سخنان ابن عبدالوهاب از آراء ابن تیمیه مایه گرفته است
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه مسلم است، این است که سخنان «محمد بن عبدالوهاب» از افکار و آراء ابن تیمیه مایه گرفته است و خود بزرگان و نویسندگان وهابى و برخى دیگر از نویسندگان به این امر تصریح کردهاند، مثلا سلطان عبدالعزیز بن سعود، در نامهاى که در تاریخ ذیقعده سال 1332ه ق به جمعیت اخوان نوشته، یادآور شده است که «محمد بن عبدالوهاب» به همان امورى دعوت کرد که ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم به آن دعوت کرده بودند (1) .
شوکانى مىگوید: بعضى از مردم را عقیده بر این است که امیر نجد به راه خوارج مىرفت ولى من خیال نمىکنم که این مطلب درستباشد زیرا او هرچه آموخته از محمد بن عبدالوهاب آموخته که حنبلى مذهب بود و به اجتهاد ابن تیمیه و ابن قیم و امثال آنها عمل مىکرد (2) .
و همچنین دکتر عبدالرحمن زکى گفته است: محمد بن عبدالوهاب کتب تفسیر و حدیث و عقاید، مخصوصا کتابهاى ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم را با علاقه زیاد مطالعه مىکرد (3) .
«حافظ وهبه» مىنویسد: میان این دو مرد (ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) در دعوت به حق تشابه عظیمى است و ابن تیمیه سرمشق بزرگى براى مصلح نجدى، یعنى محمد بن عبدالوهاب بوده است (4) .
و نیز در دائرةالمعارف اسلامى آمده است که شیخ محمد با علماى حنبلى دمشق رابطه داشته و طبیعى است که از تالیفات حنبلیان بالاخص از تعالیم ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه بهره گرفته است (5) .
مؤلف کتاب وهابیان مىنویسد:
«از همه مهمتر این که در موزه بریتانیا، بعضى از رسائل ابن تیمیه به خط محمد بن عبدالوهاب موجود است که معلوم مىدارد که وى کتابهاى ابن تیمیه را هم خوانده و هم آنها را رونویس مىکرده است (6) .
محمد بن ابو زهره که از محققان و کارشناسان معروف فرق و مذاهب اسلامى است، درباره تفاوتهایى که میان دعوت ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب وجود دارد، چنین نوشته است:
وهابیان در حقیقت، بر آنچه ابن تیمیه اظهار داشته بود، چیزى اضافه نکردند، لیکن نسبتبه ابن تیمیه، شدت عمل زیادترى به کار بردند و کارهائى را انجام دادند که ابن تیمیه انجام نداده بود و این امور در چند چیز خلاصه مىشود:
1 - وهابیان، به این که طبق گفته ابن تیمیه، عبادت را به آنچه اسلام در قرآن و سنت مقرر داشته، اختصاص دهند اکتفا نکردند، بلکه امور عادى را نیز خارج از منطقه اسلام دانستند، به همین جهت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن شدت عمل به خرج دادند وهابیهاى عوام کسى را که دود بکشد، همانند مشرکین مىدانند، که از این لحاظ شبیه خوارج هستند که هرکس را مرتکب گناه شود، کافر مىدانند .
2 - در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام کردند، اما آنطورى که معلوم مىشود، بعدا در آن سهلانگارى نمودند .
3 - وهابیها به دعوت تنها اکتفا نکردند، بلکه با مخالفان خود به جنگ برخاستند و مىگفتند با بدعتها مىجنگیم، رهبرشان در میدان جنگ (در ابتداى کار) محمد بن سعود، جد خاندان سعود و داماد محمد بن عبدالوهاب بود .
4 - وهابیان هر ده و شهرى را که تسخیر مىکردند، به ویرانى ضریحها و قبور مىپرداختند، از اینرو، برخى از نویسندگان اروپائى به آنان لقب (تخریبگران معابد) دادهاند که این سخن مبالغه است زیرا ضریحها با معابد تفاوت دارد، لیکن آنطور که معلوم مىشود، آنان هر مسجدى را هم که ضریحى داشت، خراب مىکردند .
5 - به این هم قانع نشدند، حتى قبرهایى را که مشخص بود و علامتى داشت، ویران ساختند و چون بر حجاز مسلط شدند، تمام قبور صحابه را خراب و با زمین یکسان کردند واکنون جز نشانههایى از محل قبر، اثر دیگرى باقى نیست . اجازه زیارت قبور را به این نحو دادهاند که زائر فقط با جمله «السلام علیک» به صاحب قبر، درود بفرستد .
