تقویم شمسی تاریخ اسلام (حضرت امام موسی کاظم(ع))
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حضرت موسى بن جعفر(ع) در روز یکشنبه هفتم صفر سال 128 هجرى ازبانوى با فضیلتى به نام «حمیده» در روستاى «ابوا» ازروستاهاى نزدیک مدینه چشم به جهان گشود (1)
تاریخ مزبور چهل و پنج هزار و چهل و دو روز (45042) از مبداهجرت گذشته و برابر استبا روز یکشنبه نوزدهم آبان صد و بیستو چهار(19/8/124) شمسى.
ازمعروفترین کنیههاى ایشان، (ابا ابراهیم،اباالحسن، عبدصالح وکاظم» است.
دوران زندگى:
امام هفتم(ع) در سختترین زمان -یعنى دوران حکومتبنىعباس-زندگى کرد، زیرا از طرفى پایههاى حکومت عباسیان استحکام یافتهو تثبیتشده بود، و از سوى دیگر علویان خروج مىکردند، از جملهفاجعه خونین سرزمین «فخ» بود که در شش میلى مکه به وقوعپیوست. سبب این پیکار این شد که چون «منصور دوانیقى» بسیارىاز بزرگان خاندان على(ع) را به شهادت رساند «حسین» صاحب فخقیام کرد او از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) و شخصیتى برجسته، شجاع، با فضیلت و عالىقدر به شمار مىرفت که پدر، دایى، جد وعموى مادرى و بسیارى از خویشان و نزدیکان او را منصور کشتهبود، حسین در نبرد با سپاهیان عباسى در سرزمین فخ به شهادترسید، پس از شهادت، سر او را به مدینه بردند. امام هفتم ازمشاهده آن سخت افسرده گشت و فرمود: به خداى سوگند او یکمسلمان نیکوکار بود، بسیار روزه مىگرفت و زیاد نماز مىخواند،با فساد و آلودگى مبارزه مىکرد، امر به معروف و نهى از منکرمىنمود و در میان خاندان خود بىنظیر بود.
هارونالرشید
خلفاى معاصر امام کاظم(ع) عبارت بودند: از «منصور دوانیقى»،«مهدى عباسى»(ده سال و یک ماه) «هادى عباسى»(یک سال و یکماه) و «هارونالرشید» (15 سال تا هنگام شهادت) «هارون»بیش از همه به امام(ع) ستم کرد، گاهى با ارعاب و تهدید، زمانىبا زندان و شکنجه گاهى با نیرنگ، فریبکارى، دسیسه و احیاناتطمیع و گاهى هم با مناظره و پرسش مسائل بسیار پیچیده -به اینخیال که امام در پاسخ آنها زبون شود- از جمله:
پرسش و مناظره درباره علم نجوم:
هارون روزى حضرت کاظم(ع) را احضار کرده گفت:
اى فرزندان فاطمه(س) مردم شما را به دانستن علم اختران منسوبدانسته گویند بدان شناختخوبى دارید؟ ولى فقهاى عامه مىگویند:
رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه از اصحاب من سخن به میان آید، ساکتشوید [درباره آنان سخنى بر زبان جارى نسازید] و هنگامى که ازقضا و قدر ذکرى به میان آید، ساکتشوید و هنگامى که از نجومسخن رود، ساکت گردید. حال آن که امیرالمومنین(ع) داناترینخلایق به دانش نجوم بود، اولاد و ذریه او -یعنى همان کسانى کهشیعه قائل به امامتشان مىباشند- نیز به علم نجوم عارفاند؟.
امام هفتم(ع) فرمود: این حدیث ضعیف است و سند آن مخدوشمىباشد، حقتعالى نجوم را مدح کرده و اگر صحیح نمىبود، مدحنمىفرمود. پیامبران(علیهم السلام) نیز بدان آگاه بودند، چنانکهخداوند متعال در حق حضرت ابراهیم خلیلالرحمان(ع) فرمود: (وکذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین)
«ما به ابراهیم(ع) ملکوت و باطن آسمانها و زمین را ارائهدادیم تا به مقام اهل یقین برسد) (انعام: 75). و درباره او درجاى دیگر فرمود: (فنظر نظره فى النجوم فقال انى سقیم)
«ابراهیم به ستارگان آسمان نگاهى کرد و به قوم خود گفت: منبیمارم» (صافات:88 - 89). اگر به دانش اخترشناسى آگاه نبود،نگاه نمىکرد و نمىگفت من بیمارم.
