تکالیف مربوط به پیوندهای افقی
آرشیو
چکیده
متن
باز هم تشبیه بشریتبه درخت را یادآورى مىکنیم. در توضیح پیوندهاى عمودى و تکالیف مربوط به آنها از ارتباطشاخ و برگ درختبا تنه و تنه با ریشه سخن گفتیم و اینجا از ارتباط متقابل درختبا خاک و آب و هوا و نور و دما،گفتگو مىکنیم.
همه این عوامل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. درخت که نباشد، کویر درست مىشود. دماى هوا غیر معتدلمىگردد. آبها به هدر مىروند. رطوبت هوا تعدیل نمىشود. بارانهاى حیاتبخش نمىبارند و اگر بارانى ببارد، ویرانگراست. فرسایش خاک و وزش بادهاى سرکش، نتیجه نبودن و نروییدن درخت و گیاه است. هوا از لطافت و نوازشمحروم است. طبیعت، وحشى و ناآرام است. حیوانات، از کویر گریزانند و آدمها در آنجا ساکن نمىشوند و براى خودمحیط انسى نمىیابند.
نتیجه، اینکه هم درخت در موجودات و پدیدههاى همعرض خود تاثیر دارد و هم پدیدهها و موجودات همعرضدرخت، در پیدایش و رشد و سلامت آن، موثر واقع مىشوند.
انسان هم بیگانه از انسانهاى دیگر نیست. هر انسانى در زمان واحد، پیوندهاى افقى متنوع و گوناگونى با انسانهاىدیگر دارد و محال است که بتواند خود را از آن پیوندها منقطع و جدا گرداند.
پیوندهاى سبى و نسبى
کلیه پیوندهاى افقى را مىتوان به دو قسم «سببى و نسبى» تقسیم کرد. مقصود از پیوندهاى نسبى پیوندهاى خویشاوندى است. منتهى پیوندهاى عمودى پدران و مادران و اجداد با اولاد از این قسم خارج است و تنها پیوندهاى افقى خویشاوندى مورد نظر است و مقصود از پیوندهاى سببى آن دسته از پیوندهائى است که به عوامل دائم یازودگذر بستگى دارد و به هر حال، قابل گسستن است. یعنى عوامل و اسباب از اختیار انسان بیرون نیستند. برخلاف پیوندهاى نسبى که از اختیار انسان بیرون است. به همین جهت است که آئین مقدس اسلام، براى پیوندهاى نسبى-اعم از عمودى و افقى- ارث قرار داده و خویشاوندان از یکدیگر ارث مىبرند. درحالى که براى پیوندهاى سببى -بهجز پیوند زناشوئى- ارث و توارث قرار نداده است (1) .
الف - پیوندهاى نسبى
هر کسى در مقابل خویشاوندان خود مسوولیت دارد. قطعا خویشاوندان دور و نزدیک، بهیکدیگر مرتبط هستند. بدون شک، سرنوشت مشترکى که از وحدت اصلاب و ارحام دور و نزدیک ناشى مىشود، برزندگى آنها حاکم است. هرچند که این سرنوشت مشترک، به گونهاى نیست که آنها را در انتخاب راه سعادت و شقاوتو گریز از چاه به راه یا انحراف از راه به چاه، مجبور کند; ولى به هر حال، همه آنها از زمینههاى ارثى مشترک برخوردارندو از ظواهر چسمى گرفته تا استعدادهاى باطنى و سجایاى اخلاقى و روحى آنها، همه و همه، به هم گره خوردهاند.
بىاعتنائى به پیوندهاى نسبى افقى، به منزله بىاعتنائى به پیوندهاى نسبى عمودى است. محبتبه اصول، مستلزممحبتبه فروع است. چنان که محبتبه فروع، از محبتبه اصول، حکایت مىکند.
هر چه اشتراک در اصول نزدیکتر باشد، خویشاوندان با یکدیگر، احساس همبستگى بیشترى دارند و هرچه دورترباشد، احساس همبستگى کمترى وجود دارد و به همین جهت است که با این که انسانها همه به اصل واحد -یعنى آدمابوالبشر- بر مىگردند و به این لحاظ همه خویشاوند یکدیگرند، به خاطر دورى اصل مشترک، احساس خویشاوندىوجود ندارد، یا اگر وجود دارد، بسیار کم و غیر قابل توجه.
