آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آنچه مسلم است، این است که سخنان «محمد بن عبدالوهاب‏» از افکار و آراء ابن تیمیه مایه گرفته است و خود بزرگان و نویسندگان وهابى و برخى دیگر از نویسندگان به این امر تصریح کرده‏اند، مثلا سلطان عبدالعزیز بن سعود، در نامه‏اى که در تاریخ ذیقعده سال 1332ه ق به جمعیت اخوان نوشته، یادآور شده است که «محمد بن عبدالوهاب‏» به همان امورى دعوت کرد که ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم به آن دعوت کرده بودند (1) .
شوکانى مى‏گوید: بعضى از مردم را عقیده بر این است که امیر نجد به راه خوارج مى‏رفت ولى من خیال نمى‏کنم که این مطلب درست‏باشد زیرا او هرچه آموخته از محمد بن عبدالوهاب آموخته که حنبلى مذهب بود و به اجتهاد ابن تیمیه و ابن قیم و امثال آنها عمل مى‏کرد (2) .
و همچنین دکتر عبدالرحمن زکى گفته است: محمد بن عبدالوهاب کتب تفسیر و حدیث و عقاید، مخصوصا کتابهاى ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم را با علاقه زیاد مطالعه مى‏کرد (3) .
«حافظ وهبه‏» مى‏نویسد: میان این دو مرد (ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب) در دعوت به حق تشابه عظیمى است و ابن تیمیه سرمشق بزرگى براى مصلح نجدى، یعنى محمد بن عبدالوهاب بوده است (4) .
و نیز در دائرة‏المعارف اسلامى آمده است که شیخ محمد با علماى حنبلى دمشق رابطه داشته و طبیعى است که از تالیفات حنبلیان بالاخص از تعالیم ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزیه بهره گرفته است (5) .
مؤلف کتاب وهابیان مى‏نویسد:
«از همه مهمتر این که در موزه بریتانیا، بعضى از رسائل ابن تیمیه به خط محمد بن عبدالوهاب موجود است که معلوم مى‏دارد که وى کتابهاى ابن تیمیه را هم خوانده و هم آنها را رونویس مى‏کرده است (6) .
محمد بن ابو زهره که از محققان و کارشناسان معروف فرق و مذاهب اسلامى است، درباره تفاوتهایى که میان دعوت ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب وجود دارد، چنین نوشته است:
وهابیان در حقیقت، بر آنچه ابن تیمیه اظهار داشته بود، چیزى اضافه نکردند، لیکن نسبت‏به ابن تیمیه، شدت عمل زیادترى به کار بردند و کارهائى را انجام دادند که ابن تیمیه انجام نداده بود و این امور در چند چیز خلاصه مى‏شود:
1 - وهابیان، به این که طبق گفته ابن تیمیه، عبادت را به آنچه اسلام در قرآن و سنت مقرر داشته، اختصاص دهند اکتفا نکردند، بلکه امور عادى را نیز خارج از منطقه اسلام دانستند، به همین جهت دخانیات را حرام اعلام کردند و در تحریم آن شدت عمل به خرج دادند وهابیهاى عوام کسى را که دود بکشد، همانند مشرکین مى‏دانند، که از این لحاظ شبیه خوارج هستند که هرکس را مرتکب گناه شود، کافر مى‏دانند .
2 - در ابتداى امر، قهوه و امثال آن را بر خود حرام کردند، اما آن‏طورى که معلوم مى‏شود، بعدا در آن سهل‏انگارى نمودند .
3 - وهابیها به دعوت تنها اکتفا نکردند، بلکه با مخالفان خود به جنگ برخاستند و مى‏گفتند با بدعتها مى‏جنگیم، رهبرشان در میدان جنگ (در ابتداى کار) محمد بن سعود، جد خاندان سعود و داماد محمد بن عبدالوهاب بود .
4 - وهابیان هر ده و شهرى را که تسخیر مى‏کردند، به ویرانى ضریح‏ها و قبور مى‏پرداختند، از این‏رو، برخى از نویسندگان اروپائى به آنان لقب (تخریب‏گران معابد) داده‏اند که این سخن مبالغه است زیرا ضریح‏ها با معابد تفاوت دارد، لیکن آن‏طور که معلوم مى‏شود، آنان هر مسجدى را هم که ضریحى داشت، خراب مى‏کردند .
5 - به این هم قانع نشدند، حتى قبرهایى را که مشخص بود و علامتى داشت، ویران ساختند و چون بر حجاز مسلط شدند، تمام قبور صحابه را خراب و با زمین یکسان کردند واکنون جز نشانه‏هایى از محل قبر، اثر دیگرى باقى نیست . اجازه زیارت قبور را به این نحو داده‏اند که زائر فقط با جمله «السلام علیک‏» به صاحب قبر، درود بفرستد .
