آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

«برهان رب‏» در سرگذشت ‏یوسف(ع)
(و راودته التى هو فى بیتها عن نفسه وغلقت الابواب و قالت هیت لک قال معاذ الله انه ربى احسن مثواى انه لا یفلح‏الظالمون) (یوسف: 23).
«بانوى خانه از در حیله وارد شد تا یوسف را به سوى خویش کشد (وکام گیرد)
و درها را محکم بست و گفت: بیا! یوسف گفت: پناه به خدا مى‏برم (که به‏سرپرست‏خود خیانت کنم زیرا) او صاحب من است و مرا در خانه خود گرامى داشته‏و یقینا ستمکاران رستگار نمى‏شوند».
(و لقد همت‏به و هم بها لولا ان راى برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوءوالفحشاء انه من عبادنا المخلصین) (یوسف: 24).
«آن زن قصد یوسف کرد و یوسف، اگر برهان خدا را نمى‏دید، او نیز قصد آن زن‏مى‏کرد.
این‏چنین از یوسف بدیها و زشتیها را دور مى‏سازیم که او از بندگان خالص‏ماست‏». در سرگذشت‏یوسف که مجموع آن در سوره‏اى به نام او، وارد شده است،تفسیر آیه دوم از دو آیه یاد شده در این صفحه حائز اهمیت است، زیرا آیه‏درحالى که بر عصمت او گواهى مى‏دهد، از نظر برخى مفاد دیگرى دارد.
آیه نخست‏حاکى است که همسر عزیز، یوسف را در مقابل عمل انجام شده قرارداد، خانه را خلوت کرد و یوسف را به خلوت خانه‏اى هدایت نمود، و براى‏جلوگیرى از ورود افراد در را محکم بست، و خواست‏با گرفتن کام، دامن یوسف‏را با حیله و تزویر آلوده سازد.
او نخست در پاسخ لفظى خود دو جمله را بر زبان جارى کرد و گفت:
1 - «معاذ الله‏» به خدا پناه مى‏برم.
2 - «انه ربى احسن مثواى‏» همسر تو صاحب من است و من غلام او. او در حق من‏نیکى کرده است.
وقتى این دو پاسخ مفید واقع نشد، و همسر عزیز درگرفتن کام اصرار ورزید،قرآن مرحله پاسخ عملى یوسف را در ضمن آیه دوم از دو آیه، مورد نظر، چنین‏مى‏فرماید: (و لقد همت‏به و هم بها لولا ان راى برهان ربه کذلک لنصرف عنه‏السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین).
«هم‏» در زبان عرب به معناى عزم و اراده است. اکنون باید دید متعلق اراده‏چه بوده است؟
در اینجا دو احتمال وجود دارد:
1 - متعلق اراده در هر دو طرف عمل جنسى باشد; با این تفاوت که همسر عزیزتصمیم به این کار گرفت و تا آخر هم بر تصمیم خود باقى ماند، ولى موفق نشد;اما از جانب یوسف، تصمیم شانى و تعلیقى بود و آن این که اگر برهان‏پروردگار خود را نمى‏دید، تصمیم به این کار مى‏گرفت و چون برهان پروردگارش‏را دید، چنین تصمیمى نگرفت. در این صورت تقدیر آیه چنین مى‏شود:
الف )(ولقد همت‏به) :همسر عزیز تصمیم بر کار زشت گرفت.
ب ) (و لولا ان راى برهان ربه لهم بها): یوسف نیز اگر برهان پروردگارش رانمى‏دید، چنین تصمیمى مى‏گرفت.
در واقع متن آیه چنین است: (و هم بها لولا راى برهان ربه) و این که مى‏گوئیم تقدیر آیه چنین است، به خاطر آن است که «لولا» براى خود جواب مى‏طلبد و صدر جمله، قرینه بر این جواب محذوف است و با آوردن جمله (و هم‏بها) پیش از کلمه «و لولا» از جواب بى‏نیاز شدیم.
