ترازو شکنان
آرشیو
چکیده
متن
آیات 85 تا93سورهی مبارکهی اعراف گفتوگوی یکی از پیامبران الهی به نام شعیب(ع) را با سران و بزرگان قومش بازگو میکند. این پیامبر که در «مَدْین» مبعوث شده بود، دعوتش را اینگونه آغاز میکند:
یا قومِ اعْبُدوا اللّهَ ما لَکُمْ من إلهٍ غَیرُهُ.
ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز اونیست.
عبادت خدا ـ و فقط خد ـ و نفی هر گونه بت و معبودی جز او، نخستین خواستههای این پیامبر از قوم خویش است. «اله» یا معبود در اینجا فقط بتهای سنگی و چوبی نیست. در قرآن کریم به هر پدیدهای که غایت مقدّس و انگیزهی اصیل و اساسی انسان برای زندگانی و فعّالیت قرار گیرد، «اله» گفته میشود. بنابراین، دعوت یاد شده، نفی ستمگران و طاغوتها و بتهای مال و مقام و شهوت را نیز دربر میگرفت.
دیگر خواستهی عمدهی شعیب(ع) این بود که مردم در معاملات خود حقّه و نیرنگ نکنند و در پیمانهها و ترازوهایشان، غلوغش نباشد. درنگ در درونمایهی این دعوت روشن میسازد که انصاف در پیمانه و ترازو، تنها در معاملات اقتصادی متصوّر نیست، بلکه انسان در همهی جنبههای گوناگون زندگانی خویش مشغول «سنجش» و وزن کردن است، ولی ترازوهایی که به کار میبرد، گاه یکسان نیست. او عمل خود را با یک ترازو و عمل خویشان و نزدیکان را با ترازویی دیگرو عمل مخالفان و دشمنان خویش را با ترازوی سوّمی میسنجد. اینجاست که نظام مساوات و ملکهی عدالت خدشهدار میشود و انسان از جادهی حق و انصاف بهدور میافتد. عدالت و حقیقت ایجاب میکند که رفتار خودی و غیر خودی و دوست و دشمن با ترازوی واحد و میزان یکسانی سنجیده شود.
این دعوتها برای مردم عادّی یا به تعبیر قرآن کریم، «قوم»، آرامشبخش و سرور آفرین بود؛ولی «ملأ»؛ یعنی سران یا به دیگر سخن، «آقایان» که مدّتهاست مصالح ومنافع خود را در ساختار فاسد اجتماع نهادینه کردهاند و عادت به صید در آب گلآلود دارند، بوهای خطرناکی را از این دعوتها میشنیدند. آنها از وجود طبقههای اقتصادی و گسترش شکاف میان فقر و غنا و نابرابری همگان در برابر قوانین، سودها میبردند و کیسهها میدوختند. دعوت به عبادت خدای واحد و یکسانی «پیمانه و ترازو»، «کاسهو کوزهی» سران محتکر، خودکامه، استعمارگر، حاکم و به تعبیر قرآن، «به استضعاف کشندگان مردم» را به هم میریخت.
آنان دریافتند که «مصلحت»ها و «منفعت» هایشان به کلّی در خطر است. از این رو، به شعیب گفتند:
لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیب والَّذینَ آمَنوا مَعَکَ مِنَ قریتِنا أوْ لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا.
ای شعیب! یا تو وکسانی را که با تو ایمان آوردهاند، از شهر خود بیرون خواهیم کرد یا به کیش ما برگردید.
آری؛ باز پشت نقاب «کیش و آیین» پنهان شدند و از «سنّت» مایه گذاشتند و به عادات و رسوم فسیل شدهی گذشتگان چنگ زدند؛ زیرا تنها با این «ماسک» بود که میتوانستند در برابر کلام حقّ شعیب قد علم کنند و استعمار و طغیانشان را بر مردم ادامه دهند.
شعیب به دعوت خود ادامه داد و از خداوند خواست:
رَبَّنا افْتحْ بَیننَا وَ بَینَ قومِنا بِالحَقِّ و أنتَ خَیرُ الفاتِحین.
پروردگارا! میان ما و قوممان به حقّ، گشایشی ایجاد کن؛ تو بهترین گشایش گرانی.
شعیب میدانست در صورت «آگاهی» قوم، از سران خودکامه، کاری ساخته نیست. از اینرو، از خداوند خواست که دیدگان قومش را بگشاید تا بدانند که «مصلحت» آنان در دعوتهای شعیب است و خودکامگان تنها به فکر مصلحت خویشند.
اگر مردم به دعوت اصلاحگران وقعی ننهند و گوشهای خود را بر زنگخطرهایی که آنان به صدا درمیآورند، ببندند و در برابر خودکامگان سکوت پیشه کنند، انفجار و فروپاشی جامعه ناگزیر خواهد بود؛ چنانکه قوم شعیب بدان دچار شد.
این قصّهی قرآنی نهتنها وضعیت شعیب پیامبر(ع)، بلکه وضعیت تمام اصلاحگران تاریخ را به تصویر میکشد. تمام آنان از سوی خودکامگان و چپاولگران اقتصادی زمانهی خود، آماج اتّهامها، فشارها، اخراجها و زورگوییها بودهاند و همگی آنان زمانی علاج واقعه را یافتهاند که خداوند چشمها و عقلهای قوم و ملّتشان را بر حقیقت گشوده است تا به قلّهی «آگاهی» صعود کنند و مصالح و منافع واقعی خویش را باز شناسند.