6 - وهابیان به امور جزئى پرداختند و آشکارا آنها را مورد انکار قرار دادند که نه بت‏پرستى است و نه منجر به بت‏پرستى مى‏شود، از جمله عکاسى است که علماى آنها در فتواها و رساله‏هاى خود، آن را ذکر کرده‏اند لیکن امراى آنها به این گفته‏ها اعتنایى ندارند .
7 - وهابیان، مفهوم بدعت را به طرز غریبى وسعت دادند تا آن حد که پرده بستن بر روضه شریفه پیامبر صلى الله علیه و آله را بدعت دانستند و از تجدید پرده‏ها و پوشش‏ها منع کردند، در نتیجه پوششها کهنه و پوسیده شد (7) .
غرض، به قول «گلدزیهر» قیام وهابیان تحقق عملى براى انتقادات ابن تیمیه بود (8) .
حق این است که محمد بن عبدالوهاب و پیروان وى انتقادات و نظریات مغرضانه و ویرانگرانه ابن تیمیه را عملى ساختند و حربه بسیار بزرگى بر اتحاد مسلمین وارد آوردند و عجیب است که برخى از نویسندگان اسلامى همچون غربیها و خاورشناسان مغرض و کینه‏توز به اسلام، پسر عبدالوهاب را به عنوان «مجدد» و «مصلح‏» نام برده و دعوت او را یک دعوت اصلاحى براى ارشاد مسلمانان خوانده‏اند و به تمجید و تحسین او و افکار انقلابى‏اش پرداخته‏اند! ! (9) .
با توجه به این که وهابیها براى جلب و جذب برخى از علماى اسلامى و غیر اسلامى رقمهاى بزرگى خرج مى‏کنند و در این جهت موفقیتهائى نیز به دست آورده‏اند، از دفاع برخى از نویسندگان مزدور از افکار کهنه و پوسیده محمد بن عبدالوهاب نباید تعجب کرد .
چه عواملى موجب پیشرفت پسر عبدالوهاب در نجد گردید؟
سخنانى که محمد بن عبدالوهاب اظهار مى‏داشت، دقیقا همانها بود که قبلا ابن تیمیه اظهار داشته بود و همیشه بامخالفتهاى شدید مواجه شده بود و با دشواریهاى بسیار و بازخواست و تبعید و زندانى شدن و رنجهاى دیگر دست‏به گریبان گردیده بود و هیچگاه نتوانست افکار و عقاید خود را عملى سازد و بالاخره آرزوى آن را به گور برد، مثلا براى او ممکن نشد قبور بزرگان دین را ویران سازد و عقده دل خود را خالى نماید .
اما شیخ محمد بن عبدالوهاب بر عکس ابن تیمیه در نجد با دشوارى شدیدى که مانع دعوت او شود، مواجه نگردید و پیروان متعصبى پیدا کرد و افکار و عقاید خود را به وسیله آنان، جامه عمل پوشانید و به ویرانى قبور پرداخت و با عقاید مردم آشکارا مبارزه نمود .
حال باید دید چرا محمد بن عبدالوهاب موفق شد ولى ابن تیمیه موفق نشد؟
1 - یکى از عوامل موفقیت و پایه‏هاى پیروزى محمد بن عبدالوهاب استفاده از جهل مردم آن محیط بود . در تاریخچه کوتاه گذشته مربوط به محمد بن عبدالوهاب دیدیم که شیخ محمد نخست مدینه و بصره را براى نشر افکار خود انتخاب کرد و با عکس‏العمل علماى آگاه روبرو شد، حتى قصد داشت‏به شام برود گویا تجربه بصره (و شاید آنچه درباره سرنوشت دردآلود ابن تیمیه شنیده بود) مانع از این سفر گشت، منصرف شد و به سراغ نقاط بسیار عقب‏افتاده مانند «عیینه‏» و «درعیه‏» و «حریمله‏» از سرزمین نجد که کمتر نام و نشانى در تاریخ و جغرافیاى نجد داشتند، و مردم آنجا عقب‏افتاده‏ترین و جاهلترین مردم عربستان بودند، رفت .
از این گذشته، مردم آن سامان زندگى قبیله‏اى داشتند و کافى بود شیخ قبیله تمایل به کسى نشان بدهد، و اهل قبیله را به دنبال خود بکشاند .
