صفات نیکوی مردان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
کمال زن، در صفات نیکوى زنانه و کمال مرد، در صفات نیکوى مردانه است.
زنانگى به زن مىبرازد و مردانگى به مرد. نه زن- اگر مردى کند- مرد مىشود، ونه مرد -اگر زنانگى کند- زن مىشود. بلکه سقوط از مقام خود براى آنها حتمى است.
یعنى زنى که مردانگى مىکند، نه تنها مرد نمىشود، بلکه زن هم نیست و مردى کهزنانگى مىکند، نه تنها زن نمىشود، بلکه مرد هم نیست. باید اینها را زن یا مردمسخ شده نام نهاد. و بهتر است آنها را جنس سوم و چهارم بنامیم. چنانکه زنى کهزن مانده و به صفات زنانه خود ارج مىنهد و مردى که مرد مانده و براى صفاتمردانه خود ارزش قائل است، در فطرت انسانى خود باقى مانده و زن و مرد طبیعىهستند و صد البته که باید آنها را جنس اول و دوم نامید. جنس اول و دوم، در عالمانسان محدود و محصور نیست، بلکه در حیوانات و نباتات هم هست. اینها هرکدام بهمقتضاى طبیعتخود گام برمىدارند و هرگز دو جنس مذکر و مونث، پا را از حد و مرزخود بیرون نمىنهند و نوامیس خلقت را -عملا- محترم مىشمارند و ضررى هم نمىبینندانسان نیز براى این که ضررى نبیند و سعادتش تامین شود، باید از مقتضاى طبیعت وفطرت خود خارج نشود و پنجه در پنجه نوامیس خلقت نیندازد و به مبارزه و سرسرىنپردازد و گرنه سرنوشتى جز هلاک و تباهى و بدبختى ندارد.
دانستیم که زن براى این که زن بماند، باید داراى چه صفاتى باشد. اکنون در پىآنیم که معلوم کنیم مرد براى این که مرد بماند، باید از چگونه صفاتى برخوردارباشد.
صفات ششگانهاى که از دیدگاه قرآن کریم براى زنان برشمردیم، معرف زنان برتر وبهتر بود. معلوم شد که برترها و بهترها -بلکه برترینها و بهترینها- در میانزنان، کیانند؟
کمال زن را باید با همان معیارها ارزیابى کرد. متاسفانه وقتى مىخواهند کمالزن را ارزیابى کنند، او را با مرد مىسنجند. حتى خود زنها هم غالبا با همین دید،به خود نگاه مىکنند و این، موجب خسارتى بزرگ و ضلالتى آشکار است.
یک داستان آموزنده داستان زیر که در صدر اسلام اتفاق افتاده، شنیدنى و آموزندهاست:
«اسماء» دختر «یزید»، خدمت پیامبر(ص) آمد و خود را نماینده زنان معرفىکرد و مطالب و اشکالات خود را اینگونه توضیح داد:
خداوند تو را به پیامبرى مبعوث کرد و ما ایمان آوردیم. ما زنها در خانههانشستهایم و خواستههاى شما مردان را برآورده مىکنیم و فرزند مىزائیم و شما مردانبه نماز جمعه و جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج پیاپى و بالاتر از همهجهاد در راه خدا، بر ما برترى یافتهاید. در غیبتشما اموالتان را حفظ مىکنیم ولباستان را آماده مىسازیم و فرزندانتان را تربیت مىکنیم. آیا در اجر شما با شماشریک نیستیم؟
پیامبر رو به اصحاب کرد و فرمود:
آیا هرگز در مسائل و مشکلات دینى، سخنى بهتر از این، از زنى شنیده بودید؟!
اصحاب گفتند: گمان نمىکردیم زنى اینگونه سخن بگوید.
سپس رهبر عالیقدر اسلام متوجه او شد و فرمود:
برو به زنها بگو: اگر شما در برابر همسرانتان وظیفه همسرى را خوب انجام دهیدو در پى خشنود ساختن آنها باشید و در راه جلب موافقت آنها کوشش کنید، با همهاینها برابرى مىکند.
