سیری در تاریخ وهابیان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حرکت وهابیها به سوى مکه(1217)
سعود با سرعت زیاد رو به سوى حجاز نهاد و با ابن شکبان ویارانش در راه ملاقات نموده آنان را نیز با خود برگردانید وقتىکه به «العییناء»(قریهاى که در سه منزلى مکه واقع است)رسیدند، مردم مکه و زائران خانه خدا که از رسیدن وهابیها مطلعشدند، سختبه وحشت افتادند به خصوص این که از اوضاع دلخراشمردم طائف مطلع گشتند. در میان حجاج آن سال سلطان بن سعید،امام مسقط، نقیب مکلى و امیر حجاج شامى عبدالله پاشا و سرپرستزائران مصرى، عثمان بیک قرجى و به همراه آنان سپاهیان زیادىحضور داشتند.
روز ترویه شایع گردید که سعود در صحراى عرفه فرود آمده است،مردم از شنیدن این خبر خیلى ترسیدند ولى طولى نکشید که اینخبر تکذیب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نیامدهبود. زیرا که آن سال حجاج به قدرى زیاد بود که سابقه نداشت.
پس از پایان مراسم حجشخصى از طرف شریف امیر مکه اعلان کرد کهمردم براى جهاد با وهابیها آماده شوند، شریف پاشا والى جده باسپاهیانش حرکت کرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقبراند.
شریف، امیران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابیان با وى همراهى نمایند. آنان بهبهانه این که آذوقه و وسائل کافى نداند، موافقت نکردند، شریفبهطور مجانى براى آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذیرفتند. و گفتند به سعود نامه مىنویسیم اگر برگشت که هیچ وگرنه با او مىجنگیم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهدید متوسلشد، در این موقع میان خود آنان اختلاف افتاد، شریف دوباره ازآنها درخواست کرد که در جنگ با سعود وى را یارى نمایند ویادآور شد که جنگ با وى حفظ آبروى دولت است و گفت: من تمامنیازمندیهاى شما را به عهده مىگیرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذیرفتند و کسى نزد سعود فرستادند، اینبار سعود ضمن تهدیداخطار کرد که ظرف سه روز همه حجاج مکه را ترک کنند، آنان ازمکه حرکت کردند.
اشراف و بزرگان مکه دستهجمعى پیش امیر و سرپرستحجاج شامىرفتند و از وى خواستد ده روز دیگر در مکه توقف کند ولى او ازقبول این پیشنهاد خوددارى کرد و در پنجم ماه محرم 1218 از مکهخارج شد و روز بعد نیز امیر الحاج مصرى مکه را ترک گفت و شریفپاشا هم به سوى جده عزیمت کرد و چون شریف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گردید و برادرش شریف معین رابه جاى خود گذاشت (1) .
جبرتى مىگوید: شریف غالب از حاکم جده و از امیران حاج شامى ومصرى درخواست کرد که چند روز دیگر در مکه بمانند، تا او اموالو دارائى خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دریافت مبلغى،پذیرفتند و دوازده روز در مکه ماندند و سپس خود وى نیز باهمراهى آنان مکه را ترک گفت، پس از آن که به دستخود خانهاشرا آتش زد (2) .
شریف عبدالمعین پس از رفتن برادرش، نامهاى به سعود نوشت وبراى مردم مکه امان خواست و خود وى اظهار طاعت و بندگى کرده واز وى تقاضاى حکومت مکه را نمود و این نامه را بعضى از علماىمکه چون: شیخ محمد طاهر سنبل، شیخ عبالحفیظ عجمى، سید محمد بنمحسن عطاس و سید میر غنى، پیش سعود بردند و با وى در«وادىالسیل» در دو منزلى مکه ملاقات کردند، سعود در پاسخآنان گفت: «انما جئتکم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشرکوا» «ما آمدهایم شما را به عبادت خداى یگانه دعوتکنیم و بتها را بشکنید و براى خدا شریک قرار ندهید».
یکى از علماى مکه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستیدهایمدر این موقع سعود دستخود را جلو آورد و گفت: با شما پیمانمىبندم بر دین خدا و رسولش و اینکه دوستان خدا را دوستبداریدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنوید و اطاعت کنیدنمایندگان مردم مکه بر این مضمون با او پیمان بستند. آنگاهسعود به نویسنده و منشىاش دستور داد که اماننامهاى براى مردممکه بنویسد، این اماننامه در یک کاغذ کوچکى که از پنج انگشتتجاوز نمىکرد، چنین نوشت:
بسمالله الرحمنالرحیم من سعود بن عبدالعزیز، الى کافه اهلمکه و العلماء و الاغادات و قاضىالسلطان السلام على من اتبعالهدى. اما بعد: فانتم جیران الله و سکان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدینالله و رسوله (قل یا اهل ا لکتاب تعالوا الىکلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دونالله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (3) فانتم فى وجهالله و وجه امیر المسلمین سعود بنعبدالعزیز و امیرگم عبدالمعین بن مساعد فاسمعوا له و اطیعواما اطاعالله والسلام» (4) .
