آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

در مورد نماز و نمازخوانی همین فرموده پیامبر اکرم بس است که فرمود: «مَثَل نماز مَثَلِ ستون خیمه است؛ اگر ستون محکم باشد، طناب‌ها و میخ‌ها و چادر به کار می‌آیند؛ اما اگر ستون فرو ریزد، نه طنابی به کار آید و نه میخی.» و نه چادری شاید به همین دلیل است که خداوند متعال در آیه 41 سوره حج، مهم‌ترین و نخستین وظیفه کسانی را که در زمین تمکن می‌یابند، اقامه نماز دانسته است؛ آن‌جا که می‌فرماید: الّذین إن مکّناهم فی الأرض أقامُوا الصَّلاة و…. این‌که چرا نماز از چنین جایگاهی برخوردار است، نیاز به بحثی جداگانه و مجزا دارد، اما برخورداری از چنین منزلتی ـ صرف نظر از دلیل آن ـ ما را موظف می‌سازد که تلاشی در خور برای ترویج و تعمیق فرهنگ نماز و نمازخوانی در میان اقشار مختلف، به‌ویژه قشر جوان و نوجوان بنماییم، و این ممکن نیست مگر با شناخت دقیق مقدمات ذهنی و روحی که وجود آن، فرد را به نماز خواندن تشویق می‌کند.
در این جا می‌کوشیم مقدّمات روحی و ذهنی که پیش‌زمینه نماز خواندن است، بررسی کنیم، و برای نیل به این مقصود، مباحث خود را طی دو مرحله ارائه دهیم. ابتدا به قرآن مراجعه می‌کنیم: آیا قرآن در این باره چیزی فرموده است؟ سپس نتیجه مصاحبه‌هایی را که با تعدادی از نمازخوان‌ها صورت گرفته است، ارائه می‌نماییم. این مصاحبه‌ها،بهترین محک برای درکِ صحت و سقم یافته‌های ما است.
زمینه‌سازی قرآن برای اهتمام مسلمانان به نماز
چنان‌که گذشت، ابتدا به قرآن کریم مراجعه کردیم تا ببینیم آیا آیه یا آیاتی وجود دارد که مقدمات ذهنی و روحی نمازخوانیی را تبیین کند؟ از این رو سعی کردیم آیاتی را که در آن از نماز ذکری به میان آمده، بررسی کنیم. اولین آیه‌ای که با آن روبرو شدیم، آیه 3 سوره بقره بود. در این‌جا صرفا به توضیح این آیه اکتفا می‌نماییم و آیات دیگر را در مجالی دیگر می‌رسیم.
خداوند متعال در این آیه، پس از این‌که قرآن را که در آن شکی نیست، راهنمای متقین معرفی می‌کند (تِلکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتّقینَ) ویژگی‌های متقین را بیان می‌کند و پس از ایمان به غیب (الّذینَ یؤمنِوُن َبِالغَیبِ)، اقامه نماز (وَ یقیمُونَ الصَّلاةَ) را دومین ویژگی آنان می‌شمارد. در این‌جا سعی می‌کنیم با توجه به آیه پیش گفته به سؤالات ذیل پاسخ دهیم:
ـ آیا میان ایمان به غیب و نماز خواندن رابطه‌ای وجود دارد؟
ـ چرا پیش از عبارت «یقیمون الصلاة»، عبارت «یؤمنون بالغیب» آمده است؟
ـ آیا چنین ترتیبی حکایت از این نمی‌کند که ایمان به غیب، مقدمه نماز و نمازخوانی است؟
تعریف ایمان به غیب
پیش از این که وجود رابطه یا عدم رابطه بین «ایمان به غیب» و «نماز خواندن» را بررسی کنیم، لازم است ابتدا واژه «غیب» و «ایمان به غیب» را بشناسیم.
