انگیزه و علت جدال (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیه: «ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله ...» (مؤمن، آیه: 56) .
ترجمه: (به درستى کسانى که بدون هیچ دلیلى که از ناحیه خدا در دست داشته باشند در آیات خدا جدال مىکنند . هیچ انگیزهاى بجز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جائى نخواهد رسید . و با جدال به هدف خود نمىرسند . پس پناه ببر به خدا) .
تفسیر جمله: «ان فی صدورهم الا کبر» علت مجادله را منحصر در کبر ایشان مىکند و مىفرماید: عاملى که ایشان را وادار به این جدال مىکند، نه حس جستجوى از حق است ونه شک در حقانیت آیات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند و حجت و برهان هم ندارند، تا بخواهند با مجادله آن حجت را اظهار بدارند، بلکه تنها عامل جدالشان کبرى است که در سینه دارند، آرى آن کبر است که ایشان را وادار کرده در برابر حق جدال کنند و به وسیله آن حق صریح و روشن را باطل جلوه دهند و در عبارت (ماهم ببالغیه) معناى جمله این است که اینان به مراد دل خود و آرزوهائى که از جدال خود دارند، نمىرسند جدالى که به خاطر کبرشان مرتکب مىشوند (1) .
در کتاب محجة البیضاء مىخوانیم:
«اما انگیزه جدال و مجادله بالا بردن خویش استبه وسیله بیان فضل خود و هجوم به دیگران استبا بیان نقصان و عیب آنها، و این دو انگیزه از دو شهوت درونى و قوى انسان سرچشمه مىگیرند .
انگیزه اظهار فضل و برترى ناشى از پاک و مزکى پنداشتن خود است و این مقتضى طبع انسانى است که دعوى علو و کبریاء دارد . درحالى که برترى و کبریا از صفات پروردگار عالمیان است .
واما انگیزه ایراد عیب و نقص بر دیگران، از مقتضاى طبع درندگى و حیوانیت انسان است . انسان به مقتضاى این طبع درصدد آزار و صدمه زدن به دیگران است و این دو، صفاتى مذموم و مهلکند و تقویت آنها با مراء و جدال است . پس کسى که تقویت کند مراء و جدال را در خود، تقویت کرده است این صفات مهلکه را . کمکم به جائى مىرسد که از حد کراهت گذشته، اگر نتیجه آن ایذاء دیگران باشد، معصیت و گناه تلقى مىشود . در حقیقت مشاجره و مجادله هیچگاه خالى از آزار و تحریک خشم و غضب دیگران نیست و مجادل تلاش مىکند، کلامش را با هرچه ممکن باشد از حق و باطل، یارى دهد و نیز باهرچه که متصور استسعى دارد به کلام طرف مقابلش جرح و نقص وارد کند (2) .
راه علاج بیمارى مجادله
اما علاج این مرض به این است که تکبر و کبرى که باعث اظهار فضل است و نیز سبعیت و خوى درندگى که انگیزه وارد کردن ضرر و نقصان به دیگران است، شکسته شود . پس علاج و مداواى هر مرضى به میراندن علت و سبب آن است و علت و سبب مراء و جدال همان است که گفتیم .
اصرار و پافشارى بر جدال کم کم آن را به صورت عادت و طبیعت انسان قرار مىدهد و بهطورى که در نفس ریشه مىدواند که ریشهکن کردنش سخت و مقاومت و صبر در مقابلش بیهوده است . به «داود طائى» گفته شد: چرا انزوا و گوشهگیرى را اختیار کردهاى؟ گفت: براى اینکه با نفسم مجاهده کنم به ترک جدال . پس به او گفتند: در مجالس حضور یاب و گوش فرا ده، ولى تکلم نکن، گفت: چنین کردم، پس ندیدم مجاهدهاى سختتر از این را بر خودم .
