندهی مصر چگونه رقم خورده است؟ به همین جهت، دست به دامان درباریان شده است و از آنان نظر میخواهد و استمداد میکند.درباریان نیز از یک سو، از علم تعبیر خواب و دانش تأویل احادیث بیبهرهاند و از سوی دیگر، دون شأن خود میبینند که صادقانه بگویند: از تعبیر خواب سر در نمیآوریم! سرانجام پس از رایزنی با یکدیگر گفتند: اینها، خوابهای آشفته و پریشانند و ما از عهدهی تعبیر این چنین خوابهای آشفته و پریشان برنمیآییم!
یوسف صدّیق
کار بسیار دشوار شده بود. پادشاه مصر تحت تأثیر این رؤیای اسرار آمیز، آرام و قرار نداشت. پاسخ دانشمند مأبانهی درباریان نیز درد او ر درمان نکرد. در آن میان، ساقی ویژه پادشاه ـکه همان یار زندانی آزاد شدهی یوسف بودـ پس از مدّتها فراموشی به یاد آورد که یوسف، نوادهی ابراهیم به او چه گفته بود.وی با قاطعیت تمام خطاب به پادشاه و درباریان گفت: شما را از تعبیر خواب پادشاه آگاه میسازم، این مأموریت مهم را بر عهدهی من بگذارید!
اصلاً از او نپرسیدند که کجا میخواهی بروی؟ از چه کسانی میخواهی تعبیر خواب پادشاه را بپرسی؟ ساقی پادشاه بیدرنگ به سراغ یوسف زندانی رفت و گفت: یوسف، ای مرد راستگوی و درست اندیش! برای ما بازگوی هفت گاو چاق که هفت گاو لاغر آنها را بخورند و هفت خوشهی سبز که ناگهان خشک شوند، تعبیرش چیست تا من نزد این جماعت بازگردم و آنان از وضع و حال شم آگاه شوند!؟
تعبیر خواب پادشاه
یوسف مانند کسی که از مدّتها پیش خود را برای پاسخ دادن به یک پرسش آماده کرده باشد، بیدرنگ پاسخ داد: هفت سال تمام پیاپی کاشت و برداشت خواهید داشت. وقتی محصولتان را درو میکنید، به همان حال در خوشههایشان باقی بگذارید تا خشک شوند و به همان شکل آنها را انبار کنید بهجز اندکی از محصول را که قوت و غذای همان سال شما خواهد بود. آنگاه پس از هفت سال فراوانی، هفت سال سختی و قحطی فرا میرسد که همهی آن ذخیرههای پیشین شما را میخورند بهجز اندکی از آن که در بند و بست نگاه داشته باشید. آنگاه سالی فرا خواهد رسید که بار دیگر مردم از آب باران سیراب میشوند و به رسم سالهای فراوانی محصول، شراب درست میکنند!
بدین ترتیب، یوسف جوان هم خواب پادشاه را تعبیر کرد و هم راه و روش تدبیر امور و سیاست مملکت را در یک برنامهی پانزده ساله، بیشایبه و صادقانه در اختیار پرسشگر گذاشت. اینک اگر موافق باشید، این خواب و تعبیر خواب را با هم مقایسه و بررسی کنیم و ببینیم یوسف صدّیق در پرتو دانش تأویل احادیث، مطالبی را که در پاسخ پرسش ساقی پادشاه بیان کرد، از کجای خواب پادشاه دریافته بود؟
بازتابی از دانش تعبیر خواب
پیش از این دانستیم که دانش تأویل احادیث فراتر ازدانش تعبیر خواب و فنّ خوابگزاری است و حقیقت این دانش ـنه ادّعاهای بیاساس و دروغین مربوط به آنـ را خدای علیم و حکیم در اختیار بندگان پاک نهاد و نیک سیرت خویش قرار میدهد که یوسف از آن جمله است. وقتی کسانی که خداوند دانش تأویل احادیث به آنان عطا فرموده است،رؤیاهای صادقه را تعبیر میکنند، درست مانند متن و ترجمه یا رمز و کشف رمز، میتوانیم خواب را کنار تعبیر خواب بگذاریم و با مقایسهی آندو با یکدیگر ،نظارهگر جلوههای یکی از آیات قدرت الهی باشیم.
