وحی (قسمت چهارم)
آرشیو
چکیده
متن
وحى الهى
پنجم: چگونه پیامبران مىفهمیدند که آنچه مىشنوند، وحى الهى است؟
از دو طریق پیامبران آگاه مىشدند:
1 - در آن حالتیک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را بهقطع و یقین کامل مىرساند و هرگونه شک و شبهه را زائل مىکرد، بهپیامبران دست مىداد. امام صادق(ع) مىفرماید: «پیامبر نمىدانستجبرئیل از طرف خداست مگر از طریق توفیق الهى».
2 - آغاز وحى ممکن استبا مسائل خارق عادتى توام بوده که جز بهنیروى پروردگار ممکن نیست همانگونه که موسى(ع) آتش را از میاندرختسبز مشاهده کرد از آن فهمید که مساله یک مساله الهى واعجازآمیز بوده است (1) .
از بعضى روایات استفاده مىشود هنگامى که وحى بر پیامبر(ص) ازطریقه فرشته وحى نازل مىشد، حال پیامبر عادى بود اما هنگامى کهارتباط مستقیم و بدون واسطه برقرار مىگشت، پیامبر(ص) سنگینىفوقالعادهاى احساس مىکرد تا آنجا که مدهوش مىشد.
از امام صادق(ع) نقل شده که از حضرتش پرسیدند: آن حالت مدهوش کهبه پیامبر(ص) هنگام وحى دست مىداد، چه بود؟ فرمود: این در هنگامىبود که در میان او و خداوند هیچکس واسطه نبود و خداوند مستقیما براو تجلى مىکرد (2) .
از «ابن عباس» تفسیرى براى مدهوش شدن رسول خدا(ص) هنگام نزولوحى دیده مىشود.
او مىگوید:
«هنگامى که وحى به پیامبر(ص) نازل مىشد، احساس درد شدیدى مىکرد وسر مبارکش درد مىگرفت و در خود سنگینى فوقالعاده مىیافت، و اینهمان است که قرآن مىگوید ما به زودى بر تو گفتار سنگینى القاءمىکنیم» (3) .
«علامه طباطبائى»(ره) در «المیزان» مىگوید:
«آن قسم از کلام الهى که نامش را وحى گویند، ذاتا مشخص و معین استو هیچگونه شک و تردیدى در آن پیش نمىآید زیرا در آن صورت حجابىبین بنده و پروردگار نیست و وقوع اشتباه در آن از محالات محسوباست.
لکن قسم دیگر آن که از پشتحجاب تحقق پیدا مىکند، البته احتیاج بهممیزى دارد که راه اشتباه را در آن مسدود نماید و آن بناچار بایدبه وحى منتهى شود. اما امتیاز کلام ملکى از کلام شیطانى این است کهخاطر ملکى ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فضل الهى دعوت وبالاخره منتهى به چیزى مىشود که مطابق دین یعنى معارف مذکور درقرآن و سنت نبوى مىباشد.
از طرف دیگر خاطر شیطانى ملازم ضیق صدر مىباشد و به متابعت هواىنفس دعوت مىکند و بالاخره منتهى به چیزى مىشود که مخالف دین ومعارف آن و همچنین مخالف فطرت انسانى باشد.
البته انبیاى الهى و کسانى که مانند آنان از مقربین الهى محسوبمىشوند، بعضا ممکن است ملک و شیطان را مشاهده کنند و آنها را درعین مشاهده بشناسند و چنانکه قرآن از آدم و ابراهیم و... حکایتمىکند» (4) .
ششم: فرق نزول وحى بر پیامبر اسلام و سایر انبیا چیست ؟
اصل این که قبل از پیامبر اسلام(ص) بر انبیاى دیگر وحى مىشد ازمسلمات است قرآن در این باره مىفرماید: (...اوحینا الیک کمااوحینا الى نوح والنبیین من بعده...) (5) .
مجموعا نام حدود 26 نبى از انبیا در موارد متعددى از قرآن آمدهاست که به آنان و همچنین انبیاى دیگر وحى نازل مىگردید و میان وحىبه انبیاى گذشته و وحى به پیامبر اسلام(ص) در اصل مدلول وحى تفاوتىوجود نداشت ولى نزول وحى بر پیامبر اسلام(ص) غالبا به وسیلهجبرئیل(ع) صورت مىگرفت درحالى که وحى بر انبیاى دیگر گاهى در خوابو گاهى از پس پرده و گاهى به وسیله فرشته وحى انجام مىگرفت (6) .
