عدل خدا در قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیات موضوع
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم» (آل عمران: 18) .
2 - «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 182) .
3 - «ان الله لا یظلم مثقال ذرة و ان تک حسنة یضاعفها و یؤت من لدنه اجرا عظیما» (النساء: 40) .
4 - «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون» (توبه: 70) .
5 - «... و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون ... فاصابهم سیئات ما عملوا ...» (نحل: 33 - 34) .
6 - «و ما الله یرید ظلما للعباد» (مؤمن: 31) .
ترجمه آیات:
1 - «خداوند گواهى مىدهد که خدائى جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مىدهند، درحالى که بهپا دارنده عدل است، خدائى جز او نیست او توانا و حکیم است» .
2 - این به خاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (نتیجه کار شماست) و حقا خدا به بندگان خود ستم نمىکند» .
3 - خداوند به اندازه سنگینى ذرهاى بر کسى ستم نمىکند و اگر کار نیکى باشد، پاداش آن را دو برابر مىکند و از فضل و کرم خود پاداش بزرگ مىدهد» .
تفسیر موضوعى آیات
در فصل گذشته یادآور شدیم: مساله عدل الهى را اعتقاد به توانائى خرد بر تشخیص «حسن و قبح افعال فاعل مختار» تشکیل مىدهد و عقل عمل انسانى کارهاى فاعل مختار را، به دو نوع تقسیم مىکند فعل حسن و زیبا قابل ستایش، فعل قبح و نازیبا شایسته نکوهش . و در این داورى نه خصوصیت فاعل - جز فاعل مختار بودن - براى او مطرح است و نه نتایج و پىآمدهاى فعل، بلکه خود فعل پیراسته از هر قید و شرطى، به یکى از دو صورت جلوه مىکند، یا او را مىپسندد، و فاعل را ستایش مىکند و یا او را تقبیح کرده و فاعل را نکوهش مىنماید و مىگوید: حسن ذاتى یا قبح ذاتى فعل صادر از فاعل مختار از واقعیات غیر قابل تفکیک از فعل است، در این صورت آنچه را که زیبا و نازیبا تشخیص دادیم، نزد خدا نیز، چنین مىباشد زیرا در غیر این صورت، «حسن و قبح» ، ذاتى فعل نبوده و قابل انفکاک نخواهد بود .
و به دیگر سخن: همانطور که خرد تشخیص دهد سه زاویه مثلثبا دو زاویه قائمه برابر است، معنى آن این است که نزد خدا چنین است همچنین داورى او بر زیبایى و نازیبایى یک رشته افعال، از چنین گستردگى برخوردار است .
حسن عدل و قبح ظلم، از قضایاى روشن و خودمعیار عقل عملى است . در برابر این واقعیت مانند سایر واقعیات، واجب و ممکن یکسان است و قضاء و داورى هر دو هماهنگ مىباشند، اگر بنده خدا از عدل ستایش و از فعل قبح نکوهش مىکند، خدا نیز از عدل ستایش کرده و از دومى نکوهش مىکند .
با توجه به اصل، او باید عادل و عدالتپرور باشد، و از ظلم و ستمپرورى دور باشد در غیر این صورت باید نکوهنده فعل خویش باشد .
گذشته از این، آن کس به ستم دست دراز مىکند که یا از قبح و زشتى آن کار آگاه نباشد و یا به آن نیازمند باشد و هر دو عامل در خدا محکوم به عدم است .
و به عبارت دیگر: کسى که از همه چیز با خبر و آگاه است، مىداند که ستم زشت و ناروا است، و از طرفى از هر چیزى مانند «انتقام و کینهتوزى» بىنیاز است، دیگر این که انگیزه ندارد دستبه ظلم و ستم بزند .
گذشته از این، عدل در فعل یک نوع کمال است و خداى نامتناهى از نظر کمال باید چنین کمالى را در مقام فعل دارا باشد .
آنچه بیان گردید، یک تحلیل عقلى است و در آیات مورد بحث اشاراتى به برخى از این نکات هست که به توضیح آنها مىپردازیم:
جمله «قائما بالقسط» در سوره آل عمران، حال از لفظ جلاله «الله» یا از ضمیر منفصل در جمله «الا هو» است و مقصود این است که بپا دارنده قسط و عدل در تمام شؤون یعنى اجراء کننده آن در قلمرو خلقت و تدبیر جهان آفرینش، در تشریع و تقنین، در پاداش و کیفر، که تفصیل هر سه در فصل آینده خواهد آمد . و هیچ جملهاى، رساتر و جامعتر از جمله «قائما بالقسط» نیستخود را بپا دارنده عدل و قسط بهطور مطلق معرفى مىکند، عرب درباره مدیر لایق مىگوید: «قائما بالتدبر» .
نه تنها خدا بر این حالتخود گواهى مىدهد، بلکه فرشتگان و صاحبان معرفت و دانش نیز، بر این گواهى مىدهند و براى پرهیز از تکرار، جمله «قائما بالقسط» را در آخر آورده ولى در عین حال بر یگانگى و بپادارى قسط، هم خدا و هم فرشتگان و هم دانشمندان گواهى مىدهند و تقدیر آیه چنین است:
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
2 - «شهدت الملائکة انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
3 - «شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
چگونگى شهادت خدا بر توحید و عدل
در این آیه، توحید و عدل، کنار هم آمده و خدا و دو گروه دیگر یکجا بر هر دو شهادت مىدهند . مهم این است که بدانیم که چگونه، خدا بر توحید و یکتائى خود اولا، و عدل و بپادارى قسط ثانیا گواهى مىدهد، مسلما این شهادت، شهادت لفظى نیست، بلکه شهادت عملى است و از طریق انجام کارى بر این دو مطلب گواهى مىدهد .
