آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

مدینة‏النبى همواره مورد احترام امت اسلامى بوده و خواهد بود . آنجا مهبط وحى و مدفن پاک پیامبر و زهرا و چهار امام معصوم علیهم السلام و بسیارى از شهداى برجسته اسلام و مهاجرین وانصار و تابعین است . آنها که در میان صحابه و یاران پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همچون اقمار و ستارگان پرفروغ نور مى‏بخشیدند و مى‏کوشیدند که از طریق اجراى دستورات خداوند و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به سوى قله کمال صعود کنند و هرگز درجا نزنند .
بگذریم از این که واضعان حدیث‏با جعل حدیث: «اصحابى کالنجوم بآیهم اقتدیتم اهتدیتم‏» (1) خواسته‏اند همه اصحاب را به عنوان مقتدا و پیشوا معرفى کنند و آنها را - هرگونه که باشند - ستارگانى پرفروغ بنامند که هرکس به آنها تاسى و اقتدا کند، هدایت‏شود و به سعادت نائل گردد .
گذشتن از این حدیث و به دیوار زدن آن به ملاحظه یکى از معیارهاى مهم نقد و بررسى حدیث، یعنى نقد متنى است . حدیث هرچند اشکال سندى نداشته باشد، ولى اگر متن آن با قرآن و سنت معتبر مخالف باشد، باید آن را کنار نهیم و تحت تاثیر جاذبه سندى آن قرار نگیریم .
هرگاه در میان اصحاب کسانى چون «معاویه و عمروعاص و ابوسفیان و خالدبن ولید» بوده‏اند، چگونه مى‏توان همه اصحاب را - بدون استثناء - ستارگان درخشان هدایت نامید؟!
هرگاه در میان اصحاب منافقانى بوده‏اند و شناخته و ناشناخته با توطئه‏هاى خود سعى مى‏کرده‏اند که از پشت‏به اسلام و مسلمین خنجر بزنند، و چهره منفورى چون «عبدالله بن ابى‏» که در بازگشت از جنگ بنى‏المصطلق، به بهانه‏اى پوچ، مساله اخراج پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و یارانش را مطرح مى‏کند، چگونه مى‏توان مدینة‏النبى را بدون هیچ قید و شرطى الگو دانست؟! (2) .
پیامبر الگوست، نه مدینه پیامبر . قرآن کریم فرموده است:
«لقد کان لکم فى رسول الله اسوة حسنة‏» (3) «براى شما در افعال پیامبر اکرم، الگو و اسوه‏اى نیکوست‏» . و نه تنها در افعال پیامبر اکرم، بلکه در حالات و روحیات و خلقیات آن حضرت و نه تنها در این امور زائد بر ذات منیر آن صفده کائنات و آن مقتداى همه مخلوقات و آن چشم و چراغ همه انبیا و اوصیا و آن قبله امید همه درماندگان و آن راهى و راهیان صراط مستقیم، بلکه در ذات او که در عالم امکان، بى‏مثل و بى‏مانند است .
قرآن کریم در بیان اسوه بودن آن حضرت به فعل و خلق و اعتقاد او بسنده نکرده، بلکه محور را رسالت او قرار داده، تا معلوم دارد که رسول، اسوه است، آن هم رسول‏الله که رسول‏الله در عالم مخلوقات، کمال مطلق و مقتداى بر حق و منار محقق است . اگر این کمال مطلق در ذاتى حاصل شد، میزان همه کمالات است و کمال او را با میزانى دیگر نباید سنجید که مستلزم دور یا تسلسل است . و صد البته که اگر رسول‏الله، کمال مطلق و موجود تام است، خداوند فوق کمال مطلق و فوق تمام و فوق مالایتناهى است .
وآنگهى، سرچشمه فضائل اعتقادى و اخلاقى و عملى ذات یگانه اوست . آن که به سرچشمه رسیده، چه نیازى به مجارى دارد و آن که دست‏بیعت و اطاعت در دست رسول نهاده، چه احتیاجى به واسطه‏ها و آثار و نمودار دارد؟!
