آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

ولادت خجسته امام عسکرى علیه السلام در مدینه طیبه در ماه ربیع‏الثانى اتفاق افتاده و در تعیین روز آن اختلاف است. برخى دوشنبه چهارم، برخى جمعه هشتم و بعضى دهم آن ماه دانسته‏اند، همچنین در سال آن اختلاف است‏بین 230، 231، 232، در این میان اشهر آن است که هشتم ربیع‏الثانى سال 232 هجرى واقع شده است تاریخ مزبور برابر است‏با هشتاد و یک هزار و نهصد و پنجاه و شش (81956) روز بعد از مبدا هجرت و به امر و بسط مطابق است‏با روز چهارشنبه چهاردهم آذر (14/9/225) سال دویست و بیست و پنج‏شمسى.
نام مادر بزرگوار او به اختلاف، سوسن، سلیل، حریبه، حدیثه و جده به نگارش آمده، و کنیه آن حضرت ابو محمد و ابن‏الرضا، و مشهورترین القاب ایشان عسکرى، هادى، زکى، سراج، صامت و رفیق است.
خلفاى معاصر
امام حسن عسکرى علیه السلام در دوران خلافت معتز، مهتدى و معتمد زیست و پس از گذشت پنج‏سال از خلافت معتمد عباسى و به دستور او مسموم و شهید و در منزل خود دفن گردید (1) .
ما در این مقاله نیز به اقتضاى سخن به موضوع مناسب اختران خواهیم پرداخت و از دیگر جوانب چشم خواهیم پوشید.
امام عسکرى علیه السلام بیدارگر «کندى‏» فیلسوف و اخترشناس معروف
امام عسکرى علیه السلام در جمله‏اى درخشنده، ژرف و جالب مى‏فرماید: «و لولا محمد صلى الله علیه وآله والاوصیاء من بعده لکنتم حیارى کالبهائم لا تعرفون فرضا من الفرائض و هل یدخل قریة الا من بابها» (2) .
«اگر محمد صلى الله علیه وآله و اوصیاى بعد از او نبودند، شما [اى جهان بشریت] مانند چهارپایان حیران و سرگردان بودید، هیچ وظیفه‏اى از وظائف را نمى‏دانستید، و آیا مى‏توان وارد شهرى جز از در ورودى آن [محمد صلى الله علیه وآله و آل او علیهم السلام] گردید؟ ! .
یعنى اگر پیامبر و جانشینان راستین او علیهم السلام نباشند، هیچ ارزش و معرفتى نتیجه مطلوب نخواهد داد و هیچ کردارى ثمره شایسته نخواهد بخشید. سخن امام درباره همه آحاد بشر، صادق است و فرقى میان دانشمند، دانش‏پژوه و عامى وجود ندارد.
امام عسکرى علیه السلام در این زمینه با ایجاد شبهه در معلومات کندى توانست‏یک اختلال بزرگ در اندوخته‏هاى ذهنى و شبکه فکرى او به وجود آورد و او را از هلاک و سقوط نجات بخشد. ما پیش از آن که به معرفى کندى بپردازیم نخست اشتباه این اخترشناس و فیلسوف بزرگ را مى‏نگاریم:
ابن شهراشوب، این محدث و تاریخ‏نگار نامى مى‏نویسد:
«اسحاق کندى‏» فیلسوف اسلام و عراق کتابى به نام «تناقضهاى قرآن‏» ! به نگارش آورد وى مدتى در منزل نشست، گوشه‏نشینى اختیار کرد و خود را به نوشتن آن مشغول داشت. روزى برخى از شاگردان او خدمت‏حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام شرفیاب شدند. هنگامى که چشم حضرت به او افتاد فرمود: آیا در میان شما مردى رشید وجود ندارد که گفته‏هاى استادتان «کندى‏» را پاسخ گوید و او را از این کار باز دارد؟ شاگرد گفت: ما همگى از شاگردان او هستیم، چگونه مى‏توانیم به اشتباه استاد در این زمینه و یا زمینه دیگر اعتراض کنیم؟» .
امام علیه السلام فرمود: اگر مطلبى به تو تلقین و تفهیم کنم مى‏توانى به او برسانى و براى او نقل کنى؟ شاگرد گفت: آرى. امام فرمود: از اینجا که برگشتى به حضور استاد برو و با او به گرمى و محبت رفتار کن، او را کمک کن و هنگامى که کاملا انس و آشنائى به عمل آمد، به او بگو: براى من مساله‏اى پیش آمده که غیر از شما کسى شایستگى پاسخ آن را ندارد و آن مساله این است که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانى و مقاصدى غیر از آن معانى که شما اراده و حس کرده‏اید، اراده کرده باشد؟ کندى در پاسخ خواهد گفت: بلى ممکن است چنین منظورى داشته باشد، زیرا کندى مردى است که هر سخنى را بشنود خوب مى‏فهمد، او مردى هوشمند است.
