پیوندها و ارتباطات انسانی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن معارف قرآن انسان و جامعه در قرآن جامعه در قرآن
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت نظری تعلیم و تربیت و جامعه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی
آرشیو
چکیده
متن
از آنجا که «من» نوعى، موجب گره خوردن فرد و نوع به یکدیگر مىشود، آنهم به گونهاى که انفکاک وانقطاع آنها از یکدیگر، غیر ممکن یا دشوار است، چارهاى نیست جز این که بازهمدرباره شناخت دیگران، از طریق شناخت پیوندها و ارتباطات بیشتر تامل کنیم، تابهتر بتوانیم به وظائف خود در برابر دیگران، آشنا شویم و این آشنائى، زیربناىیک سلسله تعهدات و اساس یک سلسله تلاشهاى پىگیر و مستمر گردد.
این که قدماء مىگفتند: انسان مدنى بالطبع است، سخنى به گزاف نبود. هرچند«ژان ژاک روسو» با طرح نظریه قرارداد اجتماعى با آن به ستیز پرداخت و ازاعتبار آن در دوره ما کاست. ولى انصاف این است که با توجه به علائم و آثارى کهدر زندگى انسان مىبینیم، باید اذعان کنیم که پیوندهاى مختلف انسان با همنوعانشبرتر و بالاتر از قراردادى است که به خاطر رفع مشکلات فردى بسته شده و هرگاهانسان بتواند مشکلات خود را به تنهائى رفع کند، مانعى نیست که قراداد مزبور رااقاله یا به طور یک جابه فسخ کند.
ما مىبینیم که تحولات بسیارى در زندگى اجتماعى انسانها پدید آمده و معتقدیم کهبازهم تحولات بسیارى در پیش است و هرگز کاروان اجتماع از پویندگى و سیر تکاملىباز نمىایستد; ولى علیرغم این همه تحولات و دیگرگونیها، اصل مدنیت انسان هموارهاستوار و پابرجاست و قطعا بعد از این هم دستخوش تزلزل نخواهد شد.
محال است که انسان به مرحلهاى برسد که خود را جداى از دیگران و دیگران راجداى از خود بداند. در عین حال، نمىخواهیم فرد را در برابر جمع، مجبور و فاقداراده واختیار بدانیم; نه تنها در برابر جمع که در برابر تاریخ و محیط و طبیعتو حتى خدا هم که مالک ملک هستى و مسبب همه اسباب و مدبر همه امور و فعال مایشاءو قادر مطلق است، مجبور نیست; چرا که خداوند حکیم او را مختار آفریده و بهاندازه اختیارش به او مسوولیت داده و بر دوشش بار تکلیف نهاده است.
با حفظ اصل اختیار و اصل مدنیت و اصل ناگسستنى بودن پیوند فرد با دیگران بهفرد، به توضیح و تبیین پیوندها و ارتباطات مىپردازیم.
پیوندهاى عمودى و افقى
جالب است که انسان هم به طور عمودى با دیگران ارتباطدارد و هم به طور افقى.
هر فردى به منزله نقطهاى از یک خط عمود است که از جانب بالا به اولین انسان وبه تعبیر قرآن به «آدم ابوالبشر» و از جانب پائین به آخرین انسانهاى این جهانکه به معاد منتهى مىشود، اتصال دارد.
به لحاظ عرضى و افقى نیز انسان به همه کسانى که با او زندگى مىکنند، ارتباطدارد.
انسان نمىتواند خود را از پیوندهاى عمودى وافقى بگسلد. از نظر دین مبین اسلام،این پیوند تنها به زندگى دنیا محدود نمىشود، بلکه در عالم دیگر نیز پیوندهاىعمودى و افقى منقطع نیست.
انسان امروز، وارث سجایا و تمام حالات طبیعى و ژنتیک انسانهاى گذشته است وقطعا سلامت جسمى و روحى آنها در انسان امروز اثر دارد. چنان که عدم سلامت جسمى وروحى آنها نیز در وضع انسان کنونى بىتاثیر نیست. به همین ترتیب، انسان کنونىبراى انسانهائى که بعد از این، طى اعصار و قرون متمادى متولد مىشوند و بر روىاین کره خاکى زندگى مىکنند، میراث گذار است. او هرچه از نظر روحى و جسمى بهتر وسالمتر و معتدلتر زندگى کند، به وظائف خود در قبال نسلهاى آینده، بهتر عمل کردهو در فراهم کردن شرائط سعادت و سلامت و اعتدال آنها نقش بیشتر و موثرترى دارد.
