آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

(کانت) (1) از فلاسفه بزرگ غرب، بناى اساسى اخلاق را قضایاى اخلاقى پیشینى مى‏داندکه زائیده عقل انسانى مى‏باشد و به هیچ وجه از تجربه و آزمایش نشات نگرفته است‏و به‏طور کلى از نظر «کانت‏» وظیفه اولیه فیلسوف اخلاقى باید این باشد که عناصرپیشینى از معرفت اخلاقى را شناسائى و منشا آنها را پیدا کرده، نشان دهد.مثلا معانى تعهد را نباید در طبیعت انسان یا در اوضاع و شرائط عالمى که در آن‏قرار دارد جستجو کرد، بلکه باید آن را به نحو پیشینى در مفاهیم عقل(عملى)محض جست (2) .
پس «کانت‏» اصالت تجربه را در اخلاق رد مى‏کند، کانت در بخش اول کتاب خود:«اساس ما بعدالطبیعه اخلاق‏» مى‏نویسد:
«در میان تمام آنچه که تصور آن ممکن است، در عالم و بلکه در خارج عالم به‏طورکلى چیزى وجود ندارد که بتوان آن را بدون قید و شرط خیر و خوب شمرد مگر اراده‏خیر (3) .
خود «کانت‏» عبارت بالا را در همان کتاب چنین توضیح مى‏دهد که مثلا هوشمندى وشجاعت و استقامت در کارها امورى هستند که از جهات مختلف مى‏توان آنها را خوب‏شمرد ولى همین مواهب طبیعى ممکن است مبدل به نهایت‏شر و بدى شوند در صورتى که‏اراده‏اى که آنها را به کار مى‏گیرد، اراده خوبى نباشد حتى اعتدال در عواطف وانفعالات که متقدمین آن را بدون شرط خیر مى‏دانستند، نمى‏توان آن را بدون شرط خیرشمرد. زیرا بدون اراده خیر همین امور گاهى به عنوان اشیاء بد تلقى مى‏شود. مثلاخونسردى و تسلط بر نفس مجرم، نه تنها او را خطرناک‏تر مى‏کند، بلکه در چشم ما نیزشریرتر از مجرم عادى جلوه مى‏نماید. و به تعبیر دیگر مى‏توان کلام کانت را چنین‏بیان کرد:
«هر چیزى که متصف به خوبى و خیر مى‏شود، در رابطه با چیز دیگرى خیر است ونمى‏توان آن را نسبت‏به هر چیز و در هر حال خیر دانست. مثلا لیوان آب سرد براى‏فرد تشنه‏اى در هواى گرم خوب است اما همان لیوان آب سرد براى شخص سرماخورده‏اى درهواى سرد نه تنها خوب نیست، بلکه احیانا بد و شریر مى‏باشد اما اراده خیر تنهاچیزى است که بدون هیچ شرطى مطلقا خوب است‏». سپس کانت اضافه مى‏کند:
«آنچه موجب مى‏شود که اراده خیر بدینگونه باشد، اعمال اراده و موفقیت‏هاى آن‏در صحنه و یا قدرت آن بر رسیدن به این مقصود و یا آن هدف نیست، بلکه کار در خوداراده است‏یعنى اراده خود ذاتا خیر مى‏باشد، اراده از جهت ذات خودش مورد اعتبارو ملاحظه بوده، لازم است‏به تنهائى ارزشیابى شود و مقصود از اراده فقط آرزوى ساده‏نیست، بلکه تلاش براى استخدام تمام ابزارهائى است که قدرت بر آن داریم‏».
سوال از «کانت‏»
حال در اینجا این سوال مطرح است که مراد از این که اراده‏خیر همیشه خیر است چیست؟ آیا مقصود ایشان از این عبارت این است که ما خیر بودن‏را همراه اراده ملحوظ داشته و جزو موضوع قرار داده‏ایم؟ اگر مراد این باشد، درپاسخ او مى‏گوئیم که اراده در این صورت بالضروره خیر است و این ضرورت و بداهت‏به‏اصطلاح علماء علم منطق ضرورت به شرط محمول است، زیرا اگر محمولى در موضوع یک‏قضیه اخذ شود، در این صورت محمول به‏طور قطع بر موضوع خود حمل مى‏شود و این دو ازیکدیگر قابل انفکاک نیستند. مثلا اگر بگوئیم «سیب، قرمز است‏» قرمز بودن سیب درچنین موردى ممکن است در متن واقع محقق باشد و ممکن است محقق نباشد و در حقیقت‏ماده قضیه در این صورت از دیدگاه منطقى امکان است اما اگر گفته شود «سیب قرمزقرمز است‏» در اینجا به بداهت محمول در این قضیه که قرمز بودن است، براى موضوع‏خود یعنى سیب قرمز ثابت است و ماده قضیه ضرورت بوده، به شرط محمول مى‏باشد زیراممکن نیست‏سیب قرمز، قرمز نباشد.
