آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

باز هم تشبیه بشریت‏به درخت را یادآورى مى‏کنیم. در توضیح پیوندهاى عمودى و تکالیف مربوط به آنها از ارتباطشاخ و برگ درخت‏با تنه و تنه با ریشه سخن گفتیم و اینجا از ارتباط متقابل درخت‏با خاک و آب و هوا و نور و دما،گفتگو مى‏کنیم.
همه این عوامل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. درخت که نباشد، کویر درست مى‏شود. دماى هوا غیر معتدل‏مى‏گردد. آبها به هدر مى‏روند. رطوبت هوا تعدیل نمى‏شود. بارانهاى حیات‏بخش نمى‏بارند و اگر بارانى ببارد، ویرانگراست. فرسایش خاک و وزش بادهاى سرکش، نتیجه نبودن و نروییدن درخت و گیاه است. هوا از لطافت و نوازش‏محروم است. طبیعت، وحشى و ناآرام است. حیوانات، از کویر گریزانند و آدمها در آنجا ساکن نمى‏شوند و براى خودمحیط انسى نمى‏یابند.
نتیجه، اینکه هم درخت در موجودات و پدیده‏هاى هم‏عرض خود تاثیر دارد و هم پدیده‏ها و موجودات هم‏عرض‏درخت، در پیدایش و رشد و سلامت آن، موثر واقع مى‏شوند.
انسان هم بیگانه از انسانهاى دیگر نیست. هر انسانى در زمان واحد، پیوندهاى افقى متنوع و گوناگونى با انسانهاى‏دیگر دارد و محال است که بتواند خود را از آن پیوندها منقطع و جدا گرداند.
پیوندهاى سبى و نسبى
کلیه پیوندهاى افقى را مى‏توان به دو قسم «سببى و نسبى‏» تقسیم کرد. مقصود از پیوندهاى نسبى پیوندهاى خویشاوندى است. منتهى پیوندهاى عمودى پدران و مادران و اجداد با اولاد از این قسم خارج است و تنها پیوندهاى افقى خویشاوندى مورد نظر است و مقصود از پیوندهاى سببى آن دسته از پیوندهائى است که به عوامل دائم یازودگذر بستگى دارد و به هر حال، قابل گسستن است. یعنى عوامل و اسباب از اختیار انسان بیرون نیستند. برخلاف پیوندهاى نسبى که از اختیار انسان بیرون است. به همین جهت است که آئین مقدس اسلام، براى پیوندهاى نسبى-اعم از عمودى و افقى- ارث قرار داده و خویشاوندان از یکدیگر ارث مى‏برند. درحالى که براى پیوندهاى سببى -به‏جز پیوند زناشوئى- ارث و توارث قرار نداده است (1) .
الف - پیوندهاى نسبى
هر کسى در مقابل خویشاوندان خود مسوولیت دارد. قطعا خویشاوندان دور و نزدیک، به‏یکدیگر مرتبط هستند. بدون شک، سرنوشت مشترکى که از وحدت اصلاب و ارحام دور و نزدیک ناشى مى‏شود، برزندگى آنها حاکم است. هرچند که این سرنوشت مشترک، به گونه‏اى نیست که آنها را در انتخاب راه سعادت و شقاوت‏و گریز از چاه به راه یا انحراف از راه به چاه، مجبور کند; ولى به هر حال، همه آنها از زمینه‏هاى ارثى مشترک برخوردارندو از ظواهر چسمى گرفته تا استعدادهاى باطنى و سجایاى اخلاقى و روحى آنها، همه و همه، به هم گره خورده‏اند.
بى‏اعتنائى به پیوندهاى نسبى افقى، به منزله بى‏اعتنائى به پیوندهاى نسبى عمودى است. محبت‏به اصول، مستلزم‏محبت‏به فروع است. چنان که محبت‏به فروع، از محبت‏به اصول، حکایت مى‏کند.
هر چه اشتراک در اصول نزدیکتر باشد، خویشاوندان با یکدیگر، احساس هم‏بستگى بیشترى دارند و هرچه دورترباشد، احساس هم‏بستگى کمترى وجود دارد و به همین جهت است که با این که انسانها همه به اصل واحد -یعنى آدم‏ابوالبشر- بر مى‏گردند و به این لحاظ همه خویشاوند یکدیگرند، به خاطر دورى اصل مشترک، احساس خویشاوندى‏وجود ندارد، یا اگر وجود دارد، بسیار کم و غیر قابل توجه.
