آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

‏در نهاد هر انسان نیروئى وجود دارد که دانشمندان جدید به آن‏«وجدان اخلاقى‏» نام نهاده‏اند.
این نیرو به انسانها تکلیف، الهام مى‏کند یعنى از درون به انسانها فرمان مى‏دهدکه چنین کارى را مثلا بکن و چنان کار را انجام نده و آن را یکى از معیارهاى‏اخلاقى بودن افعال انسانها دانسته‏اند.
در این معیار اخلاقى یعنى وجدان اخلاقى مسائل متعددى مطرح مى‏گردد:
1 - وجدان اخلاقى چگونه معیارى است و جنبه‏هاى مختلف آن کدام است؟
2 - وجدان اخلاقى با اخلاق مبتنى بر عاطفه چنان که عده‏اى به آن قائل هستند واخلاق مبتنى بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرقهائى دارد؟ واصولا با افعال طبیعى انسانها چه رابطه‏اى دارد؟ 3 - نظر اسلام و قرآن درباره‏وجدان اخلاقى چیست؟
4 - آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است‏یا نه؟ در هر صورت چرا؟
وجدان اخلاقى چگونه معیارى است؟ و جنبه‏هاى مختلف آن کدام است؟
وجدان اخلاقى نیروى باطنى بوده، هیچ انسانى به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالى‏از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، مى‏تواند تحت تاثیر محیط سالم و ناسالم وتربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوى باطنى و روحى از قبیل شهوت‏وغضب و سایر تمایلات فطرى درونى چه بسا تغییراتى را بپذیرد.
براى وجدان همان‏طور که دانشمندان تصریح کرده‏اند، سه جنبه است:
1 - ادراکى.
2 - ارادى. 3 - انفعالى.
جنبه ادراکى وجدان اخلاقى این است که اعمال و حتى افکار انسانها را مورد بررسى‏قرار مى‏دهد و مانند یک قاضى بى‏طرف آن را تجزیه و تحلیل مى‏کند و حکم به خوبى وبدى در مورد آن صادر مى‏کند.
چنبه ارادى آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوى به ما فرمان مى‏دهد که‏به مقتضاى آن عمل کنیم یعنى اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک‏نمائیم.
جنبه انفعالى وجدان این است که اگر بر وفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس‏مسرت و شادى مى‏نماید و موجب انبساط و آرامش خاطر مى‏گردد و اگر برخلاف میل و درک‏آن عمل نمودیم، احساس شرمسارى و خجلت کرده و با ضربات جانکاهى که بر روان واعصاب ما وارد مى‏شود ما را شکنجه مى‏دهد بالاتر این که وجدان اخلاقى در موردکارهاى دیگران نیز دخالت مى‏نماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبى و بدى صادرو فرمان مى‏دهد که نسبت‏به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید واز افرادبى‏وجدان نفرت و دورى نمائید (1) .
حال این سوال مطرح مى‏گردد که این معیار اخلاقى بامعیارهاى دیگر اخلاقى مربوط به‏فلاسفه و اخلاق هندى و افعال طبیعى چه فرقهائى دارد؟
پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه مى‏داند چنان که اخلاق هندى واخلاق مسیحى مى‏دانند ونه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این‏نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانى برخواسته از اعماق نفس انسانها مى‏داندیعنى نیروئى است که به آن تکلیف را الهام مى‏کند و از درون به آن فرمان مى‏دهد که‏چنین بکن و چنین نکن واین نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولا: عقل بیشتر، یک امراکتسابى است و اما این، یک امر فطرى است.
ثانیا: عقل نیروئى است که در زمینه مسائل اخلاقى و مسائل دیگر اظهار نظر مى‏کندو در صورتى که وجدان اخلاقى تنها به مسائل اخلاقى نظر دارد.
ثالثا: عقل خوبى و بدى مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهى نمى‏کند و باآنها کارى ندارد.و تنها خوبى و بدى عمل را معین و مشخص مى‏کند و رفتار طبق آن رااز انسان طلب مى‏کند (2) .
در برابر وجدان اخلاقى در باطن انسان نیروى دیگرى وجود دارد که او را به‏ارتکاب بدیها و زشتى‏ها و ترک خوبیها و نیکیها وادار مى‏نماید، همانند وجدان‏اخلاقى قوى و نیرومند است و نقش مهمى در اراده و عمل انسان دارد منتها این‏طورنیست که نیرومندتر از وجدان خلقى باشد و لکن برخى از فلاسفه این جنبه منفى‏بازدارنده از نیکى‏ها و خوبیها را خیلى با اهمیت تلقى کرده‏اند تا آنجا که آن رااز نیروى باطنى وجدان اخلاقى نیرومند و قویتر دانسته‏اند و بر همین اساس، انسان‏را طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودى شریر و بدکار شمرده‏اند.