6 - وهابیان به امور جزئى پرداختند و آشکارا آنها را مورد انکار قرار دادند که نه بتپرستى است و نه منجر به بتپرستى مىشود، از جمله عکاسى است که علماى آنها در فتواها و رسالههاى خود، آن را ذکر کردهاند لیکن امراى آنها به این گفتهها اعتنایى ندارند .
7 - وهابیان، مفهوم بدعت را به طرز غریبى وسعت دادند تا آن حد که پرده بستن بر روضه شریفه پیامبر صلى الله علیه و آله را بدعت دانستند و از تجدید پردهها و پوششها منع کردند، در نتیجه پوششها کهنه و پوسیده شد (7) .
غرض، به قول «گلدزیهر» قیام وهابیان تحقق عملى براى انتقادات ابن تیمیه بود (8) .
حق این است که محمد بن عبدالوهاب و پیروان وى انتقادات و نظریات مغرضانه و ویرانگرانه ابن تیمیه را عملى ساختند و حربه بسیار بزرگى بر اتحاد مسلمین وارد آوردند و عجیب است که برخى از نویسندگان اسلامى همچون غربیها و خاورشناسان مغرض و کینهتوز به اسلام، پسر عبدالوهاب را به عنوان «مجدد» و «مصلح» نام برده و دعوت او را یک دعوت اصلاحى براى ارشاد مسلمانان خواندهاند و به تمجید و تحسین او و افکار انقلابىاش پرداختهاند! ! (9) .
با توجه به این که وهابیها براى جلب و جذب برخى از علماى اسلامى و غیر اسلامى رقمهاى بزرگى خرج مىکنند و در این جهت موفقیتهائى نیز به دست آوردهاند، از دفاع برخى از نویسندگان مزدور از افکار کهنه و پوسیده محمد بن عبدالوهاب نباید تعجب کرد .
چه عواملى موجب پیشرفت پسر عبدالوهاب در نجد گردید؟
سخنانى که محمد بن عبدالوهاب اظهار مىداشت، دقیقا همانها بود که قبلا ابن تیمیه اظهار داشته بود و همیشه بامخالفتهاى شدید مواجه شده بود و با دشواریهاى بسیار و بازخواست و تبعید و زندانى شدن و رنجهاى دیگر دستبه گریبان گردیده بود و هیچگاه نتوانست افکار و عقاید خود را عملى سازد و بالاخره آرزوى آن را به گور برد، مثلا براى او ممکن نشد قبور بزرگان دین را ویران سازد و عقده دل خود را خالى نماید .
اما شیخ محمد بن عبدالوهاب بر عکس ابن تیمیه در نجد با دشوارى شدیدى که مانع دعوت او شود، مواجه نگردید و پیروان متعصبى پیدا کرد و افکار و عقاید خود را به وسیله آنان، جامه عمل پوشانید و به ویرانى قبور پرداخت و با عقاید مردم آشکارا مبارزه نمود .
حال باید دید چرا محمد بن عبدالوهاب موفق شد ولى ابن تیمیه موفق نشد؟
1 - یکى از عوامل موفقیت و پایههاى پیروزى محمد بن عبدالوهاب استفاده از جهل مردم آن محیط بود . در تاریخچه کوتاه گذشته مربوط به محمد بن عبدالوهاب دیدیم که شیخ محمد نخست مدینه و بصره را براى نشر افکار خود انتخاب کرد و با عکسالعمل علماى آگاه روبرو شد، حتى قصد داشتبه شام برود گویا تجربه بصره (و شاید آنچه درباره سرنوشت دردآلود ابن تیمیه شنیده بود) مانع از این سفر گشت، منصرف شد و به سراغ نقاط بسیار عقبافتاده مانند «عیینه» و «درعیه» و «حریمله» از سرزمین نجد که کمتر نام و نشانى در تاریخ و جغرافیاى نجد داشتند، و مردم آنجا عقبافتادهترین و جاهلترین مردم عربستان بودند، رفت .
از این گذشته، مردم آن سامان زندگى قبیلهاى داشتند و کافى بود شیخ قبیله تمایل به کسى نشان بدهد، و اهل قبیله را به دنبال خود بکشاند .
