مسخ شدگان
آرشیو
چکیده
متن
اهل شهر 1، جملگی از یهودیان بنی اسرائیل بودند که طبق آیینشان، شکار در روز شنبه برایشان حرام بود. علّت حرمت شکار در روز شنبه برای یهود، این بود که حق تعالی به وسیله موسی(ع) از قوم یهود خواسته بود تا روز جمعه را بزرگ شمارند و کارهای مادی و دنیوی را در این روز ترک گویند و به امور معنوی و اخروی خویش بپردازند . یهودیان از این امر الهی، سر برتافته، جمعه را برای کسب و کار، و شنبه را برای تعطیلی برگزیدند؛ چرا که شنبه را عظیم ترین روزها میدانستند. از این روی قهر و کیفر الهی شامل حالشان شد و شکار در روز شنبه برایشان حرام گردید. 2
رونق اقتصادی این شهر، وابسته به شکار ماهی بود و بیشتر اهالی آن از راه صید ماهی در روزهای هفته، امرار معاش میکردند. از آنجا که خداوند میخواست این قوم را در معرض امتحانی دیگر قرار دهد، زمینه آزمایشی سخت را این گونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که روز شنبه را روزی امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیت خداوند در روزهای شنبه، پیاپی به کناره دریا میآمدند و چنان روی آب را پر میکردند که میشد با تلاشی اندک و در زمانی کم، حتی با دست خالی و بدون تور صیادی، تعداد زیادی ماهی گرفت. اما در روزهای دیگر که برای ماهیان ناامن بود،از کناره دریا فاصله میگرفتند و به اعماق آب میرفتند، به گونهای که صید آنها به سختی صورت میگرفت:
... اِذ تَأتیهِم حِیتانُهُم یومَ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یومَ لا یسبتُون لا تَأتیهم کذلک نَبلُوهُم بِما کانُوا یفسُقُون3؛ در آن هنگام که ماهیانشان روز شنبه ]که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب[ آشکار میشدند، اما در غیر روز شنبه، به سراغ آن ها نمیآمدند؛ این چنین آن ها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی میکردند».
هفتهها گذشت، اما آنان که ایمانی محکم در دلهاشان نبود، عاقبت نتوانستند این وضعیت را تحمل کنند. از این رو برای حلالسازی آنچه خداوند حرام گردانیده بود، به حیله و فریب متمسّک شدند.
بیچارگان بیمار دل می پنداشتند که خدا را هم میتوان همچون مخلوقاتش فریب داد و غافلانه میانگاشتند که با مکر و فریب میتوان حرام الهی را حلال کرد. از این رو عدَّهای از ایشان در کنار دریا، حوضچه ها و استخرهایی ساختند و آن را از طریق جویها و کانالهای متعدَّد به دریا متصل کردند. صبح شنبهها این کانالها را میگشودند تا ماهیها به آن حوضهای پیش ساخته وارد شوند و در آخرِ روز که ماهیها قصد بازگشت میکردند، دریچه کانالها را میبستند. آن گاه روز یک شنبه ماهیانِ به دام افتاده در حوضها را صید میکردند.
پس از شروع چنین بدعتی از سوی عدّهای اندک، ساکنان شهر به تدریج به سه طایفه تقسیم شدند:
1. بیشتر اهالی شهر به بدعت گذاران ِ فریبکار پیوستند و با ایشان همکار و همنوا شدند؛ به گونهای که برای ساختِ حوضچهها و شکار ماهیان از این طریق از یکدیگر سبقت میگرفتند.
2. عدّهای اندک از خدا باوران که ایمان در اعماق قلبشان رسوخ کرده بود، با صلابت و یقین تمام در مقابل این بدعت ایستادند و با سلاحِ موعظه و نصیحت به مبارزه با این فریبکاری و دغلکاری آشکار پرداختند.
3. در میان این دو گروه، عدّهای بودند که به هر دلیل به خود اجازه نمیدادند تا به این حرام آشکار دست یازند و با بدعت گذاران همراه شوند، و از سوی دیگر، ایمان در تار و پود وجودشان چنان ریشه ندوانده بود که بتوانند با واعظانِ غیور، همنوا شوند.از این روی نه به شکار ماهی در روزهای شنبه میپرداختند و نه متعرّض ماهیگیرانِ متخلّف میشدند. از آن جا که مُرداب بیتعهّدی و بیمسؤولیتی و بیحمیتی وجودشان را به لجن کشانده بود، در مقابل نصیحت ناصحان نیز به اعتراض برمیخاستند: و اِذ قالت اُمّة مِنهُم لِمَ تَعِظُون قَوماً اللّهُ مُهلِکُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شدیداً...4؛ «چرا جمعی ]گناهکار[ را اندرز میدهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟»
پنددهندگان در جواب این راحتطلبان میگفتند: مَعذِرة ً الی رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یتَّقُون 5؛ «ین اندرزها» برای اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست؛ به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند و تقوا پیشه کنند.»
