معانی نفس در علمالنفس از دیدگاه قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بعد از بحث و بررسى از مسائل بنیانى و زیربنائى در روانشناسىاسلامى از قبیل تعریف روانشناسى موضوعالنفس و اهمیت آن و رابطهعلم با سایر علوم و بررسى اهداف روانشناسى و برخى از مسائلمربوط به روانشناسى از دیدگاه مختلف اینک لازم استبه مسائلاساسى و مفید و ضرورى روانشناسى اسلامى بپردازیم در این مرحلهمسائل بسیار زیادى مطرح است از جمله آنها: مساله این که نفسدر قرآن به چه معانى آمده و کلماتى از قبیل روح و قلب و عقلبه چه معنا است و چه رابطهاى با یکدیگر دارند؟
ابتداء معانى نفس را از دیدگاه قرآن از نظر خوانندگانمىگذرانیم:
تفحص و بررسى قرآن کتاب آسمانى مسلمین بیانگر این حقیقت استکه کلمه نفس در آیات زیادى به صورتهاى مختلف مفرد و جمع و...
بکار برده شده و در آنها منظور معانى متعددى اراده شده استبهطور کلى تعداد تکرار کلمه نفس در قرآن مجید در حدود346مورد مىباشد که در معانى بسیارى به قرار زیر بکار رفته است:
1 - در قرآن ابتداء از نفس به معناى جان یا حیات حیوانى یادمىشود مثل این آیه مبارکه:
(و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله) (1) .
«براى نفس چیزى نیست مگر آن که بمیرد به اذن پروردگار».
(کل نفس ذائقه الموت) (2)
«هر نفسى مرگ را خواهد چشید».
در این دو آیه، نفس مرادف با جان است که مرگ براى پایان وغایت است.
2 - نفس به معناى روان یا نفس انسانى آمده است:
(و ذکر به ان تبسل نفس بما کسبت) (3) .
«یادآورى کن که نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار مىشود».
یعنى نفس در این معنا، ماهیتخویش را با آنچه که به دستمىآورد، مىسازد. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روحى استکه خاصیت ادراکى، انفعالى، و افعالى دارد و بر مبناى این سهخصوصیتخود را مىسازد و شخصیتخود را شکل مىدهد.
(...اخرجوا انفسکم تجزون عذاب الهون) (4) .
«در روز قیامتخداوند به کفار اخطار مىکند خارج کنید نفسهاىخود را از بدنهایتان یعنى بمیرید درحالى که جزا داده مىشویدبه عذاب خوارکنندهاى».
3 - نفس به معناى شخصیتشکل گرفته و متعادل است
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (5) .
«خدا هرکسى را به اندازه توانائىاش تکلیف مىدهد».
در این مرتبه نفسى مطرح است که خود را به مرتبهاى از تکامل رسانده است.
4 - نفس به معناى وجدان نفسانى با خود آگاهى(کل نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر والخیر فتنه و الیناترجعون) (6) .
«هر نفسى و جانى در عالم رنج و سختى مرگ را مىچشد و در سیرزندگى با خوبى و بدى آزمایش مىشود و به سوى ما باز گشتمىکند».
(علمت نفس ما قدمت و اخرت) (7) .
«هر نفسى مىداند آنچه را که از پیش فرستاده شده است و آنچهرا که از پس مىآید».
در این دو آیه نیز نفس به معناى جان آمده و هم به معناى عاملوجدان و شعور که در نتیجه منش انسانى را بیان مىکند.
5 - اصل ثابت انسانى و خودآگاهى
(و نفس و ما سواها فاءلهمها فجورها و تقویها) (8) .
«قسم به نفس و آن که او را متعادل و متکامل آفرید و در او بدکارى و پرهیزکارى الهام کرد».
این آیه ناظر به روان انسان است که مىتواند در مسیر ظهور وفعلیت فطرت حرکت کرده، الهام بگیرد و متکامل شود و یا بهبدکارى روى آورد خلاصه این که حالت اکتسابى جذب خیر و یا شر رادارد.
6 - نفس به معناى نفس حیوانى یا نفس تعالى نیافته
(و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربىغفور رحیم) (9) .
«نفس خودم را تبرئه نمىکنم که نفس آمر به بدى است مگر این کهخدا بر من رحمت آورد به درستى که پروردگار من آمرزنده ومهربان است».
