فرهنگ دینی و ملی
آرشیو
چکیده
متن
همخوانی یا ناهمخوانی فرهنگ ملّی با سنتهای دینی، یکی از مسائل مهم و تأملانگیز در جوامعی است که دین و فرهنگ ملّی آنها خاستگاه واحدی ندارند.این مسئله از دیرباز مطرح بوده و گاه برای آن راه حلّهای متعددی ارائه شده است. در روزگار ما نیز مسئله رابطه دین با فرهنگ، مسئلهی مهمّ و بحثانگیز مطرح است.ما ایرانیان مسلمان از جمله اقوامی هستیم که میراث بر دو سنّت دیرپای ایرانی و اسلامی هستیم. رابطه سنتهای اسلامی با آداب ایرانی، در مواقعی خاص که یکی از این دو پر رنگتر میشود،ند مانند اعیاد ملّی یا مناسبتهای دینی، دوباره زنده و مطرح میشود. سؤال اصلی این است که ما با فرهنگ ملّی خود، به عنوان یک مسلمان چه میتوانیم کرد؟
در برابر این سؤال، گروهی بر این رفتهاند که عناصر مثبت فرهنگ ملّی را از دل سنّت دینی بیرون کشند و به نحوی میان این دو، آشتی برقرار کنند. گروهی دیگر هم بر سنتهای ملّی خط بطلان کشیده و آنها را مغایر با دین و مخالف راه و رسم بندگی خدا و التزام به دین دانستهاند. آیا راه دیگری نمیتوان جست، و با این مسئله بهگونهای دیگر نمیتوان برخورد کرد؟
خاتم پیامبران در خل ظهور نکرد. محیط فرهنگی و زبانی عربستان آن روزگار، متن و زمینظهور آن حضرت بوده است. پیامبر اسلام در آداب و سنن جامعه خود دست به اصلاح و گزینش زد. پارهای از آداب و روشها را منع و حذف کرد و پارهای دیگر را مهر تأیید زد. البته پیدا است که اصلاح و گزینش یک فرهنگ، در زمینه و متن همان فرهنگ صورت میگیرد و به یکباره نمیتوان از زمینه و زمانه آن خارج شد، و فلک را سقف شکافت و طرحی نو در انداخت. به تعبیری چنین کاری ناممکن است و ناممکن از هیچ کس سر نمیزند. مثلاً اگر فرهنگستان زبان بخواهد زبان پارسی را اصلاح کند، باز هم از خط و واژگان فارسی بهره میگیرد.
مشکل از آن جا آغاز میشود که دین اسلام دین مردم جزیرةالعرب نیست. دینی جهانی و جاودانه است که ورای همه مرزها و خطوط تاریخی و جغرافیایی و قومی، رسالتی انسانی برعهده دارد. در میان دیگر جوامع و فرهنگهایی که اسلام از میان آنها برنخاسته است، تلفیق فرهنگ بومی با سنتهای اسلامی چگونه میسّر خواهد بود؟
ابتدا باید دید آن جنبه جاودانی و جهانی اسلام کدام است. آیا همه آنچه در فعل و کلام پیامبر و دیگر پیشوایان دین آمده است، یا تمام آنچه در فضای نزول قرآن و رشد و بالیدن اسلام حضور و جریان داشته است، جزء محتوای جاودانه و جهانی دین است؟ مثلاً اگر پیامبر اکرم دستور دادند که بعد از استفاده از نعمت خداوند، الحمدللّه بگویید، ایرانی نمیتواند بگوید: «خدایا تو را سپاس میگویم»؟ اگر چنین گفت به توصیه پیامبر عمل نکرده است؟ یا اگر پیامبر در عروسی دختر گرامیاش برای مردم حلیم تهیه فرمود، ما نمیتوانیم از مهمانانمان با قورمهسبزی پذیرایی کنیم؟ آیا خداوند که خود تنوع زبانها و تکثر فرهنگها و تعدد اقوام را پدید آورده و به رسمیت شناخته و آن را آیتی از قدرت و حکمت خود نامیده است، اراده فرموده تا فرهنگ و زبان یک قوم را در جهان تعمیم دهد و در تاریخ جاودانه سازد؟ پذیرش این امر جداً دشوار است. آنچه رنگ جاودانگی یافته و در عرصه زمین فراگیر شده است، نه آداب و رسوم یک قوم، بلکه ارزشهای الهی و اصول نورانی آن است که مخاطب آن «انسان » است، نه انسان دیروز یا عربستان. انسان در هر زمان و مکانی با هر زبان و فرهنگی، از موهبت حیات طیبهای که رسولِ آخرین به ارمغان آورده است، بهرهمند خواهد شد.
