شناختخدا مبنای شناخت وظائف انسان
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
فضاى اندیشه را باید از وسوسه و اوهام و تخیلات شیطانى پاک کرد. خلوت دل را باید از لوث وجود پلید دیو زدود، دیو و فرشته نمىتوانند همخانه باشند. آنها نه همخوانى دارند ونه همخانگى.
خلوت دل نیست جاى صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته درآید
انسان نمىتواند طالب مجهول مطلق باشد. کمال انسان در علم و معرفت است. آنهم علوم و معارف ربانى.
کمیل که از خواص و نیکان و یاران امیرالمؤمنینعلیه السلام بود، مىگوید: آن بزرگوار دست مرا گرفت و مرا به صحرا برد. آنگاه همچون دردمندان دلسوخته آهى جانسوز از دل پراندوه خود برکشید و فرمود:
«یا کمیل بن زیاد، ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها فاحفظ عنی ما اقول لک»:
اى کمیل بن زیاد، این دلها ظرفهاى علوم و حقائق و اسرار است و بهترین آن دلها، نگاهدارندهترین آنهاست. پس آنچه به تو مىگویم، از من (بشنو) و در نگاهدارى آن کوشا باش.
از این سخن حکیمانه، به خوبى معلوم مىشود که ارزش انسان به قلب او و ارزش قلب به این است که ظرف علوم و حقائق و اسرار باشد چرا که همانطورى که گفتهاند: شرف مکان به کسى است که درآن، استقرار مىیابد، (1) معلوم مىشود که: شرف ظرف هم به مظروف است. (2)
گوهر دل را باید از بیرون و درون، از آلودگیها پاک کرد. آلودگى درونى دل، خیالات و وساوس و اوهام و ظنون و پندارها و بدبینى به نظام آفرینش و کژاندیشى و بدسگالى و سوء نیت و پلیدى باطن است و آلودگى برونى آن، رذائل اخلاقى و پلیدى در گفتار و رفتار است. تا دل از رذائل درونى و برونى پاک نشود و انسان در فضائى سالم قرار نگیرد و خانه دل از آنچه مزاحم صفا و پاکى است، جاروب نشود، علوم و حقائق و اسرار درآن راه نمىیابد.
آنگاه که کمیل را به حفظ و نگاهدارى حکمتهاى پرارج خویش سفارش مىکند، مىفرماید:
«الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع». (3)
مردم سه دستهاند: عالم ربانى و آموزندهاى که بر راه نجات و رهائى است و مگسان کوچک و ناتوان.
1 - عالم ربانى
عالم ربانى کیست؟ چه کسى این شایستگى را دارد که او را به لحاظ وصف عنوانى علم و دانش، منسوب به رب و ربانى بشماریم؟ آیا به جز کسانى که علم مبدء و معاد دارند و علم آنها مبناى عمل آنها و عمل آنها مبناى سعادت و کمال آنها و نمود و جلوه دانش آنهاست، چه کسى مىتواند عالم ربانى باشد؟ آیا به صرف این که انسان قواعد صرف و نحو را بداند و قواعد و فروع فقهى را از ادله استنباط کند و یا در ریاضیات یا تجربیات یا برخى از علوم انسانى، متبحر و متخصص باشد واز این علوم فقط در راه معاش و معیشتبهره گیرد و از آنها در طریق شناخت مبدء و معاد و کسب فضیلت، استفاده نکند، عالم ربانى مىشود؟ آیا یک فیلسوف یا یک متکلم یا یک متخصص عرفان نظرى که از تهذیب نفس و تصیفه باطن و تکمیل روح بازمانده، عالم ربانى است؟ آیا ذهن را به اصطلاحات علمى انباشتن و غایت آفرینش را از یاد بردن و به کبکبه و دبدبه شوکت و قدرت ظاهرى مغرور شدن، عالم ربانى شدن استیا گریز از ربانیت و سقوط در لجه مادیت و غرق شدن در گرداب شهوات و تمنیات و وساوس شیطانى؟
علوم عالم ربانى از سنخ علوم گوینده این سخن است و بعید نیست که بگوئیم: علماء ربانى یعنى انبیاء و اوصیاء که علم لدنى دارند و معلم آنها یا خود خداوند و خود آن ربى است که بدو منسوبندو یا اگر واسطهاى در بین است، فرشتهاى مقرب یامعصومى دیگر است و همین خصیصه است که آنها را «ربانى» کرده و آنها را از ما سوى بىنیاز و مستغنى ساخته است.