و به حقیقت نیز چنین است که او گفته، زیرا کسى خطائى را از دیگرى بشنود و قادر باشد به جوابگوئى آن، در این هنگام بسیار سخت است صبر پیشه کردن و چیزى نگفتن . و به همین دلیل است که رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند: کسى که مراء و جدال را ترک کند، در حالى که بر حق است، خانهاى در بالاترین درجات بهشتبرایش بنا مىشود (3) .
و همانطور که در آیه 56 سوره مؤمن ذکر شد، در انتهاء و پس از آنکه علت و انگیزه جدال کبر معرفى مىشود، خداوند متعال مىفرمایند: «فاستعذ بالله» پس به خدا پناه ببر و در حقیقت راه علاج این نوع بیمارى روحى، پناه بردن به خدا است . و تکبر و خود بزرگبینى را مىبایستبا پناه بردن به آن عظمت لایتناهى و قرار دادن خود در مقابل آن بزرگ و کبریاء محض، به دست فراموشى سپرد . و آنگاه به حقارت و کوچکى خود پى برد .
در سوره انعام آیه 121، شیاطین به عنوان کسانى معرفى مىشوند که ملهم جدالند و آنها هستند که جدال را به انسان به عنوان یک عمل شیطانى، وحى مىکنند «ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم» (شیاطین به دوستان خود وحى و الهام مىکنند، تا با شما مجادله و نزاع کنند) .
مراء و مجادله
«راغب» گفته: «کلمه مریه به معناى تردد در هر چیزى است و معناى آن از معناى کلمه شک اخص است و شک از مریه عمومىتر است . آنگاه گفته: امتراء و ممارات به معناى محاجه درآن امرى است که مورد تردد باشد . سپس گفته: اصل کلمه مریه از اصطلاح مریت الناقه گرفته شده که معنایش (به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدم) است، این بود کلام راغب . پس اگر جدال را ممارات خواندهاند، براین است که شخص مجادله کن باکلام خود مىخواهد همه حرفهاى طرف خود را از او بدوشد و رد کند» (4) .
آنچه از اصطلاح و نیز کلام «علامه طباطبائىقدس سره» برمىآید، این است که مراء به معناى مجادله است . همانطور که مولى محسن فیض کاشانى در بیان آفات زبان، آفت چهارم آن را مراء و جدال مىنامد (الآفة الرابعة فی المراء والمجادلة) .
صنعت جدل در منطق
جدل در منطق یکى از صناعات خمس است و دراینجا مىپردازیم به بررسى این صنعت و فن . در منطق این صناعت را قیاس جدلى و گاهى حجت جدلى یا قول جدلى گویند . به کسى که این صناعت را بکار برد، مجادل یا جدلى مىگویند (5) .
جدل (Dialectique) عبارت است از بحث و پرسش و پاسخ که به نحوى خاص بین دو تن درگیر مىشود . بدین طریق که یکى پیوسته از دیگرى سؤال مىکند و عقیده او را درباره امرى جویا مىشود و او را به بررسى مطلب وامىدارد . و او سؤالها را پاسخ مىدهد» .
غرض سائل این است که حافظ وضع (طرفدار یک راى و عقیده) را به تناقضگوئى بکشد و از سخنان او محالى لازم آورد . و بدین طریق او را مجاب کند . و غرض حافظ وضع یا مجیب آن است که در بنبست نیفتد و خود را به تناقضگوئى نیندازد . پس محاوره جدلى حالت نوعى بحث و مکالمه را دارد و لفظ دیالکتیکون در یونانى درستبه معنى مکالمه و گفتگوى بینالاثنین است (دیا یعنى دو و لیکتیکون یعنى گفتار) (6) .
و چون هدف قیاس کننده مغلوب کردن و به تسلیم وادار کردن طرف است، ضرورتى ندارد که از امور یقینى (همچون برهان) استفاده شود . و مىتوان از امورى استفاده کرد که خود طرف قبول دارد ولو یک امر یقینى نباشد . قیاس که بتواند طرف را وادار به تسلیم کند باید از موادى تشکیل شود که مقبول طرف است اعم از این که یقینى باشد ویا نباشد، مقبول عموم باشد ویا نباشد . این نوع قیاس را جدلى مىخوانند (7) .
