آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

و اذا اردنا ان نهلک قریة امرنا مترفیها ففسقوا فیها فحق علیها القول فدمرناها تدمیرا. (1)
(و هنگامى که بخواهیم شهر و دیارى را هلاک کنیم نخست اوامر خود را براى «مترفین‏» آنها (ثروتمندان مست‏شهوت) بیان مى‏داریم، سپس هنگامى که به مخالفت‏برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را شدیدا درهم مى‏کوبیم).
راغب در مفردات گفته: کلمه «ترفه‏» به معناى توسعه در نعمت است وقتى گفته مى‏شود «اترف فلان‏» و یا (فلانى مترف است) معنایش این است که فلانى را نعمت از حد گذشته است تا آنجا که مى‏گوید: مراد از «مترفین‏» در جمله «امرنا مترفیها» همان کسانى هستند که آیه شریفه: فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه (خداوند وقتى انسان را آزمایش کند او را اکرام نموده و غرق در نعمتش مى‏سازد).
مرحوم «طبرسى‏» در «مجمع البیان‏» گفته است: ترفه به معناى نعمت است، ابن عرفه در معناى آن گفته: مترف کسى را گویند که افسارش را رها کرده باشند، هرچه دلش خواست‏بکند، و جلویش را نگیرند.
از این آیه استفاده مى‏شود خداوند هرگز قبل از اتمام حجت و بیان دستوراتش کسى را مؤاخذه و مجازات نمى‏کند، بلکه نخست‏به بیان فرمانهایش مى‏پردازد، اگر مردم از در طاعت وارد شدند و آنها را پذیرا شدند چه بهتر که سعادت دنیا و آخرتشان در آن است و اگر به فسق و فجور و مخالفت‏برخاستند و همه را زیر پا گذاشتند، اینجاست که فرمان عذاب درباره آنها تحقق مى‏پذیرد و به دنبال آن هلاکت است.
ممکن است کسى بگوید چرا امر شدگان تنها «مترفین‏» هستند؟ در پاسخ مى‏گوئیم در بسیارى از جوامع «مترفین‏» سردمداران اجتماع هستند و دیگران تابع و پیرو آنها مى‏باشند. به علاوه منشا غالب مفاسد اجتماعى نیز ثروتمندان از خدابى‏خبرى هستند که در ناز و نعمت و عیش و نوش و هوس غرقند و هر نغمه اصلاحى و انسانى و اخلاقى در گوش آنها ناهنجار است‏به همین دلیل همیشه در صف اول در مقابل پیامبران ایستاده بودند و دعوت آنها را که به نفع عدل و داد و حمایت از مستضعفان بوده همیشه بر ضد خود مى‏دیدند، روى این اصل در آیه به خصوص یاد شده است زیرا که ریشه اصلى فساد همین گروهند.
در آیه دیگر مى‏خوانیم:
و ما ارسلنا فی قریة من نذیر الا قال مترفوها انا بما ارسلتم به کافرون. (2)
(در هیچ شهرى پیامبرى نفرستادیم مگر آن که ثروتمندان آن گفتند: ما به آنچه فرستاده شده‏اید، کافریم).
از آیه شریفه استفاده مى‏شود که در وحله اول طبقه پائین اجتماع از پیامبران حمایت کرده‏اند و نیز ثروتمندان در ابتداى امر به مبارزه برخاسته‏اند زیرا پیامبران از عیاشى و خیره‏سرى آنها جلوگیرى کرده و به تعدیل و انصاف وادار مى‏نمودند و آن بر خلاف میل خودکامگان بود.
و ناگفته نماند که ماده «ترفه‏» در سرتاسر قرآن مجید در مقام مذمت‏به کار رفته است.
ممکن است عذاب الهى به «مترفین‏» به دست گروه محروم جامعه نازل شود و آنها توسط این گروه به سختى درهم کوبیده شوند، زیرا شکاف عمیقى که بین این دو طبقه ایجاد مى‏شود، مایه انعدام آن اجتماع مى‏باشد. آرى کمتر فسادى در عالم ظاهر مى‏شود و کمتر جنگ خونینى است که نسلها را قطع و آبادیها را ویران سازد، منشا آن اسراف و افراط مترفین جامعه در استفاده از نعمتهاى الهى نبوده باشد.
