آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

بعد از بحث و بررسى از مسائل بنیانى و زیربنائى در روانشناسى‏اسلامى از قبیل تعریف روانشناسى موضوع‏النفس و اهمیت آن و رابطه‏علم با سایر علوم و بررسى اهداف روانشناسى و برخى از مسائل‏مربوط به روانشناسى از دیدگاه مختلف اینک لازم است‏به مسائل‏اساسى و مفید و ضرورى روانشناسى اسلامى بپردازیم در این مرحله‏مسائل بسیار زیادى مطرح است از جمله آنها: مساله این که نفس‏در قرآن به چه معانى آمده و کلماتى از قبیل روح و قلب و عقل‏به چه معنا است و چه رابطه‏اى با یکدیگر دارند؟
ابتداء معانى نفس را از دیدگاه قرآن از نظر خوانندگان‏مى‏گذرانیم:
تفحص و بررسى قرآن کتاب آسمانى مسلمین بیانگر این حقیقت است‏که کلمه نفس در آیات زیادى به صورت‏هاى مختلف مفرد و جمع و...
بکار برده شده و در آنها منظور معانى متعددى اراده شده است‏به‏طور کلى تعداد تکرار کلمه نفس در قرآن مجید در حدود346مورد مى‏باشد که در معانى بسیارى به قرار زیر بکار رفته است:
1 - در قرآن ابتداء از نفس به معناى جان یا حیات حیوانى یادمى‏شود مثل این آیه مبارکه:
(و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله) (1) .
«براى نفس چیزى نیست مگر آن که بمیرد به اذن پروردگار».
(کل نفس ذائقه الموت) (2)
«هر نفسى مرگ را خواهد چشید».
در این دو آیه، نفس مرادف با جان است که مرگ براى پایان وغایت است.
2 - نفس به معناى روان یا نفس انسانى آمده است:
(و ذکر به ان تبسل نفس بما کسبت) (3) .
«یادآورى کن که نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار مى‏شود».
یعنى نفس در این معنا، ماهیت‏خویش را با آنچه که به دست‏مى‏آورد، مى‏سازد. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روحى است‏که خاصیت ادراکى، انفعالى، و افعالى دارد و بر مبناى این سه‏خصوصیت‏خود را مى‏سازد و شخصیت‏خود را شکل مى‏دهد.
(...اخرجوا انفسکم تجزون عذاب الهون) (4) .
«در روز قیامت‏خداوند به کفار اخطار مى‏کند خارج کنید نفسهاى‏خود را از بدن‏هایتان یعنى بمیرید درحالى که جزا داده مى‏شویدبه عذاب خوارکننده‏اى‏».
3 - نفس به معناى شخصیت‏شکل گرفته و متعادل است
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (5) .
«خدا هرکسى را به اندازه توانائى‏اش تکلیف مى‏دهد».
در این مرتبه نفسى مطرح است که خود را به مرتبه‏اى از تکامل رسانده است.
4 - نفس به معناى وجدان نفسانى با خود آگاهى(کل نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر والخیر فتنه و الیناترجعون) (6) .
«هر نفسى و جانى در عالم رنج و سختى مرگ را مى‏چشد و در سیرزندگى با خوبى و بدى آزمایش مى‏شود و به سوى ما باز گشت‏مى‏کند».
(علمت نفس ما قدمت و اخرت) (7) .
«هر نفسى مى‏داند آنچه را که از پیش فرستاده شده است و آنچه‏را که از پس مى‏آید».
در این دو آیه نیز نفس به معناى جان آمده و هم به معناى عامل‏وجدان و شعور که در نتیجه منش انسانى را بیان مى‏کند.
5 - اصل ثابت انسانى و خودآگاهى
(و نفس و ما سواها فاءلهمها فجورها و تقویها) (8) .
«قسم به نفس و آن که او را متعادل و متکامل آفرید و در او بدکارى و پرهیزکارى الهام کرد».
این آیه ناظر به روان انسان است که مى‏تواند در مسیر ظهور وفعلیت فطرت حرکت کرده، الهام بگیرد و متکامل شود و یا به‏بدکارى روى آورد خلاصه این که حالت اکتسابى جذب خیر و یا شر رادارد.
6 - نفس به معناى نفس حیوانى یا نفس تعالى نیافته
(و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربى‏غفور رحیم) (9) .
«نفس خودم را تبرئه نمى‏کنم که نفس آمر به بدى است مگر این که‏خدا بر من رحمت آورد به درستى که پروردگار من آمرزنده ومهربان است‏».