«به نام خداوند بخشاینده و مهربان. این نامهاى است از طرفسعود پسر عبدالعزیز به عموم اهل مکه و علما و بزرگان و قاضىسلطان. سلام بر کسى که پیرو راهنمائى خدا باشد (5) اما بعد: شماهمسایگان خدا و پناهندگان به او و ساکنان حرم وى هستید که بهامان خدا در امانید، ما شما را به دین خدا و رسول او دعوتمىکنیم».
سعود در اینجا آیهاى از قرآن را که درباره اهل کتاب یهود ونصارى است، خطاب به اهل مکه ذکر کرده که مضمون آن چنین است:
«اى اهل کتاب بیایید به سخنى که ما و شما به آن اعتقادداریم، رو آوریم که به جز خدا را نپرستیم و براى او شریکىبرنگزینیم و برخى از ما برخى دیگر را ارباب و صاحب خود نداند.
اگر از این سخن رو بگردانید بگوئید گواه باشید که مامسلمانیم».
سپس سعود مىگوید که: شما در راه خدا و در راه سعود، امیرمسلمانان، گام بردارید و امیر شما عبدالمعین بن مساعد است،سخن او را بشنوید و تا آنجا که او فرمان خدا را مىبرد، فرمانشرا ببرید».
این نامه را مفتى مالکیها در مکه، شیخ حسین در هفتم محرم 1218پس از نماز جمعه براى مردم خواند.
روز هشتم محرم، سعود در حالى که لباس احرام پوشیده بود، واردمکه شد پس از سعى و طواف، در باغ شریف فرود آمد، در روز دومورود به مکه از طرف سعود اعلان شد که فردا ظهر با مردم مکهاجتماع خواهد کرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روىبلندى صفا قرار گرفت، در حالى که مفتى مکه در سمت راست و قاضىدر طرف چپ وى ایستاده بودند، خطابهاى ایراد کرد و پس از حمد وثناى خدا، همان دعائى را خواند که پیامبر اکرم به هنگام فتحمکه خوانده بود، آنگاه سعود سکوتى کرده و بعد به سخنان خودچنین ادامه داد:
اى مردم مکه، شما همسایگان خدائید به امن او در امان هستید،شما ساکنان حرم او هستید، شما بدانید که شهر مکه مورد احتراماست گیاه و علف آن چیده نمىشود، شکار در آن رم داده نمىشود ودرخت آن قطع نمىگردد، فقط ساعتى از یک روز حرمت آن دریده شد،ما از ضعیفترین عرب بودیم وقتى که خدا خواست این دین(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به این دین دعوت مىکردیم ولى مردمما را مسخره مىگردند و به همین خاطر با ما مىچنگیدند، آنهاچهارپایان ما را از دست ما مىگرفتند و ما دوباره آنها رامىخریدیم و ما مدام مردم را به اسلام فرامىخواندیم و همهقبائلى که به چشم مىبینید و به گوش مىشنوید، فقط با این شمشیراسلام آوردند آنگاه شمشیرش را به سوى کعبه بلند کرد.
من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتى که جریان طائف را شنیدمو دانستم که مسلمانان(وهابیها) با مردم طائف جنگیدهاند، و روبه سوى شما آوردهاند، تا با شما نیز جنگ کنند، از عربهاىبادیهنشین براى شما ترسیدم، خدا را سپاس گویند که شما را بهسوى اسلام رهنمون شد و از شرک نجاتتان داد! من شما را دعوتمىکنم که تنها خدا را بپرستید و از شرکى که گرفتار آنبودهاید، دستبکشید، من از شما مىخواهم با من بر دین خدا ورسولش بیعت کنید، دوستخدا را دوست و دشمن او را دشمن بداریدو در خوشى و ناخوشى مطیع فرمان او باشید...
آنگاه نشست، عبدالمعین سپس مفتى و قاضى و بقیه مردم با وىبیعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بین رکن و مقام منتظر منباشید تا براى شما دین و شرایط اسلام را توضیح دهم. و دراجتماع دیگرى، به مردم دستور داد، قبههایى را که روى قبور بناشده بود، خراب کنند (6) .