شهادت عملى او بر یکتائى وى ایجاد نظام واحد در جهان هستى است، نظامى که از وحدت و بهمپیوستگى آن، به یکتائى آفریدگار و مدبر جهان پى مىبریم، قانونى که بر ذرهاى به نام «اتم» حاکم است، همان قانونى که بر کهکشان و جهان بالاتر حکومت مىکند .
شهادت او بر عدل و دادگرى و اقامه قسط، جلوههاى متعددى دارد:
1 - اعتدال در خلقتبالاخص در آفرینش آسمانها و زمین، و جذب و دفع اجرام آسمانى را آنچنان معتدلانه تنظیم کرده که کاخ دلاویز خلقت پیوسته برافراشته مىباشد چنانکه مىگویند: «بالعدل قامت السموات والارض» . و شاید آیه «والسماء رفعها و وضعالمیزان» ناظر به عدل تکوینى باشد که همان جعل سنجش در خلقت است (1) .
2 - عدل در تقنین و تشریع .
3 - عدل در جزاء و کیفر .
و ما درباره هریک به تفصیل سخن خواهیم گفت .
ظهور عدل و قسط در این سه مورد نشانه «قائما بالقسط» بودن او است .
«صاحب بن عباد» (329 - 386) مضمون آیه را که شعار عدلیه است، در قالب شعر ریخته و مىگوید:
لو شق عن قلبى یرى وسطه
سطران قد خطا بلا کاتب
العدل و التوحید فى جانب
و حب اهل البیت فى جانب (2) «اگر قلب من شکافته گردد، در میانه آن دو سطر دیده مىشود که وسیله کاتبى نوشته نشده است عدل و توحید در یک سو و دوستى خاندان رسول در سوى دیگر» .
و از روزگار دیرینه شعار پیروان على علیه السلام توحید و عدل، و شعار امویان «جبر و تشبیه» خدا به ممکنات بوده است چنانکه مىگویند: «العدل والتوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان» .
قرآن براى بیان پیراستگى خدا از هر نوع ظلم و ستم، از لفظ «ظلام» بهره گرفته و مىفرماید: «لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 18) . و این نوع صیغه در دو مورد به کار مىرود، گاهى براى بیان کثرت، و به اصطلاح مبالغه مانند: لفظ «علام» و «علامه» و گاهى براى بیان نسبت مانند: عطار . و مقصود از آن در آیه، معنى دوم است و هدف آیه این است که هیچنوع نسبتى میان خدا و ستم وجود ندارد، چنانکه عرب در مقام نکوهش تیراندازى مىگوید: «و لیس نبال» یعنى فلانى تیرانداز نیستیعنى هیچ نوع آگاهى از فن ندارد .
در دید حسى بشر، چیزى کوچکتر از «ذره» نیست، قرآن براى تقریب پیراستگى خدا، به ذهن مخاطبان از این واژه بهره مىگیرد و مىفرماید: «ان الله لا یظلم مثقال ذرة» به اندازه سنگینى ذرهاى ستم نمىکند، نه تنها ستم نمىکند، بلکه پاداش نیکو را دوبرابر مىدهد .» چنانکه مىفرماید: «و ان یک حسنة یضاعفها» «و اگر کار نیکى صورت دهد، دوبرابرش مىکند» .
آنگاه براى روشن کردن مؤاخذههاى الهى یادآور مىگردد که همه آنها واکنش کارهاى خود آنان است، «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون» (توبه: 70) .
«خدا براى آنان ستم نمىکند بلکه آنان خودشان هستند که بر خویش ستم مىنمایند» .
در آیه مؤاخذهها را واقعیتبد اعمال خود آنان دانسته و مىفرماید: «فاصابهم سیئات ما عملوا» «بدیهاى کردارهاى خود به آنان مىرسد» که گوئى اعمال انسان دو رویه است: ظاهرى در این جهان دارد به نام دروغ، غیبت، خیانت . و باطنى در آن جهان، به نام: عذاب الهى که باطن عمل انسان است .
در آیه دیگر نه تنها مىرساند که او ستم نمىکند، بلکه یادآور مىشود که حتى آن را اراده هم نمىکند و به تعبیر ما، اندیشه ستم نیز در او راه ندارد .
جلوههاى گوناگون عدل الهى
عدل الهى در تکوین و تشریع، جلوههائى دارد: جلوهاى در آفرینش جهان، جلوه دیگرى در تقنین و تشریع قوانین، اینک درباره هر یک به صورت موجز به بحث و گفتگو مىپردازیم:
1 - جلوه عدل تکوین، در آفرینش آسمانها
مقصود از «تکوین» آفرینش جهان اعم از فلکى و طبیعى است، آیات قرآن حاکى است که جهان بر اساس سنجش خاص آفریده شده است چنانکه مىفرماید:
«والسماء رفعها و وضع المیزان» (الرحمن: 9) ; «آسمانها را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت» .
وجود تعادل در جهان بالا و در وجود گیاهان و جانداران، از مظاهر عدل الهى در تکوین است . آیاتى که بیانگر تعادل در خلقت است، بیش از آن است که اینجا مورد بحث و بررسى قرار گیرند، و ما تنها به تشریح یک آیه مىپردازیم که در چند مرحله، پرده از «عدل تکوین» برمىدارد آنجا که مىفرماید:
«خلق السموات بغیر عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم، و بث فیها من کل دابة و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم» .
«آسمانها را بدون ستون آفرید که مىبینید، و در زمین کوههائى پدید آورد، تا حرکات ناموزون آن، شما را مضطرب نسازد و در آن انواع جنبندگان منتشر ساخت و از آسمان آب نازل کردیم از هر نوع گیاه زیبائى رویانیدیم» .
