یوسف در زندان
آرشیو
چکیده
متن
آیا حضرت یوسف (ع) لحظهای به غیر خدا متوسل شد؟
با عرض سلام و آرزوی مزید توفیق و تأییدات شما در بسط فرهنگ قرآنی و خدمت به نوجوانان عزیز. در صفحه 35 نشریه، شماره 25 (مهر و آبان 1380) نوشتهای تحت عنوان «فقط تو» به قلم آزاده ارجمند آقای سعید عطاریان از خاطرات دوران اسارتشان در عراق درج شده بود که بر این تصور و برداشت تکیه داشت که گویا حضرت یوسف (ع) به دلیل توسل به یکی از زندانیان در حال خلاصی برای یادآوری وضعیت او در زندان، مشمول کیفر الهی قرار گرفته و چندین سال در زندان مانده است. سپس چنین نتیجهگیری شده بود که توجه به غیر خدا مانع بزرگی بر سر راه انسان در رسیدن به اهدافش میباشد.
هر چند برداشت فوق را برخی از مفسرین نیز بیان داشته و حتی در «مجمع البیان» به روایاتی نیز برای اثبات آن استناد شده است و مولای رومی هم در مثنوی معنوی خود آورده است:
پس جزای آنک دید او را معین
ماند یوسف حبس در بضع سنین
زین گنه کامد از آن نیکو خصال
ماند در زندان ز داور چند سال
با این حال به دلایل ذیل، حقیر معتقد است که برداشت فوق، نادرست است و ساحت آن پیامبر پاکنهاد، از این که شیطان یاد پروردگار را از دلش برده باشد (فانسیه الشیطان ذکر ربه...) پاک میباشد:
1. ضمیر «ه» در آیه 42 سوره یوسف (و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانسیه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین) در هر سه باری که تکرار شده، به همان یار زندانی (ساقی) که از زندان نجات یافت، برمیگردد، نه به «یوسف (ع)». به دلیل آن که ضمیر به نزدیکترین مرجع خود برمیگردد که همان «الذی ظن انه ناج» یعنی یار زندانی است.
2. کلمه «رب» در آیه فوق، همچنان که در آیات 39 ـ 41 و 50 هم مشاهده میشود، به معنای ارباب و آقا (یعنی همان عزیز و فرعون مصر) آمده است نه «پروردگار». اصولاً در سوره یوسف، بسیاری از واژهها در معنای غیر دینی اولیه خود آمده است. همچون: ضلالت، ایمان، زهد، دین، رسول، آیات، امت، تقرب، جزاء، ملک، سجده و... .
3. درست در سه آیه بعد از آیه استناد نویسنده (آیه 45) بهصراحت بیان شده است که آن یار زندانی پس از مدتی «فراموشی»، به یاد یوسف (ع) افتاده است (و قال الذی نجا منهما و ادکر بعد امة...) به این ترتیب واضح و مبرهن میگردد که فعل «نسیان» (فراموشی) مربوط به یار زندانی بوده است و این امر کاملاً طبیعی است که کسی که ساقی پادشاه و غرق در مسکرات است، حافظه و توجه قلبیاش در درون کاخ از آنچه در زندان گذشته منصرف باشد.
4. خداوند در سوره یوسف، علاوه بر آن که این پیامبر را به صفات صدیق، متقی، محسن، مؤمن و صابر ستوده است، تأکید میکند که او از بندگان «مخلص» ما بود (انه من عبادنا المخلصین). معنای اخلاص، پاکی کامل در توحید و تسلیم است. چگونه ممکن است کسی که شیطان ، یاد پروردگار را از خاطر او ستُرده است، خداوند، او را «مخلص» خواند!
5. قرآن تنها در یک مورد «معصومیت اکتسابی» را به پیامبری نسبت داده و آن هم آیه 32 از همین سوره، درباره یوسف (ع) است: لقد راودته عن نفسه فاستعصم. آیا ممکن است کسی که درباره ترفندهای طولانی زنان درباری و مراودههای مستانه آنان، مقاومت کرده و زندان را با کمال میل بر اجابت درخواست نامشروع آنان ترجیح داده است، خسته شده و خدا را فراموش کرده باشد؟ درست است که یوسف چنین توصیهای را بیان کرده بود، امّا دفاع از حق آزادی فراموششده خود و یادآوری آن نه ترک اولی است و نه توسل به غیر خدا؛ بلکه احقاق حق انسانی خود است.