یعنى حضرت یوسف چنین با خداى خود تکلم مىکند که من خودستائىنکرده، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمىدانم زیرا نفساماره، انسان را به کارهاى زشت وا مىدارد جز آن که خداى بر اورحمت آورد.
7 - در برخى از آیات، نفس به معناى مضاف الیه یا معناى خودش
یعنى خود انسان و غیر آن اراده شده است. و از این معنا براىتاکید استفاده مىشود، این معناى تاکیدى درباره همه موجوداتحتى خداوند بکار مىرود از قبیل آیات زیر:
(کتب على نفسه الرحمه) (10) .
«خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده است».
(یحذرکم الله نفسه) «خداوند خودش شما را از انجام گناهانبرحذر مىدارد».
8 - مراد از نفس شخص انسانى مرکب از جسم و روح از قبیل:
(هو الذى خلقکم من نفس واحده) (11) .
«آن خدائى که آفریده است، شما را از یک نفس و مراد از نفس»در این آیه، شخص استیعنى حضرت آدم.
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناسجمیعا) (12) .
«کسى که بکشد یک فردى را بدون جرم، کانه تمام مردم روى زمینرا کشته».
(یوم تاءتى کل نفس تجادل عن نفسها) (13) .
«به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها)به دفاع از خود برمىخیزد».
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، ج14 در سوره انبیان،آیه 35 ذیل آیه(کل نفس ذائقهالموت و نبلوکم بالشر و الخیرفتنه والینا ترجعون) در توضیح لفظ «نفس» سه معنا در قرآنذکر مىکند و چنین مىنویسد:
معناى اول
به معناى تاکید
لفظ «النفس»، على ما یعطیه التاملفى موارد استعماله، اصل معناه هو ما اضیف الیه نفس الشى معناهالشى نفس الانسان معناه الانسان و نفس الحجر معناه هوالحجر...»
«یکى از معانى لفظ نفس با تامل در موارد استعمالش در قرآنهمان معناى مضاف الیه است پس نفس الشى یعنى خود شى و نفسالانسان یعنى خود انسان و ذات او و نفس الحجر یعنى معناى حجرکه همان سنگ استبنابراین معنا، نفس در معناى تاکیدى بکاررفته همانطور که علماء علم ادب مىگویند:
زید خود زید نزد من آمد و به این معنا نفس بر هر شىاى استعمالمىشود حتى در مورد خود خداوند چنانکه خداوند در قرآن فرمودهاست: «خداوند بر خودش واجب کرده است» (14) .
معناى دوم:
استعمال نفس در شخص انسان و آن موجودى است مرکب از روح و بدنو هر دو در اینجا مجموعا به معناى شخص انسان بکار رفته مثلآیه مبارکه (خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها).
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناسجمیعا) (15) .
«به همین جهتبر بنىاسرائیل مقرر داشتیم که هرکس انسانى رابدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گوئىهمه انسانها را کشته است».
جالب این است که هر دو معنا در یک آیه نیز جمع شده است:
مثل آیه (کل نفس تجادل عن نفسها) (16) .
«به یاد آورید روزى را که هرکس (در فکر خویشتن است وتنها) بهدفاع از خود برمىخیزد».
نفس اول در معناى روح انسانى; نفس دوم به معناى تاکیدى بکاررفته است.
معناى سوم
به معناى روح انسانى
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان ج14، ص 312 سوره انبیاءچنین مىنویسد:
«ثم استعملوه فى الروح الانسانى لما ان الحیاه و العلم والقدره التى بها قوامالانسان قائمه بها و منه قوله تعالى(اخرجواکم انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون) (17) .
«مفسران کلمه نفس را در روح انسانى بکار بردهاند. به جهت اینکه حیات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است مثل این آیهمبارکه: «روز قیامتخطاب به انسانها مىشود که اگر قدرت داریدروح خود را از بدنتان خارج کنید، امروز جزا داده مىشوید عذابخوارکنندهاى».
بدیهى است که معناى دوم و سوم از معانى نفس در نباتات و سایرحیوانات اطلاق نمىگردد. مگر به حسب اصطلاح علمى پس گفته نمىشوداین گیاه و این حیوان، نفس است. آرى چهبسا بر خون(دم) نفسگفته مىشود. به جهت این که حیات و هستى در یک حیوان منوط بهوجود خون است همانطور که در مورد حیوانات «نفس سائله» اطلاقمىگردد.