اهل بیت پیامبر علیهم السلام - به معناى اخص کلمه - نیز الگوست، نه اقوام و خویشان پیامبر . آنها که پیامبر بتواند در برابر صفوف مدعیان، به آنها «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» (4) بگوید و به اتکاى آنها دست مباهله و ابتهال به درگاه خدا بردارد و بر پیکر مخالفان، رعشه و بر دلشان حیرت و بر چشمشان رعب و وحشت افکند .
ممکن است در میان همسران و سایر خویشاوندان آن حضرت، کسانى باشند که در پیمودن راه اطاعت پیشوا و مقتدا و الگوى انسانها تقصیرى نکرده باشند، ولى آنها هرگز در دایره محصور «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» نمى‏گنجند . آنها به همراه پیامبر، محورند . سایرین، اعم از خویشاوندان و غیر خویشاوندان هنگامى ارزش و اعتبار مى‏یابند که پروانه این شمع باشند و بر محور این خمسه طیبه به چرخش و گردش درآیند .
اگر صحابه و اصحاب را به نیک و بد تعمیم دهیم، همه صحابه در خور تحسین و تمجید نیستند . افرادى چون «سلمان و ابوذر و عمار» را باید تحسین و تمجید کرد، نه همه را . آنها که در حجة‏الوداع، حاضر نبودند حج تمتع به جاى آوردند و تلویحا مى‏گفتند که در نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شک کرده‏اند و در آن سفر، قلب پیامبر را جریحه‏دار کردند، نباید به عنوان یاران وفادار پیامبر و چاکران اهل بیت علیهم السلام تلقى شوند .
و اگر صحابه و اصحاب را محدود کنیم به کسانى که متعبد و متنسک بودند، البته و صدالبته در خور صدها و هزارها تمجید و تحسین هستند . چه اینها بودند که سنگینى بار مسؤولیت را بر دوش خود احساس کردند و هرگز از محور خمسه طیبه جدا نشدند و پروانه آن چراغ بودند . این معشر ماضین بودند که جهان را به نیکى سپردند و ما باید همواره به زبان خالص نیایش از خدا بخواهیم که: «تابع اللهم بیننا و بینهم بالخیرات، انک مجیب الدعوات، انک على کل شئ قدیر» . «خداوندا، میان ما و آنها پیوند نیکى برقرار کن، که تو اجابت کننده دعاهایى و تو بر هر چیزى توانایى‏» .
قرآن و اقشار جامعه مدینة‏النبى صلى الله علیه و آله
براى این که آیندگان و مسلمانان شهرها و مناطق دیگر بدانند که جامعه مدینة‏النبى صلى الله علیه و آله یک‏دست نبوده و نباید همه افراد و اقشار این جامعه را به یک چشم بنگرند، قرآن مجید آنها را به چهار گروه تقسیم کرده است:
1 - منافقان
منافق کسى است که به زبان اظهار ایمان مى‏کند و در دل کافر است . منافقان، همواره خطر بزرگى براى اهل ایمان و رهبران آنها بوده و هستند . متاسفانه، مدینة‏النبى از لوث وجود آنها پاک نبود . اینان همواره با توطئه‏هاى خائنانه خود سعى مى‏کردند که از پشت‏به پیامبر و یاران باوفایش خنجر بزنند . خداوند متعال در آیاتى متعدد و طى یک سوره، ویژگیهاى آنها را برشمرده و پیامبر و یارانش را از خطرات آنها آگاه کرده است .
آنجا که مى‏خواهد گروهها و اقشار جامعه مدینة‏النبى را معرفى کند، مى‏فرماید:
«... و من اهل المدینة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الى عذاب عظیم‏» (5) .
«گروهى از مردم مدینه بر نفاق پایدار مانده و به لجاجت و گستاخى تن داده و هرگز از آن، روى‏گردان نشده‏اند . تو اى پیامبر، آنها را نمى‏شناسى، ولى ما آنها را مى‏شناسیم . آنها را دوبار عذاب مى‏کنیم: یکى عذاب رسوائى در همین دنیا و دیگرى عذاب قبر (6) آنگاه گرفتار عذاب جاودانى در جهنم خواهند شد» .
