تقویم شمسی تاریخ اسلام(حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام )
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حضرت ابى الحسن علیه السلام در روز پنجشنبه یا جمعه یازدهم ذیقعده سال (148) یکصد و چهل و هشت از بانوى بافضیلتى که به اختلاف نام، «خیزران، اروى، سکینه، امالبنین، نجمه، تکتم» یاد کردهاند، دیده به جهان گشود، کنیه او ابوالحسن و از مشهورترین القاب او رضا است، برخى مورخان تولد آن جناب را سال 153 نگاشتهاند، اما قول اول، مشهور است . این تاریخ بیست و پنج هزار و سیصد و نود و هشت (25398) روز از مبدا هجرت گذشته و به امر وسط برابر استبا جمعه دهم دیماه یکصد و چهل و چهار (10/10/144) شمسى (1) .
خلفاى معاصر
حضرت رضا علیه السلام ده سال از خلافت هارونالرشید و سه سال و بیست و پنج روز از خلافت محمد امین زیست و بقیه عمر تا هنگام شهادت را در زمان خلافت مامون عباسى سپرى کرد . مامون عباسى به اشاره و پیشنهاد فضل بن سهل «ذوالریاستین» (وزیر کشور و وزیر لشگر) در یک حرکتسیاسى حسابشده فریبنده و به منظور آرام کردن علویان که یکى پس از دیگرى خروج مىکردند، حضرت رضا علیه السلام را به «مرو» طلبید و ولایتعهدى او را مطرح ساخت (2) .
ما در این نوشته به تناسب موضوع مقالات، به اوضاع و احوالى خواهیم پرداخت که با اختران و اخترشناسان در ارتباط است .
نظر حضرت رضا علیه السلام درباره نجوم
ریان بن صلت گوید: مامون، گروهى از دانشمندان را نزد حضرت رضا علیه السلام خواند و آن حضرت هنگام مناظره بر همه چیره شد، در این هنگام صباح بن نصر هندى درباره نجوم پرسید، حضرت رضا علیه السلام فرمود: دانشى است که بر پایه صحیح استوار گشته و نخستین کسى که از دانش نجوم سخن به میان آورد، حضرت ادریس علیه السلام بود . ذوالقرنین نیز بدان ماهر بود، و ریشه این علم از نزد خدا رسیده است ... . این دانش از علم پیامبران است که حقتعالى به عللى آن را ویژه آنان ساخته است، اما اخترشناسان به ژرفا و دقایق آن راه نیافته و ندانستهاند از اینرو حق را به کذب مخلوط کردهاند (3) .
حرکتبه جانب مرو
حضرت رضا علیه السلام پس از خروج از نیشابور و بیان حدیث نورانى «سلسلةالذهب»: «کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى بشرطها و شروطها و انا من شروطها» در راه مرو به منزل و خانه «حمید بن قحطبه طایى» درآمد داخل بقعهاى شد که هارون دفن شده بود، سپس با دست مبارک خطى در جانب قبله قبر هارونالرشید کشید و فرمود: خاک من اینجاست، در آن دفن خواهم شد و به زودى حق تعالى این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستداران من قرار خواهد داد به خداى سوگند زائرى از ایشان مرا زیارت نخواهد کرد و سلام دهندهاى بر من سلام نخواهد داد جز این که مغفرت و رحمتخداوند به شفاعت ما اهل بیتبر او واجب خواهد گشت .
سپس رو به قبله کرد و رکعاتى نماز گزارد، دعاهائى فرمود و چون از نماز فارغ گشت، سر به سجده طولانى نهاد و پانصد تسبیح در آن سجده بجا آورد و برگشت (4) .
زایچه نجومى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون هنگام رسیدن حضرت رضا علیه السلام به مرو استقبال شایانى به عمل آورد . روزى گفت: یابن رسولالله صلى الله علیه و آله من علم، فضل، زهد، تقوى و عبادت تو را مىدانم به مراتب آن آگاهم و معتقدم سزاوارتر از من به خلافتى، مىخواهم خودم را خلع کرده با تو بیعت کنم .
امام علیه السلام فرمود: اگر این خلافت از آن توست و خداوند براى تو قرار داده است، هرگز جایز نیست لباسى که به قامت تو پوشانده درآورده به غیر بسپارى، و اگر از آن تو نیست جایز نیست چیزى که مال تو نیستبه من بدهى . مامون گفت: یابن رسولالله باید این امر را بپذیرى . فرمود: من هرگز از روى میل و رغبت نخواهم پذیرفت . مامون از این نقشه مایوس شد و پس از چند روز گفت: پس باید حتما ولایتعهدى را بپذیرى تا بعد از من خلیفه باشى . حضرت فرمود: پدرانم از امیرالمؤمنین از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدهاند که من قبل از تو مسموم و مقتول خواهم شد و در سرزمین غربت دفن خواهم گردید .
مامون با گریه گفت: تا من زندهام چه کسى مىتواند چنین جسارتى کرده تو را به قتل برساند؟ حضرت فرمود: اگر بخواهم مىگویم . مامون گفت: این سخنان را مىگوئى که مردم بگویند در دنیا زاهد هستى . حضرت فرمود: از زمانى که خدایم آفریده دروغ نگفته، براى دنیا زهد نورزیده و مىدانم چه هدفى را دنبال مىکنى . مامون گفت: هدفم چیست؟ فرمود: قصد تو این است که مردم بگویند: على بن موسى علیه السلام در دنیا زاهد نیست، بلکه دستش به دنیا نرسیده، نمىبینى چگونه ولایتعهدى را به طمع خلافت پذیرفت؟! مامون خشمگین شد و گفت: تو همیشه با من برخورد بدى دارى و از قدرت من نمىهراسى . به خدا سوگند اگر ولایتعهدى را پذیرفتى که هیچ و گرنه مجبورت مىکنم والا گردنت را خواهم زد .
امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند مرا از افکندن خود به هلاکت نهى کرده و اگر امر اینچنین است، هرچه مىخواهى انجام ده من مىپذیرم به شرطى که کسى را نصب و عزل نکنم، رسم و سنتى را نشکنم و تنها از دور مشاور تو باشم . مامون این شرایط را پذیرفت، درحالى که حضرت کراهت داشت (5) .
به نوشته صدوققدس سره فضل بن سهل به مامون گفت: براى تقرب به خدا و رسول او درباره على بن موسى الرضا علیهما السلام صله رحم به جاى آور، ولایتعهدى را به او بسپار تا بلکه آنچه [ستمى که] از ناحیه رشید به علویان رسیده، پاک شود . مامون چارهاى جز موافقت ندید و آن حضرت را در سال دویست هجرى به مرو آورد، ولایتعهدى را به او سپرد، پاداش یک ساله به لشگر داد، امر ولایتعهدى را به همه آفاق بخشنامه کرد، به نام آن حضرت سکه زد و دستور داد مردم لباس سیاه که شعار بنىعباس بود، ترک کرده به جاى آن لباس سبز بپوشند . امحبیبه دختر خود را به ازدواج آن حضرت درآورد، امالفضل دختر دیگر خود را به حضرت محمد بن على التقى علیهما السلام تزویج کرد و خود مامون، پوران (منجم مشهور) دختر حسن بن سهل نوبختى را به تزویج درآورد .
فضل بن ابى سهل نوبختى که اخترشناسى چیرهدست و عهدهدار رسیدگى به خزانه و کتابخانه بزرگ هارونالرشید و مامور ترجمه و برگردان کتابهاى حکمت فارسى به عربى بوده است، گوید: چون مامون خواست فرمان ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام را صادر کند، گفتم به خدا سوگند مىخواهم آنچه را مامون در دل دارد، آزمایش کنم تا بدانم آیا به راستى قصدش اتمام این امر استیا در مقام حیلهگرى و ظاهرسازى است، پس نامهاى به او نوشتم و نامه را توسط یکى از خادمان امین او که وى اسرار خود را به وسیله او به من مىنوشت، فرستادم و در نامه چنین نوشتم:
ذوالریاستین (فضل بن سهل) تصمیم گرفته است که فرمان ولایتعهدى را به هنگامى صادر کند که طالع آن «سرطان» و «مشترى» نیز در آن است، سرطان گرچه «شرف» مشترى است، با وجود این برجى «منقلب» و واژگون است، در این برج کارى به اتمام نمىرسد، به علاوه «مریخ» در «میزان» و در خانه «عاقبت» است . و این نشانه دلالت دارد که فرمان براى هر که صادر شود، آن کس به نکبتخواهد افتاد و من امیرالمؤمنین (یعنى مامون) را آگهى مىدهم تا اگر این مطالب را از دیگرى بشنود مرا مورد سرزنش قرار ندهد .
مامون در پاسخ، نامهاى بدین مضمون نوشت: چون جواب نامهات را خواندى متن آن را با همین خادم برگردان، و اگر کسى را از مفاد آن باخبر سازى، بر جان خود ایمن مباش . مبادا ذوالریاستین از تصمیم خود منصرف گردد، چون اگر از تصمیم خود منصرف شود، گناه را به گردن تو مىگذارم و یقین مىکنم تو باعث این کار شدهاى .
فضل بن ابى سهل گفت: پس دنیا در نظرم تیره و تار گردید و از نوشتن آن نامه پشیمان شدم و به خود گفتم اى کاش من آن نامه را نمىنوشتم، سپس مطلع شدم که فضل بن سهل ذوالریاستین که به علم نجوم آگاهى کامل داشتخود متوجه این امر گشته و از تصمیم خود منصرف شده استبه خدا سوگند که بر خود ترسیدم و به حضور او رفتم گفتم: آیا در آسمان ستارهاى خجستهتر از «مشترى» مىدانى؟ گفت: نه . گفتم: آیا در میان سیارگان سیارهاى سراغ دارى که از مشترى در شرف مبارکتر باشد؟ گفت: نه . گفتم: پس تصمیم خود را در وقتى عملى کن که سیاره سعد مشترى در بهترین حالتهاى خود باشد .
راوى گوید: پس ذوالریاستین بدان منوال رفتار کرد و تا وقتى این کار نشده بود، من خود را از ترس مامون موجودى زنده در دنیا نمىدانستم (6) .
سید محسن امینقدس سره پس از نقل این حادثه مىنویسد: ظاهرا صاحب این داستان همان فضل بن ابى سهل است و دلالتبر آن دارد که او کوشیده است تا موضوع عقد ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام در وقتى نامناسب، از لحاظ نجومى انجام گیرد . ولى این معنا با شیعه بودن او منافاتى ندارد، زیرا ترس، انسان را به کارهایى مهمتر از این نیز وادار مىکند (7) .
تاریخ شمسى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون فرمان ولایتعهدى را در قالب نامهاى مفصل تنظیم کرده و تاریخ آن را دوشنبه هفت رمضان 201 هجرى قید کرده است .
حضرت رضا علیه السلام ذیل آن به خط مبارک شرایطى را ذکر فرموده و پذیرفته است (8) . تاریخ مزبور به امر وسط هفتاد و یک هزار و یکصد و شانزده (71116) روز بعد از مبدا هجرت و برابر استبا سه شنبه 12 فروردین، 196 (12/1/196) شمسى . برخى تاریخ بیعت را 5 رمضان همان سال دانستهاند که طبعا دو روز کمتر از تاریخ شمسى مزبور است .