حضرت «ادریس»(ع) اعلم اهل زمان خود به دانش فضا و اخترانبود. حقتعالى به جایگاه ستارگان قسم یاد کرده و فرموده است:
(انه لقسم لو تعلمون عظیم) «این سوگند بسیار بزرگ است اگربدانید» و در جاى دیگر فرمود: (والنازعات غرقا... فالمدبراتامرا) «قسم به فرشتگانى که جان کافران را به سختىمىگیرند...
سوگند به فرشتگانى که در نظم عالم از هم پیشى مىگیرند، قسم بهفرشتگانى که به فرمان حق به تدبیر جهان مىکوشند) (نازعات:1).
مقصود از این آیه دوازده(12)برج [حمل فروردین، ثور، جوزا،سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو، حوت] و هفتسیاره [برپایه هیات قدیم، قمر، عطارد، زهره، خورشید، مریخ،مشترى، زحل] و پدیدههایى است که به فرمان خدا در شب و روزپدید مىآیند. بعد از علم قرآن هیچ دانشى اشرف از نجوم نیست.
زیرا دانش اخترشناسى دانش پیامبران، اوصیاء و وارثان پیامبرانو کسانى است که خداوند درباره آنان فرموده است: (و علامات وبالنجم هم یهتدون) «نشانههاى زمین و ستارگان آسمان را مقررداشت تا به وسیله آنها هدایتیابند» (نحل: 16). و ما ایندانش را مىدانیم و منکر آن نیستیم.
«هارونالرشید» گفت: اى موسى(ع) تو را به خدا سوگند این دانشرا نزد جاهلان و عوامالناس اظهار مدار تا مایه سرزنش شما واستقبال آنان نشود، آن را پوشیده دار. هارون سپس افزود:
مساله دیگرى باقیمانده، تو را به خدا آن را پاسخ بده. امامفرمود:
بپرس. گفت: تو را به حق قبر و منبر [رسول خدا(ص)] و به حققرابتى که با رسول خدا(ص) دارى.
بگو ببینم آیا تو قبل از من خواهى مرد یا من پیش از تومىمیرم؟ زیرا این مساله را از طریق علم نجوم مىدانى؟ امامفرمود: من قبل از تو خواهم مرد، دروغ نگفته و نمىگویم، و وفاتمن نزدیک است (2) .
حقانیتحضرت کاظم(ع) از دیدگاه هارونالرشید
مامون فرزند هارون روزى به اطرافیان گفت: آیا مىدانید چه کسىتشیع را به من آموخت؟!! گفتند نمىدانیم. گفت: هارونالرشید بهمن آموخت. گفتند چگونه؟ درحالى که هارون اهل بیت(علیهم السلام)را مىکشت؟! گفت: آنان را به خاطر ملک و سلطنت مىکشت زیرا ملکعقیم است. او در ادامه افزود: سالى به حج رفتیم و سپس واردمدینه گشتیم، مردم به دیدن هارون مىآمدند و او هرکدام را بهاندازه شرافت و منزلت صله مىبخشید، ناگهان «فضلبنربیع»[رئیس تشریفات] گفت: مردى آمده و خود را موسى بن جعفر معرفىمىکند، با شنیدن این نام، هارون از جا برخاست، به استقبال اورفت و با عزت و احترام زیاد آن حضرت را بر مسند خود نشاند، پساز ختم دیدار رو به من(مامون) و امین و موتمن کرد و گفت:
رکاب سید و عمویتان را بگیرید و تا منزلش مشایعت کنید، او دراین اثناء رازى به من گفت و بشارت به خلافت داد و افزود: وقتىبه قدرت رسیدى با فرزندان من نیکى کن.
وقتى برگشتیم و مجلس پدرم خلوت شد به او گفتم: یاامیرالمومنین این مرد چه کسى بود؟ این قدر او را تعظیم و اجلالکردى، به استقبالش شتافتى، به صدر مجلس نشاندى و پائیندست اونشستى و سپس دستور دادى رکاب او با بگیریم؟! رشید گفت: اینامام مردم است، او حجتخدا بر خلق و خلیفه او بر بندگان است.
گفتم: آیا این صفات در تو نیست؟ گفت: من با زور و غلبه امامگروهى شدهام، اما موسى بن جعفر امام حق است. فرزندانم; بهخداى سوگند او به جانشینى رسول خدا(ص) شایستهتر از من وشایستهتر از همه خلق است. و به خدا سوگند که اگر در امر خلافت،تو هم بامن به منازعه برخیزى، سرت که چشمانت در آن است،برخواهم گرفت زیرا ملک عقیم است (3) .
