آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

کمال زن، در صفات نیکوى زنانه و کمال مرد، در صفات نیکوى مردانه است.
زنانگى به زن مى‏برازد و مردانگى به مرد. نه زن- اگر مردى کند- مرد مى‏شود، ونه مرد -اگر زنانگى کند- زن مى‏شود. بلکه سقوط از مقام خود براى آنها حتمى است.
یعنى زنى که مردانگى مى‏کند، نه تنها مرد نمى‏شود، بلکه زن هم نیست و مردى که‏زنانگى مى‏کند، نه تنها زن نمى‏شود، بلکه مرد هم نیست. باید اینها را زن یا مردمسخ شده نام نهاد. و بهتر است آنها را جنس سوم و چهارم بنامیم. چنان‏که زنى که‏زن مانده و به صفات زنانه خود ارج مى‏نهد و مردى که مرد مانده و براى صفات‏مردانه خود ارزش قائل است، در فطرت انسانى خود باقى مانده و زن و مرد طبیعى‏هستند و صد البته که باید آنها را جنس اول و دوم نامید. جنس اول و دوم، در عالم‏انسان محدود و محصور نیست، بلکه در حیوانات و نباتات هم هست. اینها هرکدام به‏مقتضاى طبیعت‏خود گام برمى‏دارند و هرگز دو جنس مذکر و مونث، پا را از حد و مرزخود بیرون نمى‏نهند و نوامیس خلقت را -عملا- محترم مى‏شمارند و ضررى هم نمى‏بینندانسان نیز براى این که ضررى نبیند و سعادتش تامین شود، باید از مقتضاى طبیعت وفطرت خود خارج نشود و پنجه در پنجه نوامیس خلقت نیندازد و به مبارزه و سرسرى‏نپردازد و گرنه سرنوشتى جز هلاک و تباهى و بدبختى ندارد.
دانستیم که زن براى این که زن بماند، باید داراى چه صفاتى باشد. اکنون در پى‏آنیم که معلوم کنیم مرد براى این که مرد بماند، باید از چگونه صفاتى برخوردارباشد.
صفات ششگانه‏اى که از دیدگاه قرآن کریم براى زنان برشمردیم، معرف زنان برتر وبهتر بود. معلوم شد که برترها و بهترها -بلکه برترینها و بهترینها- در میان‏زنان، کیانند؟
کمال زن را باید با همان معیارها ارزیابى کرد. متاسفانه وقتى مى‏خواهند کمال‏زن را ارزیابى کنند، او را با مرد مى‏سنجند. حتى خود زنها هم غالبا با همین دید،به خود نگاه مى‏کنند و این، موجب خسارتى بزرگ و ضلالتى آشکار است.
یک داستان آموزنده داستان زیر که در صدر اسلام اتفاق افتاده، شنیدنى و آموزنده‏است:
«اسماء» دختر «یزید»، خدمت پیامبر(ص) آمد و خود را نماینده زنان معرفى‏کرد و مطالب و اشکالات خود را اینگونه توضیح داد:
خداوند تو را به پیامبرى مبعوث کرد و ما ایمان آوردیم. ما زنها در خانه‏هانشسته‏ایم و خواسته‏هاى شما مردان را برآورده مى‏کنیم و فرزند مى‏زائیم و شما مردان‏به نماز جمعه و جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج پیاپى و بالاتر از همه‏جهاد در راه خدا، بر ما برترى یافته‏اید. در غیبت‏شما اموالتان را حفظ مى‏کنیم ولباستان را آماده مى‏سازیم و فرزندانتان را تربیت مى‏کنیم. آیا در اجر شما با شماشریک نیستیم؟
پیامبر رو به اصحاب کرد و فرمود:
آیا هرگز در مسائل و مشکلات دینى، سخنى بهتر از این، از زنى شنیده بودید؟!
اصحاب گفتند: گمان نمى‏کردیم زنى اینگونه سخن بگوید.
سپس رهبر عالیقدر اسلام متوجه او شد و فرمود:
برو به زنها بگو: اگر شما در برابر همسرانتان وظیفه همسرى را خوب انجام دهیدو در پى خشنود ساختن آنها باشید و در راه جلب موافقت آنها کوشش کنید، با همه‏اینها برابرى مى‏کند.