واگر عالم ربانى را به غیر انبیاء و اوصیاء تعمیم دهیم، باید بسى محتاط باشیم و بدانیم که آنهائى شایسته چنین عنوانى هستند که در سیره و رفتار و در عقیده و کردار، نمونه کمیلند و اگر کمیل نیستند، کمیلیانند.
2 - آموزنده بر راه نجات
این همان است که در برابر عالم ربانى زانو مىزند تا علم مبدء و معاد را فراگیرد و راه نجات را از طریق عمل به مقتضاى دانش خود بیابد و دنیا را مزرعه آخرت کند و فلسفه آفرینش را که تکامل انسان است، در مد نظر قرار دهد.
او مىداند که هیچ عاملى بدون فقه به معناى اعم و به تعبیر دیگر «فقه اکبر» و «فقه اصغر» به جائى نمىرسد. چرا که کورکورانه قدم برداشتن، فایدهاى جز سقوط درچاه ضلالت ندارد.
حضرتش در سخن زیباى دیگرى فرمود:
«المتعبدون على غیر فقه کحمار الطاحونة یدور و لا یبرح و رکعتان من عالم خیر من سبعین رکعة من جاهل لان العالم تاتیه الفتنة فیخرج منها بعلمه و تاتی الجاهل فتنسفه نسفا و قلیل العمل مع کثیر العلم خیر من کثیر العمل مع قلیل العلم و الشک و الشبهة». (4)
یعنى: عبادت کنندگان بدون فقه (5) مانند الاغ آسیابند که همواره دور سر خود مىچرخد و به جائى نمىرسد. دو رکعت نماز عالم، بهتر است از هفتاد رکعت نماز جاهل. عالم گرفتار فتنه مىشود و به علمش از آن خارج مىشود و جاهل گرفتار فتنه مىشود و فتنه او را درهم مىکوبد. کسى که عملش کم و علمش بسیار است، بر کسى که عملش بسیار و علمش کم و گرفتار شک و شبهه است، برترى دارد.
آن را که علم و دانش و تقوى مسلم است هرجا قدم نهد قدمش خیر مقدم است جاهل اگرچه زاد مقدم مؤخر است عالم اگرچه زاد مؤخر مقدم است جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
از امام صادقعلیه السلام نیز نقل شده است که:
«العامل على غیر بصیرة کالسائر على السراب بقیعة لا یزید سرعة سیره الا بعدا». (6)
آنکه بدون بصیرت عمل مىکند، همانند کسى است که در بیابان خشک به دنبال سراب مىدود که سرعتسیرش او را از هدف دورتر مىسازد.
این دو گروه، یعنى عالمان ربانى و آموزندگان و متعلمانى که بر راه نجات گام مىزنند، هر دو از طریق شناختخدا به شناخت وظائف خود رسیدهاند و پیش خداى خود سرفراز و نزد وجدان خود شادند. گیرم گروه اول، بالاصالة و گروه دوم بالتبع. آنها اصل و محور و اینها فرع و تابع و پیروند.
اینان به یاد خدا آرامش دل یافتهاند. چرا که قرآن مىفرماید:
الا بذکر الله تطمئن القلوب. (7) آگاه باشید که به یاد خدا دلها آرام مىگیرد.
آرى غذاى دل، معارف الهى و محبت و روشنى آن به انوار هدایت الهى است و اگر انسان به چنین غذائى اشباع شود، تشنگى و گرسنگى بدن را احساس نمىکند. از پیامبر اکرمصلى الل.ه علیه وآله نقل شده است که:
«انى لست کاحدکم انى ابیت عند ربی یطعمنى و یسقینی». (8) من مانند شما نیستم. من در نزد پروردگارم بیتوته مىکنم و او مرا اطعام مىکند و سیراب مىسازد.
