آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۴۰

چکیده

متن

آیه: «ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتاهم ان فی صدورهم الا کبر ما هم ببالغیه فاستعذ بالله ...» (مؤمن، آیه: 56) .
ترجمه: (به درستى کسانى که بدون هیچ دلیلى که از ناحیه خدا در دست داشته باشند در آیات خدا جدال مى‏کنند . هیچ انگیزه‏اى بجز نخوت درونى ندارند و جدالشان به جائى نخواهد رسید . و با جدال به هدف خود نمى‏رسند . پس پناه ببر به خدا) .
تفسیر جمله: «ان فی صدورهم الا کبر» علت مجادله را منحصر در کبر ایشان مى‏کند و مى‏فرماید: عاملى که ایشان را وادار به این جدال مى‏کند، نه حس جستجوى از حق است ونه شک در حقانیت آیات ما است تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند و حجت و برهان هم ندارند، تا بخواهند با مجادله آن حجت را اظهار بدارند، بلکه تنها عامل جدالشان کبرى است که در سینه دارند، آرى آن کبر است که ایشان را وادار کرده در برابر حق جدال کنند و به وسیله آن حق صریح و روشن را باطل جلوه دهند و در عبارت (ماهم ببالغیه) معناى جمله این است که اینان به مراد دل خود و آرزوهائى که از جدال خود دارند، نمى‏رسند جدالى که به خاطر کبرشان مرتکب مى‏شوند (1) .
در کتاب محجة البیضاء مى‏خوانیم:
«اما انگیزه جدال و مجادله بالا بردن خویش است‏به وسیله بیان فضل خود و هجوم به دیگران است‏با بیان نقصان و عیب آنها، و این دو انگیزه از دو شهوت درونى و قوى انسان سرچشمه مى‏گیرند .
انگیزه اظهار فضل و برترى ناشى از پاک و مزکى پنداشتن خود است و این مقتضى طبع انسانى است که دعوى علو و کبریاء دارد . درحالى که برترى و کبریا از صفات پروردگار عالمیان است .
واما انگیزه ایراد عیب و نقص بر دیگران، از مقتضاى طبع درندگى و حیوانیت انسان است . انسان به مقتضاى این طبع درصدد آزار و صدمه زدن به دیگران است و این دو، صفاتى مذموم و مهلکند و تقویت آنها با مراء و جدال است . پس کسى که تقویت کند مراء و جدال را در خود، تقویت کرده است این صفات مهلکه را . کم‏کم به جائى مى‏رسد که از حد کراهت گذشته، اگر نتیجه آن ایذاء دیگران باشد، معصیت و گناه تلقى مى‏شود . در حقیقت مشاجره و مجادله هیچ‏گاه خالى از آزار و تحریک خشم و غضب دیگران نیست و مجادل تلاش مى‏کند، کلامش را با هرچه ممکن باشد از حق و باطل، یارى دهد و نیز باهرچه که متصور است‏سعى دارد به کلام طرف مقابلش جرح و نقص وارد کند (2) .
راه علاج بیمارى مجادله
اما علاج این مرض به این است که تکبر و کبرى که باعث اظهار فضل است و نیز سبعیت و خوى درندگى که انگیزه وارد کردن ضرر و نقصان به دیگران است، شکسته شود . پس علاج و مداواى هر مرضى به میراندن علت و سبب آن است و علت و سبب مراء و جدال همان است که گفتیم .
اصرار و پافشارى بر جدال کم کم آن را به صورت عادت و طبیعت انسان قرار مى‏دهد و به‏طورى که در نفس ریشه مى‏دواند که ریشه‏کن کردنش سخت و مقاومت و صبر در مقابلش بیهوده است . به «داود طائى‏» گفته شد: چرا انزوا و گوشه‏گیرى را اختیار کرده‏اى؟ گفت: براى اینکه با نفسم مجاهده کنم به ترک جدال . پس به او گفتند: در مجالس حضور یاب و گوش فرا ده، ولى تکلم نکن، گفت: چنین کردم، پس ندیدم مجاهده‏اى سخت‏تر از این را بر خودم .
و به حقیقت نیز چنین است که او گفته، زیرا کسى خطائى را از دیگرى بشنود و قادر باشد به جوابگوئى آن، در این هنگام بسیار سخت است صبر پیشه کردن و چیزى نگفتن . و به همین دلیل است که رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: کسى که مراء و جدال را ترک کند، در حالى که بر حق است، خانه‏اى در بالاترین درجات بهشت‏برایش بنا مى‏شود (3) .
و همان‏طور که در آیه 56 سوره مؤمن ذکر شد، در انتهاء و پس از آنکه علت و انگیزه جدال کبر معرفى مى‏شود، خداوند متعال مى‏فرمایند: «فاستعذ بالله‏» پس به خدا پناه ببر و در حقیقت راه علاج این نوع بیمارى روحى، پناه بردن به خدا است . و تکبر و خود بزرگ‏بینى را مى‏بایست‏با پناه بردن به آن عظمت لایتناهى و قرار دادن خود در مقابل آن بزرگ و کبریاء محض، به دست فراموشى سپرد . و آنگاه به حقارت و کوچکى خود پى برد .