نخست روز آفریده شد یا شب؟
حضرت رضا علیه السلام در جلسهاى حضور داشت که جمعى از دانشمندان به این مساله پرداختند: آیا در جهان آفرینش نخست روز آفریده شد یا شب؟ سخن زیاد شد، اختلاف بالا گرفت و به نتیجهاى نرسید . سرانجام ذوالریاستین از حضرت على بن موسى علیهما السلام پرسید . نظر شما در این باره چیست؟ بفرمایید . حضرت فرمود: پاسخ مساله را دوست دارى از طریق کتاب خدا بشنوى یا از راه نجوم و حساب؟ گفت: نخست از راه حساب و نجوم .
فرمود آیا [شما اخترشناسان] نمىگوئید: طالع دنیا [منظور آفرینش زمین است] «سرطان» است و سیارات در شرف خود بودند؟ گفت: بلى . فرمود: بنابراین سیاره زحل در برج «میزان» مشترى در «سرطان» مریخ در برج «جدى» زهره در برج «حوت» ماه در برج «ثور» و خورشید در وسط آسمان در برج «حمل» بوده است . پس چنین چیزى جز در روز واقع نمىشود [بنابراین روز، قبل از شب آفریده شده] گفت: چنین است . امام رضا علیه السلام فرمود: اما از راه کتاب، قرآن مجید مىفرماید: «لاالشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون» (یس/40) «نه خورشید شایسته استبه ماه برسد و نه شب بر روز سبقت مىگیرد و هر یک در مدار معینى شناورند، بنابراین روز از شب سبقت گرفته است» (9) .
دلالت اختران بر قتل وزیر
فضل بن سهل، وزیر مامون هنگام بازگشتبه جانب بغداد از مامون درخواست کرد همچنان در خراسان بماند، وى افزود: نزد مردم گناه من بزرگ است و درباره قتل برادرت امین و بیعتبا امام رضا علیه السلام مرا سرزنش مىکنند، من از دستحسودان، سخنچینان و اهل فساد بر خود ایمن نیستم .
مامون گفت: ما از تو بىنیاز نیستیم و درباره سایر سخنان بدان که تو همچنان نزد ما موثق، ناصح و مشفق خواهى بود . تو جهت اطمینان خاطر یک اماننامه محکم، با ضمانت مؤکد بنویس تا من امضا کنم، فضل اماننامه را تنظیم کرد، گروهى از دانشمندان را حاضر ساخت و براى مامون قرائت کرد . مامون هم با دستخط خود مقدار زیادى مال، باغ، بوستان و مستغلات براى او نگاشت، فضل گفت: باید دستخط حضرت ابى الحسن علیه السلام نیز زیر اماننامه باشد، زیرا او ولیعهد توست، مامون گفت: مىدانى که ابوالحسن علیه السلام شرط کرده درکارهاى خلافت دخالت نداشته باشد . و من چنین درخواستى نمىکنم، تو اگر خواستى خودت از او بخواه . به هرحال ذوالریاستین خدمتحضرت رضا علیه السلام رسید و عرض حاجت کرد، حضرت فرمود: اماننامه را بخوان، فضل اماننامه مفصل خود را خواند، آنگاه حضرت رضا علیه السلام در یک جمله تنفیذ فرمود: «یا فضل لک علینا هذا ما اتقیت الله عزوجل» «اى فضل تاوقتى درمقام تقواى الهى باشى ما قبول داریم» .
فضل با عهدنامه مزبور همراه مامون به جانب بغداد حرکت کرد، در پارهاى منازل نامهاى از حسن بن سهل به دست او بدین مضمون رسید: من در تحویل این سال در حساب اختران بدین نتیجه رسیدم که تو (فضل) در فلان ماه در روز چهارشنبه گرمى آهن و گرمى آتش را خواهى چشید . پس بهترین راه براى دفع این پیشبینى آن است که تو به همراهى مامون و حضرت رضا علیه السلام در این روز به حمام رفته حجامت کنید و خون بریزید تا نحوست این روز برطرف گردد .
ذوالریاستین مضمون نامه را به مامون نوشت و از او خواست که با او به حمام آید و از حضرت رضا علیه السلام نیز بخواهد با آنان باشد . مامون قضیه را به امام رضا علیه السلام نوشت و از او درخواستحمام رفتن کرد . امام رضا علیه السلام در پاسخ نگاشت: من به حمام نخواهم آمد و عقیده دارم که تو (مامون) هم به گرمابه نروى فضل هم نرود . مامون دوباره نوشتشما هم به گرمابه همراه ما باشید . حضرت رضا علیه السلام دوباره مرقوم فرمود: من جد خود رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم فرمود: داخل گرمابه نشو، صلاح تو و فضل هم آن است که به حمام نروید، مامون با رسوم نگاشت من به حمام نمىروم و فضل هم خود داند .
«یاسر» غلام حضرت گوید: چون شب چهارشنبه فرا رسید امام رضا علیه السلام فرمود: بگوئید به خدا پناه مىبریم به آنچه در این شب نازل مىشود پس ما در سرتاسر شب چنین گفتیم و چون امام رضا علیه السلام نماز صبح گزارد فرمود: بگوئید به خدا پناه مىبریم از شر آنچه در این روز نازل خواهد شد، ما نیز شروع به گفتن کردیم .