خبر نابودى برمکیان از راه نجوم
به نوشته «ابنشهراشوب»، «هارونالرشید»، «یحیى بن خالدبرمکى» را به حضور طلبید و گفت: درباره این مرد (حضرت موسىبن جعفر(ع» تدبیرى بیندیش تا از ناحیه او راحتشوم، یحیىگفت: عقیده من آن است که بر او منت نهاده و صله رحم به جاىآورى، زیرا یحیى آن حضرت را دوست مىداشت اما هارون نمىدانست.
هارون گفت: پس نزد او رفته و او را وادار به عذرخواهى کن تااز او بگذرم... یحیى بدین منظور نزد حضرت شتافت. لیکن حضرتکاظم(ع) در پاسخ فرمود:
از عمر من تنها یک هفته مانده، این راز را به کسى مگو، روزجمعه هنگام ظهر تو و سایر دوستان بیائید یکىیکى بر من نمازبگذارید و منتظر باش هنگامى که این طاغیه (هارون سرکش) بهجانب «رقه»(شهرى از نواحى کوهستان) رفت و برگشت نه تو رامىبیند و نه تو او را، من در طالع و ستاره تو و ستاره فرزندتو ستاره هارون چنین دیدم که روزگار بر علیه شماست از آنبترسید... (4)
در این اثناء «فضل» پسر «یحیى» که از وزارى هارون به شمارمىرفت، مرتکب خطایى شد که مورد لعن و غضب هارون قرار گرفت،یحیى خواستخطاى فرزند را جبران کند، به خطائى بزرگتر دستیازید که هرگز لکه آن از دامن او پاک نشد، یعنى دستور دادآرزوى دیرین هارونالرشید برآورده شود، «سندى بن شاهک» راطلبید و دستور داد به وسیله رطب آن حضرت را مسموم سازد (5) .
خبر مرگ هارون از طریق نجوم
هنگامى که هارونالرشید جهت اصلاح امور خراسان و تثبیت موقعیتخود و سرکوب دشمنان قصد مسافرت به ایران و خراسان را داشت،گروهى از اخترشناسان بغداد را جمع کرد و از آنان درباره خروجبه جانب نیشابور و از وقایع آینده تا پایان عمر نظرخواهى کرد.
اخترشناسان پس از نظر و کاوش گفتند: هارون در قریه «سناباد»هلاک خواهد شد. هارون درباره سناباد به جستجو پرداخت. گفتند:
از روستاهاى «بیهق» است.
هارون در این مسافرت از راه فاصله گرفت و وارد «بیهق» نشد،او میل به جانب اطراف گرگان کرد تا از راه گرگان وارد نیشابورگردد و سرانجام از این راه وارد نیشابور گشت، او مدتى را درآنجا توقف کرد و لشگر، قاضى، و پیک به اطراف و نواحى گسیلداشت. سپس از نیشابور به جانب طوس خارج شد و در قریه «حمیدطوسى» منزل کرد. پرسید نام این قریه چیست؟ گفتند: «سناباد»او در اینجا بیمار شد و دانست که خواهد مرد و قضاى الهىبازگشت ندارد (6) .
شهادت حضرت کاظم(ع)
تاریخنگاران مىنویسند حضرت موسى بن جعفر(ع) در ماه رجبسال 179 به زندان بغداد انتقال یافت و در پنجم رجب 181 شهیدگشت، اما مشهور آن است که شهادت ایشان روز(25)بیست و پنجمرجب یکصد و هشتاد و سه(183) اتفاق افتاد، این تاریخ برابر باششصد و چهل و شش هزار و نهصد و شصت و هفت(646967) روز ازمبدا هجرت سپرى شده و برابر استبا روز دوشنبه دوازدهمشهریور سال یکصد و هفتاد و هشت(12/6/178) شمسى (7) .
پىنوشت:
1- بحارالانوار: ج49، ص 9، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1358ه .
2- بحارالانوار: ج58، ص 252 و ج48، ص 145 - فرجالمهموم سید بنطاوس، ص 107، نشر رضى.
3- بحار: ج48، ص 129.
4- مناقب آل ابى طالب، ابن شهراشوب، ج4، ص 290، دار اضواءبیروت.
5- بحار: ج48، ص 233، 236، 248.