صبح روز نهم وهابیان، درحالى که جمع کثیرى از مردم، بیل بهدست همراهشان بودند، به خراب کردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهاى قبرستان معلى را با خاک یکسان ساختند تعداد اینگنبدها بسیار بود، سپس گنبد محل تولد پیامبر(ص) و جائى را کهمحل تولد ابوبکر و على(ع) مىدانستند و گنبد خدیجه کبرى(س) وهمچنین قبه روى چاه زمزم و قبههاى خانه کعبه و تمام بناهائىکه بلند از کعبه بود، خراب کردند.
بعد از آن تمام جاهائى را که مزار صالحان در آنها قرار داشت،پیدا کردند و ویران ساختند وهابیان به هنگام ویران ساختنقبرها و گنبدها رجز مىخواندند و طبل مىنواختند و آوازمىخواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهاى قبور مبالغه مىگردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بین بردند (7) . عمر رضا کحالهمىنویسد:
«در مکه بسیارى از آثار تاریخى وجود داشت از قبیل محل تولدپیامبر اکرم(ص) و خانه خدیجه کبرى(س) و خانه ابوبکر و آثاردیگر که وهابیها این آثار را نیز ویران کردند (8) .
ابن بشر گوید: که سعود، بیشتر از بیست روز در مکه ماند ویاران او (وبه تعبیر ابن بشر، مسلمین) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ویران ساختن بناها و قبههاى روى قبور و مشاهد،مىپرداختند و با این عمل به خداى واحد تقرب مىجستند تا همهآنها را با خاک یکسان کردند (9) .
زینى دحلان گفته است: که وهابیان چهارده روز در مکه ماندند ودر این مدت مردم را توبه مىدادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجدید مىگردند و از کارهایى که به اعتقاد ایشان شرک بود، ازقبیل توسل و زیارت قبور، منع مىنمودند (10) سعود پس از دستورویرانى مقابر دستور دیگرى صادر نمود، مبنى بر این که بهاستثناء نماز عشا، پیروان مذاهب اربعه، حق ندادند در یک زمانباهم، در مسجدالحرام نماز جماعتبپا دارند بلکه نماز صبح راشافعى، ظهر را مالکى، عصر را حنبلى، مغرب را حنفى بخواند ونماز عشاء را هر که بخواهد و نماز جمعه را مفتى مکه عبدالملکالقلعى الحنفى بپا دارد (11) .
و همچنین دستور داد کتاب «کشفالشبهات» محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدریس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (12) .
سپس امیر وهابى نامهاى به «سلطان سلیم» نوشت و از فتح مکهبه او خبر داد و از او خواستحکام دمشق و قاهره را وادارنماید که از این پس با محمل و طبل و نى و امثال اینها به مکهنیایند، زیرا این قبیل امور شرعى نیست (13) .
بعد به امیرالحاج یمن نامهاى نوشت و اوراقى مشتمل بر عقایدخود براى او فرستاد وى در این نامه که جبرتى متن کامل آن راذکر کرده، به کسانى که به مردگان توجه مىکنند و از ایشان حاجتمىخواهند و براى قبور ذبح مىکنند و به آنها استغاثه مىنمایند،سختحمله کرده است. و همچنین تعظیم قبور انبیا و اولیاء وساختن گنبد بر روى آنها و چراغ بر افروختن در کنار قبور وخادم براى قبر قرار دادن و اینگونه امور را به شدت انکار کردهاست، ویران کردن گنبدهاى روى قبور را هم واجب دانسته و گفتهاست که هرکس دعوت ما را نپذیرد با او جنگ مىکنیم (14) . سعودبراى دستگیرى شریف غالب، به سوى جده حرکت کرد و نامهاى بهمردم جده نوشت و از آنها خواست که از وى اطاعت کنند. مردم جدهدر پاسخ سعود نوشتند که ما رعیتشریف هستیم، اطاعت ما، بستهبه اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت کنیم آیا چیزى هم از مامىخواهى؟ او در پاسخ آنها پیام فرستاد آرى دویست هزار ریال وشصت طاقه قماش به قیمتشش هزار ریال و به دنبال آن کس فرستادتا آنها را تحویل بگیرد. در همان موقع با سپاهیانش به جدهرسید و آنجا را به محاصره انداخت ولى به علت این که جده داراىحصار استوار و وسائل دفاعى نیرومندى بود، نتوانستبه آن دستیابد، شریف آماده دفاع شد و توپها و شمشیرها فراهم ساخت وسرانجام وهابیها شکستخوردند و عده زیادى از آنها کشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولى کارى از پیش نبردند، سعود به شدتناراحتشده بود و به عثمان مضایفى دشنام مىداد زیرا او بود کهسعود را به جنگ با مردم جده وادارش کرد و بالاخره بدون آن کهوارد مکه شوند، به سرزمین نجد برگشتند (15) .