نزدیک طلوع صبح امام فرمود: یاسر به پشتبام برو و ببین چه صدایى مىشنوى؟ یاسر گوید: چون بالا رفتم صداى ضجه و شیون فوقالعادهاى بالا بود . لحظاتى بعد مامون از درب مخصوص منزل خود که به خانه حضرت باز مىشد، وارد گشت و گفت: سیدى یا اباالحسن آجرکالله فىالفضل . گروهى اوباش به حمام ریخته فضل بن سهل و چند نفر دیگر از جمله پسر خالهاش را به قتل رساندهاند .
در این هنگام هواداران و لشگریان طرفدار فضل به خونخواهى او پشت در خانه مامون جمع گشته و گفتند: مامون او را غافلگیر و ترور کرده است، آنان قصد داشتند خانه مامون را به آتش بکشند که مامون دستبه دامن حضرت رضا علیه السلام شد و درخواست کرد آنان را متفرق سازد . حضرت رضا علیه السلام در جمع مردم حضور یافت و اشاره فرمود: متفرق شوید، که همه متفرق گشتند (10) .
گفتنى است: فرمانده عملیات ترور، شخصى استبه نام «غالب» که دائى مامون به شمار مىرفته و در حمام سرخس نقشه خود را به اجرا گذاشته است . پس بعید نیست که به اشاره مامون واقع شده و مردم طرفدار فضل بىحساب نبوده به در خانه مامون گرد آمده خواستند آن را به آتش بکشند (11) .
شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
هرثمه (راوى خبر) گوید: حضرت على بن موسى علیهما السلام فرمود: این طاغى (مامون) قصد دارد مرا مسموم سازد، روزى آن حضرت را طلبید و خوشهاى از انگور که مقدارى از آن را تناول کرده بود، به امام تعارف کرد و گفت: انگور خوبى استیا اباالحسن حضرت فرمود: انگور بهشت نیکوتر است، مامون گفت: از این انگور تناول کن . فرمود: مرا معذور دار، گفت مگر ما را به چیزى متهم مىسازى، باید بخورى، حضرت رضا علیه السلام سه حبه و دانه انگور خورد و برخاست، مامون گفت: کجا یا ابالحسن؟ فرمود: آنجا که فرستادى .
برخى از تاریخنگاران شهادت آن حضرت را به وسیله آب انار دانستهاند که مامون به او خورانید .
به هر روى، شهادت آن سرور به اختلاف، 17 صفر سال 203، ماه رمضان سال 203، 23 ذیقعده سال 202، 14 صفر سال 202 و آخر صفر سال 203 به نگارش آمده است، اما مشهور آن است که در آخر صفر سال 203 واقع شده است (12) .
این تاریخ درحالى که هفتاد و یک هزار و ششصد و چهل و یک روز از مبدا هجرت را پشتسر گذاشته، برابر استبا روز شنبه هفدهم شهریور سال 197 (17/6/197) شمسى، و چنانچه شهادت آن بزرگوار به وسیله انگور رخ داده باشد، مىتوان یقین به صحت کرد، زیرا شهریور فصل انگور است .
بر این اساس زمان ولایتعهدى حضرتش پانصد و بیست و پنج (525 71116 - 71641) روز به طول انجامیده است .
خبر مرگ مامون از راه اختران
به نوشته مسعودى: مامون در پیکارى که با قیصر روم داشت، کنار چشمهاى که نام آن «بدیدون» معروف به «قشیره» بود، خیمه زده بود که حال او دگرگون شد و حالت لرزه بر اندام او به گونهاى چیره شد که نتوانست از جاى خود حرکت کند، وى فریاد مىکشید: سرما، سرما، سرد است، سرد است . هرقدر او را پوشانده و اطرافش آتش افروختند، سودى نداشت . کوشش پزشکان نیز سودى نبخشید، بعد از مدتى مامون چشمان باز کرد و از آن سرزمین جستجو کرد، برخى اسیران آن دیار را حاضر کرده پرسید: نام اینجا و این چشمه چیست؟ گفتند: «بدیدون» گفت: یعنى چه؟ گفتند: یعنى دو پایت را دراز کن، مامون این را به فال بد گرفت و پرسید: نام عربى آن چیست؟ گفتند: «رقه» (اخترشناسان در زایچه مامون چنین استخراج کرده بودند که او در محل رقه خواهد مرد، اما مامون چه بسیار اتفاق مىافتاد که از ترس مرگ از نزدیک شدن به رقه کناره مىگرفت) . مامون، با شنیدن رقه دانست که در این مکان خواهد مرد، سرانجام به تاریخ پنجشنبه 17 رجب سال 218 در همین مکان مرد، او را به شهر «طرسوس» واقع در شمال شامات و جنوب ترکیه کنونى در عرض 36 درجه شمالى حمل کرده در آنجا به خاک سپردند، شهر طرسوس را مامون فتح کرد و تاکنون چند نوبتبه دست مسلمان و مسیحیان رد و بدل گشته است (13) .
پىنوشت:
1) بحارالانوار: ج49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
2) بحارالانوار: ج49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
3) همان، ج58 ، ص 245 .
4) همان، ج49، ص 125 .
5) امالى صدوق، ص 68، منشورات اعلمى، بیروت، 1410ه/1990م - علل الشرایع، صدوق، ج1، ص 37، باب 173، نشر مکتبه حیدریه نجف، 1385ه/1966م - بحارالانوار، ج49، ص 129 .
6) عیون اخبار الرضا، صدوق ج2، ص 147 - بحار، ج49، ص 132 - فلاسفه شیعه، ص 425 .
7) اعیانالشیعه، ج8، ص 411، ذیل ابو سهل الفضل بن نوبخت - فلاسفه شیعه، ص 426 .
8) بحار، ج49، ص 152 .
9) فرج المهموم، سید بن طاووس، ص 95، نشر رضى، قم، 1363ش .