و هم چنین از دیدگاه اهل لغت، نفس به معناى دوم و سوم درفرشته و جن استعمال نمىگردد گرچه آنان نیز داراى حیات هستند ودر قرآن نیز چنین استعمالى واقع نشده است گرچه در قرآن درآیات زیادى وارد است که طائفه جن مثل انسان داراى تکلیف هستندو موت داشته و حشر و نشرى دارند (و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون) «ما طائفه جن و انسانها را نیافریدیم مگر براى اینکه عبادت خدا کنند» (18) .
اما کلمه موت به معناى فقدان حیات و هستى و آثار آن دو ازشعور و اراده از موجودى که از شان آن این است که حیات و هستىو اراده را داشته باشد، نفس متصف به آن مىشود چنانکه در سورهبقره آیه 28 (و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم). «چگونه بهخداوند کافر مىشوید؟! درحالى که مردگان بودید و شما را زندهکرد».
و نیز در مورد بتها وارد است (و اموات غیر احیاء) (19) . «آنهامردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند».
تذکر این نکته در اینجا ضرورى است که موت به معنائى که گفتهشد، معنائى است که تنها انسان مرکب از روح و بدن به آن متصفمىگردد پس انسان متصف مىگردد به این که انسان، فاقد وجودمىگردد بعد از آن که آن را داشته است و اما کلمهروح در قرآندر هیچ آیهاى وارد نشده است که متصف به موت و مرگ گرددهمانطورى که در مورد فرشته نیز وارد نگردیده است و اما اینکهقول خداوند در قرآن (کل شى هالک الا وجهه) (20) .و قوله تعالى: (ونفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض) (21) .
به این معنا است که هلاک غیر از مرگ و موت است گرچه باهم دریک موردى منطبق مىگردند.
از مطالب بالا روشن گردید که مراد از نفس در آیه مبارکه (کلنفس ذائقهالموت) تنها انسان است نه به معناى روح انسانى زیرانسبت موت به روح در کلام خداوند وارد نشده است پس شامل فرشته وجن و سایر حیوانات نمىگردد گرچه برخى از آنها مثل جن و حیوانمتصف به موت و مرگ مىگردند، دلیل این اختصاص به انسان قرینهاىاست که قبل از آیه(کل نفس ذائقهالموت) یعنى(و ما جعلنا لبشرمن قبلک الخلد) و نیز قرینهآى است که بعد از آن آیه و در ذیلآن ذکر شده است (و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه).
پس کلام برخى از مفسرین به این که مراد از نفس در آیه مذکورروح است، صحیح به نظر نمىرسد گرچه برخى از مفسرین ادعاىعمومیت آیه را بر هر صاحب هستى از انسان و فرشته و جن و سایرحیوانات حتى نبات نمودهاند ولکن حق این است که قبلا گفته شد (22) .
نظر امام فخر رازى در معناى نفس از دیدگاه قرآن و بطلان آنامام فخر رازى در تفسیر کبیرش در ذیل آیه مبارکه (کل نفسذائقهالموت) چنین ذکر کرده است:
اولا ادعا مىکند که آیه (کل نفس ذائقه الموت) عمومیت داشته،شامل همه موجودات داراى نفس مىشوند بعد از این مطلب چنینمىنویسد:
«ان الایه مخصصه فان له تعالى نفسا کما قال حکایه عن عیسى ونعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک». «آیه مذکور عام بودهو تخصیص خورده استبراى این که خداوند نیز داراى نفس استچنانکه در قرآن از قول حضرت عیسى(ع) نسبتبه خداوند چنین حکایتشده است که اى خداوند تو مىدانى آنچه را که در نفس من است ومن نمىدانم آنچه را که در نفس تو است».
پس خداوند نیز داراى نفس استبا این که موت درباره خداوندمحال است و همچنین جمادات داراى نفس است و موت ندارند».
سپس چنین اضافه مىکند:
«والعام المخصص حجه فیبقى معمولا به على ظاهره فیما عدا مااخرج منه و ذلک تبطل قول الفلاسفه فى الارواح البشریه والعقولالمفارقه والنفوس الفلکیه انها لا تموت».