به گفته «جان بویدار» در مقدمه خود بر کتاب «انسان گرسنه‏» سیرها دوست ندارند درباره گرسنگى دیگران گفتگو کنند و این مساله‏اى است در عالم سیاست هرگز مورد توجه و علاقه آنها نبوده است‏با این حال در طى قرون و اعصار گرسنگى خود را به خطرناکترین صورتهاى سیاسى نشان داده است. وقوع انقلاب کبیر فرانسه را به سال 1789 گرسنگى تسریع کرد و نهضتهاى انقلابى که حوالى سال 1840 روى دادند همه به علت گرسنگى بود. در انگلستان جمعیتى که خواهان قانون اساسى بود، فریاد مى‏زد: «یا نان یا خون‏» و هنگامى که دولت موفق شد خواربار ارزان و فراوان وارد کشور کند روح انقلابى انگلستان محو و ناپدید شد. اما سرانجام امروز با همه دیرى، شروع کرده‏اند به این که قبول کنند گرسنگى وحشتناک‏ترین درد فقر است و این درد از مهمترین علل اساسى طغیان آسیائیها علیه سلطه اقتصادى قدرتهاى اروپائى است. و مادام که ملتها بدانند و اعتقاد داشته باشند که گرسنگى و فقر آنها دردهاى بیهوده‏اى هستند محال است که توپها بتوانند از این طغیان جلوگیرى کنند...».. (3)
استفاده از زینت ونه از کالاهاى لوکس
کسانى که در مصرف، کالاى لوکس به کار مى‏برند و حتى مساجد و اماکن مذهبى را با لوسترهاى گرانقیمت و اشیاء آنتیک و میزها و مبلهاى منبت‏کارى بسیار گرانقیمت آرایش مى‏دهند، در جواب این سؤال که چرا کالاهاى غیر ضرورى آنهم بدین گرانبهائى را به کار مى‏برند، استدلال مى‏کنند که در اسلام استعمال زینت آلات تجویز شده است.
غافل از این که زینتى که براى مسلمانان تجویز شده است، غیر از استفاده از کالاهاى لوکس و غیر ضرورى مى‏باشد. در مورد استفاده از انواع زینتها، اسلام مانند تمام موارد، حداعتدال را انتخاب کرده است نه مانند بعضى که مى‏پندارند استفاده از زینتها و تجملات هرچند به صورت معتدل بوده باشد، مخالف زهد و پارسائى است و نه مانند تجمل‏پرستانى که غرق در زینت و تجمل مى‏شوند.
قرآن مجید مى‏فرماید:
یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد و کلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا یحب المسرفین قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده والطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فى الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة. (4)
(اى فرزندان آدم! زینت‏خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى‏دارد. بگو چه کسى زینتهاى الهى را که براى بندگان خود آفریده و روزیهاى پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو اینها در زندگى دنیا براى کسانى است که ایمان آورده‏اند (اگرچه دیگران نیز با آنها مشارکت دارند) ولى در قیامت‏خالص (براى مؤمنان) خواهد بود این چنین آیات خود را براى کسانى که آگاهند، شرح مى‏دهیم).
معناى همراه داشتن زینت در وقع بیرون شدن به سوى مسجد هم مى‏تواند آرایش ظاهرى باشد که شامل پوشیدن لباسهاى مرتب و پاک و تمیز و شانه زدن موها و به کار بردن عطر و مانند آن مى‏شود و هم شامل زینتهاى معنوى که مناسب با نماز و طواف و سایر عبادات باشد.
واگر در بعضى از روایات تنها اشاره به لباس خوب یا شانه کردن موها شده، و یا تنها سخن از مراسم نماز اعیاد و نماز جمعه به میان آمده است، دلیل بر انحصار نیست، بلکه هدف بیان مصادیق روشن آن است. (5)
در اسلام، استفاده کردن از زیبائیهاى طبیعت، لباسهاى زیبا و متناسب، به کار بردن انواع عطرها و امثال آن، نه تنها مجاز شمرده شده، بلکه به آن توضیه و سفارش نیز گردیده است‏در این باره روایات زیادى در کتب معتبر نقل شده است.
در باره امام حسن مجتبى نقل شده است‏به هنگامى که به نماز برمى‏خاست‏بهترین لباسهاى خود را مى‏پوشید، سؤال کردند چرا بهترین لباس خود را مى‏پوشید؟ فرمود:
«ان الله جمیل یحب الجمال فاتجمل لربى و هو یقول خذوا زینتکم عند کل مسجد». (6)
(خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و به همین جهت من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگارم مى‏پوشم و هم او دستور داده است که زینت‏خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید).
امام صادق‏علیه السلام مى‏فرماید:
«البس و تجمل فان الله جمیل و یحب الجمال و لیکن من حلال‏». (7)
(لباس نیکو بپوش، زیرا خداوند نیکو است و نیکوئى را دوست مى‏دارد ولى (مواظب باش) و لباس خود را از حلال تهیه کن).