10) اصول کافى، کلینى، ج1، ص 490 - نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه - عیون اخبارالرضا، صدوق، ج2، ص 162، به کوشش لاجوردى - بحار، ج49، ص 167 - مروجالذهب، مسعودى، ج3، ص 441، دار اندلس ، بیروت .
11) مروج الذهب، همانجا - بحار، ج49، ص 143 .
12) بحار، ج49، ص 292، 301 و 308 .
13) مروج الذهب، ج3، ص 457 .
خلفاى معاصر
حضرت رضا علیه السلام ده سال از خلافت هارونالرشید و سه سال و بیست و پنج روز از خلافت محمد امین زیست و بقیه عمر تا هنگام شهادت را در زمان خلافت مامون عباسى سپرى کرد . مامون عباسى به اشاره و پیشنهاد فضل بن سهل «ذوالریاستین» (وزیر کشور و وزیر لشگر) در یک حرکتسیاسى حسابشده فریبنده و به منظور آرام کردن علویان که یکى پس از دیگرى خروج مىکردند، حضرت رضا علیه السلام را به «مرو» طلبید و ولایتعهدى او را مطرح ساخت (2) .
ما در این نوشته به تناسب موضوع مقالات، به اوضاع و احوالى خواهیم پرداخت که با اختران و اخترشناسان در ارتباط است .
نظر حضرت رضا علیه السلام درباره نجوم
ریان بن صلت گوید: مامون، گروهى از دانشمندان را نزد حضرت رضا علیه السلام خواند و آن حضرت هنگام مناظره بر همه چیره شد، در این هنگام صباح بن نصر هندى درباره نجوم پرسید، حضرت رضا علیه السلام فرمود: دانشى است که بر پایه صحیح استوار گشته و نخستین کسى که از دانش نجوم سخن به میان آورد، حضرت ادریس علیه السلام بود . ذوالقرنین نیز بدان ماهر بود، و ریشه این علم از نزد خدا رسیده است ... . این دانش از علم پیامبران است که حقتعالى به عللى آن را ویژه آنان ساخته است، اما اخترشناسان به ژرفا و دقایق آن راه نیافته و ندانستهاند از اینرو حق را به کذب مخلوط کردهاند (3) .
حرکتبه جانب مرو
حضرت رضا علیه السلام پس از خروج از نیشابور و بیان حدیث نورانى «سلسلةالذهب»: «کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى بشرطها و شروطها و انا من شروطها» در راه مرو به منزل و خانه «حمید بن قحطبه طایى» درآمد داخل بقعهاى شد که هارون دفن شده بود، سپس با دست مبارک خطى در جانب قبله قبر هارونالرشید کشید و فرمود: خاک من اینجاست، در آن دفن خواهم شد و به زودى حق تعالى این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستداران من قرار خواهد داد به خداى سوگند زائرى از ایشان مرا زیارت نخواهد کرد و سلام دهندهاى بر من سلام نخواهد داد جز این که مغفرت و رحمتخداوند به شفاعت ما اهل بیتبر او واجب خواهد گشت .
سپس رو به قبله کرد و رکعاتى نماز گزارد، دعاهائى فرمود و چون از نماز فارغ گشت، سر به سجده طولانى نهاد و پانصد تسبیح در آن سجده بجا آورد و برگشت (4) .
زایچه نجومى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون هنگام رسیدن حضرت رضا علیه السلام به مرو استقبال شایانى به عمل آورد . روزى گفت: یابن رسولالله صلى الله علیه و آله من علم، فضل، زهد، تقوى و عبادت تو را مىدانم به مراتب آن آگاهم و معتقدم سزاوارتر از من به خلافتى، مىخواهم خودم را خلع کرده با تو بیعت کنم .
امام علیه السلام فرمود: اگر این خلافت از آن توست و خداوند براى تو قرار داده است، هرگز جایز نیست لباسى که به قامت تو پوشانده درآورده به غیر بسپارى، و اگر از آن تو نیست جایز نیست چیزى که مال تو نیستبه من بدهى . مامون گفت: یابن رسولالله باید این امر را بپذیرى . فرمود: من هرگز از روى میل و رغبت نخواهم پذیرفت . مامون از این نقشه مایوس شد و پس از چند روز گفت: پس باید حتما ولایتعهدى را بپذیرى تا بعد از من خلیفه باشى . حضرت فرمود: پدرانم از امیرالمؤمنین از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیدهاند که من قبل از تو مسموم و مقتول خواهم شد و در سرزمین غربت دفن خواهم گردید .
مامون با گریه گفت: تا من زندهام چه کسى مىتواند چنین جسارتى کرده تو را به قتل برساند؟ حضرت فرمود: اگر بخواهم مىگویم . مامون گفت: این سخنان را مىگوئى که مردم بگویند در دنیا زاهد هستى . حضرت فرمود: از زمانى که خدایم آفریده دروغ نگفته، براى دنیا زهد نورزیده و مىدانم چه هدفى را دنبال مىکنى . مامون گفت: هدفم چیست؟ فرمود: قصد تو این است که مردم بگویند: على بن موسى علیه السلام در دنیا زاهد نیست، بلکه دستش به دنیا نرسیده، نمىبینى چگونه ولایتعهدى را به طمع خلافت پذیرفت؟! مامون خشمگین شد و گفت: تو همیشه با من برخورد بدى دارى و از قدرت من نمىهراسى . به خدا سوگند اگر ولایتعهدى را پذیرفتى که هیچ و گرنه مجبورت مىکنم والا گردنت را خواهم زد .
امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند مرا از افکندن خود به هلاکت نهى کرده و اگر امر اینچنین است، هرچه مىخواهى انجام ده من مىپذیرم به شرطى که کسى را نصب و عزل نکنم، رسم و سنتى را نشکنم و تنها از دور مشاور تو باشم . مامون این شرایط را پذیرفت، درحالى که حضرت کراهت داشت (5) .
