در نفع و ضرر سکوت و سخن
آرشیو
چکیده
متن
شاید هیچ عضوی از اعضای بدن انسان به اندازهی زبان پرکار نباشد که این پرکاری خواه ناخواه لغزشهایی را نیز در پی خواهد داشت. بیشتر اوقات زبان به سخن میگشاییم و آسمان ریسمان میبافیم و در هر موضوعی اعم از زمینی و آسمانی،داد سخن میدهیم. با این حال، اگر منصفانه به گفتههای خود بیاندیشیم،در مییابیم که چیز زیادی برای گفتن نداشتهایم و بیش از اندازه به موضوعی کوچک، شاخ وبرگ داده و با افزودن بر درازی جملههای خود، از ارزش گفتههایمان کاستهایم.
امام علی(ع) در نکوهش پرگویی میفرماید:
«پرگو، هرزه گو میشود.»1
به قول معروف:«کم گوی و گزیده گوی چون دُر». البته اگر همین کم و گزیده گویی نیز به صواب نبوده و از اندیشهی منیع آدمی برنخاسته باشد، فساد آن بر صلاحش خواهد چربید و نعمتی را به نقمت2 بدل خواهد کرد. به قول مولوی:
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند3
سکوت معمولاً در دو مسأله ریشه دارد؛ جهل و علم. گاهی انسان مسألهای را نمیداند و از فهم آن ناتوان است. بنابراین، چون نمیداند،به ناچار سکوت میکند؛ زیرا حرفی برای گفتن ندارد.پس هر سکوتی به طور مطلق، پسندیده نیست و میان این سکوت جاهلانه و جبری تا آن سکوت پسندیده و عالمانه که گاه بعضی بزرگان از سرفروتنی یا حکمت بدان روی میآورند، تفاوت از زمین تا آسمان است.
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیـریـن را صـفـاست
جاهل ساکت و عالم ساکت،هر دو ساکتند، ولی این کجا و آن کجا.در سودمندی سکوت، بحث بسیاررفته است و به قول سعدی «اعادت ذکر آن ناکردن، اولی». گرچه سکوت چون لباسی زیبا و فاخر،پوشانندهی عیب جاهلان است و سکوت اختیار کردن نادان غایت دانایی است؛ ولی علما را که صاحبان جمال معنوی و حسن خداداد هستند، به روپوش و رنگ ماشطهای چون سکوت نیازی نیست. آن به که ایشان، فواید سکوت را برای جهول وانهند و به ارشاد و تدریس و روشنگری همت گمارند؛ زیرا سکوت علما؛ یعنی غریو واپس گرایی که از دور به گوش میرسد. سکوت علما؛ یعنی گسترش تعصب و جهل و به طور خلاصه یعنی توقف. توقف در جهان مدرن و عصر ارتباطات نیز بهمعنای سکون و در جا زدن نیست، بلکه عقب نشینی است.به بیان ساده:
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی، گناه است.3
امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده است:
«در خاموشی با حکمت و دانش، خیر ونیکی نیست، چنانکه در گفتار آمیخته با نادانی، نیکی نیست.4
یکی از عوامل پسماندگی جامعهی ما، نداشتن تخصص در موضوعی و اظهار نظر و فضلفروشی در آن زمینه است . به دیگر سخن، آنانکه باید بگویند و ارشاد کنند، همه طریق خامشی پیش گرفتهاند5 و آنانکه باید خامشی گزینند، با وقاحت تمام به سخنرانی و غزلسرایی در هر موضوعی میپردازند. به این بی مغزان پر جوش که از دانش تنها حرّافی و قاچاق لغت و اصطلاحات فرنگی را آموخته و به قول مولوی، «با سخن خود، عالمی را ویران کردهاند»؛جز این چه میتوان گفت:
زبـان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم6
همچنین به آنکه ندانسته،به کاری دست میزند و بیش و پیش از آنکه اصلاح کند، تباه میسازد؛باید گفت آنکه نمیداند و لب به سخن میگشاید، بیش از ارشاد،اضلال میکند:
اول اندیشه وانگهی گفتار
یابی بست آمده است پس دیوار7
و نیز به یاد آن دانایان خموش که رسالت خویش را از یاد بردهاند، میآوریم که:
إنّ شَرّ الدّواب عند اللّه الصُمّ البُکم الّذین لایعقلون.82
بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حرف حق کرولالند و هرگز (درآیات خدا) اندیشه نمیکنند.