اینان نمیاندیشیدند که در قبال گمراهی و بدعت، نبایستی ساکت نشست؛ بلکه باید جوشید و خروشید و چون امواجی سهمگین، پی در پی و دمادم، بر صخره دلهای شهوت پیشگان فرود آمد تا شاید این صخرهها فرو ریزد و از آن میان، چراغ فطرت پرتو بیفشاند و دلها را رهنما گردد.
دسته اوّل که روز به روز بر شمارشان افزوده میشد، پند و دلسوزی آمران به معروف و ناهیان از منکر را نادیده میگرفتند و در جواب ایشان، مغرورانه و در حالی که دغلکاری خویش را ابتکاری بزرگ و کاری زیبا قلمداد میکردند، میگفتند: ما امر خدا را اطاعت کردهایم و در روز شنبه هیچ شکاری نمیکنیم. آنان روز به روز بر طغیان و تعدّی خویش افزودند تا از رهگذر صید فراوان ماهی بر مال و داراییشان افزوده شد. گشادگی و ثروت و فزونی نعمت، ایشان را به شهوت بارگی و تجمّلات کشاند.
گروه مومنان که شمارشان ده هزار و اَندی بود، وقتی دیدند دو دسته دیگر که شمارشان به 70000 نفر میرسید، پند ایشان را نمیپذیرند و از عذاب الهی پروا نمیکنند، از میان ایشان بیرون رفته، به شهری دیگر هجرت کردند تا مبادا عذاب الهی بر آن شهر نازل شود و ایشان را نیز فرا گیرد.
در همان شبی که گروه مؤمنان از شهر بیرون میرفتند، عذاب الهی بر آن قوم نابکار نازل گردید: فلمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ ینهَونَ عَنِ السُّوء وَ أَخَذنا الَّذینَ ظَلَمُوا بعذاب بئیس بِما کانُوا یفسُقَون. فَلَمَّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنهَ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئین 6؛ «اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند، ]لحظه عذاب فرا رسید[ و نهیکنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم؛ و کسانی را که ستم کردند، بهخاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. ]آری[ هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند، سرکشی کردند، به آنها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده درآیید»ژ
در پی این فرمان، همه باقی ماندگان در شهر، به میمونهایی ریز و درشت تبدیل شدند. دروازه شهر ایشان که به جنگل میمونها بدل گشته بود، بسته شد و کسی از ایشان توان بیرون رفتن نداشت.
چون خبر به شهرهای دیگر رسید، مردمان دسته دسته میآمدند و از بالای دیوارهای شهر میدیدند که مردان و زنانِ تبهکار و فریبکار آن شهر، همگی میمون شدهاند و در شهر میگردند.
در این میان، نصیحتکنندگان مهاجر به خود جرأت دادند و به شهر خویش در آمدند. پس نزد میمونهایی که به خویشان و دوستانشان شباهت داشتند، میرفتند و میپرسیدند تو فلانی هستی؟ و میمونی که از او سؤال شده بود، در حالی که آب از دیدهاش فرو میریخت، با اشاره سر، تأیید میکرد. پس حق تعالی، پس از سه روز، باد و بارانی بنیان کَن بر آنان نازل کرد؛ تا جایی که همگی در دریا غرق و هلاک شدند و هیچ مسخ شدهای در آن شهر باقی نماند 7:
«فَجَعَلناها نکالاً لمِا بَینَ یدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقین 8؛ «ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم».
1. شهری که خداوند در سوره بقره، آیات 65 و 66 از آنان یاد میکند و ماجرای مسخ شدنِ شان را نقل میفرماید.
2. بحارالانوار، ج 14، ص 49.
3. اعراف، آیه 163.
4. اعراف، آیه 164.
5. همان.
6. اعراف، آیات 165 ـ 166.
7. بحارالانوار، ج 14، ص 56، روایت 13.