خویشاوندان نزدیک، شاخ و برگ یک تنه و یک ریشهاند و همانطورى که شاخ و برگهاى یک تنه، به سلامت تنه وریشه، سالمند و همه باهم، تقریبا زندگى مشترک و وابستهاى دارند، خویشاوندان نزدیک نیز چنینند.
خویشاوندان نزدیک، هنگامى که به جد و جده مشترک خود -که چندان فاصلهاى از آنها ندارد- مىنگرند، احساسمىکنند که آنها وجود تکثریافته نیاکان مشترک خویش و نیاکان مشترک، وجود توحد یافته ایشانند.
همین قاعده درباره خویشاوندان دور هم صادق است. منتهى هر چه فاصله بیشتر مىشود، احساس همبستگى کمترمىشود.
قرآن مجید به قدرى براى پیوندهاى خویشاوندى افقى اهمیت قائل استکه در برخى از آیات، آن را به دنبال احسان بهپدر و مادر -که مربوط به پیوند عمودى است-، ذکر کرده چنان که احسان به پدر و مادر را هم به دنبال فرمان بهپرستش خداى یگانه آورده است.
1 - در مساله اخذ پیمان از بنىاسرائیل، فرموده است:
(لا تعبدون الاالله و بالوالدین احسانا و ذىالقربى والیتامى والمساکین) (2) .
(محور پیمان این است که): «جز خدا را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشاوندان ویتیمان و مستمندان، نیکىکنید».
مساله یتیمان و مستمندان به پیوندهاى سببى مربوط مىشود که درباره آنها بحث جداگانهاى -هرچند کوتاه-خواهیم داشت.
2 - در مساله تقسیم ارث فرموده است:
(و اذا حضر القسمه اولوا القربى والیتامى والمساکین فارزقوهم) (3) .
«و هنگامى که خویشاوندان و یتیمان و مستمندان در مجلس تقسیم ارث حاضر شوند، به آنها از مال ارث، چیزىبدهید».
3 - براى این که انسان گرفتار بخل و کتمان نعم الهى و اختیال و کبر و خودنمائى نشود، و به راه و رسم صحیح و معقولو مقبول زندگى قدم نهد و خودبینى و خودپسندى و خودخواهى و خودپرستى را از خویشتن دور گرداند، مىفرماید:
(واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذى القربى والیتامى والمساکین والجار ذىالقربى والجار الجنبوالصاحب بالجنب وابن السبیل و ما ملکت ایمانکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا الذین یبخلون و یامرونالناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله...) (4) .
«خدا را پرستش کنید و چیزى شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایهنزدیک و دور و رفیقى که در کنار توست و وامانده سفر و بردگان، نیکى کنید که خداوند، متکبرى را که بسیار فخر ومباهات مىکند، دوست نمىدارد. این قبیل افراد، در زندگى بخل مىورزند و مردم را به بخل فرمان مىدهند و آنچه راکه خداوند از فضل خود به آنها عطا کرده، مکتوم مىدارند».
قرآن کریم، طى دو آیه فوق و پنچ آیه دیگر در سوره نساء مردم مومن را به توحید و احسان و انفاق، مامور کرده و بایدهدف از احسان و انفاق، تحصیل خشنودى خداوند و کسب ثواب باشد و اینها با شرک و پیروى هواى نفس سازگارنیستند. اینجاست که توحید نظرى و توحید عملى در زندگى کسانى که به خدا و خلق و همه بندگانى که با آنها پیوندعمودى و افقى -اعم از نسبى و سببى- دارند، تحقق پیدا مىکند.
4 - طراوت و حلاوت زندگى دنیا به عدل و احسان و توجه به خویشاوندان و گریز از زشتى و منکر و ستم است. بههمین جهت است که قرآن کریم مىفرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر والبغى یعظکم لعلکم تذکرون) (5) .
«خداوند، به عدالت و احسان و کمک به خویشاوندان، فرمان مىدهد و از زشتى و منکر و تجاوز و ستم، نهى مىکند وشما را اندرز مىدهد. شاید متذکر شوید».
در حقیقت، قرآن به شیوه امر و نهى و موعظه، در زدودن بدیها و مفاسد از زندگى، مردم را یارى مىدهد و به رواجنیکیها آنها را امداد مىکند و با زبان موعظه -که وسیله نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست-، دلهاى آنها را براى دورىاز غفلت، آماده مىسازد.