ازباب نمونه یکى از شعراى بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاءمعرى‏»(متوفاى‏سال 449ه) شعرى دارد که از آن این نظر استفاده مى‏گردد:
حوتنا شرور لا صلاح لمثلها فان شذ منا صالح فهو نادر (3)
یعنى طبیعت و سرشت ما راشر و بدکارى فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردى از ما صالح و شایسته‏باشد، خیلى کم است.
به هرحال کار اخلاقى کارى است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعى‏فرق دارد زیرا کار طبیعى کارى است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباطدارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولى کار اخلاقى با طبیعت انسان ارتباط ندارد،بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانى که از ضمیر انسانى سرچشمه مى‏گیرد، دررابطه است.
حال ممکن است‏سوال شود از کجا دانسته مى‏شود که کار اخلاقى از وجدان الهام‏گرفته است؟
در پاسخ آن مى‏گوئیم که ما آیات و سوره‏هاى قرآن، کتاب وحى آسمانى را بررسى ومورد مطالعه قرار مى‏دهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقى به نحو لطیف وظریف تعبیر آورده شده و در هر موردى به لفظى خاص:
1 - در سوره «شمس‏» آیه 7 : (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها)
یعنى:
«قسم به جان آدمى و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور وتقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است‏».
2 - در سوره بلد آیه 9: (الم نجعل له عینین و لسانا و شفتین و هدیناه‏النجدین) یعنى:«آیا براى انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او رابه راه خیر و شر هدایت کردیم...».
3 - در سوره قیامت‏به لفظ : «نفس لوامه‏» (ولا اقسم بالنفس اللوامه..)وسوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است).
و در قرآن در چند مورد از نیروئى که در برابر وجدان اخلاقى قرار دارد یاد و به‏الفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل:
«نفس اماره‏»: (و ما ابرى نفسى ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى) (4)
یعنى:«حضرت یوسف صریحا اعلام مى‏کند که من هرگز خودم را تبرئه نمى‏کنم که نفس‏سرکش بسیار به بدیها امر مى‏کند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند».
و نیز به لفظ «هوى‏» (5) (و اما من خاف مقام ربه و نهى النفس عن الهوى فان‏الجنه هى الماوى) یعنى: «وآن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را ازهوا(وتمایلات نفسانى) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست‏».
و نیز به لفظ «وسواس‏» (6) (و من شر الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس‏من الجنه والناس) یعنى: «پناه مى‏برم به پروردگار از شر وسوسه‏گر پنهان‏کار که دردرون سینه انسان وسوسه مى‏کند خواه جن باشد یا از انسان‏».
پس قرآن در مورد این که انسانهامجهز به یک سلسله از الهامات فطرى هستند، سکوت‏نکرده است و در روایات واحادیث معتبر نیز چه‏بسا این حقیقت که از قرآن استفاده‏مى‏گردد، تصریح گردیده است.
از جمله هنگامى که آیه مبارکه (تعاونوا على البر والتقوى و لا تعاونوا على‏الاثم والعدوان) یعنى: «یکدیگر را بر نیکى و پارسائى یارى دهید و همدیگر را برگناه و دشمنى کمک ننمائید».
بر پیامبر گرامى اسلام(ص) نازل شد مردى به نام «وابصه‏» خدمت رسول اکرم(ص) آمده گفت: اى رسول خدا سوالى دارم حضرت فرمود: من بگویم سوال تو چیست؟ گفت :بفرمائید.
فرمود: آمده‏اى از معناى بر و تقوا و هم از معناى اثم و عدوان سوال کنى. گفت:
آرى مى‏خواهم معانى این‏ها را بدانم. در متن روایت این‏گونه وارد است که پیامبرانگشتان خود را بر سینه وابصه زده سه مرتبه فرمود: یا وابصه «استفت قلبک،استفت قلبک، استفت قلبک‏» یعنى سه مرتبه فرمود: این سوال و استفتاء را از قلب‏خود بکن یعنى خدا این شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشرى قرار داده است.
مرحوم شهید استاد مطهرى در کتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فیض کاشانى ازمحجه‏البیضاء ج‏1، ص 58 این روایت را نقل مى‏کند و سپس مى‏نویسد: مولوى در کتاب‏مثنوى نیز این روایت را به صورت اشعار زیبائى سروده است و اول این اشعار این‏است:
گفت پیغمبر که استفتئوا القلوب براى مطالعه این اشعار به کتاب مثنوى مولوى‏مراجعه نمائید.