شیخ محمد در نقاط یاد شده نجد به نشر عقاید خود پرداخت که در آن وقتشاید بزرگترین علماى آن ناحیه شیخ عبدالوهاب پدر او و برادرش شیخ سلیمان بودند، گرچه این دو تن شروع به مخالفتبا وى نمودند و تا پدرش در قید حیات بود، مانع دعوت وى بود، ولى با توجه به وضع مردم آن ناحیه، اینگونه مخالفتها تاثیرى نداشت، زیرا مردم آنجا در نهایتسادگى و بساطت و دور از مناقشات مذهبى، ذهنى داشتند صاف و خالى و آماده پذیرش هر سخن تازهاى، آن هم با بیانى مؤثر و عوامپسند و گرم که از خصوصیات پسر عبدالوهاب بود .
و لیکن ابن تیمیه آراء و عقاید خود را در شهرهایى همچون دمشق و قاهره که از مراکز عمده علما و قضات درجه اول و صاحبنفوذ مذاهب مختلف اسلامى بود، اظهار مىداشت در نتیجه همانطور که در شرح حال او گفته شد، با مخالفتسخت عموم علما و قضات و حکام وقت روبرو گردید او را به بحث و مناظره کشیدند و در ردش سخنها گفتند و کتابها نوشتند و بارها به زندان انداختند و سرانجام سالهاى آخر عمرش را در زندان سپرى کرده بدین جهت میان محیط دعوت ابن تیمیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب تفاوت زیاد وجود داشت .
2 - محمد بن عبدالوهاب پایه کار خود را بر استفاده از حکام ظالم وقت و استفاده از شمشیر و تطمیع در زمینه گسترش قلمرو حکومت و توسعه منطقه نفوذ آنها گذاشت . زیرا با تجربهاى که در بصره و مدینه و سایر نقاط داشت که او را به خاطر افکار انحرافیش از شهر بیرون کردند حتى گاه قصد کشتن او را داشتند، فهمید از طریق تبلیغات زبانى هرگز کار او پیش نمىرود و باید متکى به منطق زور باشد .
و این برخلاف سیره و روش پیامبران و مصلحان راستین جامعه است زیرا روش و سیره آنان بر این بوده همین که مىخواستند رسالتخود را اعلام کنند، به سراغ مردم عادى مىرفتند و به اتکاء مردم بر قدرتهاى موجود زمانه مىتاختند و بر این اصل شواهد فراوان از قرآن و سیره پیامبران مىتوان ارائه نمود و بر عکس پیامبران، مصلحان دروغین همین که مىخواهند دعوت خود را آغاز کنند یکسره به طرف دربار یک شاه زورمند مىروند و به او متوسل مىشوند و با شمشیر او مرام خود را پیش مىبرند .
روش محمد بن عبدالوهاب روش دوم بود و همان حکام خودکامهاى که محصول آن محیط (به اعتقاد او منحط) براى پیشبرد مقاصد خود برگزید . چنین به نظر مىرسد که محمد بن عبدالوهاب هرگز به فکر تشکیل حکومت نیفتاد و ترجیح مىداد در کنار آن باشد، گویا استعداد آن را در خود نمىدید .
3 - عامل مهم دیگرى براى پیشرفت محمد بن عبدالوهاب، استفاده از خشونتبود، همانگونه که گفتیم، مخالفان عقاید خود را مشرک مىدانست و خون و اموال آنها را مباح مىکرد و این مطلب را در عمل نیز نشان داد و چنان وحشتى در محیط ایجاد کرده که حتى برادرش که مخالف وى بود، از شهر خود فرار کرد تا در چنگال دژخیمان او گرفتار نشود و حکام سعودى نیز بعضى از سالها مسلمانان را به دلیل این که مشرک هستند، از حجخانه خدا منع کردند و این دلیل آشکارى است که با غیر پیروان خود معامله مشرک مىکردند .
پىنوشت:
1) صلاح الدین، مختار، تاریخالمملکةالعربیةالسعودیة، بیروت، ج2، ص 154 .
2) شوکانى، البدرالطالع، ج2، ص6 .
3) زکى عبدالرحمن، المسلمون فى العالم، ص 6 .
4) حافظ ذهبه، جزیرةالعرب فى القرن العشرین، ص 331 .
5) دائرةالمعارف اسلامى، ج1، ص 113 .