«آیه عام تخصیص خورده، حجت است پس به ظاهر آن عمل مىشود جزدر موردى که از آن استثناء شده است و این آیه قول فلاسفه را دراثبات این که ارواح بشرى و عقول مفارق و نفوس فرشتگان موجواتىهستند که مرگ ندارند، باطل و مردود مىداند».
علامه بعد از نقل این کلام از امام فخر رازى سه اشکال بر اینگفته او ذکر مىکند:
اولا: این که مراد از «نفس» در آیه بالا به معناى اول که شاملهمه موجودات باشد، نیست. مگر این که به صورت اضافه در کلامآورده شده باشد، اما در این آیه (کل نفس ذائقهالموت) از اضافهقطع شده پس این معناى اول در این آیه قطعا مراد نیست پس تنهایکى از دو معناى دوم و سوم ممکن است مراد باشد و چنانکه گفتهشد، معناى سوم نیز قطعا در این آیه مراد نیست پس باقى مىماندمعناى دوم.
و ثانیا: نفى موت از جمادات با آیه (و کنتم امواتا فاحیاکم) (23) و آیه (اموات غیر احیاء) (24) و غیر این دو از آیات منافاتدارد چنانکه توضیح آن روشن است.
و ثالثا: قول فخر رازى که عمومیت آیه قول فلاسفه را در ارواحبشرى و عقول مفارق و نفوس فلکى باطل مىکند، صحیح نیست. زیراهمه اینها مسائل عقلى هستند که از طریق برهان ثابتشدهاند. وبرهان حجتبوده، مفید یقین است و اما آنچه از قرآن استنباطمىگردد، از قبیل ظهورات بوده قابل توجیه هستند و ظهور، حجتظنى است و چگونه تصور مىگردد که علم با ظن بخلاف جمع شود و اگراین مسائل واقعا اثبات شده و داراى برهان قطعى نباشد، پس دراین صورت به ظن به خلاف اصولا نیازى نیست (25) .
با توجه به معانى ذکر شده از قرآن، مىتوان نتیجه گرفت که نفسانسانى از سوئى با فطرت و ذات خویش در ارتباط است و از سوىدیگر، با طبیعت پیرامون خود با محیط و مکتسبات آن و بدینترتیب نفس شکل مىگیرد (26) .
به برخى از این معانى بالا که ذکر شد، در کتاب «رساله نفسیه»تالیف فضل الله بن حامد الحسینى از علماء قرن نهم(921ه) درصفحه 12 اجمالا اشاره شده است.
«بیان اختلاف مذاهب و معانى که در باب معرفت نفس گفتهاند وذکر الفاظ مختلفه که بر حقیقت او اطلاق مىکنند، اول آن است کهنفس گویند و حقیقت مىخواهند چنانکه گویند فلان شى بنفس خودقائم است و نفس گویند و روح را اراده کنند و دل را مرادمىدارند. و باشد که نفس گویند و ذات و وجه مراد باشد این جملهبه یکدیگر نزدیکتر است.
حال نفس و روح و قلب و دل نیز (درقرآن) همچنین است و اختلافرهروان حق از این جهت است که چون در نگرند در مقام مشاهد گاهباشد که نفس خود را تاریک بیند و گاه باشد که پرتو زند چنانکهدیده بیننده طاقت آن را ندارد که در او نگرد و گاه باشد کهدیده از بیننده بر باید چون تعدد صفات باطن معلوم شد بدانکهکثرت این نامها از کثرت صفات باطن پیدا شود».
پىنوشت:
1- سوره آل عمران: 145.
2- سوره نساء: 35.
3- سوره انعام: 70.
4- بقره:233.
5- بقره:286.
6- انبیاء: 35.
7- انفطار: 5.
8- شمس:7.
9- یوسف:53.
10- سوره انعام: 12.
11- اعراف:189.
12- مائده: 32.
13- نحل: 111.
14- انعام: 12.
15- مائده: 32.
16- نحل: 111.
17- انعام:93.
18- ذاریات:56.
19- نحل: 21.
20- قصص: 88.
21- زمر: 68.
22- تفسیر المیزان، ج14، سوره انبیاء7 آیه 21، ص313.
23- بقره: 28.
24- نحل:93.
25- تفسیر المیزان، ج14، ص313 و 314.
26- علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن باروانشناسان جدید نوشته دکتر حسن احدى مشکوهالسادات بنى جمالى،تاریخ چاپ 1361ش ناشر: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائى.