در این هنگام به او القاء شبهه کن و بگو: چه مى‏دانى شاید گوینده قرآن معانى و مقاصدى غیر از آنچه تو مى‏پندارى اراده کرده باشد و سخنان شما از جایگاه و موضوع اصلى خویش بیرون باشد؟
شاگرد به حضور استاد خود کندى رفت و طبق دستور امام رفتار کرد با او به ملاطفت و مهربانى عمل نمود تا این که زمینه براى طرح مطلب مساعد گشت، سپس سئوال امام را به همان شیوه مطرح ساخت و گفت: آیا ممکن است گوینده‏اى سخنى بگوید و از آن مطلبى اراده کند که به ذهن خواننده نیاید؟ یعنى مقصود گوینده چیزى باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است، کندى به دقت‏به سئوال شاگرد گوش داد و گفت: سئوال خود را تکرار کن. شاگرد سئوال خویش را باز گفت استاد چون اهل تعقل، تفکر و تدبر بود، مدتى در خود فرو رفت، تامل کرد و گفت: هیچ بعید نیست، امکان دارد چیزى در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزى بفهمد که وى خلاف آن را اراده کرده باشد.
استاد که مى‏دانست‏شاگرد او چنین سئوالى را نمى‏تواند از پیش خود مطرح کند و در حد اندیشه او نیست، رو به شاگرد کرد و گفت: تو را سوگند مى‏دهم که حقیقت را به من بگویى چنین سئوالى از کجا به فکر تو خطور کرد؟
شاگرد گفت: چه ایرادى دارد که چنین سئوالى به ذهن خود من آمده باشد؟
استاد گفت: نه، تو هنوز زود است که به چنین مسائلى رسیده باشى، به من بگو این سئوال را از کجا یاد گرفته‏اى؟
شاگرد گفت: حقیقت این است که حضرت «ابومحمد» (امام عسکرى علیه السلام) مرا بدین امر رهبرى فرمود.
کندى گفت: اکنون واقع امر را گفتى، سپس افزود: چنین سخنانى تنها زیبنده این خاندان است. آنگاه با درک واقعیت و پى بردن به اشتباه خود دستور داد آتشى روشن کردند و آنچه را درباره تناقضهاى قرآن (به عقیده خود) به رشته تحریر آورده بود، سوزاند (3) .
اخترشناسى کندى
شایان ذکر است اشتباه فوق چیزى از شخصیت و بزرگى کندى نمى‏کاهد، گرچه همه دانشمندان و فرهیختگان اولین و آخرین در برابر دانش و علم لدنى پیامبران و پیشوایان دین علیهم السلام قابل سنجش نیستند، چنان که فرموده‏اند: «لا یقاس بنا بشر، لا یقاس بنا احد» (4) . و امام حسن عسکرى علیه السلام در این زمینه فرمود: جهان بشریت‏بدون وجود پیامبر و امام حیران و سرگردان است. لیکن با این وجود دانشمندان در مقایسه با سایر مردم بسیار ارجمند، محترم و والامرتبه‏اند، از اینرو کندى از چند جهت‏شایسته احترام است:
1- امام علیه السلام در عین حالى که اشتباه او را گوشزد فرمود، وى را ستود، یعنى کندى را اهل فکر، فهم، درایت، هوشمندى، تعقل، ژرف‏نگرى دانست. سوزاندن کندى تالیف خود را در این زمینه مى‏توان نشانه انصاف و تسلیم حق شدن او به حساب آورد.
2- تشیع کندى: یعقوب بن اسحاق کندى که زاده شده حدود 185 هجرى است، درگذشت او به اختلاف بین سالهاى 252، 260، 265 به نگارش آمده و از نظر تاریخ‏نگاران به چند دلیل شیعه است:
الف) کندى در زمان خلافت متوکل عباسى از دربار رانده شد و برخى مورخان سبب این کار را روح تشیع او دانسته‏اند، چرا که متوکل با شیعه دشمن سرسخت‏بوده است.
ب) سید بن طاوس نام او را اسحاق بن یعقوب ضبط کرده و نوشته است او از دانشمندان اخترشناس شیعه است و در این علم شهرت دارد، باز مى‏گوید: آنچه از تالیفات او به ما (سید بن طاوس) رسیده و در دانش نجوم است، رساله او در این علم در پنج جزء مى‏باشد، ابن ندیم در فهرست گفته است: او که از فرزندان محمد بن اشعث‏بن قیس به شمار مى‏رود، فاضل عصر در دانشها و یگانه عصر خویش در نجوم است (5) . تهرانى (آقا بزرگ) نیز او را در شمار مؤلفان شیعه قلمداد کرده است.