6) على اصغر فقیهى، وهابیان، ص 130 .
7) ابوزهره، المذاهب الاسلامیة، ص 351 به بعد، به نقل وهابیان، ص 132 - 134 .
8) العقیدة والشریعة فى الاسلام، ص 267 .
9) احمد امین، زعماء الاسلام، ص 10 .
شوکانى مىگوید: بعضى از مردم را عقیده بر این است که امیر نجد به راه خوارج مىرفت ولى من خیال نمىکنم که این مطلب درستباشد زیرا او هرچه آموخته از محمد بن عبدالوهاب آموخته که حنبلى مذهب بود و به اجتهاد ابن تیمیه و ابن قیم و امثال آنها عمل مىکرد (2) .
و همچنین دکتر عبدالرحمن زکى گفته است: محمد بن عبدالوهاب کتب تفسیر و حدیث و عقاید، مخصوصا کتابهاى ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم را با علاقه زیاد مطالعه مىکرد (3) .
«حافظ وهبه» مىنویسد: میان این دو مرد (ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) در دعوت به حق تشابه عظیمى است و ابن تیمیه سرمشق بزرگى براى مصلح نجدى، یعنى محمد بن عبدالوهاب بوده است (4) .
و نیز در دائرةالمعارف اسلامى آمده است که شیخ محمد با علماى حنبلى دمشق رابطه داشته و طبیعى است که از تالیفات حنبلیان بالاخص از تعالیم ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه بهره گرفته است (5) .
مؤلف کتاب وهابیان مىنویسد:
«از همه مهمتر این که در موزه بریتانیا، بعضى از رسائل ابن تیمیه به خط محمد بن عبدالوهاب موجود است که معلوم مىدارد که وى کتابهاى ابن تیمیه را هم خوانده و هم آنها را رونویس مىکرده است (6) .
محمد بن ابو زهره که از محققان و کارشناسان معروف فرق و مذاهب اسلامى است، درباره تفاوتهایى که میان دعوت ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب وجود دارد، چنین نوشته است:
وهابیان در حقیقت، بر آنچه ابن تیمیه اظهار داشته بود، چیزى اضافه نکردند، لیکن نسبتبه ابن تیمیه، شدت عمل زیادترى به کار بردند و کارهائى را انجام دادند که ابن تیمیه انجام نداده بود و این امور در چند چیز خلاصه مىشود:
1 - وهابیان، به این که طبق گفته ابن تیمیه، عبادت را به آنچه اسلام در قرآن و سنت مقرر داشته، اختصاص دهند اکتفا نکردند، بلکه امور عادى را نیز خارج از منطقه اسلام دانستند، به همین جهت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن شدت عمل به خرج دادند وهابیهاى عوام کسى را که دود بکشد، همانند مشرکین مىدانند، که از این لحاظ شبیه خوارج هستند که هرکس را مرتکب گناه شود، کافر مىدانند .
2 - در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام کردند، اما آنطورى که معلوم مىشود، بعدا در آن سهلانگارى نمودند .
3 - وهابیها به دعوت تنها اکتفا نکردند، بلکه با مخالفان خود به جنگ برخاستند و مىگفتند با بدعتها مىجنگیم، رهبرشان در میدان جنگ (در ابتداى کار) محمد بن سعود، جد خاندان سعود و داماد محمد بن عبدالوهاب بود .
4 - وهابیان هر ده و شهرى را که تسخیر مىکردند، به ویرانى ضریحها و قبور مىپرداختند، از اینرو، برخى از نویسندگان اروپائى به آنان لقب (تخریبگران معابد) دادهاند که این سخن مبالغه است زیرا ضریحها با معابد تفاوت دارد، لیکن آنطور که معلوم مىشود، آنان هر مسجدى را هم که ضریحى داشت، خراب مىکردند .
5 - به این هم قانع نشدند، حتى قبرهایى را که مشخص بود و علامتى داشت، ویران ساختند و چون بر حجاز مسلط شدند، تمام قبور صحابه را خراب و با زمین یکسان کردند واکنون جز نشانههایى از محل قبر، اثر دیگرى باقى نیست . اجازه زیارت قبور را به این نحو دادهاند که زائر فقط با جمله «السلام علیک» به صاحب قبر، درود بفرستد .
