آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

حضرت ابى الحسن علیه السلام در روز پنجشنبه یا جمعه یازدهم ذیقعده سال (148) یکصد و چهل و هشت از بانوى بافضیلتى که به اختلاف نام، «خیزران، اروى، سکینه، ام‏البنین، نجمه، تکتم‏» یاد کرده‏اند، دیده به جهان گشود، کنیه او ابوالحسن و از مشهورترین القاب او رضا است، برخى مورخان تولد آن جناب را سال 153 نگاشته‏اند، اما قول اول، مشهور است . این تاریخ بیست و پنج هزار و سیصد و نود و هشت (25398) روز از مبدا هجرت گذشته و به امر وسط برابر است‏با جمعه دهم دیماه یکصد و چهل و چهار (10/10/144) شمسى (1) .
خلفاى معاصر
حضرت رضا علیه السلام ده سال از خلافت هارون‏الرشید و سه سال و بیست و پنج روز از خلافت محمد امین زیست و بقیه عمر تا هنگام شهادت را در زمان خلافت مامون عباسى سپرى کرد . مامون عباسى به اشاره و پیشنهاد فضل بن سهل «ذوالریاستین‏» (وزیر کشور و وزیر لشگر) در یک حرکت‏سیاسى حساب‏شده فریبنده و به منظور آرام کردن علویان که یکى پس از دیگرى خروج مى‏کردند، حضرت رضا علیه السلام را به «مرو» طلبید و ولایتعهدى او را مطرح ساخت (2) .
ما در این نوشته به تناسب موضوع مقالات، به اوضاع و احوالى خواهیم پرداخت که با اختران و اخترشناسان در ارتباط است .
نظر حضرت رضا علیه السلام درباره نجوم
ریان بن صلت گوید: مامون، گروهى از دانشمندان را نزد حضرت رضا علیه السلام خواند و آن حضرت هنگام مناظره بر همه چیره شد، در این هنگام صباح بن نصر هندى درباره نجوم پرسید، حضرت رضا علیه السلام فرمود: دانشى است که بر پایه صحیح استوار گشته و نخستین کسى که از دانش نجوم سخن به میان آورد، حضرت ادریس علیه السلام بود . ذوالقرنین نیز بدان ماهر بود، و ریشه این علم از نزد خدا رسیده است ... . این دانش از علم پیامبران است که حقتعالى به عللى آن را ویژه آنان ساخته است، اما اخترشناسان به ژرفا و دقایق آن راه نیافته و ندانسته‏اند از اینرو حق را به کذب مخلوط کرده‏اند (3) .
حرکت‏به جانب مرو
حضرت رضا علیه السلام پس از خروج از نیشابور و بیان حدیث نورانى «سلسلة‏الذهب‏»: «کلمة لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى بشرطها و شروطها و انا من شروطها» در راه مرو به منزل و خانه «حمید بن قحطبه طایى‏» درآمد داخل بقعه‏اى شد که هارون دفن شده بود، سپس با دست مبارک خطى در جانب قبله قبر هارون‏الرشید کشید و فرمود: خاک من اینجاست، در آن دفن خواهم شد و به زودى حق تعالى این مکان را محل رفت و آمد شیعیان و دوستداران من قرار خواهد داد به خداى سوگند زائرى از ایشان مرا زیارت نخواهد کرد و سلام دهنده‏اى بر من سلام نخواهد داد جز این که مغفرت و رحمت‏خداوند به شفاعت ما اهل بیت‏بر او واجب خواهد گشت .
سپس رو به قبله کرد و رکعاتى نماز گزارد، دعاهائى فرمود و چون از نماز فارغ گشت، سر به سجده طولانى نهاد و پانصد تسبیح در آن سجده بجا آورد و برگشت (4) .
زایچه نجومى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون هنگام رسیدن حضرت رضا علیه السلام به مرو استقبال شایانى به عمل آورد . روزى گفت: یابن رسول‏الله صلى الله علیه و آله من علم، فضل، زهد، تقوى و عبادت تو را مى‏دانم به مراتب آن آگاهم و معتقدم سزاوارتر از من به خلافتى، مى‏خواهم خودم را خلع کرده با تو بیعت کنم .