ولى جمله او جز «لهم بها» چیزى نیست، ولى به خاطر صدر جمله، جواب محذوف شده و در نتیجه، معناى آیه چنین است که تصمیم زلیخا مطلق بوده، درحالى که اراده یوسف معلق به شرط شده است و با عدم تحقق شرط، اراده نیز منتفى گشته است. به این ترتیب دامن یوسف از هرگونه آلودگى حتى آلودگى به مراحل اراده‏و تصمیم پاک مانده است.
بیانى به این نحو، در روایتى از امام رضا(ع) نیز وارد شده است. حضرت درپاسخ سوال مامون چنین فرمود: (و لقد همت‏به و لولا ان راى برهان ربه لهم‏بها کما همت‏به، لکنه کان معصوما والمعصوم لا یهم بذنب و لا یاتیه) (1) .
«همسر عزیز اراده کرد و اگر یوسف برهان پروردگار خود را ندیده بود، اونیز تصمیم مى‏گرفت; لکن او معصوم بود و معصوم، نه تنها گناه نمى‏کند، بلکه‏تصمیم بر آن نیز نمى‏گیرد».
تفسیر جمله به شکلى دیگر
گاهى جمله (و لقد همت‏به و هم بها لولا ان راى برهان ربه) به نحو دیگرى نیز تفسیر مى‏شود و آن این که مقصود از «هم‏» درهر دو طرف، تصمیم به «زدن‏» بوده است، زیرا سنت کلى در میان عاشقان این‏است که اگر عاشقى در آستانه شکست قرار گرفت، به نوعى -از بدگوئى زبانى‏گرفته تا زدن و کشتن- از معشوق انتقام مى‏گیرد و همسر عزیزخواست، از این‏راه انتقام خود را از معشوق سرکش باز ستاند (2) .
در این لحظات، یوسف نیز خواست از خود دفاع کند و به اصطلاح با او گلاویزشود، ولى ناگهان متوجه شد که این کار ممکن است‏به ضرر او تمام شود; زیراگلاویزى بدون ضرب و جرح نخواهد بود. در این صورت عاشق شکست‏خورده براى اخذانتقام، مضروب و یا مجروح شدن خود را دستاویز قرار داده و معشوق خود رامتهم به عمل ناروا مى‏کند و مى‏گوید: «او مى‏خواست‏با من کارى زشت صورت دهدو من دفاع کردم براى همین او مرا زد و مضروب و مجروح ساخت‏». به همین جهت‏یوسف از تصمیم خود منصرف گردید. گاهى براى تایید این نظر گفته مى‏شود:
جمله‏هاى «همت‏به‏» و «هم بها» را نمى‏توان به معناى اراده کام‏گیرى تفسیرکرد; زیرا پیش از این جمله، تمام مراحلى که ممکن بود همسر عزیز براى جلب‏موافقت‏یوسف طى کند، ذکر شده; حتى این که صریحا به او گفت: (هیت لک); بااین تصریح دیگر نیاز ندارد که مساله تصمیم بر انجام عمل دو مرتبه تکرارشود. ما در عین حال که نظر دوم را رد نمى‏کنیم، ولى تایید اخیر را نیزنمى‏پذیریم. زیرا تایید مزبور در صورتى موجه است که تکرار موضوع بى‏فایده‏باشد، ولى اگر تکرار مطلب سابق، مقدمه براى بیان مطلب دیگر باشد، در این‏صورت تکرار بى‏فایده نبوده، بلکه مستحسن و زیبا خواهد بود.
توضیح این که آیه ما قبل: (و راودته التى) بیانگر کشمکش طرفین است و این‏که میل و درخواست از یک طرف و رد و امتناع از طرف دیگر به اوج خود رسید;ولى هرگز دو مطلب مهمى که آیه دوم و سوم بیانگر آن مى‏باشد، در آن بیان‏نشده است و این دو مطلب عبارتند از:
1 - علت این امتناع چه بود؟
2 - چگونه یوسف از «مخمصه‏» نجات یافت؟
قرآن براى بازگوئى این دو مطلب، بار دیگر بر مى‏گردد و اصل مساله را مجددابه عنوان مقدمه مطرح مى‏کند تا بتواند آن دو مطلب را بیان نماید، از این‏روپس از جمله «همت‏به و هم بها» هر دو را متذکر مى‏گردد.