1 - کاخ بدون ستون مرئى
برافراشته شدن کاخ دلاویز بدون ستون مرئى خالى از وجود سنجش دقیق در خلقت آنها است، و اگر چنین سنجشى نبود، نظام با عظمت جهان بالا فرو مىریخت، این میزان و سنجش، در نظر دانشمندان در پرتو تعادل میان دو قوه جاذبه و دافعه است که آنها را از اصطکاک و فروریزى، حفظ مىکند، قانون «جاذبه عمومى و قانون گریز از مرکز» گردش ستارگان را تحتیک قانون کلى گنجانیده و مىرساند که جاذبه عمومى به ضمیمه قوه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانى حکمفرما است و این دو قوه در تمام اجرام بالا بهطور متعادل وجود دارد .
منظور از جاذبه عمومى این است که در تمام اجسام قوه جذب وجود دارد و مىخواهد همه را به خود جذب کند، و هیچ موجودى از جاندار و غیره از این قانون مستثنى نیست . و نیروى جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد، یعنى هرچه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر مىشود و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر مىگردد .
اگر تنها در اجسام نیروى جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانى بهم مىخوردند و انتظام از بین مىرفت، ولى در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلى به وجود آمده است . قوه گریز از مرکز در تمام اجسامى که حرکت دورانى دارند، موجود است . هنگامى که آتشگردان را مىچرخانیم احساس مىنمائیم که دست ما را مىکشد، این همان نیروى گریز از مرکز است .
در سایه این دو قانون، میلیونها منظومه شمسى و کهکشان و سحابى در فضا بهطور معلق تحقق پذیرفته و بدون ستون از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیرى به عمل آورده است .
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از «نیوتن» به این حقیقت علمى در دو جاى قرآن (3) . تصریح کرده و مىفرماید:
«الله الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها» . «خداوندى که آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است» .
توضیح این که: مفسران جمله «بغیر عمد ترونها» را چنین تفسیر مىکند:
جمله «ترونها» صفت «عمد» که جمع «عمود» است، مىباشد . و ضمیر در «ترونها» به «عمد» برمىگردد نه به «سماوات» . در این صورت معناى جمله چنین خواهد بود: «خداوندى که آسمانها را برافراشتبدون ستونى که دیده شود» . و در حقیقت آیه، ستون مرئى را نفى مىکند نه اصل ستون را . این نظر را بسیارى از مفسران مانند «ابن عباس» و غیره اختیار کردهاند (4) . و احادیثى که از پیشوایان ما رسیده، کاملا آن را تایید مىکند .
«حسین بن خالد» از امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «الیس الله یقول بغیر عمد ترونها؟ فقلتبلى . قال ثم عمد لکن لا ترونها» (5) . «آیا خداوند نمىفرماید که بدون ستونى که دیده شود؟ ، گفتم آرى چنین است . فرمود: در آسمانها ستونهائى وجود دارد ولى دیده نمىشوند» .
مؤید این نظر روایتى است که از امام امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرموده است:
«هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطة کل مدینة الى عمود من نور» (6) .
«این ستارگان شهرهائى هستند مانند شهرهاى روى زمین و هر شهرى با شهر دیگر، با ستونى از نور مربوط مىباشد» .
روى این نظر باید دید منظور از ستونهائى که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ مىنماید، چیست؟ آیا جز آن نیروى مرموز ناپیدائى است که نیوتن و دانشمندان دیگر نام آن را «جاذبه عمومى» نهادهاند؟ و عبارتى رساتر و همگانىتر از «ستون نامرئى» مىتوان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمى تعبیرى را انتخاب نموده که در تمام ادوار، براى بشر قابل درک و فهم باشد، حتى در آن دورانى که بشر به واقعیت این ستون نامرئى پى نبرده بود، از این عبارت مىفهمید که این کاخ بىستون، ستونهائى نامرئى دارد که بسان ستونهاى عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ مىنماید .
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آنجا که مىفرماید:
«ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا . .» (فاطر: 41) . «خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه مىدارد» . و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعى، به فرمان خدا، در حفاظت آنها مؤثر باشد .
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برخى از خطبهها به این حقیقت علمى درباره زمین تصریح کرده و مىفرماید:
«ارساها على غیر قرار و اقامها بغیر قوام و رفعها بغیر دعائم» «زمین را بدون تکیهگاه استوار ساخت و آن را بدون پایه، بپا داشت، و بدون ستون برافراشت» (7) .
2 - اسرار کوهها، جلوه دیگرى از عدل تکوین
قرآن مجید، راز آفرینش کوهها را چنین بیان مىکند: «و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم» «کوهها بسان لنگرهاى کشتى، شما را از حرکات ناموزون زمین حفظ مىکند و مضمون همین قسمت از آیه در سوره نحل نیز وارد شده است (8) .
و در آیه دیگر کوهها را میخهاى زمین معرفى کرده و مىفرماید: «والجبال اوتادا» (نبا: 7) .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نخستین خطبه نهجالبلاغه مىفرماید: «و وتد بالصخور میدان ارضه» . «زمین را با کوه از لرزش باز داشت» .
و در برخى از سخنان امیر مؤمنان کوهها به لنگر کشتى نیز تشبیه شده چنانکه مىفرماید: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» (9) . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهائى از سنگ تعدیل نمود» .
و در آیه مورد بحث از کوهها به لفظ «رواسى» تعبیر آورده که جمع «راسیه» به معنى لنگر است .
در زبان عرب گفته مىشود: «راست السفینة اى وقفت على الانجر» . یعنى روى لنگر ایستاد و «انجر» همان معرب «لنگر» است» .
حالا مقصود از این حرکات ناموزون چیست که کوهها نقش تعدیل کننده آن را دارند، فعلا براى ما مطرح نیست، مهم همان است که امیر مؤمنان على علیه السلام در سخن گذشته خود بر آن اشاره کرد و فرمود: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهایى از سنگ تعدیل کرد» .