امام علیه السلام فرمود: اگر این خلافت از آن توست و خداوند براى تو قرار داده است، هرگز جایز نیست لباسى که به قامت تو پوشانده درآورده به غیر بسپارى، و اگر از آن تو نیست جایز نیست چیزى که مال تو نیست‏به من بدهى . مامون گفت: یابن رسول‏الله باید این امر را بپذیرى . فرمود: من هرگز از روى میل و رغبت نخواهم پذیرفت . مامون از این نقشه مایوس شد و پس از چند روز گفت: پس باید حتما ولایتعهدى را بپذیرى تا بعد از من خلیفه باشى . حضرت فرمود: پدرانم از امیرالمؤمنین از رسول خدا صلى الله علیه و آله شنیده‏اند که من قبل از تو مسموم و مقتول خواهم شد و در سرزمین غربت دفن خواهم گردید .
مامون با گریه گفت: تا من زنده‏ام چه کسى مى‏تواند چنین جسارتى کرده تو را به قتل برساند؟ حضرت فرمود: اگر بخواهم مى‏گویم . مامون گفت: این سخنان را مى‏گوئى که مردم بگویند در دنیا زاهد هستى . حضرت فرمود: از زمانى که خدایم آفریده دروغ نگفته، براى دنیا زهد نورزیده و مى‏دانم چه هدفى را دنبال مى‏کنى . مامون گفت: هدفم چیست؟ فرمود: قصد تو این است که مردم بگویند: على بن موسى علیه السلام در دنیا زاهد نیست، بلکه دستش به دنیا نرسیده، نمى‏بینى چگونه ولایتعهدى را به طمع خلافت پذیرفت؟! مامون خشمگین شد و گفت: تو همیشه با من برخورد بدى دارى و از قدرت من نمى‏هراسى . به خدا سوگند اگر ولایتعهدى را پذیرفتى که هیچ و گرنه مجبورت مى‏کنم والا گردنت را خواهم زد .
امام رضا علیه السلام فرمود: خداوند مرا از افکندن خود به هلاکت نهى کرده و اگر امر اینچنین است، هرچه مى‏خواهى انجام ده من مى‏پذیرم به شرطى که کسى را نصب و عزل نکنم، رسم و سنتى را نشکنم و تنها از دور مشاور تو باشم . مامون این شرایط را پذیرفت، درحالى که حضرت کراهت داشت (5) .
به نوشته صدوق‏قدس سره فضل بن سهل به مامون گفت: براى تقرب به خدا و رسول او درباره على بن موسى الرضا علیهما السلام صله رحم به جاى آور، ولایتعهدى را به او بسپار تا بلکه آنچه [ستمى که] از ناحیه رشید به علویان رسیده، پاک شود . مامون چاره‏اى جز موافقت ندید و آن حضرت را در سال دویست هجرى به مرو آورد، ولایتعهدى را به او سپرد، پاداش یک ساله به لشگر داد، امر ولایتعهدى را به همه آفاق بخشنامه کرد، به نام آن حضرت سکه زد و دستور داد مردم لباس سیاه که شعار بنى‏عباس بود، ترک کرده به جاى آن لباس سبز بپوشند . ام‏حبیبه دختر خود را به ازدواج آن حضرت درآورد، ام‏الفضل دختر دیگر خود را به حضرت محمد بن على التقى علیهما السلام تزویج کرد و خود مامون، پوران (منجم مشهور) دختر حسن بن سهل نوبختى را به تزویج درآورد .