در قرآن کریم «غیب» در مقابل «شهادت» آمده است (عالم الغیب والشهادة) و معنای آن «نهان» و «پشت پرده» است. غیب آن چیزی است که از حواس ظاهر ما نهان است و پشت پرده محسوسات واقع شده است. شهادت نیز عالمی است که محسوس ما است. به عبارت دیگر، کلمه غیب برخلاف شهادت، عبارت است از چیزی که در دسترس حسّ و درک آدمی قرار نمی‌گیرد. اگر چنین باشد، ایمان به غیب، یعنی اعتقاد به اموری که به حسّ درنمی‌آید و به لحاظ مادّی و تجربی اثبات‌پذیر نیست؛ مانند اعتقاد به وجود خدا و وحی و ملائکه و شیطان و این که رزق و روزی، نفع و ضرر، شکست و پیروزی، مرگ و زندگی و عزّت و ذلّت شفا و… به دست خدا است. مثلاً گفته می‌شود: «خدا روزی رسان است»، در حالی که آنچه محسوس است، این است که «مردم کار می‌کنند و زحمت می‌کشند و درآمد کسب می‌کنند».
نتیجه پژوهش‌های میدانی
همان‌طور که ذکر کردیم، می‌خواهیم ببینیم یا رابطه‌ای بین «ایمان به غیب» و «نماز خواندن» وجود دارد یا خیر. بهترین راه برای پی بردن به این مطلب، این است که به کسانی که نماز می‌خوانند مراجعه کنیم و ببینیم آنان چرا نماز می‌خوانند و آیا در دلیلی که می‌آورند، چیزی که بیانگر ایمان به غیب باشد، وجود دارد، یا خیر.
وقتی از افراد (حدود200نفر) می‌پرسیدیم: «چرا نماز می‌خوانید؟ آن‌ها عموماً به آموخته‌های خود مراجعه و سعی می‌کردند که بهترین جواب را بدهند، نه واقعی‌ترین و عملی‌ترین جواب را. این امر ما را مجبور کرد که سؤالی عملی‌تر انتخاب کنیم؛ سؤالی که فرد را در موقعیتی عملی قرار می‌داد تا «ذهنیت‌های منجرّ به عمل نماز خواندن» خویش را بیان کند. این سؤال عبارت بود از: «چه شد که تصمیم گرفتید، نماز بخوانید؟»
در هرصورت ما با سؤال جدید به افراد نماز‌خوان مراجعه کردیم تا ببینیم آیا در جوابهای آنان چیزی که بیانگر وجود ایمان به غیب باشد وجود دارد یا خیر. البته ممکن است گاه وقایع، رخدادها و نوع تفسیری که آنها ارائه می‌دهند، بسیار بچگانه و ساده به نظر رسد، اما حقایق نهفته در آن‌ها بسیار قابل تأمل است. به چند نمونه از جواب‌ها توجه کنید:
1. زمان جنگ و موشک باران بود، از خدا خواستم که موشک به منزل ما نیفتد تا من هم در عوض این لطف خدا، نماز بخوانم. به همین دلیل نیز نماز خواندم.
همان‌طوری که در این مثال می‌بینیم، جوان نخست خدا را قادر بر جلوگیری از افتادن موشک به منزلشان می‌دانست. سپس از خدا می‌خواهد که موشک به منزلشان نیفتد و چون موشک به منزلشان نیفتاد، برای این که به وعده خود وفا کند، شروع به نماز خواندن کرد. این جوان می‌توانست به صورت دیگری نیز علّت افتادن یا نیفتادن موشک را به منزلشان، تبیین کند؛ مثلاً بگوید: «موشک سوختی دارد و سیستم کنترلی و این هیچ ربطی به خدا ندارد». در سخن جوان چنانچه به وضوح آشکار است. ایمان به غیب وجود دارد؛ در حالی که در جواب اخیر، «افتادن یا نیافتادن موشک به منزل» تبیین مادّی شده است.