5 - اصولا آنهائى که از نعمتهاى الهى برخوردارند و بیشتر از حد نیاز خود دارند، باید خود را موظف بدانند که به یادمستمندان و درماندگان باشند و مخصوصا از حال خویشاوندان درمانده خود غافل نباشند. قرآن مىفرماید:
(و لا یاتل اولوا الفضل منکم والسعه ان یوتوا اولى القربى والمساکین والمهاجرین فى سبیل الله ولیعفوا ولیصفحواالا تحبون ان یغفر الله لکم والله غفور رحیم) (6) .
«و باید توانگران شما از کمک و احسان به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا کوتاهى نکنند و باید بهعفو و گذشت روى آورند. آیا دوست نمىدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند، آمرزنده رحیم است».
در حقیقت، سعادت انسان -چه در دنیا و چه در آخرت-، بستگى به نیکوکارى و عفو و صفح دارد و اگر انسان چنینباشد، نشان داده است که مغفرت خداوند را دوست مىدارد. چنان که خداوند نیز دوست آنهاست و مغفرت آنها رادوست مىدارد.
در این آیه نیز به برخى از پیوندهاى سببى وافقى توجه داده شده است.
6 - قرآن کریم در دو آیه متفاوب، براى خویشاوندان و مستمندان و واماندگان سفر، حقى قائل شده و معلوم است کهدر برابر هر حقى، تکلیفى است. دو آیه مزبور، یکى در سوره «اسراء» و دیگرى در سوره «روم» است. گیرم یکى از آنهابه «واو» و دیگرى به «فاء» شروع شده که اولى عطف به قبل و دومى افاده سببیت مىکند. قدر مشترک دو آیه فوق، ایناست:
(و آت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبییل) (7) .
«حق خویشاوند و مستمند و وامانده سفر را بده».
7 - نکتهاى که در خور تامل است، این است که انسان نباید به خاطر پیوندهاى عمودى و افقى و رعایت عواطفسببى و نسبى، از راه حق منحرف شود و به بیراهه روى آورد. یعنى هرگز نباید حق و وظیفه، فداى رابطههاى دوستى وخویشاوندى و امثال اینها گردد; چرا که این، براى انسان، مایه بدبختى و مذلت است.
به همین جهت است که قرآن کریم مىفرماید:
(و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربى) (8) .
«و هنگامى که سخن مىگوئید، عدالت را رعایت کنید، هرچند درباره کسى باشد که خویشاوند شماست».
خویشاوندى که با انسان، از نظر دینى اختلاف دارد و کافر و مشرک است، شایستگى ندارد که انسان او را از عواطفخود برخوردار گرداند. مگر این که عاطفه و محبت، موجب شود که دلش نرم گردد و از بیراهه و کژراهه به راه راستآید. به همین جهت است که قرآن مىفرماید:
(ما کان للنبى والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى) (9) .
«پیامبر و مومنان حق ندارند که براى مشرکان، طلب آمرزش کنند، هرچند که از خویشاوندان باشند».
و نیز مىفرماید:
(کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على انفسکم والوالدین والاقربین) (10) .
«شما پایدار به عدل وگواهان براى خدا باشید; هرچند به ضرر خود شما یا پدر و یا مادر و خویشاوندان باشد».
انسان صالح و مخلص کسى است که ضمن این که به پیوندهاى عمودى و افقى توجه دارد، هرگز وظیفه بندگى خدا رافراموش نکند و به خاطر عواطف سببى و نسبى، خدا را به خشم نیاورد. در حقیقت، او رضاى بندگان را در طولرضاى خدا مىخواهد و آنجا که خدا به خشم مىآید، از راضى کردن بندگان به طور جدى، خوددارى مىکند.
ب - پیوندهاى سببى
اهم پیوندهاى سببى، پیوند زناشوئى است که جداگانه درباره آن، بحث مىکنیم; چرا که اگر چنین نکنیم، حقش را ادانکردهایم.
دیگر پیوندهاى سببى عبارتند از: همسایگى; همسفرى; همکارى; دوستى; همکیشى; هموطنى; همطائفهاى;همقبیلهاى; همنژادى; و بالاتر از همه، همنوعى.
به علاوه، زمامداران و مردم، روسا و زیردستان، قضات و طرفین دعوا، معلمان و شاگردان، کارفرمایان و کارکنان، بایکدیگر پیوند سببى افقى دارند و همه اینها در مقابل یکدیگر، وظائف و مسوولیتهائى پیدا کردهاند.