استاد مطهرى به عنوان ذکر مثالى از براى مجادله به بیان این داستان مىپردازد:
در مجلس مباحثهاى که مامون براى علماء مذاهب و ادیان تشکیل داده بود و حضرت رضا علیه السلام نماینده مسلمانان بود . بین حضرت رضا علیه السلام و عالم مسیحى درباره الوهیت و یا عبودیت عیسى علیه السلام بحث درگرفت . عالم مسیحى براى عیسى مسیح علیه السلام مقام الوهیت و فوق بشرى قائل بود . حضرت رضا علیه السلام فرمود: عیسى علیه السلام همه چیزش خوب بود، جز یک چیز و آن اینکه بر خلاف سایر پیامبران به عبادت علاقهاى نداشت . عالم مسیحى گفت: از تو چنین سخن عجیب است، او از همه مردم عابدتر بود . همین که حضرت رضا علیه السلام اعتراف عبادت عیسى علیه السلام را از عالم مسیحى گرفت، فرمود: عیسى چه کسى را عبادت مىکرد؟ آیا عبادت دلیل عبودیت نیست؟ آیا عبودیت دلیل عدم الوهیت نیست؟ به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام با استفاده از امرى که مقبول طرف بود والبته مقبول خود امام هم بود او را محکوم کرد» (8) .
بهترین نمونه جدل همان محاورات سقراطى است که معمولا ابتدا سقراط از کسى سؤال مىکند و چنین وانمود مىکند که جواب آن را نمىداند و همین که طرف جوابى داد، جواب او را هرچند غلط و ناقص باشد به طریق مماشات مىپذیرد و باز سؤالى دیگر مطرح مىکند و این سؤالات را که البته بسیار حسابشده و منظم است، همچنان ادامه مىدهد تا شخص طرف بحثبه تناقضگوئى کشیده شود یا به مطالبى که بطلان آن روشن است (9) .
ودر انتهاء بحث تذکر این نکته نیز ضرورى است که: «خواجه طوسى» در کتاب «اساسالاقتباس» مىگوید:
«چون مقصود از جدال الزام غیر است لامحاله مشتمل بود به نزاعى و در اغلب احوال جدل را به استعمال نوعى از عناد و احتیال افتد . پس کسى که به جدل مىپردازد نه روش استادى که تشریح مىکند، دارد و نه روش عالمى که خود علمى را ابداع و ایجاد مىکند . به همین جهت ارسطو با این شیوه مخالف است و آن را نوعى تمرین در سخنگوئى مىداند که موجب یقین نمىشود . زیرا فن جدل به جاى این که متوجه اشیاء باشد، به عقائد اشخاص درباره آن اشیاء توجه دارد (10) .
جدل یکى از فنون و روشهاى تدریس
امروزه یکى از فنون و روشهاى تدریس، روش سقراطى است این روش بر اساس دیالکتیک یا جدل استوار است . در روش تدریس سقراطى، معلم صحبت نمىکند، سؤال مىکند و شاگردان سخن مىگویند . اما سؤالها به گونهاى تنظیم و مطرح مىشوند که شاگردان از جهل خویش نسبتبه موضوع آگاه مىگردند و اندیشه او را براى دستیابى به حقیقت ژرفا مىبخشند ... تحلیلگران روش سقراطى را تا حدودى به روشهاى روانکاوى عصر حاضر تشبیه کردهاند . سقراط معمولا بحثخود را با یک سؤال عادى درباره مفاهیمى از قبیل شهامت، عدالت، پرهیزکارى، تقوا و غیره آغاز مىکرد و به تدریجبه شاگردان مىفهماند که درست در نقطهاى که آنها بیش از حد خود را دانا مىپنداشتند، جاهل و نادان بودند . شاگردانش درآغاز بحث از سقراط مىرنجیدند اما بعد، از خویشتن شرمسار مىگشتند . اما پس از اینکه خشم درونى آنها فرو مىنشست، براى خودکاوى آماده مىشدند . پارهاى صاحبنظران براین باورند که روش سقراط روش تدریس نیست، بلکه روش اکتشافى است (11) .