منظور از این بیتوته، بیتوته روحانى و معنوى و مقصود از آب و طعام، آب و طعام روح است.
مرحوم مجلسى مىگوید: برخى در تفسیر آن گفتهاند: یعنى مرا به وحى خویش آب و غذا مىدهد. (9)
عالم ربانى وجودش نور است و متعلمان محضرش از نورش کسب فیض مىکنند و بهره مىگیرند. گو این که اینها هم هرکدام درجات و مراتبى دارند. از اینرو نقل شده است که:
«ان کان یوسف فیاللیل نورانیا فمحمد فیالدنیا والعقبى نورانی ففیالدنیا یهدی الله لنوره و فیالعقبى انظرونا نقتبس» (10) .
اگر یوسف، در شب نورانى بود، محمدصلى الل.ه علیه وآله در دنیا و آخرت نورانى است. چرا که در دنیا خداوند به برکت نور او مردم را هدایت مىکند و در آخرت، همه مىخواهند از نور و فروغ او اقتباس کنند و بهره گیرند.
شعیب را مقام خوف دادند. چرا که از خوف خدا مىگریست و ابراهیم را مقام سلام دادند. چرا که با قلب سلیم به پیشگاه خدا شتافت (11) و موسى را مقام مناجات بخشیدند. چرا که خداوند او را به مناجات، تقرب بخشید (2) و پیامبر اسلام را مقام محبتبخشیدند. چرا که به درجه «قاب قوسین» (13) رسید. (14)
خداوند پیامبر خاتم را به قدرى قرب و منزلتبخشید که او را به همان اوصاف والائى موصوف کرد که خودش را موصوف کرده بود رؤوف و رحیم -که برخى هر دو را یکى دانسته و برخى رؤوف را به کسى اطلاق کردهاند که شدت رحمت دارد- هر دو از اوصاف خداوند است. چرا که قرآن مىفرماید:
ان الله بالناس لرؤوف رحیم. (15) خداوند نسبتبه مردم، رؤوف ورحیم است.
ولى درباره خاتم پیامبران نیز فرموده است:
بالمؤمنین رؤوف رحیم: (16) او نسبتبه مؤمنان، رؤوف و رحیم است. (17)
3 - مگسان کوچک و ناتوان
اینها کیستند و چیستند؟! آیا مىتوان گفت: ناکس و ناچیزند؟!
آرى مىتوان گفت و اگر بتوان گفت: چیزى هستند، حدشان همان است که در کلام والاى امیرعلیه السلام آمده است.
بهترین عنوان براى آنها همین است که به مگسهاى کوچک و ناتوان مىمانند. چرا که اینگونه مگسها، همواره رحرکتخود تابع باد هستند. هر مسیرى که باد براى آنها انتخاب کند، آنها هم تابع همان مسیرند. درست مثل کسى که تسلیم جریان آب است. یعنى هرگز نمىتواند برخلاف جریان آب شنا کند.
چهار خصیصه زشت در اینهاست که تنها یکى از آنها براى هلاک یک انسان بلکه یک جامعه کفایت مىکند. هرچند مىتوان گفت: میان آنها همبستگى و تلازم است و هیچکدام بدون بقیه تحقق نمىیابد.
خصیصههاى چهارگانه، اینهایند:
«اتباع کل ناعق; یمیلون مع کل ریح; لم یستضیئوا بنور العلم; و لم یلجاوا الى رکن وثیق». (18)
ترجمه: پیروان هر آواز دهندهاى که با هر بادى منحرف مىشوند و به نور علم کسب روشنى نکرده و به رکنى محکم پناه نبردهاند.