با عرض سلام و آرزوی مزید توفیق و تأییدات شما در بسط فرهنگ قرآنی و خدمت به نوجوانان عزیز. در صفحه 35 نشریه، شماره 25 (مهر و آبان 1380) نوشتهای تحت عنوان «فقط تو» به قلم آزاده ارجمند آقای سعید عطاریان از خاطرات دوران اسارتشان در عراق درج شده بود که بر این تصور و برداشت تکیه داشت که گویا حضرت یوسف (ع) به دلیل توسل به یکی از زندانیان در حال خلاصی برای یادآوری وضعیت او در زندان، مشمول کیفر الهی قرار گرفته و چندین سال در زندان مانده است. سپس چنین نتیجهگیری شده بود که توجه به غیر خدا مانع بزرگی بر سر راه انسان در رسیدن به اهدافش میباشد.
هر چند برداشت فوق را برخی از مفسرین نیز بیان داشته و حتی در «مجمع البیان» به روایاتی نیز برای اثبات آن استناد شده است و مولای رومی هم در مثنوی معنوی خود آورده است:
پس جزای آنک دید او را معین
ماند یوسف حبس در بضع سنین
زین گنه کامد از آن نیکو خصال
ماند در زندان ز داور چند سال
با این حال به دلایل ذیل، حقیر معتقد است که برداشت فوق، نادرست است و ساحت آن پیامبر پاکنهاد، از این که شیطان یاد پروردگار را از دلش برده باشد (فانسیه الشیطان ذکر ربه...) پاک میباشد:
1. ضمیر «ه» در آیه 42 سوره یوسف (و قال للذی ظن انه ناج منهما اذکرنی عند ربک فانسیه الشیطان ذکر ربه فلبث فی السجن بضع سنین) در هر سه باری که تکرار شده، به همان یار زندانی (ساقی) که از زندان نجات یافت، برمیگردد، نه به «یوسف (ع)». به دلیل آن که ضمیر به نزدیکترین مرجع خود برمیگردد که همان «الذی ظن انه ناج» یعنی یار زندانی است.
2. کلمه «رب» در آیه فوق، همچنان که در آیات 39 ـ 41 و 50 هم مشاهده میشود، به معنای ارباب و آقا (یعنی همان عزیز و فرعون مصر) آمده است نه «پروردگار». اصولاً در سوره یوسف، بسیاری از واژهها در معنای غیر دینی اولیه خود آمده است. همچون: ضلالت، ایمان، زهد، دین، رسول، آیات، امت، تقرب، جزاء، ملک، سجده و... .
3. درست در سه آیه بعد از آیه استناد نویسنده (آیه 45) بهصراحت بیان شده است که آن یار زندانی پس از مدتی «فراموشی»، به یاد یوسف (ع) افتاده است (و قال الذی نجا منهما و ادکر بعد امة...) به این ترتیب واضح و مبرهن میگردد که فعل «نسیان» (فراموشی) مربوط به یار زندانی بوده است و این امر کاملاً طبیعی است که کسی که ساقی پادشاه و غرق در مسکرات است، حافظه و توجه قلبیاش در درون کاخ از آنچه در زندان گذشته منصرف باشد.
4. خداوند در سوره یوسف، علاوه بر آن که این پیامبر را به صفات صدیق، متقی، محسن، مؤمن و صابر ستوده است، تأکید میکند که او از بندگان «مخلص» ما بود (انه من عبادنا المخلصین). معنای اخلاص، پاکی کامل در توحید و تسلیم است. چگونه ممکن است کسی که شیطان ، یاد پروردگار را از خاطر او ستُرده است، خداوند، او را «مخلص» خواند!
5. قرآن تنها در یک مورد «معصومیت اکتسابی» را به پیامبری نسبت داده و آن هم آیه 32 از همین سوره، درباره یوسف (ع) است: لقد راودته عن نفسه فاستعصم. آیا ممکن است کسی که درباره ترفندهای طولانی زنان درباری و مراودههای مستانه آنان، مقاومت کرده و زندان را با کمال میل بر اجابت درخواست نامشروع آنان ترجیح داده است، خسته شده و خدا را فراموش کرده باشد؟ درست است که یوسف چنین توصیهای را بیان کرده بود، امّا دفاع از حق آزادی فراموششده خود و یادآوری آن نه ترک اولی است و نه توسل به غیر خدا؛ بلکه احقاق حق انسانی خود است.