2. با دوستانم قرار گذاشتیم صبح یک روز تعطیل به کوه برویم. آن روز صبح زود از خواب برخاستم و برای رفتن آماده شدم. چون دیر شده بود، نماز نخواندم. به کوه رفتیم، علاوه براین که بسیاری از لوازمی را که قرار بود من ببرم‌جا گذاشتم، دوستانم را در کوه گم کردم. در نتیجه چند ساعتی در کوه سرگردان شدم. دلیل این بدبیاری هم چیزی جز نماز نخواندنم بود. بنابر‌این از آن موقع تا به حال دیگر می‌ترسم که نماز نخوانم.
3. من در محله خودمان با بعضی از بچه‌ها کارهای خلاف و ناپسند، مانند شکستن شیشه منازل و آتش بازی، سوزاندن بچه گربه‌ها و سگ‌ها، می‌کردیم. یک روز مادر یکی از بچه‌ها ما را در حین انجام این کارها دید، و کتک زنان فرزند خود را به منزلشان برد. من خیلی ترسیدم پیش خود گفتم: «نکند به مادرم بگوید». در‌آن موقع با زبان کودکی از خدا خواستم که مرا از کتک خوردن نجات دهد، من هم در عوض قول می‌دهم که از فردا شروع به نماز خواندن کنم. این شد که نمازخوان شدم.
4. از درس ریاضی تجدید آوردم. پدرم از من خیلی دلگیر شد. برای این که خدا پدرم را از من راضی کند، شروع به نماز خواندن کردم.
5. وقتی می‌خواهم گناه کنم، اول نماز می‌خوانم، بعد 70 صلوات می‌فرستم، بعد صدقه می‌دهم تا خدا آبرویم را نریزد و سپس گناه می‌کنم!
6. زمان کنکور بود. برای این که خدا کمک کند تا در دانشگاه قبول شوم، شروع به نماز خواندن کردم.
گاهی نیز جوانی در جواب می‌گفت: «به اجبار خانواده نماز خواندم؛ بعد هم ادامه دادم». و یا دیگری می‌گفت: «پدر و مادرم نماز می‌خواندند، من هم خواندم». در مورد این گروه لازم است بدانیم که هر چند ممکن است دلیل نماز خواندن آنها در ابتدا «اجبار» و یا «تقلید» باشد، اما تداوم و استمرار آن، آن هم بدین صورت، بعید به نظر می‌رسد؛ زیرا با آغاز دوره جوانی، تمایل به استقلال طلبی در جوانان رشد می‌کند. علّت این استقلال طلبی نیز این است که آنان می‌خواهند برای خود افکار و عقاید شخصی داشته باشند و استقلال خویش را به دست آورند. بنابراین از تمکینِ محض در مقابل بزرگ‌ترها ـ حتی پدر و مادر خویش ـ سر باز می‌زنند و تصمیم گرفتن در مورد خودشان و چگونگی لباس پوشیدنشان و طرز انتخاب لباس و دوست و کتاب و نوع سرگرمی‌های خویش را حق مسلم خود می‌دانند و از کسانی که می‌کوشند تا عقیده خود را بر آنان تحمیل کنند، بیزاری می‌جویند.
وقتی با چنین جواب‌هایی مواجه شدیم، به پرسش‌های تکمیلی خود ادامه ‌‌دادیم تا ببینیم آیا واقعاً آنان از روی تقلید یا اجبار نماز می‌خوانند، یا خیر. بررسی‌های بعدی نشان داد که اجبار و تقلید تنها عامل «شروع » بوده؛ ولی آنچه منجر به تداوم و استمرار نمازخوانی شده است، همان ایمان به غیب بوده است. به مثال زیر توجه کنید:
«به اجبار خانواده شروع به نماز خواندن کردم؛ الان از بیم گرفتاری به عقوبت الهی، نماز می‌خوانم.