8. بقره، آیه 66.
رونق اقتصادی این شهر، وابسته به شکار ماهی بود و بیشتر اهالی آن از راه صید ماهی در روزهای هفته، امرار معاش میکردند. از آنجا که خداوند میخواست این قوم را در معرض امتحانی دیگر قرار دهد، زمینه آزمایشی سخت را این گونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که روز شنبه را روزی امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیت خداوند در روزهای شنبه، پیاپی به کناره دریا میآمدند و چنان روی آب را پر میکردند که میشد با تلاشی اندک و در زمانی کم، حتی با دست خالی و بدون تور صیادی، تعداد زیادی ماهی گرفت. اما در روزهای دیگر که برای ماهیان ناامن بود،از کناره دریا فاصله میگرفتند و به اعماق آب میرفتند، به گونهای که صید آنها به سختی صورت میگرفت:
... اِذ تَأتیهِم حِیتانُهُم یومَ سَبتِهِم شُرَّعاً وَ یومَ لا یسبتُون لا تَأتیهم کذلک نَبلُوهُم بِما کانُوا یفسُقُون3؛ در آن هنگام که ماهیانشان روز شنبه ]که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب[ آشکار میشدند، اما در غیر روز شنبه، به سراغ آن ها نمیآمدند؛ این چنین آن ها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی میکردند».
هفتهها گذشت، اما آنان که ایمانی محکم در دلهاشان نبود، عاقبت نتوانستند این وضعیت را تحمل کنند. از این رو برای حلالسازی آنچه خداوند حرام گردانیده بود، به حیله و فریب متمسّک شدند.
بیچارگان بیمار دل می پنداشتند که خدا را هم میتوان همچون مخلوقاتش فریب داد و غافلانه میانگاشتند که با مکر و فریب میتوان حرام الهی را حلال کرد. از این رو عدَّهای از ایشان در کنار دریا، حوضچه ها و استخرهایی ساختند و آن را از طریق جویها و کانالهای متعدَّد به دریا متصل کردند. صبح شنبهها این کانالها را میگشودند تا ماهیها به آن حوضهای پیش ساخته وارد شوند و در آخرِ روز که ماهیها قصد بازگشت میکردند، دریچه کانالها را میبستند. آن گاه روز یک شنبه ماهیانِ به دام افتاده در حوضها را صید میکردند.
پس از شروع چنین بدعتی از سوی عدّهای اندک، ساکنان شهر به تدریج به سه طایفه تقسیم شدند:
1. بیشتر اهالی شهر به بدعت گذاران ِ فریبکار پیوستند و با ایشان همکار و همنوا شدند؛ به گونهای که برای ساختِ حوضچهها و شکار ماهیان از این طریق از یکدیگر سبقت میگرفتند.
2. عدّهای اندک از خدا باوران که ایمان در اعماق قلبشان رسوخ کرده بود، با صلابت و یقین تمام در مقابل این بدعت ایستادند و با سلاحِ موعظه و نصیحت به مبارزه با این فریبکاری و دغلکاری آشکار پرداختند.
3. در میان این دو گروه، عدّهای بودند که به هر دلیل به خود اجازه نمیدادند تا به این حرام آشکار دست یازند و با بدعت گذاران همراه شوند، و از سوی دیگر، ایمان در تار و پود وجودشان چنان ریشه ندوانده بود که بتوانند با واعظانِ غیور، همنوا شوند.از این روی نه به شکار ماهی در روزهای شنبه میپرداختند و نه متعرّض ماهیگیرانِ متخلّف میشدند. از آن جا که مُرداب بیتعهّدی و بیمسؤولیتی و بیحمیتی وجودشان را به لجن کشانده بود، در مقابل نصیحت ناصحان نیز به اعتراض برمیخاستند: و اِذ قالت اُمّة مِنهُم لِمَ تَعِظُون قَوماً اللّهُ مُهلِکُهُم اَو مُعَذِّبُهُم عَذاباً شدیداً...4؛ «چرا جمعی ]گناهکار[ را اندرز میدهید که سرانجام خداوند آنها را هلاک یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟»
پنددهندگان در جواب این راحتطلبان میگفتند: مَعذِرة ً الی رَبِّکُم وَ لَعَلَّهُم یتَّقُون 5؛ «ین اندرزها» برای اعتذار و رفع مسؤولیت در پیشگاه پروردگار شماست؛ به علاوه شاید آنها بپذیرند و از گناه باز ایستند و تقوا پیشه کنند.»