گاو، همیشه نماد و نشانهی برکت و فراوانی بوده و چاق بودن آن تأکیدی دیگر بر فراوانی نعمت و برکت و پرمحصول بودن است به ویژه آن که در کنار آن، خوشههای گندم یا ذرّت (هرچیزی که محصول اصلی مصر در آن روزگار بوده است) به خواب پادشاه آمدهاند. همانگونه که آن هفت گاو چاق پیش از آن هفت گاو لاغر به خواب پادشاه آمدند، هفت سال فراوانی هم پیش از هفت سال قحطی و سختی فرا خواهد رسید. از سوی دیگر، معمولاً گاوها همدیگر را نمیدرند و نمیخورند. پس موضوع خود گاو نیست؛ صحبت از چیز دیگری است. به فرض که گاوها هم به یکدیگر حمله کنند و یکدیگر را بدرند و بخورند، قاعدتاً میبایست گاوهای چاق، گاوهای لاغر را بخورند، نه به عکس!
پس حتماً منظور ،چیز دیگری است و با توجّه به خوشههای سبز محصول که معمولاً سالی یکبار به دست میآیند و تکرار عدد هفت، معلوم میشود که سالهای فراوانی با گاوهای چاق و سالهای قحطی با گاوهای لاغر در متن خواب نشان داده شدهاند. آن خوشههای سبز هم با تغییر حالتشان به خوشههای خشک، خواستهاند نشان دهند که محصولات هفت سال فراوانی باید به همان صورت با خوشههایشان خشک شوند و انبار شوند تا سالم بمانند و تا پایان هفت سال قحطی و سختی دوام بیاورند. پادشاه پس از دیدن این دو صحنه از خواب بیدار شده است؛ معنایش ایناست که پس از این دو هفت سال، وضعیت مصر به حالت عادی باز خواهد گشت.
معنای اینکه پادشاه مصر چنین خوابی ر دیده است نه فرد دیگری، ایناستکه پادشاه باید نسبت به اوضاع و احوالی که در سالهای آینده در انتظار مملکت و مردم مصر است، احساس مسؤولیت بکند. وی باید تدبیر امور را برعهدهی فردی لایق بگذارد که از درایت و کفایت لازم برخوردار و مورد اطمینان و قابل اعتماد باشد تا بتواند مصریان را از فراز و نشیب این چهارده سال سرنوشتساز به سلامت و عزّت بگذراند. این، نکتهای بود که یوسف صدّیق در حال حاضر سخنی دربارهی آن نگفت؛ شاید به خاطر آنکه ساقی پادشاه هم نگفته بود که این خواب را پادشاه مصر دیده است! وانگهی، «هرسخن جایی و هر نکته مقامی دارد».
آخرین ساعات زندان
یوسف صدّیق، آخرین ساعتهای تنهایی و دلواپسی و نابسامانی را در زندان انفرادی خویش میگذراند و این بار اطمینان دارد که به زودی ـبه معنای واقعی کلمهـ از زندان آزاد خواهد گردید. این همان پیش بینی و تدبیر قبلی یوسف است که در پرتو دانش تأویل احادیث، از سر خردمندی و تیزبینی دریافته است که یادآوری مطلب از زبان ساقی پادشاه در دربار مصر، روزنهی امید و سببسازی خداوند برای رهایی وی از زندان عزیز مصر خواهد بود. هم اکنون این مسأله پس از آنکه با تقدیر حکمت آمیز ربّانی با چند سال تأخیر به مرحلهی کمال رسیده است، تحقّق مییابد. همینکه تعبیر خواب پادشاه به آگاهی او و درباریانش برسد، دنبال یوسف خواهند فرستاد و او را با عزّت و احترام به دربار خواهند بُرد و آنوقت…
***
بحمداللّه،همراه با شما خوانندگان گرامی بشارت، هرچند فشرده و شتابان، به نیمهی راه رسیدهایم. نامهها و نقد و نظرهای شما نیز پیاپی به دست ما میرسد و ما صمیمانه از شما سپاسگزاریم. در قسمتهای بعدی، به توفیق الهی، شاهد آن خواهیم بود که آیات نیمهی دوم سورهی یوسف، یکی پس از دیگری، نقاب از چهرهی زیبا و دلآرای حقایق این داستان برمیگیرند و پرده از روی اسرار نهان کنار میزنند .آنگاه برداشتهای درست و نادرست ما و دیگران را به داوری و ارزیابی مینشینند و بسیاری ازپرسشهای بیپاسخ ما را که از آغاز داستان تا این مرحله برای ما مطرح شده است، پاسخ میگویند یا جوابهایی را که یافتهایم یا از دیگران دریافت کردهایم تصحیح و تکمیل میکنند. بدیهی است برای بهرهوری هرچه بیشتر و برخورداری هرچه افزونتر از این سفرهی الهی، هرگز نباید از تلاوت مکرّر بخشهای گوناگون سورهی مبارکهی یوسف و دقّت و تدبّر در آیات شریفهی آن غفلت کنیم.