انگیزه‌ها
آنچه در مثال های فوق آمد، ذیل یک دسته از «انگیزه‌های نماز خواندن» قرار می‌گیرد. در این جا لازم است یک نمای کلی انواع انگیزه‌ها را ترسیم کنیم تا ذهنیت‌ها ما محدود به مثال‌های مذکور نشود.
در حکمت 229 نهج البلاغه علی (ع) می‌فرمایند:«گروهی خدا را از روی رغبت ]در ثواب و پاداش[ بندگی می‌کنند و این عبادت بازرگانان است، و گروهی خدا را از روی ترس عبادت می‌کنند و این عبادت غلامان است و گروهی از روی سپاسگزاری خدا را بندگی می‌کنند و این عبادت آزادگان است».
بنابر این کسانی که تبعیت از فرامین الهی می‌نمایند، به سه گروه تقسیم می‌شوند:
1. کسانی که برای نیل به پاداش الهی عبادت می‌کنند؛
2. کسانی که از بیم عقوبت الهی می‌پرستند؛
3. کسانی که برای سپاسگزاری از نعمت‌های الهی عبادت می‌کنند
اگر پاداش و عقوبت الهی را به دو گروه «پاداش و عقوبت دنیوی» و «پاداش و عقوبت اخروی» تقسیم کنیم‌ـ که تقسیمی براساس قرآن و حدیث است ـ طبقه‌بندی ما به این صورت خواهد بود:
الف. کسانی که برای نیل به پاداش دنیوی خداوند، عبادت می‌کنند؛
ب. کسانی که برای نیل به پاداش اخروی ، عبادت می‌کنند.
کسانی که عبادتشان، عبادت غلامان است، خود به دو گروه ذیل تقسیم می‌شوند:
الف. کسانی که از ترس عقوبت دنیوی خداوند، عبادت می‌کنند؛
ب. کسانی که از ترس عقوبت اخروی خداوند، عبادت می‌کنند
برای سهولت نتیجه‌گیری ـ بدون دخل و تصرف در محتوای دسته‌بندی مذکور در حدیث امیرمؤمنان ـ با احتساب دسته‌بندی اخیر و تغییر ترتیب دسته‌بندی، می‌توان نمازخوانان را به پنج دسته تقسیم کرد؛ به قرار ذیل:
1. کسانی که برای نیل به پاداش دنیوی خداوند، نماز می‌خوانند؛
2. کسانی که از ترس عقوبت دنیوی خداوند، نماز می‌خوانند؛
3. کسانی که برای نیل به پاداش اخروی خداوند، نماز می‌خوانند؛
4. کسانی که از ترس عقوبت اخروی خداوند، نماز می‌خوانند؛
5. کسانی که برای سپاسگزاری از نعمت‌های الهی، نماز می‌خوانند.
آنچه پاسخگویان در مثال‌های فوق نقل کرده‌اند، در دو گروه اول قرار می‌گیرند؛ یعنی یا برای نیل به پاداش دنیوی نماز می‌خوانند (مثل نماز خواندن برای قبول شدن در کنکور) و یا از ترس گرفتار عقوبت شدن (مثل نماز خواندن برای کتک نخوردن از مادر و پدر). دلیل این که جوانان بیش‌تر در این دو گروه قرار می‌گیرند و کم‌تر در گروه سوم و چهارم، این است که پاداش و جزای دنیوی نقدتر از پاداش و جزایی اخروی به نظر می‌آید و این با طبع نقدگرای انسان به ویژه جوان،سازگارتر است.
