آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

از آنجا که «من‏» نوعى، موجب گره خوردن فرد و نوع به یکدیگر مى‏شود، آنهم به گونه‏اى که انفکاک وانقطاع آنها از یکدیگر، غیر ممکن یا دشوار است، چاره‏اى نیست جز این که بازهم‏درباره شناخت دیگران، از طریق شناخت پیوندها و ارتباطات بیشتر تامل کنیم، تابهتر بتوانیم به وظائف خود در برابر دیگران، آشنا شویم و این آشنائى، زیربناى‏یک سلسله تعهدات و اساس یک سلسله تلاشهاى پى‏گیر و مستمر گردد.
این که قدماء مى‏گفتند: انسان مدنى بالطبع است، سخنى به گزاف نبود. هرچند«ژان ژاک روسو» با طرح نظریه قرارداد اجتماعى با آن به ستیز پرداخت و ازاعتبار آن در دوره ما کاست. ولى انصاف این است که با توجه به علائم و آثارى که‏در زندگى انسان مى‏بینیم، باید اذعان کنیم که پیوندهاى مختلف انسان با همنوعانش‏برتر و بالاتر از قراردادى است که به خاطر رفع مشکلات فردى بسته شده و هرگاه‏انسان بتواند مشکلات خود را به تنهائى رفع کند، مانعى نیست که قراداد مزبور رااقاله یا به طور یک جابه فسخ کند.
ما مى‏بینیم که تحولات بسیارى در زندگى اجتماعى انسانها پدید آمده و معتقدیم که‏بازهم تحولات بسیارى در پیش است و هرگز کاروان اجتماع از پویندگى و سیر تکاملى‏باز نمى‏ایستد; ولى علیرغم این همه تحولات و دیگرگونیها، اصل مدنیت انسان همواره‏استوار و پابرجاست و قطعا بعد از این هم دستخوش تزلزل نخواهد شد.
محال است که انسان به مرحله‏اى برسد که خود را جداى از دیگران و دیگران راجداى از خود بداند. در عین حال، نمى‏خواهیم فرد را در برابر جمع، مجبور و فاقداراده واختیار بدانیم; نه تنها در برابر جمع که در برابر تاریخ و محیط و طبیعت‏و حتى خدا هم که مالک ملک هستى و مسبب همه اسباب و مدبر همه امور و فعال مایشاءو قادر مطلق است، مجبور نیست; چرا که خداوند حکیم او را مختار آفریده و به‏اندازه اختیارش به او مسوولیت داده و بر دوشش بار تکلیف نهاده است.
با حفظ اصل اختیار و اصل مدنیت و اصل ناگسستنى بودن پیوند فرد با دیگران به‏فرد، به توضیح و تبیین پیوندها و ارتباطات مى‏پردازیم.
پیوندهاى عمودى و افقى
جالب است که انسان هم به طور عمودى با دیگران ارتباطدارد و هم به طور افقى.
هر فردى به منزله نقطه‏اى از یک خط عمود است که از جانب بالا به اولین انسان وبه تعبیر قرآن به «آدم ابوالبشر» و از جانب پائین به آخرین انسانهاى این جهان‏که به معاد منتهى مى‏شود، اتصال دارد.
به لحاظ عرضى و افقى نیز انسان به همه کسانى که با او زندگى مى‏کنند، ارتباطدارد.
انسان نمى‏تواند خود را از پیوندهاى عمودى وافقى بگسلد. از نظر دین مبین اسلام،این پیوند تنها به زندگى دنیا محدود نمى‏شود، بلکه در عالم دیگر نیز پیوندهاى‏عمودى و افقى منقطع نیست.
