آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

درباره اینکه شناخت‏خدا، مبناى شناخت وظائف انسان است، سخن گفتیم و محور بحث را کلام پرمحتواى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام قرار دادیم که در افاضاتش به کمیل، مردم را سه دسته کرد.
«ابن ابى الحدید» -که عالم معتزلى منصفى است- درباره تقسیم مردم به سه دسته عالم و متعلم و مگس‏گونگان، مى‏گوید:
«تقسیمى صحیح است. چرا که بشر به اعتبار مسائل و امور الهى، یا به حقیقت عالم است و خدا را (آنگونه که در توان یک بشر است) مى‏شناسد و یا در این راه، آغازگر و درحال سیر و سفر است و به وسیله تعلم و استفاده از عالم، در طلب و جستجوست و یا نه این است و نه آن. یعنى همان عامى سقوط کرده‏اى است که خداى را به او اعتنایى نیست و حضرت، درباره او راست فرموده که: مگسان کوچک و ناتوان و هرآواز دهنده‏اى را پیروانند. مگر نمى‏بینى که آنها به کمترین خیال و ضعیف‏ترین وهم، از تقلید شخصى به تقلید شخصى دیگر، منتقل مى‏شوند (وکورکورانه، پیروى این و آن، مى‏کنند)». (1)
از آنجا که فقه را بیان کننده وظائف انسان در برابر خدا و خود و دیگران و جهان دانستیم واز آنجا که شناخت وظائف انسان در موارد چهارگانه، بدون شناخت‏خود و خدا و انسان و جهان ممکن نیست، از اینرو بهتر دیدیم که اهمیت معرفت و شناخت و ارزش مقام اهل معرفت و پویندگان راه علم از دیدگاه امام امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام را بیشتر پى‏بگیریم و مقام والاى علم و عالم و تعلم و متعلم را بهتر بشناسیم و خلاصه اینکه بحث المعرفه را اهمیت دهیم واز کنار مساله علم و تعلم به سادگى نگذریم. چرا که پیشواى عالمان حقیقى و تعلیم دهنده همه متعلمان واقعى، در خطابش به کمیل فرمود:
«یا کمیل، معرفة العلم دین یدان به‏». (2) معرفت علم، دینى است که بدان پاداش داده مى‏شود.
این سخن، یعنى چه؟ ابن ابى الحدید مى‏گوید:
«یعنى معرفت فضل یا شرف یا وجوب علم، دینى است که بدان، پاداش داده مى‏شود یعنى معرفت این امور، رکنى از ارکان دین و واجب و فریضه است‏». (3)
سؤال فوق از اینجا پدید آمده که: علم و معرفت‏یکى است و بنابراین، گویى گفته شده است: علم به علم، دینى است که بدان پاداش داده مى‏شود.
به خاطر همین است که برخى از مترجمین نهج البلاغه در ترجمه عبارت مورد بحث، چنین آورده‏اند:
«اى کمیل بن زیاد، آشنائى با علم و تحصیل آن، دین است که به سبب آن (در روز رستخیز) جزا و پاداش داده مى‏شود». (4)
اینگونه برخوردها با کلام درربار مولى، ناشى از این است که ما به وسیله علم، هستى و جهان و اشیاء و ذات و صفات و افعال خدا را مى‏شناسیم، نه خود علم را. بنابراین، معرفت علم یا علم‏المعرفة یا علم به علم، معنى ندارد. حال آنکه امروز شناخت‏شناسى و بحث‏المعرفة (5) از جایگاه حساسى برخوردار است.