به نوشته صدوققدس سره فضل بن سهل به مامون گفت: براى تقرب به خدا و رسول او درباره على بن موسى الرضا علیهما السلام صله رحم به جاى آور، ولایتعهدى را به او بسپار تا بلکه آنچه [ستمى که] از ناحیه رشید به علویان رسیده، پاک شود . مامون چارهاى جز موافقت ندید و آن حضرت را در سال دویست هجرى به مرو آورد، ولایتعهدى را به او سپرد، پاداش یک ساله به لشگر داد، امر ولایتعهدى را به همه آفاق بخشنامه کرد، به نام آن حضرت سکه زد و دستور داد مردم لباس سیاه که شعار بنىعباس بود، ترک کرده به جاى آن لباس سبز بپوشند . امحبیبه دختر خود را به ازدواج آن حضرت درآورد، امالفضل دختر دیگر خود را به حضرت محمد بن على التقى علیهما السلام تزویج کرد و خود مامون، پوران (منجم مشهور) دختر حسن بن سهل نوبختى را به تزویج درآورد .
فضل بن ابى سهل نوبختى که اخترشناسى چیرهدست و عهدهدار رسیدگى به خزانه و کتابخانه بزرگ هارونالرشید و مامور ترجمه و برگردان کتابهاى حکمت فارسى به عربى بوده است، گوید: چون مامون خواست فرمان ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام را صادر کند، گفتم به خدا سوگند مىخواهم آنچه را مامون در دل دارد، آزمایش کنم تا بدانم آیا به راستى قصدش اتمام این امر استیا در مقام حیلهگرى و ظاهرسازى است، پس نامهاى به او نوشتم و نامه را توسط یکى از خادمان امین او که وى اسرار خود را به وسیله او به من مىنوشت، فرستادم و در نامه چنین نوشتم:
ذوالریاستین (فضل بن سهل) تصمیم گرفته است که فرمان ولایتعهدى را به هنگامى صادر کند که طالع آن «سرطان» و «مشترى» نیز در آن است، سرطان گرچه «شرف» مشترى است، با وجود این برجى «منقلب» و واژگون است، در این برج کارى به اتمام نمىرسد، به علاوه «مریخ» در «میزان» و در خانه «عاقبت» است . و این نشانه دلالت دارد که فرمان براى هر که صادر شود، آن کس به نکبتخواهد افتاد و من امیرالمؤمنین (یعنى مامون) را آگهى مىدهم تا اگر این مطالب را از دیگرى بشنود مرا مورد سرزنش قرار ندهد .
مامون در پاسخ، نامهاى بدین مضمون نوشت: چون جواب نامهات را خواندى متن آن را با همین خادم برگردان، و اگر کسى را از مفاد آن باخبر سازى، بر جان خود ایمن مباش . مبادا ذوالریاستین از تصمیم خود منصرف گردد، چون اگر از تصمیم خود منصرف شود، گناه را به گردن تو مىگذارم و یقین مىکنم تو باعث این کار شدهاى .
فضل بن ابى سهل گفت: پس دنیا در نظرم تیره و تار گردید و از نوشتن آن نامه پشیمان شدم و به خود گفتم اى کاش من آن نامه را نمىنوشتم، سپس مطلع شدم که فضل بن سهل ذوالریاستین که به علم نجوم آگاهى کامل داشتخود متوجه این امر گشته و از تصمیم خود منصرف شده استبه خدا سوگند که بر خود ترسیدم و به حضور او رفتم گفتم: آیا در آسمان ستارهاى خجستهتر از «مشترى» مىدانى؟ گفت: نه . گفتم: آیا در میان سیارگان سیارهاى سراغ دارى که از مشترى در شرف مبارکتر باشد؟ گفت: نه . گفتم: پس تصمیم خود را در وقتى عملى کن که سیاره سعد مشترى در بهترین حالتهاى خود باشد .
راوى گوید: پس ذوالریاستین بدان منوال رفتار کرد و تا وقتى این کار نشده بود، من خود را از ترس مامون موجودى زنده در دنیا نمىدانستم (6) .
سید محسن امینقدس سره پس از نقل این حادثه مىنویسد: ظاهرا صاحب این داستان همان فضل بن ابى سهل است و دلالتبر آن دارد که او کوشیده است تا موضوع عقد ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام در وقتى نامناسب، از لحاظ نجومى انجام گیرد . ولى این معنا با شیعه بودن او منافاتى ندارد، زیرا ترس، انسان را به کارهایى مهمتر از این نیز وادار مىکند (7) .
تاریخ شمسى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون فرمان ولایتعهدى را در قالب نامهاى مفصل تنظیم کرده و تاریخ آن را دوشنبه هفت رمضان 201 هجرى قید کرده است .
حضرت رضا علیه السلام ذیل آن به خط مبارک شرایطى را ذکر فرموده و پذیرفته است (8) . تاریخ مزبور به امر وسط هفتاد و یک هزار و یکصد و شانزده (71116) روز بعد از مبدا هجرت و برابر استبا سه شنبه 12 فروردین، 196 (12/1/196) شمسى . برخى تاریخ بیعت را 5 رمضان همان سال دانستهاند که طبعا دو روز کمتر از تاریخ شمسى مزبور است .