اما این که چرا شما ر اندکی از جوانان در گروه پنجم قرار می‌گیرند (البته در بررسی‌های ما کسی نبود که برای شکرگزاری نماز خوانده باشد) جای تعجب است؛ زیرا درست است که سپاسگزاری از نعمت‌های الهی، بر دیگر انگیزه‌های نماز خواندن ترجیح و برتری دارد، اما دستیابی به آن به ویژه برای جوانان بسیار سهل و آسان تر است؛ چرا که تبعیت از هر بخشنده و مُنعم ـ برای تشکر از او ـ با طبع انسان به ویژه طبع بی‌آلایش جوان سازگارتر است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: الانسانُ عبدُ الاحسان «انسان بنده احسان است». انسان این گونه است که اگر به او احسان شود، بنده احسان او می‌شود. در عالم هستی چه کسی بیش از پروردگار عالمیان به انسان احسان کرده است؟ به هر جا بنگریم نعمتی از نعمت‌های خداوند را می‌بینیم و تعداد آن‌ها چنان است که به شماره نمی‌آیند: ان تعدُّوا نعمتَ اللّهَ لا تُحصُوها.
اگر می‌بینیم کسی «برای سپاسگزاری از پروردگار» نماز نمی‌خواند ــ و یا تعداد آنان چنان کم است که به حساب نمی‌آیند به خاطر این است که جوانان ما در این زمینه تحت تعلیم و تربیت صحیح قرار نگرفته‌اند؛ یعنی هم متوجه نعمت‌هایی که دارند، نیستند و هم این که آن نعمت‌ها را از جانب پروردگار خویش نمی‌دانند.خطا است اگر بپنداریم برای اینکه انسان به مرتبه درک نعمت‌های خداوند برسد، باید به لحاظ معنوی به مراتب عالیه‌ای دست یابد؛ در حالی که با کمی آموزش می‌توان زمینه آن را برای همه فراهم کرد.
ناگفته نماند که برتری یک انگیزه بر انگیزه‌های دیگر، نباید ما را از آن‌ها غافل کند؛ یعنی هر چند عبادت خدا به انگیزه پاداش یا از بیم عقاب، ترجیحی ندارد، اما نباید از همین انگیزه‌ها هم غافل شد. جوانان را از این راه‌ها نیز می‌توان به جاده عبادت خداوند سوق داد. گو این که در بسیاری از آیات و روایات، از همین راه، مردم به عبادت تشویق شده‌اند. در ضمن این انگیزه و منشأ عبادت، با طبع بسیاری از مردم و انسان‌ها سازگارتر است.
شعری‌و‌شرحی: قسمت اول
رضا بابایی
همه می‌دانیم که قرآن مجید، بیش‌ترین تأثیر را بر شاعرانِ کهن و اشعارشان داشته است. در این باره کتاب‌ها و مقالات خوب و خواندنی‌هم بسیار است. بنابراین حرف نو و تازه در این زمینه، دشوارتر از آن است که از عهده برآید. اما در این مقالات ـ ان شاء الله ـ به جای ردیف کردنِ مثال‌ها و بحث و جدل‌های عالمانه، در هر نوبت، به محضر شعری از شاعرانِ فارسی‌گو می‌رویم و به بهانه شرح آن، نکته‌ای قرآنی را لذت‌بخشِ محفلمان می‌کنیم. به قول مولوی:
گفتمش پوشیده خوش‌تر سرّ یار خود تو در ضمنِ حکایت گوش دار
خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران 1
فراموش نکنیم که قرآن، مانند گنجینه‌ای است که درّ و گهر، در آن فراوان است و دست هر کس از عالمان و عارفان، به گوشه‌ای از این گنج بی‌پایان، رسیده یا آن را لمسیده است. اگر گهرهایی در قرآنِ گرامی هست که عارفان، قدر و ارزش آن را دانسته‌اند و یا فقط اهل فلسفه و خردمندان، توانسته‌اند، چشمی به آن اندازند، چیزهایی هم هست که فقط از آشیانه مرغ خیال شاعران، می‌توان آن‌ها را نگریست. به فرموده پیامبر گرامی اسلام (ص) قرآن، همچون سفره‌ای است که هر کس غذای باب طبع خود را در آن می‌یابد و جان گرسنه خویش را، از رنج گرسنگی می‌رهاند.2