انسان، در برابر همسفر، همسایه، همکار، دوست، همکیش، هموطن و... نیز وظائفى دارد. هرچند این وظائف، درهمهجا یکسان و برابر نیستند.
در آیاتى که درباره پیوندهاى نسبى مورد استشهاد قرار گرفتند، به برخى از پیوندهاى سببى نیز اشارهاى شده بود.
در اینجا با آوردن سخنى زیبا از امیرالمومنین(ع) به اهمیتیکى از پیوندها که مربوط به زمامدار و رعیت است، اشارهمىکنیم. به خصوص که در ضمن آن به پیوند همکیشى و همنوعى نیز توجه شده است:
«واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم; فانهم صنفان: امااخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق» (11) .
«اى مالک، رحمتبه مردم و دوستى و لطف به آنها را، پوشش قلب خویش گردان و همچون جانورى شکارى کهخوردن آنها را غنیمتشمارى، نباش; زیرا آنها دو دستهاند: یا برادر دینى تواند، یا در آفرینش همانند و نظیر تواند».
«مالک» که به زمامدارى کشور باستانى «مصر» از سوى امام حق و عادل مطلق، برگزیده شده، وظیفه دارد که بههیچوجه در مقابل روابط -هرچه باشند- تسلیم نشود و راه راست عدالت را بدون یک مو انحراف، بپیماید و در عینحال، در صدد نباشد که با عدالتخشک، مملکتى را اداره کند، بلکه باید عدل و احسان، عقل و عاطفه، ضابطه ورابطه، باهم بکار گرفته شوند، تا رضاى خدا و خلق خدا تحصیل شود.
او وظیفه دارد که حق خدا و مردم را از خود و خویشاوندان و دوستان، باز ستاند و نگذارد که هواى نفسانى او وخویشاوندان و دوستان، خدا و مردم را به خشم آورد. در اینباره فرمود:
«انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده» (12) .
«داد خدا و مردم را از خود و خویشاوندان نزدیک و دوستانتبگیر که اگر چنین نکنى، ستم کردهاى و هرکس به بندگانخدا ستم کند، دشمن او خداست، نه بندگان خدا».
تجلى رعایت پیوندهاى نسبى و سببى، بدون قربانى شدن حق و عدل و انصاف و عاطفه، در کلمات زیباى مولاىهمه موالى، امیر مومنان على(ع) است. او براى یک زمامدار، کارهائى را مىپسندد که به عدالت نزدیکتر باشد وخشنودى مردم را بهتر تامین کند. خشنودى خواص، بدترین سیره یک زمامدار و خشنودى توده مردم، نیکوتریناست.
به همین جهت است که فرمود:
«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضىالرعیه فان سخط العامه یجحفبرضى الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضىالعامه» (13) .
«اى مالک; باید از همه کارها آن را بیشتر دوست دارى که در راه حق، از همه به حد وسط نزدیکتر باشد (یعنى نه ازحق بگذرد و نه فروماند) و عدالت را فراگیرتر باشد و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودى همگان، خشنودى نزدیکان رابىاثر گرداند، و خشم نزدیکان، خشنودى همگان را زیانى نرساند»
جامعترین سخن در مساله پیوندهاى سببى افقى کلام خداست که فوق کلام همه مخلوقات است، او فرمود:
(قولوا للناس حسنا) (14) .
«براى مردم به نیکى سخن بگوئید».
پىنوشتها:
1) در فقه اسلامى براى ولاء عتق و ضمان جریره هم ارث قرار داده شده; ولى به خاطر این که این دو، در عصر ما مصداقى ندارند، از ذکر آنها خوددارى کردیم.
2) البقره، 83.
3) النساء، 8.
4) النساء، 36 و 37.
5) النحل، 9
6) النور، 22.
7) الاسراء، 26 - الروم، 38.
8) الانعام، 152.
9) التوبه، 113.
10) النساء، 135.
11) نهج البلاغه، نامهها.
12) نهجالبلاغه، نامهها.
13) نهج البلاغه، نامهها.
14) البقره، 83.
