آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

در رواشناسى بحثى طولانى درباره وجدان و به طور کلى امور فطرى میان روانشناسان و دانشمندان وجود دارد ومى‏توان محورهاى بحث را در چهار مورد زیر خلاصه کرد:
1 - وجدان حقیقت‏جوئى یا وجدان علم به این ترتیب که آیا انسان علم را به خاطر خود علم دوست دارد یعنى به‏حسب فطرت و غریزه، کاوشگر آفریده شده است؟
2 - آیا انسان به حسب فطرت نیکوکار آفریده شده و با وجدانى که به او داده شده، او را دعوت به نیکوکارى مى‏کند وفرمان به نیکى مى‏دهد؟(وجدان اخلاقى).
3 - وجدان زیبائى به این ترتیب که آیا هر کسى به حسب وجدانش و بالفطره زیبائى‏شناس و زیبائى‏خواه آفریده شده‏است؟
4 - وجدان پرستش یعنى وجدان دینى و مذهبى به این نحو که آیا هر انسانى به حسب فطرت و خلقت پرستنده وخداجو و خداپرست آفریده شده یا نه؟
در هر یک از این محورها بحث‏هاى مختلف و گوناگونى از طرف دانشمندان غربى ابراز شده است از جمله آنها«کانت‏»، فیلسوف معروف آلمانى در کتاب خود «عقل نظرى و عقل عملى‏» در باب اخلاق و ریشه و فلسفه آن‏بحث‏هاى مفصلى کرده او روى وجدان اخلاقى تکیه نموده معتقد است که مبداء افعال و اندیشه‏ها و تصمیمات اخلاقى انسان را نیروئى به نام وجدان به عهده دارد. مرحوم استاد شهید «مطهرى‏» در کتاب «فلسفه اخلاق‏» ص 63مى‏نویسد:
«توضیح نظریه «کانت‏» چند مقدمه دارد:
مقدمه اول: مبتنى است‏بر یک نظریه دیگرى که خود کانت و بعضى از فیلسوفان جهان داشته و دارند و آن این که آیاهمه محتویات ذهن انسان، همه سرمایه‏هاى ذهنى و فکرى و وجدانى انسان ماءخوذ از احساس‏ها و تجربه‏ها است؟یعنى آیا همه فکر و اندیشه‏ها و احساس‏هائى که در انسان وجود دارد، ابتداء که او به دنیا آمده به هیچ شکل و عنوانى‏در او موجود نبوده و انسانها هر چه به دست آورده‏اند، فقط از راه حواس (گوش; چشم; قوه لمس; چشائى و شنوائى)به دست آورده‏اند یا این که یک سلسله از احکام از ابتداء خلقت همراه ذهن او موجود بودند؟
برخى از دانشمندان قدیم و جدید به نظر اول معتقدند که در ذهن انسان هیچ چیزى وجود ندارد که قبل از بکارگیرى‏حواس ظاهر موجود باشند بلکه همه محتویات فکرى و ذهنى انسان از همین دروازه‏هاى حواس وارد شده‏اند و غیراینها چیزى نیست.
در نظر اینان ذهن انسان حکم انبارى را دارد که از ابتداء خالى محض است و از پنچ درگاه یا بیشتر اشیائى در انبارریخته مى‏شود.
جمعى دیگر معتقد به نظر دوم هستند اینان عقیده دارند که آنچه در انبار ذهن انسان وجود دارد، دو بخش است‏بخشى از آنها از طریق همین حواس یعنى درب‏ها و روزنه‏هاى حواس وارد ذهن شده‏اند و پاره‏اى دیگر از آنها قبل ازاحساس در ذهن ما وجود دارند.
«کانت‏» نظریه دوم را انتخاب و معتقد به حقائق ما قبل تجربى است.