فضل بن ابى سهل نوبختى که اخترشناسى چیره‏دست و عهده‏دار رسیدگى به خزانه و کتابخانه بزرگ هارون‏الرشید و مامور ترجمه و برگردان کتاب‏هاى حکمت فارسى به عربى بوده است، گوید: چون مامون خواست فرمان ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام را صادر کند، گفتم به خدا سوگند مى‏خواهم آنچه را مامون در دل دارد، آزمایش کنم تا بدانم آیا به راستى قصدش اتمام این امر است‏یا در مقام حیله‏گرى و ظاهرسازى است، پس نامه‏اى به او نوشتم و نامه را توسط یکى از خادمان امین او که وى اسرار خود را به وسیله او به من مى‏نوشت، فرستادم و در نامه چنین نوشتم:
ذوالریاستین (فضل بن سهل) تصمیم گرفته است که فرمان ولایتعهدى را به هنگامى صادر کند که طالع آن «سرطان‏» و «مشترى‏» نیز در آن است، سرطان گرچه «شرف‏» مشترى است، با وجود این برجى «منقلب‏» و واژگون است، در این برج کارى به اتمام نمى‏رسد، به علاوه «مریخ‏» در «میزان‏» و در خانه «عاقبت‏» است . و این نشانه دلالت دارد که فرمان براى هر که صادر شود، آن کس به نکبت‏خواهد افتاد و من امیرالمؤمنین (یعنى مامون) را آگهى مى‏دهم تا اگر این مطالب را از دیگرى بشنود مرا مورد سرزنش قرار ندهد .
مامون در پاسخ، نامه‏اى بدین مضمون نوشت: چون جواب نامه‏ات را خواندى متن آن را با همین خادم برگردان، و اگر کسى را از مفاد آن باخبر سازى، بر جان خود ایمن مباش . مبادا ذوالریاستین از تصمیم خود منصرف گردد، چون اگر از تصمیم خود منصرف شود، گناه را به گردن تو مى‏گذارم و یقین مى‏کنم تو باعث این کار شده‏اى .
فضل بن ابى سهل گفت: پس دنیا در نظرم تیره و تار گردید و از نوشتن آن نامه پشیمان شدم و به خود گفتم اى کاش من آن نامه را نمى‏نوشتم، سپس مطلع شدم که فضل بن سهل ذوالریاستین که به علم نجوم آگاهى کامل داشت‏خود متوجه این امر گشته و از تصمیم خود منصرف شده است‏به خدا سوگند که بر خود ترسیدم و به حضور او رفتم گفتم: آیا در آسمان ستاره‏اى خجسته‏تر از «مشترى‏» مى‏دانى؟ گفت: نه . گفتم: آیا در میان سیارگان سیاره‏اى سراغ دارى که از مشترى در شرف مبارک‏تر باشد؟ گفت: نه . گفتم: پس تصمیم خود را در وقتى عملى کن که سیاره سعد مشترى در بهترین حالتهاى خود باشد .
راوى گوید: پس ذوالریاستین بدان منوال رفتار کرد و تا وقتى این کار نشده بود، من خود را از ترس مامون موجودى زنده در دنیا نمى‏دانستم (6) .
سید محسن امین‏قدس سره پس از نقل این حادثه مى‏نویسد: ظاهرا صاحب این داستان همان فضل بن ابى سهل است و دلالت‏بر آن دارد که او کوشیده است تا موضوع عقد ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام در وقتى نامناسب، از لحاظ نجومى انجام گیرد . ولى این معنا با شیعه بودن او منافاتى ندارد، زیرا ترس، انسان را به کارهایى مهمتر از این نیز وادار مى‏کند (7) .
تاریخ شمسى ولایتعهدى حضرت رضا علیه السلام
مامون فرمان ولایتعهدى را در قالب نامه‏اى مفصل تنظیم کرده و تاریخ آن را دوشنبه هفت رمضان 201 هجرى قید کرده است .
حضرت رضا علیه السلام ذیل آن به خط مبارک شرایطى را ذکر فرموده و پذیرفته است (8) . تاریخ مزبور به امر وسط هفتاد و یک هزار و یکصد و شانزده (71116) روز بعد از مبدا هجرت و برابر است‏با سه شنبه 12 فروردین، 196 (12/1/196) شمسى . برخى تاریخ بیعت را 5 رمضان همان سال دانسته‏اند که طبعا دو روز کمتر از تاریخ شمسى مزبور است .