درباره موضوع نخست (علت نجات او) مى‏فرماید: (لولا ان راى برهان ربه کذلک‏لنصرف عنه السوء والفحشاء انه من عبادنا المخلصین).
و درباره موضوع دوم مى‏فرماید: (واستبقا الباب و قدت قمیصه من دبر).
همان‏طور که ملاحظه مى‏فرمائید: تکرار مساله و این که، «عزم‏» و تصمیمى ازناحیه همسر عزیز صورت گرفت، به خاطر بیان دو مطلب مهمى است که خواننده‏داستان در انتظار آن به‏سر مى‏برد و بازگشت‏به اصل موضوع، به خاطر یان‏نتائج‏یک کار رایج است.
نویسنده وجه دیگرى براى تایید نظریه «عبده‏» ارائه کننده (نظریه دوم)
افزوده است و آن این که اگر بگوئیم مقصود از «هم‏» در دو مورد همان زد وخورد است، در این صورت دو لفظ «سوء» و «فحشاء» در آیه، دو معناى‏جداگانه خواهند داشت و مقصود از اولى «ضرب‏» و مقصود از دومى «عمل خلاف‏عفت‏» خواهد بود; ولى اگر بگوئیم مقصود از آن «عمل خلاف عفت‏» است، در این‏صورت این دو لفظ معناى واحدى خواهند داشت که با فصاحت قرآن سازگار نیست.
این توجیه نیز چندان استوار نیست، زیرا گذشته بر این که تکرار براى تاکیدو یا تفنن در عبارت، در برخى مواقع مایه فصاحت است، در نظریه اول نیز این‏دو لفظ، مى‏تواند دو معناى مختلف داشته باشد; زیرا مى‏توان گفت: مقصود از«سوء» خیانت در حق صاحبش و مقصود از «فحشاء» عمل خلاف عفت است و خداونددر پرتو «برهان رب‏» او را از هر دو گناه، باز داشت و به تعبیر قرآن هردو را از او برطرف کرد. زیرا بر آمیزش با زن شوهردار، دو عنوان منطبق‏مى‏شود، چون در عین این که «فحشاء» است، خیانت‏به حقوق مرد نیز هست، ولى‏بر آمیزش با زن بى‏شوهر -بدون اکراه زن- فقط یک عنوان منطبق مى‏باشد.
مقصود از «برهان رب‏» چیست؟
«برهان‏» در لغت عرب به معناى «حجت‏» قاطع و گواه روشنگر و مبین حقیقت‏است (3) و هر چیزى که شک و تردید را قطع کند و حقیقت را روشن کند و به‏اصطلاح، مفید علم و یقین گردد، به آن «برهان‏» مى‏گویند.
اگر قرآن معجزه را برهان مى‏نامد و مى‏فرماید: (فذانک برهانان من ربک الى‏فرعون و ملائه)(قصص:32) «عصا و ید بیضا دو گواهند بر رسالت تو از جانب‏پروردگارت به سوى فرعون و طائفه‏اش‏».
و اگر قرآن خود را «برهان‏» مى‏خواند و مى‏فرماید: (یا ایها الناس قدجائکم برهان من ربکم)(نساء: 174) «اى مردم، براى شما از جانب پروردگارتان‏گواهى آمده است‏».
و اگر قرآن به مشرکان مى‏گوید: (االه مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین)(نمل: 64) «آیا خدائى، جز «الله‏» هست؟ بگو: اگر راست مى‏گوئید،دلیل و گواه خود را بیاورید».
و اگر قرآن مى‏گوید:....