همه این عوامل در یکدیگر تاثیر متقابل دارند. درخت که نباشد، کویر درست مىشود. دماى هوا غیر معتدلمىگردد. آبها به هدر مىروند. رطوبت هوا تعدیل نمىشود. بارانهاى حیاتبخش نمىبارند و اگر بارانى ببارد، ویرانگراست. فرسایش خاک و وزش بادهاى سرکش، نتیجه نبودن و نروییدن درخت و گیاه است. هوا از لطافت و نوازشمحروم است. طبیعت، وحشى و ناآرام است. حیوانات، از کویر گریزانند و آدمها در آنجا ساکن نمىشوند و براى خودمحیط انسى نمىیابند.
نتیجه، اینکه هم درخت در موجودات و پدیدههاى همعرض خود تاثیر دارد و هم پدیدهها و موجودات همعرضدرخت، در پیدایش و رشد و سلامت آن، موثر واقع مىشوند.
انسان هم بیگانه از انسانهاى دیگر نیست. هر انسانى در زمان واحد، پیوندهاى افقى متنوع و گوناگونى با انسانهاىدیگر دارد و محال است که بتواند خود را از آن پیوندها منقطع و جدا گرداند.
پیوندهاى سبى و نسبى
کلیه پیوندهاى افقى را مىتوان به دو قسم «سببى و نسبى» تقسیم کرد. مقصود از پیوندهاى نسبى پیوندهاى خویشاوندى است. منتهى پیوندهاى عمودى پدران و مادران و اجداد با اولاد از این قسم خارج است و تنها پیوندهاى افقى خویشاوندى مورد نظر است و مقصود از پیوندهاى سببى آن دسته از پیوندهائى است که به عوامل دائم یازودگذر بستگى دارد و به هر حال، قابل گسستن است. یعنى عوامل و اسباب از اختیار انسان بیرون نیستند. برخلاف پیوندهاى نسبى که از اختیار انسان بیرون است. به همین جهت است که آئین مقدس اسلام، براى پیوندهاى نسبى-اعم از عمودى و افقى- ارث قرار داده و خویشاوندان از یکدیگر ارث مىبرند. درحالى که براى پیوندهاى سببى -بهجز پیوند زناشوئى- ارث و توارث قرار نداده است (1) .
الف - پیوندهاى نسبى
هر کسى در مقابل خویشاوندان خود مسوولیت دارد. قطعا خویشاوندان دور و نزدیک، بهیکدیگر مرتبط هستند. بدون شک، سرنوشت مشترکى که از وحدت اصلاب و ارحام دور و نزدیک ناشى مىشود، برزندگى آنها حاکم است. هرچند که این سرنوشت مشترک، به گونهاى نیست که آنها را در انتخاب راه سعادت و شقاوتو گریز از چاه به راه یا انحراف از راه به چاه، مجبور کند; ولى به هر حال، همه آنها از زمینههاى ارثى مشترک برخوردارندو از ظواهر چسمى گرفته تا استعدادهاى باطنى و سجایاى اخلاقى و روحى آنها، همه و همه، به هم گره خوردهاند.
بىاعتنائى به پیوندهاى نسبى افقى، به منزله بىاعتنائى به پیوندهاى نسبى عمودى است. محبتبه اصول، مستلزممحبتبه فروع است. چنان که محبتبه فروع، از محبتبه اصول، حکایت مىکند.
هر چه اشتراک در اصول نزدیکتر باشد، خویشاوندان با یکدیگر، احساس همبستگى بیشترى دارند و هرچه دورترباشد، احساس همبستگى کمترى وجود دارد و به همین جهت است که با این که انسانها همه به اصل واحد -یعنى آدمابوالبشر- بر مىگردند و به این لحاظ همه خویشاوند یکدیگرند، به خاطر دورى اصل مشترک، احساس خویشاوندىوجود ندارد، یا اگر وجود دارد، بسیار کم و غیر قابل توجه.
خویشاوندان نزدیک، شاخ و برگ یک تنه و یک ریشهاند و همانطورى که شاخ و برگهاى یک تنه، به سلامت تنه وریشه، سالمند و همه باهم، تقریبا زندگى مشترک و وابستهاى دارند، خویشاوندان نزدیک نیز چنینند.
خویشاوندان نزدیک، هنگامى که به جد و جده مشترک خود -که چندان فاصلهاى از آنها ندارد- مىنگرند، احساسمىکنند که آنها وجود تکثریافته نیاکان مشترک خویش و نیاکان مشترک، وجود توحد یافته ایشانند.