انسان امروز، وارث سجایا و تمام حالات طبیعى و ژنتیک انسانهاى گذشته است وقطعا سلامت جسمى و روحى آنها در انسان امروز اثر دارد. چنان که عدم سلامت جسمى وروحى آنها نیز در وضع انسان کنونى بى‏تاثیر نیست. به همین ترتیب، انسان کنونى‏براى انسان‏هائى که بعد از این، طى اعصار و قرون متمادى متولد مى‏شوند و بر روى‏این کره خاکى زندگى مى‏کنند، میراث گذار است. او هرچه از نظر روحى و جسمى بهتر وسالمتر و معتدل‏تر زندگى کند، به وظائف خود در قبال نسلهاى آینده، بهتر عمل کرده‏و در فراهم کردن شرائط سعادت و سلامت و اعتدال آنها نقش بیشتر و موثرترى دارد.
به همین ترتیب، انسانهاى معاصر هم بى‏ارتباط با یکدیگر نیستند و ما مى‏توانیم‏براى پیوندهاى افقى، اقسام متعددى بیابیم و بر حسب هر یک از آن اقسام، تکالیف ووظائفى مشخص کنیم.
درباره هر یک از پیوندهاى عمودى و افقى و وظائف و تکالیف مربوط به آنهاجداگانه به بحث مى‏پردازیم:
تکالیف مربوط به پیوندهاى عمودى
بى‏تفاوت بودن در برابر گذشتگان و آیندگان،گناهى بزرگ و نابخشودنى است.
گذشتگان با زحمات خود، زمین را آباد کردند، تمدن را بنا نهادند، اختراع واکتشاف کردند، دین و اخلاق را براى ما به یادگار گذاشتند، کتابها را در فنون‏مختلف، به نگارش درآوردند، کتابخانه تاسیس کردند، راهها را براى مسافرت هموارکردند و حتى‏الامکان نزدیک‏ترین راه را جستجو نمودند، کارخانه‏ها را به وجودآوردند، معادن را شناسائى کردند، شهرها و روستاها و مدارس و مساجد و معابد رابنا کردند، قنوات را جارى ساختند، زمینها را براى کشت، مهیا کردند، حیوانات رااهلى ساختند و به هر حال طى قرنها تجربه و کار و تلاش، سفره رنگین زندگى را براى‏ما گستردند و ما را براى استفاده از این سفره بى‏منت، فرا خواندند.
ما ساختار جسمى و روحى خود را از آنها داریم. اگر بشریت را به یک درخت تشبیه‏کنیم، انسانهاى پیشین به منزله ریشه و تنه این درخت و انسانهاى کنونى و آینده،به منزله شاخها و برگهاى آن، محسوب مى‏شوند. قطعا سرنوشت‏شاخه رخت‏به تنه وسرنوشت تنه به ریشه آن، گره خورده است. همان‏طورى که اگر ریشه وتنه، سالم‏نباشند، شاخ و برگ سالمى نخواهیم داشت، اگر شاخ و برگ هم ناسالم باشند، ممکن‏است تنه و ریشه هم بخشکند و معدوم شوند.
خداوندى که پدید آورنده نظام آفرینش و مدبر و نگهبان آن است، شجره طیبه‏انسانیت را همواره از آفات و بلیات حفظ کرده و نگذاشته که گرفتار آفت و مرگ وزوال شود. همچنان که کل نظام را هم حفظ کرده و راههاى آفت و زوال و انقراض رابر روى آن، مسدود کرده است.
پیغمبران هم سفرائى الهى بوده‏اند که به سوى بشریت فرستاده شده‏اند، تا بشر ازسنن الهى منحرف نشود و گام در عرصه زوال و انقراض ننهد و میراث گذشتگان را به‏آیندگان بسپارد.
به همین جهت است که اقوامى که شایسته بقاء و پاسدارى از میراث گذشتگان وانتقال آن به آیندگان نبودند، یا به نفرین پیامبران، یا بدون نفرین ایشان به‏هلاکت مى‏رسیدند، تا زمینه مساعدى براى استمرار نسل بشریت فراهم آید.