چند حدیث درباره مجادله
در احادیث، مراء و مجادله مورد نهى قرار گرفته است . رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند مراء نکن با برادرت و مزاح نکن با او و وعدهاى مگذار با برادرت که آن را انجام نرسانى و نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند: کسى که مراء را ترک کند، درحالى که محق است، بنا مىشود براى او خانهاى در بالاترین درجات بهشت . امالسلمه مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اول چیزى که پروردگارم با من برآن عهد و پیمان بست و مرا از آن نهى کرد، عبادت بتان و نوشیدن شراب و مجادله با مردم بود .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ قومى و ملتى پس از هدایت گمراه نشد، مگر اینکه مجادله به آنها روى آورد . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ بندهاى حقیقت ایمان را به کمال نخواهد رساند مگر اینکه مراء و جدل را ترک کند، اگرچه محق باشد .
عیسى علیه السلام در ضمن حدیثى مىفرمایند: کسى که ستیزه و مجادله کند با مردم، مروت و جوانمردیش از میان مىرود (12) .
حضرت على علیه السلام مىفرمایند: کسى که آبرویش را دوست دار، باید مراء و مجادله را ترک کند (13) .
پىنوشت:
1) ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه .
2) محجةالبیضاء، ج5، ص 208 - الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
3) محجة البیضاء، ج5، ص 208 . (الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
4) ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص 456، ذیل آیه 22 سوره کهف، (فلا تمارفیهم) .
5) منطق مظفر ترجمه صانعى دره بیدى ص 374 .
6) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
7) آشنائى با علوم اسلامى، ص 115، استاد مرتضى مطهرى .
8) همان مدرک .
9) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
10) همان مدرک .
11) کلیات روشها و فنون تدریس، ص 239 امان الله صفوى .
12) احادیث این بخض منقول از کتاب محجةالبیضاء ج5، ص 207 مىباشد .
13) نهجالبلاغه، حکمت 362 .
ترجمه: (به درستى کسانى که بدون هیچ دلیلى که از ناحیه خدا در دست داشته باشند در آیات خدا جدال مىکنند . هیچ انگیزهاى بجز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جائى نخواهد رسید . و با جدال به هدف خود نمىرسند . پس پناه ببر به خدا) .
تفسیر جمله: «ان فی صدورهم الا کبر» علت مجادله را منحصر در کبر ایشان مىکند و مىفرماید: عاملى که ایشان را وادار به این جدال مىکند، نه حس جستجوى از حق است ونه شک در حقانیت آیات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند و حجت و برهان هم ندارند، تا بخواهند با مجادله آن حجت را اظهار بدارند، بلکه تنها عامل جدالشان کبرى است که در سینه دارند، آرى آن کبر است که ایشان را وادار کرده در برابر حق جدال کنند و به وسیله آن حق صریح و روشن را باطل جلوه دهند و در عبارت (ماهم ببالغیه) معناى جمله این است که اینان به مراد دل خود و آرزوهائى که از جدال خود دارند، نمىرسند جدالى که به خاطر کبرشان مرتکب مىشوند (1) .
در کتاب محجة البیضاء مىخوانیم:
«اما انگیزه جدال و مجادله بالا بردن خویش استبه وسیله بیان فضل خود و هجوم به دیگران استبا بیان نقصان و عیب آنها، و این دو انگیزه از دو شهوت درونى و قوى انسان سرچشمه مىگیرند .
انگیزه اظهار فضل و برترى ناشى از پاک و مزکى پنداشتن خود است و این مقتضى طبع انسانى است که دعوى علو و کبریاء دارد . درحالى که برترى و کبریا از صفات پروردگار عالمیان است .