مقدمه دوم: این که احکام عقل داراى دو بخش است‏بخش نظرى و بخش عملى. بخش عقل نظرى همان درک عقل‏انسان چیزهائى را که هست‏یعنى درک هست‏ها و بخش عقل عملى، درک عقل چیزهائى را است که باید عمل کنیم‏یعنى درک بایدها تمام فلسفه کانت نقد عقل نظرى و عملى بوده، در مقام بیان این است که از عقل نظرى چه کارهائى ساخته است واز عقل عملى چه کارهائى. و او سرانجام به این نتیجه مى‏رسد که از عقل نظرى کار زیادى ساخته نیست‏و عمده، عقل عملى است و از اینجا او به وجدان میرسد و نظریه وجدان را ابراز مى‏کند.
مقدمه سوم: این که احکام وجدان از دیدگاه «کانت‏» کدام‏ها هستند؟ «کانت‏» مى‏گوید: «وجدان یا عقل عملى، یک‏سلسله از احکام قبلى است‏یعنى از راه حس و تجربه به دست‏بشر نرسیده، بلکه جزو سرشت و فطرت بشر است.مثلا فرمان به این که راست‏بگو و دروغ نگو، فرمانى است که قبل از این که انسان تجربه‏اى درباره کلام راست‏یا کلام‏دروغ داشته باشد و نتیجه راستى را ببیند، وجدان به او مى‏گوید راست‏بگو و دروغ نگو وجود داشته است پس همه‏دستورهاى وجدان از قبیل دستورهاى قبلى و فطرى یعنى مادرزادى است و به حس و تجربه مربوط نیست از اینروفرمان اخلاقى کارى به نتائج کارها و افعال انسان ندارد، بلکه خودش اساس است.
به عبارت دیگر: عقل است که با مصلحت‏سرو کار دارد و غلط است که ما بیائیم براى مسائل اخلاقى استدلال کنیم‏اى مردم امین و درستکار باشید به این دلیل و آن دلیل سپس مصلحت امانت‏دارى را ذکر کنیم و... پس عقل است که‏دنبال مصلحت مى‏رود، احکامش همیشه مشروط است‏به مصلحت اما فرمان وجدان مطلق است و بدون هیچ قید وشرطى.
«کانت‏» وجود تلخى‏ها و پشیمانى در مقابل عمل گناه و خلاف را دلیل وجود وجدان باطنى یعنى وجود فرماندهى وراهنمائى در اندرون انسانها مى‏داند که همان نیروهاى قبلى است‏یعنى تجربى نیست مطلق است و مثل عقل حکم آن‏مشروط نیست و آن وجدان اخلاقى است و حکم وجدان عام است در همه جا یک جور صادق است و هم‏چنین‏ضرورى و جبرى است‏به معناى غیر قابل تسلیم است، انسان میتواند خودش را تسلیم دیگران کند ولى هرگزنمى‏تواند وجدانش را تسلیم کند و علاوه بر این کانت معتقد است که وجدان اخلاقى، انسان را به کمال دعوت مى‏کندنه به سعادت، سعادت یک مطلب است و کمال، مطلب دیگرى.
«کانت‏» چون یک نیکى و خوبى بیشتر نمى‏شناسد، مى‏گوید: در همه دنیا یک خوبى وجود دارد و آن «اراده نیکو»است و اراده نیک هم یعنى مطیع مطلق بودن در برابر فرمانهاى وجدان. پس باید امر وجدان را اطاعت و تسلیم مطلق‏در برابر او بود زیرا وجدان اخلاقى به نتائج کار توجه ندارد پس با سعادت انسان کارى ندارد. چون سعادت در نهایت‏امر همان خوشى است منتها هر لذتى خوشى نیست لذتى که به دنبال خود رنج‏بیاورد، خوشى نیست‏سعادت یعنى‏خوشى هرچه بیشتر که در آن هیچ‏گونه رنج و الم -اعم از روحى و جسمى-، دنیوى و اخروى وجود نداشته باشد وشقاوت یعنى درد و رنج مجموع دردها و رنجها و مجموع خوشى‏ها -اعم از جسمى و روحى، دنیوى و اخروى- راباید حساب کرد. آن که بیشتر از همه خوشى ایجاد مى‏کند آن سعادت است پس مبناى سعادت خوشى است ولى‏وجدان اخلاقى به خوشى کارى ندارد به کمال کار دارد یعنى تو اى انسان این کار را مثلا انجام بده براى این که خودش‏فى حد ذاته کمال است، سعادت دیگران را بخواه که کمال تو است اینجا است که «کانت‏» میان کمال و سعادت فرق‏گذاشته است و این طرز فکر از زمان او تا قرن حاضر در افکار دانشمندان غربى رایج‏بوده، معتقدند که کمال یک مطلب‏و سعادت مطلب دیگرى است!!
