شخصیت قرآنی
آرشیو
چکیده
متن
مردم حق پرست و متدین مازندران همیشه از دوست داران علما و حامیان دین بودند و در کارهای سخت از آنان، راهنمایی و هدایت میخواستند. هم چنین درد دلهایشان را بهعلما بازگو میکردند و از پند و نصیحت و موعظهی «برجستگان علم»بیبهره نبودند. آنان اوامر و گفتارشان را بر خویشتن فرض و واجب میدانستند و از این «بزرگان وارسته» به خیر و نیکی یاد میکردند؛ زیرا این علما در تمام عمرشان مشعلداران واقعی و از آیینه داران حقیقی بودند که مردم را از بدعتها و انحرافات آگاه میکردند. به همین دلیل، هیچ قریه ای از قراء مازندران از عشق و شوق به عالم حقیقی خالی نبود. آنان مدتها پیش در انتظار شخصیتی بودند که سالیان فراوانی، تحصیلات عالیه اش را در قم و نجف اشرف گذرانده بود. تلاش این عالم فرزانه در حوزهی قم و نجف تنها به تحصیل علم خلاصه نمیشد، بلکه در کنار آن به تدریس میپرداختند و دارای کرسی درس بودند .
هنگامی که خبر آمدن آن شخصیت تحصیل کرده به این مرز بوم رسید، مردم متدین خود را برای استقبال از او آماده کردند. در روز موعود، قطار تهران ـ بندرگز ساعت 5 بعد از ظهر وارد ایستگاه کوچک «رستمکلا» شد. مردم داخل قطار وقتی انبوهی از جمعیت زن و مرد را دیدند که در این دشت بی کران اجتماع کردهاند،شگفتزده شدند. هنگامی که در یکی از واگنهای قطار باز شد،یک روحانی با دو فرزند و همسر محترمه اش از قطار پیاده شدند، مؤمنان آن دیار به سویش شتافتند و سر و صورت مسافر تازه وارد و آن بزرگ مرد علم و دین را غرق بوسه کردند.
آن عالم تحصیل کرده در نجف اشرف، حضرت آیتاللّه ایازی (قدسسره) بود که او را به زبان محلی «آقا جان ایازی» میخواندند. وی چه در ابتدای تحصیلش در ده کوهستان در خدمت عارف پارسا، مرحوم آیتاللّه کوهستانی و چه در قم خدمت آیتاللّه بروجردی و علامه طباطبایی و در نجف خدمت آیتاللّهحکیم، خویی و آملی رحمة اللّه علیهم میفرمود: «من تنها برای اقامهی جماعت نیامدهام، بلکه تمام انگیزهی تحصیلم، تدریس بودهاست. دوست دارم حوزهای تأسیس بشود و شعبه ای از حوزهی نجف یا قم باشد» .
مردم آن سامان نیز کمر همت بربستند و حوزهای تأسیس کردند که گنجایش دویست نفر طلبه را داشت. استاد حضرت آیتاللّه ایازی (ره) با طلاب بسیار با محبت بود. او نه تنها مدرس بود، بلکه پدری بود دلسوز برای همهی طلبهها و حتی آنان را بیشتر از فرزندانش دوست میداشت. گاهی طلبهها در بیان کمبود مالی خود با والدینشان خودمانی نبودند، ولی نسبت به «آقاجان» صمیمی و خودمانی بودند. حتی اگر طلبهای بیمار بود، آقا به عیادتش میرفت و چنان چه وضع مزاجی اش خوب نبود، آقا میفرمود: او را به منزل ببرید. وقتی وارد منزل میشد، آقا و خانمش مانند پدر و مادری دلسوخته از این طلبه پرستاری میکردند، بهویژه همسر محترمهی حضرت آیتاللّه ایازی مثل مادری مهربان برای طلاب بود.
هنگامیکه تعطیلی رسمیحوزه فرا میرسید، طلاب برای خداحافظی خدمت آقا جان میرسیدند. در این هنگام، استاد که از جدا شدن شاگردانش سخت نگران و ناراحت بود، هر کدام را از منزل تا سر کوچه بدرقه میکرد و به هر کدام خرجی سفر میداد. استاد در طرح برنامهی حوزه، بسیار دقیق و با استقامت بود و از این که درسی تعطیل میشد یا طلبه ای غیبت درسی داشت، نگران میشد. بهدلیل اهمیتی که به درس حوزه میداد، هیچ زمان حاضر نبود دعوت میهمانی را بپذیرد. همیشه پس از اذان صبح (بین الطلوعین) طلاب در ردهی بالا (لمعتین یا رسائل…) خدمت استاد میرسیدند و درس میگرفتند. پس از پایان درس نیز آقا وارد صحن مدرسه میشد. طلبهها دو نفری یا سه نفری مشغول گفت و گوی درسی بودند و حضرت استاد نیز با فروتنی در بحث آنان شرکت میکرد و به نوبت،گاهی مباحثه را خودش میخواند.