همین قاعده درباره خویشاوندان دور هم صادق است. منتهى هر چه فاصله بیشتر مىشود، احساس همبستگى کمترمىشود.
قرآن مجید به قدرى براى پیوندهاى خویشاوندى افقى اهمیت قائل استکه در برخى از آیات، آن را به دنبال احسان بهپدر و مادر -که مربوط به پیوند عمودى است-، ذکر کرده چنان که احسان به پدر و مادر را هم به دنبال فرمان بهپرستش خداى یگانه آورده است.
1 - در مساله اخذ پیمان از بنىاسرائیل، فرموده است:
(لا تعبدون الاالله و بالوالدین احسانا و ذىالقربى والیتامى والمساکین) (2) .
(محور پیمان این است که): «جز خدا را پرستش نکنید و به پدر و مادر و خویشاوندان ویتیمان و مستمندان، نیکىکنید».
مساله یتیمان و مستمندان به پیوندهاى سببى مربوط مىشود که درباره آنها بحث جداگانهاى -هرچند کوتاه-خواهیم داشت.
2 - در مساله تقسیم ارث فرموده است:
(و اذا حضر القسمه اولوا القربى والیتامى والمساکین فارزقوهم) (3) .
«و هنگامى که خویشاوندان و یتیمان و مستمندان در مجلس تقسیم ارث حاضر شوند، به آنها از مال ارث، چیزىبدهید».
3 - براى این که انسان گرفتار بخل و کتمان نعم الهى و اختیال و کبر و خودنمائى نشود، و به راه و رسم صحیح و معقولو مقبول زندگى قدم نهد و خودبینى و خودپسندى و خودخواهى و خودپرستى را از خویشتن دور گرداند، مىفرماید:
(واعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا و بذى القربى والیتامى والمساکین والجار ذىالقربى والجار الجنبوالصاحب بالجنب وابن السبیل و ما ملکت ایمانکم ان الله لا یحب من کان مختالا فخورا الذین یبخلون و یامرونالناس بالبخل و یکتمون ما آتاهم الله من فضله...) (4) .
«خدا را پرستش کنید و چیزى شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر و خویشاوندان و یتیمان و مستمندان و همسایهنزدیک و دور و رفیقى که در کنار توست و وامانده سفر و بردگان، نیکى کنید که خداوند، متکبرى را که بسیار فخر ومباهات مىکند، دوست نمىدارد. این قبیل افراد، در زندگى بخل مىورزند و مردم را به بخل فرمان مىدهند و آنچه راکه خداوند از فضل خود به آنها عطا کرده، مکتوم مىدارند».
قرآن کریم، طى دو آیه فوق و پنچ آیه دیگر در سوره نساء مردم مومن را به توحید و احسان و انفاق، مامور کرده و بایدهدف از احسان و انفاق، تحصیل خشنودى خداوند و کسب ثواب باشد و اینها با شرک و پیروى هواى نفس سازگارنیستند. اینجاست که توحید نظرى و توحید عملى در زندگى کسانى که به خدا و خلق و همه بندگانى که با آنها پیوندعمودى و افقى -اعم از نسبى و سببى- دارند، تحقق پیدا مىکند.
4 - طراوت و حلاوت زندگى دنیا به عدل و احسان و توجه به خویشاوندان و گریز از زشتى و منکر و ستم است. بههمین جهت است که قرآن کریم مىفرماید:
(ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر والبغى یعظکم لعلکم تذکرون) (5) .
«خداوند، به عدالت و احسان و کمک به خویشاوندان، فرمان مىدهد و از زشتى و منکر و تجاوز و ستم، نهى مىکند وشما را اندرز مىدهد. شاید متذکر شوید».
در حقیقت، قرآن به شیوه امر و نهى و موعظه، در زدودن بدیها و مفاسد از زندگى، مردم را یارى مىدهد و به رواجنیکیها آنها را امداد مىکند و با زبان موعظه -که وسیله نفوذ در دلها و عواطف انسانهاست-، دلهاى آنها را براى دورىاز غفلت، آماده مىسازد.
5 - اصولا آنهائى که از نعمتهاى الهى برخوردارند و بیشتر از حد نیاز خود دارند، باید خود را موظف بدانند که به یادمستمندان و درماندگان باشند و مخصوصا از حال خویشاوندان درمانده خود غافل نباشند. قرآن مىفرماید:
(و لا یاتل اولوا الفضل منکم والسعه ان یوتوا اولى القربى والمساکین والمهاجرین فى سبیل الله ولیعفوا ولیصفحواالا تحبون ان یغفر الله لکم والله غفور رحیم) (6) .