کمال و سعادت غیر قبابل تفکیک‏اند
حال این سوال در اینجا مطرح است که آیا راستى کمال غیر از سعادت است؟
در پاسخ آن مى‏گوئیم که در فلسفه اسلامى مساءله کمال و سعادت مطرح است «بوعلى سینا» در «اشارات‏» و برخى‏دیگر آن را مطرح کرده‏اند آنان معتقدند که سعادت از کمال و کمال را از سعادت نمى‏توان تفکیک نمود هر کمالى نوعى‏سعادت است ولى کانت این دو را از یکدیگر تفکیک مى‏کند بعد هم خودش اعتراف مى‏نماید که این کار بسیاردشوارى است که ما تکلیف را به قول او از زیبائى جدا کنیم، اخلاق را از سعادت جدا نمائیم و حال آن که همه فلاسفه‏اسلامى و علماء علم اخلاق، اخلاق را ملازم با سعادت مى‏دانند. مثلا «فارابى‏» در کتاب «تحصیل‏السعاده‏» اصلا اخلاق و سعادت را با یکدیگر توام مى‏بیند و از نظر علماى علم اخلاق مثل صاحب «جامع السعادات‏» مرحوم محمد مهدى نراقى‏» متوفاى 1209ه و صاحب «معراج السعاده‏» مرحوم «ملا احمد نراقى‏» مفهوم سعادت رکن اخلاق است‏ولى کانت مى‏گوید که اخلاق سر و کارش با سعادت نیست، بلکه سر و کارش با کمال است جالب این که کانت‏به دنبال‏این گفته خودش اعتراض مى‏کند که اگر بنا شود اخلاق از سعادت جدا گردد، کار اخلاقى خیلى دشوار مى‏شود، یک‏آدم اخلاقى با اطمینان به این که دارد، از سعادت دور مى‏شود باید فرمان حس اخلاقى خودش را بپذیرد و این کاردشوارى است‏سپس مى‏گوید: قبول دارم کار دشوارى است ولى تنها راه نیل به ملکوت همین است که انسان راه کمال‏را انتخاب کند نه راه سعادت را.
اینجا یک اشکال واضحى بر ایشان وارد است که آیا انسان هنگامى که به ملکوت اعلى برسد، چنین کسى سعادتمنداست‏یا شقاوتمند؟ آیا کمال که انسان را به ملکوت میرساند، به سعادت نیز مى‏رساند یا شقاوت؟ ناچار باید گفت‏به‏سعادت مى‏رساند از اینجا معلوم مى‏شود که آن سعادتى که در نظر کانت مى‏باشد، همان سعادت حسى است‏یعنى‏خوشى مادى دنیوى و گرنه اساسا نمى‏شود سعادت را از کمال جدا کرد. هم‏چنان که «بوعلى سینا» و غیر او گفته‏اند که‏سعادت و کمال از یکدیگر غیر قابل تفکیک‏اند.
نتیجه مطالب گذشته این شد که محور فلسفه «کانت‏» وجدان اخلاقى است‏به آن ترتیبى که بیان گردید او در عقل‏نظرى یعنى فلسفه و حکمت الهى به جائى نرسیده ولى در عالم اخلاق با اعتقاد به وجدان اخلاقى و از این دیدگاه به‏مذهب و آزادى و اختیار انسانها و بقاء و خلود نفس و معاد و عالم پس از مرگ نگریسته و وجود خدا را نیز از این طریق‏اثبات مى‏کند تا آنجا که مى‏گوید اگر ما از راه عقل نظرى یعنى فلسفه نمى‏توانیم اثبات کنیم که انسان مختار و آزاد است‏ولى از راه حس اخلاقى که امرى است درونى و وجدانى و انسان با علم حضورى آن را کشف مى‏کند، به اینجامى‏رسیم که انسان آزاد و مختار است.