شریف غالب از غیبتسعود استفاده نمود به مکه بازگشت و بدونهیچ مزاحمت و مقاومتى از طرف برادرش عبدالمعین، آن شهر را بهتصرف درآورد (16) . ولى وهابیها به هیچقیمتحاضر نبودند مکه رااز دستبدهند، شریف غالب نیز مانند سابق خواستار حکمرانى مکهبود. بدین جهتبار دیگر آتش جنگ میان آن دو شعلهور شد و تاسال 1220 ادامه داشت، لیکن میان آنها صلحى برقرار شد بدینمنظور که وهابیان وارد مکه شوند. پس از اداء مناسک حجبه بلادخود برگردند.
در محرم سال1219 وهابیها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصرهجده حرکت کردند شریف غالب باروى شهر مکه را محکم کرد چونمىدانست که آنان شهر جده را نخواهند توانستبگشایند. ممکن استبه مکه حمله کنند، لذا فرمان داد که همه مردم حرکت نمایند اینبود مردم مکه از تمام طبقات با اسلحههاى خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابیها که شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بیشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزیکبار به شهر حمله مىکردند ولى توپخانه شهر آنها را پراکندهمىساخت و عدهاى کشته مىدادند و به چادرهاى خود باز مىگشتند،آنقدر از آنها کشته شد که گودالها و جوىها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتى ده بیست نفر را در یکجا دفن مىکردند وقتى این وضعرا دیدند، از محاصره شهر دست کشیدند و رفتند و در مسیر راه بههر قبیلهاى که مىرسیدند مىکشتند و اموالشان را غارت مىکردند.
شریف سپاهى را از راه خشکى و سپاهى دیگر را از راه دریا بههمراه ده کشتى بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهاى بزرگ بهدنبال وهابیها فرستاد، سپاه دریایى که به آنها رسید، آنهاهمگى بدون جنگ و خونریزى تسلیم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابیها به آنها هجوم آوردند، جنگى سخت میان آنهادرگرفت و با هزیمت وهابیها پایان پذیرفت و بسیارى از آنهاکشته و زخمى شدند و درحالى که سرهاى مردههاى وهابیها روىنیزهها بود، به مکه باز گشتند. در همان موقع طائف در تصرفوهابیها بود، شریف غالب، با سپاهى عظیم به سوى طائف حرکت کردو وهابیها را در طائف ده روز تمام به محاصره گرفت ولى کارى ازپیش نبرد به مکه باز گشت و آنگاه یکى از فرماندهان وهابى باسپاهى عظیم وارد «لیث» شد، شریف با سپاهیان خود به جنگ اوبیرون رفت و جنگى درگرفت که ابتدا پیروزى با شریف بود ولىبعدها وهابیها پیروز شدند و از طرفین حدود دو هزار نفر کشتهشدند ولى بیشتر کشتهشدگان از وهابیها بودند و سپس وهابیها بازشکستخوردند و سواران شریف باقى ماندههاى آنها را دنبال کردندو بعد به مکه مراجعت نمودند.
پىنوشتها:
1 تاریخ الجزیرهالعربیه7 ص376.
2 تاریخ جبرتى، به نقل کشف الارتیاب، ص 25.
3 سوره آل عمران: 64.
4 تاریخ الجزیرهالعربیه فى عصرالشیخ محمد..ص377.
5 چون اهل مکه را مسلمان نمىدانست مستقیما سلام به آنهاننوشت.
6 تاریخ مکه، ج2، ص 131 به بعد، سباعى.
7 کشف الارتیاب، ص27.
8 جغرافیه شبه جزیرهالعرب، ص 161.
9 عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج1، ص 124.
10 فتنهالوهابیه، ص 72.
11 قبلا در هر یک از چهار رکن خانه کعبه، در یک وقتیکى ازمذاهب چهارگانه نماز جماعتبرگزار مىکردند(تاریخالجزیرهالعربیه، ص 378).
12 تاریخ الجزیرهالعربیه، ص 378.
13 همان کتاب.
14 المختار من تاریخ الجبرتى، ص533.
15 تاریخ الجزیرهالعربیه، ص379.
16 همان مدرک و تاریخ مکه ج2، ص 131 - 132.