«و باید توانگران شما از کمک و احسان به خویشاوندان و مستمندان و مهاجران در راه خدا کوتاهى نکنند و باید بهعفو و گذشت روى آورند. آیا دوست نمىدارید که خداوند شما را بیامرزد؟ و خداوند، آمرزنده رحیم است».
در حقیقت، سعادت انسان -چه در دنیا و چه در آخرت-، بستگى به نیکوکارى و عفو و صفح دارد و اگر انسان چنینباشد، نشان داده است که مغفرت خداوند را دوست مىدارد. چنان که خداوند نیز دوست آنهاست و مغفرت آنها رادوست مىدارد.
در این آیه نیز به برخى از پیوندهاى سببى وافقى توجه داده شده است.
6 - قرآن کریم در دو آیه متفاوب، براى خویشاوندان و مستمندان و واماندگان سفر، حقى قائل شده و معلوم است کهدر برابر هر حقى، تکلیفى است. دو آیه مزبور، یکى در سوره «اسراء» و دیگرى در سوره «روم» است. گیرم یکى از آنهابه «واو» و دیگرى به «فاء» شروع شده که اولى عطف به قبل و دومى افاده سببیت مىکند. قدر مشترک دو آیه فوق، ایناست:
(و آت ذا القربى حقه والمسکین وابن السبییل) (7) .
«حق خویشاوند و مستمند و وامانده سفر را بده».
7 - نکتهاى که در خور تامل است، این است که انسان نباید به خاطر پیوندهاى عمودى و افقى و رعایت عواطفسببى و نسبى، از راه حق منحرف شود و به بیراهه روى آورد. یعنى هرگز نباید حق و وظیفه، فداى رابطههاى دوستى وخویشاوندى و امثال اینها گردد; چرا که این، براى انسان، مایه بدبختى و مذلت است.
به همین جهت است که قرآن کریم مىفرماید:
(و اذا قلتم فاعدلوا و لو کان ذا قربى) (8) .
«و هنگامى که سخن مىگوئید، عدالت را رعایت کنید، هرچند درباره کسى باشد که خویشاوند شماست».
خویشاوندى که با انسان، از نظر دینى اختلاف دارد و کافر و مشرک است، شایستگى ندارد که انسان او را از عواطفخود برخوردار گرداند. مگر این که عاطفه و محبت، موجب شود که دلش نرم گردد و از بیراهه و کژراهه به راه راستآید. به همین جهت است که قرآن مىفرماید:
(ما کان للنبى والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولى قربى) (9) .
«پیامبر و مومنان حق ندارند که براى مشرکان، طلب آمرزش کنند، هرچند که از خویشاوندان باشند».
و نیز مىفرماید:
(کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو على انفسکم والوالدین والاقربین) (10) .
«شما پایدار به عدل وگواهان براى خدا باشید; هرچند به ضرر خود شما یا پدر و یا مادر و خویشاوندان باشد».
انسان صالح و مخلص کسى است که ضمن این که به پیوندهاى عمودى و افقى توجه دارد، هرگز وظیفه بندگى خدا رافراموش نکند و به خاطر عواطف سببى و نسبى، خدا را به خشم نیاورد. در حقیقت، او رضاى بندگان را در طولرضاى خدا مىخواهد و آنجا که خدا به خشم مىآید، از راضى کردن بندگان به طور جدى، خوددارى مىکند.
ب - پیوندهاى سببى
اهم پیوندهاى سببى، پیوند زناشوئى است که جداگانه درباره آن، بحث مىکنیم; چرا که اگر چنین نکنیم، حقش را ادانکردهایم.
دیگر پیوندهاى سببى عبارتند از: همسایگى; همسفرى; همکارى; دوستى; همکیشى; هموطنى; همطائفهاى;همقبیلهاى; همنژادى; و بالاتر از همه، همنوعى.
به علاوه، زمامداران و مردم، روسا و زیردستان، قضات و طرفین دعوا، معلمان و شاگردان، کارفرمایان و کارکنان، بایکدیگر پیوند سببى افقى دارند و همه اینها در مقابل یکدیگر، وظائف و مسوولیتهائى پیدا کردهاند.