چنان که خوانندگان با توجه به آیات بالا و مضون روایات به آسانى مى‏دانند که درباطن انسانها نیروئى است که برخى از افعال را خوب مى‏داند و برخى را بد و به‏خوبها فرمان مى‏دهد و از بدیها نهى مى‏کند و نظیر آیات بالا این آیه است:
(و اوحینا الیهم فعل الخیرات) (7) یعنى:«وانجام کارهاى نیک و...را بر انبیاءوحى کردیم‏».
در تفسیر المیزان مرحوم استاد علامه طباطبائى(ره) در این باب استنباط خیلى لطیف وظرفى دارد مى‏فرماید:
«خداوند نفرمود:(و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات) و فرمود: (و اوحیناالیهم فعل الخیرات) زیرا اصل خیرات مثل بذرهائى در باطن انسانها و کمون ذات‏آنها آفریده شده است و خدا انجام آنها را وحى کرده است (8) .پس به نظر قرآن انسان‏مجهز به یک سلسله از الهامات فطرى است.
آیا وجدان اخلاقى امرى فطرى است‏یا نه؟
در این مساله دو نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول - گروهى از دانشمندان، وجدان اخلاقى را غیر فطرى مى‏دانند. به نظراینان اصولا نیروى دراکه‏اى به نام وجدان اخلاقى فطرى که سرچشمه اصول اخلاقى باشد وجود ندارد.
آنچه موجود است و انسان خیال مى‏کند فطرى است جز ساخته تربیت و مولود محیط چیز دیگرى نیست. از جمله معتقدین به این نظر «جان لاک‏» انگلیسى متوفاى 1704 میلادى است او مى‏گوید:
«بعضى از خواهشها و آرزوها فطرى است مانند آرزوى خوشى، بیزارى از رنج امااینها طبایع است نه حقائق و اصول اخلاقى یعنى حسن و قبح در میان مردم عمومیت ندارد و بسا موردى در نزد قومى زشت است و در نزد قوم دیگر زیبا -بعضى خیرها دریک دیانت ممنوع و حرام و در دیانت دیگر جایز و مباح، بعضى از اقوام وحشى را مى‏بینیم که آدم مى‏خورند واین کار را نه بر سبیل اتفاق و از روى هواى نفس یا اضطرار بلکه آن را امرى جایز و مستحسن مى‏دانند پس با وجود این اختلاف چگونه مى‏توان این اصول را فطرى دانست؟ چه بسا عقائد واصول در اذهان راسخ است که در طول زمان و انس و عادت پیدا شده است و چه بسا آنها را امورى فطرى، پنداشته‏اند ودلیل آن این است که چون دیده‏اند بعضى از احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است ونیز به عقل خود رجوع کرده، آنها را درست‏یافته و محل تردید ندانسته‏اند چنین پنداشته‏اند که از روزى که به دنیا آمده‏اند آن حقائق را مى‏دانسته و تصدیق‏داشته‏اند پس به دنبال کشف مبدا و منشا آنها برنیامده‏اند بعضى را تنبلى فکرمانع شده و بعضى را خودپسندى بشرى بر آن داشته که بگویند این حقائق را خدا دروجود انسان سرشته است و طبیعى و فطرى او مى‏باشد چه بسا چیزها است که دل به آنهاگواهى مى‏دهد و وجدان حکم مى‏کند ولى سبب حقیقى آن انس و عادت است و اگر غیر ازاین بود، یعنى حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود دیگر به تعلیم و تربیت اخلاقى‏نیاز نبود» (9) .
یکى دیگر از دانشمندان که این نظر را پذیرفته است، «زیگموند فروید» اطریشى‏است‏به نظر وى وجدان اخلاقى جز دهنه اجتماعى چیز دیگرى نیست!!، وجدان اخلاقى‏نماینده یک عمل ذاتى و عمیق روح بشرى نیست، بلکه درون‏بینى ساده منهیات اجتماعى‏مى‏باشد به نظر «فروید» نه درتاریخ بشریت و نه د رتاریخ فرد، تصورات ابتدائى‏خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنى از محیط اجتماعى منشعب‏مى‏شوند» (10) .
نظر دوم عقیده گروهى دیگر از دانشمندان است، اینان معتقدند که وجدان اخلاقى‏امرى فطرى و جزء سرشت آدمى است که انسان همراه آن از مادر متولد مى‏شود از جمله‏این دانشمندان: «ژان ژاک روسو» فرانسوى متوفاى 1778 میلادى است.
