خاطره قرآنی:انسانی فوق عظمت
آرشیو
چکیده
متن
اصولاً در کرهی زمین، میزان معرفت اللّهو رسیدن انسانها به مقام قرب الهی، قبل از نزول قرآن و بعد از نزول قرآن، از زمین تا آسمان فرق کرده است. قرآن کریم مرتبهی بالاتری از معارف را برای انسانها آورده است و راههای جدیدی را در معنویت برروی انسانها گشوده است که ـ به هیچوجه سابقه نداشته است و لاحقه هم ندارد.
اصلاً محال است کسی راه قرب ر بدون تعقل در آیات الهی بپیماید. بنابراین، اصل و پایهی بنیادین خداجویی و وصول به کمالات، تعقّل است. این تعقّل همان تعقّلی است که خود قرآن راهش را بیان فرموده است. هرگز نباید فکر کنیم که «تعقّل در اسلام» از طریق فلسفه آمده است و مسلمین در تعقّل مرهون یونانیان هستند. این جهل به واقع و به اسلام و خیانت به معارف حقّهی الهیهـ که مبتنی بر عالیترین نوع تعقّل است ـ خواهد بود. بزرگانی مانند: حبیب بن مظاهر، ابوحمزه ثُمالی، حِجربن عَدی و بالاتر از آنها مثل سلمان فارسی و ابوذر غفاری تربیت شدهی مکتب اسلاماند که نظیر اینان در قبل و بعد از اسلام وجود نداشته است و درمیان بزرگترین عرفا هم کسی پیدا نشده است که به مقامات آنها نزدیک شود.
یکی از خداشناسان بزرگ و مقرّبِ الهی که به طور مسلّم از مقام قرب ملکوتی رد شده است و مقام قرب جبروتی را سیر کرده، مرحوم شیخ زینُ الدّین شهید ثانی است.1 گواه ما ،کتابها و آثار و احوال او است و انسان از کتاب «اسرار الصّلاةِ» ایشان میفهمد که این مرد بزرگ به حقیقت عبادت و راه صحیح قرب، پی برده است.
پس شهید ثانی ظاهرش، فقاهت است،ولی در باطن یکی از بزرگترین خداشناسان وحیانی و متألّهان قرآنی و صاحب قرب تألّهی ملکوتی و جبروتی و دارای کرامات و مقامات بسیاری است که فعلاً مطلبی را که به بعد از شهادت ایشان مربوط میشود، یادآوری میکنیم.
بعد از آن که در سرزمین شامات علیه شهید ثانی شکایت کردند و به سلطانسلیم عثمانی ـرییس حکومت عثمانی وقت ـ نامه نوشتند،او کسی را فرستاد و دستور داد که شهید را زنده نزد او به قسطنطنیه (استانبول فعلی) ببرند.
آن شخص،شهید را تا نزدیک آن شهر آورد. آن جا کسی به وی گفت:اگر ایشان را وارد قسطنطنیه کنید،شیخ در آن شهر مریدهایی دارد و ممکن است اصلاً نگذارند که شما مأموریتتان را انجام دهید و او را به دست سلطان سلیم برسانید.سلطان هم که کاری به او ندارد و میخواهد او را بکشد.پس او را بکشید و سرش را ببرید.آن شخص در آن بیابان در کنار دریا،آن بزرگوار را کشت و سرش را برداشت و برای سلطان سلیم برد.
عدّهای ترکمن صحرانشین که در آن اطراف بودند، میبینند که از آن نقطهی دور کنار دریا، نوری به طرف آسمان بالا میرود و هنگامی که جلو میروند و میبینند بدنی بیسر بر روی زمین افتاده و خونش روی زمین ریخته و جاری شده است،ولی آن خون بر روی زمین، به شکل «اللّه،اللّه» نقش بسته است.
مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در باب اذکار، عملی داشتند که بنده احتمال قوی میدهم شهید ثانی هم همان عمل را سالها انجام میداده است که خون او اینچنین نقش بسته است. امّا آن نور که به طرف آسمان بلند بوده است و بعضی گفتهاند، نورها میرفتند و میآمدند، که اگر این باشد، ارواح اولی و ملائکه بودهاند، ولی از آنچه من خواندهام چنین به یاد دارم که نور به طرف آسمان بلند بوده است و در وسط این نور نوشته شده بود: «رَبِّ اِنّی مَغْلوب فَانْتَصِر.» حال شما از اینجا بفهمید که این بزرگوار چقدر قرب واقعی داشته است که بعد از مرگش اینگونه رخ داده است.