هفتم: فلسفه انقطاع موقت وحى چه بود ؟
از جمله سوالات در مورد وحى بر پیامبر اسلام(ص) این است که چرا وحىموقتا قطع مىشد؟
در پاسخ باید گفت: از برخى آیات روشن مىشود که پیامبر(ص) هرچهدارد از خداستحتى در نزول وحى از خود اختیارى ندارد هر زمان خدابخواهد وحى قطع مىشود و یا برقرار مىشود شاید علت این باشد کهپاسخى بوده به آنهائى که از پیامبر تقاضاى معجزاتى اقتراحى طبقمیل خود داشتند یا پیشنهاد تغییر آیهاى را مىکردند مىفرمود در اینمورد اختیارى از خود ندارم (7) .
هشتم: آیا قطع شدن وحى محرومیتبزرگى براى انسانها نیست ؟
نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراى طبیعت علاوه بر این کهموهبت و افتخارى استبراى جهان بشریت روزنه امیدى براى همه مومنانراستین محسوب مىشود. آیا قطع شدن این راه ارتباطى و بسته شدن اینروزنه امید محرومیتبزرگى براى انسانهائى که بعد از رحلت پیامبرخاتم زندگى مىکنند، محسوب نخواهد شد ؟
پاسخ
اولا: وحى و ارتباط با عالم غیب وسیلهاى استبراى درک حقائق اماهنگامى که گفتنىها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت دراصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید، قطع این راهارتباطى دیگر مشکلى ایجاد نمىکند. ثانیا: آنچه بعد از ختم نبوتبراى همیشه قطع مىشود، مساله وحى براى شریعت تازه و یا تکمیلشریعتسابق است نه هرگونه ارتباط با ماوراى جهان طبیعت. زیرا همامامان با عالم غیب ارتباط دارند و هم مومنان راستین که بر اثرتهذیب نفس حجابها را از دل کنار زدهاند و به مقام کشف و شهود نائلگشتهاند (8) . فیلسوف بزرگ «ملا صدرا» در این زمینه مىگوید:
«وحى یعنى نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبرىهرچند منقطع شده است و فرشتهاى بر کسى نازل نمىشود و او را ماموراجراى فرمانى نمىکند، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه ازاین راه باید به بشر برسد، رسیده است ولى باب الهام و اشراق هرگزبسته نشده و نخواهد شد و ممکن نیست این راه مسدود گردد» (9) .
نهم: اسامى جبرئیل در قرآن و نحوه نزول آن بر پیامبر اسلام(ص)چگونه بود؟
درجائى قرآن جبرئیل را «روحالامین» مىنامد آنجائى که مىفرماید:(نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربىمبین) (10) .
«علامه طباطبائى»(ره) مىفرماید: مراد از روح الامینجبرئیل است که فرشته وحى مىباشد به دلیل آیه (...من کان عدوالجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله... ) (11)
و در جاى دیگر او را «روحالقدس» خوانده: (قل نزله روح القدس منربک بالحق... ) (12) .
علت این که چرا جبرئیل را امین خوانده، علامه طباطبائى در پاسخمىگوید: «دلالت دارد بر این که او مورد اعتماد خداى تعالى و امیندر رساندن رسالت او به پیامبر اوست نه چیزى از پیام او را تغییرمىدهد و نه جابجا و تحریف مىکند. نه عمدا و نه سهوا و نه دچارفراموشى مىشود چون منزه از منقصتهاست» (13) .
اما نحوه نزول جبرئیل بر حضرت رسول(ص) بسیار مودبانه و توام بااحترام بود. امام صادق(ع) دراینباره مىفرماید: «هنگامى که جبرئیلخدمت پیامبر(ص) مىآمد همچون بندگان در برابر حضرتش مىنشست و هرگزبدون اجازه وارد نمىشد» (14) .
دهم: سابقه وحى
سابقه وحى و نبوت همزمان تمدن بشرى است. امتى در جهان نبوده که درآن پیامبرى نباشد.
(و ان من امه الا خلا فیها نذیر) «(امتى نبود که در میان آنها بیمدهنده و راهنمائى نباشد».