در روایت دیگر از امام صادق‏علیه السلام مى‏خوانیم:
«ان الله جمیل یحب الجمال و التجمل و یبغض البؤس و التباؤس فان الله اذا انعم على عبده بنعمة احب ان یرى علیه اثرها..». (8)
(خداوند جمیل است و زیبایى را دوست دارد و گرفتگى را دشمن مى‏دارد، زیرا خداوند وقتى به بنده‏اش نعمتى مى‏دهد، دوست دارد اثر آن را بر او ببیند).
در حدیث دیگرى آمده است که یکى از زهاد ریائى به نام «عبادبن کثیر بصرى‏» به امام صادق‏علیه السلام روبرو شد، درحالى که امام علیه السلام لباس نسبتا زیبائى بر تن داشت‏به امام گفت: تو از خاندان نبوتى و پدرت (على‏علیه السلام) لباس بسیار ساده مى‏پوشید، چرا چنین لباس جالبى بر تن تو است؟ آیا بهتر نبود که لباسى کم‏اهمیت‏تر از این مى‏پوشیدى؟ امام فرمود: واى بر تو اى عباد! «من حرم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق‏». (9)
(چه کسى حرام کرده است زینتهائى را که خداوند براى بندگانش آفریده و روزیهاى پاکیزه را).
این تعبیر که خداوند زیباست و زیبائى را دوست دارد و یا به تعبیر این که خداوند زیبائیها را آفریده، هرگز اینها را نمى‏آفرید، آفرینش زیبائیها در جهان هستى خود دلیل بر این است که خالق زیبائیها آن را دوست دارد.
ولى غالبا در این‏گونه موضوعات، مردم راه افراط را مى‏پویند و با بهانه‏هاى مختلف رو به تجمل‏پرستى مى‏آورند و به همین دلیل قرآن مجید بعد از ذکر این حکم اسلامى از اسراف و زیاده‏روى و تجاوز از حد، مسلمانان را برحذر داشته است و در قرآن در بیش از بیست مورد به مساله اسراف اشاره شده و از آن نکوهش گردیده است.
در اسلام از پوشیدن لباسهاى نازک و رقیق و بسیار نرم که مرد را به تن‏پرورى عادت مى‏دهد، مذمت‏شده است.
امام سجادعلیه السلام فرمود:
«ان الجسد اذا لبس الثوب اللین طغى‏». (10)
(بدن انسان اگر لباس نرم بپوشد، طغیان مى‏کند).
باز امام سجادعلیه السلام فرمود:
«من لبس ثوبا یشهره کساه الله یوم‏القیامة ثوبا من النار». (11)
(اگر کسى لباس بپوشد که بدان وسیله مشهور و انگشت‏نما شود خداوند روز قیامت پیراهنى از آتش بر او مى‏پوشاند).
در روایتى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود:
«من لبس ثوبا فاختال فیه خسف‏الله من شفیر جهنم یتخلخل فیها مادامت السموات والارض‏».
(کسى که لباس بپوشد و با آن بر دیگرى افتخار کند، شعله‏اى از جهنم او را فرا مى‏گیرد که تا روز قیامت در میان آن بالا پائین برود).
زهد; برداشت کم براى بازدهى زیاد
«زهد» از جمله اوصافى است که کابرد اقتصادى آن قویتر است. «زهد» عبارت است از برداشت کم براى بازدهى زیاد. (12) «زاهد» در زندگى خویش سادگى و قناعت را پیشه مى‏سازد و از تنعم و تجمل و لذت‏گرائى پرهیز مى‏نماید و به اصطلاح از نعمتهاى دنیوى کم برداشت مى‏کند ولى بازدهیش نسبت‏به برداشتش چه از لحاظ عاطفه و اخلاق و چه در قسمت تعاون و همکارى اجتماعى زیاد است. او از دسترنج دیگران به حداقل اکتفاء مى‏کند و در عوض سود بیشتر به جامعه مى‏رساند.
«زهد» در نهج البلاغه در دو مورد تعریف شده است:
در یک جا مى‏فرماید:
«ایها الناس! الزهادة: قصر الامل و الشکر عند النعم والورع عند المحارم، فان عزب ذلک عنکم فلا یغلب الحرام صبرکم و لا تنسوا عد النعم شکرکم فقد اعذر الله الیکم بحجج مسفرة ظاهرة و کتب بارزة العذر واضحة‏». (13)
(اى مردم! زهد یعنى کوتاهى آرزو، شکر و سپاس در برابر نعمت و پارسائى در مقابل گناه! اگر نتوانستید همه این صفات را فراهم سازید مواظب باشید حرام بر اراده و صبر شما پیروز نگردد و در برابر نعمتها شکر منعم را فراموش مکنید، چه این که خداوند با دلائل روشن و آشکار عذرها را قطع کرده و با کتابهاى خود بهانه را به روشنى از بین برده است).