وقتی همه خاموشند، چه فرق میان عالم و جاهل و اصلاً چه فرق میان انسان وحیوان. مگر نه اینکه«به نطق، آدمی بهتر است از دوّاب».
در کلام امیر المؤمنین علی(ع) نیز آمده است که:
«سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا مرد زیر زبانش پنهان است.»
تا مـرد سخـن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد9
از عالمان دین انتظار میرود که در این تاریکی شکیات وترافیک شبهات تا آنجا که امکان دارد به روشنگری پردازند و به محک وجود خود، زر قلب را از زر نیکو وسره را از ناسره بازشناسانند. گفتن این نکته خالی از فایده نیست که علما بیش از هر قشر دیگری باید مراقب کردار و گفتار خود باشند؛ زیرا گفتهی ایشان نزد عوام،حجت است و مردم بی چون و چرا از آن پیروی میکنند . اگر خدای ناکرده، گفتار آنان ناصواب و خطا باشد، مایهی فتنه و تبه کاری افراد بیشماری از قشرهای گوناگون جامعه خواهد شد.از همین روست که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودهاست:
سخن اهل دانش و بینش اگر درست باشد، (برای دردهای دنیا و آخرت )داروست و اگر نادرست باشد، درد است.10
بی سبب نیست که میگویند:
زلة العالِم زلة العالَم؛
لغزیدن دانشمند، لغزش جهان است.11
تا اینجا، سخن از سکوت بود.اینک به سخن و اصول و اسلوب آن خواهیم پرداخت.در سخن گفتن هماره باید سه اصل کلی را در نظر داشت:12
1.اندیشهی صواب
2.تأمل
3.ایجاز
1 اندیشهی صواب
در نخستین وصف متقین از زبان امام علی(ع) آمده است که:«سخن آنان صواب است.»13این بدان معناست که جز به صواب سخن نگویند. سعدی نیز یکی از ویژهگیهای انسان را که ملاک برتری آدمیزادگان بر حیوانات است، قوهی ناطقه میداند،ولی در همان جا تصریح میکند که اگر از این حسن انسانی به صواب و صلاح استفاده نکند، از حیوان هم بدتر و پستتر خواهد بود.
به نطق، آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب14
در حقیقت، ناطق بودن زمانی ارزش دارد که صواب و صلاحی در آن باشد. سخن چون کالبدی است که اندیشه ی صواب، روح آن است.در نتیجه، سخن گفتن بدون اندیشهی صواب همانند جسم بیروح است. هر گاه اندیشه صواب شد،سخن نیز به تبع آن صواب خواهد شد.
برای تبیین این مطلب به ابیات زیر توجه فرمایید:
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد هم شریف
چون ز دانش، مو ج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت
از سخن، صورت بزاد و باز مرد
موج خود را باز اندر بحر برد15
پس سخن صواب آن است که موجبات قربت و رضای حقتعالی را فراهم آورد.16
2 تأمل
امام علی(ع) میفرماید:
مومن چون آهنگ سخن کند،ابتدا آنرا در اندرون خویش نگاهش میدارد و میاندیشد. اگرآن نیکرا یافت،بر زبان میآورد و اگر بد بود،پنهان میدارد.17
و در نگاه ایشان،آنانکه میگویند، سپس میاندیشند؛ احمق و آنانکه میاندیشند و پس از آن میگویند، خردمندند.18
بهقول شاعر:
سخـنـران پــرورده پیر کهن
بیاندیشد آنگه بگوید سخن19
آوردن حکایتی از گلستان بی خزان سعدی در تبیین معنای تأمل، سودمند خواهد بود.