ج) چون کندى در پایتخت و مرکز تشیع «کوفه‏» ولادت یافته و کوفه وطن پدران و اجداد او بوده، طبعا تحت تاثیر روح محیط قرار گرفته است.
د) کندى رساله‏هاى خود را با عباراتى که عادتا شیعیان به کار مى‏برند و از ویژگیهاى آنان به حساب مى‏رود، ختم کرده است. وى در پایان برخى از رساله‏ها چنین مى‏نگارد: «والحمد لله رب‏العالمین والصلاة على محمدالمصطفى و آله‏الطاهرین‏» و ذیل برخى دیگر نگاشته است «والحمد لله رب‏العالمین و صلواته على محمدالنبى و آله اجمعین‏» این قبیل تعبیرات را مى‏توانیم قرینه محکمى بر شیعه بودن او قرار دهیم و نیازى به قرائن دیگر نداشته باشیم (6) .
3- آثار نجومى کندى
کندى در وقتى ظهور کرد که سرو صداهاى بسیار گوش خراش جامعه اسلامى را فراگرفته بود دوره مامون عباسى فلسفه‏هاى گوناگون در محیط اسلامى رخنه کرد و کندى در دوره انتقال بزرگى در فرهنگ و معرفت زندگى مى‏کرد، او روزى ظهور کرد که اندیشه عربى بر واردات افکار یونانى، فارسى، پهلوى، هندى و سانسکریت تکیه کرده بود و کار ترجمه فرهنگهاى ملل اجنبى گسترش بسیارى داشت. مترجمان زیادى پدید آمدند و مقدم بر همه آنان که در «بیت‏الحکمة‏» به کار اشتغال داشتند «حنین بن اسحاق‏» بود. مامون عباسى به وزن همه کتابهایى که حنین ترجمه کرده بود، به او جایزه طلا داد، و به اندازه‏اى شد که مى‏گفتند نزدیک بود، خزانه کشور تهى شود.
رغبت و شوق مسلمانان به ترجمه، فوق‏العاده بود و از نمودارهاى این رغبت و شوق است که مامون در بغداد یک «مجمع علمى‏» و یک «رصدخانه فلکى‏» تاسیس کرد او یک «کتابخانه عمومى‏» به وجود آورد که دویست هزار (200000) دینار طلا هزینه بناى آن گردید و براى مترجمان مقررى معین کرد.
کندى که در چنین فضایى نشو و نما کرده بود، از مترجمان زبردست دربار مامون و معتصم به شمار مى‏رفت و کتابهاى یونانى را به عربى ترجمه مى‏کرد، همچنین ترجمه دیگران را تصحیح مى‏کرد، افزون بر این، به کار پزشکى و اخترشناسى نیز اشتغال داشت.
کندى همچون بسیارى از دانشمندان دیگر مجد و عظمت فکرى اسلام را پایه‏گذارى کرد، وى طبیبى حاذق، فیلسوفى بزرگ و اخترشناسى ماهر بود که در ردیف اول منجمان همچون بطلیموس قرار دارد، او توانست 265 رساله و کتاب در فنون مختلف از جمله حساب، هندسه، فلسفه، جغرافى، طبیعیات، سیاست، موسیقى، منطق، طب، قوانین سرعت، سقوط اجسام، اخلاق و فضایل، نجوم و سایر رشته‏هاى دانش به نگارش آورد که از آن جمله 19 کتاب در نجوم و اخترشناسى، 16 تالیف در فلک و هیات، 8 تالیف در کرویات، و 10 رساله در احکامیات نجوم است. افزون بر اینها رساله‏هایى در جذر و مد دریاها، در رنگ لاجوردى، هوا، در کیهان‏شناسى، در برخى ابزار و آلات فلکى و ستاره‏شناسى، در ساختن اسطرلاب، رساله‏هایى در اختلاف مناظر [پارالاکس سیاره‏ها] در علل اوضاع نجومى، مقالاتى در تحویل سالها، کتابى در براهین مساحت، در مورد حسابهاى فلکى، رساله‏اى در استخراج خط نصف‏النهار (خط نیمروز، شمال و جنوب) و تعیین سمت قبله رساله‏اى در انتخاب و اختیار روزها و...