نخست روز آفریده شد یا شب؟
حضرت رضا علیه السلام در جلسه‏اى حضور داشت که جمعى از دانشمندان به این مساله پرداختند: آیا در جهان آفرینش نخست روز آفریده شد یا شب؟ سخن زیاد شد، اختلاف بالا گرفت و به نتیجه‏اى نرسید . سرانجام ذوالریاستین از حضرت على بن موسى علیهما السلام پرسید . نظر شما در این باره چیست؟ بفرمایید . حضرت فرمود: پاسخ مساله را دوست دارى از طریق کتاب خدا بشنوى یا از راه نجوم و حساب؟ گفت: نخست از راه حساب و نجوم .
فرمود آیا [شما اخترشناسان] نمى‏گوئید: طالع دنیا [منظور آفرینش زمین است] «سرطان‏» است و سیارات در شرف خود بودند؟ گفت: بلى . فرمود: بنابراین سیاره زحل در برج «میزان‏» مشترى در «سرطان‏» مریخ در برج «جدى‏» زهره در برج «حوت‏» ماه در برج «ثور» و خورشید در وسط آسمان در برج «حمل‏» بوده است . پس چنین چیزى جز در روز واقع نمى‏شود [بنابراین روز، قبل از شب آفریده شده] گفت: چنین است . امام رضا علیه السلام فرمود: اما از راه کتاب، قرآن مجید مى‏فرماید: «لاالشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبحون‏» (یس/40) «نه خورشید شایسته است‏به ماه برسد و نه شب بر روز سبقت مى‏گیرد و هر یک در مدار معینى شناورند، بنابراین روز از شب سبقت گرفته است‏» (9) .
دلالت اختران بر قتل وزیر
فضل بن سهل، وزیر مامون هنگام بازگشت‏به جانب بغداد از مامون درخواست کرد همچنان در خراسان بماند، وى افزود: نزد مردم گناه من بزرگ است و درباره قتل برادرت امین و بیعت‏با امام رضا علیه السلام مرا سرزنش مى‏کنند، من از دست‏حسودان، سخن‏چینان و اهل فساد بر خود ایمن نیستم .
مامون گفت: ما از تو بى‏نیاز نیستیم و درباره سایر سخنان بدان که تو همچنان نزد ما موثق، ناصح و مشفق خواهى بود . تو جهت اطمینان خاطر یک امان‏نامه محکم، با ضمانت مؤکد بنویس تا من امضا کنم، فضل امان‏نامه را تنظیم کرد، گروهى از دانشمندان را حاضر ساخت و براى مامون قرائت کرد . مامون هم با دست‏خط خود مقدار زیادى مال، باغ، بوستان و مستغلات براى او نگاشت، فضل گفت: باید دستخط حضرت ابى الحسن علیه السلام نیز زیر امان‏نامه باشد، زیرا او ولیعهد توست، مامون گفت: مى‏دانى که ابوالحسن علیه السلام شرط کرده درکارهاى خلافت دخالت نداشته باشد . و من چنین درخواستى نمى‏کنم، تو اگر خواستى خودت از او بخواه . به هرحال ذوالریاستین خدمت‏حضرت رضا علیه السلام رسید و عرض حاجت کرد، حضرت فرمود: امان‏نامه را بخوان، فضل امان‏نامه مفصل خود را خواند، آنگاه حضرت رضا علیه السلام در یک جمله تنفیذ فرمود: «یا فضل لک علینا هذا ما اتقیت الله عزوجل‏» «اى فضل تاوقتى درمقام تقواى الهى باشى ما قبول داریم‏» .
فضل با عهدنامه مزبور همراه مامون به جانب بغداد حرکت کرد، در پاره‏اى منازل نامه‏اى از حسن بن سهل به دست او بدین مضمون رسید: من در تحویل این سال در حساب اختران بدین نتیجه رسیدم که تو (فضل) در فلان ماه در روز چهارشنبه گرمى آهن و گرمى آتش را خواهى چشید . پس بهترین راه براى دفع این پیش‏بینى آن است که تو به همراهى مامون و حضرت رضا علیه السلام در این روز به حمام رفته حجامت کنید و خون بریزید تا نحوست این روز برطرف گردد .