به همین ترتیب، انسانهاى معاصر هم بىارتباط با یکدیگر نیستند و ما مىتوانیمبراى پیوندهاى افقى، اقسام متعددى بیابیم و بر حسب هر یک از آن اقسام، تکالیف ووظائفى مشخص کنیم.
درباره هر یک از پیوندهاى عمودى و افقى و وظائف و تکالیف مربوط به آنهاجداگانه به بحث مىپردازیم:
تکالیف مربوط به پیوندهاى عمودى
بىتفاوت بودن در برابر گذشتگان و آیندگان،گناهى بزرگ و نابخشودنى است.
گذشتگان با زحمات خود، زمین را آباد کردند، تمدن را بنا نهادند، اختراع واکتشاف کردند، دین و اخلاق را براى ما به یادگار گذاشتند، کتابها را در فنونمختلف، به نگارش درآوردند، کتابخانه تاسیس کردند، راهها را براى مسافرت هموارکردند و حتىالامکان نزدیکترین راه را جستجو نمودند، کارخانهها را به وجودآوردند، معادن را شناسائى کردند، شهرها و روستاها و مدارس و مساجد و معابد رابنا کردند، قنوات را جارى ساختند، زمینها را براى کشت، مهیا کردند، حیوانات رااهلى ساختند و به هر حال طى قرنها تجربه و کار و تلاش، سفره رنگین زندگى را براىما گستردند و ما را براى استفاده از این سفره بىمنت، فرا خواندند.
ما ساختار جسمى و روحى خود را از آنها داریم. اگر بشریت را به یک درخت تشبیهکنیم، انسانهاى پیشین به منزله ریشه و تنه این درخت و انسانهاى کنونى و آینده،به منزله شاخها و برگهاى آن، محسوب مىشوند. قطعا سرنوشتشاخه رختبه تنه وسرنوشت تنه به ریشه آن، گره خورده است. همانطورى که اگر ریشه وتنه، سالمنباشند، شاخ و برگ سالمى نخواهیم داشت، اگر شاخ و برگ هم ناسالم باشند، ممکناست تنه و ریشه هم بخشکند و معدوم شوند.
خداوندى که پدید آورنده نظام آفرینش و مدبر و نگهبان آن است، شجره طیبهانسانیت را همواره از آفات و بلیات حفظ کرده و نگذاشته که گرفتار آفت و مرگ وزوال شود. همچنان که کل نظام را هم حفظ کرده و راههاى آفت و زوال و انقراض رابر روى آن، مسدود کرده است.
پیغمبران هم سفرائى الهى بودهاند که به سوى بشریت فرستاده شدهاند، تا بشر ازسنن الهى منحرف نشود و گام در عرصه زوال و انقراض ننهد و میراث گذشتگان را بهآیندگان بسپارد.
به همین جهت است که اقوامى که شایسته بقاء و پاسدارى از میراث گذشتگان وانتقال آن به آیندگان نبودند، یا به نفرین پیامبران، یا بدون نفرین ایشان بههلاکت مىرسیدند، تا زمینه مساعدى براى استمرار نسل بشریت فراهم آید.
شکوائیه حضرت نوح
حضرت نوح در نفرین خود مىگوید:
(رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الافاجرا کفارا) . (1)
«پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روى زمین، باقى مگذار; زیرا اگر آنها راباقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز فاجر کفر پیشه، فرزندى نمىزایند».
اینها نسلى بودند که هم به طور عمودى مضر بودند و هم به طور افقى و به همینجهت، شایسته بقاء نبودند.
«نوح» نبى از دست آنها به درگاه خدا بسیار نالیده است. مىگوید:
«پروردگارا، من آنها را شب و روز دعوت کردم. ولى دعوت من جز بر گریز آنهانیفزود. هر وقت دعوتشان کردم، انگشت در گوششان کردند و بر کفر خود اصرارورزیدند و مستکبر شدند. نه به دعوت آشکارم توجهى کردند و نه به دعوت پنهانم ونه حاضر شدند به درگاه تو استغفار کنند و از فوائد آن، برخوردار شوند. هموارهمعصیت و نیرنگ کردند و روى به بتها آوردند» (2) .
در نتیجه نفرین نوح که همانگ با سنت آفرینش بود، همه -جز چند تنى که سوارکشتى شدند- به هلاکت رسیدند; ولى -ظاهرا- نسل آنها هم قابل دوام نبود. به همینجهت است که خداوند فرمود:
(و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و جعلنا ذریته هم الباقین) 3.
«ما; او، و اهلش را از انذوه بزرگ، رها ساختیم و تنها ذریه او را مشمول حکمبقا و استمرار ساختیم».
از این آیه، معلوم مىشود که تنها نسل خود نوح باقى مانده و سایر نسلها منقرضشدهاند و بنابراین، بشر موجود، نه تنها از نسل «آدم»، که از نسل «نوح» همهست.