«اسماء» درحالى که تکبیر و تهلیل مى‏گفت، خوشحال از پیش پیامبر رفت (1) مشکل‏اسماء بنت‏یزید، این بود که زنان را با مردان مقایسه مى‏کرد و انتظار داشت که‏همان کارهائى که برعهده مردان است، بر عهده زنان نیز باشد. ولى پیامبر اکرم(ص)به او فهمانید که مقایسه غلط است. زن، کارها و وظائفى دیگر بر عهده دارد و اگردر کارها و وظائف خود تلاش کند، به کمال مطلوب خود مى‏رسد و از لحاظ رسیدن به‏اهداف خلقت، اگر از مردان پیشى نگیرد، دنبال هم نمى‏ماند.
اکنون مردان هم باید توجه کنند که نباید براى تعیین برترى و کمال مردانه، خودرا با زنان مقایسه کنند. بلکه باید در صدد یافتن الگوها و مراجعه به معیارهاى‏اصیل و مسلم خلقت‏باشند. دین با زبانى روشن و بیانى مستدل و متقن و تعابیرى‏زیبا و مبرهن، این الگوها و معیارها را بیان کرده است.
از صفات ششگانه‏اى که براى زنان در محیط خانواده برشمردیم، مى‏توانیم صفات‏مردانه مردان را هم الهام بگیریم.
مسلمانى و ایمان، تنها براى زنان خانواده لازم نیست، بلکه براى مردان هم لازم‏است.
توبه و عبادت و سیاحت نیز از اوصافى است که نه تنها مایه رشد و کمال زنان،بلکه مایه رشد و کمال مردان هم هست. هرچند که ما به توبه و عبادت و سیاحت زن،از بعد خاص زنانگى نگاه کردیم.
در اینجا هم مى‏توانیم به توبه و عبادت و سیاحت مرد، از بعدى ویژه -یعنى ازبعد خاص مردانگى- بنگریم. مرد باید از کج‏خلقیها و کجرویهائى که موجب پریشانى وتلاطم کشتى خانواده مى‏شود، توبه کند و عباداتش به گونه‏اى باشد که به محیطخانواده، گرمى و رونق بخشد و سیاحت و هجرتش به سوى خانواده و روزه‏اش در جهت‏حفظشهوات و پرهیز از هواهاى نفسانى -که بنیان برانداز خانواده و متلاطم سازنده بناى‏انس و الفت است- باشد.
اگر از زن قنوت و تسلیم خواسته‏اند، مرد هم باید عرضه و لیاقت این را داشته‏باشد که همسر و شریک زندگیش در برابرش مطیع و منقاد و رام باشد. رام و تسلیم‏بودن زن در برابر مردى که عرضه و لیاقت اداره زندگى و تامین معاش و سرپرستى‏خانواده ندارد، کارى بیهوده و لغو است. خداوند چنین استعدادى را در وجود مرد به‏ودیعت نهاده و او موظف و مکلف است که از استعداد خداداد خود حداکثر بهره رابرگیرد. چنان که همه موجودات و مخلوقات، به‏طور طبیعى در راه به ظهور رساندن‏استعداد و به بروز رساندن توان خویش، در حرکتند. آیا نباتات و گیاهان اینگونه‏نیستند؟! پس چرا موجود انسانى به نام مرد چنین نباشد؟! مردى که تن به لوازم وآثار ازدواج نمى‏دهد و خود را در برابر همسر و فرزندان مکلف و مسوول نمى‏شناسد واز انفاق و معاشرت به معروف سر باز مى‏زند و در روابط زناشوئى به افراط و تفریطروى مى‏آورد و در عمق وجدانش براى خود حقوق یک جانبه قائل است و براى طرف مقابل‏و دیگر اعضاء خانواده، حقوقى قائل نیست، عنصرى پلید و شوم است و کیفر و مجازات‏الهى براى او حتمى و مسلم است.
قرآن کریم در یک دستور جامع، مردان را مخاطب ساخته، فرمود:
(...فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه...) (2) .
«مبادا اینقدر به طرفى متمایل شوید که زنان خود را معلق بگذارید».
«زنى که شوهر ندارد، آزاد است که شوهر کند یا پى کارى برود و زنى که شوهردارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگى متنعم و شادکام است. اما زنى‏که هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نیست و شوهر سبت‏به اداء همه یابعض وظائف خود متخلف است، معلق و بلاتکلیف و زندگى او تلخ و ناگوار است و هیچ‏مردى مجاز نیست که با همسر خود اینگونه برخورد کند» (3) .