امیرمؤمنان‏علیه السلام در جاى دیگر به استناد قرآن کریم مى‏فرماید: «الزهد بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه: لکیلا تاسوا على ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم و من لم یاس على الماضى، ولم یفرح بالآتى، فقد اخذالزهد بطرفیه‏». (4)
(تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است: خداوند سبحان مى‏فرماید: «این براى آن است که به خاطر آنچه از دست داده‏اید، غمگین نشوید و به آنچه خدا به شما داده دلبسته و مغرور نباشید» پس هرکس بر گذشته اندوه نخورد و براى آینده شادمان نشود، بر دو جانب زهد دست‏یافته است (اشاره به این که حقیقت زهد ترک وابستگیها و اسارتها در چنگال گذشته و آینده است).
این بدان معنى نیست که انسان به مواهب الهى در این جهان پشت‏پا بزند، و یا از آنها بهره نگیرد، مهم این است که اسیر آن نگردد.
بدیهى است وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود، ویا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلکه وسیله بود، در این صورت آمدن و رفتنش شادمانى یا اندوه ایجاد نمى‏کند.
بنابراین «زاهد» کسى است که به آمدن و رفتن دنیا بى‏اعتناد باشد، کار کند تلاش نماید، استفاده کند ولى دلباخته و دلداده آن نشود.
امام صادق‏علیه السلام فرمود:
«لیس الزهد فى الدنیا باضاعة المال ولا بتحریم الحلال بل الزهد فى الدنیا ان لا تکون بما فى یدک اوثق بما فى یدالله عزوجل‏». (15)
(زهد در دنیا با ضایع کردن مال و یا با حرام کردن حلال نیست، بلکه زهد در دنیا این است که آنچه در دست توست، محکم‏تر از آنچه در دست‏خداست، نباشد.
امام صادق‏علیه السلام در جاى دیگر فرموده:
«الزهد مفتاح باب الآخرة و البراءة من النار و هو ترکک کل شئ‏یشغلک عن الله من غیر تاسف على فوتها و لا اعجاب فى ترکها ولا انتظار فرج منها، و لا طلب محمدة علیها و لا عوض منها بل ترى فوتها راحة و کونها آفة...» .
(زهد، کلید در آخرت و برائت و دورى از آتش است و زهد این است که هرچه ترا از خدا باز دارد، ترک کنى بدون این که بر فوت آن تاسفى بخورى، و نه عجبى بر ترک آن نمائى و نه به سبب آن، منتظر فرجى در دنیا باشى یا بخواهى ترا به خاطر این صفت تعریف و تمجید کنند و بدین ترتیب عوض بگیرى، بلکه ترک آن را راحت‏خود بدانى، و گرفتارى به آن را آفت‏شمارى).
«الزاهد الذى یختاار الآخرة على الدنیا و الذل على العز والجهد على الراحة و الجوع على الشبع و عاقبة الاجل على محبة العاجل والذکر على الغفلة و یکون نفسه فى الدنیا و قبله فى الآخرة‏». (16)
(زاهد کسى است که آخرت را بر دنیا و ذلت را بر عزت، و سعى در عبادت را بر راحت، و گرسنگى را بر سیرى و یاد خدا را بر غفلت اختیار کند و بدن او در دنیا و دلش در آخرت باشد).
انسان این ویژگى را دارد که برداشت و برخوردارى زیاد از نعمتهاى دنیوى و اسراف در لذت او را در آنچه هنر و کمال انسانى نامیده مى‏شود، ضعیف‏تر و بى‏بارتر مى‏سازد و برعکس پرهیز از اسراف و برداشت زیاد گوهر او را صفا و جلا مى‏بخشد و فکر و اراده او را نیرومندتر مى‏کند. ولى در حیوان مساله درست‏برعکس آن است‏یعنى حیوان هرچه بیشتر بخورد و چاقتر شود، براى آن بهتر و مطلوبتر است.