شیخ محمد در نقاط یاد شده نجد به نشر عقاید خود پرداخت که در آن وقت‏شاید بزرگترین علماى آن ناحیه شیخ عبدالوهاب پدر او و برادرش شیخ سلیمان بودند، گرچه این دو تن شروع به مخالفت‏با وى نمودند و تا پدرش در قید حیات بود، مانع دعوت وى بود، ولى با توجه به وضع مردم آن ناحیه، اینگونه مخالفتها تاثیرى نداشت، زیرا مردم آنجا در نهایت‏سادگى و بساطت و دور از مناقشات مذهبى، ذهنى داشتند صاف و خالى و آماده پذیرش هر سخن تازه‏اى، آن هم با بیانى مؤثر و عوام‏پسند و گرم که از خصوصیات پسر عبدالوهاب بود .
و لیکن ابن تیمیه آراء و عقاید خود را در شهرهایى همچون دمشق و قاهره که از مراکز عمده علما و قضات درجه اول و صاحب‏نفوذ مذاهب مختلف اسلامى بود، اظهار مى‏داشت در نتیجه همان‏طور که در شرح حال او گفته شد، با مخالفت‏سخت عموم علما و قضات و حکام وقت روبرو گردید او را به بحث و مناظره کشیدند و در ردش سخنها گفتند و کتابها نوشتند و بارها به زندان انداختند و سرانجام سالهاى آخر عمرش را در زندان سپرى کرده بدین جهت میان محیط دعوت ابن تیمیه و شیخ محمد بن عبدالوهاب تفاوت زیاد وجود داشت .
2 - محمد بن عبدالوهاب پایه کار خود را بر استفاده از حکام ظالم وقت و استفاده از شمشیر و تطمیع در زمینه گسترش قلمرو حکومت و توسعه منطقه نفوذ آنها گذاشت . زیرا با تجربه‏اى که در بصره و مدینه و سایر نقاط داشت که او را به خاطر افکار انحرافیش از شهر بیرون کردند حتى گاه قصد کشتن او را داشتند، فهمید از طریق تبلیغات زبانى هرگز کار او پیش نمى‏رود و باید متکى به منطق زور باشد .
و این برخلاف سیره و روش پیامبران و مصلحان راستین جامعه است زیرا روش و سیره آنان بر این بوده همین که مى‏خواستند رسالت‏خود را اعلام کنند، به سراغ مردم عادى مى‏رفتند و به اتکاء مردم بر قدرتهاى موجود زمانه مى‏تاختند و بر این اصل شواهد فراوان از قرآن و سیره پیامبران مى‏توان ارائه نمود و بر عکس پیامبران، مصلحان دروغین همین که مى‏خواهند دعوت خود را آغاز کنند یکسره به طرف دربار یک شاه زورمند مى‏روند و به او متوسل مى‏شوند و با شمشیر او مرام خود را پیش مى‏برند .
روش محمد بن عبدالوهاب روش دوم بود و همان حکام خودکامه‏اى که محصول آن محیط (به اعتقاد او منحط) براى پیشبرد مقاصد خود برگزید . چنین به نظر مى‏رسد که محمد بن عبدالوهاب هرگز به فکر تشکیل حکومت نیفتاد و ترجیح مى‏داد در کنار آن باشد، گویا استعداد آن را در خود نمى‏دید .
3 - عامل مهم دیگرى براى پیشرفت محمد بن عبدالوهاب، استفاده از خشونت‏بود، همان‏گونه که گفتیم، مخالفان عقاید خود را مشرک مى‏دانست و خون و اموال آنها را مباح مى‏کرد و این مطلب را در عمل نیز نشان داد و چنان وحشتى در محیط ایجاد کرده که حتى برادرش که مخالف وى بود، از شهر خود فرار کرد تا در چنگال دژخیمان او گرفتار نشود و حکام سعودى نیز بعضى از سالها مسلمانان را به دلیل این که مشرک هستند، از حج‏خانه خدا منع کردند و این دلیل آشکارى است که با غیر پیروان خود معامله مشرک مى‏کردند .
پى‏نوشت:
1) صلاح الدین، مختار، تاریخ‏المملکة‏العربیة‏السعودیة، بیروت، ج‏2، ص 154 .
2) شوکانى، البدرالطالع، ج‏2، ص‏6 .
3) زکى عبدالرحمن، المسلمون فى العالم، ص 6 .
4) حافظ ذهبه، جزیرة‏العرب فى القرن العشرین، ص 331 .
5) دائرة‏المعارف اسلامى، ج‏1، ص 113 .
6) على اصغر فقیهى، وهابیان، ص 130 .
7) ابوزهره، المذاهب الاسلامیة، ص 351 به بعد، به نقل وهابیان، ص 132 - 134 .
8) العقیدة والشریعة فى الاسلام، ص 267 .
9) احمد امین، زعماء الاسلام، ص 10 .

تبلیغات