خوب است جوانهایی که علاقه به دین دارند و نمازمی خوانند، کم کم به اسرار این عبادات هم واقف بشوند و بدانند که حج اسراری دارد، روزه اسراری دارد، نماز اسراری دارد، خوندن قرآن اسراری دارد، صلهی رحم اسراری دارد، رسیدگی به حال بینوایان و یتیمان و مهربانی با دلشکستگان اسراری دارد.توّجه به اسرار عبادات موجبمیشود که انسان با این عبادات، کمال لازم را به دست بیاورد، ولی اگر اسرار عبادات را نفهمند و از آنها غافل باشند، اوّل ضرر غفلت از اسرار عبادات این است که فکرمی کنند این اعمال چیزهایی قابل تعمّق نیست.بنابراین، در خود این عبادات عمیق نمیشوند و در مقام عمل، حضور قلب پیدا نمیکنند؛ چون نمیدانند در حال چه کاری هستند.
شما اگر تلفن تان زنگ بزند، گوشی را بردارید و پشت خط یک مقام خیلی بالایی باشد، خیلی عادی با او حرفمی زنید، نه تعارفیمیکنید، نه چیزیمی گویید.اگر او آدم صاحب کمالات و علوم و حقایقی باشد، چون نمیدانید، از سؤال کردن از او هم بیبهره میمانید. اما اگر بفهمید که این کس که پشت تلفن هست چه کسی است، صحبت کردن شما فرق میکند. بیشتر حواستان را جمعمی کنید. ما وقتی نمازمی خوانیم، از اذان و اقامه که شروعمیکنیم، شماره گیری است. وقتی «اللّه اکبر»می گوییم؛ یعنی شماره افتاد و حالا باید بفهمیم که با چه کسی در حال صحبت هستیم.
آنچه از متون تاریخی فهمیده میشود و در بعضی کتب بدان تصریح شده، این است که سلطان عثمانی قصد نداشته است به محض رسیدن شهید، ایشان را بکشد، بلکه میخواسته است که نخست با علمای دیگر مذاهب بحث کند. در هر حال نوشتهاند چون آن مأمور سر شیخ شهید را نزد سلطان آورد، سلطان به او گفت: من گفته بودم او را زنده بیاوری، چرا کشتی؟ و دستور داد قاتل را گردن زدند.اینهم کرامتی دیگر از شیخ زینالدّین شهید ثانی است که قاتلش از این کار پاداشی ندید و روانهی دوزخ شد. 2
1.سال شهادت 966هـ . ق در 54سالگی.
2.شرح حال و آثار ایشان و اشاره به برخی مطالب یاد شده، در کتاب «شهداء الفضیلة» علاّمه امینی آمده است.
اصلاً محال است کسی راه قرب ر بدون تعقل در آیات الهی بپیماید. بنابراین، اصل و پایهی بنیادین خداجویی و وصول به کمالات، تعقّل است. این تعقّل همان تعقّلی است که خود قرآن راهش را بیان فرموده است. هرگز نباید فکر کنیم که «تعقّل در اسلام» از طریق فلسفه آمده است و مسلمین در تعقّل مرهون یونانیان هستند. این جهل به واقع و به اسلام و خیانت به معارف حقّهی الهیهـ که مبتنی بر عالیترین نوع تعقّل است ـ خواهد بود. بزرگانی مانند: حبیب بن مظاهر، ابوحمزه ثُمالی، حِجربن عَدی و بالاتر از آنها مثل سلمان فارسی و ابوذر غفاری تربیت شدهی مکتب اسلاماند که نظیر اینان در قبل و بعد از اسلام وجود نداشته است و درمیان بزرگترین عرفا هم کسی پیدا نشده است که به مقامات آنها نزدیک شود.
یکی از خداشناسان بزرگ و مقرّبِ الهی که به طور مسلّم از مقام قرب ملکوتی رد شده است و مقام قرب جبروتی را سیر کرده، مرحوم شیخ زینُ الدّین شهید ثانی است.1 گواه ما ،کتابها و آثار و احوال او است و انسان از کتاب «اسرار الصّلاةِ» ایشان میفهمد که این مرد بزرگ به حقیقت عبادت و راه صحیح قرب، پی برده است.
پس شهید ثانی ظاهرش، فقاهت است،ولی در باطن یکی از بزرگترین خداشناسان وحیانی و متألّهان قرآنی و صاحب قرب تألّهی ملکوتی و جبروتی و دارای کرامات و مقامات بسیاری است که فعلاً مطلبی را که به بعد از شهادت ایشان مربوط میشود، یادآوری میکنیم.