از جمله سخنان او این است که در اعماق همه ارواح انسانى یک اصل عدالت و تقوى‏یافت مى‏شود که ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روى آن‏قضاوت مى‏نمائیم و خوب و بد را معلوم مى‏کنیم و این اصل همان است که من آن را«وجدان‏» مى‏نامم آیا جائى و مملکتى یافت مى‏شود که در آن پاى بندى به ایمان، وعقیده حفظ قول، ترحم، خیرخواهى و حفظ از خیانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب،منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ایشان از وجدان به این عبارات تعبیر آورده است:
اى وجدان اى غریزه ملکوتى اى صداى جاویدان آسمانى اى راهنماى مطمئن این‏موجودات نادان و کم‏عقل، توئى که عاقل و آزادهستى، اى آن که نیکى و بدى را بدون‏خطا قضاوت مى‏کنى، توئى که انسان را به خدا نزدیک مى‏کنى تو هستى که طبیعت او رانیکو مى‏گردانى و اعمال او را با قوانین اخلاقى وفق مى‏دهى و اگر تو نبودى من درخودم چنین چیزى حس نمى‏کردم که مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتیازى که بر آنهاداشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نامنظم خود گمراه شوم و از خطائى‏به خطاى دیگر بیفتم!»
داورى بین دو نظر بالا
حال این سوال مطرح است که از این‏دو نظر کدام صحیح بوده و مطابق واقع مى‏باشد؟
پاسخ این است که نظر دوم صحیح است و وجدان اخلاقى امرى فطرى بوده، و به طورطبیعى در همه انسانها وجود دارد ولى همانند سایر ملکات نفسانى آسیب‏پذیر و قابل‏تغییر است و بدین جهت قابل اعتماد نمى‏باشد.
مطالعات در زمینه جانوران زنده ثابت کرده است که امورى، جزء فطرت و سرشت‏موجود زنده است و لکن ممکن است در اثر چگونگى و طرز تعلیم و تربیت از وضع‏طبیعى‏اش خارج و به صورت دیگرى درآید چنان که گفته‏اند که اگر غاز یا اردک را پس‏از بیرون آمدن از تخم براى چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود میل غریزى‏خود را که نسبت‏به آب دارد، فراموش مى‏کند تا آنجا که حتى اگر آن را نزدیک آب‏ببرند از آن مى‏ترسد و داخل آن نمى‏شود ملکات فطرى و خصایص طبیعى انسان از جمله‏وجدان اخلاقى عینا همین وضع را دارد و وجدان اخلاقى اگر در شرائط و محیطهاى مناسب‏مورد تربیت و پرورش قرار بگیرد رشد مى‏کند و اگر در شرائط و محیطهاى نامناسب ومورد اهمال و عصیان واقع شود، ضعیف مى‏شود و از بین مى‏رود.
وجدان اخلاقى درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردى کم و بیش استعداد داردشعر بگوید البته این مشروط است‏به این که شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت وممارست نماید.
درباره داروین دانشمند معروف انگلیسى مى‏نویسند که وى در کودکى استعداد شعرگفتن خوبى داشت و اشعار نسبتا خوبى مى‏سرود اما پس از چندى آن را کنار گذاشت ودیگر به دنبال آن نرفت و در اثر همین اهمال کارى بعدها این استعداد را از دست‏داد و دیگر نمى‏توانست‏شعر بگوید.
وجدان اخلاقى نیز همین طور است انسان وقتى داراى وجدان اخلاقى پاک و سالم خواهدبود که از همان اول به دستورات آن توجه نماید و برخلاف فرامین آن رفتار نکند وگرنه بعد از مدتى آن را از دست‏خواهد داد و عملا شخص بى‏وجدان خواهد شد (11) .
و گاهى نیز در اثر برخى از پیش‏آمدهاى جسمى و روحى ممکن است نیروهاى باطنى ازقبیل وجدان اخلاقى و غیر آن نیز ضعیف و یا به کلى از بین برود.
روانشناس معروف فرانسوى اواخر قرن نوزده به نام «ریبو» حالت‏شخصى را حکایت‏مى‏کند که ضربه شدیدى به مغزش وارد آمد و دچار مریضى اخلاقى شده بود وى پس از عمل‏چراحى و بهبود یافتن مرض اخلاقى‏اش نیز مرتفع گردید (12) .
پى‏نوشتها:
1- مقدمه‏اى بر علم اخلاق، ص 123.
2- فلسفه اخلاق، تالیف شهید استاد مطهرى، ص 53 - مقدمه‏اى بر علم، تالیف على‏کیا، ص 124 و 125.
3- عقائد فلسفى ابوالعلاء معرى، تالیف عمر فروخ ترجمه حسین خدیو جم.
4- سوره یوسف، آیه 52.
5- سوره نازعات، آیه 40.
6- سوره ناس، آیه 4.
7- سوره انبیاء علیه السلام آیه 73.
8- فلسفه اخلاق مرحوم مطهرى، ص 55.
9- سیر حکمت در اروپا، ج‏2، ص 77 ( 78.
10- کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 334.
11- الاخلاق تالیف احمد امین مصرى، ص 82.
12- علم اخلاق، دکتر سیاستى.

تبلیغات