3 - وجود جاندار، جلوه سوم از عدل
یکى دیگر از مظاهر عدل تکوینى وجود جاندار در روى زمین است چنانکه مىفرماید: «و بث فیها من کل دابة» پیدایش حیات در روى زمین در گرو تعادل یک شرائط است که فقدان یکى از آنها، وجود حیات را در روى زمین به صورت امر ممتنع در مىآورد .
از باب نمونه، استقرار حیات در روى زمین بر اثر گرماى متناسبى است که از خورشید به زمین مىرسد اگر فاصله زمین تا خورشید دوبرابر مقدار کنونى بود، حرارتى که از خورشید به زمین مىرسید، به ربع حرارت کنونى کاهش مىیافت، و رعتحرکتبر مدار آن نصف مىشد، و طول مدت زمستانى دوبرابر مىگردید و همه موجودات زنده یخ مىزدند .
آنچه که توانسته است، حیات را در روى زمین تحقق بخشد، تعادل فاصله زمین با مرکز خود (خورشید) مىباشد .
4 - وجود گیاهان نشانه عدل تکوینى
در آخر آیه، به فرو فرستادن باران از آسمان و پرورش جانداران در روى زمین اشاره مىکند و مىفرماید: «و انزلنا من السماء ماء فانبتنا من کل زوج کریم» «از آسمان آب بارانى نازل کردیم و از هرنوع گیاه زیبائى رویانیدیم» .
گذشته از این که در ساختمان هر گیاهى، نظم و تعادل وجود دارد که حیات گیاهى را بیمه مىکند، وجود گیاه در روى زمین در برابر جاندار، خود نشانه عدل در تکوین است زیرا موجود جاندار پیوسته اکسیژن تنفس کرده، و گاز تولید مىکند، درحالى که گیاهان مولد اکسیژن بوده مصرف کننده گاز مىباشند، اگر در عالم خلقتبه یکى از آنها اکتفاء مىشد، هیچیک توان بقاء نداشت .
یکى از براهین وجود تدبیر در آفرینش جهان، مساله «موازنه و کنترل» در طبیعت است . مقصود از موازنه همان کنترلى است که در جانداران و گیاهان دیده مىشود، به طورى که اگر به وضع طبیعى آنان دستبزنیم، موازنه بهم مىخورد و تا حصول کنترل مجدد، چه آفات و امراضى که دامنگیر موجودات زنده مىگردد (10) .
کنترل و موازنه، آشکارا دلالت مىکند که این جهان روى یک حکمتبالغهاى آفریده شده و اگر آفریدگار دردى داده، درمان نیز داده و هر موجودى را در جاى خویش نیکو قرار داده است و به گفته گوینده:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هرچیزى به جاى خویش نیکوست
نمونهاى از توازن و تعادل
در زمانهاى سابق، دریانوردان در طول مسافرتهاى ممتد به واسطه خوردن غذاهاى ناسالم و کهنه دچار زخمهاى شدید جلدى مىشدند، بعدها معلوم شد که شیره لیمو و نارنج علاج این بیمارىها است مسافرین پیش از این دوره، اطلاعى از علتبروز این مرض نداشتند و یک نفر در «ماداگاسگار» علاج قطعى آن را کشف کرد، و این در موقعى بود که ملاحان از این بیمارى به هلاکت مىرسیدند، یک قرن طول کشید تا معالجه زخم بدن به وسیله آب لیمو کشف شد .
جاى گفتگو نیستبسیارى از بیماریها مولود کمبود ویتامینها در بدن استبشر در این کره خاکى قرنها زندگى کرده بود و هرگز اطلاعى از این ویتامینها که سرچشمه حیاتى او است، نداشت . و نمىدانست که به زندگى او تعادل و توازن مىبخشد .
تا این بحث درباره جلوههاى عدل الهى در تکوین به پایان رسید . انشاءالله در شماره آینده به بیان دیگر جلوههاى عدل در قرآن خواهیم پرداخت .
پىنوشت:
1) مجمع البیان: ج1، ص 420 ط صیدا و در تفسیر صافى در ضمن تفسیر آیه: «والسماء رفعها و وضع المیزان» این جمله را از رسول گرامى نقل مىکند .
2) طبقات الفقهاء: ج4، ص 109 .
3) یکى سوره لقمان، آیه 10 و دیگرى سوره رعد، آیه 20 .
4) تبیان: ج6، ص 213 .
5) برهان: ج3، ص 278 .
6) سفینةالبحار: ماده نجم، ج2، ص 574 و قریب به همین در مجمعالبحرینماده کوکب وارد شده است و به جاى جمله عمود من نور، عمودین من نور، و ممکن است منظور از عمودین (دو ستون) همان دو قانون نیروى جاذبه و گریز از مرکز باشد (مجمعالبحرین: ص 132) .
7) نهجالبلاغه: خطبه 228 .
8) سوره نحل، آیه 15 .
9) نهجالبلاغه: خطبه 87 .
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم» (آل عمران: 18) .
2 - «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 182) .
3 - «ان الله لا یظلم مثقال ذرة و ان تک حسنة یضاعفها و یؤت من لدنه اجرا عظیما» (النساء: 40) .
4 - «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون» (توبه: 70) .
5 - «... و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون ... فاصابهم سیئات ما عملوا ...» (نحل: 33 - 34) .
6 - «و ما الله یرید ظلما للعباد» (مؤمن: 31) .
ترجمه آیات:
1 - «خداوند گواهى مىدهد که خدائى جز او نیست، و فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مىدهند، درحالى که بهپا دارنده عدل است، خدائى جز او نیست او توانا و حکیم است» .
2 - این به خاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (نتیجه کار شماست) و حقا خدا به بندگان خود ستم نمىکند» .