اگر انسان به نور علم کسب روشنى کرده باشد، راه راست را مىیابد و حق و باطل را مىشناسد و در زلزلههاى ویرانگر فتنهها به ستونى محکم و استوانهاى مستحکم پناه مىبرد. دراین صورت، بادها و طوفانهاى حوادث و امواج بنیانکن مفاسد و تهاجم سپاه کفر والحاد و فضاى مسموم اوهام و شبهات وجو ناسالم تبلیغات شوم، او را متزلزل و مردد و بىاراده و استوار نمىسازد و همچون گوى معلق به این سو و آن سو پرتاب نمىکند.
اینان نه عالمند که به علم ربانى عالمى را روشنى بخشند و نه متعلمند که در پرتو انوار تابناک علماء ربانى، جلا یابند و روشنى گیرند و راه نجات و سعادت و طریق کمال و سرفرازى را بیابند و با استقامتبه پیش تازند. بلکه جاهل مطلقند. چرا که نه عالمند و نه متعلم. نه علم دارند و نه طالب علمند. بنابراین، نه مبدء هستى را شناختهاند و نه بر مبناى آن به شناخت وظائف انسانى رسیدهاند.
حقیقت علم آن است که انسان را به معرفتحق و حقیقت رهنمون شود. شناختحق مستلزم شناخت لوازم و ملزومات حق است. جاهل به حق، بیچارهترین مردم است.
از اینرو امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«ولى لمن جهل معرفتی ولم یعرف حقی الا ان حقی هو حق الله الا ان حق الله هو حقی». (19)
واى بر کسى که به معرفت من جاهل باشد و حق مرا نشناسد! آگاه باشید که حق من حق خداست. آگاه باشید که حق خدا حق من است.
آرى حقائق، پیوسته به همند. شناختحقیقتخداوند، بدون شناختحقیقت نبوت و امامت و شناخت این حقیقتها بدون شناخت آن حقیقت ممکن نیست.
بزرگترین فیلسوف و متکلم اگر در شناختبرخى از حقائق اعتقادى و برنامههاى عملى ناتوان باشد، جاهل است و بزرگترین دانشمند دینى اگر در شناختحقیقت امامت، ناتوانى کند، نه عالم است و نه متعلم. ممکن است او را به حسب عرف و لغت، عالم و متعلم یا استاد و دانشجو بنامند. اما به حسب حقیقت، نه عالم ربانى و نه متعلم راه نجات است. بلکه جاهل و نافهم است وهمان خصیصههاى چهارگانه را دارا است.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«لا یصلح من لا یعقل و لا یعقل من لا یعلم و سوف ینجب من یفهم و یظفر من یحلم و العلم جنة و الصدق عز و الجهل ذل و الفهم مجد». (20)
کسى که تعقل نکند، صالح و عالم نیست و کسى که بفهمد برگزیده مىشود و کسى که حلیم باشد، پیروز مىشود و علم، سپر و راستى عزت و جهل، خوارى و فهم، مجد و عظمت است.
پس باید اهل شناختحقیقتبود واز رهگذر آن، به شناخت وظائف، و تحصیل و تامین سعادت رسید.
پىنوشتها:
1) شرف المکان بالمکین. ،
2) شرف الظرف بالمظروف.
3) نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 139، ص 1146.
4) بحارالانوار، طبع جدید، ج1، ص 208.
5) مقصود فقه به معناى اعم است که شامل اعتقادیات و احکام عملى دین مىشود
6) همان مدرک.
7) الرعد، آیه 28.
8) بحارالانوار، طبع جدید، ج16، ص 403 و نیز بدون قسمت اول ج16، ص 390 و ج6، ص 208.
9) همان مدرک، ج16، ص 390.
10) قسمتى از آیه 13 سوره حدید. و بحار الانوار، ج16، ص 408.
11) اذ جاء ربه بقلب سلیم(الصافات، 84)
12) وقربناه نجیا(مریم، 52)
13) فکان قاب قوسین(النجم،9)
14) بحارالانوار، ج16، ص 420.
15) البقره، آیه 143.
16) التوبة، 128. :
17) بحارالانوار، ج16، ص 420.
18) نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 139(نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 1145).
19) بحارالانوار، ج38، ص 29.
20) همان، ج78، ص 269.