«شهید مطهرى‏» بعد از بیان مطلب بالا به این حقیقت اشاره دارد که ادعاى ایشان در این مورد نیز از قدیم‏الایام‏طرفدارانى داشته که اختیار را از راه حس درونى اثبات مى‏کنند.
مولوى در این باره در کتاب مثنوى چنین سروده است:
این که گوئى این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است اى صنم
پس، از دیدگاه «کانت‏» انسان به حکم وجدانش نه به حکم دلیل‏هاى فلسفى و عقلى یک موجود مختار و آزاد است وهمین‏طور معتقد است که با براهین فلسفى نمشود بقاء و جاودانى نفس را اثبات کرد ولى وجدان، به او مى‏گوید انسان‏یک موجود آزاد و مختار بوده و نفس او پس ازمرگش باقى بوده، در قیامت و سراى رستاخیز به پاداش اعمال خویش‏مى‏رسد و به تعبیر کانت :
«دوره دنیا نظیر دوره زندگى یک جنین است که تولدى دیگر در پیش‏روى او هست. پس احساس تکلیف متضمن‏ایمان به پاداش یعنى متضمن ایمان به خلود و بقاى نفس یعنى ایمان به خالق و....».
چنان که ملاحظه مى‏کنید، وجدان اخلاقى پایه فلسفه او است نه تنها در دستورهاى اخلاقى، بلکه در همه اوراءطبیعت‏یعنى هم دستورهاى اخلاقى را استنباط مى‏کند و هم همه مسائل ماورا طبیعت را واز همین‏جا آزادى و اختیاررا براى انسانها و حتى معاد را نیز اثبات مى‏کند و از اینجاست که عبارات زیر از ایشان نقل شده است که مى‏گوید: «دوچیز است اعجاب‏آور و هیچ‏چیزى به اندازه آنها براى انسان اعجاب‏آور نیست‏یکى آسمان پرستاره‏اى که بالاى سر ماقرار گرفته و دیگرى وجدانى که در ضمیر ما قرار دارد» حتى به نقل «شهید مطهرى‏» در کتاب فلسفه اخلاق روى لوح‏قبرش نیز این دو جمله بالا را از ایشان نوشته‏اند!!
کانت عقیده خود را به سایر دانشمندان نیز نسبت مى‏دهد مثلا مى‏گوید:
«ژان ژاک روسو» مولف کتابهاى «امیل‏» و «اعترافات‏» و «قراردادهاى اجتماعى‏» جمله‏اى در مورد خدا دارد به این‏عبارت که دل منطقى دارد که سر آن منطق را درک نمى‏کند یعنى انسان چیزهائى را به حسب وجدان احساس مى‏کندکه فکر و استدلال‏اش به آنجا نمى‏رسد.
سپس گفته او را مورد تاءیید و تصدیق قرار مى‏دهد.
و باز مى‏گوید: «راست گفته «پاسکال‏» که دل براى خود دلیلهائى دارد که سر یعنى عقل اساسا از آن دلیل‏ها خبر ندارد».
سپس اضافه مى‏کند که این گفته پاسکال نیز صحیح و راست است.
تا اینجا حاصل نظریه کانت درباره وجدان اخلاقى بود که ذکر گردید، حال لازم است‏به نقد و نقادى آن در محدوده‏ممکن و مقدور دراین مقاله بپردازیم:
نقد نظریه کانت در وجدان اخلاقى
گرچه اصل نظریه وجدان اخلاقى و اثبات آن و حتى برخى از ادله اقامه شده توسط کانت صحیح بوده، قابل انکارنمى‏باشد ولکن برخى از مطالب ذکر شده در این نظریه در موارد زیر قابل بحث و بررسى مى‏باشد:
1 - این نظر کانت در ضمن اثبات وجدان اخلاقى که ما از راه عقل نظرى هیچ‏یک از مسائل اعتقادى را نمى‏توانیم‏اثبات کنیم چنان که نمونه‏هائى از آنها سابقا ذکر گردید، هرگز قابل قبول نیست زیرا فلاسفه و عقلا از راه عقل نظرى‏بدون این که راه وجدان و عقل عملى را انکار کرده باشیم، هم آزادى و اختیار انسان و هم بقاء و خلود نفس و هم وجودخدا و هم فرمانهاى اخلاقى را اثبات مى‏کنیم و حداقل مى‏توان ادعا کرد که عقل مى‏تواند در این موارد موید وجدان والهام آن باشد.