3 - خداوند به اندازه سنگینى ذرهاى بر کسى ستم نمىکند و اگر کار نیکى باشد، پاداش آن را دو برابر مىکند و از فضل و کرم خود پاداش بزرگ مىدهد» .
تفسیر موضوعى آیات
در فصل گذشته یادآور شدیم: مساله عدل الهى را اعتقاد به توانائى خرد بر تشخیص «حسن و قبح افعال فاعل مختار» تشکیل مىدهد و عقل عمل انسانى کارهاى فاعل مختار را، به دو نوع تقسیم مىکند فعل حسن و زیبا قابل ستایش، فعل قبح و نازیبا شایسته نکوهش . و در این داورى نه خصوصیت فاعل - جز فاعل مختار بودن - براى او مطرح است و نه نتایج و پىآمدهاى فعل، بلکه خود فعل پیراسته از هر قید و شرطى، به یکى از دو صورت جلوه مىکند، یا او را مىپسندد، و فاعل را ستایش مىکند و یا او را تقبیح کرده و فاعل را نکوهش مىنماید و مىگوید: حسن ذاتى یا قبح ذاتى فعل صادر از فاعل مختار از واقعیات غیر قابل تفکیک از فعل است، در این صورت آنچه را که زیبا و نازیبا تشخیص دادیم، نزد خدا نیز، چنین مىباشد زیرا در غیر این صورت، «حسن و قبح» ، ذاتى فعل نبوده و قابل انفکاک نخواهد بود .
و به دیگر سخن: همانطور که خرد تشخیص دهد سه زاویه مثلثبا دو زاویه قائمه برابر است، معنى آن این است که نزد خدا چنین است همچنین داورى او بر زیبایى و نازیبایى یک رشته افعال، از چنین گستردگى برخوردار است .
حسن عدل و قبح ظلم، از قضایاى روشن و خودمعیار عقل عملى است . در برابر این واقعیت مانند سایر واقعیات، واجب و ممکن یکسان است و قضاء و داورى هر دو هماهنگ مىباشند، اگر بنده خدا از عدل ستایش و از فعل قبح نکوهش مىکند، خدا نیز از عدل ستایش کرده و از دومى نکوهش مىکند .
با توجه به اصل، او باید عادل و عدالتپرور باشد، و از ظلم و ستمپرورى دور باشد در غیر این صورت باید نکوهنده فعل خویش باشد .
گذشته از این، آن کس به ستم دست دراز مىکند که یا از قبح و زشتى آن کار آگاه نباشد و یا به آن نیازمند باشد و هر دو عامل در خدا محکوم به عدم است .
و به عبارت دیگر: کسى که از همه چیز با خبر و آگاه است، مىداند که ستم زشت و ناروا است، و از طرفى از هر چیزى مانند «انتقام و کینهتوزى» بىنیاز است، دیگر این که انگیزه ندارد دستبه ظلم و ستم بزند .
گذشته از این، عدل در فعل یک نوع کمال است و خداى نامتناهى از نظر کمال باید چنین کمالى را در مقام فعل دارا باشد .
آنچه بیان گردید، یک تحلیل عقلى است و در آیات مورد بحث اشاراتى به برخى از این نکات هست که به توضیح آنها مىپردازیم:
جمله «قائما بالقسط» در سوره آل عمران، حال از لفظ جلاله «الله» یا از ضمیر منفصل در جمله «الا هو» است و مقصود این است که بپا دارنده قسط و عدل در تمام شؤون یعنى اجراء کننده آن در قلمرو خلقت و تدبیر جهان آفرینش، در تشریع و تقنین، در پاداش و کیفر، که تفصیل هر سه در فصل آینده خواهد آمد . و هیچ جملهاى، رساتر و جامعتر از جمله «قائما بالقسط» نیستخود را بپا دارنده عدل و قسط بهطور مطلق معرفى مىکند، عرب درباره مدیر لایق مىگوید: «قائما بالتدبر» .
نه تنها خدا بر این حالتخود گواهى مىدهد، بلکه فرشتگان و صاحبان معرفت و دانش نیز، بر این گواهى مىدهند و براى پرهیز از تکرار، جمله «قائما بالقسط» را در آخر آورده ولى در عین حال بر یگانگى و بپادارى قسط، هم خدا و هم فرشتگان و هم دانشمندان گواهى مىدهند و تقدیر آیه چنین است:
1 - «شهد الله انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
2 - «شهدت الملائکة انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
3 - «شهد اولوا العلم انه لا اله الا هو قائما بالقسط» .
چگونگى شهادت خدا بر توحید و عدل
در این آیه، توحید و عدل، کنار هم آمده و خدا و دو گروه دیگر یکجا بر هر دو شهادت مىدهند . مهم این است که بدانیم که چگونه، خدا بر توحید و یکتائى خود اولا، و عدل و بپادارى قسط ثانیا گواهى مىدهد، مسلما این شهادت، شهادت لفظى نیست، بلکه شهادت عملى است و از طریق انجام کارى بر این دو مطلب گواهى مىدهد .
شهادت عملى او بر یکتائى وى ایجاد نظام واحد در جهان هستى است، نظامى که از وحدت و بهمپیوستگى آن، به یکتائى آفریدگار و مدبر جهان پى مىبریم، قانونى که بر ذرهاى به نام «اتم» حاکم است، همان قانونى که بر کهکشان و جهان بالاتر حکومت مىکند .
شهادت او بر عدل و دادگرى و اقامه قسط، جلوههاى متعددى دارد:
1 - اعتدال در خلقتبالاخص در آفرینش آسمانها و زمین، و جذب و دفع اجرام آسمانى را آنچنان معتدلانه تنظیم کرده که کاخ دلاویز خلقت پیوسته برافراشته مىباشد چنانکه مىگویند: «بالعدل قامت السموات والارض» . و شاید آیه «والسماء رفعها و وضعالمیزان» ناظر به عدل تکوینى باشد که همان جعل سنجش در خلقت است (1) .