6- نفس المهموم، سید بن طاوس، ص 186.
7- بحار: ج48، ص 206، 207، 222، 223.
تاریخ مزبور چهل و پنج هزار و چهل و دو روز (45042) از مبداهجرت گذشته و برابر استبا روز یکشنبه نوزدهم آبان صد و بیستو چهار(19/8/124) شمسى.
ازمعروفترین کنیههاى ایشان، (ابا ابراهیم،اباالحسن، عبدصالح وکاظم» است.
دوران زندگى:
امام هفتم(ع) در سختترین زمان -یعنى دوران حکومتبنىعباس-زندگى کرد، زیرا از طرفى پایههاى حکومت عباسیان استحکام یافتهو تثبیتشده بود، و از سوى دیگر علویان خروج مىکردند، از جملهفاجعه خونین سرزمین «فخ» بود که در شش میلى مکه به وقوعپیوست. سبب این پیکار این شد که چون «منصور دوانیقى» بسیارىاز بزرگان خاندان على(ع) را به شهادت رساند «حسین» صاحب فخقیام کرد او از نوادگان امام حسن مجتبى(ع) و شخصیتى برجسته، شجاع، با فضیلت و عالىقدر به شمار مىرفت که پدر، دایى، جد وعموى مادرى و بسیارى از خویشان و نزدیکان او را منصور کشتهبود، حسین در نبرد با سپاهیان عباسى در سرزمین فخ به شهادترسید، پس از شهادت، سر او را به مدینه بردند. امام هفتم ازمشاهده آن سخت افسرده گشت و فرمود: به خداى سوگند او یکمسلمان نیکوکار بود، بسیار روزه مىگرفت و زیاد نماز مىخواند،با فساد و آلودگى مبارزه مىکرد، امر به معروف و نهى از منکرمىنمود و در میان خاندان خود بىنظیر بود.
هارونالرشید
خلفاى معاصر امام کاظم(ع) عبارت بودند: از «منصور دوانیقى»،«مهدى عباسى»(ده سال و یک ماه) «هادى عباسى»(یک سال و یکماه) و «هارونالرشید» (15 سال تا هنگام شهادت) «هارون»بیش از همه به امام(ع) ستم کرد، گاهى با ارعاب و تهدید، زمانىبا زندان و شکنجه گاهى با نیرنگ، فریبکارى، دسیسه و احیاناتطمیع و گاهى هم با مناظره و پرسش مسائل بسیار پیچیده -به اینخیال که امام در پاسخ آنها زبون شود- از جمله:
پرسش و مناظره درباره علم نجوم:
هارون روزى حضرت کاظم(ع) را احضار کرده گفت:
اى فرزندان فاطمه(س) مردم شما را به دانستن علم اختران منسوبدانسته گویند بدان شناختخوبى دارید؟ ولى فقهاى عامه مىگویند:
رسول خدا(ص) فرمود: هرگاه از اصحاب من سخن به میان آید، ساکتشوید [درباره آنان سخنى بر زبان جارى نسازید] و هنگامى که ازقضا و قدر ذکرى به میان آید، ساکتشوید و هنگامى که از نجومسخن رود، ساکت گردید. حال آن که امیرالمومنین(ع) داناترینخلایق به دانش نجوم بود، اولاد و ذریه او -یعنى همان کسانى کهشیعه قائل به امامتشان مىباشند- نیز به علم نجوم عارفاند؟.
امام هفتم(ع) فرمود: این حدیث ضعیف است و سند آن مخدوشمىباشد، حقتعالى نجوم را مدح کرده و اگر صحیح نمىبود، مدحنمىفرمود. پیامبران(علیهم السلام) نیز بدان آگاه بودند، چنانکهخداوند متعال در حق حضرت ابراهیم خلیلالرحمان(ع) فرمود: (وکذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین)
«ما به ابراهیم(ع) ملکوت و باطن آسمانها و زمین را ارائهدادیم تا به مقام اهل یقین برسد) (انعام: 75). و درباره او درجاى دیگر فرمود: (فنظر نظره فى النجوم فقال انى سقیم)
«ابراهیم به ستارگان آسمان نگاهى کرد و به قوم خود گفت: منبیمارم» (صافات:88 - 89). اگر به دانش اخترشناسى آگاه نبود،نگاه نمىکرد و نمىگفت من بیمارم.