یعنى حضرت یوسف چنین با خداى خود تکلم مى‏کند که من خودستائى‏نکرده، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمى‏دانم زیرا نفس‏اماره، انسان را به کارهاى زشت وا مى‏دارد جز آن که خداى بر اورحمت آورد.
7 - در برخى از آیات، نفس به معناى مضاف الیه یا معناى خودش
یعنى خود انسان و غیر آن اراده شده است. و از این معنا براى‏تاکید استفاده مى‏شود، این معناى تاکیدى درباره همه موجودات‏حتى خداوند بکار مى‏رود از قبیل آیات زیر:
(کتب على نفسه الرحمه) (10) .
«خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده است‏».
(یحذرکم الله نفسه) «خداوند خودش شما را از انجام گناهان‏برحذر مى‏دارد».
8 - مراد از نفس شخص انسانى مرکب از جسم و روح از قبیل:
(هو الذى خلقکم من نفس واحده) (11) .
«آن خدائى که آفریده است، شما را از یک نفس و مراد از نفس‏»در این آیه، شخص است‏یعنى حضرت آدم.
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناس‏جمیعا) (12) .
«کسى که بکشد یک فردى را بدون جرم، کانه تمام مردم روى زمین‏را کشته‏».
(یوم تاءتى کل نفس تجادل عن نفسها) (13) .
«به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها)به دفاع از خود برمى‏خیزد».
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، ج‏14 در سوره انبیان،آیه 35 ذیل آیه(کل نفس ذائقه‏الموت و نبلوکم بالشر و الخیرفتنه والینا ترجعون) در توضیح لفظ «نفس‏» سه معنا در قرآن‏ذکر مى‏کند و چنین مى‏نویسد:
معناى اول
به معناى تاکید
لفظ «النفس‏»، على ما یعطیه التامل‏فى موارد استعماله، اصل معناه هو ما اضیف الیه نفس الشى معناه‏الشى نفس الانسان معناه الانسان و نفس الحجر معناه هوالحجر...»
«یکى از معانى لفظ نفس با تامل در موارد استعمالش در قرآن‏همان معناى مضاف الیه است پس نفس الشى یعنى خود شى و نفس‏الانسان یعنى خود انسان و ذات او و نفس الحجر یعنى معناى حجرکه همان سنگ است‏بنابراین معنا، نفس در معناى تاکیدى بکاررفته همانطور که علماء علم ادب مى‏گویند:
زید خود زید نزد من آمد و به این معنا نفس بر هر شى‏اى استعمال‏مى‏شود حتى در مورد خود خداوند چنانکه خداوند در قرآن فرموده‏است: «خداوند بر خودش واجب کرده است‏» (14) .
معناى دوم:
استعمال نفس در شخص انسان و آن موجودى است مرکب از روح و بدن‏و هر دو در اینجا مجموعا به معناى شخص انسان بکار رفته مثل‏آیه مبارکه (خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها).
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناس‏جمیعا) (15) .
«به همین جهت‏بر بنى‏اسرائیل مقرر داشتیم که هرکس انسانى رابدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گوئى‏همه انسانها را کشته است‏».
جالب این است که هر دو معنا در یک آیه نیز جمع شده است:
مثل آیه (کل نفس تجادل عن نفسها) (16) .
«به یاد آورید روزى را که هرکس (در فکر خویشتن است وتنها) به‏دفاع از خود برمى‏خیزد».
نفس اول در معناى روح انسانى; نفس دوم به معناى تاکیدى بکاررفته است.
معناى سوم
به معناى روح انسانى
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان ج‏14، ص 312 سوره انبیاءچنین مى‏نویسد:
«ثم استعملوه فى الروح الانسانى لما ان الحیاه و العلم والقدره التى بها قوام‏الانسان قائمه بها و منه قوله تعالى(اخرجواکم انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون) (17) .
«مفسران کلمه نفس را در روح انسانى بکار برده‏اند. به جهت این‏که حیات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است مثل این آیه‏مبارکه: «روز قیامت‏خطاب به انسانها مى‏شود که اگر قدرت داریدروح خود را از بدنتان خارج کنید، امروز جزا داده مى‏شوید عذاب‏خوارکننده‏اى‏».
بدیهى است که معناى دوم و سوم از معانى نفس در نباتات و سایرحیوانات اطلاق نمى‏گردد. مگر به حسب اصطلاح علمى پس گفته نمى‏شوداین گیاه و این حیوان، نفس است. آرى چه‏بسا بر خون(دم) نفس‏گفته مى‏شود. به جهت این که حیات و هستى در یک حیوان منوط به‏وجود خون است همان‏طور که در مورد حیوانات «نفس سائله‏» اطلاق‏مى‏گردد.