واما انگیزه ایراد عیب و نقص بر دیگران، از مقتضاى طبع درندگى و حیوانیت انسان است . انسان به مقتضاى این طبع درصدد آزار و صدمه زدن به دیگران است و این دو، صفاتى مذموم و مهلکند و تقویت آنها با مراء و جدال است . پس کسى که تقویت کند مراء و جدال را در خود، تقویت کرده است این صفات مهلکه را . کمکم به جائى مىرسد که از حد کراهت گذشته، اگر نتیجه آن ایذاء دیگران باشد، معصیت و گناه تلقى مىشود . در حقیقت مشاجره و مجادله هیچگاه خالى از آزار و تحریک خشم و غضب دیگران نیست و مجادل تلاش مىکند، کلامش را با هرچه ممکن باشد از حق و باطل، یارى دهد و نیز باهرچه که متصور استسعى دارد به کلام طرف مقابلش جرح و نقص وارد کند (2) .
راه علاج بیمارى مجادله
اما علاج این مرض به این است که تکبر و کبرى که باعث اظهار فضل است و نیز سبعیت و خوى درندگى که انگیزه وارد کردن ضرر و نقصان به دیگران است، شکسته شود . پس علاج و مداواى هر مرضى به میراندن علت و سبب آن است و علت و سبب مراء و جدال همان است که گفتیم .
اصرار و پافشارى بر جدال کم کم آن را به صورت عادت و طبیعت انسان قرار مىدهد و بهطورى که در نفس ریشه مىدواند که ریشهکن کردنش سخت و مقاومت و صبر در مقابلش بیهوده است . به «داود طائى» گفته شد: چرا انزوا و گوشهگیرى را اختیار کردهاى؟ گفت: براى اینکه با نفسم مجاهده کنم به ترک جدال . پس به او گفتند: در مجالس حضور یاب و گوش فرا ده، ولى تکلم نکن، گفت: چنین کردم، پس ندیدم مجاهدهاى سختتر از این را بر خودم .
و به حقیقت نیز چنین است که او گفته، زیرا کسى خطائى را از دیگرى بشنود و قادر باشد به جوابگوئى آن، در این هنگام بسیار سخت است صبر پیشه کردن و چیزى نگفتن . و به همین دلیل است که رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند: کسى که مراء و جدال را ترک کند، در حالى که بر حق است، خانهاى در بالاترین درجات بهشتبرایش بنا مىشود (3) .
و همانطور که در آیه 56 سوره مؤمن ذکر شد، در انتهاء و پس از آنکه علت و انگیزه جدال کبر معرفى مىشود، خداوند متعال مىفرمایند: «فاستعذ بالله» پس به خدا پناه ببر و در حقیقت راه علاج این نوع بیمارى روحى، پناه بردن به خدا است . و تکبر و خود بزرگبینى را مىبایستبا پناه بردن به آن عظمت لایتناهى و قرار دادن خود در مقابل آن بزرگ و کبریاء محض، به دست فراموشى سپرد . و آنگاه به حقارت و کوچکى خود پى برد .
در سوره انعام آیه 121، شیاطین به عنوان کسانى معرفى مىشوند که ملهم جدالند و آنها هستند که جدال را به انسان به عنوان یک عمل شیطانى، وحى مىکنند «ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم» (شیاطین به دوستان خود وحى و الهام مىکنند، تا با شما مجادله و نزاع کنند) .
مراء و مجادله
«راغب» گفته: «کلمه مریه به معناى تردد در هر چیزى است و معناى آن از معناى کلمه شک اخص است و شک از مریه عمومىتر است . آنگاه گفته: امتراء و ممارات به معناى محاجه درآن امرى است که مورد تردد باشد . سپس گفته: اصل کلمه مریه از اصطلاح مریت الناقه گرفته شده که معنایش (به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدم) است، این بود کلام راغب . پس اگر جدال را ممارات خواندهاند، براین است که شخص مجادله کن باکلام خود مىخواهد همه حرفهاى طرف خود را از او بدوشد و رد کند» (4) .
آنچه از اصطلاح و نیز کلام «علامه طباطبائىقدس سره» برمىآید، این است که مراء به معناى مجادله است . همانطور که مولى محسن فیض کاشانى در بیان آفات زبان، آفت چهارم آن را مراء و جدال مىنامد (الآفة الرابعة فی المراء والمجادلة) .