در سوره انعام آیه 121، شیاطین به عنوان کسانى معرفى مى‏شوند که ملهم جدالند و آنها هستند که جدال را به انسان به عنوان یک عمل شیطانى، وحى مى‏کنند «ان الشیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم‏» (شیاطین به دوستان خود وحى و الهام مى‏کنند، تا با شما مجادله و نزاع کنند) .
مراء و مجادله
«راغب‏» گفته: «کلمه مریه به معناى تردد در هر چیزى است و معناى آن از معناى کلمه شک اخص است و شک از مریه عمومى‏تر است . آنگاه گفته: امتراء و ممارات به معناى محاجه درآن امرى است که مورد تردد باشد . سپس گفته: اصل کلمه مریه از اصطلاح مریت الناقه گرفته شده که معنایش (به پستان ماده شتر جهت دوشیدن شیر دست کشیدم) است، این بود کلام راغب . پس اگر جدال را ممارات خوانده‏اند، براین است که شخص مجادله کن باکلام خود مى‏خواهد همه حرفهاى طرف خود را از او بدوشد و رد کند» (4) .
آنچه از اصطلاح و نیز کلام «علامه طباطبائى‏قدس سره‏» برمى‏آید، این است که مراء به معناى مجادله است . همانطور که مولى محسن فیض کاشانى در بیان آفات زبان، آفت چهارم آن را مراء و جدال مى‏نامد (الآفة الرابعة فی المراء والمجادلة) .
صنعت جدل در منطق
جدل در منطق یکى از صناعات خمس است و دراینجا مى‏پردازیم به بررسى این صنعت و فن . در منطق این صناعت را قیاس جدلى و گاهى حجت جدلى یا قول جدلى گویند . به کسى که این صناعت را بکار برد، مجادل یا جدلى مى‏گویند (5) .
جدل (Dialectique) عبارت است از بحث و پرسش و پاسخ که به نحوى خاص بین دو تن درگیر مى‏شود . بدین طریق که یکى پیوسته از دیگرى سؤال مى‏کند و عقیده او را درباره امرى جویا مى‏شود و او را به بررسى مطلب وامى‏دارد . و او سؤالها را پاسخ مى‏دهد» .
غرض سائل این است که حافظ وضع (طرفدار یک راى و عقیده) را به تناقض‏گوئى بکشد و از سخنان او محالى لازم آورد . و بدین طریق او را مجاب کند . و غرض حافظ وضع یا مجیب آن است که در بن‏بست نیفتد و خود را به تناقض‏گوئى نیندازد . پس محاوره جدلى حالت نوعى بحث و مکالمه را دارد و لفظ دیالکتیکون در یونانى درست‏به معنى مکالمه و گفتگوى بین‏الاثنین است (دیا یعنى دو و لیکتیکون یعنى گفتار) (6) .
و چون هدف قیاس کننده مغلوب کردن و به تسلیم وادار کردن طرف است، ضرورتى ندارد که از امور یقینى (همچون برهان) استفاده شود . و مى‏توان از امورى استفاده کرد که خود طرف قبول دارد ولو یک امر یقینى نباشد . قیاس که بتواند طرف را وادار به تسلیم کند باید از موادى تشکیل شود که مقبول طرف است اعم از این که یقینى باشد ویا نباشد، مقبول عموم باشد ویا نباشد . این نوع قیاس را جدلى مى‏خوانند (7) .
استاد مطهرى به عنوان ذکر مثالى از براى مجادله به بیان این داستان مى‏پردازد:
در مجلس مباحثه‏اى که مامون براى علماء مذاهب و ادیان تشکیل داده بود و حضرت رضا علیه السلام نماینده مسلمانان بود . بین حضرت رضا علیه السلام و عالم مسیحى درباره الوهیت و یا عبودیت عیسى علیه السلام بحث درگرفت . عالم مسیحى براى عیسى مسیح علیه السلام مقام الوهیت و فوق بشرى قائل بود . حضرت رضا علیه السلام فرمود: عیسى علیه السلام همه چیزش خوب بود، جز یک چیز و آن اینکه بر خلاف سایر پیامبران به عبادت علاقه‏اى نداشت . عالم مسیحى گفت: از تو چنین سخن عجیب است، او از همه مردم عابدتر بود . همین که حضرت رضا علیه السلام اعتراف عبادت عیسى علیه السلام را از عالم مسیحى گرفت، فرمود: عیسى چه کسى را عبادت مى‏کرد؟ آیا عبادت دلیل عبودیت نیست؟ آیا عبودیت دلیل عدم الوهیت نیست؟ به این ترتیب حضرت رضا علیه السلام با استفاده از امرى که مقبول طرف بود والبته مقبول خود امام هم بود او را محکوم کرد» (8) .