شکوائیه حضرت نوح
حضرت نوح در نفرین خود مى‏گوید:
(رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الافاجرا کفارا) . (1)
«پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روى زمین، باقى مگذار; زیرا اگر آنها راباقى بگذارى، بندگانت را گمراه مى‏کنند و جز فاجر کفر پیشه، فرزندى نمى‏زایند».
اینها نسلى بودند که هم به طور عمودى مضر بودند و هم به طور افقى و به همین‏جهت، شایسته بقاء نبودند.
«نوح‏» نبى از دست آنها به درگاه خدا بسیار نالیده است. مى‏گوید:
«پروردگارا، من آنها را شب و روز دعوت کردم. ولى دعوت من جز بر گریز آنهانیفزود. هر وقت دعوتشان کردم، انگشت در گوششان کردند و بر کفر خود اصرارورزیدند و مستکبر شدند. نه به دعوت آشکارم توجهى کردند و نه به دعوت پنهانم ونه حاضر شدند به درگاه تو استغفار کنند و از فوائد آن، برخوردار شوند. همواره‏معصیت و نیرنگ کردند و روى به بتها آوردند» (2) .
در نتیجه نفرین نوح که همانگ با سنت آفرینش بود، همه -جز چند تنى که سوارکشتى شدند- به هلاکت رسیدند; ولى -ظاهرا- نسل آنها هم قابل دوام نبود. به همین‏جهت است که خداوند فرمود:
(و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و جعلنا ذریته هم الباقین) 3.
«ما; او، و اهلش را از انذوه بزرگ، رها ساختیم و تنها ذریه او را مشمول حکم‏بقا و استمرار ساختیم‏».
از این آیه، معلوم مى‏شود که تنها نسل خود نوح باقى مانده و سایر نسلها منقرض‏شده‏اند و بنابراین، بشر موجود، نه تنها از نسل «آدم‏»، که از نسل «نوح‏» هم‏هست.
انحراف قوم لوط
قوم «لوط‏» براى اطفاء غریزه جنسى به عمل زشتى روى آوردند که‏اگر در سطح کره زمین، مقبول شناخته مى‏شد و شیوع پیدا مى‏کرد، بشریت را به منجلاب‏فساد و انقراض مى‏کشاند. به همین جهت است که وقتى «ابراهیم خلیل‏»(ع) درباره آنهابا فرشتگانى که مامور هلاک و عذاب آنها بودند، به گفتگو مى‏پردازد، گفته مى‏شود:
(یا ابراهیم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردود) (4)
«اى ابراهیم، از این گفتگو (ومیانجیگرى) اعراض کن که فرمان پروردگارت فرارسیده و حتمیت‏یافته و آنها گرفتار عذابى مى‏شوند که قابل بازگشت نیست‏».
سر انجام قومى که هم در جهت عمودى و هم در جهت افقى، بشریت را به تباهى‏مى‏کشید، به سنگ‏باران آسمانى به هلاکت رسید.
هشدار در مورد نسلهاى آینده
قرآن کریم، به انسانها در مورد نسلهاى آینده‏هشدار داده و فرموده است:
(ولیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا فاخافوا علیهم فلیتقوا الله‏ولیقولوا قولا سدیدا) (5) .
«آنهائى که اگر فرزندان ضعیفى از خود به جاى گذارند، بر آنها بیمناکند، بایدخشیت قلبى و تاثر داشته باشند و در برابر خداوند تقوا پیشه کنند و سخن نیکوبگویند.
«علامه طباطبائى‏» (رحمه الله) مى‏فرماید:
«بعید نیست که این آیه به گونه‏اى مرتبط با آیه (للرجال نصیب...) (6) باشد که‏به عموم خود بر ارث یتیمان خردسال، مشتمل است و به همین جهت، سیاق آن تهدیدى‏است‏براى کسانى که در راه محروم کردن ورثه صغیر از ارث، گام برمى‏دارند» (7) .