قرآن کریم آنها را به صفت: «مردوا على‏النفاق‏» یعنى زشت‏ترین صفت که همان صفت‏سرکشى و خروج از جاده حقیقت است، توصیف کرده است .
اینان، مارد و متمردند . قرآن کریم، شیطانها را مارد و مرید خوانده است (7) . منافق، دست‏کمى از شیطان ندارد . او شیطان انسى است . بعضى از شیطانها از جن و برخى از انسند . شاید بتوان گفت: نفوذ شیطان انسى از شیطان جنى بیشتر است . چرا که اینها به خاطر سنخیت، تاثیرشان بیشتر است . اصولا اینها عوامل شیاطین جنى و جنود آنهایند . دینداران در هیچ شرایطى نباید از خطر شیاطین انسى - یعنى منافقان متمرد - غافل باشند . دشمنان دوست‏نما باید همواره در زیر ذره‏بین مراقبت‏شدید باشند . عیون اهل ایمان، باید براى حفظ امنیت و سلامت جامعه، آنها را زیر نظر داشته باشند .
2 - آمیزندگان اعمال نیک و بد و معترفان به گناه
دومین گروه اجتماعى جامعه مدینة‏النبى صلى الله علیه و آله، قشرى است که گاهى مرتکب اعمال نیک و گاهى مرتکب اعمال زشت مى‏شدند . ولى اهل عناد و لجاج و تمرد و توطئه و خیانت نبودند، بلکه به گناه خود اعتراف مى‏کردند و ملتمسانه از رهبر بزرگ اسلام تقاضاى عفو و اغماض و از خداوند متعال درخواست آمرزش و مغفرت مى‏کردند .
قرآن درباره این گروه مى‏فرماید:
«و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسى‏الله ان‏یتوب علیهم ان الله غفور رحیم‏» (8) .
«در جامعه مدینة‏النبى افراد دیگرى هم بودند که به گناهان خود اعتراف مى‏کردند، هم کار نیک مى‏کردند و هم کار زشت و اعمال آنها آمیزه‏اى از نیک و بد بود . براى آنها این امیدوارى هست که خداوند توبه آنها را بپذیرد و نباید گرفتار یاس و نومیدى شوند . چرا که خداوند آمرزگار و رحیم است‏» .
«ابو حمزه ثمالى‏» گفته است: به ما خبر رسیده که اینان سه نفر از انصار بوده‏اند: «ابو لبابة بن عبدالمنذر» و «ثعلبة بن ودیعه‏» و «اوس بن حذام‏» . اینان از حضور در جنگ تبوک خوددارى کردند و از همراهى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله متخلف شدند . همین که متوجه شدند که خداوند درباره تخلف آنها آیه نازل کرده است، یقین به هلاک کردند و خود را به ستونهاى مسجد بستند . هنگامى که پیامبر به مدینه برگشت، سراغ آنها را گرفت . معروض داشتند که آنها خود را به ستونهاى مسجد بسته و سوگند یاد کرده‏اند که خود را نگشایند، تا پیامبر خدا آنها را بگشاید . پیامبر فرمود: من هم سوگند یاد مى‏کنم که آنها را نمى‏گشایم تا از خداوند فرمانى برسد . هنگامى که آیه «عسى الله ان یتوب علیهم‏» (9) نازل شد، پیامبر تشریف آوردند و آنها را از ستون باز کردند .
آنها به شکرانه قبول توبه، اموال خود را تقدیم محضر پیامبر کردند، ولى رهبر بزرگ اسلام از قبول آن، خوددارى کرد و فرمود: دراین باره دستورى به من داده نشده است . آن‏گاه آیات: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم ... بما کنتم تعملون‏» (10) نازل شد و پیامبر از اموال آنها زکات گرفت (11) .