حضرت «ادریس»(ع) اعلم اهل زمان خود به دانش فضا و اخترانبود. حقتعالى به جایگاه ستارگان قسم یاد کرده و فرموده است:
(انه لقسم لو تعلمون عظیم) «این سوگند بسیار بزرگ است اگربدانید» و در جاى دیگر فرمود: (والنازعات غرقا... فالمدبراتامرا) «قسم به فرشتگانى که جان کافران را به سختىمىگیرند...
سوگند به فرشتگانى که در نظم عالم از هم پیشى مىگیرند، قسم بهفرشتگانى که به فرمان حق به تدبیر جهان مىکوشند) (نازعات:1).
مقصود از این آیه دوازده(12)برج [حمل فروردین، ثور، جوزا،سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، جدى، دلو، حوت] و هفتسیاره [برپایه هیات قدیم، قمر، عطارد، زهره، خورشید، مریخ،مشترى، زحل] و پدیدههایى است که به فرمان خدا در شب و روزپدید مىآیند. بعد از علم قرآن هیچ دانشى اشرف از نجوم نیست.
زیرا دانش اخترشناسى دانش پیامبران، اوصیاء و وارثان پیامبرانو کسانى است که خداوند درباره آنان فرموده است: (و علامات وبالنجم هم یهتدون) «نشانههاى زمین و ستارگان آسمان را مقررداشت تا به وسیله آنها هدایتیابند» (نحل: 16). و ما ایندانش را مىدانیم و منکر آن نیستیم.
«هارونالرشید» گفت: اى موسى(ع) تو را به خدا سوگند این دانشرا نزد جاهلان و عوامالناس اظهار مدار تا مایه سرزنش شما واستقبال آنان نشود، آن را پوشیده دار. هارون سپس افزود:
مساله دیگرى باقیمانده، تو را به خدا آن را پاسخ بده. امامفرمود:
بپرس. گفت: تو را به حق قبر و منبر [رسول خدا(ص)] و به حققرابتى که با رسول خدا(ص) دارى.
بگو ببینم آیا تو قبل از من خواهى مرد یا من پیش از تومىمیرم؟ زیرا این مساله را از طریق علم نجوم مىدانى؟ امامفرمود: من قبل از تو خواهم مرد، دروغ نگفته و نمىگویم، و وفاتمن نزدیک است (2) .
حقانیتحضرت کاظم(ع) از دیدگاه هارونالرشید
مامون فرزند هارون روزى به اطرافیان گفت: آیا مىدانید چه کسىتشیع را به من آموخت؟!! گفتند نمىدانیم. گفت: هارونالرشید بهمن آموخت. گفتند چگونه؟ درحالى که هارون اهل بیت(علیهم السلام)را مىکشت؟! گفت: آنان را به خاطر ملک و سلطنت مىکشت زیرا ملکعقیم است. او در ادامه افزود: سالى به حج رفتیم و سپس واردمدینه گشتیم، مردم به دیدن هارون مىآمدند و او هرکدام را بهاندازه شرافت و منزلت صله مىبخشید، ناگهان «فضلبنربیع»[رئیس تشریفات] گفت: مردى آمده و خود را موسى بن جعفر معرفىمىکند، با شنیدن این نام، هارون از جا برخاست، به استقبال اورفت و با عزت و احترام زیاد آن حضرت را بر مسند خود نشاند، پساز ختم دیدار رو به من(مامون) و امین و موتمن کرد و گفت:
رکاب سید و عمویتان را بگیرید و تا منزلش مشایعت کنید، او دراین اثناء رازى به من گفت و بشارت به خلافت داد و افزود: وقتىبه قدرت رسیدى با فرزندان من نیکى کن.
وقتى برگشتیم و مجلس پدرم خلوت شد به او گفتم: یاامیرالمومنین این مرد چه کسى بود؟ این قدر او را تعظیم و اجلالکردى، به استقبالش شتافتى، به صدر مجلس نشاندى و پائیندست اونشستى و سپس دستور دادى رکاب او با بگیریم؟! رشید گفت: اینامام مردم است، او حجتخدا بر خلق و خلیفه او بر بندگان است.
گفتم: آیا این صفات در تو نیست؟ گفت: من با زور و غلبه امامگروهى شدهام، اما موسى بن جعفر امام حق است. فرزندانم; بهخداى سوگند او به جانشینى رسول خدا(ص) شایستهتر از من وشایستهتر از همه خلق است. و به خدا سوگند که اگر در امر خلافت،تو هم بامن به منازعه برخیزى، سرت که چشمانت در آن است،برخواهم گرفت زیرا ملک عقیم است (3) .