«اسماء» درحالى که تکبیر و تهلیل مىگفت، خوشحال از پیش پیامبر رفت (1) مشکلاسماء بنتیزید، این بود که زنان را با مردان مقایسه مىکرد و انتظار داشت کههمان کارهائى که برعهده مردان است، بر عهده زنان نیز باشد. ولى پیامبر اکرم(ص)به او فهمانید که مقایسه غلط است. زن، کارها و وظائفى دیگر بر عهده دارد و اگردر کارها و وظائف خود تلاش کند، به کمال مطلوب خود مىرسد و از لحاظ رسیدن بهاهداف خلقت، اگر از مردان پیشى نگیرد، دنبال هم نمىماند.
اکنون مردان هم باید توجه کنند که نباید براى تعیین برترى و کمال مردانه، خودرا با زنان مقایسه کنند. بلکه باید در صدد یافتن الگوها و مراجعه به معیارهاىاصیل و مسلم خلقتباشند. دین با زبانى روشن و بیانى مستدل و متقن و تعابیرىزیبا و مبرهن، این الگوها و معیارها را بیان کرده است.
از صفات ششگانهاى که براى زنان در محیط خانواده برشمردیم، مىتوانیم صفاتمردانه مردان را هم الهام بگیریم.
مسلمانى و ایمان، تنها براى زنان خانواده لازم نیست، بلکه براى مردان هم لازماست.
توبه و عبادت و سیاحت نیز از اوصافى است که نه تنها مایه رشد و کمال زنان،بلکه مایه رشد و کمال مردان هم هست. هرچند که ما به توبه و عبادت و سیاحت زن،از بعد خاص زنانگى نگاه کردیم.
در اینجا هم مىتوانیم به توبه و عبادت و سیاحت مرد، از بعدى ویژه -یعنى ازبعد خاص مردانگى- بنگریم. مرد باید از کجخلقیها و کجرویهائى که موجب پریشانى وتلاطم کشتى خانواده مىشود، توبه کند و عباداتش به گونهاى باشد که به محیطخانواده، گرمى و رونق بخشد و سیاحت و هجرتش به سوى خانواده و روزهاش در جهتحفظشهوات و پرهیز از هواهاى نفسانى -که بنیان برانداز خانواده و متلاطم سازنده بناىانس و الفت است- باشد.
اگر از زن قنوت و تسلیم خواستهاند، مرد هم باید عرضه و لیاقت این را داشتهباشد که همسر و شریک زندگیش در برابرش مطیع و منقاد و رام باشد. رام و تسلیمبودن زن در برابر مردى که عرضه و لیاقت اداره زندگى و تامین معاش و سرپرستىخانواده ندارد، کارى بیهوده و لغو است. خداوند چنین استعدادى را در وجود مرد بهودیعت نهاده و او موظف و مکلف است که از استعداد خداداد خود حداکثر بهره رابرگیرد. چنان که همه موجودات و مخلوقات، بهطور طبیعى در راه به ظهور رساندناستعداد و به بروز رساندن توان خویش، در حرکتند. آیا نباتات و گیاهان اینگونهنیستند؟! پس چرا موجود انسانى به نام مرد چنین نباشد؟! مردى که تن به لوازم وآثار ازدواج نمىدهد و خود را در برابر همسر و فرزندان مکلف و مسوول نمىشناسد واز انفاق و معاشرت به معروف سر باز مىزند و در روابط زناشوئى به افراط و تفریطروى مىآورد و در عمق وجدانش براى خود حقوق یک جانبه قائل است و براى طرف مقابلو دیگر اعضاء خانواده، حقوقى قائل نیست، عنصرى پلید و شوم است و کیفر و مجازاتالهى براى او حتمى و مسلم است.
قرآن کریم در یک دستور جامع، مردان را مخاطب ساخته، فرمود:
(...فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه...) (2) .
«مبادا اینقدر به طرفى متمایل شوید که زنان خود را معلق بگذارید».
«زنى که شوهر ندارد، آزاد است که شوهر کند یا پى کارى برود و زنى که شوهردارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگى متنعم و شادکام است. اما زنىکه هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نیست و شوهر سبتبه اداء همه یابعض وظائف خود متخلف است، معلق و بلاتکلیف و زندگى او تلخ و ناگوار است و هیچمردى مجاز نیست که با همسر خود اینگونه برخورد کند» (3) .