2 - عدل در تقنین و تشریع .
3 - عدل در جزاء و کیفر .
و ما درباره هریک به تفصیل سخن خواهیم گفت .
ظهور عدل و قسط در این سه مورد نشانه «قائما بالقسط» بودن او است .
«صاحب بن عباد» (329 - 386) مضمون آیه را که شعار عدلیه است، در قالب شعر ریخته و مىگوید:
لو شق عن قلبى یرى وسطه
سطران قد خطا بلا کاتب
العدل و التوحید فى جانب
و حب اهل البیت فى جانب (2) «اگر قلب من شکافته گردد، در میانه آن دو سطر دیده مىشود که وسیله کاتبى نوشته نشده است عدل و توحید در یک سو و دوستى خاندان رسول در سوى دیگر» .
و از روزگار دیرینه شعار پیروان على علیه السلام توحید و عدل، و شعار امویان «جبر و تشبیه» خدا به ممکنات بوده است چنانکه مىگویند: «العدل والتوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان» .
قرآن براى بیان پیراستگى خدا از هر نوع ظلم و ستم، از لفظ «ظلام» بهره گرفته و مىفرماید: «لیس بظلام للعبید» (آل عمران: 18) . و این نوع صیغه در دو مورد به کار مىرود، گاهى براى بیان کثرت، و به اصطلاح مبالغه مانند: لفظ «علام» و «علامه» و گاهى براى بیان نسبت مانند: عطار . و مقصود از آن در آیه، معنى دوم است و هدف آیه این است که هیچنوع نسبتى میان خدا و ستم وجود ندارد، چنانکه عرب در مقام نکوهش تیراندازى مىگوید: «و لیس نبال» یعنى فلانى تیرانداز نیستیعنى هیچ نوع آگاهى از فن ندارد .
در دید حسى بشر، چیزى کوچکتر از «ذره» نیست، قرآن براى تقریب پیراستگى خدا، به ذهن مخاطبان از این واژه بهره مىگیرد و مىفرماید: «ان الله لا یظلم مثقال ذرة» به اندازه سنگینى ذرهاى ستم نمىکند، نه تنها ستم نمىکند، بلکه پاداش نیکو را دوبرابر مىدهد .» چنانکه مىفرماید: «و ان یک حسنة یضاعفها» «و اگر کار نیکى صورت دهد، دوبرابرش مىکند» .
آنگاه براى روشن کردن مؤاخذههاى الهى یادآور مىگردد که همه آنها واکنش کارهاى خود آنان است، «... فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون» (توبه: 70) .
«خدا براى آنان ستم نمىکند بلکه آنان خودشان هستند که بر خویش ستم مىنمایند» .
در آیه مؤاخذهها را واقعیتبد اعمال خود آنان دانسته و مىفرماید: «فاصابهم سیئات ما عملوا» «بدیهاى کردارهاى خود به آنان مىرسد» که گوئى اعمال انسان دو رویه است: ظاهرى در این جهان دارد به نام دروغ، غیبت، خیانت . و باطنى در آن جهان، به نام: عذاب الهى که باطن عمل انسان است .
در آیه دیگر نه تنها مىرساند که او ستم نمىکند، بلکه یادآور مىشود که حتى آن را اراده هم نمىکند و به تعبیر ما، اندیشه ستم نیز در او راه ندارد .
جلوههاى گوناگون عدل الهى
عدل الهى در تکوین و تشریع، جلوههائى دارد: جلوهاى در آفرینش جهان، جلوه دیگرى در تقنین و تشریع قوانین، اینک درباره هر یک به صورت موجز به بحث و گفتگو مىپردازیم:
1 - جلوه عدل تکوین، در آفرینش آسمانها
مقصود از «تکوین» آفرینش جهان اعم از فلکى و طبیعى است، آیات قرآن حاکى است که جهان بر اساس سنجش خاص آفریده شده است چنانکه مىفرماید:
«والسماء رفعها و وضع المیزان» (الرحمن: 9) ; «آسمانها را برافراشت و میزان و قانون (در آن) گذاشت» .
وجود تعادل در جهان بالا و در وجود گیاهان و جانداران، از مظاهر عدل الهى در تکوین است . آیاتى که بیانگر تعادل در خلقت است، بیش از آن است که اینجا مورد بحث و بررسى قرار گیرند، و ما تنها به تشریح یک آیه مىپردازیم که در چند مرحله، پرده از «عدل تکوین» برمىدارد آنجا که مىفرماید:
«خلق السموات بغیر عمد ترونها و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم، و بث فیها من کل دابة و انزلنا من السماء ماء فانبتنا فیها من کل زوج کریم» .
«آسمانها را بدون ستون آفرید که مىبینید، و در زمین کوههائى پدید آورد، تا حرکات ناموزون آن، شما را مضطرب نسازد و در آن انواع جنبندگان منتشر ساخت و از آسمان آب نازل کردیم از هر نوع گیاه زیبائى رویانیدیم» .
1 - کاخ بدون ستون مرئى
برافراشته شدن کاخ دلاویز بدون ستون مرئى خالى از وجود سنجش دقیق در خلقت آنها است، و اگر چنین سنجشى نبود، نظام با عظمت جهان بالا فرو مىریخت، این میزان و سنجش، در نظر دانشمندان در پرتو تعادل میان دو قوه جاذبه و دافعه است که آنها را از اصطکاک و فروریزى، حفظ مىکند، قانون «جاذبه عمومى و قانون گریز از مرکز» گردش ستارگان را تحتیک قانون کلى گنجانیده و مىرساند که جاذبه عمومى به ضمیمه قوه گریز از مرکز، بر تمام اجرام آسمانى حکمفرما است و این دو قوه در تمام اجرام بالا بهطور متعادل وجود دارد .