ابتداء معانى نفس را از دیدگاه قرآن از نظر خوانندگانمىگذرانیم:
تفحص و بررسى قرآن کتاب آسمانى مسلمین بیانگر این حقیقت استکه کلمه نفس در آیات زیادى به صورتهاى مختلف مفرد و جمع و...
بکار برده شده و در آنها منظور معانى متعددى اراده شده استبهطور کلى تعداد تکرار کلمه نفس در قرآن مجید در حدود346مورد مىباشد که در معانى بسیارى به قرار زیر بکار رفته است:
1 - در قرآن ابتداء از نفس به معناى جان یا حیات حیوانى یادمىشود مثل این آیه مبارکه:
(و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله) (1) .
«براى نفس چیزى نیست مگر آن که بمیرد به اذن پروردگار».
(کل نفس ذائقه الموت) (2)
«هر نفسى مرگ را خواهد چشید».
در این دو آیه، نفس مرادف با جان است که مرگ براى پایان وغایت است.
2 - نفس به معناى روان یا نفس انسانى آمده است:
(و ذکر به ان تبسل نفس بما کسبت) (3) .
«یادآورى کن که نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار مىشود».
یعنى نفس در این معنا، ماهیتخویش را با آنچه که به دستمىآورد، مىسازد. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روحى استکه خاصیت ادراکى، انفعالى، و افعالى دارد و بر مبناى این سهخصوصیتخود را مىسازد و شخصیتخود را شکل مىدهد.
(...اخرجوا انفسکم تجزون عذاب الهون) (4) .
«در روز قیامتخداوند به کفار اخطار مىکند خارج کنید نفسهاىخود را از بدنهایتان یعنى بمیرید درحالى که جزا داده مىشویدبه عذاب خوارکنندهاى».
3 - نفس به معناى شخصیتشکل گرفته و متعادل است
(لا یکلف الله نفسا الا وسعها) (5) .
«خدا هرکسى را به اندازه توانائىاش تکلیف مىدهد».
در این مرتبه نفسى مطرح است که خود را به مرتبهاى از تکامل رسانده است.
4 - نفس به معناى وجدان نفسانى با خود آگاهى(کل نفس ذائقه الموت و نبلوکم بالشر والخیر فتنه و الیناترجعون) (6) .
«هر نفسى و جانى در عالم رنج و سختى مرگ را مىچشد و در سیرزندگى با خوبى و بدى آزمایش مىشود و به سوى ما باز گشتمىکند».
(علمت نفس ما قدمت و اخرت) (7) .
«هر نفسى مىداند آنچه را که از پیش فرستاده شده است و آنچهرا که از پس مىآید».
در این دو آیه نیز نفس به معناى جان آمده و هم به معناى عاملوجدان و شعور که در نتیجه منش انسانى را بیان مىکند.
5 - اصل ثابت انسانى و خودآگاهى
(و نفس و ما سواها فاءلهمها فجورها و تقویها) (8) .
«قسم به نفس و آن که او را متعادل و متکامل آفرید و در او بدکارى و پرهیزکارى الهام کرد».
این آیه ناظر به روان انسان است که مىتواند در مسیر ظهور وفعلیت فطرت حرکت کرده، الهام بگیرد و متکامل شود و یا بهبدکارى روى آورد خلاصه این که حالت اکتسابى جذب خیر و یا شر رادارد.
6 - نفس به معناى نفس حیوانى یا نفس تعالى نیافته
(و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى ان ربىغفور رحیم) (9) .
«نفس خودم را تبرئه نمىکنم که نفس آمر به بدى است مگر این کهخدا بر من رحمت آورد به درستى که پروردگار من آمرزنده ومهربان است».
یعنى حضرت یوسف چنین با خداى خود تکلم مىکند که من خودستائىنکرده، نفس خویش را از عیب و تقصیر مبرا نمىدانم زیرا نفساماره، انسان را به کارهاى زشت وا مىدارد جز آن که خداى بر اورحمت آورد.
7 - در برخى از آیات، نفس به معناى مضاف الیه یا معناى خودش
یعنى خود انسان و غیر آن اراده شده است. و از این معنا براىتاکید استفاده مىشود، این معناى تاکیدى درباره همه موجوداتحتى خداوند بکار مىرود از قبیل آیات زیر:
(کتب على نفسه الرحمه) (10) .