از حافظ شیرازی که همه قرآن را در سینه داشت 3، آغاز می‌کنیم. ابیات بسیاری در دیوان حافظ، ربط روشنی با آیه‌ای از قرآن دارند. شیوه حافظ در غزلیاتش، اقتضا نمی‌کرد که وی به شرح و تفسیر قرآن نیز بپردازد و برخلاف مولوی در مثنوی یا عطار در منطق الطیر، فقط اشاره‌ای و گاه اقتباسی از قرآن را توفیق می‌یافت. با این همه، ابیاتی در دیوان او هست که نشان می‌دهد، قرآن، غیر از ذهن و حافظه او، جان و روانش را نیز تسخیر کرده بود. ربط برخی از آن‌ها به قرآن، بسیار روشن است و بعضی ابیات نیز رابطه پنهانی با قرآن دارند؛ از جمله بیت زیر که شرح مختصری از آن را پیش رو دارید:
چاک خواهم زدن این دلقِ ریایی؛ چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم
حافظ در این بیت، خبر می‌دهد که قصد دارد که جامه ریا را از تن بَرکند؛ زیرا تحمّل هم‌صحبتی و هم‌نشینی با «ناجنس» را ندارد. در نظر او «صحبت ناجنس» عذاب الیم (دردناک) است، و در دلق ریایی بودن، به مثابه زندگی و هم‌زیستی با موجودی ناجنس و ضدّ خود است. مراد حافظ از «ناجنس» دو چیز است و هر دو را با هم اراده کرده است 4:
1. بدجنس؛
2. غیر همنوع.
نه به‌حتم، اما به گمان قوی، حافظ در این بیت به گوشه‌ای از داستانِ معروف سلیمان و هدهد که در قرآن آمده است، نظر دارد. در قرآن عزیز، سوره نمل، آیه 21، گفت و گویی میان سلیمان (ع) و هدهد نقل شده است که طبق آن، سلیمان (ع) سراغ هدهد را می‌گیرد و دلیل غیبت او را جویا می‌شود. آن گاه می‌گوید: لاُعذبنَّه عذاباً شدیداً او لا زبحنه او لیأتینی بسلطان مبین؛ یعنی: «او (هدهد) را سخت کیفر خواهم داد و یا او را سر خواهم بُرید؛ مگر آن که برای غیبت خود، دلیلی موجّه بیاورد.»
تهدید هدهد به عذاب سخت و ذبح، بسیار شگفت می‌نماید: چگونه پیامبری عظیم الشأن و دارای حشمت و شوکت، پرنده‌ای کوچک مانند هدهد را چنین تهدیدهای شداد و غلاظ می‌کند؟! آیا واقعاً حضرت سلیمان، قصد داشت هدهد را به جرم غیبت ـ هر چند ناموجّه ـ سر ببّرد؟! گویا همین پرسش برای مسلمانان صدر اسلام نیز پیش آمده بود؛ بدین رو، حاجت نزد حجتِ اعظم خدا، حضرت رسول گرامی اسلام می‌برند و از او در این باره، جویای حکمت و تفسیر می‌شوند. پیامبر مهر و رأفت، بدانان می‌گوید: عذاب شدید و ذبح غلیظی که سلیمان وعده داده بود، الزام هدهد به هم‌صحبتی با ضدّ خود بود؛ یعنی وی را در قفسی می‌کرد که در آن پرنده‌ای از غیر جنس هدهد، به سر می‌برد؛ مثلاً زاغ یا کلاغ. در کتاب‌های تفسیری این عبارت از زبان پیامبر (ص) نقل شده است: لاعذبنه... ای لالزمنَّهُ صُحبةَ الضداد 5؛ یعنی «او را ملزم به هم‌نشینی با ضد خود (ناجنس) می‌کنم.» بنابراین، عذابی که سلیمان نبی (ع ) از آن سخن گفته، هم‌نشینی با ناجنس است.

تبلیغات