على (ع) در نهجالبلاغه مىفرماید:
«...خداوند پیامبران را از پدران نیک و مادران پاک فرستاد وقتىیکى از دنیا رفت، دیگرى پس از او براى نشر دین خدا بپا مىخاست».
یازدهم: دلائل منکرین وحى چیست ؟
برخى مىگویند: وحى برخلاف علم استیعنى همین اندازه که علوم طبیعىچیزى را ثابت نکرد، کافى است که آن را انکار کنیم چون مطلبى براىما قابل قبول است که با معیارهاى علوم تجربى ثابتشده باشد. ازاین گذشته، در بررسیها و پژوهشهاى علمى درباره جسم و روان انسانبه حس مرموزى که بتواند ما را به جهان ماوراى طبیعت مربوط کند،برخورد نکردهایم پیامبران از جنس ما بودهاند چگونه مىتوان باورکرد که آنها احساس ادراکى ماوراى احساسات و ادراکات ما داشتهاند.
چه چیزى در آنها وجود دارد که ما فاقد آن هستیم ؟
پاسخ
قلمرو علم (علوم طبیعى و تجربى که غرض آنها مىباشد) جهان ماده استمعیارها و ابزارهائى که براى مباحث علمى پذیرفته شده آزمایشگاههاو تلسکوپها و سالنهاى تشریح، همه در همین محدوده کار مىکند و درخارج از محدوده عالم ماده نمىتواند سخن بگوید چون این معیارهاتوانائى محدود و قلمرو خاصى دارند. بلکه ابزار و یک علوم طبیعىنیز براى علم دیگر فاقد توانائى و کاربرد استبه عنوان مثال اگرمیکروب سل را در پشت تلسکوپهاى عظیم نجومى نبینیم نمىتوانیم آن راانکار کنیم. ابزار شناخت در هرجا متناسب همان علم است و ابزارشناختبراى ماوراى طبیعت چیزى جز استدلالات نیرومند عقلى که راه رابه سوى آن جهان بزرگ باز مىکند، نخواهد بود.
پس با عدم درک وحى از طریق علوم طبیعى نباید به انکار آن حکم کرداز اینرو وجود وحى و حقیقت آن را باید با دلائل عقلى اثبات کرد وپى برد (15) .
اما کسانى که دنیا را مادى صرف مىدانند، مىگویند:
«تناسبى بین عالم بالا و عالم پائین وجود ندارد. عالم بالا عالمروحانى و لطیف و نورانى ولى عالم پائین عالمى مادى و کدر است ولذا علاقه و واسطهاى بین عالم بالا و پائین وجود ندارد که بین ایندو ارتباط برقرار شود.
پاسخ
اگر ما وجود برزخى و میانه انسان را که داراى دو جنبه است،بشناسیم و بدانیم که از یک طرف جسمانى و داراى ویژگىهاى مادى استو از جنبه دیگر روحانى و ملکوتى است، جائى براى این شبهه باقىنمىماند انسان در وراى شخصیت ظاهرى خود شخصیت دیگرى دارد که باطنىاست و همان شخصیتباطنى است که احیانا موجب صلاحیت او براى ایجادارتباط با عالم روحانى بالا خواهد بود زیرا مبدا وى از آنجاست ومقصد نیز بدانجا ختم مىشود (16) .
پىنوشت:
1- تفسیر نمونه: ج13، ص 173.
2- بحارالانوار: ج18، ص 256.
3- همان مدرک: ص 261.
4- علامه طباطبائى: المیزان، ج13.
5- نساء: 163.
6- تاریخ قرآن کریم: ص 32.
7- تفسیر نمونه: ج27، ص 100.
8- همان مدرک: ج17، ص 348.
9- مفاتیح الغیب: ص 13.
10- شعراء: 193 - 95.
11- بقره: 97.
12- نحل: 102.
13- علامه طباطبائى: المیزان، ج15، ص 481.
14- بحارالانوار: ج18، ص 256.
15- تفسیر نمونه: ج20، ص 499.
16- التمهید:: ج1، ص 8.