سعود با سرعت زیاد رو به سوى حجاز نهاد و با ابن شکبان ویارانش در راه ملاقات نموده آنان را نیز با خود برگردانید وقتىکه به «العییناء»(قریهاى که در سه منزلى مکه واقع است)رسیدند، مردم مکه و زائران خانه خدا که از رسیدن وهابیها مطلعشدند، سختبه وحشت افتادند به خصوص این که از اوضاع دلخراشمردم طائف مطلع گشتند. در میان حجاج آن سال سلطان بن سعید،امام مسقط، نقیب مکلى و امیر حجاج شامى عبدالله پاشا و سرپرستزائران مصرى، عثمان بیک قرجى و به همراه آنان سپاهیان زیادىحضور داشتند.
روز ترویه شایع گردید که سعود در صحراى عرفه فرود آمده است،مردم از شنیدن این خبر خیلى ترسیدند ولى طولى نکشید که اینخبر تکذیب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نیامدهبود. زیرا که آن سال حجاج به قدرى زیاد بود که سابقه نداشت.
پس از پایان مراسم حجشخصى از طرف شریف امیر مکه اعلان کرد کهمردم براى جهاد با وهابیها آماده شوند، شریف پاشا والى جده باسپاهیانش حرکت کرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقبراند.
شریف، امیران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابیان با وى همراهى نمایند. آنان بهبهانه این که آذوقه و وسائل کافى نداند، موافقت نکردند، شریفبهطور مجانى براى آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذیرفتند. و گفتند به سعود نامه مىنویسیم اگر برگشت که هیچ وگرنه با او مىجنگیم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهدید متوسلشد، در این موقع میان خود آنان اختلاف افتاد، شریف دوباره ازآنها درخواست کرد که در جنگ با سعود وى را یارى نمایند ویادآور شد که جنگ با وى حفظ آبروى دولت است و گفت: من تمامنیازمندیهاى شما را به عهده مىگیرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذیرفتند و کسى نزد سعود فرستادند، اینبار سعود ضمن تهدیداخطار کرد که ظرف سه روز همه حجاج مکه را ترک کنند، آنان ازمکه حرکت کردند.
اشراف و بزرگان مکه دستهجمعى پیش امیر و سرپرستحجاج شامىرفتند و از وى خواستد ده روز دیگر در مکه توقف کند ولى او ازقبول این پیشنهاد خوددارى کرد و در پنجم ماه محرم 1218 از مکهخارج شد و روز بعد نیز امیر الحاج مصرى مکه را ترک گفت و شریفپاشا هم به سوى جده عزیمت کرد و چون شریف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گردید و برادرش شریف معین رابه جاى خود گذاشت (1) .
جبرتى مىگوید: شریف غالب از حاکم جده و از امیران حاج شامى ومصرى درخواست کرد که چند روز دیگر در مکه بمانند، تا او اموالو دارائى خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دریافت مبلغى،پذیرفتند و دوازده روز در مکه ماندند و سپس خود وى نیز باهمراهى آنان مکه را ترک گفت، پس از آن که به دستخود خانهاشرا آتش زد (2) .
شریف عبدالمعین پس از رفتن برادرش، نامهاى به سعود نوشت وبراى مردم مکه امان خواست و خود وى اظهار طاعت و بندگى کرده واز وى تقاضاى حکومت مکه را نمود و این نامه را بعضى از علماىمکه چون: شیخ محمد طاهر سنبل، شیخ عبالحفیظ عجمى، سید محمد بنمحسن عطاس و سید میر غنى، پیش سعود بردند و با وى در«وادىالسیل» در دو منزلى مکه ملاقات کردند، سعود در پاسخآنان گفت: «انما جئتکم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشرکوا» «ما آمدهایم شما را به عبادت خداى یگانه دعوتکنیم و بتها را بشکنید و براى خدا شریک قرار ندهید».
یکى از علماى مکه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستیدهایمدر این موقع سعود دستخود را جلو آورد و گفت: با شما پیمانمىبندم بر دین خدا و رسولش و اینکه دوستان خدا را دوستبداریدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنوید و اطاعت کنیدنمایندگان مردم مکه بر این مضمون با او پیمان بستند. آنگاهسعود به نویسنده و منشىاش دستور داد که اماننامهاى براى مردممکه بنویسد، این اماننامه در یک کاغذ کوچکى که از پنج انگشتتجاوز نمىکرد، چنین نوشت:
بسمالله الرحمنالرحیم من سعود بن عبدالعزیز، الى کافه اهلمکه و العلماء و الاغادات و قاضىالسلطان السلام على من اتبعالهدى. اما بعد: فانتم جیران الله و سکان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدینالله و رسوله (قل یا اهل ا لکتاب تعالوا الىکلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا ولا یتخذ بعضنا بعضا اربابا من دونالله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (3) فانتم فى وجهالله و وجه امیر المسلمین سعود بنعبدالعزیز و امیرگم عبدالمعین بن مساعد فاسمعوا له و اطیعواما اطاعالله والسلام» (4) .