6 - وهابیان به امور جزئى پرداختند و آشکارا آنها را مورد انکار قرار دادند که نه بتپرستى است و نه منجر به بتپرستى مىشود، از جمله عکاسى است که علماى آنها در فتواها و رسالههاى خود، آن را ذکر کردهاند لیکن امراى آنها به این گفتهها اعتنایى ندارند .
7 - وهابیان، مفهوم بدعت را به طرز غریبى وسعت دادند تا آن حد که پرده بستن بر روضه شریفه پیامبر صلى الله علیه و آله را بدعت دانستند و از تجدید پردهها و پوششها منع کردند، در نتیجه پوششها کهنه و پوسیده شد (7) .
غرض، به قول «گلدزیهر» قیام وهابیان تحقق عملى براى انتقادات ابن تیمیه بود (8) .
حق این است که محمد بن عبدالوهاب و پیروان وى انتقادات و نظریات مغرضانه و ویرانگرانه ابن تیمیه را عملى ساختند و حربه بسیار بزرگى بر اتحاد مسلمین وارد آوردند و عجیب است که برخى از نویسندگان اسلامى همچون غربیها و خاورشناسان مغرض و کینهتوز به اسلام، پسر عبدالوهاب را به عنوان «مجدد» و «مصلح» نام برده و دعوت او را یک دعوت اصلاحى براى ارشاد مسلمانان خواندهاند و به تمجید و تحسین او و افکار انقلابىاش پرداختهاند! ! (9) .
با توجه به این که وهابیها براى جلب و جذب برخى از علماى اسلامى و غیر اسلامى رقمهاى بزرگى خرج مىکنند و در این جهت موفقیتهائى نیز به دست آوردهاند، از دفاع برخى از نویسندگان مزدور از افکار کهنه و پوسیده محمد بن عبدالوهاب نباید تعجب کرد .
چه عواملى موجب پیشرفت پسر عبدالوهاب در نجد گردید؟
سخنانى که محمد بن عبدالوهاب اظهار مىداشت، دقیقا همانها بود که قبلا ابن تیمیه اظهار داشته بود و همیشه بامخالفتهاى شدید مواجه شده بود و با دشواریهاى بسیار و بازخواست و تبعید و زندانى شدن و رنجهاى دیگر دستبه گریبان گردیده بود و هیچگاه نتوانست افکار و عقاید خود را عملى سازد و بالاخره آرزوى آن را به گور برد، مثلا براى او ممکن نشد قبور بزرگان دین را ویران سازد و عقده دل خود را خالى نماید .
اما شیخ محمد بن عبدالوهاب بر عکس ابن تیمیه در نجد با دشوارى شدیدى که مانع دعوت او شود، مواجه نگردید و پیروان متعصبى پیدا کرد و افکار و عقاید خود را به وسیله آنان، جامه عمل پوشانید و به ویرانى قبور پرداخت و با عقاید مردم آشکارا مبارزه نمود .
حال باید دید چرا محمد بن عبدالوهاب موفق شد ولى ابن تیمیه موفق نشد؟
1 - یکى از عوامل موفقیت و پایههاى پیروزى محمد بن عبدالوهاب استفاده از جهل مردم آن محیط بود . در تاریخچه کوتاه گذشته مربوط به محمد بن عبدالوهاب دیدیم که شیخ محمد نخست مدینه و بصره را براى نشر افکار خود انتخاب کرد و با عکسالعمل علماى آگاه روبرو شد، حتى قصد داشتبه شام برود گویا تجربه بصره (و شاید آنچه درباره سرنوشت دردآلود ابن تیمیه شنیده بود) مانع از این سفر گشت، منصرف شد و به سراغ نقاط بسیار عقبافتاده مانند «عیینه» و «درعیه» و «حریمله» از سرزمین نجد که کمتر نام و نشانى در تاریخ و جغرافیاى نجد داشتند، و مردم آنجا عقبافتادهترین و جاهلترین مردم عربستان بودند، رفت .
از این گذشته، مردم آن سامان زندگى قبیلهاى داشتند و کافى بود شیخ قبیله تمایل به کسى نشان بدهد، و اهل قبیله را به دنبال خود بکشاند .