امیرمؤمنان على‏علیه السلام در یکى از نامه‏هایش پس از آن که زندگى زاهدانه و کم‏برداشت‏خویش را براى یکى از فرماندارانش تشریح مى‏کند واو را ترغیب مى‏نماید که در زندگى این راه را پیشه سازد، مى‏فرماید:
«فما خلقت لیشغلنى اکل الطیبات کالبهیمة المربوطة همها علفها او المرسلة شغلها تقممها تکترش من اعلافها و تلهو عما یراد بها او اترک سدى، او اهمل عاثبا».
(من آفریده نشدم که خوردن خوراکیهاى پاکیزه مرا به خود مشغول دارد، همچون حیوان پروارى که تمام همش علف است و یا همچون حیوان رها شده‏اى که شغلش چریدن و خوردن و پرکردن شکم مى‏باشد و از سرنوشتى که در انتظار اوست، بى‏خبر است آیا بیهوده یا مهمل و عبث آفریده شده‏ام؟ آیا باید سرشته‏دار ریسمان گمراهى باشم؟ و یا در طریق سرگردانى قدم گذارم؟
«و کانى بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابى طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران و منازل الشجعان‏». (17)
(گویا مى‏بینم که گوینده‏اى از شما مى‏گوید: هرگاه این (دو قرص نان) قوت و خوراک فرزند ابوطالب است‏باید هم‏اکنون نیرویش به سستى گرائیده باشد و از مبارزات با همتایان و نبرد با شجاعان باز ماند پس چگونه است که هیچ دلاورى تاب هماوردى او را ندارد ولى اشتباه مى‏کنند. آن که با سختیهاى زندگى دست‏به گریبان است، نیرومندتر و آبدیده تر از کوره بیرون مى‏آید، همانا چوب درخت صحرائى که دست‏باغبان نوازشش نمى‏دهد و هر لحظه به سراغش نمى‏رود و بامحرومیتها همواره در نبرد است محکمتر، با صلابت‏تر، و آتشش فروزانتر و دیرپاتر است).
«زهد» براى روح انسان تمرین و ورزش است و تعلقات اضافى را مى‏ریزد، سبکبال و سبکبار مى‏گردد.
على‏علیه السلام مى‏فرماید:
«خیرالناس من زهدت نفسه و قلت رغبته و ماتت‏شهوته و خلص ایمانه و صدق ایفائه‏». (18)
(بهترین مردم کسى است که نسبت‏به دنیا بى‏رغبت و خواهشش کم باشد و هوا و هوس او مرده و ایمانش خالص و یقینش درست‏باشد، یعنى یقین کامل داشته باشد به آنچه یقین به آن باید داشت).
باز مى‏فرماید:
«خیر من صحبت من ولهک بالاخرى و زهدک فى الدنیا و اعانک على طاعة المولى‏». (19)
(بهترین کسى که با او مصاحبت کنى کسى است که ترا به آخرت شیفته و نسبت‏به دنیا بى‏رغبت گرداند و ترا بر فرمانبردارى پروردگار یارى نماید).
فرمود:
«طوبى للزاهدین فى الدنیا، الراغبین فى الآخرة اولئک قوم اتخذوا الارض بساطا و ترابها فراشا و ماءها طیبا و القرآن شعارا و الدعاء دثارا...».
(خوشا به حال زاهدان در دنیا، و راغبان درآخرت، آنها که زمین را فرش قرار دادند و خاک آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زیرین و دعا را همچون لباس روئین).
هدف این است که انسان دلبسته و اسیر زرق و برق این جهان نباشد یعنى موقعیت‏خود را در این جهان بداند و دلباخته و دلداده آن نشود.
امیرمؤمنان على‏علیه السلام مى‏فرماید:
«ینبغى لمن علم شرف نفسه ان ینزهها عن دناءة الدنیا». (20)
(سزاوار است کسى که شرف نفس خود را بداند، خود را از پستى دنیا پاکیزه دارد).
«ینبغى لمن علم سرعة زوال الدنیا ان یزهد فیها». (21) (سزاوار است کسى که به سرعت زوال دنیا توجه دارد نسبت‏به آن بى‏رغبت‏باشد).
آرى بشر آنگاه شخصیت‏خود را باز مى‏یابد که شخصا گریبان خویش را از تسلط دنیا خلاص کند و خود را از اختیار دنیا و نعمتهاى آن خارج سازد و دنیا را در اختیار خود قرار دهد زیرا حکومت اشیاء و پول و کالا بر بشر برخلاف شؤون و حیثیت و شرافت انسانى است و در پستى و دنائت در ردیف بت‏پرستى است.