بنابر این اگر این جمله «کانت‏» که تنها اراده خیر، خیر است‏به ظاهرش رها شود، مطلب جدید و نوئى را دربر ندارد، زیرا مفاهیمى از قبیل خوب و نیک و... ازجمله مفاهیمى هستند که متعلق آنها باید ذکر شود مثلا وقتى گفته مى‏شود: «هوا خوب‏است‏» باید معلوم شود هوا نسبت‏به چه چیز خوب است آیا براى تبخیر خوب است‏یابراى انجماد و یا هیچ‏کدام؟
حال این سوال از ایشان مطرح است که در جمله: تنها اراده خیر خیر است، متعلق‏خیر چیست؟ آیا مراد آن است که اراده خیر نسبت‏به شى خاصى، خیر براى آن شى خاص‏است‏یا آن که اراده خیر به‏طور مطلق و نسبت‏به هر شى‏اى خیر است؟ ظاهرا مقصود«کانت‏» احتمال دوم باشد یعنى اراده‏اى که از هر نظر و نسبت‏به هر چیز خیر است،چنین اراده‏اى بدون قید و شرط خیر است. پس در این صورت این قضیه به بداهت وضرورت صادق است و ضرورت در این قضیه به اصطلاح علماى علم منطق در باب قضایا ازقبیل ضرورت به شرط محمول است. مثل این که این قضیه که ملکات و صفات خوب همواره‏خوب است ضرورى بوده، قابل بحث و بررسى نمى‏باشد از اینجا روشن مى‏شود:
انحصارى که کانت در خیریت مطلقه براى اراده خیر معتقد است، درست و صحیح نیست،بلکه غیر اراده خیر، چیزهاى دیگرى را نیز به روش اخذ محمول در موضوع مى‏توان خیرمطلق دانست و این نظر و بیان، مطلب جدیدى نبوده و به معلومات انسان‏ها نمى‏افزایدو چیزى جز به اصطلاح یک توتوژى(افسانه‏اى) نیست.
وانگهى آنچه را که کانت معتقد است که: «اراده خیر ارزش آن ذاتى است‏» یعنى‏چه؟ زیرا هنگامى، وصفى براى چیزى ذاتى است اگر از هر چیز غیر از خودش صرف شود،باز آن وصف براى او محقق باشد، اما در مورد اراده خیر معقول یست‏خیر که وصف‏اراده خیر است‏خیر نباشد چون سلب شى از خودش عقلا محال است‏بنابراین اراده خیربالضروره خیر است ولى این مورد درصورتى است که خیر به عنوان محمول در جمله قرارگرفته باشد اما سخن این است که خیر در موضوعى که صفت‏براى اراده مى‏شود، چه‏نسبتى با اراده دارد آیا ذاتى اراده است‏یا عرضى؟ اگر عرضى است‏به تعبیر علماءعلم منطق آیا از قبیل محمول به ضمیمه است‏یا نه؟
بدیهى است که خیر بودن، جزء ماهیت اراده نیست زیرا گاهى اراده هست و داراى‏خوبى نیست و مى‏دانیم اگر چیزى همیشه همراه ماهیت نباشد نمى‏توان آن را براى‏ماهیت، ذاتى دانست.