انحراف قوم لوط
قوم «لوط» براى اطفاء غریزه جنسى به عمل زشتى روى آوردند کهاگر در سطح کره زمین، مقبول شناخته مىشد و شیوع پیدا مىکرد، بشریت را به منجلابفساد و انقراض مىکشاند. به همین جهت است که وقتى «ابراهیم خلیل»(ع) درباره آنهابا فرشتگانى که مامور هلاک و عذاب آنها بودند، به گفتگو مىپردازد، گفته مىشود:
(یا ابراهیم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردود) (4)
«اى ابراهیم، از این گفتگو (ومیانجیگرى) اعراض کن که فرمان پروردگارت فرارسیده و حتمیتیافته و آنها گرفتار عذابى مىشوند که قابل بازگشت نیست».
سر انجام قومى که هم در جهت عمودى و هم در جهت افقى، بشریت را به تباهىمىکشید، به سنگباران آسمانى به هلاکت رسید.
هشدار در مورد نسلهاى آینده
قرآن کریم، به انسانها در مورد نسلهاى آیندههشدار داده و فرموده است:
(ولیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا فاخافوا علیهم فلیتقوا اللهولیقولوا قولا سدیدا) (5) .
«آنهائى که اگر فرزندان ضعیفى از خود به جاى گذارند، بر آنها بیمناکند، بایدخشیت قلبى و تاثر داشته باشند و در برابر خداوند تقوا پیشه کنند و سخن نیکوبگویند.
«علامه طباطبائى» (رحمه الله) مىفرماید:
«بعید نیست که این آیه به گونهاى مرتبط با آیه (للرجال نصیب...) (6) باشد کهبه عموم خود بر ارث یتیمان خردسال، مشتمل است و به همین جهت، سیاق آن تهدیدىاستبراى کسانى که در راه محروم کردن ورثه صغیر از ارث، گام برمىدارند» (7) .
مفاد آیه شریفه این است که هر کس به یتیمان ظلم کند، نتیجه ظلمش به اعقابیتیم خودش مىرسد و بنابراین، باید کارى نکند که باعث گرفتارى اعقابش گردد.
معلوم مىشود نسلهاى آینده، نه تنها به لحاظ ژنتیک، وارث اجداد خویشند و نهتنها اموال را از آنها به ارث مىبرند، بلکه وارث نتائج کارهاى خوب و بد آنهانیز هستند.
در داستان «موسى»(ع) و آن عبد صالحى که مىگویند: «خضر» بوده، چنین آمده کهیکى از کارهاى آن عبد صالح که مورد انتقاد حضرت موسى قرار گرفت، این بود که: بهبناى دیوار مخروبهاى پرداخت و این، درحالى بود که مردم آبادى از دادن خوراکى بهآنها خوددارى کرده بودند.
عبد صالح فلسفه همه کارهاى خود را براى موسى بیان مىکند و براى همیشه او رارها مىسازد. درباره بناى دیوار چنین گفت:
(اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه و کان تحته کنز لهما و کانابوهما صالحا..) (8) .
«دیوار، متعلق به دو کودک یتیم در آن آبادى بود و زیر دیوار گنجى بود از آنآنها و پدرشان مردى صالح بود...».
این دو کودک یتیم به خاطر خوبى و صلاح پدر، مورد لطف خداوند قرار گرفتند و بهدستخضر و موسى سرمایهشان محفوظ ماند.
سیره ابراهیم(ع)
حضرت «ابراهیم خلیل»(ع) دقیقا به پیوندهاى عمودى -چه در ارتباطبا گذشته و چه در ارتباط به آینده- توجه داشت و در این راه، نقش یک اسوه را بهخوبى ایفاء کرد.
قرآن کریم از زبان او چنین نقل مىکند که در دعاى خود گفت:
(رب اجعلنى مقیم الصلاه و من ذریتى ربناو تقبل دعاء. ربنا اغفر لى و لوالدى وللمومنین یوم یقوم الحساب) (9) .
«پروردگارا، مرا و بعضى از ذریه مرا به پا دارنده نماز قرار ده و پروردگارادعایم را بپذیر. پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را و مومنین را در روز حساب،بیامرز».
ابراهیم(ع) در این نیایش پرمحتواى خود هم براى گذشتگانى که در طول اویند، طلبآمرزش مىکند و هم براى مومنانى که هم در طول اویند و هم در عرض او.
در ارتباط با آیندگان، از خدا مىخواهد که آنها را مقیم نماز قرار دهد و نهتنها براى آنها، بلکه براى خودش نیز.