صنعت جدل در منطق
جدل در منطق یکى از صناعات خمس است و دراینجا مىپردازیم به بررسى این صنعت و فن . در منطق این صناعت را قیاس جدلى و گاهى حجت جدلى یا قول جدلى گویند . به کسى که این صناعت را بکار برد، مجادل یا جدلى مىگویند (5) .
جدل (Dialectique) عبارت است از بحث و پرسش و پاسخ که به نحوى خاص بین دو تن درگیر مىشود . بدین طریق که یکى پیوسته از دیگرى سؤال مىکند و عقیده او را درباره امرى جویا مىشود و او را به بررسى مطلب وامىدارد . و او سؤالها را پاسخ مىدهد» .
غرض سائل این است که حافظ وضع (طرفدار یک راى و عقیده) را به تناقضگوئى بکشد و از سخنان او محالى لازم آورد . و بدین طریق او را مجاب کند . و غرض حافظ وضع یا مجیب آن است که در بنبست نیفتد و خود را به تناقضگوئى نیندازد . پس محاوره جدلى حالت نوعى بحث و مکالمه را دارد و لفظ دیالکتیکون در یونانى درستبه معنى مکالمه و گفتگوى بینالاثنین است (دیا یعنى دو و لیکتیکون یعنى گفتار) (6) .
و چون هدف قیاس کننده مغلوب کردن و به تسلیم وادار کردن طرف است، ضرورتى ندارد که از امور یقینى (همچون برهان) استفاده شود . و مىتوان از امورى استفاده کرد که خود طرف قبول دارد ولو یک امر یقینى نباشد . قیاس که بتواند طرف را وادار به تسلیم کند باید از موادى تشکیل شود که مقبول طرف است اعم از این که یقینى باشد ویا نباشد، مقبول عموم باشد ویا نباشد . این نوع قیاس را جدلى مىخوانند (7) .
استاد مطهرى به عنوان ذکر مثالى از براى مجادله به بیان این داستان مىپردازد:
در مجلس مباحثهاى که مامون براى علماء مذاهب و ادیان تشکیل داده بود و حضرت رضا علیه السلام نماینده مسلمانان بود . بین حضرت رضا علیه السلام و عالم مسیحى درباره الوهیت و یا عبودیت عیسى علیه السلام بحث درگرفت . عالم مسیحى براى عیسى مسیح علیه السلام مقام الوهیت و فوق بشرى قائل بود . حضرت رضا علیه السلام فرمود: عیسى علیه السلام همه چیزش خوب بود، جز یک چیز و آن اینکه بر خلاف سایر پیامبران به عبادت علاقهاى نداشت . عالم مسیحى گفت: از تو چنین سخن عجیب است، او از همه مردم عابدتر بود . همین که حضرت رضا علیه السلام اعتراف عبادت عیسى علیه السلام را از عالم مسیحى گرفت، فرمود: عیسى چه کسى را عبادت مىکرد؟ آیا عبادت دلیل عبودیت نیست؟ آیا عبودیت دلیل عدم الوهیت نیست؟ به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام با استفاده از امرى که مقبول طرف بود والبته مقبول خود امام هم بود او را محکوم کرد» (8) .
بهترین نمونه جدل همان محاورات سقراطى است که معمولا ابتدا سقراط از کسى سؤال مىکند و چنین وانمود مىکند که جواب آن را نمىداند و همین که طرف جوابى داد، جواب او را هرچند غلط و ناقص باشد به طریق مماشات مىپذیرد و باز سؤالى دیگر مطرح مىکند و این سؤالات را که البته بسیار حسابشده و منظم است، همچنان ادامه مىدهد تا شخص طرف بحثبه تناقضگوئى کشیده شود یا به مطالبى که بطلان آن روشن است (9) .