مردى که در راه گرم نگاهداشتن تنور خانواده تلاش مىکند و همواره مىکوشد کهجاذبههاى محیط خانواده را بیشتر و دافعههاى آن را کم و کمتر کند، مورد توجهپیشوایان دینى است و دعاى آنان، رهتوشه او در تمام مراحل حیات و در همه عقبات ومشکلات است. به همین جهت است که امام صادق(ع) فرمود: «رحمالله عبدا احسن فیمابینه و بین زوجه فان الله عزوجل قد ملکه ناصیتها و جعله القیم علیها» (4) .
«خداوند رحمت کند بندهاى را که میان خود و همسرش روابط حسنه برقرار کند.
زیرا خداوند سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستى وى کردهاست».
از این حدیث مىتوان به معناى آیه شریفه: (الرجال قوامون على النساء...) (5) بهتر پى برد. معلوم مىشود دائره قیمومت مرد، بسیار وسیع است. او باید رهبرىخانواده را در جهت تحکیم روابط و بخشیدن شور و نشاط و رونق به زندگى، بر عهده وبه کارگیرد و از هر کار غلطى که موجب تیرگى روابط مىشود، بپرهیزد.
او فقط رهبر اقتصادى و معیشتى خانواده و مخصوصا همسر نیست، او فقط قیمومتجنسى و زعامت در چارچوب روابط زناشوئى ندارد که زن مطیع و منقاد و تسلیم اوباشد. بلکه قیمومت اخلاقى دارد و باید پرچمدار انس و الفت و محبت و تحکیمجاذبهها باشد.
شخصى از آن حضرت درباره حقوق زن بر مرد، سوال کرد. چرا که شرط اول اداى حقوق،معرفتحقوق است. حضرت در پاسخ وى فرمود:
یسد جوعتها و یستر عورتها و لا یقبح لها وجها فاذا فعل ذلک فقد والله ادىحقها» (6) .
«گرسنگى او را رفع مىکند و تن او را (که عورت است) مىپوشاند و براى اوبدروئى نمىکند.
هرگاه چنین کند -به خدا سوگند- حقش را ادا کرده است».
مطابق این روایت، مرد هم به داد و دهش مالى و هم به گشادهروئى و داد و دهشاخلاقى توصیه شده است. مرد ایدهآل مردى است که این هر دو جنبه را در ارتباط باهمسر خود به خوبى انجام دهد.
پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود:
«اوصانى جبرئیل بالمراه حتى ظننت انه لا ینبغى طلاقها الا من فاحشه مبینه» (7) .
«جبرئیل در مورد زن، آنقدر به من سفارش کرد که دانستم طلاق او روا نیست، مگربه خاطر یک زشتى آشکار».
درست است که آئین مقدس اسلام -بنابر مصالحى- اختیار طلاق را به دست مرد داده،ولى چنین نیست که او مجاز باشد که زن را به هوس، طلاق دهد یا نگاه دارد.
مرد باید در طلاق دادن یا نگاه داشتن زن، تابع عقل و منطق باشد و هرگز عناناختیار و زمام تصمیم را به دست هواهاى نفسانى نسپارد.
رهبر خانواده، اگر در رهبرى خود به علت ندانمکارى و قصور یا تقصیر در وظائفشکستبخورد، گناه زن چیست؟ او باید به جاى روى آوردن به طلاق، خودش را اصلاح کند.
مردى که توان لازم و کافى براى به کف گرفتن زمام قیمومت ندارد، مرد نیست. در اینمورد، باید مرد به خودسازى بپردازد. تا بتواند براى خانواده پناهگاهى لایق باشدو با داشتن شرائط و اوصاف لازم، بر اریکه قوامیت، تکیه زند.
اما اگر مقصر واقعى زن است و هیچ راهى براى اصلاح او وجود ندارد، بلکه او حاضرنیستبه صراط مستقیم قنوت روى آورد و از آن، انحراف نجوید، مرد مجاز است که اورا طلاق دهد و غدهاى که پیکر خانواده را زار و رنجور و نحیف کرده، به تیغ جراحىطلاق بسپارد و به دور اندازد.