مفاد آیه شریفه این است که هر کس به یتیمان ظلم کند، نتیجه ظلمش به اعقاب‏یتیم خودش مى‏رسد و بنابراین، باید کارى نکند که باعث گرفتارى اعقابش گردد.
معلوم مى‏شود نسل‏هاى آینده، نه تنها به لحاظ ژنتیک، وارث اجداد خویشند و نه‏تنها اموال را از آنها به ارث مى‏برند، بلکه وارث نتائج کارهاى خوب و بد آنهانیز هستند.
در داستان «موسى‏»(ع) و آن عبد صالحى که مى‏گویند: «خضر» بوده، چنین آمده که‏یکى از کارهاى آن عبد صالح که مورد انتقاد حضرت موسى قرار گرفت، این بود که: به‏بناى دیوار مخروبه‏اى پرداخت و این، درحالى بود که مردم آبادى از دادن خوراکى به‏آنها خوددارى کرده بودند.
عبد صالح فلسفه همه کارهاى خود را براى موسى بیان مى‏کند و براى همیشه او رارها مى‏سازد. درباره بناى دیوار چنین گفت:
(اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه و کان تحته کنز لهما و کان‏ابوهما صالحا..) (8) .
«دیوار، متعلق به دو کودک یتیم در آن آبادى بود و زیر دیوار گنجى بود از آن‏آنها و پدرشان مردى صالح بود...».
این دو کودک یتیم به خاطر خوبى و صلاح پدر، مورد لطف خداوند قرار گرفتند و به‏دست‏خضر و موسى سرمایه‏شان محفوظ ماند.
سیره ابراهیم(ع)
حضرت «ابراهیم خلیل‏»(ع) دقیقا به پیوندهاى عمودى -چه در ارتباطبا گذشته و چه در ارتباط به آینده- توجه داشت و در این راه، نقش یک اسوه را به‏خوبى ایفاء کرد.
قرآن کریم از زبان او چنین نقل مى‏کند که در دعاى خود گفت:
(رب اجعلنى مقیم الصلاه و من ذریتى ربناو تقبل دعاء. ربنا اغفر لى و لوالدى وللمومنین یوم یقوم الحساب) (9) .
«پروردگارا، مرا و بعضى از ذریه مرا به پا دارنده نماز قرار ده و پروردگارادعایم را بپذیر. پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را و مومنین را در روز حساب،بیامرز».
ابراهیم(ع) در این نیایش پرمحتواى خود هم براى گذشتگانى که در طول اویند، طلب‏آمرزش مى‏کند و هم براى مومنانى که هم در طول اویند و هم در عرض او.
در ارتباط با آیندگان، از خدا مى‏خواهد که آنها را مقیم نماز قرار دهد و نه‏تنها براى آنها، بلکه براى خودش نیز.
معلوم است که به پاى‏دارنده نماز، بالاتر از گزارنده نماز است. او مى‏خواهد که‏بعض از افراد نسلش مقیم نماز باشند و همین‏طور هم شد.
او در یکى دیگر از نیایشهاى خود نیز به پیوند عمودى نسلهاى آینده توجه کرده وفرموده است:
(رب انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى ذرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاه‏فاجعل افئده من الناس تهوى الیهم وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون) (10) .
«پروردگارا، من برخى از افراد ذریه‏ام را در وادى بى‏کشت و زرعى نزد خانه‏محترم تو ساکن ساختم. پروردگارا، هدف این است که نماز را به پاى دارند. پس‏دلهاى مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات، روزى آنها کن. باشد که شکر کنند».
مقصود ابراهیم(ع)، از برخى از افراد ذریه، «اسماعیل‏»(ع) است. که در کنار کعبه‏اسکان داده شد و از او نسلى پدید آمد که پیامبر خاتم(ص) از همان سلاله پاک است.
هدف «ابراهیم‏»(ع) این است که میل و هواى آنها در دل مردم بیفتد و آنهابتوانند با استفاده از آن محبوبیت، مقیم نماز باشند.