این کارها نشانهی بزرگواری یک استاد نسبت به شاگردانش است. طلاب نیز از روش فروتنانهی استاد سخت خوشحال بودند و به ادامهی درس بیشتر امیدوار میشدند. ایشان پیش از ساعت درس دوّم، از طلبهها پرسش درسی میکرد و پس از نماز جماعت نیز در محراب عبادت مینشست تا هر طلبهای که بخواهد با ایشان، مشورت یا صحبت خصوصی داشته باشد، بتواند مراجعه کند.
آقا به طور جدی از همه، مطالعهی درسی میخواست و برای همهی کتابهای درسی، امتحان قرارداده بود. در شبهای پنجشنبه، درس تفسیری داشت بسیارگویا و پرمعنی. همیشه در درسهای اخلاق خود میفرمود: «ترقی طلبه عبارت است از: جدی بودن در درس، پرهیز کردن از محرمات، ادای واجبات و خواندن قرآن و نماز شب».
مرحوم استاد (ره) نه تنها در حوزهی علمیه تدریس داشت، بلکه در ارشاد و موعظهی مردم نیز جدّی بود. همیشه بعد ازظهرها و روزهای جمعه، مردم خدمت این استاد فرزانه میرسیدند تا از خرمن پرفیض دانش اوبهرهمند شوند. ایشان درماه مبارک رمضان به سخنرانی میپرداخت و در راهنمایی مردم میکوشید.
ایشان در دههی اول ماه رمضان پس از ادای نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع تنها به خواندن قرآن و دعا میپرداخت واز دههی دوم به بعد منبر میرفت. گاهی مؤمنان از آقاجان میپرسیدند: چرا منبر نمیروی؟ استاد با لبخندی ملیح و چشمیپراز اشک میفرمود: «بگذارید یک مدت روزه بگیریم تا قلبها صاف شود و خلوصی در دلهایم پیدا شود، بعد منبر خواهم رفت» .
حضرت استاد برای علما، احترام زیادی قایل بود و همیشه به بزرگی از آنان یاد میکرد. اگر گاهی بعضی افراد چه از قم یا مشهد خدمت آقا میرسیدند و میخواستند توهینی یا تکذیبی به بزرگان حوزه وارد کنند، ناراحت میشد و جلوی آنها را میگرفت و آن طلبه را نصیحت میکرد که اولین ضربهی توهین به علما، بیسوادی خود توهین کننده است.
استاد فرزانه چون شنیدند امام خمینی (قدس سره) را به ترکیه تبعید کردهاند، بسیار ناراحت شد و به همراه طلاب ذکر توسلی درحسینیهاش برقرار کرد. ایشان میفرمود: «شاه فقط از امام (قدس سره) میترسد و امروز پرچم اسلام به دست این شخصیت بزرگ است».
حضرت استاد(ره) ،شخصیت خود را براساس ارزشهای قرآنی ساخته بود و شخصیتی قرآنی داشت. هر کس او را میدید، آیات قرآن را در وجودش متجلی و متبلور میدید. ایشان میکوشید همیشه در مدار قرآن حرکت کند و اخلاقی منطبق بر قرآن داشته باشد. آن چه میآید، بخشی از اخلاق و عادتهای قرآنی آن مرد بزرگ است:
1ـ هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد و اهل تظاهر و ریا نبود.
2ـ همیشه گفتارش از تربیت دینی سرشار بود. با محبت بود و کمتر ناراحت میشد.
3ـ از کسی شکایت نمیکرد و اگر شخصی توهین میکرد، هیچ گاه پاسخ توهین او را نمیداد و درصدد انتقام گرفتن هم نبود.
4ـ زندگی سادهای داشت و تفریحگاه و تفرجی نداشت تا تابستان یا زمستان، تغییر آب و هوا بدهد.
5ـ همیشه از لذتها و زرق و برقهای دنیا دوربود. چیزی از مال دنیا نداشت مگر همان منزل پدری.
6ـ همیشه میکوشید با رفتار خود بتواند زهد و تقوا را به مردم بفهماند و با عمل، امر به معروف و نهی از منکر کند.