پنجم: چگونه پیامبران مىفهمیدند که آنچه مىشنوند، وحى الهى است؟
از دو طریق پیامبران آگاه مىشدند:
1 - در آن حالتیک نوع مکاشفه باطنى و احساس درونى که انسان را بهقطع و یقین کامل مىرساند و هرگونه شک و شبهه را زائل مىکرد، بهپیامبران دست مىداد. امام صادق(ع) مىفرماید: «پیامبر نمىدانستجبرئیل از طرف خداست مگر از طریق توفیق الهى».
2 - آغاز وحى ممکن استبا مسائل خارق عادتى توام بوده که جز بهنیروى پروردگار ممکن نیست همانگونه که موسى(ع) آتش را از میاندرختسبز مشاهده کرد از آن فهمید که مساله یک مساله الهى واعجازآمیز بوده است (1) .
از بعضى روایات استفاده مىشود هنگامى که وحى بر پیامبر(ص) ازطریقه فرشته وحى نازل مىشد، حال پیامبر عادى بود اما هنگامى کهارتباط مستقیم و بدون واسطه برقرار مىگشت، پیامبر(ص) سنگینىفوقالعادهاى احساس مىکرد تا آنجا که مدهوش مىشد.
از امام صادق(ع) نقل شده که از حضرتش پرسیدند: آن حالت مدهوش کهبه پیامبر(ص) هنگام وحى دست مىداد، چه بود؟ فرمود: این در هنگامىبود که در میان او و خداوند هیچکس واسطه نبود و خداوند مستقیما براو تجلى مىکرد (2) .
از «ابن عباس» تفسیرى براى مدهوش شدن رسول خدا(ص) هنگام نزولوحى دیده مىشود.
او مىگوید:
«هنگامى که وحى به پیامبر(ص) نازل مىشد، احساس درد شدیدى مىکرد وسر مبارکش درد مىگرفت و در خود سنگینى فوقالعاده مىیافت، و اینهمان است که قرآن مىگوید ما به زودى بر تو گفتار سنگینى القاءمىکنیم» (3) .
«علامه طباطبائى»(ره) در «المیزان» مىگوید:
«آن قسم از کلام الهى که نامش را وحى گویند، ذاتا مشخص و معین استو هیچگونه شک و تردیدى در آن پیش نمىآید زیرا در آن صورت حجابىبین بنده و پروردگار نیست و وقوع اشتباه در آن از محالات محسوباست.
لکن قسم دیگر آن که از پشتحجاب تحقق پیدا مىکند، البته احتیاج بهممیزى دارد که راه اشتباه را در آن مسدود نماید و آن بناچار بایدبه وحى منتهى شود. اما امتیاز کلام ملکى از کلام شیطانى این است کهخاطر ملکى ملازم با شرح صدر بوده و به مغفرت و فضل الهى دعوت وبالاخره منتهى به چیزى مىشود که مطابق دین یعنى معارف مذکور درقرآن و سنت نبوى مىباشد.
از طرف دیگر خاطر شیطانى ملازم ضیق صدر مىباشد و به متابعت هواىنفس دعوت مىکند و بالاخره منتهى به چیزى مىشود که مخالف دین ومعارف آن و همچنین مخالف فطرت انسانى باشد.
البته انبیاى الهى و کسانى که مانند آنان از مقربین الهى محسوبمىشوند، بعضا ممکن است ملک و شیطان را مشاهده کنند و آنها را درعین مشاهده بشناسند و چنانکه قرآن از آدم و ابراهیم و... حکایتمىکند» (4) .
ششم: فرق نزول وحى بر پیامبر اسلام و سایر انبیا چیست ؟
اصل این که قبل از پیامبر اسلام(ص) بر انبیاى دیگر وحى مىشد ازمسلمات است قرآن در این باره مىفرماید: (...اوحینا الیک کمااوحینا الى نوح والنبیین من بعده...) (5) .
مجموعا نام حدود 26 نبى از انبیا در موارد متعددى از قرآن آمدهاست که به آنان و همچنین انبیاى دیگر وحى نازل مىگردید و میان وحىبه انبیاى گذشته و وحى به پیامبر اسلام(ص) در اصل مدلول وحى تفاوتىوجود نداشت ولى نزول وحى بر پیامبر اسلام(ص) غالبا به وسیلهجبرئیل(ع) صورت مىگرفت درحالى که وحى بر انبیاى دیگر گاهى در خوابو گاهى از پس پرده و گاهى به وسیله فرشته وحى انجام مىگرفت (6) .