در باره رابطه پول‏پرستى و شخصیت انسانى یکى از نویسندگان مارکسیست تعبیرات جالبى دارد این نویسنده در کتابى که در زمینه اقتصاد و سرمایه‏دارى و اقتصاد کمونیستى نوشته است، از لحاظ این که به جنبه اخلاقى حکومت پول و کالا بر اجتماع توجه دارد، جالب است.
وى مى‏نویسد: «تسلط فوق العاده «طلا» در اجتماع معاصر، غالبا باعث تاثر وانزجار قلبهاى حساس است. مردان طالب حقیقت همیشه تنفر خود را نسبت‏به این «فلز پلید»! ابراز مى‏دارند و فساد اصلى اجتماع معاصر را به واسطه وجود طلا مى‏دانند، ولى در حقیقت تکه‏هاى دائره مانند یک فلز زرد و درخشنده که طلایش مى‏نامند، تقصیر و گناهى ندارد. قدرت و تسلط پول نماینده و مظهر عمومى قدرت و تسلط اشیاء بر بشر است، این قدرت تسلط اشیاء بر بشر از خصائص عمده اقتصاد بدون نظم و مبتنى بر مبادله مى‏باشد. همان‏طور که بشر بى‏تمدن زمان قدیم بتى را که به دست‏خود مى‏ساخت معبود و مسجود خود قرار مى‏داد و آن را مى‏پرستید، بشر دوران معاصر نیز مصنوع خود را مى‏پرستد و زندگیش تحت تسلط و اقتدار اشیائى است که به دست‏خود ساخته و پرداخته است. براى آن که کالاپرستى و پول‏پرستى که ناپاکترین شکل تکامل یافته کالاپرستى است، به کلى ریشه‏کن شود، باید علل اجتماعى که آنها را به وجود آورده است، از بین برد و سازمان اجتماع را طورى تنظیم کرد که سلطه واقتدار سکه‏هاى کوچک این فلز زرد و درخشان بر بشر محو و نابود گردد. در چنین سازمانى دیگر حکومت اشیاء بر بشر وجود نخواهد داشت، بلکه بر عکس بشر منطقا و بر طبق نقشه معین بر اشیاء حکومت‏خواهد کرد و احترام و گرامى داشتن «شخصیت‏بشر» جایگزین پرستش پول خواهد بود». (22)
خلاصه اسلام با توصیه پیروان خود به «زهد» پول‏پرستى و کالاپرستى و یا مقام‏پرستى و به عبارت جامعتر «دنیازدگى‏» را محکوم کرد و راضى نیست انسان اسیر و گرفتار و بنده و برده مادیات باشد.
زهد اسلامى و فرق آن با رهبانیت مسیحى
اسلام در زمینه «زهد» دو چیز را سخت محکوم کرده است: یکى رهبانیت و دیگرى ماده‏پرستى «رهبانیت‏» و «رهبانیت‏» منسوب به «رهبان‏» و «رهبان‏» هر دو به یک معنى است، در اصل لغت از ماده «رهب‏» به معنى خوف، وحشت و ترس گرفته شده و در عرف به کسانى گفته مى‏شود که «انقطاع و انفراد از مردم پیدا مى‏کنند به خاطر عبادت و ترس از خدا».
این عمل از قدیم در میان هندوها معمول بوده و سپس در میان مسیحیان رائج گردید. بعضى معتقدند سرچشمه رواج آن در میان پیروان مسیح یا یهود شکستهاى پى‏درپى بود که از یکى از سلاطین جبار و دیکتاتور وقت‏خوردند و به دنبال آن تصمیم گرفتند پراکنده شوند و در بیابانها به عبادت بپردازند تا پیامبر موعود آشکار گردد و آنها را از ذلت و پراکندگى برهاند. (23)
همین معنى به صورت دقیق‏ترى از پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله نقل شده که روزى آن حضرت به «ابن مسعود» فرمود: (مى‏دانى رهبانیت از کجا پیدا شد» عرض کرد: خدا و پیامبرش آگاه‏ترند. فرمود: بعد از عیسى‏علیه السلام جمعى از جباران ظهور کردند و مؤمنان سه مرتبه با آنها پیکار نموده و شکست‏خوردند، لذا به بیابانها متوارى شدند و به انتظار ظهور پیامبر موعود عیسى (حضرت محمدصلى الله علیه وآله)در غارها و کوهها به عبادت مشغول گشتند، بعضى از آنها بر دین خود باقى ماندند و بعضى راه کفر پیش گرفتند.