نخست روز آفریده شد یا شب؟
حضرت رضا علیه السلام در جلسهاى حضور داشت که جمعى از دانشمندان به این مساله پرداختند: آیا در جهان آفرینش نخست روز آفریده شد یا شب؟ سخن زیاد شد، اختلاف بالا گرفت و به نتیجهاى نرسید . سرانجام ذوالریاستین از حضرت على بن موسى علیهما السلام پرسید . نظر شما در این باره چیست؟ بفرمایید . حضرت فرمود: پاسخ مساله را دوست دارى از طریق کتاب خدا بشنوى یا از راه نجوم و حساب؟ گفت: نخست از راه حساب و نجوم .
فرمود آیا [شما اخترشناسان] نمىگوئید: طالع دنیا [منظور آفرینش زمین است] «سرطان» است و سیارات در شرف خود بودند؟ گفت: بلى . فرمود: بنابراین سیاره زحل در برج «میزان» مشترى در «سرطان» مریخ در برج «جدى» زهره در برج «حوت» ماه در برج «ثور» و خورشید در وسط آسمان در برج «حمل» بوده است . پس چنین چیزى جز در روز واقع نمىشود [بنابراین روز، قبل از شب آفریده شده] گفت: چنین است . امام رضا علیه السلام فرمود: اما از راه کتاب، قرآن مجید مىفرماید: «لاالشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون» (یس/40) «نه خورشید شایسته استبه ماه برسد و نه شب بر روز سبقت مىگیرد و هر یک در مدار معینى شناورند، بنابراین روز از شب سبقت گرفته است» (9) .
دلالت اختران بر قتل وزیر
فضل بن سهل، وزیر مامون هنگام بازگشتبه جانب بغداد از مامون درخواست کرد همچنان در خراسان بماند، وى افزود: نزد مردم گناه من بزرگ است و درباره قتل برادرت امین و بیعتبا امام رضا علیه السلام مرا سرزنش مىکنند، من از دستحسودان، سخنچینان و اهل فساد بر خود ایمن نیستم .
مامون گفت: ما از تو بىنیاز نیستیم و درباره سایر سخنان بدان که تو همچنان نزد ما موثق، ناصح و مشفق خواهى بود . تو جهت اطمینان خاطر یک اماننامه محکم، با ضمانت مؤکد بنویس تا من امضا کنم، فضل اماننامه را تنظیم کرد، گروهى از دانشمندان را حاضر ساخت و براى مامون قرائت کرد . مامون هم با دستخط خود مقدار زیادى مال، باغ، بوستان و مستغلات براى او نگاشت، فضل گفت: باید دستخط حضرت ابى الحسن علیه السلام نیز زیر اماننامه باشد، زیرا او ولیعهد توست، مامون گفت: مىدانى که ابوالحسن علیه السلام شرط کرده درکارهاى خلافت دخالت نداشته باشد . و من چنین درخواستى نمىکنم، تو اگر خواستى خودت از او بخواه . به هرحال ذوالریاستین خدمتحضرت رضا علیه السلام رسید و عرض حاجت کرد، حضرت فرمود: اماننامه را بخوان، فضل اماننامه مفصل خود را خواند، آنگاه حضرت رضا علیه السلام در یک جمله تنفیذ فرمود: «یا فضل لک علینا هذا ما اتقیت الله عزوجل» «اى فضل تاوقتى درمقام تقواى الهى باشى ما قبول داریم» .
فضل با عهدنامه مزبور همراه مامون به جانب بغداد حرکت کرد، در پارهاى منازل نامهاى از حسن بن سهل به دست او بدین مضمون رسید: من در تحویل این سال در حساب اختران بدین نتیجه رسیدم که تو (فضل) در فلان ماه در روز چهارشنبه گرمى آهن و گرمى آتش را خواهى چشید . پس بهترین راه براى دفع این پیشبینى آن است که تو به همراهى مامون و حضرت رضا علیه السلام در این روز به حمام رفته حجامت کنید و خون بریزید تا نحوست این روز برطرف گردد .
ذوالریاستین مضمون نامه را به مامون نوشت و از او خواست که با او به حمام آید و از حضرت رضا علیه السلام نیز بخواهد با آنان باشد . مامون قضیه را به امام رضا علیه السلام نوشت و از او درخواستحمام رفتن کرد . امام رضا علیه السلام در پاسخ نگاشت: من به حمام نخواهم آمد و عقیده دارم که تو (مامون) هم به گرمابه نروى فضل هم نرود . مامون دوباره نوشتشما هم به گرمابه همراه ما باشید . حضرت رضا علیه السلام دوباره مرقوم فرمود: من جد خود رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم فرمود: داخل گرمابه نشو، صلاح تو و فضل هم آن است که به حمام نروید، مامون با رسوم نگاشت من به حمام نمىروم و فضل هم خود داند .
«یاسر» غلام حضرت گوید: چون شب چهارشنبه فرا رسید امام رضا علیه السلام فرمود: بگوئید به خدا پناه مىبریم به آنچه در این شب نازل مىشود پس ما در سرتاسر شب چنین گفتیم و چون امام رضا علیه السلام نماز صبح گزارد فرمود: بگوئید به خدا پناه مىبریم از شر آنچه در این روز نازل خواهد شد، ما نیز شروع به گفتن کردیم .
نزدیک طلوع صبح امام فرمود: یاسر به پشتبام برو و ببین چه صدایى مىشنوى؟ یاسر گوید: چون بالا رفتم صداى ضجه و شیون فوقالعادهاى بالا بود . لحظاتى بعد مامون از درب مخصوص منزل خود که به خانه حضرت باز مىشد، وارد گشت و گفت: سیدى یا اباالحسن آجرکالله فىالفضل . گروهى اوباش به حمام ریخته فضل بن سهل و چند نفر دیگر از جمله پسر خالهاش را به قتل رساندهاند .