«به نام خداوند بخشاینده و مهربان. این نامهاى است از طرفسعود پسر عبدالعزیز به عموم اهل مکه و علما و بزرگان و قاضىسلطان. سلام بر کسى که پیرو راهنمائى خدا باشد (5) اما بعد: شماهمسایگان خدا و پناهندگان به او و ساکنان حرم وى هستید که بهامان خدا در امانید، ما شما را به دین خدا و رسول او دعوتمىکنیم».
سعود در اینجا آیهاى از قرآن را که درباره اهل کتاب یهود ونصارى است، خطاب به اهل مکه ذکر کرده که مضمون آن چنین است:
«اى اهل کتاب بیایید به سخنى که ما و شما به آن اعتقادداریم، رو آوریم که به جز خدا را نپرستیم و براى او شریکىبرنگزینیم و برخى از ما برخى دیگر را ارباب و صاحب خود نداند.
اگر از این سخن رو بگردانید بگوئید گواه باشید که مامسلمانیم».
سپس سعود مىگوید که: شما در راه خدا و در راه سعود، امیرمسلمانان، گام بردارید و امیر شما عبدالمعین بن مساعد است،سخن او را بشنوید و تا آنجا که او فرمان خدا را مىبرد، فرمانشرا ببرید».
این نامه را مفتى مالکیها در مکه، شیخ حسین در هفتم محرم 1218پس از نماز جمعه براى مردم خواند.
روز هشتم محرم، سعود در حالى که لباس احرام پوشیده بود، واردمکه شد پس از سعى و طواف، در باغ شریف فرود آمد، در روز دومورود به مکه از طرف سعود اعلان شد که فردا ظهر با مردم مکهاجتماع خواهد کرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روىبلندى صفا قرار گرفت، در حالى که مفتى مکه در سمت راست و قاضىدر طرف چپ وى ایستاده بودند، خطابهاى ایراد کرد و پس از حمد وثناى خدا، همان دعائى را خواند که پیامبر اکرم به هنگام فتحمکه خوانده بود، آنگاه سعود سکوتى کرده و بعد به سخنان خودچنین ادامه داد:
اى مردم مکه، شما همسایگان خدائید به امن او در امان هستید،شما ساکنان حرم او هستید، شما بدانید که شهر مکه مورد احتراماست گیاه و علف آن چیده نمىشود، شکار در آن رم داده نمىشود ودرخت آن قطع نمىگردد، فقط ساعتى از یک روز حرمت آن دریده شد،ما از ضعیفترین عرب بودیم وقتى که خدا خواست این دین(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به این دین دعوت مىکردیم ولى مردمما را مسخره مىگردند و به همین خاطر با ما مىچنگیدند، آنهاچهارپایان ما را از دست ما مىگرفتند و ما دوباره آنها رامىخریدیم و ما مدام مردم را به اسلام فرامىخواندیم و همهقبائلى که به چشم مىبینید و به گوش مىشنوید، فقط با این شمشیراسلام آوردند آنگاه شمشیرش را به سوى کعبه بلند کرد.
من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتى که جریان طائف را شنیدمو دانستم که مسلمانان(وهابیها) با مردم طائف جنگیدهاند، و روبه سوى شما آوردهاند، تا با شما نیز جنگ کنند، از عربهاىبادیهنشین براى شما ترسیدم، خدا را سپاس گویند که شما را بهسوى اسلام رهنمون شد و از شرک نجاتتان داد! من شما را دعوتمىکنم که تنها خدا را بپرستید و از شرکى که گرفتار آنبودهاید، دستبکشید، من از شما مىخواهم با من بر دین خدا ورسولش بیعت کنید، دوستخدا را دوست و دشمن او را دشمن بداریدو در خوشى و ناخوشى مطیع فرمان او باشید...
آنگاه نشست، عبدالمعین سپس مفتى و قاضى و بقیه مردم با وىبیعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بین رکن و مقام منتظر منباشید تا براى شما دین و شرایط اسلام را توضیح دهم. و دراجتماع دیگرى، به مردم دستور داد، قبههایى را که روى قبور بناشده بود، خراب کنند (6) .