اینطور نیست که هرگونه جهالتى که از زن سر بزند، مجوز طلاق باشد. آن جهالتهائىکه به حیثیتخانوادگى لطمه مىزند، بخشودنى نیست. زنى که در غیاب شوهر حافظ مالو ناموس شوهر نیست، سزاوار ترحم و احترام نیست. اما زنى که به خاطر کمى حوصله وضعف صبر و حلم، ایدهآل نیست و نمىتواند از لحاظ معاشرت و رفتار، برآورنده همهایدهها و خواستههاى شوهر باشد، ولى در دائره قنوت و تسلیم، پاى برجاست و خلاصهزنى صالحه است نه ناشزه و همسرى رو به راه است نه منحرف، مجوزى براى طلاقش نیستو چه بسا -اگر مرد به رموز معاشرت آگاه باشد- بتواند ضعفهاى زن را برطرف و اورا -آنگونه که مطلوب و ایدهآل است- به راه راست، هدایت کند.
بازهم در روایتى آمده است که «اسحاق بن عمار» درباره حق زن از امام ششم(ع)سوال کرد. حضرت در جوابش فرمود:
«یشبع بطنها و یکسو جثتها و ان جهلت غفر لها، ان ابراهیم خلیل الرحمان(ع)شکا الى الله عزوجل خلق ساره فاوحى الله عزوجل الیه: ان مثل المراه مثلالضلع، ان اقمته انکسر و ان ترکته استمتعتبه، قلت: من قال هذا؟ فغضب ثم قال:هذا والله قول رسولالله(ص)» (8) .
«شکمش را سیر کند و پیکرش را بپوشاند و جهالتش را ببخشاید. زیرا ابراهیمخلیل(ع) از بدخلقى ساره، پیش خدا شکایت کرد. خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوانسینه است که اگر بخواهى راستش کنى، مىشکند و اگر رهایش کنى، از او بهرهمندمىشوى. پرسیدم: این را چه کسى گفته؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: به خدا این، سخنپیامبر(ص) است».
نکته تازهاى که در این روایت آمده، بخشودن جهالت زن است. به هیچوجه ریزبینى وخردهگیرى در کار همسر روا نیست. سعه صدر و تسامح و تساهل، مایه گرمى کانونخانواده و استمرار زناشوئى و تمتعات و تلذذات متقابل است. تنگنظرى و سختگیرى وکوتهبینى موجب تیرگى محیط خانواده و ناکامى دلها و اشباع نشدن ارواح است. کشتىزندگى خانوادگى را بر گرداب شکوه و اعتراض و انتقاد انداختن، موجب ناکامى وپریشانى و دلسردى و دلمردگى است. هیچ محیطى براى اظهار کرامت و بزرگوارى ومهربانى، بهتر از محیط خانواده نیست. اینگونه اوصاف، در همهجا خوب است، ولى درمحیط خانواده خوبتر.
عفو و گذشت و صفا و صمیمیت در همهجا لازم است، چه نسبتبه افراد دور و چه نسبتبه افراد نزدیک، ولى چه بهتر که نزدیکترین افراد به انسان، یعنى همسر وفرزندان، بر سر خوان محبت و کرامتسرپرست و قیم خویش، در صف مقدم و دیگران، بهسلسله مراتب، در صفوف بعد باشند! آرى زنگار کدورتها را باید زدود و دلها را بهصیقل محبت و ودادا و وفا و مروت، صلا و جلا بخشید. آیا اینطورى، بهتر نیست؟
پىنوشتها:
1- بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، طریق القدس، قم، 1361، ص8 - 79، چاپ اول.
2- النساء: 129.
3- خانواده در قرآن،(پیشین)، ص 156 - 155.
4- مجلسى، محمد تقى، روضهالمتقین، بنیاد فرهنگ اسلامى، قم، 1356، ج8، ص 377.
5- النساء: 34.
6- عاملى، شیخ حر،وسائلالشیعه،باب 88،ازابواب مقدمات نکاح،حدیث 4(14 121).
7- روضهالمتقین،(پیشین) ج8، ص 368.
8- همان ماخذ، ص 369 و 370.