«طایفهای از حکمای هندوستان در فضیلت بزرجمهر سخن میگفتند. به آخر جز این عیبش نداشتند که بطئی است؛ یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بود تا تقریر سخنی کند.بزرجمهر بشنید و گفت:اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.»20
مزن تا توانی به گفتار دم
نکو گوی،گر دیر گویی چه غم 21
حضرت علی(ع) در بخشی از وصیت خود به امام حسن(ع) میفرماید:
جبران زیان خموشی و دم فروبستن،بسی آسانتراست از باز یافت آنچه با گفتار نابجا از دست میرود.22
بهراستی،سخن وزبان مثل تیروکمان است. چون تیر از کمان جست، دیگر کماندار قوّت ضبط آن ندارد؛سخن نیز چون از دهان جست، دیگر باز نخواهد گشت.با این تفاوت که:«بسا تیر تیر انداز به خطا میرود، ولی تیر سخن باطل به هر ترتیب،اثری بر جای میگذارد،هر چند اثر باطلش در مسیر تباهی باشد.»23
نکتهای کان جست ناله از زبان
همچو تیری دان که آن جست از کمان
وانگردد از ره آن تیر، ای پسر
بند باید کرد سیلی را از ز سر
چون گذشت از سر، جهانی را گرفت
گر جهان ویران کند، نبود شگفت.24
3 ایجاز
پیشتر گفتیم که «کم گوی و گزیده گوی چون دُر». اینک میافزاییم دانا کسی است که کلام خود را در نهایت ایجاز واختصار (ایجازی بدون لطمه خوردن به معنای مورد نظر) بیان کند و با درازگویی، شنونده را ملول نگرداند تا بر مفهومی که در پس آن کلام میجوید، مسلط باشد. به قول سعدی:
بیاندیش و آن گه برآور نفس
وزان پیش بس کن که گویند بس25
در پایان، سخنی از پیامبر گرامی اسلام را میآوریم که فرمود:
لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه.26
هیچ بندهای، ایمان راستین را تجربه نکند،مگر قلبش، راستی بیاموزد و قلب هیچ کسی راستی نیاموزد،مگر آن که ز بانش، راست شود.
ای زبان! هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی
در نهان جان از توافغان میکند
گر چه هر چه گوییاش، آن میکند
ای زبان! هم گنج بیپایان تویی
ای زبان! هم رنج بی درمان تویی
هم صفیر و خدعهی مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی26
و یا:
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است
وآنچه بجهد از زبان، چون آتش است
سنگ و آهن را مزن برهم گزاف
گه ز روی نقل و گاه از روی لاف
زانکه تاریک است و هر سو پنبه زار
در میان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها، عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده راشیران کند.27
امام علی(ع) در نکوهش پرگویی میفرماید:
«پرگو، هرزه گو میشود.»1
به قول معروف:«کم گوی و گزیده گوی چون دُر». البته اگر همین کم و گزیده گویی نیز به صواب نبوده و از اندیشهی منیع آدمی برنخاسته باشد، فساد آن بر صلاحش خواهد چربید و نعمتی را به نقمت2 بدل خواهد کرد. به قول مولوی:
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند3
سکوت معمولاً در دو مسأله ریشه دارد؛ جهل و علم. گاهی انسان مسألهای را نمیداند و از فهم آن ناتوان است. بنابراین، چون نمیداند،به ناچار سکوت میکند؛ زیرا حرفی برای گفتن ندارد.پس هر سکوتی به طور مطلق، پسندیده نیست و میان این سکوت جاهلانه و جبری تا آن سکوت پسندیده و عالمانه که گاه بعضی بزرگان از سرفروتنی یا حکمت بدان روی میآورند، تفاوت از زمین تا آسمان است.