یا قومِ اعْبُدوا اللّهَ ما لَکُمْ من إلهٍ غَیرُهُ.
ای قوم من! خدا را بپرستید که برای شما هیچ معبودی جز اونیست.
عبادت خدا ـ و فقط خد ـ و نفی هر گونه بت و معبودی جز او، نخستین خواستههای این پیامبر از قوم خویش است. «اله» یا معبود در اینجا فقط بتهای سنگی و چوبی نیست. در قرآن کریم به هر پدیدهای که غایت مقدّس و انگیزهی اصیل و اساسی انسان برای زندگانی و فعّالیت قرار گیرد، «اله» گفته میشود. بنابراین، دعوت یاد شده، نفی ستمگران و طاغوتها و بتهای مال و مقام و شهوت را نیز دربر میگرفت.
دیگر خواستهی عمدهی شعیب(ع) این بود که مردم در معاملات خود حقّه و نیرنگ نکنند و در پیمانهها و ترازوهایشان، غلوغش نباشد. درنگ در درونمایهی این دعوت روشن میسازد که انصاف در پیمانه و ترازو، تنها در معاملات اقتصادی متصوّر نیست، بلکه انسان در همهی جنبههای گوناگون زندگانی خویش مشغول «سنجش» و وزن کردن است، ولی ترازوهایی که به کار میبرد، گاه یکسان نیست. او عمل خود را با یک ترازو و عمل خویشان و نزدیکان را با ترازویی دیگرو عمل مخالفان و دشمنان خویش را با ترازوی سوّمی میسنجد. اینجاست که نظام مساوات و ملکهی عدالت خدشهدار میشود و انسان از جادهی حق و انصاف بهدور میافتد. عدالت و حقیقت ایجاب میکند که رفتار خودی و غیر خودی و دوست و دشمن با ترازوی واحد و میزان یکسانی سنجیده شود.
این دعوتها برای مردم عادّی یا به تعبیر قرآن کریم، «قوم»، آرامشبخش و سرور آفرین بود؛ولی «ملأ»؛ یعنی سران یا به دیگر سخن، «آقایان» که مدّتهاست مصالح ومنافع خود را در ساختار فاسد اجتماع نهادینه کردهاند و عادت به صید در آب گلآلود دارند، بوهای خطرناکی را از این دعوتها میشنیدند. آنها از وجود طبقههای اقتصادی و گسترش شکاف میان فقر و غنا و نابرابری همگان در برابر قوانین، سودها میبردند و کیسهها میدوختند. دعوت به عبادت خدای واحد و یکسانی «پیمانه و ترازو»، «کاسهو کوزهی» سران محتکر، خودکامه، استعمارگر، حاکم و به تعبیر قرآن، «به استضعاف کشندگان مردم» را به هم میریخت.
آنان دریافتند که «مصلحت»ها و «منفعت» هایشان به کلّی در خطر است. از این رو، به شعیب گفتند:
لَنُخْرِجَنَّکَ یا شُعَیب والَّذینَ آمَنوا مَعَکَ مِنَ قریتِنا أوْ لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا.
ای شعیب! یا تو وکسانی را که با تو ایمان آوردهاند، از شهر خود بیرون خواهیم کرد یا به کیش ما برگردید.
آری؛ باز پشت نقاب «کیش و آیین» پنهان شدند و از «سنّت» مایه گذاشتند و به عادات و رسوم فسیل شدهی گذشتگان چنگ زدند؛ زیرا تنها با این «ماسک» بود که میتوانستند در برابر کلام حقّ شعیب قد علم کنند و استعمار و طغیانشان را بر مردم ادامه دهند.
شعیب به دعوت خود ادامه داد و از خداوند خواست:
رَبَّنا افْتحْ بَیننَا وَ بَینَ قومِنا بِالحَقِّ و أنتَ خَیرُ الفاتِحین.
پروردگارا! میان ما و قوممان به حقّ، گشایشی ایجاد کن؛ تو بهترین گشایش گرانی.
شعیب میدانست در صورت «آگاهی» قوم، از سران خودکامه، کاری ساخته نیست. از اینرو، از خداوند خواست که دیدگان قومش را بگشاید تا بدانند که «مصلحت» آنان در دعوتهای شعیب است و خودکامگان تنها به فکر مصلحت خویشند.
اگر مردم به دعوت اصلاحگران وقعی ننهند و گوشهای خود را بر زنگخطرهایی که آنان به صدا درمیآورند، ببندند و در برابر خودکامگان سکوت پیشه کنند، انفجار و فروپاشی جامعه ناگزیر خواهد بود؛ چنانکه قوم شعیب بدان دچار شد.
این قصّهی قرآنی نهتنها وضعیت شعیب پیامبر(ع)، بلکه وضعیت تمام اصلاحگران تاریخ را به تصویر میکشد. تمام آنان از سوی خودکامگان و چپاولگران اقتصادی زمانهی خود، آماج اتّهامها، فشارها، اخراجها و زورگوییها بودهاند و همگی آنان زمانی علاج واقعه را یافتهاند که خداوند چشمها و عقلهای قوم و ملّتشان را بر حقیقت گشوده است تا به قلّهی «آگاهی» صعود کنند و مصالح و منافع واقعی خویش را باز شناسند.