سپس افزود: آیا مى‏دانى رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد: خدا و رسولش آگاه‏ترند. فرمود: رهبانیت امت من هجرت و جهاد و نماز و روزه و حج و عمره است. (24)
اسلام با «رهبانیت‏» و «زهدگرائى‏» به مخالفت‏برخاسته و آن را بدعتى از راهبان شمرده است ...و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناها علیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوها حق رعایتها فاتینا الذین آمنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون. (25)
(رهبانیتى را که ابداع کرده بودند و ما بر آنها مقرر نداشته بودیم، گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود، ولى حق آن را رعایت نکردند، لذا ما به آنها که ایمان آوردند پاداش دادیم و بسیارى از آنها فاسقند).
از آیه استفاده مى‏شود که «رهبانیت‏» در آئین مسیح نبوده و پیروانش آن را بعد از او ابداع کردند ولى در آغاز نوعى زهدگرائى واز ابداعات نیک محسوب مى‏شد، مانند بسیارى از مراسم و سنتهاى حسنه‏اى که هم‏اکنون در میان مردم رائج است. ولى این سنت‏بعدا به انحراف گرائید و آلوده با امورى مخالف فرمان الهى و حتى گناهان زشتى شد. به همین دلیل اسلام رهبانیت را به شدت محکوم کرده و حدیث معروف «لا رهبانیة فى الاسلام‏» (در اسلام رهبانیت وجود ندارد) در بسیارى از منابع دیده مى‏شود. (26)
از جمله بدعتهاى زشت مسیحیان درباره «رهبانیت‏»، «تحریم ازدواج‏» براى مردان و زنان تارک دنیا بود و دیگر «انزواى اجتماعى‏» و پشت‏پا زدن به وظائف انسانى در اجتماع و انتخاب صومعه‏ها و دیرهاى دورافتاده براى عبادت و زندگى در محیطى دور از اجتماع بود، سپس مفاسد زیادى در دیرها و مراکز زندگى رهبانها به وجود آمد.
زهد اسلامى که به معنى سادگى زندگى و حذف تجملات و عدم اسارت در چنگال مال و مقام است هیچ ارتباطى به مساله رهبانیت ندارد، زیرا رهبانیت‏یعنى جدائى و بیگانگى از اجتماع است و زهد به معنى آزادگى و وارستگى به خاطر اجتماعى‏تر زیستن است. رهبانیت، بریدن از مردم و روآوردن به عبادت است، براساس این اندیشه که کار دنیا و آخرت از یکدیگر جداست. این است که رهبانیت‏بر ضد زندگى و بر ضد جامعه‏گرائى است، و مستلزم کناره‏گیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونه مسؤولیت و تعهد از خود است.
اما زهد اسلامى در عین این که مستلزم انتخاب زندگى ساده و بى‏تکلف است و براساس پرهیز از تنعم و تجمل و لذت‏گرائى است در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى قرار دارد و عین جامعه‏گرائى است، براى خوب از عهده مسؤولیتها برآمدن است و از مسؤولیتها و تعهدهاى اجتماعى سرچشمه مى‏گیرد.
به قول استاد شهید مطهرى:
«فلسفه زهد در اسلام آن چیزى نیست که رهبانیت را به وجود آورده است، در اسلام مساله جدا بودن حساب این جهان با آن جهان مطرح نیست. از نظر اسلام نه خود آن جهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با کار آن جهان بیگانه است ارتباط دو جهان با یکدیگر از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شئ واحد است، از قبیل پیوستگى دو رویه یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است که چیزى است‏حد وسط میان یگانگى و دوگانگى. کار این جهان با کار آن جهان نیز عینا همین‏طور است، بیشتر جنبه اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى‏». (27)
در حدیثى مى‏خوانیم: هنگامى که به پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله اطلاع دادند که گروهى از اصحاب از همه‏چیز اعراض نموده‏اند و به عزلت و عبادت روى آورده‏اند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد، فرمود: من که پیامبر شما هستم این چنین نمى‏کنم. (28) پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بدین وسیله فهماند که اسلام دینى جامعه‏گرا و زندگى‏گر است، نه جامعه‏گریز و زهدگرا.
در حدیث دیگرى آمده است که: «عثمان بن مظعون‏» فرزندش از دنیا رفته بود، بسیار غمگین شد تا آنجا که خانه‏اش را مسجد قرار داد و مشغول عبادت شد (وهر کار را جز عبادت ترک گفت) این خبر به رسول خداصلى الله علیه وآله رسید، او را احضار کرده فرمود:
«یا عثمان ان الله تبارک و تعالى لم یکتب علینا الرهبانیة، انما رهبانیة امتى الجهاد فى سبیل‏الله‏». (29) (اى عثمان! خداوند متعال رهبانیت را براى امت من مقرر نداشته، رهبانیت امت من جهاد در راه خداست).