بعد از آن که در سرزمین شامات علیه شهید ثانی شکایت کردند و به سلطانسلیم عثمانی ـرییس حکومت عثمانی وقت ـ نامه نوشتند،او کسی را فرستاد و دستور داد که شهید را زنده نزد او به قسطنطنیه (استانبول فعلی) ببرند.
آن شخص،شهید را تا نزدیک آن شهر آورد. آن جا کسی به وی گفت:اگر ایشان را وارد قسطنطنیه کنید،شیخ در آن شهر مریدهایی دارد و ممکن است اصلاً نگذارند که شما مأموریتتان را انجام دهید و او را به دست سلطان سلیم برسانید.سلطان هم که کاری به او ندارد و میخواهد او را بکشد.پس او را بکشید و سرش را ببرید.آن شخص در آن بیابان در کنار دریا،آن بزرگوار را کشت و سرش را برداشت و برای سلطان سلیم برد.
عدّهای ترکمن صحرانشین که در آن اطراف بودند، میبینند که از آن نقطهی دور کنار دریا، نوری به طرف آسمان بالا میرود و هنگامی که جلو میروند و میبینند بدنی بیسر بر روی زمین افتاده و خونش روی زمین ریخته و جاری شده است،ولی آن خون بر روی زمین، به شکل «اللّه،اللّه» نقش بسته است.
مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی در باب اذکار، عملی داشتند که بنده احتمال قوی میدهم شهید ثانی هم همان عمل را سالها انجام میداده است که خون او اینچنین نقش بسته است. امّا آن نور که به طرف آسمان بلند بوده است و بعضی گفتهاند، نورها میرفتند و میآمدند، که اگر این باشد، ارواح اولی و ملائکه بودهاند، ولی از آنچه من خواندهام چنین به یاد دارم که نور به طرف آسمان بلند بوده است و در وسط این نور نوشته شده بود: «رَبِّ اِنّی مَغْلوب فَانْتَصِر.» حال شما از اینجا بفهمید که این بزرگوار چقدر قرب واقعی داشته است که بعد از مرگش اینگونه رخ داده است.
خوب است جوانهایی که علاقه به دین دارند و نمازمی خوانند، کم کم به اسرار این عبادات هم واقف بشوند و بدانند که حج اسراری دارد، روزه اسراری دارد، نماز اسراری دارد، خوندن قرآن اسراری دارد، صلهی رحم اسراری دارد، رسیدگی به حال بینوایان و یتیمان و مهربانی با دلشکستگان اسراری دارد.توّجه به اسرار عبادات موجبمیشود که انسان با این عبادات، کمال لازم را به دست بیاورد، ولی اگر اسرار عبادات را نفهمند و از آنها غافل باشند، اوّل ضرر غفلت از اسرار عبادات این است که فکرمی کنند این اعمال چیزهایی قابل تعمّق نیست.بنابراین، در خود این عبادات عمیق نمیشوند و در مقام عمل، حضور قلب پیدا نمیکنند؛ چون نمیدانند در حال چه کاری هستند.
شما اگر تلفن تان زنگ بزند، گوشی را بردارید و پشت خط یک مقام خیلی بالایی باشد، خیلی عادی با او حرفمی زنید، نه تعارفیمیکنید، نه چیزیمی گویید.اگر او آدم صاحب کمالات و علوم و حقایقی باشد، چون نمیدانید، از سؤال کردن از او هم بیبهره میمانید. اما اگر بفهمید که این کس که پشت تلفن هست چه کسی است، صحبت کردن شما فرق میکند. بیشتر حواستان را جمعمی کنید. ما وقتی نمازمی خوانیم، از اذان و اقامه که شروعمیکنیم، شماره گیری است. وقتی «اللّه اکبر»می گوییم؛ یعنی شماره افتاد و حالا باید بفهمیم که با چه کسی در حال صحبت هستیم.
آنچه از متون تاریخی فهمیده میشود و در بعضی کتب بدان تصریح شده، این است که سلطان عثمانی قصد نداشته است به محض رسیدن شهید، ایشان را بکشد، بلکه میخواسته است که نخست با علمای دیگر مذاهب بحث کند. در هر حال نوشتهاند چون آن مأمور سر شیخ شهید را نزد سلطان آورد، سلطان به او گفت: من گفته بودم او را زنده بیاوری، چرا کشتی؟ و دستور داد قاتل را گردن زدند.اینهم کرامتی دیگر از شیخ زینالدّین شهید ثانی است که قاتلش از این کار پاداشی ندید و روانهی دوزخ شد. 2
1.سال شهادت 966هـ . ق در 54سالگی.
2.شرح حال و آثار ایشان و اشاره به برخی مطالب یاد شده، در کتاب «شهداء الفضیلة» علاّمه امینی آمده است.