مردى که در راه گرم نگاه‏داشتن تنور خانواده تلاش مى‏کند و همواره مى‏کوشد که‏جاذبه‏هاى محیط خانواده را بیشتر و دافعه‏هاى آن را کم و کمتر کند، مورد توجه‏پیشوایان دینى است و دعاى آنان، ره‏توشه او در تمام مراحل حیات و در همه عقبات ومشکلات است. به همین جهت است که امام صادق(ع) فرمود: «رحم‏الله عبدا احسن فیمابینه و بین زوجه فان الله عزوجل قد ملکه ناصیتها و جعله القیم علیها» (4) .
«خداوند رحمت کند بنده‏اى را که میان خود و همسرش روابط حسنه برقرار کند.
زیرا خداوند سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستى وى کرده‏است‏».
از این حدیث مى‏توان به معناى آیه شریفه: (الرجال قوامون على النساء...) (5) بهتر پى برد. معلوم مى‏شود دائره قیمومت مرد، بسیار وسیع است. او باید رهبرى‏خانواده را در جهت تحکیم روابط و بخشیدن شور و نشاط و رونق به زندگى، بر عهده وبه کارگیرد و از هر کار غلطى که موجب تیرگى روابط مى‏شود، بپرهیزد.
او فقط رهبر اقتصادى و معیشتى خانواده و مخصوصا همسر نیست، او فقط قیمومت‏جنسى و زعامت در چارچوب روابط زناشوئى ندارد که زن مطیع و منقاد و تسلیم اوباشد. بلکه قیمومت اخلاقى دارد و باید پرچمدار انس و الفت و محبت و تحکیم‏جاذبه‏ها باشد.
شخصى از آن حضرت درباره حقوق زن بر مرد، سوال کرد. چرا که شرط اول اداى حقوق،معرفت‏حقوق است. حضرت در پاسخ وى فرمود:
یسد جوعتها و یستر عورتها و لا یقبح لها وجها فاذا فعل ذلک فقد والله ادى‏حقها» (6) .
«گرسنگى او را رفع مى‏کند و تن او را (که عورت است) مى‏پوشاند و براى اوبدروئى نمى‏کند.
هرگاه چنین کند -به خدا سوگند- حقش را ادا کرده است‏».
مطابق این روایت، مرد هم به داد و دهش مالى و هم به گشاده‏روئى و داد و دهش‏اخلاقى توصیه شده است. مرد ایده‏آل مردى است که این هر دو جنبه را در ارتباط باهمسر خود به خوبى انجام دهد.
پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود:
«اوصانى جبرئیل بالمراه حتى ظننت انه لا ینبغى طلاقها الا من فاحشه مبینه‏» (7) .
«جبرئیل در مورد زن، آنقدر به من سفارش کرد که دانستم طلاق او روا نیست، مگربه خاطر یک زشتى آشکار».
درست است که آئین مقدس اسلام -بنابر مصالحى- اختیار طلاق را به دست مرد داده،ولى چنین نیست که او مجاز باشد که زن را به هوس، طلاق دهد یا نگاه دارد.
مرد باید در طلاق دادن یا نگاه داشتن زن، تابع عقل و منطق باشد و هرگز عنان‏اختیار و زمام تصمیم را به دست هواهاى نفسانى نسپارد.
رهبر خانواده، اگر در رهبرى خود به علت ندانم‏کارى و قصور یا تقصیر در وظائف‏شکست‏بخورد، گناه زن چیست؟ او باید به جاى روى آوردن به طلاق، خودش را اصلاح کند.
مردى که توان لازم و کافى براى به کف گرفتن زمام قیمومت ندارد، مرد نیست. در این‏مورد، باید مرد به خودسازى بپردازد. تا بتواند براى خانواده پناهگاهى لایق باشدو با داشتن شرائط و اوصاف لازم، بر اریکه قوامیت، تکیه زند.
اما اگر مقصر واقعى زن است و هیچ راهى براى اصلاح او وجود ندارد، بلکه او حاضرنیست‏به صراط مستقیم قنوت روى آورد و از آن، انحراف نجوید، مرد مجاز است که اورا طلاق دهد و غده‏اى که پیکر خانواده را زار و رنجور و نحیف کرده، به تیغ جراحى‏طلاق بسپارد و به دور اندازد.