امروز «یکى از مهمترین شاخه‏هاى فلسفه شناخت‏شناسى (یا نظریه‏هاى مربوط به شناسایى) است. فیلسوفان کوشیده‏اند وسیله کسب معرفت و حدود و وسعت‏شناسایى و مقیاسها یا ملاکهایى را که بدان وسیله مى‏توان با اطمینان درباره حقیقت‏یا خطاى شناسایى، داورى کرد، کشف کنند. تمایل ما این است که به آنچه درباره جهان به تصور خود مى‏دانیم، خرسند و قانع باشیم. ولى از خود نمى‏پرسیم که چگونه به این شناسایى دست‏یافته‏ایم و اعتماد و وثوق ما به آن، از کجاست؟ گاه‏گاه از اینکه نخست‏به چیزى اعتماد جازم داشته‏ایم و سپس معلوم شده که مشکوک یا خطا و کذب است، نگران مى‏شویم. اگر این حالت، مکرر اتفاق افتد، ممکن است درباره آنچه یقینى و قطعى مى‏پنداریم، شکست و بدگمانى پیدا کنیم‏». (6)
«جان لاک‏» معتقد بود که «فقط شهود و برهان مى‏تواند به ما معرفتى که درباره آن مطمئن باشیم، بدهد. لکن علاوه بر این دو، مرتبه‏اى دیگر از اطمینان هست که هرچند یقینى نیست، مع هذا تقریبا هرکس به آن اعتماد مى‏کند و بنابراین، آن را نیز بایستى یکى از مدارج شناسایى به شمار آورد». (7)
«لاک‏» این نوع شناسایى را شناسایى حسى نامیده. به نظر او این نوع شناسائى، ما را به وجود بالفعل اشیاء جزئى مطمئن مى‏سازد. (8)
به عقیده او، على‏رغم همه شک و تردیدهائى که دکارت و شکاکان مطرح کرده‏اند، بازهم تقریبا مطمئنیم که بعضى از تجارب ما درباره چیزهائى است که خارج از اذهان و نفوس ما وجود دارند و حال آنکه برخى دیگر از تجارب ما چنین نیست. (9)
امیرالمؤمنین علیه‏السلام در ادامه سخن، نکاتى بیان مى‏کند که بازگشت آنها به علم‏شناسى و معرفت علم است. این نکات، بدین قرارند:
1 - «به یکسب الانسان الطاعة فى حیاته‏».
به وسیله علم است که انسان در زندگى خویش تحصیل طاعت مى‏کند.
آرى، عالم واقعى مطیع فرمان خداست و در برابر او خوف و خشیت دارد و خود را در برابر عظمت نامتناهى آن ذات اقدس، ذره‏اى بى‏مقدار و ناچیز مى‏نگرد. چنانکه قرآن مجید مى‏فرماید:
«انما یخشى الله من عباده العلماء» (10)
از بندگان خدا، تنها عالمان در برابر خداوند، خشیت دارند. (11)
2 - « و جمیل الا حدوثه بعد وفاته‏».
انسان به وسیله علم براى دوران پس از مرگش تحصیل نام نیکو مى‏کند.
همواره بندگان خوب و انسانهاى متدین و متعبد در میان مردم خوشنامند. بخصوص عالمان واقعى که به علم خود راهگشاى سعادت بوده و خود به آنچه دانسته و به مردم گفته‏اند، عمل کرده و دیگران را هم هدایت و ارشاد کرده‏اند. هرچند ممکن است در دوران زندگى گرفتار انزوا و گمنامى شوند.
3 - «العلم حاکم والمال محکوم علیه‏».
علم حاکم و مال، محکوم علیه است.
معناى کلام فوق این است که: علم درباره انفاق یا امساک مال حکم مى‏کند و به انسان مى‏گوید که: اینجا مصلحت در انفاق مال و آنجا مصلحت در حفظ و نگهدارى مال است. بنابراین، علم به مصلحت ، در انسان ایجاد انگیزه مى‏کند و علم به مفسده و زیان و ضرر، انگیزه را در انسان از بین مى‏برد و در وجودش ایجاد صارف مى‏کند.
داعى و صارف، بر حرکات و تصرفات انسان حاکمند و او را به اقدام یا ترک اقدام وادار مى‏کنند. اینکه ما انسان را در کارهایش قادر مختار مى‏دانیم، به اعتبار همین دو امر است. داعى و صارف هر دو ریشه در علم و اعتقاد دارند.
از اینجا معلوم مى‏شود که علم -به خودى خود- بر اعمال انسان حاکم است. حال آنکه مال، حاکم بر اعمال انسان نیست، بلکه تحت‏حاکمیت علم است.
بازهم علم شناسى
هستند (و بوده‏اند) مردمى که علم را براى مال مى‏خواهند و مال را بر علم ترجیح مى‏دهند. اینها گوهر گرانبهاى علم را نشناخته‏اند و زرق و برق امور مادى و هیاهوى جاه و مقام و قدرت ظاهرى آنها را کور و کر کرده است.