سپس پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بحث مشروحى درباره فضیلت نماز جماعت‏براى او بیان فرمود که تاییدى بر نفى رهبانیت و انزواطلبى است.
تفاوت روش «زاهد» و «راهب‏» از دو جهان‏بینى مختلف ناشى مى‏شود، از نظر راهب، دنیا و آخرت دو جهان کاملا جدا از یکدیگرند، بلکه کاملا متضاد با یکدیگر مى‏باشند و حساب سعادت دنیا نیز از حساب سعادت آخرت کاملا جداست.
ولى در جهان‏بینى «زاهد» دنیا و آخرت به یکدیگر پیوسته‏اند، دنیا مزرعه آخرت است از نظر زاهد دنیا عین آخرت است و آنچه به زندگى دنیا سامان مى‏بخشد، همان وسیله سعادت آخرت نیز مى‏باشد.
البته ممکن است زاهدانى هم باشند که از فلسفه «زهد» آگاهى نداشته باشند عملشان مانند عمل راهبان باشد. «ابن سینا» در نمط نهم اشارات که به «مقامات العارفین‏» اختصاص یافته است، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم کرده و گفته است: «زاهدانى که از فلسفه زهد آگاهى ندارند، به خیال خود «معامله‏»اى انجام مى‏دهند، کالاى آخرت را با کالاى دنیا معاوضه مى‏کنند از تمتعات دنیا دست مى‏شویند که در عوض از تمتعات اخروى بهره‏مند گردند به عبارت دیگر در این جهان برداشت نمى‏کنند تا در جهان دیگر برداشت نمایند ولى زاهد آگاه و آشنا به فلسفه زهد از آن جهت زهد مى‏ورزد که نمى‏خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول بدارد چنین شخصى شخصیت‏خویش را گرامى مى‏دارد و جز خدا چیز دیگر را کوچکتر از آن مى‏داند که خود را بدان مشغول سازد و دربند اسارتش درآید». (30)
حقیقت این است که فلسفه زهد «زاهد» و رهبانیت «راهب‏» کاملا مغایر یکدیگر است. اساسا رهبانیت تحریف و انحرافى است که افراد بشر از روى جهالت‏یا اغراض سوء درباره تعلیمات زهدگرایانه پیامبران الهى ایجاد کرده‏اند.
پى‏نوشتها:
1) سوره اسراء، آیه 16..
2) سوره سبا، آیه 34..
3) انسان گرسنه، مقدمه لردجان بویدار، ص 12..
4) سوره اعراف، آیه 30 و 31..
5) براى اطلاع از این اخبار به تفسیر برهان، ج‏2، ص 9 و 10 - تفسیر نورالثقلین، ج‏2، ص 18 و 19 مراجعه شود..
6) تفسیر نمونه، ج‏8، ص 151..
7) فروع کافى، ج‏2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج‏3، ص 340..
8) امالى، ص 172 - وسائل الشیعة، ج‏3، ص 341..
9) فروع کافى، ج‏2، ص 203 - وسائل الشیعة، ج‏3، ص 347..
10) وسائل الشیعة، ج‏1، ص 364..
11) وسائل الشیعة، ج‏1، ص 354..
12) استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 247..
13) نهج البلاغه، خطبه شماره 81..
14) نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 439..
15) سفینة البحار، ج‏1، ص 568 کلمه زهد..
16) بحارالانوار، ج‏70 ، ص 315..
17) نهج البلاغه، قسمت نامه‏ها، نامه شماره 45..
18) غرر و درر آمدى، ج‏3، ص 436..
19) غرر و درر آمدى، ج‏6، ص 442..
20) نهج البلاغه، کلمات قصار، 104..
21) غرر و درر آمدى، ج‏6، ص 442..
22) اصول اقتصاد نوشین، فضل شکل ارزش، پول بنقل سیرى در نهج البلاغه، ص 252 و 253..
23) تاریخ تمدن ویل دورانت، ج‏13، ص 443..
24) مجمع البیان، ج‏9، ص 243 - با کمى تفاوت تفسیر درالمنثور، ج‏6، ص 177..
25) سوره حدید، آیه 27..
26) مجمع البحرین، ماده «رهب‏» و نهایه ابن اثیر..
27) سیرى در نهج البلاغه، ص 217..
28) تفسیر القمى، ص 166، ذیل آیه 89 سوره مائده..
29) امالى صدوق، ص 40..
30) بنا به نقل، استاد مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، ص 243..

تبلیغات