خدا نگهدارتان.
یوسف چند سال و چند ماه و چند روز در زندان به سر برد؟ این هم یک پرسش است؛ ولی پرسشی است که از دیدگاه گویندهی داستان ـخداوند سبحان ـ هیچارزش و اهمیتی ندارد. اینگونه پرسشها آنچنان نیستند که اگر کسی آنها را مطرح نکند یا پاسخش را نداند، در غفلت بماند یا هرکس آنها را مطرح کند و فرضاً به پاسخش نیز برسد، چشمههای بصیرت در اعماق جانش بجوشد. مهم این است که بدانیم یوسف جوان چگونه و چرا به زندان افتاد و چرا و چگونه او را از زندان آزاد کردند؟ به دیگر سخن، با چه قصد و غرضی به زندانش افکندند و با چه مقصد و هدفی، او را آزاد کردند؟
عزیز مصر و دارودستهاش، یوسف را به جرم اینکه درخواست نابجا و خلاف عرف و قانونشان را اجرا نکرد، به زندان افکندند. یوسف، زندانی عزیز مصر گردید و جز او و اطرافیانش کسی از این مسأله آگاه نبودند. قاعدت یوسف برای همیشه باید در این زندان انفرادی میماند و از تمامی حقوق اجتماعی و موهبتهای زندگی محروم میگردید.البته، این بر خلاف سرنوشتی بود که خدای بزرگ برای یوسف عزیز رقم زده بود. یوسف جوان نیز به خوبی براین نکته واقف بود و از همان ساعتهای نخستین میدانست که بهزودی از زندان بیرون خواهد آمد و به منزلت و مکنت و سروری و عزّت دنیا و آخرت نایل خواهد گردید. با اینحال، بر خلاف پیشبینی او که میپنداشت همینکه یار زندانیاش، ساقی ویژه پادشاه شود، او نیز به دنبال وی رهسپار دربار خواهد شد و رنج تنهایی و دوران زندان به پایان خواهد رسید، ساقی پادشاه به کلّی مطلب را فراموش کرد. بدین ترتیب، پنج ششسالی و شاید هم بیشتر، یوسف در زندان ماند تا این که خداوند اراده فرمود از زندان به در آید و نزد پادشاه مصر بار یابد.
رؤیای اسرارآمیز پادشاه مصر
یک روز پیش از آنکه آفتاب برآید و مردم مصر ازخانههایشان به در آیند، پادشاه مصر، درباریان را گرد آورد و خطاب به آنان گفت: دیشب در خواب دیدم که هفت گاو لاغر ر هفت گاو چاق میخورند! هم چنین هفت خوشهی سبز را دیدم که تغییر حالت دادند و کاملاً خشک شدند. ای جماعت درباریان! اگر مدّعی هستید که از عهدهی تعبیر خواب برمیآیید، دربارهی این خوابی که من دیدهام، نظر بدهید و مرا از این شوریدگی و سردرگمی به در آورید!
پادشاه مصر از یک سو واهمه دارد از اینکه در رؤیای شگفت انگیز وی، اسراری نهفته باشد و نامحرمان به آن اسرار دست یابند. از سوی دیگر سخت تحت تأثیر خوابی که دیده، قرار گرفته است و میخواهد هرچه زودتر دریابد که این خواب بیانگر چه مسایلی است و چه حوادث تلخ و شیرینی در انتظار اوست و سرنوشت آیندهی مصر چگونه رقم خورده است؟ به همین جهت، دست به دامان درباریان شده است و از آنان نظر میخواهد و استمداد میکند.درباریان نیز از یک سو، از علم تعبیر خواب و دانش تأویل احادیث بیبهرهاند و از سوی دیگر، دون شأن خود میبینند که صادقانه بگویند: از تعبیر خواب سر در نمیآوریم! سرانجام پس از رایزنی با یکدیگر گفتند: اینها، خوابهای آشفته و پریشانند و ما از عهدهی تعبیر این چنین خوابهای آشفته و پریشان برنمیآییم!