معلوم است که به پاىدارنده نماز، بالاتر از گزارنده نماز است. او مىخواهد کهبعض از افراد نسلش مقیم نماز باشند و همینطور هم شد.
او در یکى دیگر از نیایشهاى خود نیز به پیوند عمودى نسلهاى آینده توجه کرده وفرموده است:
(رب انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى ذرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاهفاجعل افئده من الناس تهوى الیهم وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون) (10) .
«پروردگارا، من برخى از افراد ذریهام را در وادى بىکشت و زرعى نزد خانهمحترم تو ساکن ساختم. پروردگارا، هدف این است که نماز را به پاى دارند. پسدلهاى مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات، روزى آنها کن. باشد که شکر کنند».
مقصود ابراهیم(ع)، از برخى از افراد ذریه، «اسماعیل»(ع) است. که در کنار کعبهاسکان داده شد و از او نسلى پدید آمد که پیامبر خاتم(ص) از همان سلاله پاک است.
هدف «ابراهیم»(ع) این است که میل و هواى آنها در دل مردم بیفتد و آنهابتوانند با استفاده از آن محبوبیت، مقیم نماز باشند.
ابراهیم(ع) به هنگام بناى کعبه که اسماعیل نیز با او همکارى مىکرد، از خداونددرخواست کرد که:
(ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک) (11) .
«پروردگارا، ما را در برابر خودت اهل تسلیم گردان و از ذریه ما نیز کسانى رااهل تسلیم در برابر خود قرار ده».
تسلیم در برابر حق و حقیقت، بالاترین کمال براى انسان است و ابراهیم(ع)، همین رابراى خود و اسماعیل(ع) و بعض ذریهاش درخواست مىکند. مصداق اتم و اکمل این بعض،چهارده معصوم پاک است.
آنگاه درحالى که کمال علاقمندى خود را به سرنوشت ذریه خود ابراز داشته، فرمود:
(ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم) (12)
«پروردگارا، در میان ذریه من پیامبرى از خودشان مبعوث کن که آیات تو را برآنها تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را تزکیه کند».
انسانهاى ایدهآل قرآن کریم با تبیین بهترین نوع اعتقادات و برترین شیوهاخلاقیات و عالىترین طرز سلوک و رفتار، انسانهاى ایدهآلى که اعمالشان مقبول وگناهانشان مغفور و جایگاهشان بهشتبرین است، (13) را اینطور معرفى مىکند که وقتىبه سن چهل سالگى مىرسند، به ارتباطات عمودى کمال توجه را دارند و وظائف خود رادر برابر خدا و مردم فراموش نمىکنند. به آیه زیر دقت کنیم:
(رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحاترضیه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیک و انى من السلمین).
«پروردگارا، شکر نعمتهایى که به من و پدر و مادرم دادهاى و کردار صالحى کهتو مىپسندى را نصیبم کن و ذریهام را به صلاح آور; زیرا من به تو روى آورده و ازاهل تسلیمم».
گویا دلیل این تقاضاها روى آوردن به خدا و در صف اهل اسلام بودن است. یعنى اگرکسى اینگونه باشد امید دارد که خداوند توفیق شکرش دهد و در راه عمل صالحش یارىکند و ذریهاش را به صلاح آورد و اگر کسى چنین نباشد، شایسته داشتن ذریه صالحنیست. این آیه هم شاهد گویائى استبر تاثیر نیکیهاى انسان در سعادت نسلهاىآیندهاش.
انسانهاى ایدهآل که وفاى به عهد مىکنند و صبورند و از قیامت مىترسند و نمازرا به پاى مىدارند، با اخلاف و اسلاف خود سرنوشت مشترک دارند و پیوندهاى افقى وعمودى، در سرنوشت آنها، موثر است. چنان که مىفرماید:
(جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم.) (14) .
«بهشتهاى عدنى که آنها و پدران و همسران و ذریههاى صالح آنها را داخل بهشتىکه وعدهشان دادهاى، کن».
خود فرشتگان در پایان کار، یعنى در بهشت، بر آنها وارد مىشود و چنین مىگویند:
(سلام علیکم با صبرتم فنعم عقبى الدار) (15) .
«بر شما باد سلام که صبر کردید و چه نیکوست عاقبتخانه!».
پىنوشتها:
1- نوح، 66 و 67.
2- مضامینى از سوره نوح.
3- الصفت، 76 و 77.
4- النساء، 9.
5- النساء، 7.
6- المیزان، ج4، ص 214.
7- مدرک قبل.
8- الکهف، 82.
9- ابراهیم، 40 و 41.
10- ابراهیم، 37.
11- البقره، 128.
12- الاحقاف، 16.
13- الاحقاف، 15.
14- الرعد، 23.