پس در حقیقت مى‏توان گفت که اراده به ملاحظه اراده بودن وقتى خوب است که مرادبر آن اراده مترتب گردد و چون مفروض این است که اراده در افعال اختیارى انسانهاجزء اخیر علت تامه مى‏باشد. بنابراین از این جهت آن مقدار که مربوط به جنبه‏هاى‏اختیارى افعال مى‏شود اراده، همیشه خوب است زیرا مراد ما آن اندازه که وابسته به‏اراده است، همیشه بر اراده مترتب مى‏شود اما این خوبى یک خوبى اخلاقى نیست زیراخوبى اخلاقى فقط آنجا متصور است که چیزى در تحقق کمالات و به فعلیت رسیدن‏استعدادهاى انسان موثر باشد وا ین در خوبى اراده نسبت‏به مرادش از جهت این که‏مراد بر اراده مترتب است، موجود نمى‏باشد پس از اینجا نمى‏توان اراده را خیرپنداشت زیرا بر این اساس مى‏توان حتى اراده متعلق به شر را نیز خوب نامید درحالى که چنین نیست پس اراده را از نظر اخلاقى تنها هنگامى مى‏توان خیر دانست که‏مراد و متعلق آن خیر و براى تحقق کمالات و به فعلیت رسیدن استعدادهاى انسانى‏ملائم باشد و دلیل بر این مطلب این که گاهى با وجود آن که عملى در خارج محقق شده‏است‏شر بوده و لکن ما اراده فاعل را خیر مى‏دانیم، این است که مراد بالذات یعنى‏صورت علمیه که اراده آن تعلق پیدا کرده و به عنوان دیدن فعل خارجى به کار رفته‏است، خیر مى‏باشد و شخص نیز براى تحقق مراد خوب تلاش کرده است. نهایت در مقام‏تطبیق، خطائى رخ داده و فردى که اراده تادیب ظالم را داشته، مظلومى را مثلامورد ضرب قرار داده است.
پس اراده خوب یعنى اراده‏اى که مراد آن در صورت تحقق، خوب است ولى فرض این است‏که در موارد خطا مراد بالذات در خارج متحقق نشده است پس در خارج خوبى بالفعل رخ‏نداده بنابراین باز در این که اراده خوب، بالفعل است تشکیک راه مى‏یابد ونمى‏توان تا آن اندازه پیش رفت که حتى در صورت عدم تحقق عمل خوب، اراده متعلق به‏آن را نیز نیک بالفعل دانست‏بر این اساس ما با قطع نظر از شرع نمى‏توانیم اراده‏متعلق به خیرى را که به تحقق پیوسته است، واقعا و حقیقتا خیر بدانیم. (البته دراین مورد حسن فاعلى موجود است).
آرى در صورتى که شرع را بپذیریم و اراده قرب به خداوند را در عمل خاصى داشته‏باشیم و خطائى در تطبیق آن متحقق شود شرع مى‏پذیرد که این اراده خیر مى‏باشد زیرااثر بر آن مترتب مى‏گردد و منشا ترتب چنین فایده‏اى بر اراده قرب خداوند این است‏که تنها افعال خارجى داراى اثر مثبت نسبت‏به کمال انسانى نمى‏باشد، بلکه اعمال‏درونى و افعال جوانحى نیز چنین ویژگى را دارا هستند و در حقیقت مى‏توان گفت‏بزرگترین موثر و مهمترین خیر در اعمال قلبى موجود است و آن توجه به حضرت حق‏تعالى و بریدن از غیر او مى‏باشد (ولذکر الله اکبر) و این در اعمالى که به قصدقربت انجام مى‏گیرد، همیشه موجود است و خطابردار نیست و لکن بدون در نظر گرفتن‏این جهت ما دلیلى نداریم که اراده خیر را در همه حال خیر بدانیم.
پى‏نوشتها:
1- ایمانوئل کانت در سال 1724 میلادى در کنیگبراز از شهرهاى آلمان متولد شد ومدت 80 سال نیز عمر کرد. ریاضیات و طبیعیات و هیات و نجوم و فلسفه را رشته‏اختصاصى خود ساخت و در حدود 80 کتاب و رساله در اکثر مسائل علمى و ریاضى وجغرافیاى طبیعى و زمین‏شناسى و هیات و آثار جو و منطق و دیانت و سیاست از خودبه یادگار گذاشت(لغت نامه دهخدا، ماده «کانت‏» به نقل از سیرحکمت دراروپا).
2- مقدمه اساس مابعدالطبیعه اخلاق به نقل کاپلتون، ص 170.
3- اسس متافیزیقا الاخلاق، ترجمه به زبان عربى از محمد فتحى الشنطیطى، ص 51.

تبلیغات