زنانگى به زن مىبرازد و مردانگى به مرد. نه زن- اگر مردى کند- مرد مىشود، ونه مرد -اگر زنانگى کند- زن مىشود. بلکه سقوط از مقام خود براى آنها حتمى است.
یعنى زنى که مردانگى مىکند، نه تنها مرد نمىشود، بلکه زن هم نیست و مردى کهزنانگى مىکند، نه تنها زن نمىشود، بلکه مرد هم نیست. باید اینها را زن یا مردمسخ شده نام نهاد. و بهتر است آنها را جنس سوم و چهارم بنامیم. چنانکه زنى کهزن مانده و به صفات زنانه خود ارج مىنهد و مردى که مرد مانده و براى صفاتمردانه خود ارزش قائل است، در فطرت انسانى خود باقى مانده و زن و مرد طبیعىهستند و صد البته که باید آنها را جنس اول و دوم نامید. جنس اول و دوم، در عالمانسان محدود و محصور نیست، بلکه در حیوانات و نباتات هم هست. اینها هرکدام بهمقتضاى طبیعتخود گام برمىدارند و هرگز دو جنس مذکر و مونث، پا را از حد و مرزخود بیرون نمىنهند و نوامیس خلقت را -عملا- محترم مىشمارند و ضررى هم نمىبینندانسان نیز براى این که ضررى نبیند و سعادتش تامین شود، باید از مقتضاى طبیعت وفطرت خود خارج نشود و پنجه در پنجه نوامیس خلقت نیندازد و به مبارزه و سرسرىنپردازد و گرنه سرنوشتى جز هلاک و تباهى و بدبختى ندارد.
دانستیم که زن براى این که زن بماند، باید داراى چه صفاتى باشد. اکنون در پىآنیم که معلوم کنیم مرد براى این که مرد بماند، باید از چگونه صفاتى برخوردارباشد.
صفات ششگانهاى که از دیدگاه قرآن کریم براى زنان برشمردیم، معرف زنان برتر وبهتر بود. معلوم شد که برترها و بهترها -بلکه برترینها و بهترینها- در میانزنان، کیانند؟
کمال زن را باید با همان معیارها ارزیابى کرد. متاسفانه وقتى مىخواهند کمالزن را ارزیابى کنند، او را با مرد مىسنجند. حتى خود زنها هم غالبا با همین دید،به خود نگاه مىکنند و این، موجب خسارتى بزرگ و ضلالتى آشکار است.
یک داستان آموزنده داستان زیر که در صدر اسلام اتفاق افتاده، شنیدنى و آموزندهاست:
«اسماء» دختر «یزید»، خدمت پیامبر(ص) آمد و خود را نماینده زنان معرفىکرد و مطالب و اشکالات خود را اینگونه توضیح داد:
خداوند تو را به پیامبرى مبعوث کرد و ما ایمان آوردیم. ما زنها در خانههانشستهایم و خواستههاى شما مردان را برآورده مىکنیم و فرزند مىزائیم و شما مردانبه نماز جمعه و جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج پیاپى و بالاتر از همهجهاد در راه خدا، بر ما برترى یافتهاید. در غیبتشما اموالتان را حفظ مىکنیم ولباستان را آماده مىسازیم و فرزندانتان را تربیت مىکنیم. آیا در اجر شما با شماشریک نیستیم؟
پیامبر رو به اصحاب کرد و فرمود:
آیا هرگز در مسائل و مشکلات دینى، سخنى بهتر از این، از زنى شنیده بودید؟!
اصحاب گفتند: گمان نمىکردیم زنى اینگونه سخن بگوید.
سپس رهبر عالیقدر اسلام متوجه او شد و فرمود:
برو به زنها بگو: اگر شما در برابر همسرانتان وظیفه همسرى را خوب انجام دهیدو در پى خشنود ساختن آنها باشید و در راه جلب موافقت آنها کوشش کنید، با همهاینها برابرى مىکند.
«اسماء» درحالى که تکبیر و تهلیل مىگفت، خوشحال از پیش پیامبر رفت (1) مشکلاسماء بنتیزید، این بود که زنان را با مردان مقایسه مىکرد و انتظار داشت کههمان کارهائى که برعهده مردان است، بر عهده زنان نیز باشد. ولى پیامبر اکرم(ص)به او فهمانید که مقایسه غلط است. زن، کارها و وظائفى دیگر بر عهده دارد و اگردر کارها و وظائف خود تلاش کند، به کمال مطلوب خود مىرسد و از لحاظ رسیدن بهاهداف خلقت، اگر از مردان پیشى نگیرد، دنبال هم نمىماند.