در این هنگام هواداران و لشگریان طرفدار فضل به خونخواهى او پشت در خانه مامون جمع گشته و گفتند: مامون او را غافلگیر و ترور کرده است، آنان قصد داشتند خانه مامون را به آتش بکشند که مامون دستبه دامن حضرت رضا علیه السلام شد و درخواست کرد آنان را متفرق سازد . حضرت رضا علیه السلام در جمع مردم حضور یافت و اشاره فرمود: متفرق شوید، که همه متفرق گشتند (10) .
گفتنى است: فرمانده عملیات ترور، شخصى استبه نام «غالب» که دائى مامون به شمار مىرفته و در حمام سرخس نقشه خود را به اجرا گذاشته است . پس بعید نیست که به اشاره مامون واقع شده و مردم طرفدار فضل بىحساب نبوده به در خانه مامون گرد آمده خواستند آن را به آتش بکشند (11) .
شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
هرثمه (راوى خبر) گوید: حضرت على بن موسى علیهما السلام فرمود: این طاغى (مامون) قصد دارد مرا مسموم سازد، روزى آن حضرت را طلبید و خوشهاى از انگور که مقدارى از آن را تناول کرده بود، به امام تعارف کرد و گفت: انگور خوبى استیا اباالحسن حضرت فرمود: انگور بهشت نیکوتر است، مامون گفت: از این انگور تناول کن . فرمود: مرا معذور دار، گفت مگر ما را به چیزى متهم مىسازى، باید بخورى، حضرت رضا علیه السلام سه حبه و دانه انگور خورد و برخاست، مامون گفت: کجا یا ابالحسن؟ فرمود: آنجا که فرستادى .
برخى از تاریخنگاران شهادت آن حضرت را به وسیله آب انار دانستهاند که مامون به او خورانید .
به هر روى، شهادت آن سرور به اختلاف، 17 صفر سال 203، ماه رمضان سال 203، 23 ذیقعده سال 202، 14 صفر سال 202 و آخر صفر سال 203 به نگارش آمده است، اما مشهور آن است که در آخر صفر سال 203 واقع شده است (12) .
این تاریخ درحالى که هفتاد و یک هزار و ششصد و چهل و یک روز از مبدا هجرت را پشتسر گذاشته، برابر استبا روز شنبه هفدهم شهریور سال 197 (17/6/197) شمسى، و چنانچه شهادت آن بزرگوار به وسیله انگور رخ داده باشد، مىتوان یقین به صحت کرد، زیرا شهریور فصل انگور است .
بر این اساس زمان ولایتعهدى حضرتش پانصد و بیست و پنج (525 71116 - 71641) روز به طول انجامیده است .
خبر مرگ مامون از راه اختران
به نوشته مسعودى: مامون در پیکارى که با قیصر روم داشت، کنار چشمهاى که نام آن «بدیدون» معروف به «قشیره» بود، خیمه زده بود که حال او دگرگون شد و حالت لرزه بر اندام او به گونهاى چیره شد که نتوانست از جاى خود حرکت کند، وى فریاد مىکشید: سرما، سرما، سرد است، سرد است . هرقدر او را پوشانده و اطرافش آتش افروختند، سودى نداشت . کوشش پزشکان نیز سودى نبخشید، بعد از مدتى مامون چشمان باز کرد و از آن سرزمین جستجو کرد، برخى اسیران آن دیار را حاضر کرده پرسید: نام اینجا و این چشمه چیست؟ گفتند: «بدیدون» گفت: یعنى چه؟ گفتند: یعنى دو پایت را دراز کن، مامون این را به فال بد گرفت و پرسید: نام عربى آن چیست؟ گفتند: «رقه» (اخترشناسان در زایچه مامون چنین استخراج کرده بودند که او در محل رقه خواهد مرد، اما مامون چه بسیار اتفاق مىافتاد که از ترس مرگ از نزدیک شدن به رقه کناره مىگرفت) . مامون، با شنیدن رقه دانست که در این مکان خواهد مرد، سرانجام به تاریخ پنجشنبه 17 رجب سال 218 در همین مکان مرد، او را به شهر «طرسوس» واقع در شمال شامات و جنوب ترکیه کنونى در عرض 36 درجه شمالى حمل کرده در آنجا به خاک سپردند، شهر طرسوس را مامون فتح کرد و تاکنون چند نوبتبه دست مسلمان و مسیحیان رد و بدل گشته است (13) .
پىنوشت:
1) بحارالانوار: ج49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
2) بحارالانوار: ج49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
3) همان، ج58 ، ص 245 .
4) همان، ج49، ص 125 .
5) امالى صدوق، ص 68، منشورات اعلمى، بیروت، 1410ه/1990م - علل الشرایع، صدوق، ج1، ص 37، باب 173، نشر مکتبه حیدریه نجف، 1385ه/1966م - بحارالانوار، ج49، ص 129 .
6) عیون اخبار الرضا، صدوق ج2، ص 147 - بحار، ج49، ص 132 - فلاسفه شیعه، ص 425 .
7) اعیانالشیعه، ج8، ص 411، ذیل ابو سهل الفضل بن نوبخت - فلاسفه شیعه، ص 426 .
8) بحار، ج49، ص 152 .
9) فرج المهموم، سید بن طاووس، ص 95، نشر رضى، قم، 1363ش .
10) اصول کافى، کلینى، ج1، ص 490 - نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه - عیون اخبارالرضا، صدوق، ج2، ص 162، به کوشش لاجوردى - بحار، ج49، ص 167 - مروجالذهب، مسعودى، ج3، ص 441، دار اندلس ، بیروت .
11) مروج الذهب، همانجا - بحار، ج49، ص 143 .
12) بحار، ج49، ص 292، 301 و 308 .
13) مروج الذهب، ج3، ص 457 .