هفتم: فلسفه انقطاع موقت وحى چه بود ؟
از جمله سوالات در مورد وحى بر پیامبر اسلام(ص) این است که چرا وحىموقتا قطع مىشد؟
در پاسخ باید گفت: از برخى آیات روشن مىشود که پیامبر(ص) هرچهدارد از خداستحتى در نزول وحى از خود اختیارى ندارد هر زمان خدابخواهد وحى قطع مىشود و یا برقرار مىشود شاید علت این باشد کهپاسخى بوده به آنهائى که از پیامبر تقاضاى معجزاتى اقتراحى طبقمیل خود داشتند یا پیشنهاد تغییر آیهاى را مىکردند مىفرمود در اینمورد اختیارى از خود ندارم (7) .
هشتم: آیا قطع شدن وحى محرومیتبزرگى براى انسانها نیست ؟
نزول وحى و ارتباط با عالم غیب و ماوراى طبیعت علاوه بر این کهموهبت و افتخارى استبراى جهان بشریت روزنه امیدى براى همه مومنانراستین محسوب مىشود. آیا قطع شدن این راه ارتباطى و بسته شدن اینروزنه امید محرومیتبزرگى براى انسانهائى که بعد از رحلت پیامبرخاتم زندگى مىکنند، محسوب نخواهد شد ؟
پاسخ
اولا: وحى و ارتباط با عالم غیب وسیلهاى استبراى درک حقائق اماهنگامى که گفتنىها گفته شد و همه نیازمندیها تا دامنه قیامت دراصول کلى و تعلیمات جامع پیامبر خاتم بیان گردید، قطع این راهارتباطى دیگر مشکلى ایجاد نمىکند. ثانیا: آنچه بعد از ختم نبوتبراى همیشه قطع مىشود، مساله وحى براى شریعت تازه و یا تکمیلشریعتسابق است نه هرگونه ارتباط با ماوراى جهان طبیعت. زیرا همامامان با عالم غیب ارتباط دارند و هم مومنان راستین که بر اثرتهذیب نفس حجابها را از دل کنار زدهاند و به مقام کشف و شهود نائلگشتهاند (8) . فیلسوف بزرگ «ملا صدرا» در این زمینه مىگوید:
«وحى یعنى نزول فرشته بر گوش و دل به منظور ماموریت و پیامبرىهرچند منقطع شده است و فرشتهاى بر کسى نازل نمىشود و او را ماموراجراى فرمانى نمىکند، زیرا به حکم «اکملت لکم دینکم» آنچه ازاین راه باید به بشر برسد، رسیده است ولى باب الهام و اشراق هرگزبسته نشده و نخواهد شد و ممکن نیست این راه مسدود گردد» (9) .
نهم: اسامى جبرئیل در قرآن و نحوه نزول آن بر پیامبر اسلام(ص)چگونه بود؟
درجائى قرآن جبرئیل را «روحالامین» مىنامد آنجائى که مىفرماید:(نزل به الروح الامین على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربىمبین) (10) .
«علامه طباطبائى»(ره) مىفرماید: مراد از روح الامینجبرئیل است که فرشته وحى مىباشد به دلیل آیه (...من کان عدوالجبریل فانه نزله على قلبک باذن الله... ) (11)
و در جاى دیگر او را «روحالقدس» خوانده: (قل نزله روح القدس منربک بالحق... ) (12) .
علت این که چرا جبرئیل را امین خوانده، علامه طباطبائى در پاسخمىگوید: «دلالت دارد بر این که او مورد اعتماد خداى تعالى و امیندر رساندن رسالت او به پیامبر اوست نه چیزى از پیام او را تغییرمىدهد و نه جابجا و تحریف مىکند. نه عمدا و نه سهوا و نه دچارفراموشى مىشود چون منزه از منقصتهاست» (13) .
اما نحوه نزول جبرئیل بر حضرت رسول(ص) بسیار مودبانه و توام بااحترام بود. امام صادق(ع) دراینباره مىفرماید: «هنگامى که جبرئیلخدمت پیامبر(ص) مىآمد همچون بندگان در برابر حضرتش مىنشست و هرگزبدون اجازه وارد نمىشد» (14) .