هر دو صورت گر به هم ماند رواست
آب تلخ و آب شیـریـن را صـفـاست
جاهل ساکت و عالم ساکت،هر دو ساکتند، ولی این کجا و آن کجا.در سودمندی سکوت، بحث بسیاررفته است و به قول سعدی «اعادت ذکر آن ناکردن، اولی». گرچه سکوت چون لباسی زیبا و فاخر،پوشانندهی عیب جاهلان است و سکوت اختیار کردن نادان غایت دانایی است؛ ولی علما را که صاحبان جمال معنوی و حسن خداداد هستند، به روپوش و رنگ ماشطهای چون سکوت نیازی نیست. آن به که ایشان، فواید سکوت را برای جهول وانهند و به ارشاد و تدریس و روشنگری همت گمارند؛ زیرا سکوت علما؛ یعنی غریو واپس گرایی که از دور به گوش میرسد. سکوت علما؛ یعنی گسترش تعصب و جهل و به طور خلاصه یعنی توقف. توقف در جهان مدرن و عصر ارتباطات نیز بهمعنای سکون و در جا زدن نیست، بلکه عقب نشینی است.به بیان ساده:
چو میبینی که نابینا و چاه است
اگر خاموش بنشینی، گناه است.3
امیرالمؤمنین علی(ع) فرموده است:
«در خاموشی با حکمت و دانش، خیر ونیکی نیست، چنانکه در گفتار آمیخته با نادانی، نیکی نیست.4
یکی از عوامل پسماندگی جامعهی ما، نداشتن تخصص در موضوعی و اظهار نظر و فضلفروشی در آن زمینه است . به دیگر سخن، آنانکه باید بگویند و ارشاد کنند، همه طریق خامشی پیش گرفتهاند5 و آنانکه باید خامشی گزینند، با وقاحت تمام به سخنرانی و غزلسرایی در هر موضوعی میپردازند. به این بی مغزان پر جوش که از دانش تنها حرّافی و قاچاق لغت و اصطلاحات فرنگی را آموخته و به قول مولوی، «با سخن خود، عالمی را ویران کردهاند»؛جز این چه میتوان گفت:
زبـان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم6
همچنین به آنکه ندانسته،به کاری دست میزند و بیش و پیش از آنکه اصلاح کند، تباه میسازد؛باید گفت آنکه نمیداند و لب به سخن میگشاید، بیش از ارشاد،اضلال میکند:
اول اندیشه وانگهی گفتار
یابی بست آمده است پس دیوار7
و نیز به یاد آن دانایان خموش که رسالت خویش را از یاد بردهاند، میآوریم که:
إنّ شَرّ الدّواب عند اللّه الصُمّ البُکم الّذین لایعقلون.82
بدترین جنبندگان نزد خدا کسانی هستند که از شنیدن و گفتن حرف حق کرولالند و هرگز (درآیات خدا) اندیشه نمیکنند.
وقتی همه خاموشند، چه فرق میان عالم و جاهل و اصلاً چه فرق میان انسان وحیوان. مگر نه اینکه«به نطق، آدمی بهتر است از دوّاب».
در کلام امیر المؤمنین علی(ع) نیز آمده است که:
«سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا مرد زیر زبانش پنهان است.»
تا مـرد سخـن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد9
از عالمان دین انتظار میرود که در این تاریکی شکیات وترافیک شبهات تا آنجا که امکان دارد به روشنگری پردازند و به محک وجود خود، زر قلب را از زر نیکو وسره را از ناسره بازشناسانند. گفتن این نکته خالی از فایده نیست که علما بیش از هر قشر دیگری باید مراقب کردار و گفتار خود باشند؛ زیرا گفتهی ایشان نزد عوام،حجت است و مردم بی چون و چرا از آن پیروی میکنند . اگر خدای ناکرده، گفتار آنان ناصواب و خطا باشد، مایهی فتنه و تبه کاری افراد بیشماری از قشرهای گوناگون جامعه خواهد شد.از همین روست که امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودهاست:
سخن اهل دانش و بینش اگر درست باشد، (برای دردهای دنیا و آخرت )داروست و اگر نادرست باشد، درد است.10
بی سبب نیست که میگویند:
زلة العالِم زلة العالَم؛
لغزیدن دانشمند، لغزش جهان است.11
تا اینجا، سخن از سکوت بود.اینک به سخن و اصول و اسلوب آن خواهیم پرداخت.در سخن گفتن هماره باید سه اصل کلی را در نظر داشت:12
1.اندیشهی صواب
2.تأمل
3.ایجاز
1 اندیشهی صواب
در نخستین وصف متقین از زبان امام علی(ع) آمده است که:«سخن آنان صواب است.»13این بدان معناست که جز به صواب سخن نگویند. سعدی نیز یکی از ویژهگیهای انسان را که ملاک برتری آدمیزادگان بر حیوانات است، قوهی ناطقه میداند،ولی در همان جا تصریح میکند که اگر از این حسن انسانی به صواب و صلاح استفاده نکند، از حیوان هم بدتر و پستتر خواهد بود.