انسان، در برابر همسفر، همسایه، همکار، دوست، همکیش، هموطن و... نیز وظائفى دارد. هرچند این وظائف، درهمهجا یکسان و برابر نیستند.
در آیاتى که درباره پیوندهاى نسبى مورد استشهاد قرار گرفتند، به برخى از پیوندهاى سببى نیز اشارهاى شده بود.
در اینجا با آوردن سخنى زیبا از امیرالمومنین(ع) به اهمیتیکى از پیوندها که مربوط به زمامدار و رعیت است، اشارهمىکنیم. به خصوص که در ضمن آن به پیوند همکیشى و همنوعى نیز توجه شده است:
«واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم و اللطف بهم و لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم; فانهم صنفان: امااخ لک فى الدین او نظیر لک فى الخلق» (11) .
«اى مالک، رحمتبه مردم و دوستى و لطف به آنها را، پوشش قلب خویش گردان و همچون جانورى شکارى کهخوردن آنها را غنیمتشمارى، نباش; زیرا آنها دو دستهاند: یا برادر دینى تواند، یا در آفرینش همانند و نظیر تواند».
«مالک» که به زمامدارى کشور باستانى «مصر» از سوى امام حق و عادل مطلق، برگزیده شده، وظیفه دارد که بههیچوجه در مقابل روابط -هرچه باشند- تسلیم نشود و راه راست عدالت را بدون یک مو انحراف، بپیماید و در عینحال، در صدد نباشد که با عدالتخشک، مملکتى را اداره کند، بلکه باید عدل و احسان، عقل و عاطفه، ضابطه ورابطه، باهم بکار گرفته شوند، تا رضاى خدا و خلق خدا تحصیل شود.
او وظیفه دارد که حق خدا و مردم را از خود و خویشاوندان و دوستان، باز ستاند و نگذارد که هواى نفسانى او وخویشاوندان و دوستان، خدا و مردم را به خشم آورد. در اینباره فرمود:
«انصف الله و انصف الناس من نفسک و من خاصه اهلک و من لک فیه هوى من رعیتک، فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عباد الله کان الله خصمه دون عباده» (12) .
«داد خدا و مردم را از خود و خویشاوندان نزدیک و دوستانتبگیر که اگر چنین نکنى، ستم کردهاى و هرکس به بندگانخدا ستم کند، دشمن او خداست، نه بندگان خدا».
تجلى رعایت پیوندهاى نسبى و سببى، بدون قربانى شدن حق و عدل و انصاف و عاطفه، در کلمات زیباى مولاىهمه موالى، امیر مومنان على(ع) است. او براى یک زمامدار، کارهائى را مىپسندد که به عدالت نزدیکتر باشد وخشنودى مردم را بهتر تامین کند. خشنودى خواص، بدترین سیره یک زمامدار و خشنودى توده مردم، نیکوتریناست.
به همین جهت است که فرمود:
«ولیکن احب الامور الیک اوسطها فى الحق و اعمها فى العدل و اجمعها لرضىالرعیه فان سخط العامه یجحفبرضى الخاصه و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضىالعامه» (13) .
«اى مالک; باید از همه کارها آن را بیشتر دوست دارى که در راه حق، از همه به حد وسط نزدیکتر باشد (یعنى نه ازحق بگذرد و نه فروماند) و عدالت را فراگیرتر باشد و رعیت را دلپذیرتر، که ناخشنودى همگان، خشنودى نزدیکان رابىاثر گرداند، و خشم نزدیکان، خشنودى همگان را زیانى نرساند»
جامعترین سخن در مساله پیوندهاى سببى افقى کلام خداست که فوق کلام همه مخلوقات است، او فرمود:
(قولوا للناس حسنا) (14) .
«براى مردم به نیکى سخن بگوئید».
پىنوشتها:
1) در فقه اسلامى براى ولاء عتق و ضمان جریره هم ارث قرار داده شده; ولى به خاطر این که این دو، در عصر ما مصداقى ندارند، از ذکر آنها خوددارى کردیم.
2) البقره، 83.
3) النساء، 8.
4) النساء، 36 و 37.
5) النحل، 9
6) النور، 22.
7) الاسراء، 26 - الروم، 38.
8) الانعام، 152.
9) التوبه، 113.
10) النساء، 135.
11) نهج البلاغه، نامهها.
12) نهجالبلاغه، نامهها.
13) نهج البلاغه، نامهها.
14) البقره، 83.