2 - تفکیک میان کمال و سعادت که از کلمات کانت استفاده مى‏شد، غیر قابل قبول است چنان که قبلا به آن اشاره‏کردیم، که هر کمالى نوعى سعادت است منتها خوشى یعنى سعادت منحصر به خوشى‏هاى حسى و دنیوى و مادى‏نیست چنان که مرحوم «بوعلى سینا» در خاتمه کتاب خود «اشارات‏» بحثى تحت عنوان این که اشتباه است که ما لذت‏را منحصر به لذت حسى بدانیم، سپس مثالهائى براى لذتهاى معنوى غیر حسى ذکر مى‏کند و در روانشناسى امروز نیزهمین مساءله اثبات گردیده که لذتهاى حسى از ناحیه حواس ما از قبیل چشم و گوش و... غیر از لذتهاى معنوى است‏مثل این که محبوب انسان موجب احساس لذت بوده، دوست داشتن جامعه و کشف یک حقیقت علمى موجب‏احساس لذت براى دوست دارنده و کشف کننده یک حقیقت علمى و یک اختراع مى‏باشد مثلا در حالات مرحوم‏«خواجه نصیرالدین طوسى‏» نوشته‏اند وقتى مسائل علمى و مشکل عقیدتى و دینى و غیر آن براى او پیش مى‏آمد، شروع به فکر مى‏کرد تا مساءله را حل نماید ولى هنگامى که مساءله حل مى‏شد، چنان حالت وجد و سرور به او دست‏مى‏داد که مى‏گفت: «اءین الملوک و اءبناء الملوک من هذه اللذه‏» یعنى حتى شاهان و شاهزادگان نیز این لذت را که براى‏من از حل این مساءله علمى و دینى پیش آمده، ندارند.
در حالات برخى دیگر از بزرگان از جمله «سید محمد باقر حجه‏الله‏» نقل شده است که شب زفافش بود تا موقعى که‏باید پیش عروس برود، مقدارى فاصله بود، رفت‏به مطالعه پرداخت چنان غرق شد که یادش رفت که شب زفافش‏است! یک وقت صداى اذان را شنید عروس بیچاره هم ناراحت‏شد خیال کرد آقا او را نمى‏خواهد و دیده و نپسندیده‏موقعى که آقا نزد عروس رفت، قسم خورد که والله چنان غرق در مطالعه بودم که یادم رفت که امشب شب زفافم‏است! پس لذت علم لذت حسى نیست‏بنابراین مساءله لذت را نمى‏شود از امور وجدانى جدا کرد.
3 - ادعاى کانت‏به این که احکام وجدان همه آنها مطلق هستند، این نیز صحیح نیست‏یعنى این‏طور نیست که‏مصلحت عقل و نتیجه کار هیچ دخالتى در آن عمل و کار نداشته باشد. علاوه براین، جواز دروغ مصلحت‏آمیز درمواردى که فتنه‏ها را خاموش مى‏کند با این نظریه چگونه قابل توجیه است؟ درحالى که در فقه ما حتى نزد همه عقلاءمواردى که یک جمله راست‏باعث پیدایش فتنه‏هاى بزرگ و آشوب‏ها و قتل‏ها مى‏گردد نهى شده حداقل دروغ‏مصلحتى در این‏گونه موارد جایز شمرده است.
چنان که «سعدى‏» گفته است: «دروغ مصلحت‏آمیز به از راست فتنه‏انگیز» است. پس نمى‏توان احکام وجدان را مطلق‏دانسته، در همه حال و در همه‏جا قابل عمل دانست.

تبلیغات