سرانجام روح ملکوتی حضرت استاد در ایام عزاداری حسینی پرواز کرد. ایشان در عاشورای حسینی بهدو نکته، توجه ویژه داشت:
1ـ در روز عاشورابه خواندن «مقتل» اهمیت فراوان میداد و با نالهای جانسوز برای عزاداران، مقتل میخواند و اشک میریخت.
2ـ میکوشید پابرهنه به استقبال دستههای عزادار برود و در کنار آنان و در شمار آنان باشد.
هنگامی که خبر آمدن آن شخصیت تحصیل کرده به این مرز بوم رسید، مردم متدین خود را برای استقبال از او آماده کردند. در روز موعود، قطار تهران ـ بندرگز ساعت 5 بعد از ظهر وارد ایستگاه کوچک «رستمکلا» شد. مردم داخل قطار وقتی انبوهی از جمعیت زن و مرد را دیدند که در این دشت بی کران اجتماع کردهاند،شگفتزده شدند. هنگامی که در یکی از واگنهای قطار باز شد،یک روحانی با دو فرزند و همسر محترمه اش از قطار پیاده شدند، مؤمنان آن دیار به سویش شتافتند و سر و صورت مسافر تازه وارد و آن بزرگ مرد علم و دین را غرق بوسه کردند.
آن عالم تحصیل کرده در نجف اشرف، حضرت آیتاللّه ایازی (قدسسره) بود که او را به زبان محلی «آقا جان ایازی» میخواندند. وی چه در ابتدای تحصیلش در ده کوهستان در خدمت عارف پارسا، مرحوم آیتاللّه کوهستانی و چه در قم خدمت آیتاللّه بروجردی و علامه طباطبایی و در نجف خدمت آیتاللّهحکیم، خویی و آملی رحمة اللّه علیهم میفرمود: «من تنها برای اقامهی جماعت نیامدهام، بلکه تمام انگیزهی تحصیلم، تدریس بودهاست. دوست دارم حوزهای تأسیس بشود و شعبه ای از حوزهی نجف یا قم باشد» .
مردم آن سامان نیز کمر همت بربستند و حوزهای تأسیس کردند که گنجایش دویست نفر طلبه را داشت. استاد حضرت آیتاللّه ایازی (ره) با طلاب بسیار با محبت بود. او نه تنها مدرس بود، بلکه پدری بود دلسوز برای همهی طلبهها و حتی آنان را بیشتر از فرزندانش دوست میداشت. گاهی طلبهها در بیان کمبود مالی خود با والدینشان خودمانی نبودند، ولی نسبت به «آقاجان» صمیمی و خودمانی بودند. حتی اگر طلبهای بیمار بود، آقا به عیادتش میرفت و چنان چه وضع مزاجی اش خوب نبود، آقا میفرمود: او را به منزل ببرید. وقتی وارد منزل میشد، آقا و خانمش مانند پدر و مادری دلسوخته از این طلبه پرستاری میکردند، بهویژه همسر محترمهی حضرت آیتاللّه ایازی مثل مادری مهربان برای طلاب بود.
هنگامیکه تعطیلی رسمیحوزه فرا میرسید، طلاب برای خداحافظی خدمت آقا جان میرسیدند. در این هنگام، استاد که از جدا شدن شاگردانش سخت نگران و ناراحت بود، هر کدام را از منزل تا سر کوچه بدرقه میکرد و به هر کدام خرجی سفر میداد. استاد در طرح برنامهی حوزه، بسیار دقیق و با استقامت بود و از این که درسی تعطیل میشد یا طلبه ای غیبت درسی داشت، نگران میشد. بهدلیل اهمیتی که به درس حوزه میداد، هیچ زمان حاضر نبود دعوت میهمانی را بپذیرد. همیشه پس از اذان صبح (بین الطلوعین) طلاب در ردهی بالا (لمعتین یا رسائل…) خدمت استاد میرسیدند و درس میگرفتند. پس از پایان درس نیز آقا وارد صحن مدرسه میشد. طلبهها دو نفری یا سه نفری مشغول گفت و گوی درسی بودند و حضرت استاد نیز با فروتنی در بحث آنان شرکت میکرد و به نوبت،گاهی مباحثه را خودش میخواند.