خلوت دل نیست جاى صحبت اغیار دیو چو بیرون رود فرشته درآید
انسان نمىتواند طالب مجهول مطلق باشد. کمال انسان در علم و معرفت است. آنهم علوم و معارف ربانى.
کمیل که از خواص و نیکان و یاران امیرالمؤمنینعلیه السلام بود، مىگوید: آن بزرگوار دست مرا گرفت و مرا به صحرا برد. آنگاه همچون دردمندان دلسوخته آهى جانسوز از دل پراندوه خود برکشید و فرمود:
«یا کمیل بن زیاد، ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها فاحفظ عنی ما اقول لک»:
اى کمیل بن زیاد، این دلها ظرفهاى علوم و حقائق و اسرار است و بهترین آن دلها، نگاهدارندهترین آنهاست. پس آنچه به تو مىگویم، از من (بشنو) و در نگاهدارى آن کوشا باش.
از این سخن حکیمانه، به خوبى معلوم مىشود که ارزش انسان به قلب او و ارزش قلب به این است که ظرف علوم و حقائق و اسرار باشد چرا که همانطورى که گفتهاند: شرف مکان به کسى است که درآن، استقرار مىیابد، (1) معلوم مىشود که: شرف ظرف هم به مظروف است. (2)
گوهر دل را باید از بیرون و درون، از آلودگیها پاک کرد. آلودگى درونى دل، خیالات و وساوس و اوهام و ظنون و پندارها و بدبینى به نظام آفرینش و کژاندیشى و بدسگالى و سوء نیت و پلیدى باطن است و آلودگى برونى آن، رذائل اخلاقى و پلیدى در گفتار و رفتار است. تا دل از رذائل درونى و برونى پاک نشود و انسان در فضائى سالم قرار نگیرد و خانه دل از آنچه مزاحم صفا و پاکى است، جاروب نشود، علوم و حقائق و اسرار درآن راه نمىیابد.
آنگاه که کمیل را به حفظ و نگاهدارى حکمتهاى پرارج خویش سفارش مىکند، مىفرماید:
«الناس ثلاثة: فعالم ربانی و متعلم على سبیل نجاة و همج رعاع». (3)
مردم سه دستهاند: عالم ربانى و آموزندهاى که بر راه نجات و رهائى است و مگسان کوچک و ناتوان.
1 - عالم ربانى
عالم ربانى کیست؟ چه کسى این شایستگى را دارد که او را به لحاظ وصف عنوانى علم و دانش، منسوب به رب و ربانى بشماریم؟ آیا به جز کسانى که علم مبدء و معاد دارند و علم آنها مبناى عمل آنها و عمل آنها مبناى سعادت و کمال آنها و نمود و جلوه دانش آنهاست، چه کسى مىتواند عالم ربانى باشد؟ آیا به صرف این که انسان قواعد صرف و نحو را بداند و قواعد و فروع فقهى را از ادله استنباط کند و یا در ریاضیات یا تجربیات یا برخى از علوم انسانى، متبحر و متخصص باشد واز این علوم فقط در راه معاش و معیشتبهره گیرد و از آنها در طریق شناخت مبدء و معاد و کسب فضیلت، استفاده نکند، عالم ربانى مىشود؟ آیا یک فیلسوف یا یک متکلم یا یک متخصص عرفان نظرى که از تهذیب نفس و تصیفه باطن و تکمیل روح بازمانده، عالم ربانى است؟ آیا ذهن را به اصطلاحات علمى انباشتن و غایت آفرینش را از یاد بردن و به کبکبه و دبدبه شوکت و قدرت ظاهرى مغرور شدن، عالم ربانى شدن استیا گریز از ربانیت و سقوط در لجه مادیت و غرق شدن در گرداب شهوات و تمنیات و وساوس شیطانى؟
علوم عالم ربانى از سنخ علوم گوینده این سخن است و بعید نیست که بگوئیم: علماء ربانى یعنى انبیاء و اوصیاء که علم لدنى دارند و معلم آنها یا خود خداوند و خود آن ربى است که بدو منسوبندو یا اگر واسطهاى در بین است، فرشتهاى مقرب یامعصومى دیگر است و همین خصیصه است که آنها را «ربانى» کرده و آنها را از ما سوى بىنیاز و مستغنى ساخته است.