شیخ محمد در نقاط یاد شده نجد به نشر عقاید خود پرداخت که در آن وقتشاید بزرگترین علماى آن ناحیه شیخ عبدالوهاب پدر او و برادرش شیخ سلیمان بودند، گرچه این دو تن شروع به مخالفتبا وى نمودند و تا پدرش در قید حیات بود، مانع دعوت وى بود، ولى با توجه به وضع مردم آن ناحیه، اینگونه مخالفتها تاثیرى نداشت، زیرا مردم آنجا در نهایتسادگى و بساطت و دور از مناقشات مذهبى، ذهنى داشتند صاف و خالى و آماده پذیرش هر سخن تازهاى، آن هم با بیانى مؤثر و عوامپسند و گرم که از خصوصیات پسر عبدالوهاب بود .
و لیکن ابن تیمیه آراء و عقاید خود را در شهرهایى همچون دمشق و قاهره که از مراکز عمده علما و قضات درجه اول و صاحبنفوذ مذاهب مختلف اسلامى بود، اظهار مىداشت در نتیجه همانطور که در شرح حال او گفته شد، با مخالفتسخت عموم علما و قضات و حکام وقت روبرو گردید او را به بحث و مناظره کشیدند و در ردش سخنها گفتند و کتابها نوشتند و بارها به زندان انداختند و سرانجام سالهاى آخر عمرش را در زندان سپرى کرده بدین جهت میان محیط دعوت ابن تیمیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب تفاوت زیاد وجود داشت .
2 - محمد بن عبدالوهاب پایه کار خود را بر استفاده از حکام ظالم وقت و استفاده از شمشیر و تطمیع در زمینه گسترش قلمرو حکومت و توسعه منطقه نفوذ آنها گذاشت . زیرا با تجربهاى که در بصره و مدینه و سایر نقاط داشت که او را به خاطر افکار انحرافیش از شهر بیرون کردند حتى گاه قصد کشتن او را داشتند، فهمید از طریق تبلیغات زبانى هرگز کار او پیش نمىرود و باید متکى به منطق زور باشد .
و این برخلاف سیره و روش پیامبران و مصلحان راستین جامعه است زیرا روش و سیره آنان بر این بوده همین که مىخواستند رسالتخود را اعلام کنند، به سراغ مردم عادى مىرفتند و به اتکاء مردم بر قدرتهاى موجود زمانه مىتاختند و بر این اصل شواهد فراوان از قرآن و سیره پیامبران مىتوان ارائه نمود و بر عکس پیامبران، مصلحان دروغین همین که مىخواهند دعوت خود را آغاز کنند یکسره به طرف دربار یک شاه زورمند مىروند و به او متوسل مىشوند و با شمشیر او مرام خود را پیش مىبرند .
روش محمد بن عبدالوهاب روش دوم بود و همان حکام خودکامهاى که محصول آن محیط (به اعتقاد او منحط) براى پیشبرد مقاصد خود برگزید . چنین به نظر مىرسد که محمد بن عبدالوهاب هرگز به فکر تشکیل حکومت نیفتاد و ترجیح مىداد در کنار آن باشد، گویا استعداد آن را در خود نمىدید .
3 - عامل مهم دیگرى براى پیشرفت محمد بن عبدالوهاب، استفاده از خشونتبود، همانگونه که گفتیم، مخالفان عقاید خود را مشرک مىدانست و خون و اموال آنها را مباح مىکرد و این مطلب را در عمل نیز نشان داد و چنان وحشتى در محیط ایجاد کرده که حتى برادرش که مخالف وى بود، از شهر خود فرار کرد تا در چنگال دژخیمان او گرفتار نشود و حکام سعودى نیز بعضى از سالها مسلمانان را به دلیل این که مشرک هستند، از حجخانه خدا منع کردند و این دلیل آشکارى است که با غیر پیروان خود معامله مشرک مىکردند .
پىنوشت:
1) صلاح الدین، مختار، تاریخالمملکةالعربیةالسعودیة، بیروت، ج2، ص 154 .
2) شوکانى، البدرالطالع، ج2، ص6 .
3) زکى عبدالرحمن، المسلمون فى العالم، ص 6 .
4) حافظ ذهبه، جزیرةالعرب فى القرن العشرین، ص 331 .
5) دائرةالمعارف اسلامى، ج1، ص 113 .
6) على اصغر فقیهى، وهابیان، ص 130 .
7) ابوزهره، المذاهب الاسلامیة، ص 351 به بعد، به نقل وهابیان، ص 132 - 134 .
8) العقیدة والشریعة فى الاسلام، ص 267 .
9) احمد امین، زعماء الاسلام، ص 10 .