ودر انتهاء بحث تذکر این نکته نیز ضرورى است که: «خواجه طوسى» در کتاب «اساسالاقتباس» مىگوید:
«چون مقصود از جدال الزام غیر است لامحاله مشتمل بود به نزاعى و در اغلب احوال جدل را به استعمال نوعى از عناد و احتیال افتد . پس کسى که به جدل مىپردازد نه روش استادى که تشریح مىکند، دارد و نه روش عالمى که خود علمى را ابداع و ایجاد مىکند . به همین جهت ارسطو با این شیوه مخالف است و آن را نوعى تمرین در سخنگوئى مىداند که موجب یقین نمىشود . زیرا فن جدل به جاى این که متوجه اشیاء باشد، به عقائد اشخاص درباره آن اشیاء توجه دارد (10) .
جدل یکى از فنون و روشهاى تدریس
امروزه یکى از فنون و روشهاى تدریس، روش سقراطى است این روش بر اساس دیالکتیک یا جدل استوار است . در روش تدریس سقراطى، معلم صحبت نمىکند، سؤال مىکند و شاگردان سخن مىگویند . اما سؤالها به گونهاى تنظیم و مطرح مىشوند که شاگردان از جهل خویش نسبتبه موضوع آگاه مىگردند و اندیشه او را براى دستیابى به حقیقت ژرفا مىبخشند ... تحلیلگران روش سقراطى را تا حدودى به روشهاى روانکاوى عصر حاضر تشبیه کردهاند . سقراط معمولا بحثخود را با یک سؤال عادى درباره مفاهیمى از قبیل شهامت، عدالت، پرهیزکارى، تقوا و غیره آغاز مىکرد و به تدریجبه شاگردان مىفهماند که درست در نقطهاى که آنها بیش از حد خود را دانا مىپنداشتند، جاهل و نادان بودند . شاگردانش درآغاز بحث از سقراط مىرنجیدند اما بعد، از خویشتن شرمسار مىگشتند . اما پس از اینکه خشم درونى آنها فرو مىنشست، براى خودکاوى آماده مىشدند . پارهاى صاحبنظران براین باورند که روش سقراط روش تدریس نیست، بلکه روش اکتشافى است (11) .
چند حدیث درباره مجادله
در احادیث، مراء و مجادله مورد نهى قرار گرفته است . رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند مراء نکن با برادرت و مزاح نکن با او و وعدهاى مگذار با برادرت که آن را انجام نرسانى و نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله مىفرمایند: کسى که مراء را ترک کند، درحالى که محق است، بنا مىشود براى او خانهاى در بالاترین درجات بهشت . امالسلمه مىگوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اول چیزى که پروردگارم با من برآن عهد و پیمان بست و مرا از آن نهى کرد، عبادت بتان و نوشیدن شراب و مجادله با مردم بود .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ قومى و ملتى پس از هدایت گمراه نشد، مگر اینکه مجادله به آنها روى آورد . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ بندهاى حقیقت ایمان را به کمال نخواهد رساند مگر اینکه مراء و جدل را ترک کند، اگرچه محق باشد .
عیسى علیه السلام در ضمن حدیثى مىفرمایند: کسى که ستیزه و مجادله کند با مردم، مروت و جوانمردیش از میان مىرود (12) .
حضرت على علیه السلام مىفرمایند: کسى که آبرویش را دوست دار، باید مراء و مجادله را ترک کند (13) .
پىنوشت:
1) ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه .
2) محجةالبیضاء، ج5، ص 208 - الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
3) محجة البیضاء، ج5، ص 208 . (الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
4) ترجمه تفسیر المیزان، ج13، ص 456، ذیل آیه 22 سوره کهف، (فلا تمارفیهم) .
5) منطق مظفر ترجمه صانعى دره بیدى ص 374 .
6) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
7) آشنائى با علوم اسلامى، ص 115، استاد مرتضى مطهرى .
8) همان مدرک .
9) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
10) همان مدرک .
11) کلیات روشها و فنون تدریس، ص 239 امان الله صفوى .
12) احادیث این بخض منقول از کتاب محجةالبیضاء ج5، ص 207 مىباشد .
13) نهجالبلاغه، حکمت 362 .