بهترین نمونه جدل همان محاورات سقراطى است که معمولا ابتدا سقراط از کسى سؤال مى‏کند و چنین وانمود مى‏کند که جواب آن را نمى‏داند و همین که طرف جوابى داد، جواب او را هرچند غلط و ناقص باشد به طریق مماشات مى‏پذیرد و باز سؤالى دیگر مطرح مى‏کند و این سؤالات را که البته بسیار حساب‏شده و منظم است، همچنان ادامه مى‏دهد تا شخص طرف بحث‏به تناقض‏گوئى کشیده شود یا به مطالبى که بطلان آن روشن است (9) .
ودر انتهاء بحث تذکر این نکته نیز ضرورى است که: «خواجه طوسى‏» در کتاب «اساس‏الاقتباس‏» مى‏گوید:
«چون مقصود از جدال الزام غیر است لامحاله مشتمل بود به نزاعى و در اغلب احوال جدل را به استعمال نوعى از عناد و احتیال افتد . پس کسى که به جدل مى‏پردازد نه روش استادى که تشریح مى‏کند، دارد و نه روش عالمى که خود علمى را ابداع و ایجاد مى‏کند . به همین جهت ارسطو با این شیوه مخالف است و آن را نوعى تمرین در سخنگوئى مى‏داند که موجب یقین نمى‏شود . زیرا فن جدل به جاى این که متوجه اشیاء باشد، به عقائد اشخاص درباره آن اشیاء توجه دارد (10) .
جدل یکى از فنون و روشهاى تدریس
امروزه یکى از فنون و روشهاى تدریس، روش سقراطى است این روش بر اساس دیالکتیک یا جدل استوار است . در روش تدریس سقراطى، معلم صحبت نمى‏کند، سؤال مى‏کند و شاگردان سخن مى‏گویند . اما سؤالها به گونه‏اى تنظیم و مطرح مى‏شوند که شاگردان از جهل خویش نسبت‏به موضوع آگاه مى‏گردند و اندیشه او را براى دستیابى به حقیقت ژرفا مى‏بخشند ... تحلیلگران روش سقراطى را تا حدودى به روشهاى روانکاوى عصر حاضر تشبیه کرده‏اند . سقراط معمولا بحث‏خود را با یک سؤال عادى درباره مفاهیمى از قبیل شهامت، عدالت، پرهیزکارى، تقوا و غیره آغاز مى‏کرد و به تدریج‏به شاگردان مى‏فهماند که درست در نقطه‏اى که آنها بیش از حد خود را دانا مى‏پنداشتند، جاهل و نادان بودند . شاگردانش درآغاز بحث از سقراط مى‏رنجیدند اما بعد، از خویشتن شرمسار مى‏گشتند . اما پس از اینکه خشم درونى آنها فرو مى‏نشست، براى خودکاوى آماده مى‏شدند . پاره‏اى صاحبنظران براین باورند که روش سقراط روش تدریس نیست، بلکه روش اکتشافى است (11) .
چند حدیث درباره مجادله
در احادیث، مراء و مجادله مورد نهى قرار گرفته است . رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند مراء نکن با برادرت و مزاح نکن با او و وعده‏اى مگذار با برادرت که آن را انجام نرسانى و نیز رسول خدا صلى الله علیه و آله مى‏فرمایند: کسى که مراء را ترک کند، درحالى که محق است، بنا مى‏شود براى او خانه‏اى در بالاترین درجات بهشت . ام‏السلمه مى‏گوید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: اول چیزى که پروردگارم با من برآن عهد و پیمان بست و مرا از آن نهى کرد، عبادت بتان و نوشیدن شراب و مجادله با مردم بود .
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ قومى و ملتى پس از هدایت گمراه نشد، مگر اینکه مجادله به آنها روى آورد . پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند: هیچ بنده‏اى حقیقت ایمان را به کمال نخواهد رساند مگر اینکه مراء و جدل را ترک کند، اگرچه محق باشد .
عیسى علیه السلام در ضمن حدیثى مى‏فرمایند: کسى که ستیزه و مجادله کند با مردم، مروت و جوانمردیش از میان مى‏رود (12) .
حضرت على علیه السلام مى‏فرمایند: کسى که آبرویش را دوست دار، باید مراء و مجادله را ترک کند (13) .
پى‏نوشت:
1) ترجمه تفسیر المیزان، ذیل آیه .
2) محجة‏البیضاء، ج‏5، ص 208 - الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
3) محجة البیضاء، ج‏5، ص 208 . (الآفة الرابعة المراء والمجادلة .
4) ترجمه تفسیر المیزان، ج‏13، ص 456، ذیل آیه 22 سوره کهف، (فلا تمارفیهم) .
5) منطق مظفر ترجمه صانعى دره بیدى ص 374 .
6) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
7) آشنائى با علوم اسلامى، ص 115، استاد مرتضى مطهرى .
8) همان مدرک .
9) دوره مختصر منطق صورى، ص 196، دکتر محمد خوانسارى .
10) همان مدرک .
11) کلیات روشها و فنون تدریس، ص 239 امان الله صفوى .
12) احادیث این بخض منقول از کتاب محجة‏البیضاء ج‏5، ص 207 مى‏باشد .
13) نهج‏البلاغه، حکمت 362 .

تبلیغات