به همین جهت است که امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام قبل از آنکه معرفت علم را از ارکان دین، بلکه خود دین معرفى کند، در سخنى که به عنوان تمهید و زمینه‏سازى مطرح شده، مى‏فرماید:
«یا کمیل، العلم خیر من المال. العلم یحرسک وانت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو على الانفاق و صنیع‏المال یزول بزواله‏».
اى کمیل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگاه مى‏دارد و تو مال را نگاه مى‏دارى. مال را انفاق مى‏کاهد و علم از راه انفاق تکامل مى‏یابد و آثار مال، با زوال مال، زایل مى‏شود.
در عبارات فوق، وجوهى براى برترى علم بر مال، ذکر شده که در خور توجه است:
1 - علم نگهبانى و پاسدارى لازم ندارد، بلکه خود نگهبان و پاسدار انسان است. حال آنکه مال، نگهبانى و پاسدارى مى‏خواهد و اگر مالدار، از حفظ و حراست آن خوددارى یا کوتاهى کند، تباه و ضایع مى‏شود.
2 - مخارج و مصارف، موجب کمبود مال مى‏شود. اما مخارج و مصارف علم، که همان تعلیم و تدوین و انتشار آن است، موجب رشد و تکامل و ترقى آن مى‏شود چرا که تعلیم دهنده، به برکت تعلیم بر بینش علمى و سعه نظر و حل مشکلات و تحقیق بیشتر در رشته‏اى که در آن کار کرده، مى‏افزاید و آنچه را به دیگران آموخته، برایش ملکه مى‏شود و در ذهنش رسوخ مى‏یابد.
3 - آثار و فوائد مال با زوال مال از بین مى‏رود. چرا که آثار مال، در امور جسمانى و لذتهاى شهوانى ظاهر مى‏شود. تا مال باقى است، برخوردارى از لذائذ جسمى و شهوى ادامه دارد. همین که مال از دست رفت، اینها هم از دست مى‏رود. با کثرت مال، مطبخ و مبرز، (12) رونق دارد. دغل دوستان، همچون مگسان گرد شیرینى در رفت و آمدند. عزت ظاهرى و شهرت دنیوى، رو به فزونى است. همه چیز بر پایه وهم و خیال و تعینات و تمنیات، پر رونق و پرزرق و برق است.
نیست وش باشد خیال اندر روان تو جهانى بر خیالى بین روان بر خیالى صلحشان و جنگشان بر خیالى نامشان و ننگشان
در تعبیر زیباى امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام «صنیع المال‏» آمده و مقصود از صنیع مال همه آثار و فواید و نتایجى است که بر مال، مترتب مى‏شود و اینها همچون سایه مال، تابع بقاى مالند و معلوم است که اگر صاحب سایه را زائل گردد، سایه هم به دنبال آن، زائل مى‏گردد.
البته فوائدى هم هست که اشخاص متعهد و مؤمن از مال مى‏برند و اینها زوال‏پذیر نیستند. بلکه به عنوان «باقیات صالحات‏» (13) همواره باقى مى‏مانند. هرچند که مال زوال یابد، ولى این فوائد، دستخوش زوال نمى‏شوند. چرا که اینها از آثار ایمان و تقوا و تعهدند. مقصود از باقیات صالحات، همه طاعات و خیرات است. اعم از طاعات و خیرات روحى و بدنى، مالى و غیر مالى، آنچه طاعت و خیراتست‏باقى مى‏ماند. خواه از قبیل کارهاى فکرى و تعلیم و تالیف و ترجمه و نشر باشد و خواه از قبیل بناهاى خیر و موقوفات و صنایع و فنون باشد و خواه از قبیل اذکار و اوراد و دعاها و قرائت قرآن و عبادات. از اینرو از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله روایت‏شده است که:
«ان عجزتم عن اللیل ان تکابدوه و عن العدوان تجاهدوه فلا تضجروا عن قول: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اکبر»فانهن الباقیات الصالحات فقولوها». (14)
اگر از شب زنده‏دارى واز جهاد با دشمنان دین، عاجزید، از گفتن تسبیحات اربعه کسل نشوید که اینها باقیات صالحاتند. بنابراین، آنها را بگویید.