همه و همه به خاطر این است که معجزه، حجت‏برنده و دلیل قاطع بر حقانیت‏آورنده آن است، چنان که وجود پیامبر در آن محیط و آوردن کتابى که همه‏بلیغان عرب در برابر آن عاجز و ناتوان گشتند، خود گواه قاطع و دلیل روشنگرحقیقت است و ثابت مى‏کند که این شخصیت، میوه باغ دیگر، تربیت‏یافته مقامى‏بالاتر و برتر از محیط مکه و یا جهان ماده مى‏باشد.
با توجه به معناى «برهان‏» از نظر لغت و قرآن، باید دید مقصود از این‏مفهوم کلى چیست؟ در اینجا مفسران وجوهى را یادآور شده‏اند که بسیارى ازآنها نااستوار است، مانند:
1 - آگاهى یوسف از تحریم زنا و عذابى که بر آن مترتب است.
2 - صفات برجسته که در پیامبران و برگزیدگان هست و آنان را به عفت و صیانت‏نفس از پلیدى دعوت مى‏نماید (4) .
به‏طور مسلم علم عادى از تحریم زنا و مفاسد اخروى آن -در آن شرائط- به‏تنهائى نمى‏تواند کارى از پیش ببرد، صفات برجسته تا تکیه‏گاهى محکم و استوارنداشته باشد، در برابر امواج شکننده طوفان غرائز در محیطهاى مناسب وآماده، خرد و شکسته مى‏شود.
گروهى برهان را به نبوت، برخى آن را به عصمت و طائفه‏اى به لفظ و امدادغیبى تفسیر کرده‏اند و شاید همگى به یک حقیقت رجوع کند.
ولى مى‏توان گفت که مقصود از آن، تجسم واقعیت فحشاء و نتائج وحشتناک آن درزندگى دنیوى و اخروى است و یک‏چنین تجسمى در پرتو نبوت، عصمت و الطاف غیبى‏الهى رخ مى‏دهد. رویت چنین واقعیتى که قرآن درباره آن مى‏فرماید: (راى‏برهان ربه) افق را در نظر او آن‏چنان روشن کرد که زمینه کوچکى از شک وتردید نیز در دل او باقى نماند.
و به دیگر سخن: همان‏طور که حجتهاى عقلى، افق را در نظر انسان روشن مى‏سازدو به انسان جزم و قاطعیت مى‏بخشد، همچنین رویت واقعیت عمل که از لوازم‏نبوت، عصمت و الطاف الهى است، به او روشنى بخشیده و قاطعیت مى‏دهد و براى‏همین جهت، ریشه اندیشه انجام آن را در مغز، مى‏سوزاند.
نظریات بى‏پایه در تفسیر «برهان رب‏» در اینجا برخى از مفسران براى‏«برهان رب‏» معانى دیگرى گفته‏اند که هرگز با مقام نبوت و عصمت پیامبران‏سازگار نیست و احیانا، خامه از نوشتن آنها شرم دارد و غالبا احادیث‏اسرائیلى، الهامگر این نوع توجیهات و تفسیرات شده است و با عرض پوزش‏نمونه‏هائى را نقل مى‏کنیم: 1 - پرنده‏اى بر شانه یوسف نشست و به گوش او گفت:
«مکن که اگر انجام دهى از درجه پیامبرى تنزل خواهى کرد».
2 - یوسف، یعقوب را درحالى که انگشت‏خود را به دندان گرفته است مشاهده کردکه به او مى‏گوید: «آیا مرا نمى‏بینى؟».
3 - یوسف از درون خود صدائى شنید که «نام تو در دیوان پیامبران است،مى‏خواهى کار سفیهان را انجام دهى؟».
4 - دستى را دید که از دیوار بیرون آمد و بر آن نوشته بود: (لا تقربواالزنا انه کان فاحشه و ساء سبیلا)(اسراء: 32).
5 - سقف شکافت و صورت زیبائى را مشاهده کرد که مى‏گوید : «اى پیامبر عصمت،این کار را مکن که تو معصومى‏»!.
6 - سر به زیر افکند و در روى زمین دید نوشته است: (من یعمل سوء یجزبه)(نساء: 123).
7 - فرشته‏اى آمد و پرهاى خود را بر پشت‏یوسف مالید و شهوت او از سرانگشتان پایش درآمد.