واگر عالم ربانى را به غیر انبیاء و اوصیاء تعمیم دهیم، باید بسى محتاط باشیم و بدانیم که آنهائى شایسته چنین عنوانى هستند که در سیره و رفتار و در عقیده و کردار، نمونه کمیلند و اگر کمیل نیستند، کمیلیانند.
2 - آموزنده بر راه نجات
این همان است که در برابر عالم ربانى زانو مىزند تا علم مبدء و معاد را فراگیرد و راه نجات را از طریق عمل به مقتضاى دانش خود بیابد و دنیا را مزرعه آخرت کند و فلسفه آفرینش را که تکامل انسان است، در مد نظر قرار دهد.
او مىداند که هیچ عاملى بدون فقه به معناى اعم و به تعبیر دیگر «فقه اکبر» و «فقه اصغر» به جائى نمىرسد. چرا که کورکورانه قدم برداشتن، فایدهاى جز سقوط درچاه ضلالت ندارد.
حضرتش در سخن زیباى دیگرى فرمود:
«المتعبدون على غیر فقه کحمار الطاحونة یدور و لا یبرح و رکعتان من عالم خیر من سبعین رکعة من جاهل لان العالم تاتیه الفتنة فیخرج منها بعلمه و تاتی الجاهل فتنسفه نسفا و قلیل العمل مع کثیر العلم خیر من کثیر العمل مع قلیل العلم و الشک و الشبهة». (4)
یعنى: عبادت کنندگان بدون فقه (5) مانند الاغ آسیابند که همواره دور سر خود مىچرخد و به جائى نمىرسد. دو رکعت نماز عالم، بهتر است از هفتاد رکعت نماز جاهل. عالم گرفتار فتنه مىشود و به علمش از آن خارج مىشود و جاهل گرفتار فتنه مىشود و فتنه او را درهم مىکوبد. کسى که عملش کم و علمش بسیار است، بر کسى که عملش بسیار و علمش کم و گرفتار شک و شبهه است، برترى دارد.
آن را که علم و دانش و تقوى مسلم است هرجا قدم نهد قدمش خیر مقدم است جاهل اگرچه زاد مقدم مؤخر است عالم اگرچه زاد مؤخر مقدم است جاهل به روز فتنه ره خانه گم کند عالم چراغ جامعه و چشم عالم است
از امام صادقعلیه السلام نیز نقل شده است که:
«العامل على غیر بصیرة کالسائر على السراب بقیعة لا یزید سرعة سیره الا بعدا». (6)
آنکه بدون بصیرت عمل مىکند، همانند کسى است که در بیابان خشک به دنبال سراب مىدود که سرعتسیرش او را از هدف دورتر مىسازد.
این دو گروه، یعنى عالمان ربانى و آموزندگان و متعلمانى که بر راه نجات گام مىزنند، هر دو از طریق شناختخدا به شناخت وظائف خود رسیدهاند و پیش خداى خود سرفراز و نزد وجدان خود شادند. گیرم گروه اول، بالاصالة و گروه دوم بالتبع. آنها اصل و محور و اینها فرع و تابع و پیروند.
اینان به یاد خدا آرامش دل یافتهاند. چرا که قرآن مىفرماید:
الا بذکر الله تطمئن القلوب. (7) آگاه باشید که به یاد خدا دلها آرام مىگیرد.
آرى غذاى دل، معارف الهى و محبت و روشنى آن به انوار هدایت الهى است و اگر انسان به چنین غذائى اشباع شود، تشنگى و گرسنگى بدن را احساس نمىکند. از پیامبر اکرمصلى الل.ه علیه وآله نقل شده است که:
«انى لست کاحدکم انى ابیت عند ربی یطعمنى و یسقینی». (8) من مانند شما نیستم. من در نزد پروردگارم بیتوته مىکنم و او مرا اطعام مىکند و سیراب مىسازد.