منظور از جاذبه عمومى این است که در تمام اجسام قوه جذب وجود دارد و مىخواهد همه را به خود جذب کند، و هیچ موجودى از جاندار و غیره از این قانون مستثنى نیست . و نیروى جاذبه با فاصله دو جسم نسبت معکوس دارد، یعنى هرچه فاصله اجسام کمتر باشد، جاذبه آنها بیشتر مىشود و اگر فاصله آنها بیشتر باشد، جاذبه آنها کمتر مىگردد .
اگر تنها در اجسام نیروى جاذبه بود، در این صورت اجسام و اجرام آسمانى بهم مىخوردند و انتظام از بین مىرفت، ولى در پرتو قانون گریز از مرکز، تعادلى به وجود آمده است . قوه گریز از مرکز در تمام اجسامى که حرکت دورانى دارند، موجود است . هنگامى که آتشگردان را مىچرخانیم احساس مىنمائیم که دست ما را مىکشد، این همان نیروى گریز از مرکز است .
در سایه این دو قانون، میلیونها منظومه شمسى و کهکشان و سحابى در فضا بهطور معلق تحقق پذیرفته و بدون ستون از سقوط و اصطکاک آنها جلوگیرى به عمل آورده است .
قرآن مجید متجاوز از ده قرن قبل از «نیوتن» به این حقیقت علمى در دو جاى قرآن (3) . تصریح کرده و مىفرماید:
«الله الذى رفع السموات بغیر عمد ترونها» . «خداوندى که آسمانها را بدون ستون مرئى برافراشته است» .
توضیح این که: مفسران جمله «بغیر عمد ترونها» را چنین تفسیر مىکند:
جمله «ترونها» صفت «عمد» که جمع «عمود» است، مىباشد . و ضمیر در «ترونها» به «عمد» برمىگردد نه به «سماوات» . در این صورت معناى جمله چنین خواهد بود: «خداوندى که آسمانها را برافراشتبدون ستونى که دیده شود» . و در حقیقت آیه، ستون مرئى را نفى مىکند نه اصل ستون را . این نظر را بسیارى از مفسران مانند «ابن عباس» و غیره اختیار کردهاند (4) . و احادیثى که از پیشوایان ما رسیده، کاملا آن را تایید مىکند .
«حسین بن خالد» از امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت فرمود: «الیس الله یقول بغیر عمد ترونها؟ فقلتبلى . قال ثم عمد لکن لا ترونها» (5) . «آیا خداوند نمىفرماید که بدون ستونى که دیده شود؟ ، گفتم آرى چنین است . فرمود: در آسمانها ستونهائى وجود دارد ولى دیده نمىشوند» .
مؤید این نظر روایتى است که از امام امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرموده است:
«هذه النجوم التى فى السماء مدائن مثل المدائن التى فى الارض مربوطة کل مدینة الى عمود من نور» (6) .
«این ستارگان شهرهائى هستند مانند شهرهاى روى زمین و هر شهرى با شهر دیگر، با ستونى از نور مربوط مىباشد» .
روى این نظر باید دید منظور از ستونهائى که ستارگان را از سقوط و اصطکاک حفظ مىنماید، چیست؟ آیا جز آن نیروى مرموز ناپیدائى است که نیوتن و دانشمندان دیگر نام آن را «جاذبه عمومى» نهادهاند؟ و عبارتى رساتر و همگانىتر از «ستون نامرئى» مىتوان پیدا کرد؟
قرآن در رساندن این حقیقت علمى تعبیرى را انتخاب نموده که در تمام ادوار، براى بشر قابل درک و فهم باشد، حتى در آن دورانى که بشر به واقعیت این ستون نامرئى پى نبرده بود، از این عبارت مىفهمید که این کاخ بىستون، ستونهائى نامرئى دارد که بسان ستونهاى عمارت، این کاخ برافراشته را حفظ مىنماید .
قرآن مجید در آیات دیگر نیز به وضع آسمانها و زمین اشاره کرده آنجا که مىفرماید:
«ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا . .» (فاطر: 41) . «خداوند آسمانها و زمین را از این که از محل خود بیرون بروند، نگاه مىدارد» . و این که خداوند نگاهدارنده آسمانها و زمین است، مانع از آن نیست که یک رشته عوامل طبیعى، به فرمان خدا، در حفاظت آنها مؤثر باشد .
امام امیرالمؤمنین علیه السلام در برخى از خطبهها به این حقیقت علمى درباره زمین تصریح کرده و مىفرماید:
«ارساها على غیر قرار و اقامها بغیر قوام و رفعها بغیر دعائم» «زمین را بدون تکیهگاه استوار ساخت و آن را بدون پایه، بپا داشت، و بدون ستون برافراشت» (7) .
2 - اسرار کوهها، جلوه دیگرى از عدل تکوین
قرآن مجید، راز آفرینش کوهها را چنین بیان مىکند: «و القى فى الارض رواسى ان تمید بکم» «کوهها بسان لنگرهاى کشتى، شما را از حرکات ناموزون زمین حفظ مىکند و مضمون همین قسمت از آیه در سوره نحل نیز وارد شده است (8) .
و در آیه دیگر کوهها را میخهاى زمین معرفى کرده و مىفرماید: «والجبال اوتادا» (نبا: 7) .
امیر مؤمنان على علیه السلام در نخستین خطبه نهجالبلاغه مىفرماید: «و وتد بالصخور میدان ارضه» . «زمین را با کوه از لرزش باز داشت» .