«خداوند رحمت را بر خودش واجب کرده است».
(یحذرکم الله نفسه) «خداوند خودش شما را از انجام گناهانبرحذر مىدارد».
8 - مراد از نفس شخص انسانى مرکب از جسم و روح از قبیل:
(هو الذى خلقکم من نفس واحده) (11) .
«آن خدائى که آفریده است، شما را از یک نفس و مراد از نفس»در این آیه، شخص استیعنى حضرت آدم.
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناسجمیعا) (12) .
«کسى که بکشد یک فردى را بدون جرم، کانه تمام مردم روى زمینرا کشته».
(یوم تاءتى کل نفس تجادل عن نفسها) (13) .
«به یاد آورید روزى را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها)به دفاع از خود برمىخیزد».
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیرالمیزان، ج14 در سوره انبیان،آیه 35 ذیل آیه(کل نفس ذائقهالموت و نبلوکم بالشر و الخیرفتنه والینا ترجعون) در توضیح لفظ «نفس» سه معنا در قرآنذکر مىکند و چنین مىنویسد:
معناى اول
به معناى تاکید
لفظ «النفس»، على ما یعطیه التاملفى موارد استعماله، اصل معناه هو ما اضیف الیه نفس الشى معناهالشى نفس الانسان معناه الانسان و نفس الحجر معناه هوالحجر...»
«یکى از معانى لفظ نفس با تامل در موارد استعمالش در قرآنهمان معناى مضاف الیه است پس نفس الشى یعنى خود شى و نفسالانسان یعنى خود انسان و ذات او و نفس الحجر یعنى معناى حجرکه همان سنگ استبنابراین معنا، نفس در معناى تاکیدى بکاررفته همانطور که علماء علم ادب مىگویند:
زید خود زید نزد من آمد و به این معنا نفس بر هر شىاى استعمالمىشود حتى در مورد خود خداوند چنانکه خداوند در قرآن فرمودهاست: «خداوند بر خودش واجب کرده است» (14) .
معناى دوم:
استعمال نفس در شخص انسان و آن موجودى است مرکب از روح و بدنو هر دو در اینجا مجموعا به معناى شخص انسان بکار رفته مثلآیه مبارکه (خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها).
(من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فى الارض فکاءنما قتل الناسجمیعا) (15) .
«به همین جهتبر بنىاسرائیل مقرر داشتیم که هرکس انسانى رابدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گوئىهمه انسانها را کشته است».
جالب این است که هر دو معنا در یک آیه نیز جمع شده است:
مثل آیه (کل نفس تجادل عن نفسها) (16) .
«به یاد آورید روزى را که هرکس (در فکر خویشتن است وتنها) بهدفاع از خود برمىخیزد».
نفس اول در معناى روح انسانى; نفس دوم به معناى تاکیدى بکاررفته است.
معناى سوم
به معناى روح انسانى
مرحوم علامه طباطبائى در تفسیر المیزان ج14، ص 312 سوره انبیاءچنین مىنویسد:
«ثم استعملوه فى الروح الانسانى لما ان الحیاه و العلم والقدره التى بها قوامالانسان قائمه بها و منه قوله تعالى(اخرجواکم انفسکم الیوم تجزون عذاب الهون) (17) .
«مفسران کلمه نفس را در روح انسانى بکار بردهاند. به جهت اینکه حیات و علم و قدرت و قوام انسان به آنها است مثل این آیهمبارکه: «روز قیامتخطاب به انسانها مىشود که اگر قدرت داریدروح خود را از بدنتان خارج کنید، امروز جزا داده مىشوید عذابخوارکنندهاى».
بدیهى است که معناى دوم و سوم از معانى نفس در نباتات و سایرحیوانات اطلاق نمىگردد. مگر به حسب اصطلاح علمى پس گفته نمىشوداین گیاه و این حیوان، نفس است. آرى چهبسا بر خون(دم) نفسگفته مىشود. به جهت این که حیات و هستى در یک حیوان منوط بهوجود خون است همانطور که در مورد حیوانات «نفس سائله» اطلاقمىگردد.