اکنون مردان هم باید توجه کنند که نباید براى تعیین برترى و کمال مردانه، خودرا با زنان مقایسه کنند. بلکه باید در صدد یافتن الگوها و مراجعه به معیارهاىاصیل و مسلم خلقتباشند. دین با زبانى روشن و بیانى مستدل و متقن و تعابیرىزیبا و مبرهن، این الگوها و معیارها را بیان کرده است.
از صفات ششگانهاى که براى زنان در محیط خانواده برشمردیم، مىتوانیم صفاتمردانه مردان را هم الهام بگیریم.
مسلمانى و ایمان، تنها براى زنان خانواده لازم نیست، بلکه براى مردان هم لازماست.
توبه و عبادت و سیاحت نیز از اوصافى است که نه تنها مایه رشد و کمال زنان،بلکه مایه رشد و کمال مردان هم هست. هرچند که ما به توبه و عبادت و سیاحت زن،از بعد خاص زنانگى نگاه کردیم.
در اینجا هم مىتوانیم به توبه و عبادت و سیاحت مرد، از بعدى ویژه -یعنى ازبعد خاص مردانگى- بنگریم. مرد باید از کجخلقیها و کجرویهائى که موجب پریشانى وتلاطم کشتى خانواده مىشود، توبه کند و عباداتش به گونهاى باشد که به محیطخانواده، گرمى و رونق بخشد و سیاحت و هجرتش به سوى خانواده و روزهاش در جهتحفظشهوات و پرهیز از هواهاى نفسانى -که بنیان برانداز خانواده و متلاطم سازنده بناىانس و الفت است- باشد.
اگر از زن قنوت و تسلیم خواستهاند، مرد هم باید عرضه و لیاقت این را داشتهباشد که همسر و شریک زندگیش در برابرش مطیع و منقاد و رام باشد. رام و تسلیمبودن زن در برابر مردى که عرضه و لیاقت اداره زندگى و تامین معاش و سرپرستىخانواده ندارد، کارى بیهوده و لغو است. خداوند چنین استعدادى را در وجود مرد بهودیعت نهاده و او موظف و مکلف است که از استعداد خداداد خود حداکثر بهره رابرگیرد. چنان که همه موجودات و مخلوقات، بهطور طبیعى در راه به ظهور رساندناستعداد و به بروز رساندن توان خویش، در حرکتند. آیا نباتات و گیاهان اینگونهنیستند؟! پس چرا موجود انسانى به نام مرد چنین نباشد؟! مردى که تن به لوازم وآثار ازدواج نمىدهد و خود را در برابر همسر و فرزندان مکلف و مسوول نمىشناسد واز انفاق و معاشرت به معروف سر باز مىزند و در روابط زناشوئى به افراط و تفریطروى مىآورد و در عمق وجدانش براى خود حقوق یک جانبه قائل است و براى طرف مقابلو دیگر اعضاء خانواده، حقوقى قائل نیست، عنصرى پلید و شوم است و کیفر و مجازاتالهى براى او حتمى و مسلم است.
قرآن کریم در یک دستور جامع، مردان را مخاطب ساخته، فرمود:
(...فلا تمیلوا کل المیل فتذروها کالمعلقه...) (2) .
«مبادا اینقدر به طرفى متمایل شوید که زنان خود را معلق بگذارید».
«زنى که شوهر ندارد، آزاد است که شوهر کند یا پى کارى برود و زنى که شوهردارد و از حسن معاشرت شوهر برخوردار است، در زندگى متنعم و شادکام است. اما زنىکه هم شوهر دارد و هم از حسن معاشرت برخوردار نیست و شوهر سبتبه اداء همه یابعض وظائف خود متخلف است، معلق و بلاتکلیف و زندگى او تلخ و ناگوار است و هیچمردى مجاز نیست که با همسر خود اینگونه برخورد کند» (3) .