بسیار فرق است میان منافقان مغرور و متمرد و این افراد متواضع و نادم و شرمنده از گناه و تخلف خود . از آن‏جایى که تمام افراد یک جامعه - چه جامعه مدینة‏النبى و چه جامعه‏هاى دیگر - به درجه عصمت نرسیده و نمى‏رسند و افرادى که نیک و بد را به هم مى‏آمیزند، بسیارند . چه خوب است که گنهکاران هر جامعه‏اى از این قبیل افراد گنهکار، سرمشق بگیرند و در ندامت و توبه و عذرخواهى به آنها تاسى جویند و از آنها سرمشق گیرند .
3 - آنهایى که میان خوف و رجا بودند
گروه دیگرى از اقشار اجتماعى مدینة‏النبى کسانى بودند که نه وقاحت نفاق بر چهره داشتند و نه از توابینى بودند که بى‏درنگ توبه خالصانه آنها به درگاه حق پذیرفته شد و از گناهان و جرائم خویش تبرئه شدند .
اینان را قرآن «مرجون لامرالله‏» نامیده است . یعنى فرمان خداوند درباره آنها به تاخیر افتاده و معلوم نیست که بخشوده یا عذاب شوند .
در این باره فرمود:
«و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم والله علیم حکیم‏» (12) .
«گروهى دیگر کسانى هستند که امر خدا نسبت‏به عذاب یا عفو آنها به تاخیر افتاده و باید میان خوف و رجا باشند . سرانجام، خداوند یا آنها را عذاب مى‏کند یا توبه آنها را مى‏پذیرد . خداوند، دانا و حکیم است و تمام کارهایش از روى علم و حکمت است‏» .
«مجاهد و قتاده‏» گفته‏اند: این آیه درباره «هلال بن امیه‏» و «مرارة‏بن ربیع‏» و «کعب بن مالک‏» که از طایفه اوس و خزرج بوده‏اند، نازل شده است . اینان نیز از شرکت در میدان جنگ خوددارى کردند . پس از بازگشت پیامبر صلى الله علیه و آله، به محضرش شتافتند و به خطاى خود اعتراف کردند . پیامبر از آنها خواست که صبر کنند تا خداوند درباره آنها حکم کند . سپس دستور داد که هیچ‏کس با آنها سخن نگوید . همسران نیز مامور شدند که از آنها کناره‏گیرى کنند . در نتیجه جهان با این فراخى تنگشان آمد و پنجاه شب را در نهایت‏سختى پشت‏سر نهادند تا توبه آنها مقبول افتاد (13) .
اینان پنجاه شبانه‏روز میان خوف و رجا به سر مى‏بردند . در این مدت توانستند با قطرات اشک، لکه ضخیم گناه را پاک کنند و نجات یابند .
هیچ‏کدام از این سه طایفه، ایده‏آل نیستند . هرچند طایفه اول در بدترین شرایط بودند و طایفه دوم نسبت‏به دو طایفه دیگر وضع بهترى داشت و طایفه سوم بر طایفه اول امتیاز داشت .
4 - مهاجران و انصار نخستین و تابعان آنها
البته یک طایفه - هرچند تعداد آنها اندک - بودند که تمام اعمال و افکار و اقوال آنها در خور تمجید است و هیچ‏گونه نقطه ضعفى ندارند . اینها همانهایند که قرآن درباره‏شان مى‏فرماید:
«والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضى‏الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجرى تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک‏الفوزالعظیم‏» (14) .
«و مهاجران و انصارى که سبقت در ایمان گرفته و از مسلمانان اولیه و پیشگام محسوب مى‏شوند و کسانى که به احسان و نیکى از آنها تبعیت کردند، همانهایى هستند که خداوند از آنها خشنود گردیده و آنها نیز از خداوند خشنود شده‏اند و خداوند براى آنها بهشتهایى مهیا کرده که نهرها از زیر آنها جارى است و در آن‏جا براى همیشه خلود دارند . همین است رستگارى بزرگ‏» .