خبر نابودى برمکیان از راه نجوم
به نوشته «ابنشهراشوب»، «هارونالرشید»، «یحیى بن خالدبرمکى» را به حضور طلبید و گفت: درباره این مرد (حضرت موسىبن جعفر(ع» تدبیرى بیندیش تا از ناحیه او راحتشوم، یحیىگفت: عقیده من آن است که بر او منت نهاده و صله رحم به جاىآورى، زیرا یحیى آن حضرت را دوست مىداشت اما هارون نمىدانست.
هارون گفت: پس نزد او رفته و او را وادار به عذرخواهى کن تااز او بگذرم... یحیى بدین منظور نزد حضرت شتافت. لیکن حضرتکاظم(ع) در پاسخ فرمود:
از عمر من تنها یک هفته مانده، این راز را به کسى مگو، روزجمعه هنگام ظهر تو و سایر دوستان بیائید یکىیکى بر من نمازبگذارید و منتظر باش هنگامى که این طاغیه (هارون سرکش) بهجانب «رقه»(شهرى از نواحى کوهستان) رفت و برگشت نه تو رامىبیند و نه تو او را، من در طالع و ستاره تو و ستاره فرزندتو ستاره هارون چنین دیدم که روزگار بر علیه شماست از آنبترسید... (4)
در این اثناء «فضل» پسر «یحیى» که از وزارى هارون به شمارمىرفت، مرتکب خطایى شد که مورد لعن و غضب هارون قرار گرفت،یحیى خواستخطاى فرزند را جبران کند، به خطائى بزرگتر دستیازید که هرگز لکه آن از دامن او پاک نشد، یعنى دستور دادآرزوى دیرین هارونالرشید برآورده شود، «سندى بن شاهک» راطلبید و دستور داد به وسیله رطب آن حضرت را مسموم سازد (5) .
خبر مرگ هارون از طریق نجوم
هنگامى که هارونالرشید جهت اصلاح امور خراسان و تثبیت موقعیتخود و سرکوب دشمنان قصد مسافرت به ایران و خراسان را داشت،گروهى از اخترشناسان بغداد را جمع کرد و از آنان درباره خروجبه جانب نیشابور و از وقایع آینده تا پایان عمر نظرخواهى کرد.
اخترشناسان پس از نظر و کاوش گفتند: هارون در قریه «سناباد»هلاک خواهد شد. هارون درباره سناباد به جستجو پرداخت. گفتند:
از روستاهاى «بیهق» است.
هارون در این مسافرت از راه فاصله گرفت و وارد «بیهق» نشد،او میل به جانب اطراف گرگان کرد تا از راه گرگان وارد نیشابورگردد و سرانجام از این راه وارد نیشابور گشت، او مدتى را درآنجا توقف کرد و لشگر، قاضى، و پیک به اطراف و نواحى گسیلداشت. سپس از نیشابور به جانب طوس خارج شد و در قریه «حمیدطوسى» منزل کرد. پرسید نام این قریه چیست؟ گفتند: «سناباد»او در اینجا بیمار شد و دانست که خواهد مرد و قضاى الهىبازگشت ندارد (6) .
شهادت حضرت کاظم(ع)
تاریخنگاران مىنویسند حضرت موسى بن جعفر(ع) در ماه رجبسال 179 به زندان بغداد انتقال یافت و در پنجم رجب 181 شهیدگشت، اما مشهور آن است که شهادت ایشان روز(25)بیست و پنجمرجب یکصد و هشتاد و سه(183) اتفاق افتاد، این تاریخ برابر باششصد و چهل و شش هزار و نهصد و شصت و هفت(646967) روز ازمبدا هجرت سپرى شده و برابر استبا روز دوشنبه دوازدهمشهریور سال یکصد و هفتاد و هشت(12/6/178) شمسى (7) .
پىنوشت:
1- بحارالانوار: ج49، ص 9، نشر مکتبه اسلامیه تهران، 1358ه .
2- بحارالانوار: ج58، ص 252 و ج48، ص 145 - فرجالمهموم سید بنطاوس، ص 107، نشر رضى.
3- بحار: ج48، ص 129.
4- مناقب آل ابى طالب، ابن شهراشوب، ج4، ص 290، دار اضواءبیروت.
5- بحار: ج48، ص 233، 236، 248.
6- نفس المهموم، سید بن طاوس، ص 186.
7- بحار: ج48، ص 206، 207، 222، 223.