صبح روز نهم وهابیان، درحالى که جمع کثیرى از مردم، بیل بهدست همراهشان بودند، به خراب کردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهاى قبرستان معلى را با خاک یکسان ساختند تعداد اینگنبدها بسیار بود، سپس گنبد محل تولد پیامبر(ص) و جائى را کهمحل تولد ابوبکر و على(ع) مىدانستند و گنبد خدیجه کبرى(س) وهمچنین قبه روى چاه زمزم و قبههاى خانه کعبه و تمام بناهائىکه بلند از کعبه بود، خراب کردند.
بعد از آن تمام جاهائى را که مزار صالحان در آنها قرار داشت،پیدا کردند و ویران ساختند وهابیان به هنگام ویران ساختنقبرها و گنبدها رجز مىخواندند و طبل مىنواختند و آوازمىخواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهاى قبور مبالغه مىگردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بین بردند (7) . عمر رضا کحالهمىنویسد:
«در مکه بسیارى از آثار تاریخى وجود داشت از قبیل محل تولدپیامبر اکرم(ص) و خانه خدیجه کبرى(س) و خانه ابوبکر و آثاردیگر که وهابیها این آثار را نیز ویران کردند (8) .
ابن بشر گوید: که سعود، بیشتر از بیست روز در مکه ماند ویاران او (وبه تعبیر ابن بشر، مسلمین) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ویران ساختن بناها و قبههاى روى قبور و مشاهد،مىپرداختند و با این عمل به خداى واحد تقرب مىجستند تا همهآنها را با خاک یکسان کردند (9) .
زینى دحلان گفته است: که وهابیان چهارده روز در مکه ماندند ودر این مدت مردم را توبه مىدادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجدید مىگردند و از کارهایى که به اعتقاد ایشان شرک بود، ازقبیل توسل و زیارت قبور، منع مىنمودند (10) سعود پس از دستورویرانى مقابر دستور دیگرى صادر نمود، مبنى بر این که بهاستثناء نماز عشا، پیروان مذاهب اربعه، حق ندادند در یک زمانباهم، در مسجدالحرام نماز جماعتبپا دارند بلکه نماز صبح راشافعى، ظهر را مالکى، عصر را حنبلى، مغرب را حنفى بخواند ونماز عشاء را هر که بخواهد و نماز جمعه را مفتى مکه عبدالملکالقلعى الحنفى بپا دارد (11) .
و همچنین دستور داد کتاب «کشفالشبهات» محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدریس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (12) .
سپس امیر وهابى نامهاى به «سلطان سلیم» نوشت و از فتح مکهبه او خبر داد و از او خواستحکام دمشق و قاهره را وادارنماید که از این پس با محمل و طبل و نى و امثال اینها به مکهنیایند، زیرا این قبیل امور شرعى نیست (13) .
بعد به امیرالحاج یمن نامهاى نوشت و اوراقى مشتمل بر عقایدخود براى او فرستاد وى در این نامه که جبرتى متن کامل آن راذکر کرده، به کسانى که به مردگان توجه مىکنند و از ایشان حاجتمىخواهند و براى قبور ذبح مىکنند و به آنها استغاثه مىنمایند،سختحمله کرده است. و همچنین تعظیم قبور انبیا و اولیاء وساختن گنبد بر روى آنها و چراغ بر افروختن در کنار قبور وخادم براى قبر قرار دادن و اینگونه امور را به شدت انکار کردهاست، ویران کردن گنبدهاى روى قبور را هم واجب دانسته و گفتهاست که هرکس دعوت ما را نپذیرد با او جنگ مىکنیم (14) . سعودبراى دستگیرى شریف غالب، به سوى جده حرکت کرد و نامهاى بهمردم جده نوشت و از آنها خواست که از وى اطاعت کنند. مردم جدهدر پاسخ سعود نوشتند که ما رعیتشریف هستیم، اطاعت ما، بستهبه اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت کنیم آیا چیزى هم از مامىخواهى؟ او در پاسخ آنها پیام فرستاد آرى دویست هزار ریال وشصت طاقه قماش به قیمتشش هزار ریال و به دنبال آن کس فرستادتا آنها را تحویل بگیرد. در همان موقع با سپاهیانش به جدهرسید و آنجا را به محاصره انداخت ولى به علت این که جده داراىحصار استوار و وسائل دفاعى نیرومندى بود، نتوانستبه آن دستیابد، شریف آماده دفاع شد و توپها و شمشیرها فراهم ساخت وسرانجام وهابیها شکستخوردند و عده زیادى از آنها کشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولى کارى از پیش نبردند، سعود به شدتناراحتشده بود و به عثمان مضایفى دشنام مىداد زیرا او بود کهسعود را به جنگ با مردم جده وادارش کرد و بالاخره بدون آن کهوارد مکه شوند، به سرزمین نجد برگشتند (15) .