خویشاوندان نزدیک، شاخ و برگ یک تنه و یک ریشه‏اند و همان‏طورى که شاخ و برگهاى یک تنه، به سلامت تنه وریشه، سالمند و همه باهم، تقریبا زندگى مشترک و وابسته‏اى دارند، خویشاوندان نزدیک نیز چنینند.
خویشاوندان نزدیک، هنگامى که به جد و جده مشترک خود -که چندان فاصله‏اى از آنها ندارد- مى‏نگرند، احساس‏مى‏کنند که آنها وجود تکثریافته نیاکان مشترک خویش و نیاکان مشترک، وجود توحد یافته ایشانند.
همین قاعده درباره خویشاوندان دور هم صادق است. منتهى هر چه فاصله بیشتر مى‏شود، احساس همبستگى کمترمى‏شود.
قرآن مجید به قدرى براى پیوندهاى خویشاوندى افقى اهمیت قائل استکه در برخى از آیات، آن را به دنبال احسان به‏پدر و مادر -که مربوط به پیوند عمودى است-، ذکر کرده چنان که احسان به پدر و مادر را هم به دنبال فرمان به‏پرستش خداى یگانه آورده است.
1 - در مساله اخذ پیمان از بنى‏اسرائیل، فرموده است:
(لا تعبدون الاالله و بالوالدین احسانا و ذى‏القربى والیتامى والمساکین) (2) .
(محور پیمان این است که): «جز خدا را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشاوندان ویتیمان و مستمندان، نیکى‏کنید».
مساله یتیمان و مستمندان به پیوندهاى سببى مربوط مى‏شود که درباره آنها بحث جداگانه‏اى -هرچند کوتاه-خواهیم داشت.
2 - در مساله تقسیم ارث فرموده است:
(و اذا حضر القسمه اولوا القربى والیتامى والمساکین فارزقوهم) (3) .
«و هنگامى که خویشاوندان و یتیمان و مستمندان در مجلس تقسیم ارث حاضر شوند، به آنها از مال ارث، چیزى‏بدهید».
3 - براى این که انسان گرفتار بخل و کتمان نعم الهى و اختیال و کبر و خودنمائى نشود، و به راه و رسم صحیح و معقول‏و مقبول زندگى قدم نهد و خودبینى و خودپسندى و خودخواهى و خودپرستى را از خویشتن دور گرداند، مى‏فرماید:
(واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذى القربى والیتامى والمساکین والجار ذى‏القربى والجار الجنب‏والصاحب بالجنب وابن السبیل و ما ملکت ایمانکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا الذین یبخلون و یامرون‏الناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله...) (4) .
«خدا را پرستش کنید و چیزى شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایه‏نزدیک و دور و رفیقى که در کنار توست و وامانده سفر و بردگان، نیکى کنید که خداوند، متکبرى را که بسیار فخر ومباهات مى‏کند، دوست نمى‏دارد. این قبیل افراد، در زندگى بخل مى‏ورزند و مردم را به بخل فرمان مى‏دهند و آنچه راکه خداوند از فضل خود به آنها عطا کرده، مکتوم مى‏دارند».
قرآن کریم، طى دو آیه فوق و پنچ آیه دیگر در سوره نساء مردم مومن را به توحید و احسان و انفاق، مامور کرده و بایدهدف از احسان و انفاق، تحصیل خشنودى خداوند و کسب ثواب باشد و اینها با شرک و پیروى هواى نفس سازگارنیستند. اینجاست که توحید نظرى و توحید عملى در زندگى کسانى که به خدا و خلق و همه بندگانى که با آنها پیوندعمودى و افقى -اعم از نسبى و سببى- دارند، تحقق پیدا مى‏کند.
4 - طراوت و حلاوت زندگى دنیا به عدل و احسان و توجه به خویشاوندان و گریز از زشتى و منکر و ستم است. به‏همین جهت است که قرآن کریم مى‏فرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر والبغى یعظکم لعلکم تذکرون) (5) .
«خداوند، به عدالت و احسان و کمک به خویشاوندان، فرمان مى‏دهد و از زشتى و منکر و تجاوز و ستم، نهى مى‏کند وشما را اندرز مى‏دهد. شاید متذکر شوید».
در حقیقت، قرآن به شیوه امر و نهى و موعظه، در زدودن بدیها و مفاسد از زندگى، مردم را یارى مى‏دهد و به رواج‏نیکیها آنها را امداد مى‏کند و با زبان موعظه -که وسیله نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست-، دلهاى آنها را براى دورى‏از غفلت، آماده مى‏سازد.