این‏طور نیست که هرگونه جهالتى که از زن سر بزند، مجوز طلاق باشد. آن جهالت‏هائى‏که به حیثیت‏خانوادگى لطمه مى‏زند، بخشودنى نیست. زنى که در غیاب شوهر حافظ مال‏و ناموس شوهر نیست، سزاوار ترحم و احترام نیست. اما زنى که به خاطر کمى حوصله وضعف صبر و حلم، ایده‏آل نیست و نمى‏تواند از لحاظ معاشرت و رفتار، برآورنده همه‏ایده‏ها و خواسته‏هاى شوهر باشد، ولى در دائره قنوت و تسلیم، پاى برجاست و خلاصه‏زنى صالحه است نه ناشزه و همسرى رو به راه است نه منحرف، مجوزى براى طلاقش نیست‏و چه بسا -اگر مرد به رموز معاشرت آگاه باشد- بتواند ضعفهاى زن را برطرف و اورا -آنگونه که مطلوب و ایده‏آل است- به راه راست، هدایت کند.
بازهم در روایتى آمده است که «اسحاق بن عمار» درباره حق زن از امام ششم(ع)سوال کرد. حضرت در جوابش فرمود:
«یشبع بطنها و یکسو جثتها و ان جهلت غفر لها، ان ابراهیم خلیل الرحمان(ع)شکا الى الله عزوجل خلق ساره فاوحى الله عزوجل الیه: ان مثل المراه مثل‏الضلع، ان اقمته انکسر و ان ترکته استمتعت‏به، قلت: من قال هذا؟ فغضب ثم قال:هذا والله قول رسول‏الله(ص)» (8) .
«شکمش را سیر کند و پیکرش را بپوشاند و جهالتش را ببخشاید. زیرا ابراهیم‏خلیل(ع) از بدخلقى ساره، پیش خدا شکایت کرد. خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوان‏سینه است که اگر بخواهى راستش کنى، مى‏شکند و اگر رهایش کنى، از او بهره‏مندمى‏شوى. پرسیدم: این را چه کسى گفته؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: به خدا این، سخن‏پیامبر(ص) است‏».
نکته تازه‏اى که در این روایت آمده، بخشودن جهالت زن است. به هیچوجه ریزبینى وخرده‏گیرى در کار همسر روا نیست. سعه صدر و تسامح و تساهل، مایه گرمى کانون‏خانواده و استمرار زناشوئى و تمتعات و تلذذات متقابل است. تنگ‏نظرى و سخت‏گیرى وکوته‏بینى موجب تیرگى محیط خانواده و ناکامى دلها و اشباع نشدن ارواح است. کشتى‏زندگى خانوادگى را بر گرداب شکوه و اعتراض و انتقاد انداختن، موجب ناکامى وپریشانى و دل‏سردى و دل‏مردگى است. هیچ محیطى براى اظهار کرامت و بزرگوارى ومهربانى، بهتر از محیط خانواده نیست. اینگونه اوصاف، در همه‏جا خوب است، ولى درمحیط خانواده خوبتر.
عفو و گذشت و صفا و صمیمیت در همه‏جا لازم است، چه نسبت‏به افراد دور و چه نسبت‏به افراد نزدیک، ولى چه بهتر که نزدیکترین افراد به انسان، یعنى همسر وفرزندان، بر سر خوان محبت و کرامت‏سرپرست و قیم خویش، در صف مقدم و دیگران، به‏سلسله مراتب، در صفوف بعد باشند! آرى زنگار کدورتها را باید زدود و دلها را به‏صیقل محبت و ودادا و وفا و مروت، صلا و جلا بخشید. آیا این‏طورى، بهتر نیست؟
پى‏نوشتها:
1- بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، طریق القدس، قم، 1361، ص‏8 - 79، چاپ اول.
2- النساء: 129.
3- خانواده در قرآن،(پیشین)، ص 156 - 155.
4- مجلسى، محمد تقى، روضه‏المتقین، بنیاد فرهنگ اسلامى، قم، 1356، ج‏8، ص 377.
5- النساء: 34.
6- عاملى، شیخ حر،وسائل‏الشیعه،باب 88،ازابواب مقدمات نکاح،حدیث 4(14 121).
7- روضه‏المتقین،(پیشین) ج‏8، ص 368.
8- همان ماخذ، ص 369 و 370.

تبلیغات