15- غافر، 8.
این که قدماء مىگفتند: انسان مدنى بالطبع است، سخنى به گزاف نبود. هرچند«ژان ژاک روسو» با طرح نظریه قرارداد اجتماعى با آن به ستیز پرداخت و ازاعتبار آن در دوره ما کاست. ولى انصاف این است که با توجه به علائم و آثارى کهدر زندگى انسان مىبینیم، باید اذعان کنیم که پیوندهاى مختلف انسان با همنوعانشبرتر و بالاتر از قراردادى است که به خاطر رفع مشکلات فردى بسته شده و هرگاهانسان بتواند مشکلات خود را به تنهائى رفع کند، مانعى نیست که قراداد مزبور رااقاله یا به طور یک جابه فسخ کند.
ما مىبینیم که تحولات بسیارى در زندگى اجتماعى انسانها پدید آمده و معتقدیم کهبازهم تحولات بسیارى در پیش است و هرگز کاروان اجتماع از پویندگى و سیر تکاملىباز نمىایستد; ولى علیرغم این همه تحولات و دیگرگونیها، اصل مدنیت انسان هموارهاستوار و پابرجاست و قطعا بعد از این هم دستخوش تزلزل نخواهد شد.
محال است که انسان به مرحلهاى برسد که خود را جداى از دیگران و دیگران راجداى از خود بداند. در عین حال، نمىخواهیم فرد را در برابر جمع، مجبور و فاقداراده واختیار بدانیم; نه تنها در برابر جمع که در برابر تاریخ و محیط و طبیعتو حتى خدا هم که مالک ملک هستى و مسبب همه اسباب و مدبر همه امور و فعال مایشاءو قادر مطلق است، مجبور نیست; چرا که خداوند حکیم او را مختار آفریده و بهاندازه اختیارش به او مسوولیت داده و بر دوشش بار تکلیف نهاده است.
با حفظ اصل اختیار و اصل مدنیت و اصل ناگسستنى بودن پیوند فرد با دیگران بهفرد، به توضیح و تبیین پیوندها و ارتباطات مىپردازیم.
پیوندهاى عمودى و افقى
جالب است که انسان هم به طور عمودى با دیگران ارتباطدارد و هم به طور افقى.
هر فردى به منزله نقطهاى از یک خط عمود است که از جانب بالا به اولین انسان وبه تعبیر قرآن به «آدم ابوالبشر» و از جانب پائین به آخرین انسانهاى این جهانکه به معاد منتهى مىشود، اتصال دارد.
به لحاظ عرضى و افقى نیز انسان به همه کسانى که با او زندگى مىکنند، ارتباطدارد.
انسان نمىتواند خود را از پیوندهاى عمودى وافقى بگسلد. از نظر دین مبین اسلام،این پیوند تنها به زندگى دنیا محدود نمىشود، بلکه در عالم دیگر نیز پیوندهاىعمودى و افقى منقطع نیست.
انسان امروز، وارث سجایا و تمام حالات طبیعى و ژنتیک انسانهاى گذشته است وقطعا سلامت جسمى و روحى آنها در انسان امروز اثر دارد. چنان که عدم سلامت جسمى وروحى آنها نیز در وضع انسان کنونى بىتاثیر نیست. به همین ترتیب، انسان کنونىبراى انسانهائى که بعد از این، طى اعصار و قرون متمادى متولد مىشوند و بر روىاین کره خاکى زندگى مىکنند، میراث گذار است. او هرچه از نظر روحى و جسمى بهتر وسالمتر و معتدلتر زندگى کند، به وظائف خود در قبال نسلهاى آینده، بهتر عمل کردهو در فراهم کردن شرائط سعادت و سلامت و اعتدال آنها نقش بیشتر و موثرترى دارد.
به همین ترتیب، انسانهاى معاصر هم بىارتباط با یکدیگر نیستند و ما مىتوانیمبراى پیوندهاى افقى، اقسام متعددى بیابیم و بر حسب هر یک از آن اقسام، تکالیف ووظائفى مشخص کنیم.
درباره هر یک از پیوندهاى عمودى و افقى و وظائف و تکالیف مربوط به آنهاجداگانه به بحث مىپردازیم:
تکالیف مربوط به پیوندهاى عمودى
بىتفاوت بودن در برابر گذشتگان و آیندگان،گناهى بزرگ و نابخشودنى است.