8 - او پادشاه را دید که مى‏گوید: «تو در خانه ما هستى و کار خلاف انجام‏مى‏دهى؟ ».
9 - حجابى میان یوسف و زلیخا پدید آمد و هیچ‏یک همدیگر را ندیدند.
10 - فرشته‏اى از فرشتگان بهشت را دید و در زیبائى او غرق شد و گفت: «تواز آنچه کسى هستى؟« گفت: «آن کس که زنا نکند».
11 - پرنده‏اى پرید و صدا زد: «یوسف! شتاب مکن، او درآینده براى تو حلال‏خواهد شد، او براى تو آفریده شده است‏».
12 - یوسف چاهى را که در آن زندانى شده بود، دید که در کنار آن فرشته‏اى‏ایستاده و مى‏گوید: «یوسف این چاه را فراموش کرده‏اى؟».
13 - او زلیخا را در زشت‏ترین صورت دید و از او فرار کرد.
14 - او انسانى را دید که به او مى‏گوید: «به سمت راست‏خود نگاه کن‏»،ناگهان اژدهاى عظیمى را دید که مى‏گوید: «زناکار فردا در شکم من است‏»، ازاین جهت فرار کرد (5) .
ما پیرامون این نظریات یک سخن مى‏گوئیم و آن این که چه شده که این دایه‏هاى‏مهربان‏تر از مادر، یوسف را متهم به آماده شدن بر کار زشت مى‏کنند؟ چیزى که‏هست مى‏گویند:
دستى از غیب ظاهر شده، او را از انجام کار بازداشته است! یک چنین بازدارى قهرى، چه ارزشى مى‏تواند داشته باشد؟! درحالى که قهرمان گفتار ما کسى است‏که تمام کسانى که در اطراف سرگذشت او بودند، به برائت و پاکدامنى او شهادت داده‏اند: 1 - خدا بلافاصله پس از این جریان درباره او مى‏گوید: (انه من‏عبادنا المخلصین)(یوسف: 24).
2 - شاهدى از خاندان زلیخا براى شناسائى مجرم، راهنمائى کرد که اگر پیراهن‏یوسف از پشت‏سر دریده شده باشد، یوسف راستگوست و زلیخا دروغگو و اتفاقاچنین نیز بود(شرح این موضوع بعدا خواهد آمد).
3 - عزیز مصر به زلیخا گفت: (انه من کیدکن ان کیدکن عظیم; یوسف اعرض عن‏هذا) «این صحنه‏سازى حیله‏اى از حیله‏هاى زنانه و حیله‏هاى شما زنان بزرگ‏است! اى یوسف این جریان را نادیده بگیر».
4 - زنان مصر که با زلیخا در رابطه بودند، گفتند: (حاش لله ما علمنا علیه‏من سوء)(یوسف: 51)«منزه است‏خدا، مادرباره یوسف بدى سراغ نداریم‏».
5 - خود زلیخا گفت: (الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقین)(یوسف:51) «الان حق آشکار گردید، من بودم که او را به سوى خودخواندم و او از راستگویان است‏».
و در جاى دیگر صراحتا مى‏گوید: (و لقد راودته عن نفسه فاستعصم) (6) .(یوسف:
32) «من او را به سوى خود خواندم، ولى او خوددارى کرد».
بااین شهادتها و گواهیها چگونه مى‏توان به آن نظریات سست و بى‏پایه اعتمادکرد؟ زیرا مفاد آنها این است که یوسف تا لب پرتگاه رفته و مقدمات آن راانجام داده، ولى مانع غیبى او را از عمل زشت‏بازداشته است; درحالى که اگریکى از این مقدمات انجام گرفته بود، هرگز زلیخا نمى‏گفت: (و لقد راودته عن‏نفسه فاستعصم). نیز اگر یکى از این کارها انجام گرفته بود، خدا توبه او رانقل مى‏کرد، چنان که توبه آدم و ایوب را از ترک اولى، نقل کرده است.