منظور از این بیتوته، بیتوته روحانى و معنوى و مقصود از آب و طعام، آب و طعام روح است.
مرحوم مجلسى مىگوید: برخى در تفسیر آن گفتهاند: یعنى مرا به وحى خویش آب و غذا مىدهد. (9)
عالم ربانى وجودش نور است و متعلمان محضرش از نورش کسب فیض مىکنند و بهره مىگیرند. گو این که اینها هم هرکدام درجات و مراتبى دارند. از اینرو نقل شده است که:
«ان کان یوسف فیاللیل نورانیا فمحمد فیالدنیا والعقبى نورانی ففیالدنیا یهدی الله لنوره و فیالعقبى انظرونا نقتبس» (10) .
اگر یوسف، در شب نورانى بود، محمدصلى الل.ه علیه وآله در دنیا و آخرت نورانى است. چرا که در دنیا خداوند به برکت نور او مردم را هدایت مىکند و در آخرت، همه مىخواهند از نور و فروغ او اقتباس کنند و بهره گیرند.
شعیب را مقام خوف دادند. چرا که از خوف خدا مىگریست و ابراهیم را مقام سلام دادند. چرا که با قلب سلیم به پیشگاه خدا شتافت (11) و موسى را مقام مناجات بخشیدند. چرا که خداوند او را به مناجات، تقرب بخشید (2) و پیامبر اسلام را مقام محبتبخشیدند. چرا که به درجه «قاب قوسین» (13) رسید. (14)
خداوند پیامبر خاتم را به قدرى قرب و منزلتبخشید که او را به همان اوصاف والائى موصوف کرد که خودش را موصوف کرده بود رؤوف و رحیم -که برخى هر دو را یکى دانسته و برخى رؤوف را به کسى اطلاق کردهاند که شدت رحمت دارد- هر دو از اوصاف خداوند است. چرا که قرآن مىفرماید:
ان الله بالناس لرؤوف رحیم. (15) خداوند نسبتبه مردم، رؤوف ورحیم است.
ولى درباره خاتم پیامبران نیز فرموده است:
بالمؤمنین رؤوف رحیم: (16) او نسبتبه مؤمنان، رؤوف و رحیم است. (17)
3 - مگسان کوچک و ناتوان
اینها کیستند و چیستند؟! آیا مىتوان گفت: ناکس و ناچیزند؟!
آرى مىتوان گفت و اگر بتوان گفت: چیزى هستند، حدشان همان است که در کلام والاى امیرعلیه السلام آمده است.
بهترین عنوان براى آنها همین است که به مگسهاى کوچک و ناتوان مىمانند. چرا که اینگونه مگسها، همواره رحرکتخود تابع باد هستند. هر مسیرى که باد براى آنها انتخاب کند، آنها هم تابع همان مسیرند. درست مثل کسى که تسلیم جریان آب است. یعنى هرگز نمىتواند برخلاف جریان آب شنا کند.
چهار خصیصه زشت در اینهاست که تنها یکى از آنها براى هلاک یک انسان بلکه یک جامعه کفایت مىکند. هرچند مىتوان گفت: میان آنها همبستگى و تلازم است و هیچکدام بدون بقیه تحقق نمىیابد.
خصیصههاى چهارگانه، اینهایند:
«اتباع کل ناعق; یمیلون مع کل ریح; لم یستضیئوا بنور العلم; و لم یلجاوا الى رکن وثیق». (18)
ترجمه: پیروان هر آواز دهندهاى که با هر بادى منحرف مىشوند و به نور علم کسب روشنى نکرده و به رکنى محکم پناه نبردهاند.
اگر انسان به نور علم کسب روشنى کرده باشد، راه راست را مىیابد و حق و باطل را مىشناسد و در زلزلههاى ویرانگر فتنهها به ستونى محکم و استوانهاى مستحکم پناه مىبرد. دراین صورت، بادها و طوفانهاى حوادث و امواج بنیانکن مفاسد و تهاجم سپاه کفر والحاد و فضاى مسموم اوهام و شبهات وجو ناسالم تبلیغات شوم، او را متزلزل و مردد و بىاراده و استوار نمىسازد و همچون گوى معلق به این سو و آن سو پرتاب نمىکند.