گذشتگان با زحمات خود، زمین را آباد کردند، تمدن را بنا نهادند، اختراع واکتشاف کردند، دین و اخلاق را براى ما به یادگار گذاشتند، کتابها را در فنونمختلف، به نگارش درآوردند، کتابخانه تاسیس کردند، راهها را براى مسافرت هموارکردند و حتىالامکان نزدیکترین راه را جستجو نمودند، کارخانهها را به وجودآوردند، معادن را شناسائى کردند، شهرها و روستاها و مدارس و مساجد و معابد رابنا کردند، قنوات را جارى ساختند، زمینها را براى کشت، مهیا کردند، حیوانات رااهلى ساختند و به هر حال طى قرنها تجربه و کار و تلاش، سفره رنگین زندگى را براىما گستردند و ما را براى استفاده از این سفره بىمنت، فرا خواندند.
ما ساختار جسمى و روحى خود را از آنها داریم. اگر بشریت را به یک درخت تشبیهکنیم، انسانهاى پیشین به منزله ریشه و تنه این درخت و انسانهاى کنونى و آینده،به منزله شاخها و برگهاى آن، محسوب مىشوند. قطعا سرنوشتشاخه رختبه تنه وسرنوشت تنه به ریشه آن، گره خورده است. همانطورى که اگر ریشه وتنه، سالمنباشند، شاخ و برگ سالمى نخواهیم داشت، اگر شاخ و برگ هم ناسالم باشند، ممکناست تنه و ریشه هم بخشکند و معدوم شوند.
خداوندى که پدید آورنده نظام آفرینش و مدبر و نگهبان آن است، شجره طیبهانسانیت را همواره از آفات و بلیات حفظ کرده و نگذاشته که گرفتار آفت و مرگ وزوال شود. همچنان که کل نظام را هم حفظ کرده و راههاى آفت و زوال و انقراض رابر روى آن، مسدود کرده است.
پیغمبران هم سفرائى الهى بودهاند که به سوى بشریت فرستاده شدهاند، تا بشر ازسنن الهى منحرف نشود و گام در عرصه زوال و انقراض ننهد و میراث گذشتگان را بهآیندگان بسپارد.
به همین جهت است که اقوامى که شایسته بقاء و پاسدارى از میراث گذشتگان وانتقال آن به آیندگان نبودند، یا به نفرین پیامبران، یا بدون نفرین ایشان بههلاکت مىرسیدند، تا زمینه مساعدى براى استمرار نسل بشریت فراهم آید.
شکوائیه حضرت نوح
حضرت نوح در نفرین خود مىگوید:
(رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الافاجرا کفارا) . (1)
«پروردگارا، هیچ یک از کافران را بر روى زمین، باقى مگذار; زیرا اگر آنها راباقى بگذارى، بندگانت را گمراه مىکنند و جز فاجر کفر پیشه، فرزندى نمىزایند».
اینها نسلى بودند که هم به طور عمودى مضر بودند و هم به طور افقى و به همینجهت، شایسته بقاء نبودند.
«نوح» نبى از دست آنها به درگاه خدا بسیار نالیده است. مىگوید:
«پروردگارا، من آنها را شب و روز دعوت کردم. ولى دعوت من جز بر گریز آنهانیفزود. هر وقت دعوتشان کردم، انگشت در گوششان کردند و بر کفر خود اصرارورزیدند و مستکبر شدند. نه به دعوت آشکارم توجهى کردند و نه به دعوت پنهانم ونه حاضر شدند به درگاه تو استغفار کنند و از فوائد آن، برخوردار شوند. هموارهمعصیت و نیرنگ کردند و روى به بتها آوردند» (2) .
در نتیجه نفرین نوح که همانگ با سنت آفرینش بود، همه -جز چند تنى که سوارکشتى شدند- به هلاکت رسیدند; ولى -ظاهرا- نسل آنها هم قابل دوام نبود. به همینجهت است که خداوند فرمود:
(و نجیناه و اهله من الکرب العظیم و جعلنا ذریته هم الباقین) 3.
«ما; او، و اهلش را از انذوه بزرگ، رها ساختیم و تنها ذریه او را مشمول حکمبقا و استمرار ساختیم».
از این آیه، معلوم مىشود که تنها نسل خود نوح باقى مانده و سایر نسلها منقرضشدهاند و بنابراین، بشر موجود، نه تنها از نسل «آدم»، که از نسل «نوح» همهست.
انحراف قوم لوط
قوم «لوط» براى اطفاء غریزه جنسى به عمل زشتى روى آوردند کهاگر در سطح کره زمین، مقبول شناخته مىشد و شیوع پیدا مىکرد، بشریت را به منجلابفساد و انقراض مىکشاند. به همین جهت است که وقتى «ابراهیم خلیل»(ع) درباره آنهابا فرشتگانى که مامور هلاک و عذاب آنها بودند، به گفتگو مىپردازد، گفته مىشود:
(یا ابراهیم اعرض عن هذا انه قد جاء امر ربک و انهم آتیهم عذاب غیر مردود) (4)
«اى ابراهیم، از این گفتگو (ومیانجیگرى) اعراض کن که فرمان پروردگارت فرارسیده و حتمیتیافته و آنها گرفتار عذابى مىشوند که قابل بازگشت نیست».