ذوالریاستین مضمون نامه را به مامون نوشت و از او خواست که با او به حمام آید و از حضرت رضا علیه السلام نیز بخواهد با آنان باشد . مامون قضیه را به امام رضا علیه السلام نوشت و از او درخواست‏حمام رفتن کرد . امام رضا علیه السلام در پاسخ نگاشت: من به حمام نخواهم آمد و عقیده دارم که تو (مامون) هم به گرمابه نروى فضل هم نرود . مامون دوباره نوشت‏شما هم به گرمابه همراه ما باشید . حضرت رضا علیه السلام دوباره مرقوم فرمود: من جد خود رسول خدا صلى الله علیه و آله را در خواب دیدم فرمود: داخل گرمابه نشو، صلاح تو و فضل هم آن است که به حمام نروید، مامون با رسوم نگاشت من به حمام نمى‏روم و فضل هم خود داند .
«یاسر» غلام حضرت گوید: چون شب چهارشنبه فرا رسید امام رضا علیه السلام فرمود: بگوئید به خدا پناه مى‏بریم به آنچه در این شب نازل مى‏شود پس ما در سرتاسر شب چنین گفتیم و چون امام رضا علیه السلام نماز صبح گزارد فرمود: بگوئید به خدا پناه مى‏بریم از شر آنچه در این روز نازل خواهد شد، ما نیز شروع به گفتن کردیم .
نزدیک طلوع صبح امام فرمود: یاسر به پشت‏بام برو و ببین چه صدایى مى‏شنوى؟ یاسر گوید: چون بالا رفتم صداى ضجه و شیون فوق‏العاده‏اى بالا بود . لحظاتى بعد مامون از درب مخصوص منزل خود که به خانه حضرت باز مى‏شد، وارد گشت و گفت: سیدى یا اباالحسن آجرک‏الله فى‏الفضل . گروهى اوباش به حمام ریخته فضل بن سهل و چند نفر دیگر از جمله پسر خاله‏اش را به قتل رسانده‏اند .
در این هنگام هواداران و لشگریان طرفدار فضل به خونخواهى او پشت در خانه مامون جمع گشته و گفتند: مامون او را غافلگیر و ترور کرده است، آنان قصد داشتند خانه مامون را به آتش بکشند که مامون دست‏به دامن حضرت رضا علیه السلام شد و درخواست کرد آنان را متفرق سازد . حضرت رضا علیه السلام در جمع مردم حضور یافت و اشاره فرمود: متفرق شوید، که همه متفرق گشتند (10) .
گفتنى است: فرمانده عملیات ترور، شخصى است‏به نام «غالب‏» که دائى مامون به شمار مى‏رفته و در حمام سرخس نقشه خود را به اجرا گذاشته است . پس بعید نیست که به اشاره مامون واقع شده و مردم طرفدار فضل بى‏حساب نبوده به در خانه مامون گرد آمده خواستند آن را به آتش بکشند (11) .
شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
هرثمه (راوى خبر) گوید: حضرت على بن موسى علیهما السلام فرمود: این طاغى (مامون) قصد دارد مرا مسموم سازد، روزى آن حضرت را طلبید و خوشه‏اى از انگور که مقدارى از آن را تناول کرده بود، به امام تعارف کرد و گفت: انگور خوبى است‏یا اباالحسن حضرت فرمود: انگور بهشت نیکوتر است، مامون گفت: از این انگور تناول کن . فرمود: مرا معذور دار، گفت مگر ما را به چیزى متهم مى‏سازى، باید بخورى، حضرت رضا علیه السلام سه حبه و دانه انگور خورد و برخاست، مامون گفت: کجا یا ابالحسن؟ فرمود: آنجا که فرستادى .
برخى از تاریخ‏نگاران شهادت آن حضرت را به وسیله آب انار دانسته‏اند که مامون به او خورانید .
به هر روى، شهادت آن سرور به اختلاف، 17 صفر سال 203، ماه رمضان سال 203، 23 ذیقعده سال 202، 14 صفر سال 202 و آخر صفر سال 203 به نگارش آمده است، اما مشهور آن است که در آخر صفر سال 203 واقع شده است (12) .