و در برخى از سخنان امیر مؤمنان کوهها به لنگر کشتى نیز تشبیه شده چنانکه مىفرماید: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» (9) . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهائى از سنگ تعدیل نمود» .
و در آیه مورد بحث از کوهها به لفظ «رواسى» تعبیر آورده که جمع «راسیه» به معنى لنگر است .
در زبان عرب گفته مىشود: «راست السفینة اى وقفت على الانجر» . یعنى روى لنگر ایستاد و «انجر» همان معرب «لنگر» است» .
حالا مقصود از این حرکات ناموزون چیست که کوهها نقش تعدیل کننده آن را دارند، فعلا براى ما مطرح نیست، مهم همان است که امیر مؤمنان على علیه السلام در سخن گذشته خود بر آن اشاره کرد و فرمود: «و عدل حرکاتها بالراسیات من جلامیدها» . «حرکات زمین را به وسیله لنگرهایى از سنگ تعدیل کرد» .
3 - وجود جاندار، جلوه سوم از عدل
یکى دیگر از مظاهر عدل تکوینى وجود جاندار در روى زمین است چنانکه مىفرماید: «و بث فیها من کل دابة» پیدایش حیات در روى زمین در گرو تعادل یک شرائط است که فقدان یکى از آنها، وجود حیات را در روى زمین به صورت امر ممتنع در مىآورد .
از باب نمونه، استقرار حیات در روى زمین بر اثر گرماى متناسبى است که از خورشید به زمین مىرسد اگر فاصله زمین تا خورشید دوبرابر مقدار کنونى بود، حرارتى که از خورشید به زمین مىرسید، به ربع حرارت کنونى کاهش مىیافت، و رعتحرکتبر مدار آن نصف مىشد، و طول مدت زمستانى دوبرابر مىگردید و همه موجودات زنده یخ مىزدند .
آنچه که توانسته است، حیات را در روى زمین تحقق بخشد، تعادل فاصله زمین با مرکز خود (خورشید) مىباشد .
4 - وجود گیاهان نشانه عدل تکوینى
در آخر آیه، به فرو فرستادن باران از آسمان و پرورش جانداران در روى زمین اشاره مىکند و مىفرماید: «و انزلنا من السماء ماء فانبتنا من کل زوج کریم» «از آسمان آب بارانى نازل کردیم و از هرنوع گیاه زیبائى رویانیدیم» .
گذشته از این که در ساختمان هر گیاهى، نظم و تعادل وجود دارد که حیات گیاهى را بیمه مىکند، وجود گیاه در روى زمین در برابر جاندار، خود نشانه عدل در تکوین است زیرا موجود جاندار پیوسته اکسیژن تنفس کرده، و گاز تولید مىکند، درحالى که گیاهان مولد اکسیژن بوده مصرف کننده گاز مىباشند، اگر در عالم خلقتبه یکى از آنها اکتفاء مىشد، هیچیک توان بقاء نداشت .
یکى از براهین وجود تدبیر در آفرینش جهان، مساله «موازنه و کنترل» در طبیعت است . مقصود از موازنه همان کنترلى است که در جانداران و گیاهان دیده مىشود، به طورى که اگر به وضع طبیعى آنان دستبزنیم، موازنه بهم مىخورد و تا حصول کنترل مجدد، چه آفات و امراضى که دامنگیر موجودات زنده مىگردد (10) .
کنترل و موازنه، آشکارا دلالت مىکند که این جهان روى یک حکمتبالغهاى آفریده شده و اگر آفریدگار دردى داده، درمان نیز داده و هر موجودى را در جاى خویش نیکو قرار داده است و به گفته گوینده:
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هرچیزى به جاى خویش نیکوست
نمونهاى از توازن و تعادل
در زمانهاى سابق، دریانوردان در طول مسافرتهاى ممتد به واسطه خوردن غذاهاى ناسالم و کهنه دچار زخمهاى شدید جلدى مىشدند، بعدها معلوم شد که شیره لیمو و نارنج علاج این بیمارىها است مسافرین پیش از این دوره، اطلاعى از علتبروز این مرض نداشتند و یک نفر در «ماداگاسگار» علاج قطعى آن را کشف کرد، و این در موقعى بود که ملاحان از این بیمارى به هلاکت مىرسیدند، یک قرن طول کشید تا معالجه زخم بدن به وسیله آب لیمو کشف شد .
جاى گفتگو نیستبسیارى از بیماریها مولود کمبود ویتامینها در بدن استبشر در این کره خاکى قرنها زندگى کرده بود و هرگز اطلاعى از این ویتامینها که سرچشمه حیاتى او است، نداشت . و نمىدانست که به زندگى او تعادل و توازن مىبخشد .
تا این بحث درباره جلوههاى عدل الهى در تکوین به پایان رسید . انشاءالله در شماره آینده به بیان دیگر جلوههاى عدل در قرآن خواهیم پرداخت .
پىنوشت:
1) مجمع البیان: ج1، ص 420 ط صیدا و در تفسیر صافى در ضمن تفسیر آیه: «والسماء رفعها و وضع المیزان» این جمله را از رسول گرامى نقل مىکند .
2) طبقات الفقهاء: ج4، ص 109 .
3) یکى سوره لقمان، آیه 10 و دیگرى سوره رعد، آیه 20 .
4) تبیان: ج6، ص 213 .
5) برهان: ج3، ص 278 .
6) سفینةالبحار: ماده نجم، ج2، ص 574 و قریب به همین در مجمعالبحرینماده کوکب وارد شده است و به جاى جمله عمود من نور، عمودین من نور، و ممکن است منظور از عمودین (دو ستون) همان دو قانون نیروى جاذبه و گریز از مرکز باشد (مجمعالبحرین: ص 132) .
7) نهجالبلاغه: خطبه 228 .
8) سوره نحل، آیه 15 .
9) نهجالبلاغه: خطبه 87 .