سر انجام قومى که هم در جهت عمودى و هم در جهت افقى، بشریت را به تباهىمىکشید، به سنگباران آسمانى به هلاکت رسید.
هشدار در مورد نسلهاى آینده
قرآن کریم، به انسانها در مورد نسلهاى آیندههشدار داده و فرموده است:
(ولیخش الذین لو ترکوا من خلفهم ذریه ضعافا فاخافوا علیهم فلیتقوا اللهولیقولوا قولا سدیدا) (5) .
«آنهائى که اگر فرزندان ضعیفى از خود به جاى گذارند، بر آنها بیمناکند، بایدخشیت قلبى و تاثر داشته باشند و در برابر خداوند تقوا پیشه کنند و سخن نیکوبگویند.
«علامه طباطبائى» (رحمه الله) مىفرماید:
«بعید نیست که این آیه به گونهاى مرتبط با آیه (للرجال نصیب...) (6) باشد کهبه عموم خود بر ارث یتیمان خردسال، مشتمل است و به همین جهت، سیاق آن تهدیدىاستبراى کسانى که در راه محروم کردن ورثه صغیر از ارث، گام برمىدارند» (7) .
مفاد آیه شریفه این است که هر کس به یتیمان ظلم کند، نتیجه ظلمش به اعقابیتیم خودش مىرسد و بنابراین، باید کارى نکند که باعث گرفتارى اعقابش گردد.
معلوم مىشود نسلهاى آینده، نه تنها به لحاظ ژنتیک، وارث اجداد خویشند و نهتنها اموال را از آنها به ارث مىبرند، بلکه وارث نتائج کارهاى خوب و بد آنهانیز هستند.
در داستان «موسى»(ع) و آن عبد صالحى که مىگویند: «خضر» بوده، چنین آمده کهیکى از کارهاى آن عبد صالح که مورد انتقاد حضرت موسى قرار گرفت، این بود که: بهبناى دیوار مخروبهاى پرداخت و این، درحالى بود که مردم آبادى از دادن خوراکى بهآنها خوددارى کرده بودند.
عبد صالح فلسفه همه کارهاى خود را براى موسى بیان مىکند و براى همیشه او رارها مىسازد. درباره بناى دیوار چنین گفت:
(اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فى المدینه و کان تحته کنز لهما و کانابوهما صالحا..) (8) .
«دیوار، متعلق به دو کودک یتیم در آن آبادى بود و زیر دیوار گنجى بود از آنآنها و پدرشان مردى صالح بود...».
این دو کودک یتیم به خاطر خوبى و صلاح پدر، مورد لطف خداوند قرار گرفتند و بهدستخضر و موسى سرمایهشان محفوظ ماند.
سیره ابراهیم(ع)
حضرت «ابراهیم خلیل»(ع) دقیقا به پیوندهاى عمودى -چه در ارتباطبا گذشته و چه در ارتباط به آینده- توجه داشت و در این راه، نقش یک اسوه را بهخوبى ایفاء کرد.
قرآن کریم از زبان او چنین نقل مىکند که در دعاى خود گفت:
(رب اجعلنى مقیم الصلاه و من ذریتى ربناو تقبل دعاء. ربنا اغفر لى و لوالدى وللمومنین یوم یقوم الحساب) (9) .
«پروردگارا، مرا و بعضى از ذریه مرا به پا دارنده نماز قرار ده و پروردگارادعایم را بپذیر. پروردگارا، مرا و پدر و مادرم را و مومنین را در روز حساب،بیامرز».
ابراهیم(ع) در این نیایش پرمحتواى خود هم براى گذشتگانى که در طول اویند، طلبآمرزش مىکند و هم براى مومنانى که هم در طول اویند و هم در عرض او.
در ارتباط با آیندگان، از خدا مىخواهد که آنها را مقیم نماز قرار دهد و نهتنها براى آنها، بلکه براى خودش نیز.
معلوم است که به پاىدارنده نماز، بالاتر از گزارنده نماز است. او مىخواهد کهبعض از افراد نسلش مقیم نماز باشند و همینطور هم شد.
او در یکى دیگر از نیایشهاى خود نیز به پیوند عمودى نسلهاى آینده توجه کرده وفرموده است:
(رب انى اسکنت من ذریتى بواد غیر ذى ذرع عند بیتک المحرم ربنا لیقیموا الصلاهفاجعل افئده من الناس تهوى الیهم وارزقهم من الثمرات لعلهم یشکرون) (10) .