مردى که در راه گرم نگاهداشتن تنور خانواده تلاش مىکند و همواره مىکوشد کهجاذبههاى محیط خانواده را بیشتر و دافعههاى آن را کم و کمتر کند، مورد توجهپیشوایان دینى است و دعاى آنان، رهتوشه او در تمام مراحل حیات و در همه عقبات ومشکلات است. به همین جهت است که امام صادق(ع) فرمود: «رحمالله عبدا احسن فیمابینه و بین زوجه فان الله عزوجل قد ملکه ناصیتها و جعله القیم علیها» (4) .
«خداوند رحمت کند بندهاى را که میان خود و همسرش روابط حسنه برقرار کند.
زیرا خداوند سرنوشت زن را به دست او سپرده و او را موظف به سرپرستى وى کردهاست».
از این حدیث مىتوان به معناى آیه شریفه: (الرجال قوامون على النساء...) (5) بهتر پى برد. معلوم مىشود دائره قیمومت مرد، بسیار وسیع است. او باید رهبرىخانواده را در جهت تحکیم روابط و بخشیدن شور و نشاط و رونق به زندگى، بر عهده وبه کارگیرد و از هر کار غلطى که موجب تیرگى روابط مىشود، بپرهیزد.
او فقط رهبر اقتصادى و معیشتى خانواده و مخصوصا همسر نیست، او فقط قیمومتجنسى و زعامت در چارچوب روابط زناشوئى ندارد که زن مطیع و منقاد و تسلیم اوباشد. بلکه قیمومت اخلاقى دارد و باید پرچمدار انس و الفت و محبت و تحکیمجاذبهها باشد.
شخصى از آن حضرت درباره حقوق زن بر مرد، سوال کرد. چرا که شرط اول اداى حقوق،معرفتحقوق است. حضرت در پاسخ وى فرمود:
یسد جوعتها و یستر عورتها و لا یقبح لها وجها فاذا فعل ذلک فقد والله ادىحقها» (6) .
«گرسنگى او را رفع مىکند و تن او را (که عورت است) مىپوشاند و براى اوبدروئى نمىکند.
هرگاه چنین کند -به خدا سوگند- حقش را ادا کرده است».
مطابق این روایت، مرد هم به داد و دهش مالى و هم به گشادهروئى و داد و دهشاخلاقى توصیه شده است. مرد ایدهآل مردى است که این هر دو جنبه را در ارتباط باهمسر خود به خوبى انجام دهد.
پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود:
«اوصانى جبرئیل بالمراه حتى ظننت انه لا ینبغى طلاقها الا من فاحشه مبینه» (7) .
«جبرئیل در مورد زن، آنقدر به من سفارش کرد که دانستم طلاق او روا نیست، مگربه خاطر یک زشتى آشکار».
درست است که آئین مقدس اسلام -بنابر مصالحى- اختیار طلاق را به دست مرد داده،ولى چنین نیست که او مجاز باشد که زن را به هوس، طلاق دهد یا نگاه دارد.
مرد باید در طلاق دادن یا نگاه داشتن زن، تابع عقل و منطق باشد و هرگز عناناختیار و زمام تصمیم را به دست هواهاى نفسانى نسپارد.
رهبر خانواده، اگر در رهبرى خود به علت ندانمکارى و قصور یا تقصیر در وظائفشکستبخورد، گناه زن چیست؟ او باید به جاى روى آوردن به طلاق، خودش را اصلاح کند.
مردى که توان لازم و کافى براى به کف گرفتن زمام قیمومت ندارد، مرد نیست. در اینمورد، باید مرد به خودسازى بپردازد. تا بتواند براى خانواده پناهگاهى لایق باشدو با داشتن شرائط و اوصاف لازم، بر اریکه قوامیت، تکیه زند.
اما اگر مقصر واقعى زن است و هیچ راهى براى اصلاح او وجود ندارد، بلکه او حاضرنیستبه صراط مستقیم قنوت روى آورد و از آن، انحراف نجوید، مرد مجاز است که اورا طلاق دهد و غدهاى که پیکر خانواده را زار و رنجور و نحیف کرده، به تیغ جراحىطلاق بسپارد و به دور اندازد.