5 - اصولا آنهائى که از نعمتهاى الهى برخوردارند و بیشتر از حد نیاز خود دارند، باید خود را موظف بدانند که به یادمستمندان و درماندگان باشند و مخصوصا از حال خویشاوندان درمانده خود غافل نباشند. قرآن مى‏فرماید:
(و لا یاتل اولوا الفضل منکم والسعه ان یوتوا اولى القربى والمساکین والمهاجرین فى سبیل الله ولیعفوا ولیصفحواالا تحبون ان یغفر الله لکم والله غفور رحیم) (6) .
«و باید توانگران شما از کمک و احسان به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا کوتاهى نکنند و باید به‏عفو و گذشت روى آورند. آیا دوست نمى‏دارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند، آمرزنده رحیم است‏».
در حقیقت، سعادت انسان -چه در دنیا و چه در آخرت-، بستگى به نیکوکارى و عفو و صفح دارد و اگر انسان چنین‏باشد، نشان داده است که مغفرت خداوند را دوست مى‏دارد. چنان که خداوند نیز دوست آنهاست و مغفرت آنها رادوست مى‏دارد.
در این آیه نیز به برخى از پیوندهاى سببى وافقى توجه داده شده است.
6 - قرآن کریم در دو آیه متفاوب، براى خویشاوندان و مستمندان و واماندگان سفر، حقى قائل شده و معلوم است که‏در برابر هر حقى، تکلیفى است. دو آیه مزبور، یکى در سوره «اسراء» و دیگرى در سوره «روم‏» است. گیرم یکى از آنهابه «واو» و دیگرى به «فاء» شروع شده که اولى عطف به قبل و دومى افاده سببیت مى‏کند. قدر مشترک دو آیه فوق، این‏است:
(و آت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبییل) (7) .
«حق خویشاوند و مستمند و وامانده سفر را بده‏».
7 - نکته‏اى که در خور تامل است، این است که انسان نباید به خاطر پیوندهاى عمودى و افقى و رعایت عواطف‏سببى و نسبى، از راه حق منحرف شود و به بیراهه روى آورد. یعنى هرگز نباید حق و وظیفه، فداى رابطه‏هاى دوستى وخویشاوندى و امثال اینها گردد; چرا که این، براى انسان، مایه بدبختى و مذلت است.
به همین جهت است که قرآن کریم مى‏فرماید:
(و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربى) (8) .
«و هنگامى که سخن مى‏گوئید، عدالت را رعایت کنید، هرچند درباره کسى باشد که خویشاوند شماست‏».
خویشاوندى که با انسان، از نظر دینى اختلاف دارد و کافر و مشرک است، شایستگى ندارد که انسان او را از عواطف‏خود برخوردار گرداند. مگر این که عاطفه و محبت، موجب شود که دلش نرم گردد و از بیراهه و کژراهه به راه راست‏آید. به همین جهت است که قرآن مى‏فرماید:
(ما کان للنبى والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى) (9) .
«پیامبر و مومنان حق ندارند که براى مشرکان، طلب آمرزش کنند، هرچند که از خویشاوندان باشند».
و نیز مى‏فرماید:
(کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على انفسکم والوالدین والاقربین) (10) .
«شما پایدار به عدل وگواهان براى خدا باشید; هرچند به ضرر خود شما یا پدر و یا مادر و خویشاوندان باشد».
انسان صالح و مخلص کسى است که ضمن این که به پیوندهاى عمودى و افقى توجه دارد، هرگز وظیفه بندگى خدا رافراموش نکند و به خاطر عواطف سببى و نسبى، خدا را به خشم نیاورد. در حقیقت، او رضاى بندگان را در طول‏رضاى خدا مى‏خواهد و آنجا که خدا به خشم مى‏آید، از راضى کردن بندگان به طور جدى، خوددارى مى‏کند.
ب - پیوندهاى سببى
اهم پیوندهاى سببى، پیوند زناشوئى است که جداگانه درباره آن، بحث مى‏کنیم; چرا که اگر چنین نکنیم، حقش را ادانکرده‏ایم.
دیگر پیوندهاى سببى عبارتند از: همسایگى; همسفرى; همکارى; دوستى; همکیشى; هموطنى; هم‏طائفه‏اى;هم‏قبیله‏اى; هم‏نژادى; و بالاتر از همه، همنوعى.