و هم چنین از دیدگاه اهل لغت، نفس به معناى دوم و سوم درفرشته و جن استعمال نمىگردد گرچه آنان نیز داراى حیات هستند ودر قرآن نیز چنین استعمالى واقع نشده است گرچه در قرآن درآیات زیادى وارد است که طائفه جن مثل انسان داراى تکلیف هستندو موت داشته و حشر و نشرى دارند (و ما خلقت الجن والانس الالیعبدون) «ما طائفه جن و انسانها را نیافریدیم مگر براى اینکه عبادت خدا کنند» (18) .
اما کلمه موت به معناى فقدان حیات و هستى و آثار آن دو ازشعور و اراده از موجودى که از شان آن این است که حیات و هستىو اراده را داشته باشد، نفس متصف به آن مىشود چنانکه در سورهبقره آیه 28 (و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم). «چگونه بهخداوند کافر مىشوید؟! درحالى که مردگان بودید و شما را زندهکرد».
و نیز در مورد بتها وارد است (و اموات غیر احیاء) (19) . «آنهامردگانى هستند که هرگز استعداد حیات ندارند».
تذکر این نکته در اینجا ضرورى است که موت به معنائى که گفتهشد، معنائى است که تنها انسان مرکب از روح و بدن به آن متصفمىگردد پس انسان متصف مىگردد به این که انسان، فاقد وجودمىگردد بعد از آن که آن را داشته است و اما کلمهروح در قرآندر هیچ آیهاى وارد نشده است که متصف به موت و مرگ گرددهمانطورى که در مورد فرشته نیز وارد نگردیده است و اما اینکهقول خداوند در قرآن (کل شى هالک الا وجهه) (20) .و قوله تعالى: (ونفخ فى الصور فصعق من فى السموات و من فى الارض) (21) .
به این معنا است که هلاک غیر از مرگ و موت است گرچه باهم دریک موردى منطبق مىگردند.
از مطالب بالا روشن گردید که مراد از نفس در آیه مبارکه (کلنفس ذائقهالموت) تنها انسان است نه به معناى روح انسانى زیرانسبت موت به روح در کلام خداوند وارد نشده است پس شامل فرشته وجن و سایر حیوانات نمىگردد گرچه برخى از آنها مثل جن و حیوانمتصف به موت و مرگ مىگردند، دلیل این اختصاص به انسان قرینهاىاست که قبل از آیه(کل نفس ذائقهالموت) یعنى(و ما جعلنا لبشرمن قبلک الخلد) و نیز قرینهآى است که بعد از آن آیه و در ذیلآن ذکر شده است (و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه).
پس کلام برخى از مفسرین به این که مراد از نفس در آیه مذکورروح است، صحیح به نظر نمىرسد گرچه برخى از مفسرین ادعاىعمومیت آیه را بر هر صاحب هستى از انسان و فرشته و جن و سایرحیوانات حتى نبات نمودهاند ولکن حق این است که قبلا گفته شد (22) .
نظر امام فخر رازى در معناى نفس از دیدگاه قرآن و بطلان آنامام فخر رازى در تفسیر کبیرش در ذیل آیه مبارکه (کل نفسذائقهالموت) چنین ذکر کرده است:
اولا ادعا مىکند که آیه (کل نفس ذائقه الموت) عمومیت داشته،شامل همه موجودات داراى نفس مىشوند بعد از این مطلب چنینمىنویسد:
«ان الایه مخصصه فان له تعالى نفسا کما قال حکایه عن عیسى ونعلم ما فى نفسى و لا اعلم ما فى نفسک». «آیه مذکور عام بودهو تخصیص خورده استبراى این که خداوند نیز داراى نفس استچنانکه در قرآن از قول حضرت عیسى(ع) نسبتبه خداوند چنین حکایتشده است که اى خداوند تو مىدانى آنچه را که در نفس من است ومن نمىدانم آنچه را که در نفس تو است».
پس خداوند نیز داراى نفس استبا این که موت درباره خداوندمحال است و همچنین جمادات داراى نفس است و موت ندارند».
سپس چنین اضافه مىکند:
«والعام المخصص حجه فیبقى معمولا به على ظاهره فیما عدا مااخرج منه و ذلک تبطل قول الفلاسفه فى الارواح البشریه والعقولالمفارقه والنفوس الفلکیه انها لا تموت».
«آیه عام تخصیص خورده، حجت است پس به ظاهر آن عمل مىشود جزدر موردى که از آن استثناء شده است و این آیه قول فلاسفه را دراثبات این که ارواح بشرى و عقول مفارق و نفوس فرشتگان موجواتىهستند که مرگ ندارند، باطل و مردود مىداند».