به نطق، آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب14
در حقیقت، ناطق بودن زمانی ارزش دارد که صواب و صلاحی در آن باشد. سخن چون کالبدی است که اندیشه ی صواب، روح آن است.در نتیجه، سخن گفتن بدون اندیشهی صواب همانند جسم بیروح است. هر گاه اندیشه صواب شد،سخن نیز به تبع آن صواب خواهد شد.
برای تبیین این مطلب به ابیات زیر توجه فرمایید:
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد هم شریف
چون ز دانش، مو ج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت
از سخن، صورت بزاد و باز مرد
موج خود را باز اندر بحر برد15
پس سخن صواب آن است که موجبات قربت و رضای حقتعالی را فراهم آورد.16
2 تأمل
امام علی(ع) میفرماید:
مومن چون آهنگ سخن کند،ابتدا آنرا در اندرون خویش نگاهش میدارد و میاندیشد. اگرآن نیکرا یافت،بر زبان میآورد و اگر بد بود،پنهان میدارد.17
و در نگاه ایشان،آنانکه میگویند، سپس میاندیشند؛ احمق و آنانکه میاندیشند و پس از آن میگویند، خردمندند.18
بهقول شاعر:
سخـنـران پــرورده پیر کهن
بیاندیشد آنگه بگوید سخن19
آوردن حکایتی از گلستان بی خزان سعدی در تبیین معنای تأمل، سودمند خواهد بود.
«طایفهای از حکمای هندوستان در فضیلت بزرجمهر سخن میگفتند. به آخر جز این عیبش نداشتند که بطئی است؛ یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بود تا تقریر سخنی کند.بزرجمهر بشنید و گفت:اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم.»20
مزن تا توانی به گفتار دم
نکو گوی،گر دیر گویی چه غم 21
حضرت علی(ع) در بخشی از وصیت خود به امام حسن(ع) میفرماید:
جبران زیان خموشی و دم فروبستن،بسی آسانتراست از باز یافت آنچه با گفتار نابجا از دست میرود.22
بهراستی،سخن وزبان مثل تیروکمان است. چون تیر از کمان جست، دیگر کماندار قوّت ضبط آن ندارد؛سخن نیز چون از دهان جست، دیگر باز نخواهد گشت.با این تفاوت که:«بسا تیر تیر انداز به خطا میرود، ولی تیر سخن باطل به هر ترتیب،اثری بر جای میگذارد،هر چند اثر باطلش در مسیر تباهی باشد.»23
نکتهای کان جست ناله از زبان
همچو تیری دان که آن جست از کمان
وانگردد از ره آن تیر، ای پسر
بند باید کرد سیلی را از ز سر
چون گذشت از سر، جهانی را گرفت
گر جهان ویران کند، نبود شگفت.24
3 ایجاز
پیشتر گفتیم که «کم گوی و گزیده گوی چون دُر». اینک میافزاییم دانا کسی است که کلام خود را در نهایت ایجاز واختصار (ایجازی بدون لطمه خوردن به معنای مورد نظر) بیان کند و با درازگویی، شنونده را ملول نگرداند تا بر مفهومی که در پس آن کلام میجوید، مسلط باشد. به قول سعدی:
بیاندیش و آن گه برآور نفس
وزان پیش بس کن که گویند بس25
در پایان، سخنی از پیامبر گرامی اسلام را میآوریم که فرمود:
لا یستقیم ایمان عبد حتی یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتی یستقیم لسانه.26
هیچ بندهای، ایمان راستین را تجربه نکند،مگر قلبش، راستی بیاموزد و قلب هیچ کسی راستی نیاموزد،مگر آن که ز بانش، راست شود.
ای زبان! هم آتش و هم خرمنی
چند این آتش در این خرمن زنی
در نهان جان از توافغان میکند
گر چه هر چه گوییاش، آن میکند
ای زبان! هم گنج بیپایان تویی
ای زبان! هم رنج بی درمان تویی
هم صفیر و خدعهی مرغان تویی
هم انیس وحشت هجران تویی26
و یا:
این زبان چون سنگ و هم آهن وش است
وآنچه بجهد از زبان، چون آتش است
سنگ و آهن را مزن برهم گزاف
گه ز روی نقل و گاه از روی لاف
زانکه تاریک است و هر سو پنبه زار
در میان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها، عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده راشیران کند.27