«پروردگارا، من برخى از افراد ذریهام را در وادى بىکشت و زرعى نزد خانهمحترم تو ساکن ساختم. پروردگارا، هدف این است که نماز را به پاى دارند. پسدلهاى مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات، روزى آنها کن. باشد که شکر کنند».
مقصود ابراهیم(ع)، از برخى از افراد ذریه، «اسماعیل»(ع) است. که در کنار کعبهاسکان داده شد و از او نسلى پدید آمد که پیامبر خاتم(ص) از همان سلاله پاک است.
هدف «ابراهیم»(ع) این است که میل و هواى آنها در دل مردم بیفتد و آنهابتوانند با استفاده از آن محبوبیت، مقیم نماز باشند.
ابراهیم(ع) به هنگام بناى کعبه که اسماعیل نیز با او همکارى مىکرد، از خداونددرخواست کرد که:
(ربنا واجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک) (11) .
«پروردگارا، ما را در برابر خودت اهل تسلیم گردان و از ذریه ما نیز کسانى رااهل تسلیم در برابر خود قرار ده».
تسلیم در برابر حق و حقیقت، بالاترین کمال براى انسان است و ابراهیم(ع)، همین رابراى خود و اسماعیل(ع) و بعض ذریهاش درخواست مىکند. مصداق اتم و اکمل این بعض،چهارده معصوم پاک است.
آنگاه درحالى که کمال علاقمندى خود را به سرنوشت ذریه خود ابراز داشته، فرمود:
(ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک و یعلمهم الکتاب و الحکمه ویزکیهم) (12)
«پروردگارا، در میان ذریه من پیامبرى از خودشان مبعوث کن که آیات تو را برآنها تلاوت کند و کتاب و حکمت را به آنها تعلیم دهد و آنها را تزکیه کند».
انسانهاى ایدهآل قرآن کریم با تبیین بهترین نوع اعتقادات و برترین شیوهاخلاقیات و عالىترین طرز سلوک و رفتار، انسانهاى ایدهآلى که اعمالشان مقبول وگناهانشان مغفور و جایگاهشان بهشتبرین است، (13) را اینطور معرفى مىکند که وقتىبه سن چهل سالگى مىرسند، به ارتباطات عمودى کمال توجه را دارند و وظائف خود رادر برابر خدا و مردم فراموش نمىکنند. به آیه زیر دقت کنیم:
(رب اوزعنى ان اشکر نعمتک التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحاترضیه و اصلح لى فى ذریتى انى تبت الیک و انى من السلمین).
«پروردگارا، شکر نعمتهایى که به من و پدر و مادرم دادهاى و کردار صالحى کهتو مىپسندى را نصیبم کن و ذریهام را به صلاح آور; زیرا من به تو روى آورده و ازاهل تسلیمم».
گویا دلیل این تقاضاها روى آوردن به خدا و در صف اهل اسلام بودن است. یعنى اگرکسى اینگونه باشد امید دارد که خداوند توفیق شکرش دهد و در راه عمل صالحش یارىکند و ذریهاش را به صلاح آورد و اگر کسى چنین نباشد، شایسته داشتن ذریه صالحنیست. این آیه هم شاهد گویائى استبر تاثیر نیکیهاى انسان در سعادت نسلهاىآیندهاش.
انسانهاى ایدهآل که وفاى به عهد مىکنند و صبورند و از قیامت مىترسند و نمازرا به پاى مىدارند، با اخلاف و اسلاف خود سرنوشت مشترک دارند و پیوندهاى افقى وعمودى، در سرنوشت آنها، موثر است. چنان که مىفرماید:
(جنات عدن یدخلونها و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم.) (14) .
«بهشتهاى عدنى که آنها و پدران و همسران و ذریههاى صالح آنها را داخل بهشتىکه وعدهشان دادهاى، کن».
خود فرشتگان در پایان کار، یعنى در بهشت، بر آنها وارد مىشود و چنین مىگویند:
(سلام علیکم با صبرتم فنعم عقبى الدار) (15) .
«بر شما باد سلام که صبر کردید و چه نیکوست عاقبتخانه!».
پىنوشتها:
1- نوح، 66 و 67.
2- مضامینى از سوره نوح.
3- الصفت، 76 و 77.
4- النساء، 9.
5- النساء، 7.
6- المیزان، ج4، ص 214.
7- مدرک قبل.
8- الکهف، 82.
9- ابراهیم، 40 و 41.
10- ابراهیم، 37.
11- البقره، 128.
12- الاحقاف، 16.
13- الاحقاف، 15.
14- الرعد، 23.
15- غافر، 8.