علامه بعد از نقل این کلام از امام فخر رازى سه اشکال بر اینگفته او ذکر مىکند:
اولا: این که مراد از «نفس» در آیه بالا به معناى اول که شاملهمه موجودات باشد، نیست. مگر این که به صورت اضافه در کلامآورده شده باشد، اما در این آیه (کل نفس ذائقهالموت) از اضافهقطع شده پس این معناى اول در این آیه قطعا مراد نیست پس تنهایکى از دو معناى دوم و سوم ممکن است مراد باشد و چنانکه گفتهشد، معناى سوم نیز قطعا در این آیه مراد نیست پس باقى مىماندمعناى دوم.
و ثانیا: نفى موت از جمادات با آیه (و کنتم امواتا فاحیاکم) (23) و آیه (اموات غیر احیاء) (24) و غیر این دو از آیات منافاتدارد چنانکه توضیح آن روشن است.
و ثالثا: قول فخر رازى که عمومیت آیه قول فلاسفه را در ارواحبشرى و عقول مفارق و نفوس فلکى باطل مىکند، صحیح نیست. زیراهمه اینها مسائل عقلى هستند که از طریق برهان ثابتشدهاند. وبرهان حجتبوده، مفید یقین است و اما آنچه از قرآن استنباطمىگردد، از قبیل ظهورات بوده قابل توجیه هستند و ظهور، حجتظنى است و چگونه تصور مىگردد که علم با ظن بخلاف جمع شود و اگراین مسائل واقعا اثبات شده و داراى برهان قطعى نباشد، پس دراین صورت به ظن به خلاف اصولا نیازى نیست (25) .
با توجه به معانى ذکر شده از قرآن، مىتوان نتیجه گرفت که نفسانسانى از سوئى با فطرت و ذات خویش در ارتباط است و از سوىدیگر، با طبیعت پیرامون خود با محیط و مکتسبات آن و بدینترتیب نفس شکل مىگیرد (26) .
به برخى از این معانى بالا که ذکر شد، در کتاب «رساله نفسیه»تالیف فضل الله بن حامد الحسینى از علماء قرن نهم(921ه) درصفحه 12 اجمالا اشاره شده است.
«بیان اختلاف مذاهب و معانى که در باب معرفت نفس گفتهاند وذکر الفاظ مختلفه که بر حقیقت او اطلاق مىکنند، اول آن است کهنفس گویند و حقیقت مىخواهند چنانکه گویند فلان شى بنفس خودقائم است و نفس گویند و روح را اراده کنند و دل را مرادمىدارند. و باشد که نفس گویند و ذات و وجه مراد باشد این جملهبه یکدیگر نزدیکتر است.
حال نفس و روح و قلب و دل نیز (درقرآن) همچنین است و اختلافرهروان حق از این جهت است که چون در نگرند در مقام مشاهد گاهباشد که نفس خود را تاریک بیند و گاه باشد که پرتو زند چنانکهدیده بیننده طاقت آن را ندارد که در او نگرد و گاه باشد کهدیده از بیننده بر باید چون تعدد صفات باطن معلوم شد بدانکهکثرت این نامها از کثرت صفات باطن پیدا شود».
پىنوشت:
1- سوره آل عمران: 145.
2- سوره نساء: 35.
3- سوره انعام: 70.
4- بقره:233.
5- بقره:286.
6- انبیاء: 35.
7- انفطار: 5.
8- شمس:7.
9- یوسف:53.
10- سوره انعام: 12.
11- اعراف:189.
12- مائده: 32.
13- نحل: 111.
14- انعام: 12.
15- مائده: 32.
16- نحل: 111.
17- انعام:93.
18- ذاریات:56.
19- نحل: 21.
20- قصص: 88.
21- زمر: 68.
22- تفسیر المیزان، ج14، سوره انبیاء7 آیه 21، ص313.
23- بقره: 28.
24- نحل:93.
25- تفسیر المیزان، ج14، ص313 و 314.
26- علم النفس از دیدگاه دانشمندان اسلامى و تطبیق آن باروانشناسان جدید نوشته دکتر حسن احدى مشکوهالسادات بنى جمالى،تاریخ چاپ 1361ش ناشر: انتشارات دانشگاه علامه طباطبائى.