همه اینها نشان مى‏دهد کندى داراى قریحه‏اى سرشار و در عصر خود در علوم روز، یگانه، و به دانشهاى زمان خود احاطه داشت که خود نشانگر وسعت دایره اطلاعات و قدرت عقلى و کوشش زیاد او است (7)
شهادت امام عسکرى علیه السلام
به گفته تاریخ‏نگاران، امام عسکرى علیه السلام در روز اول ماه ربیع‏الاول سال 260 هجرى بیمار گردید و در روز هشتم آن ماه به جوار رحمت الهى شتافت، علت‏شهادت او را مسمومیت از طرف معتمد عباسى نگاشته‏اند، این رخداد درحالى واقع شد که 28 یا 29 سال از عمر شریفش گذشته بود، بنابراین 8 ربیع‏الاول 260 برابر است‏با روز پنجشنبه، چهاردهم دى ماه دویست و پنجاه و دوى شمسى و گذشت نود و یکهزار و هشتصد و چهل و هشت (91848) روز از مبدا هجرت.
به نوشته محدث قمى، ابوسهل نوبختى (شیخ متکلمان امامیه در بغداد) گفت داخل شدم بر امام حسن عسکرى علیه السلام در مرضى که به همان بیمارى از دنیا رحلت فرمود و در نزد آن حضرت بودم که امر فرمود خادم خود «عقید» را [عقید خادمى بوده است از اهل نوبه که خدمت کرده بود حضرت امام على‏النقى علیه السلام و پروریده و بزرگ کرده بود امام حسن عسکرى علیه السلام را] اى عقید بجوشان از براى من آب را با مصطکى [مصطکى یونانى است و در فرانسه آن را ماستیک نامند و آن صمغى است‏خوشبو شبیه به کندر آن را آرا، پلاجور، رماس، و رماست نیز گویند، درختش ریزتر از کندر و سپید آن نافع است و براى ناراحتى‏هاى معده، روده، جگر، سرفه کهنه مفید است] وى آب را جوشانید و صیقل مادر حضرت حجة علیه السلام آن را براى امام حسن آورد و همین که قدح را به دست آن جناب داد و خواست‏بیاشامد، دست مبارکش لرزید و قدح به دندان‏هاى ثنایاى نازنینش خورد، پس قدح را از دست نهاد و به عقید فرمود: داخل اطاق مى‏شوى مى‏بینى کودکى را به حال سجده است، او را نزد من بیاور، ابوسهل گوید: عقید گفت: من داخل شدم ناگاه نظرم به کودکى که در حال سجده بود و انگشت‏سبابه به سوى آسمان بلند کرده بود افتاد، بر آن جناب سلام کردم آن حضرت نماز را مختصر کرد و در این هنگام مادرش صیقل آمد دستش را گرفت و به نزد پدرش برد، ابوسهل گوید: چون آن کودک به خدمت امام حسن علیه السلام رسید، سلام کرد و بر او نگاه کردم دیدم رنگ مبارکش تلالؤ دارد، موى سرش بهم پیچیده و مجعد است و ما بین دندانهایش گشاده مى‏باشد، همین که امام حسن علیه السلام نگاهش به کودکش افتاد، فرمود: «یا سید اهل بیته اسقنى الماء فانى ذاهب الى ربى‏» پس آن آقازاده او را سیراب کرد، چون امام آب را آشامید فرمود: مرا براى نماز مهیا کنید آن طفل پدر را به اقل واجب وضو داد، پس امام حسن علیه السلام با وى فرمود: بشارت باد تو را اى پسرک من تویى صاحب‏الزمان توئى مهدى و حجت‏خدا بر روى زمین، تویى پسر من و منم پدر تو، تویى «م، ح، م، د» بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن‏الحسین بن على بن ابیطالب علیهم السلام و پدر تو است رسول خدا صلى الله علیه وآله تویى خاتم ائمه طاهرین و بشارت داد به تو رسول خدا صلى الله علیه وآله این عهدى است از پدرم از پدرهاى طاهرین تو، «صلى‏الله على اهل البیت ربنا انه حمید مجید» و در همان لحظه امام حسن علیه السلام وفات کرد (8) .
پى‏نوشت‏ها:
1) بحارالانوار: مجلسى، ج‏50، ص 235 تا 238 و ص 335، نشر مکتبه اسلامیه، تهرن‏1385ه.
2) همان، ج‏50، ص‏320.
3) همان، ج‏50، ص 311، منتهى الآمال، قمى، ص 266، پنجم از مکارم اخلاق آن حضرت، سیره پیشوایان، پیشوائى، ص 628، نشر مؤسسه امام صادق، قم، 1372ش.
4) بحار، ج‏26/ص‏12 ج/22 ص‏406 و 407- ج‏26/ ص‏269- ج/46 ص‏278.
5) فرج المهموم، سید بن طاووس ص 128- نشر رضى، قم 1363، بحار، ج‏50، ص 311.
6) فلاسفه شیعه، عبدالله نعمه، ترجمه غضبان، ص 607 و بعد، نشر کتابفروشى ایران، 1347ش.
7) مدرک قبل.
8) محدث قمى، همان مدرک، لغت‏نامه دهخدا و یاران، ماده مصطکى.

تبلیغات