این کارها نشانهی بزرگواری یک استاد نسبت به شاگردانش است. طلاب نیز از روش فروتنانهی استاد سخت خوشحال بودند و به ادامهی درس بیشتر امیدوار میشدند. ایشان پیش از ساعت درس دوّم، از طلبهها پرسش درسی میکرد و پس از نماز جماعت نیز در محراب عبادت مینشست تا هر طلبهای که بخواهد با ایشان، مشورت یا صحبت خصوصی داشته باشد، بتواند مراجعه کند.
آقا به طور جدی از همه، مطالعهی درسی میخواست و برای همهی کتابهای درسی، امتحان قرارداده بود. در شبهای پنجشنبه، درس تفسیری داشت بسیارگویا و پرمعنی. همیشه در درسهای اخلاق خود میفرمود: «ترقی طلبه عبارت است از: جدی بودن در درس، پرهیز کردن از محرمات، ادای واجبات و خواندن قرآن و نماز شب».
مرحوم استاد (ره) نه تنها در حوزهی علمیه تدریس داشت، بلکه در ارشاد و موعظهی مردم نیز جدّی بود. همیشه بعد ازظهرها و روزهای جمعه، مردم خدمت این استاد فرزانه میرسیدند تا از خرمن پرفیض دانش اوبهرهمند شوند. ایشان درماه مبارک رمضان به سخنرانی میپرداخت و در راهنمایی مردم میکوشید.
ایشان در دههی اول ماه رمضان پس از ادای نماز جماعت ظهر و عصر در مسجد جامع تنها به خواندن قرآن و دعا میپرداخت واز دههی دوم به بعد منبر میرفت. گاهی مؤمنان از آقاجان میپرسیدند: چرا منبر نمیروی؟ استاد با لبخندی ملیح و چشمیپراز اشک میفرمود: «بگذارید یک مدت روزه بگیریم تا قلبها صاف شود و خلوصی در دلهایم پیدا شود، بعد منبر خواهم رفت» .
حضرت استاد برای علما، احترام زیادی قایل بود و همیشه به بزرگی از آنان یاد میکرد. اگر گاهی بعضی افراد چه از قم یا مشهد خدمت آقا میرسیدند و میخواستند توهینی یا تکذیبی به بزرگان حوزه وارد کنند، ناراحت میشد و جلوی آنها را میگرفت و آن طلبه را نصیحت میکرد که اولین ضربهی توهین به علما، بیسوادی خود توهین کننده است.
استاد فرزانه چون شنیدند امام خمینی (قدس سره) را به ترکیه تبعید کردهاند، بسیار ناراحت شد و به همراه طلاب ذکر توسلی درحسینیهاش برقرار کرد. ایشان میفرمود: «شاه فقط از امام (قدس سره) میترسد و امروز پرچم اسلام به دست این شخصیت بزرگ است».
حضرت استاد(ره) ،شخصیت خود را براساس ارزشهای قرآنی ساخته بود و شخصیتی قرآنی داشت. هر کس او را میدید، آیات قرآن را در وجودش متجلی و متبلور میدید. ایشان میکوشید همیشه در مدار قرآن حرکت کند و اخلاقی منطبق بر قرآن داشته باشد. آن چه میآید، بخشی از اخلاق و عادتهای قرآنی آن مرد بزرگ است:
1ـ هیچ گاه از خودش تعریف نمی کرد و اهل تظاهر و ریا نبود.
2ـ همیشه گفتارش از تربیت دینی سرشار بود. با محبت بود و کمتر ناراحت میشد.
3ـ از کسی شکایت نمیکرد و اگر شخصی توهین میکرد، هیچ گاه پاسخ توهین او را نمیداد و درصدد انتقام گرفتن هم نبود.
4ـ زندگی سادهای داشت و تفریحگاه و تفرجی نداشت تا تابستان یا زمستان، تغییر آب و هوا بدهد.
5ـ همیشه از لذتها و زرق و برقهای دنیا دوربود. چیزی از مال دنیا نداشت مگر همان منزل پدری.
6ـ همیشه میکوشید با رفتار خود بتواند زهد و تقوا را به مردم بفهماند و با عمل، امر به معروف و نهی از منکر کند.
سرانجام روح ملکوتی حضرت استاد در ایام عزاداری حسینی پرواز کرد. ایشان در عاشورای حسینی بهدو نکته، توجه ویژه داشت:
1ـ در روز عاشورابه خواندن «مقتل» اهمیت فراوان میداد و با نالهای جانسوز برای عزاداران، مقتل میخواند و اشک میریخت.
2ـ میکوشید پابرهنه به استقبال دستههای عزادار برود و در کنار آنان و در شمار آنان باشد.