ابن ابى الحدید معتزلى در توضیح و تفسیر جمله «و صنیع المال یزول بزواله‏» مى‏گوید:
«نمى‏بینى که وقتى مال زایل مى‏شود، صاحب آن ناچار مى‏شود که خانه و مرکب و کنیزان را بفروشد و عادت به خوردن خوراکیهاى خوب و پوشیدن لباسهاى فاخر را ترک کند. همینطور هنگامى که صاحب مال بمیرد، آثار مال از او زایل مى‏گردد. چرا که او بعد از مرگ، از خوردن و نوشیدن و پوشیدن محروم مى‏شود. ولى آثار علم، نه در دوران زندگى دنیا زایل مى‏شود و نه بعد از مرگ. اما در زندگى دنیا به خاطر این است که زوال علوم بدیهى و آثار و لوازم آنها محال است... واما بعد از خروج از دنیا، به خاطر این است که آثار علم -یعنى لذت عقلى دائم، به خاطر دوام سبب آن، که عبارت است از حصول علم در جوهر نفس که معشوق نفس است و مانعى از تمتع و تلذذ به آن وجود ندارد- زوال نمى‏پذیرد. آنچه در زندگى دنیا مانع از تلذذ به علم بود، اشتغال نفس به تدبیر بدن و واردات حسى از جهان خارج بود. بدون تردید، هنگامى که عاشق به معشوق پیوندد، اسباب کدورت زایل مى‏شود و عاشق در لذتى بزرگ، مستغرق مى‏شود این است راز سخن امیرالمؤمنین‏علیه‏السلام که فرمود: «و صنیع المال یزول بزواله‏». (15)
گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایى
در پایان این بحث، ذکر این نکته لازم است که واژه صنیع ممکن است‏به معناى صانع و ممکن است‏به معناى مصنوع باشد. در صورت اول، صنیع مال به معناى صاحب مال و در صورت دوم به معناى آثار مال است. در بیان ابن ابى الحدید، به هر دو معنى اشاره شده است.
پى‏نوشتها:
1 ) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج‏1×، ص‏347 و 348، حکمت‏143، توضیح داخل پرانتزها از نگارنده است.
2 ) نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 1145، حکمت‏139.
3 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏18، ص‏349.
4 ) نهج البلاغه فیض الاسلام، ص‏1146.
5 ) Eistemolojy
6 ) کلیات فلسفه از دکتر سید جلال الدین مجتبوى از انتشارات حکمت، ص 260.
7 ) همان مدرک، ص‏296.
8 ) همان مدرک.
9 ) همان.
10 ) فاطر، آیه 28.
11 ) هرچند که خوف و خشیت در لغت. به معناى ترس آمده‏اند. ولى میان آنها فرق است. چرا که خوف، هرگونه ترسى است که موجب تالم نفس شود و خشیت، آن حالتى است که به هنگام ادراک عظمت و هیبت‏حق در دل انسان پدید مى‏آید. این حالت مخصوص کسانى است که بر مقام کبریاى حق آگاهى یافته و لذت قرب را چشیده‏اند و خوف از محجوبیت دارند. (رجوع شود به مجمع البحرین، ماده خشا).
12 ) این تعبیر در شعر ناصرخسرو قبادیانى که به حکیم الشعراء مشهور است، آمده:
ناصر خسرو ز راهى مى‏گذشت مست و لایعقل نه چون مى‏خوارگان دید قبرستان و مبرز رو به رو بانگ بر زد گفت: اى نظارگان نعمت دنیا و نعمت‏خواره بین اینش نعمت اینش نعمت‏خوارگان
13 ) المال والبنون زینة‏الحیاة الدنیا والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا(الکهف، آیه 45).
یعنى: مال و اولاد، زینت زندگى دنیاست و باقیات صالحات. نزد پروردگار تو از جهت پاداش و آرزومندى بهتر است.
هرچند در برخى از روایات، باقیات صالحات بر اعمال خاصى از قبیل نماز و ذکر و تهجد حمل شده، ولى اینها به لحاظ بیان مصادیق است. از اینرو طبرسى مى‏گوید: «بهتر حمل آن بر عموم است و بنابراین، همه طاعات و خیرات در آن، داخل است (تفسیر مجمع البیان، ج‏5 و6، ص 474، ذیل آیه فوق).
14 ) تفسیر نورالثقلین، ج‏3، ص 264 ذیل آیه 45 سوره مبارکه کهف.
15 ) شرح نهج البلاغه، ج‏18، ص 348 و349 ذیل حکمت‏143.

تبلیغات