شریف غالب از غیبتسعود استفاده نمود به مکه بازگشت و بدونهیچ مزاحمت و مقاومتى از طرف برادرش عبدالمعین، آن شهر را بهتصرف درآورد (16) . ولى وهابیها به هیچقیمتحاضر نبودند مکه رااز دستبدهند، شریف غالب نیز مانند سابق خواستار حکمرانى مکهبود. بدین جهتبار دیگر آتش جنگ میان آن دو شعلهور شد و تاسال 1220 ادامه داشت، لیکن میان آنها صلحى برقرار شد بدینمنظور که وهابیان وارد مکه شوند. پس از اداء مناسک حجبه بلادخود برگردند.
در محرم سال1219 وهابیها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصرهجده حرکت کردند شریف غالب باروى شهر مکه را محکم کرد چونمىدانست که آنان شهر جده را نخواهند توانستبگشایند. ممکن استبه مکه حمله کنند، لذا فرمان داد که همه مردم حرکت نمایند اینبود مردم مکه از تمام طبقات با اسلحههاى خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابیها که شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بیشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزیکبار به شهر حمله مىکردند ولى توپخانه شهر آنها را پراکندهمىساخت و عدهاى کشته مىدادند و به چادرهاى خود باز مىگشتند،آنقدر از آنها کشته شد که گودالها و جوىها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتى ده بیست نفر را در یکجا دفن مىکردند وقتى این وضعرا دیدند، از محاصره شهر دست کشیدند و رفتند و در مسیر راه بههر قبیلهاى که مىرسیدند مىکشتند و اموالشان را غارت مىکردند.
شریف سپاهى را از راه خشکى و سپاهى دیگر را از راه دریا بههمراه ده کشتى بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهاى بزرگ بهدنبال وهابیها فرستاد، سپاه دریایى که به آنها رسید، آنهاهمگى بدون جنگ و خونریزى تسلیم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابیها به آنها هجوم آوردند، جنگى سخت میان آنهادرگرفت و با هزیمت وهابیها پایان پذیرفت و بسیارى از آنهاکشته و زخمى شدند و درحالى که سرهاى مردههاى وهابیها روىنیزهها بود، به مکه باز گشتند. در همان موقع طائف در تصرفوهابیها بود، شریف غالب، با سپاهى عظیم به سوى طائف حرکت کردو وهابیها را در طائف ده روز تمام به محاصره گرفت ولى کارى ازپیش نبرد به مکه باز گشت و آنگاه یکى از فرماندهان وهابى باسپاهى عظیم وارد «لیث» شد، شریف با سپاهیان خود به جنگ اوبیرون رفت و جنگى درگرفت که ابتدا پیروزى با شریف بود ولىبعدها وهابیها پیروز شدند و از طرفین حدود دو هزار نفر کشتهشدند ولى بیشتر کشتهشدگان از وهابیها بودند و سپس وهابیها بازشکستخوردند و سواران شریف باقى ماندههاى آنها را دنبال کردندو بعد به مکه مراجعت نمودند.
پىنوشتها:
1 تاریخ الجزیرهالعربیه7 ص376.
2 تاریخ جبرتى، به نقل کشف الارتیاب، ص 25.
3 سوره آل عمران: 64.
4 تاریخ الجزیرهالعربیه فى عصرالشیخ محمد..ص377.
5 چون اهل مکه را مسلمان نمىدانست مستقیما سلام به آنهاننوشت.
6 تاریخ مکه، ج2، ص 131 به بعد، سباعى.
7 کشف الارتیاب، ص27.
8 جغرافیه شبه جزیرهالعرب، ص 161.
9 عنوان المجد فى تاریخ نجد، ج1، ص 124.
10 فتنهالوهابیه، ص 72.
11 قبلا در هر یک از چهار رکن خانه کعبه، در یک وقتیکى ازمذاهب چهارگانه نماز جماعتبرگزار مىکردند(تاریخالجزیرهالعربیه، ص 378).
12 تاریخ الجزیرهالعربیه، ص 378.
13 همان کتاب.
14 المختار من تاریخ الجبرتى، ص533.
15 تاریخ الجزیرهالعربیه، ص379.
16 همان مدرک و تاریخ مکه ج2، ص 131 - 132.