ابراهیم(ع) به هنگام بناى کعبه که اسماعیل نیز با او همکارى مى‏کرد، از خداونددرخواست کرد که:
(ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک) (11) .
«پروردگارا، ما را در برابر خودت اهل تسلیم گردان و از ذریه ما نیز کسانى رااهل تسلیم در برابر خود قرار ده‏».
تسلیم در برابر حق و حقیقت، بالاترین کمال براى انسان است و ابراهیم(ع)، همین رابراى خود و اسماعیل(ع) و بعض ذریه‏اش درخواست مى‏کند. مصداق اتم و اکمل این بعض،چهارده معصوم پاک است.
آنگاه درحالى که کمال علاقمندى خود را به سرنوشت ذریه خود ابراز داشته، فرمود:
(ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم) (12)
«پروردگارا، در میان ذریه من پیامبرى از خودشان مبعوث کن که آیات تو را برآنها تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را تزکیه کند».
انسانهاى ایده‏آل قرآن کریم با تبیین بهترین نوع اعتقادات و برترین شیوه‏اخلاقیات و عالى‏ترین طرز سلوک و رفتار، انسان‏هاى ایده‏آلى که اعمالشان مقبول وگناهانشان مغفور و جایگاهشان بهشت‏برین است، (13) را این‏طور معرفى مى‏کند که وقتى‏به سن چهل سالگى مى‏رسند، به ارتباطات عمودى کمال توجه را دارند و وظائف خود رادر برابر خدا و مردم فراموش نمى‏کنند. به آیه زیر دقت کنیم:
(رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحاترضیه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیک و انى من السلمین).
«پروردگارا، شکر نعمتهایى که به من و پدر و مادرم داده‏اى و کردار صالحى که‏تو مى‏پسندى را نصیبم کن و ذریه‏ام را به صلاح آور; زیرا من به تو روى آورده و ازاهل تسلیمم‏».
گویا دلیل این تقاضاها روى آوردن به خدا و در صف اهل اسلام بودن است. یعنى اگرکسى این‏گونه باشد امید دارد که خداوند توفیق شکرش دهد و در راه عمل صالحش یارى‏کند و ذریه‏اش را به صلاح آورد و اگر کسى چنین نباشد، شایسته داشتن ذریه صالح‏نیست. این آیه هم شاهد گویائى است‏بر تاثیر نیکیهاى انسان در سعادت نسلهاى‏آینده‏اش.
انسانهاى ایده‏آل که وفاى به عهد مى‏کنند و صبورند و از قیامت مى‏ترسند و نمازرا به پاى مى‏دارند، با اخلاف و اسلاف خود سرنوشت مشترک دارند و پیوندهاى افقى وعمودى، در سرنوشت آنها، موثر است. چنان که مى‏فرماید:
(جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم.) (14) .
«بهشتهاى عدنى که آنها و پدران و همسران و ذریه‏هاى صالح آنها را داخل بهشتى‏که وعده‏شان داده‏اى، کن‏».
خود فرشتگان در پایان کار، یعنى در بهشت، بر آنها وارد مى‏شود و چنین مى‏گویند:
(سلام علیکم با صبرتم فنعم عقبى الدار) (15) .
«بر شما باد سلام که صبر کردید و چه نیکوست عاقبت‏خانه!».
پى‏نوشتها:
1- نوح، 66 و 67.
2- مضامینى از سوره نوح.
3- الصفت، 76 و 77.
4- النساء، 9.
5- النساء، 7.
6- المیزان، ج‏4، ص 214.
7- مدرک قبل.
8- الکهف، 82.
9- ابراهیم، 40 و 41.
10- ابراهیم، 37.
11- البقره، 128.
12- الاحقاف، 16.
13- الاحقاف، 15.
14- الرعد، 23.
15- غافر، 8.

تبلیغات