این تاریخ درحالى که هفتاد و یک هزار و ششصد و چهل و یک روز از مبدا هجرت را پشت‏سر گذاشته، برابر است‏با روز شنبه هفدهم شهریور سال 197 (17/6/197) شمسى، و چنانچه شهادت آن بزرگوار به وسیله انگور رخ داده باشد، مى‏توان یقین به صحت کرد، زیرا شهریور فصل انگور است .
بر این اساس زمان ولایتعهدى حضرتش پانصد و بیست و پنج (525 71116 - 71641) روز به طول انجامیده است .
خبر مرگ مامون از راه اختران
به نوشته مسعودى: مامون در پیکارى که با قیصر روم داشت، کنار چشمه‏اى که نام آن «بدیدون‏» معروف به «قشیره‏» بود، خیمه زده بود که حال او دگرگون شد و حالت لرزه بر اندام او به گونه‏اى چیره شد که نتوانست از جاى خود حرکت کند، وى فریاد مى‏کشید: سرما، سرما، سرد است، سرد است . هرقدر او را پوشانده و اطرافش آتش افروختند، سودى نداشت . کوشش پزشکان نیز سودى نبخشید، بعد از مدتى مامون چشمان باز کرد و از آن سرزمین جستجو کرد، برخى اسیران آن دیار را حاضر کرده پرسید: نام اینجا و این چشمه چیست؟ گفتند: «بدیدون‏» گفت: یعنى چه؟ گفتند: یعنى دو پایت را دراز کن، مامون این را به فال بد گرفت و پرسید: نام عربى آن چیست؟ گفتند: «رقه‏» (اخترشناسان در زایچه مامون چنین استخراج کرده بودند که او در محل رقه خواهد مرد، اما مامون چه بسیار اتفاق مى‏افتاد که از ترس مرگ از نزدیک شدن به رقه کناره مى‏گرفت) . مامون، با شنیدن رقه دانست که در این مکان خواهد مرد، سرانجام به تاریخ پنجشنبه 17 رجب سال 218 در همین مکان مرد، او را به شهر «طرسوس‏» واقع در شمال شامات و جنوب ترکیه کنونى در عرض 36 درجه شمالى حمل کرده در آنجا به خاک سپردند، شهر طرسوس را مامون فتح کرد و تاکنون چند نوبت‏به دست مسلمان و مسیحیان رد و بدل گشته است (13) .
پى‏نوشت:
1) بحارالانوار: ج‏49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
2) بحارالانوار: ج‏49، ص 3 ، 132، 137، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1385ه .
3) همان، ج‏58 ، ص 245 .
4) همان، ج‏49، ص 125 .
5) امالى صدوق، ص 68، منشورات اعلمى، بیروت، 1410ه/1990م - علل الشرایع، صدوق، ج‏1، ص 37، باب 173، نشر مکتبه حیدریه نجف، 1385ه/1966م - بحارالانوار، ج‏49، ص 129 .
6) عیون اخبار الرضا، صدوق ج‏2، ص 147 - بحار، ج‏49، ص 132 - فلاسفه شیعه، ص 425 .
7) اعیان‏الشیعه، ج‏8، ص 411، ذیل ابو سهل الفضل بن نوبخت - فلاسفه شیعه، ص 426 .
8) بحار، ج‏49، ص 152 .
9) فرج المهموم، سید بن طاووس، ص 95، نشر رضى، قم، 1363ش .
10) اصول کافى، کلینى، ج‏1، ص 490 - نشر دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1388ه - عیون اخبارالرضا، صدوق، ج‏2، ص 162، به کوشش لاجوردى - بحار، ج‏49، ص 167 - مروج‏الذهب، مسعودى، ج‏3، ص 441، دار اندلس ، بیروت .
11) مروج الذهب، همانجا - بحار، ج‏49، ص 143 .
12) بحار، ج‏49، ص 292، 301 و 308 .
13) مروج الذهب، ج‏3، ص 457 .

تبلیغات