یوسف صدّیق
کار بسیار دشوار شده بود. پادشاه مصر تحت تأثیر این رؤیای اسرار آمیز، آرام و قرار نداشت. پاسخ دانشمند مأبانهی درباریان نیز درد او ر درمان نکرد. در آن میان، ساقی ویژه پادشاه ـکه همان یار زندانی آزاد شدهی یوسف بودـ پس از مدّتها فراموشی به یاد آورد که یوسف، نوادهی ابراهیم به او چه گفته بود.وی با قاطعیت تمام خطاب به پادشاه و درباریان گفت: شما را از تعبیر خواب پادشاه آگاه میسازم، این مأموریت مهم را بر عهدهی من بگذارید!
اصلاً از او نپرسیدند که کجا میخواهی بروی؟ از چه کسانی میخواهی تعبیر خواب پادشاه را بپرسی؟ ساقی پادشاه بیدرنگ به سراغ یوسف زندانی رفت و گفت: یوسف، ای مرد راستگوی و درست اندیش! برای ما بازگوی هفت گاو چاق که هفت گاو لاغر آنها را بخورند و هفت خوشهی سبز که ناگهان خشک شوند، تعبیرش چیست تا من نزد این جماعت بازگردم و آنان از وضع و حال شم آگاه شوند!؟
تعبیر خواب پادشاه
یوسف مانند کسی که از مدّتها پیش خود را برای پاسخ دادن به یک پرسش آماده کرده باشد، بیدرنگ پاسخ داد: هفت سال تمام پیاپی کاشت و برداشت خواهید داشت. وقتی محصولتان را درو میکنید، به همان حال در خوشههایشان باقی بگذارید تا خشک شوند و به همان شکل آنها را انبار کنید بهجز اندکی از محصول را که قوت و غذای همان سال شما خواهد بود. آنگاه پس از هفت سال فراوانی، هفت سال سختی و قحطی فرا میرسد که همهی آن ذخیرههای پیشین شما را میخورند بهجز اندکی از آن که در بند و بست نگاه داشته باشید. آنگاه سالی فرا خواهد رسید که بار دیگر مردم از آب باران سیراب میشوند و به رسم سالهای فراوانی محصول، شراب درست میکنند!
بدین ترتیب، یوسف جوان هم خواب پادشاه را تعبیر کرد و هم راه و روش تدبیر امور و سیاست مملکت را در یک برنامهی پانزده ساله، بیشایبه و صادقانه در اختیار پرسشگر گذاشت. اینک اگر موافق باشید، این خواب و تعبیر خواب را با هم مقایسه و بررسی کنیم و ببینیم یوسف صدّیق در پرتو دانش تأویل احادیث، مطالبی را که در پاسخ پرسش ساقی پادشاه بیان کرد، از کجای خواب پادشاه دریافته بود؟
بازتابی از دانش تعبیر خواب
پیش از این دانستیم که دانش تأویل احادیث فراتر ازدانش تعبیر خواب و فنّ خوابگزاری است و حقیقت این دانش ـنه ادّعاهای بیاساس و دروغین مربوط به آنـ را خدای علیم و حکیم در اختیار بندگان پاک نهاد و نیک سیرت خویش قرار میدهد که یوسف از آن جمله است. وقتی کسانی که خداوند دانش تأویل احادیث به آنان عطا فرموده است،رؤیاهای صادقه را تعبیر میکنند، درست مانند متن و ترجمه یا رمز و کشف رمز، میتوانیم خواب را کنار تعبیر خواب بگذاریم و با مقایسهی آندو با یکدیگر ،نظارهگر جلوههای یکی از آیات قدرت الهی باشیم.
گاو، همیشه نماد و نشانهی برکت و فراوانی بوده و چاق بودن آن تأکیدی دیگر بر فراوانی نعمت و برکت و پرمحصول بودن است به ویژه آن که در کنار آن، خوشههای گندم یا ذرّت (هرچیزی که محصول اصلی مصر در آن روزگار بوده است) به خواب پادشاه آمدهاند. همانگونه که آن هفت گاو چاق پیش از آن هفت گاو لاغر به خواب پادشاه آمدند، هفت سال فراوانی هم پیش از هفت سال قحطی و سختی فرا خواهد رسید. از سوی دیگر، معمولاً گاوها همدیگر را نمیدرند و نمیخورند. پس موضوع خود گاو نیست؛ صحبت از چیز دیگری است. به فرض که گاوها هم به یکدیگر حمله کنند و یکدیگر را بدرند و بخورند، قاعدتاً میبایست گاوهای چاق، گاوهای لاغر را بخورند، نه به عکس!