به علاوه، زمامداران و مردم، روسا و زیردستان، قضات و طرفین دعوا، معلمان و شاگردان، کارفرمایان و کارکنان، بایکدیگر پیوند سببى افقى دارند و همه اینها در مقابل یکدیگر، وظائف و مسوولیتهائى پیدا کرده‏اند.
انسان، در برابر همسفر، همسایه، همکار، دوست، همکیش، هموطن و... نیز وظائفى دارد. هرچند این وظائف، درهمه‏جا یکسان و برابر نیستند.
در آیاتى که درباره پیوندهاى نسبى مورد استشهاد قرار گرفتند، به برخى از پیوندهاى سببى نیز اشاره‏اى شده بود.
در اینجا با آوردن سخنى زیبا از امیرالمومنین(ع) به اهمیت‏یکى از پیوندها که مربوط به زمامدار و رعیت است، اشاره‏مى‏کنیم. به خصوص که در ضمن آن به پیوند همکیشى و همنوعى نیز توجه شده است:
«واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم; فانهم صنفان: امااخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق‏» (11) .
«اى مالک، رحمت‏به مردم و دوستى و لطف به آنها را، پوشش قلب خویش گردان و همچون جانورى شکارى که‏خوردن آنها را غنیمت‏شمارى، نباش; زیرا آنها دو دسته‏اند: یا برادر دینى تواند، یا در آفرینش همانند و نظیر تواند».
«مالک‏» که به زمامدارى کشور باستانى «مصر» از سوى امام حق و عادل مطلق، برگزیده شده، وظیفه دارد که به‏هیچ‏وجه در مقابل روابط -هرچه باشند- تسلیم نشود و راه راست عدالت را بدون یک مو انحراف، بپیماید و در عین‏حال، در صدد نباشد که با عدالت‏خشک، مملکتى را اداره کند، بلکه باید عدل و احسان، عقل و عاطفه، ضابطه ورابطه، باهم بکار گرفته شوند، تا رضاى خدا و خلق خدا تحصیل شود.
او وظیفه دارد که حق خدا و مردم را از خود و خویشاوندان و دوستان، باز ستاند و نگذارد که هواى نفسانى او وخویشاوندان و دوستان، خدا و مردم را به خشم آورد. در این‏باره فرمود:
«انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده‏» (12) .
«داد خدا و مردم را از خود و خویشاوندان نزدیک و دوستانت‏بگیر که اگر چنین نکنى، ستم کرده‏اى و هرکس به بندگان‏خدا ستم کند، دشمن او خداست، نه بندگان خدا».
تجلى رعایت پیوندهاى نسبى و سببى، بدون قربانى شدن حق و عدل و انصاف و عاطفه، در کلمات زیباى مولاى‏همه موالى، امیر مومنان على(ع) است. او براى یک زمامدار، کارهائى را مى‏پسندد که به عدالت نزدیکتر باشد وخشنودى مردم را بهتر تامین کند. خشنودى خواص، بدترین سیره یک زمامدار و خشنودى توده مردم، نیکوترین‏است.
به همین جهت است که فرمود:
«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى‏الرعیه فان سخط العامه یجحف‏برضى الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضى‏العامه‏» (13) .
«اى مالک; باید از همه کارها آن را بیشتر دوست دارى که در راه حق، از همه به حد وسط نزدیک‏تر باشد (یعنى نه ازحق بگذرد و نه فروماند) و عدالت را فراگیرتر باشد و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودى همگان، خشنودى نزدیکان رابى‏اثر گرداند، و خشم نزدیکان، خشنودى همگان را زیانى نرساند»
جامع‏ترین سخن در مساله پیوندهاى سببى افقى کلام خداست که فوق کلام همه مخلوقات است، او فرمود:
(قولوا للناس حسنا) (14) .
«براى مردم به نیکى سخن بگوئید».
پى‏نوشت‏ها:
1) در فقه اسلامى براى ولاء عتق و ضمان جریره هم ارث قرار داده شده; ولى به خاطر این که این دو، در عصر ما مصداقى ندارند، از ذکر آنها خوددارى کردیم.
2) البقره، 83.
3) النساء، 8.
4) النساء، 36 و 37.
5) النحل، 9
6) النور، 22.
7) الاسراء، 26 - الروم، 38.
8) الانعام، 152.
9) التوبه، 113.
10) النساء، 135.
11) نهج البلاغه، نامه‏ها.
12) نهج‏البلاغه، نامه‏ها.
13) نهج البلاغه، نامه‏ها.
14) البقره، 83.

تبلیغات