و هم چنین از دیدگاه اهل لغت، نفس به معناى دوم و سوم درفرشته و جن استعمال نمى‏گردد گرچه آنان نیز داراى حیات هستند ودر قرآن نیز چنین استعمالى واقع نشده است گرچه در قرآن درآیات زیادى وارد است که طائفه جن مثل انسان داراى تکلیف هستندو موت داشته و حشر و نشرى دارند (و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون) «ما طائفه جن و انسانها را نیافریدیم مگر براى این‏که عبادت خدا کنند» (18) .
اما کلمه موت به معناى فقدان حیات و هستى و آثار آن دو ازشعور و اراده از موجودى که از شان آن این است که حیات و هستى‏و اراده را داشته باشد، نفس متصف به آن مى‏شود چنانکه در سوره‏بقره آیه 28 (و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم). «چگونه به‏خداوند کافر مى‏شوید؟! درحالى که مردگان بودید و شما را زنده‏کرد».
و نیز در مورد بتها وارد است (و اموات غیر احیاء) (19) . «آنهامردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند».
تذکر این نکته در اینجا ضرورى است که موت به معنائى که گفته‏شد، معنائى است که تنها انسان مرکب از روح و بدن به آن متصف‏مى‏گردد پس انسان متصف مى‏گردد به این که انسان، فاقد وجودمى‏گردد بعد از آن که آن را داشته است و اما کلمه‏روح در قرآن‏در هیچ آیه‏اى وارد نشده است که متصف به موت و مرگ گرددهمان‏طورى که در مورد فرشته نیز وارد نگردیده است و اما اینکه‏قول خداوند در قرآن (کل شى هالک الا وجهه) (20) .و قوله تعالى: (ونفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض) (21) .
به این معنا است که هلاک غیر از مرگ و موت است گرچه باهم دریک موردى منطبق مى‏گردند.
از مطالب بالا روشن گردید که مراد از نفس در آیه مبارکه (کل‏نفس ذائقه‏الموت) تنها انسان است نه به معناى روح انسانى زیرانسبت موت به روح در کلام خداوند وارد نشده است پس شامل فرشته وجن و سایر حیوانات نمى‏گردد گرچه برخى از آنها مثل جن و حیوان‏متصف به موت و مرگ مى‏گردند، دلیل این اختصاص به انسان قرینه‏اى‏است که قبل از آیه(کل نفس ذائقه‏الموت) یعنى(و ما جعلنا لبشرمن قبلک الخلد) و نیز قرینه‏آى است که بعد از آن آیه و در ذیل‏آن ذکر شده است (و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه).
پس کلام برخى از مفسرین به این که مراد از نفس در آیه مذکورروح است، صحیح به نظر نمى‏رسد گرچه برخى از مفسرین ادعاى‏عمومیت آیه را بر هر صاحب هستى از انسان و فرشته و جن و سایرحیوانات حتى نبات نموده‏اند ولکن حق این است که قبلا گفته شد (22) .
نظر امام فخر رازى در معناى نفس از دیدگاه قرآن و بطلان آن‏امام فخر رازى در تفسیر کبیرش در ذیل آیه مبارکه (کل نفس‏ذائقه‏الموت) چنین ذکر کرده است:
اولا ادعا مى‏کند که آیه (کل نفس ذائقه الموت) عمومیت داشته،شامل همه موجودات داراى نفس مى‏شوند بعد از این مطلب چنین‏مى‏نویسد:
«ان الایه مخصصه فان له تعالى نفسا کما قال حکایه عن عیسى ونعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک‏». «آیه مذکور عام بوده‏و تخصیص خورده است‏براى این که خداوند نیز داراى نفس است‏چنانکه در قرآن از قول حضرت عیسى(ع) نسبت‏به خداوند چنین حکایت‏شده است که اى خداوند تو مى‏دانى آنچه را که در نفس من است ومن نمى‏دانم آنچه را که در نفس تو است‏».
پس خداوند نیز داراى نفس است‏با این که موت درباره خداوندمحال است و هم‏چنین جمادات داراى نفس است و موت ندارند».
سپس چنین اضافه مى‏کند:
«والعام المخصص حجه فیبقى معمولا به على ظاهره فیما عدا مااخرج منه و ذلک تبطل قول الفلاسفه فى الارواح البشریه والعقول‏المفارقه والنفوس الفلکیه انها لا تموت‏».