پس حتماً منظور ،چیز دیگری است و با توجّه به خوشههای سبز محصول که معمولاً سالی یکبار به دست میآیند و تکرار عدد هفت، معلوم میشود که سالهای فراوانی با گاوهای چاق و سالهای قحطی با گاوهای لاغر در متن خواب نشان داده شدهاند. آن خوشههای سبز هم با تغییر حالتشان به خوشههای خشک، خواستهاند نشان دهند که محصولات هفت سال فراوانی باید به همان صورت با خوشههایشان خشک شوند و انبار شوند تا سالم بمانند و تا پایان هفت سال قحطی و سختی دوام بیاورند. پادشاه پس از دیدن این دو صحنه از خواب بیدار شده است؛ معنایش ایناست که پس از این دو هفت سال، وضعیت مصر به حالت عادی باز خواهد گشت.
معنای اینکه پادشاه مصر چنین خوابی ر دیده است نه فرد دیگری، ایناستکه پادشاه باید نسبت به اوضاع و احوالی که در سالهای آینده در انتظار مملکت و مردم مصر است، احساس مسؤولیت بکند. وی باید تدبیر امور را برعهدهی فردی لایق بگذارد که از درایت و کفایت لازم برخوردار و مورد اطمینان و قابل اعتماد باشد تا بتواند مصریان را از فراز و نشیب این چهارده سال سرنوشتساز به سلامت و عزّت بگذراند. این، نکتهای بود که یوسف صدّیق در حال حاضر سخنی دربارهی آن نگفت؛ شاید به خاطر آنکه ساقی پادشاه هم نگفته بود که این خواب را پادشاه مصر دیده است! وانگهی، «هرسخن جایی و هر نکته مقامی دارد».
آخرین ساعات زندان
یوسف صدّیق، آخرین ساعتهای تنهایی و دلواپسی و نابسامانی را در زندان انفرادی خویش میگذراند و این بار اطمینان دارد که به زودی ـبه معنای واقعی کلمهـ از زندان آزاد خواهد گردید. این همان پیش بینی و تدبیر قبلی یوسف است که در پرتو دانش تأویل احادیث، از سر خردمندی و تیزبینی دریافته است که یادآوری مطلب از زبان ساقی پادشاه در دربار مصر، روزنهی امید و سببسازی خداوند برای رهایی وی از زندان عزیز مصر خواهد بود. هم اکنون این مسأله پس از آنکه با تقدیر حکمت آمیز ربّانی با چند سال تأخیر به مرحلهی کمال رسیده است، تحقّق مییابد. همینکه تعبیر خواب پادشاه به آگاهی او و درباریانش برسد، دنبال یوسف خواهند فرستاد و او را با عزّت و احترام به دربار خواهند بُرد و آنوقت…
***
بحمداللّه،همراه با شما خوانندگان گرامی بشارت، هرچند فشرده و شتابان، به نیمهی راه رسیدهایم. نامهها و نقد و نظرهای شما نیز پیاپی به دست ما میرسد و ما صمیمانه از شما سپاسگزاریم. در قسمتهای بعدی، به توفیق الهی، شاهد آن خواهیم بود که آیات نیمهی دوم سورهی یوسف، یکی پس از دیگری، نقاب از چهرهی زیبا و دلآرای حقایق این داستان برمیگیرند و پرده از روی اسرار نهان کنار میزنند .آنگاه برداشتهای درست و نادرست ما و دیگران را به داوری و ارزیابی مینشینند و بسیاری ازپرسشهای بیپاسخ ما را که از آغاز داستان تا این مرحله برای ما مطرح شده است، پاسخ میگویند یا جوابهایی را که یافتهایم یا از دیگران دریافت کردهایم تصحیح و تکمیل میکنند. بدیهی است برای بهرهوری هرچه بیشتر و برخورداری هرچه افزونتر از این سفرهی الهی، هرگز نباید از تلاوت مکرّر بخشهای گوناگون سورهی مبارکهی یوسف و دقّت و تدبّر در آیات شریفهی آن غفلت کنیم.
خدا نگهدارتان.