دهم: سابقه وحى
سابقه وحى و نبوت همزمان تمدن بشرى است. امتى در جهان نبوده که درآن پیامبرى نباشد.
(و ان من امه الا خلا فیها نذیر) «(امتى نبود که در میان آنها بیمدهنده و راهنمائى نباشد».
على (ع) در نهجالبلاغه مىفرماید:
«...خداوند پیامبران را از پدران نیک و مادران پاک فرستاد وقتىیکى از دنیا رفت، دیگرى پس از او براى نشر دین خدا بپا مىخاست».
یازدهم: دلائل منکرین وحى چیست ؟
برخى مىگویند: وحى برخلاف علم استیعنى همین اندازه که علوم طبیعىچیزى را ثابت نکرد، کافى است که آن را انکار کنیم چون مطلبى براىما قابل قبول است که با معیارهاى علوم تجربى ثابتشده باشد. ازاین گذشته، در بررسیها و پژوهشهاى علمى درباره جسم و روان انسانبه حس مرموزى که بتواند ما را به جهان ماوراى طبیعت مربوط کند،برخورد نکردهایم پیامبران از جنس ما بودهاند چگونه مىتوان باورکرد که آنها احساس ادراکى ماوراى احساسات و ادراکات ما داشتهاند.
چه چیزى در آنها وجود دارد که ما فاقد آن هستیم ؟
پاسخ
قلمرو علم (علوم طبیعى و تجربى که غرض آنها مىباشد) جهان ماده استمعیارها و ابزارهائى که براى مباحث علمى پذیرفته شده آزمایشگاههاو تلسکوپها و سالنهاى تشریح، همه در همین محدوده کار مىکند و درخارج از محدوده عالم ماده نمىتواند سخن بگوید چون این معیارهاتوانائى محدود و قلمرو خاصى دارند. بلکه ابزار و یک علوم طبیعىنیز براى علم دیگر فاقد توانائى و کاربرد استبه عنوان مثال اگرمیکروب سل را در پشت تلسکوپهاى عظیم نجومى نبینیم نمىتوانیم آن راانکار کنیم. ابزار شناخت در هرجا متناسب همان علم است و ابزارشناختبراى ماوراى طبیعت چیزى جز استدلالات نیرومند عقلى که راه رابه سوى آن جهان بزرگ باز مىکند، نخواهد بود.
پس با عدم درک وحى از طریق علوم طبیعى نباید به انکار آن حکم کرداز اینرو وجود وحى و حقیقت آن را باید با دلائل عقلى اثبات کرد وپى برد (15) .
اما کسانى که دنیا را مادى صرف مىدانند، مىگویند:
«تناسبى بین عالم بالا و عالم پائین وجود ندارد. عالم بالا عالمروحانى و لطیف و نورانى ولى عالم پائین عالمى مادى و کدر است ولذا علاقه و واسطهاى بین عالم بالا و پائین وجود ندارد که بین ایندو ارتباط برقرار شود.
پاسخ
اگر ما وجود برزخى و میانه انسان را که داراى دو جنبه است،بشناسیم و بدانیم که از یک طرف جسمانى و داراى ویژگىهاى مادى استو از جنبه دیگر روحانى و ملکوتى است، جائى براى این شبهه باقىنمىماند انسان در وراى شخصیت ظاهرى خود شخصیت دیگرى دارد که باطنىاست و همان شخصیتباطنى است که احیانا موجب صلاحیت او براى ایجادارتباط با عالم روحانى بالا خواهد بود زیرا مبدا وى از آنجاست ومقصد نیز بدانجا ختم مىشود (16) .
پىنوشت:
1- تفسیر نمونه: ج13، ص 173.
2- بحارالانوار: ج18، ص 256.
3- همان مدرک: ص 261.
4- علامه طباطبائى: المیزان، ج13.
5- نساء: 163.
6- تاریخ قرآن کریم: ص 32.
7- تفسیر نمونه: ج27، ص 100.
8- همان مدرک: ج17، ص 348.
9- مفاتیح الغیب: ص 13.
10- شعراء: 193 - 95.
11- بقره: 97.
12- نحل: 102.
13- علامه طباطبائى: المیزان، ج15، ص 481.
14- بحارالانوار: ج18، ص 256.
15- تفسیر نمونه: ج20، ص 499.
16- التمهید:: ج1، ص 8.