اینان نمیاندیشیدند که در قبال گمراهی و بدعت، نبایستی ساکت نشست؛ بلکه باید جوشید و خروشید و چون امواجی سهمگین، پی در پی و دمادم، بر صخره دلهای شهوت پیشگان فرود آمد تا شاید این صخرهها فرو ریزد و از آن میان، چراغ فطرت پرتو بیفشاند و دلها را رهنما گردد.
دسته اوّل که روز به روز بر شمارشان افزوده میشد، پند و دلسوزی آمران به معروف و ناهیان از منکر را نادیده میگرفتند و در جواب ایشان، مغرورانه و در حالی که دغلکاری خویش را ابتکاری بزرگ و کاری زیبا قلمداد میکردند، میگفتند: ما امر خدا را اطاعت کردهایم و در روز شنبه هیچ شکاری نمیکنیم. آنان روز به روز بر طغیان و تعدّی خویش افزودند تا از رهگذر صید فراوان ماهی بر مال و داراییشان افزوده شد. گشادگی و ثروت و فزونی نعمت، ایشان را به شهوت بارگی و تجمّلات کشاند.
گروه مومنان که شمارشان ده هزار و اَندی بود، وقتی دیدند دو دسته دیگر که شمارشان به 70000 نفر میرسید، پند ایشان را نمیپذیرند و از عذاب الهی پروا نمیکنند، از میان ایشان بیرون رفته، به شهری دیگر هجرت کردند تا مبادا عذاب الهی بر آن شهر نازل شود و ایشان را نیز فرا گیرد.
در همان شبی که گروه مؤمنان از شهر بیرون میرفتند، عذاب الهی بر آن قوم نابکار نازل گردید: فلمّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ ینهَونَ عَنِ السُّوء وَ أَخَذنا الَّذینَ ظَلَمُوا بعذاب بئیس بِما کانُوا یفسُقَون. فَلَمَّا عَتَوا عَن ما نُهُوا عَنهَ قُلنا لَهُم کُونُوا قِرَدَةً خاسِئین 6؛ «اما هنگامی که تذکراتی را که به آنها داده شده بود، فراموش کردند، ]لحظه عذاب فرا رسید[ و نهیکنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم؛ و کسانی را که ستم کردند، بهخاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. ]آری[ هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند، سرکشی کردند، به آنها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده درآیید»ژ
در پی این فرمان، همه باقی ماندگان در شهر، به میمونهایی ریز و درشت تبدیل شدند. دروازه شهر ایشان که به جنگل میمونها بدل گشته بود، بسته شد و کسی از ایشان توان بیرون رفتن نداشت.
چون خبر به شهرهای دیگر رسید، مردمان دسته دسته میآمدند و از بالای دیوارهای شهر میدیدند که مردان و زنانِ تبهکار و فریبکار آن شهر، همگی میمون شدهاند و در شهر میگردند.
در این میان، نصیحتکنندگان مهاجر به خود جرأت دادند و به شهر خویش در آمدند. پس نزد میمونهایی که به خویشان و دوستانشان شباهت داشتند، میرفتند و میپرسیدند تو فلانی هستی؟ و میمونی که از او سؤال شده بود، در حالی که آب از دیدهاش فرو میریخت، با اشاره سر، تأیید میکرد. پس حق تعالی، پس از سه روز، باد و بارانی بنیان کَن بر آنان نازل کرد؛ تا جایی که همگی در دریا غرق و هلاک شدند و هیچ مسخ شدهای در آن شهر باقی نماند 7:
«فَجَعَلناها نکالاً لمِا بَینَ یدَیها وَ ما خَلفَها وَ مَوعِظَةً لِلمُتَّقین 8؛ «ما این کیفر را درس عبرتی برای مردم آن زمان و نسلهای بعد از آنان و پند و اندرزی برای پرهیزگاران قرار دادیم».
1. شهری که خداوند در سوره بقره، آیات 65 و 66 از آنان یاد میکند و ماجرای مسخ شدنِ شان را نقل میفرماید.
2. بحارالانوار، ج 14، ص 49.
3. اعراف، آیه 163.
4. اعراف، آیه 164.
5. همان.
6. اعراف، آیات 165 ـ 166.
7. بحارالانوار، ج 14، ص 56، روایت 13.
8. بقره، آیه 66.