اینان نه عالمند که به علم ربانى عالمى را روشنى بخشند و نه متعلمند که در پرتو انوار تابناک علماء ربانى، جلا یابند و روشنى گیرند و راه نجات و سعادت و طریق کمال و سرفرازى را بیابند و با استقامتبه پیش تازند. بلکه جاهل مطلقند. چرا که نه عالمند و نه متعلم. نه علم دارند و نه طالب علمند. بنابراین، نه مبدء هستى را شناختهاند و نه بر مبناى آن به شناخت وظائف انسانى رسیدهاند.
حقیقت علم آن است که انسان را به معرفتحق و حقیقت رهنمون شود. شناختحق مستلزم شناخت لوازم و ملزومات حق است. جاهل به حق، بیچارهترین مردم است.
از اینرو امیرالمؤمنینعلیه السلام فرمود:
«ولى لمن جهل معرفتی ولم یعرف حقی الا ان حقی هو حق الله الا ان حق الله هو حقی». (19)
واى بر کسى که به معرفت من جاهل باشد و حق مرا نشناسد! آگاه باشید که حق من حق خداست. آگاه باشید که حق خدا حق من است.
آرى حقائق، پیوسته به همند. شناختحقیقتخداوند، بدون شناختحقیقت نبوت و امامت و شناخت این حقیقتها بدون شناخت آن حقیقت ممکن نیست.
بزرگترین فیلسوف و متکلم اگر در شناختبرخى از حقائق اعتقادى و برنامههاى عملى ناتوان باشد، جاهل است و بزرگترین دانشمند دینى اگر در شناختحقیقت امامت، ناتوانى کند، نه عالم است و نه متعلم. ممکن است او را به حسب عرف و لغت، عالم و متعلم یا استاد و دانشجو بنامند. اما به حسب حقیقت، نه عالم ربانى و نه متعلم راه نجات است. بلکه جاهل و نافهم است وهمان خصیصههاى چهارگانه را دارا است.
امام صادقعلیه السلام فرمود:
«لا یصلح من لا یعقل و لا یعقل من لا یعلم و سوف ینجب من یفهم و یظفر من یحلم و العلم جنة و الصدق عز و الجهل ذل و الفهم مجد». (20)
کسى که تعقل نکند، صالح و عالم نیست و کسى که بفهمد برگزیده مىشود و کسى که حلیم باشد، پیروز مىشود و علم، سپر و راستى عزت و جهل، خوارى و فهم، مجد و عظمت است.
پس باید اهل شناختحقیقتبود واز رهگذر آن، به شناخت وظائف، و تحصیل و تامین سعادت رسید.
پىنوشتها:
1) شرف المکان بالمکین. ،
2) شرف الظرف بالمظروف.
3) نهج البلاغه فیض الاسلام، کلمات قصار 139، ص 1146.
4) بحارالانوار، طبع جدید، ج1، ص 208.
5) مقصود فقه به معناى اعم است که شامل اعتقادیات و احکام عملى دین مىشود
6) همان مدرک.
7) الرعد، آیه 28.
8) بحارالانوار، طبع جدید، ج16، ص 403 و نیز بدون قسمت اول ج16، ص 390 و ج6، ص 208.
9) همان مدرک، ج16، ص 390.
10) قسمتى از آیه 13 سوره حدید. و بحار الانوار، ج16، ص 408.
11) اذ جاء ربه بقلب سلیم(الصافات، 84)
12) وقربناه نجیا(مریم، 52)
13) فکان قاب قوسین(النجم،9)
14) بحارالانوار، ج16، ص 420.
15) البقره، آیه 143.
16) التوبة، 128. :
17) بحارالانوار، ج16، ص 420.
18) نهج البلاغه، کلمات قصار، حکمت 139(نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 1145).
19) بحارالانوار، ج38، ص 29.
20) همان، ج78، ص 269.