اینطور نیست که هرگونه جهالتى که از زن سر بزند، مجوز طلاق باشد. آن جهالتهائىکه به حیثیتخانوادگى لطمه مىزند، بخشودنى نیست. زنى که در غیاب شوهر حافظ مالو ناموس شوهر نیست، سزاوار ترحم و احترام نیست. اما زنى که به خاطر کمى حوصله وضعف صبر و حلم، ایدهآل نیست و نمىتواند از لحاظ معاشرت و رفتار، برآورنده همهایدهها و خواستههاى شوهر باشد، ولى در دائره قنوت و تسلیم، پاى برجاست و خلاصهزنى صالحه است نه ناشزه و همسرى رو به راه است نه منحرف، مجوزى براى طلاقش نیستو چه بسا -اگر مرد به رموز معاشرت آگاه باشد- بتواند ضعفهاى زن را برطرف و اورا -آنگونه که مطلوب و ایدهآل است- به راه راست، هدایت کند.
بازهم در روایتى آمده است که «اسحاق بن عمار» درباره حق زن از امام ششم(ع)سوال کرد. حضرت در جوابش فرمود:
«یشبع بطنها و یکسو جثتها و ان جهلت غفر لها، ان ابراهیم خلیل الرحمان(ع)شکا الى الله عزوجل خلق ساره فاوحى الله عزوجل الیه: ان مثل المراه مثلالضلع، ان اقمته انکسر و ان ترکته استمتعتبه، قلت: من قال هذا؟ فغضب ثم قال:هذا والله قول رسولالله(ص)» (8) .
«شکمش را سیر کند و پیکرش را بپوشاند و جهالتش را ببخشاید. زیرا ابراهیمخلیل(ع) از بدخلقى ساره، پیش خدا شکایت کرد. خداوند فرمود: مثل زن، مثل استخوانسینه است که اگر بخواهى راستش کنى، مىشکند و اگر رهایش کنى، از او بهرهمندمىشوى. پرسیدم: این را چه کسى گفته؟ حضرت خشمگین شد و فرمود: به خدا این، سخنپیامبر(ص) است».
نکته تازهاى که در این روایت آمده، بخشودن جهالت زن است. به هیچوجه ریزبینى وخردهگیرى در کار همسر روا نیست. سعه صدر و تسامح و تساهل، مایه گرمى کانونخانواده و استمرار زناشوئى و تمتعات و تلذذات متقابل است. تنگنظرى و سختگیرى وکوتهبینى موجب تیرگى محیط خانواده و ناکامى دلها و اشباع نشدن ارواح است. کشتىزندگى خانوادگى را بر گرداب شکوه و اعتراض و انتقاد انداختن، موجب ناکامى وپریشانى و دلسردى و دلمردگى است. هیچ محیطى براى اظهار کرامت و بزرگوارى ومهربانى، بهتر از محیط خانواده نیست. اینگونه اوصاف، در همهجا خوب است، ولى درمحیط خانواده خوبتر.
عفو و گذشت و صفا و صمیمیت در همهجا لازم است، چه نسبتبه افراد دور و چه نسبتبه افراد نزدیک، ولى چه بهتر که نزدیکترین افراد به انسان، یعنى همسر وفرزندان، بر سر خوان محبت و کرامتسرپرست و قیم خویش، در صف مقدم و دیگران، بهسلسله مراتب، در صفوف بعد باشند! آرى زنگار کدورتها را باید زدود و دلها را بهصیقل محبت و ودادا و وفا و مروت، صلا و جلا بخشید. آیا اینطورى، بهتر نیست؟
پىنوشتها:
1- بهشتى، احمد، خانواده در قرآن، طریق القدس، قم، 1361، ص8 - 79، چاپ اول.
2- النساء: 129.
3- خانواده در قرآن،(پیشین)، ص 156 - 155.
4- مجلسى، محمد تقى، روضهالمتقین، بنیاد فرهنگ اسلامى، قم، 1356، ج8، ص 377.
5- النساء: 34.
6- عاملى، شیخ حر،وسائلالشیعه،باب 88،ازابواب مقدمات نکاح،حدیث 4(14 121).
7- روضهالمتقین،(پیشین) ج8، ص 368.
8- همان ماخذ، ص 369 و 370.