شگفت این‏جاست که نقل کنندگان این احتمالات، در نسبت دادن گناه به انبیاکاملا جرى و بى‏پروا هستند، درحالى که اگر مسلمانى یک دهم این گناهان را به‏یکى از صحابه پیامبر نسبت دهد، او را ملحد مى‏دانند. گوئى صحابه پیامبر، ازنظر عصمت و تقوا بسیار برتر از انبیا هستند.
چیزى که این مفسران را به چنین وجوه بى‏پایه‏اى هدایت کرده، این است که آنان‏جمله «و هم بها» را مانند جمله پیشین و همت‏به‏» مستقل دانسته‏اند. طبعامفادش این است که زلیخا و یوسف هر دو هماهنگ با هم تا مرز گناه رفتند،چیزى که هست‏یوسف برهان رب را دید و منصرف شد، ولى براى زلیخا چنین رویتى‏انجام نگرفت. مفاد آیه از نظر این گروه این است که «وهمت‏به و هم بها لولاان راى برهان ربه لفعل‏» و به خاطر چنین تفسیرى ناچار شدند، این وجوه راکه از احبار یهودى و راهبان مسیحى که وارد احادیث مسلمین شده است،بپذیرند. درحالى که ما در گذشته گفتیم: (لولا ان راى برهان ربه) قید جمله‏دوم «هم بها» است و این که زجاج مى‏گوید: «جواب لولا مقدم نمى‏شود»،برفرض صحت، مشکلى تولید نمى‏کند، زیرا جواب لولا مقدم نشده و هرگز «هم‏لها» جواب لولا نیست، بلکه جواب لولا، محذوف است، به قرینه جمله پیشین ومفاد جمله، همان‏طور که یادآور شدیم چنین است: «اقسم و لقد همت‏به واقسم لولا ان راى برهان ربه لهم بها» مانند: «والله لاضربنه ان‏یضربنى‏» مسلما جزاى «ان یضربنى‏» محذوف است و جمله متقدم گواه بر آن‏است; تو گوئى چنین مى‏گوید: «والله و... ان یضربنى لاضربنه‏».
ظاهر آیه (و کذلک لنصرف عنه السوء والفحشاء) هم این است که یوسف سراغ سوءو فحشاء نرفته بود، بلکه این سوء و فحشاء بود که سراغ او آمده بود و خدااین دو بلا را از او برطرف کرد و مى‏فرماید: ما بدى و زشتى را از اوبرگرداندیم، نه این که ما یوسف را از توجه به آن‏دو بازداشتیم و در آیه‏دیگر نیز این نکته مشاهده مى‏شود که یوسف در مناجات خود با خدا مى‏گوید:
«پروردگارا حیله آنها را از من برگردان‏»، آنجا که مى‏فرماید: (الا تصرف‏عنى کیدکن اصب الیهن و اکن من الجاهلین; فاستجاب له ربه فصرف عنه کیدهن‏انه هو السمیع العلیم)(یوسف: 33 - 34).
«اگر حیله آنها را از من برنگردانى، به سوى آنان میل مى‏کنم و از نادانهامى‏شوم. خدا دعاى او را پذیرفت و حیله آنها را برطرف کرد، حقیقتا او شنوا وداناست‏».
پى‏نوشت‏ها:
1- نورالثقلین، ج‏2، ص 419.
2- المنار، ج‏12، ص 278.
3- ابن منظور در «لسان العرب‏» مى‏گوید: «البرهان: الحجه الفاصله البینه‏یقال: برهن یبرهن برهنه اذا جاء بحجه قاطعه لرد الخصم‏»(ج‏13، ص 51)«برهان آن دلیل فیصله دهنده اختلاف و روشنگر است. عرب مى‏گوید: فلانى اقامه‏برهان کرد یعنى دلیلى آورد که عناد طرف را قطع نمود».
4- مجمع البیان، ج‏3، ص 225.
5- تفسیر سوره یوسف، از غزالى.
6- فخر رازى، التفسیر الکبیر، (مفاتیح الغیب)، ج‏18، ص 116.

تبلیغات