«آیه عام تخصیص خورده، حجت است پس به ظاهر آن عمل مى‏شود جزدر موردى که از آن استثناء شده است و این آیه قول فلاسفه را دراثبات این که ارواح بشرى و عقول مفارق و نفوس فرشتگان موجواتى‏هستند که مرگ ندارند، باطل و مردود مى‏داند».
علامه بعد از نقل این کلام از امام فخر رازى سه اشکال بر این‏گفته او ذکر مى‏کند:
اولا: این که مراد از «نفس‏» در آیه بالا به معناى اول که شامل‏همه موجودات باشد، نیست. مگر این که به صورت اضافه در کلام‏آورده شده باشد، اما در این آیه (کل نفس ذائقه‏الموت) از اضافه‏قطع شده پس این معناى اول در این آیه قطعا مراد نیست پس تنهایکى از دو معناى دوم و سوم ممکن است مراد باشد و چنانکه گفته‏شد، معناى سوم نیز قطعا در این آیه مراد نیست پس باقى مى‏ماندمعناى دوم.
و ثانیا: نفى موت از جمادات با آیه (و کنتم امواتا فاحیاکم) (23) و آیه (اموات غیر احیاء) (24) و غیر این دو از آیات منافات‏دارد چنانکه توضیح آن روشن است.
و ثالثا: قول فخر رازى که عمومیت آیه قول فلاسفه را در ارواح‏بشرى و عقول مفارق و نفوس فلکى باطل مى‏کند، صحیح نیست. زیراهمه اینها مسائل عقلى هستند که از طریق برهان ثابت‏شده‏اند. وبرهان حجت‏بوده، مفید یقین است و اما آنچه از قرآن استنباطمى‏گردد، از قبیل ظهورات بوده قابل توجیه هستند و ظهور، حجت‏ظنى است و چگونه تصور مى‏گردد که علم با ظن بخلاف جمع شود و اگراین مسائل واقعا اثبات شده و داراى برهان قطعى نباشد، پس دراین صورت به ظن به خلاف اصولا نیازى نیست (25) .
با توجه به معانى ذکر شده از قرآن، مى‏توان نتیجه گرفت که نفس‏انسانى از سوئى با فطرت و ذات خویش در ارتباط است و از سوى‏دیگر، با طبیعت پیرامون خود با محیط و مکتسبات آن و بدین‏ترتیب نفس شکل مى‏گیرد (26) .
به برخى از این معانى بالا که ذکر شد، در کتاب «رساله نفسیه‏»تالیف فضل الله بن حامد الحسینى از علماء قرن نهم(921ه) درصفحه 12 اجمالا اشاره شده است.
«بیان اختلاف مذاهب و معانى که در باب معرفت نفس گفته‏اند وذکر الفاظ مختلفه که بر حقیقت او اطلاق مى‏کنند، اول آن است که‏نفس گویند و حقیقت مى‏خواهند چنانکه گویند فلان شى بنفس خودقائم است و نفس گویند و روح را اراده کنند و دل را مرادمى‏دارند. و باشد که نفس گویند و ذات و وجه مراد باشد این جمله‏به یکدیگر نزدیک‏تر است.
حال نفس و روح و قلب و دل نیز (درقرآن) هم‏چنین است و اختلاف‏رهروان حق از این جهت است که چون در نگرند در مقام مشاهد گاه‏باشد که نفس خود را تاریک بیند و گاه باشد که پرتو زند چنانکه‏دیده بیننده طاقت آن را ندارد که در او نگرد و گاه باشد که‏دیده از بیننده بر باید چون تعدد صفات باطن معلوم شد بدانکه‏کثرت این نامها از کثرت صفات باطن پیدا شود».
پى‏نوشت:
1- سوره آل عمران: 145.
2- سوره نساء: 35.
3- سوره انعام: 70.
4- بقره:233.
5- بقره:286.
6- انبیاء: 35.
7- انفطار: 5.
8- شمس:7.
9- یوسف:53.
10- سوره انعام: 12.
11- اعراف:189.
12- مائده: 32.
13- نحل: 111.
14- انعام: 12.
15- مائده: 32.
16- نحل: 111.
17- انعام:93.
18- ذاریات:56.
19- نحل: 21.
20- قصص: 88.
21- زمر: 68.
22- تفسیر المیزان، ج‏14، سوره انبیاء7 آیه 21، ص‏313.
23- بقره: 28.
24- نحل:93.
25- تفسیر المیزان، ج‏14، ص‏313 و 314.
26- علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن باروانشناسان جدید نوشته دکتر حسن احدى مشکوه‏السادات بنى جمالى،تاریخ چاپ 1361ش ناشر: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائى.

تبلیغات