این پیشگامان کیانند؟ همانهایى هستند که در روز ضعف اسلام از تهدید دشمنان نترسیدند و براى خدمت‏به اسلام، از جان و مال و خانواده و هستى و تعلقات گذشتند . به روایتى اینان ده نفر از قریش بوده‏اند . که اول آنها على علیه السلام بوده است (15) بعدا هم کسانى پیدا شدند که راه و رسم خداپسندانه آنها را دنبال کردند و این سلسله جلیله تا ظهور حضرت مهدى علیه السلام و تا قیام قیامت ادامه و استمرار دارد .
«عفیف‏» مى‏گوید: من تاجرى بودم یمنى و با «عباس‏» دوستى داشتم . در موسم حج‏با عباس در منى بودم . دیدم مرد جوانى آمد و رو به کعبه ایستاد . طولى نکشید که نوجوانى از راه رسید و در سمت راست او ایستاد . سپس زنى از راه رسید و پشت‏سر آنها قرار گرفت . دیدم مرد جوان به رکوع رفت . آن نوجوان و آن زن نیز به رکوع رفتند . سپس وى به سجده رفت . آنها هم به سجده رفتند . به عباس گفتم: امرى است‏بزرگ . عباس نیز گفت: امرى است‏بزرگ . پرسیدم: کیست؟ گفت: این جوان پسر بردارم «محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله‏» است . اعتقاد دارد که خدا او را به رسالت‏برگزیده و گنجهاى کسرى و قیصر را فتح مى‏کند . این نوجوان، على بن ابیطالب و این زن، خدیجه دختر خویلد همسر محمد صلى الله علیه و آله است . اینها از او تبعیت کرده‏اند . به خدا سوگند، جز این سه تن، هیچ‏کس در روى زمین پیرو این دین نیست . عفیف بعد از آن که مسلمان شد، گفت: کاش آن روز نفر چهارم بودم (16) .
تنها اینانند که مورد افتخار مدینة‏النبى بوده و هستند . و اگر اینها را از مدینة‏النبى جدا کنید، هیچ امتیازى بر جاهاى دیگر ندارد . منافقان لکه ننگ بودند بر چهره مدینة‏النبى . گنهکاران هم اگر توبه نمى‏کردند، لکه‏هاى ننگ دیگرى بودند . ولى سابقان ثابت‏قدم، نه تنها افتخار مدینة‏النبى، بلکه افتخار جهان اسلامند در همه ادوار تاریخ و تنها باید از آنها سرمشق گرفت .
پى‏نوشت:
1) رجوع شود به مجله علوم حدیث، شماره 1 صفحه 153 تا صفحه 181 .
2) یقولون لئن رجعنا الى المدینة لیخرجن الاعز منها الازل ...» . (المنافقون/8) .
3) احزاب: 21 .
4) عناوینى از آیه مباهله، سوره آل عمران، آیه 61 .
5) توبه: 101 .
6) از آیه معلوم مى‏شود که براى منافقین مدینة‏النبى سه عذاب بوده است . دو عذاب، قبل از ورود به جهنم و یکى عذاب جهنم . نقل کرده‏اند که عذاب اول آنها این بود که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله در روز جمعه‏اى در ضمن خطبه‏هاى نماز جمعه آنها را معرفى کرد و دستور داد که از مسجد خارج شوند . اقوال دیگرى نیز درباره عذابهاى اول و دوم آنها نقل شده است (مجمع‏البیان، ج‏5، ص 66، ذیل آیه مورد بحث) .
7) و حفظا من کل شیطان مارد» (الصافات/7) «... و یتبع کل شیطان مرید» (الحج/4) .
8) توبه: 102 .
9) توبه: 102 .
10) توبه: آیه 103 تا 105 .
11) تفسیر مجمع‏البیان، ج‏5، ص 67 ذیل آیه مورد بحث .
12) توبه: 106 .
13) مجمع‏البیان: ج‏5، ص 69 ذیل آیه مورد بحث .
14) توبه: 100 .
15) مجمع‏البیان: ج‏5، ص 65 ذیل آیه مورد بحث .
16) همان مدرک .

تبلیغات