مرز افکندن میان حقایق و اصول و آداب الهی دین و رسوم و سنن قومی و منطقهای و تفکیک و پالایش آنها هنری است که تنها افرادی که با بینش و بصریت به فهمی عمیق و وسیع در حوزه معارف دینی، دست یافتهاند، از آن برخوردارند. تحمیل پارهای از آداب و رسوم جامعه زمان پیامبر و امامان (ع) یا سلایق شخصی آن حضرات بر دیگر اقوام و انسانها، تکلّفی ناروا است؛ همچنان که از دست دادن ظرایف و لطایفی که در سخنان و افعال آن بزرگان است و محروم کردن انسانها از آن الگوهای الهی ظلمی است ناروا.
چنین امر عظیمی را سهل نمیتوان گرفت و با آن ناپخته نمیتوان برخورد کرد.
بنابراین آنچه را امروز باید به جان و دل پذیرفت، معارف و حقایق و آداب و سننی است که پیامبر (ص) و امامان (ع) که حجّتهای الهیاند، آوردهاند،نه آنچه به جنبه شخصی یا قومی آنان مربوط است.
امّا با فرهنگ ملّی و سنتهای قومی چه باید کرد؟
پارهای از آنچه به عنوان آداب و رسوم قومی، مثلاً ایرانی، به ما رسیده است، ممکن است نامعقول یا نامتناسب با فضا و شرایط زندگی امروز ما باشد. بدیهی است به حکم عقل از این موارد باید دست برداشت و آدابی در خور عقلانیت امروز، جایگزین آنها ساخت. نیز ممکن است پارهای موارد با احکام و آداب اسلامی ناسازگار باشد؛ یعنی با توصیههای جاودان دین برای تنظیم زندگی این جهانی به منظور دست یافتن به سعادت جاودانی.باز هم روشن است که علاقهمندی به سعادت جاودان حکم میکند که این سنتها اصلاح و تبدیل شوند. امّا بسیاری از آداب و رسوم ایرانی برجای مانده از نیاکان ما نه با عقلانیت و زندگی امروز در تعارض است و نه با ارزشهای دینی؛ بلکه در زیباسازی، سالمسازی، طراوت بخشیدن و رونق بخشیدن به زندگی سالم و روابط انسانی کارساز و مؤثرند. در چنین مواردی هر چند دین حکمی و تأییدی نسبت به این رسوم نداشته باشد، نمیتوان آنها را مخالف دین دانست. بلکه میتوان مدّعی شد که با روح دین و رسالت آن سازگار است. ضرورتی نیز ندارد که برای تأیید این گونه موارد، در پی به دلایل و مدارکی در دین باشیم. دین پارهای اصول و چارچوبهای کلّی زندگی را تعیین کرده و در عرصه وسیعی از زندگی، افراد و جوامع را آزاد گذاشته تا به اقتضای تمایل و شرایط زندگی و مصالح روزگار خود عمل کنند.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که عمل کردن به رسوم ملّی، خارج از آداب خاصّ شرعی ـ و البته نه در تعارض با اصول و ارزشهای آن ـ به چند پارگی رفتاری یا شخصیتی مؤمنان منجر خواهد شد؛ در حالی که ایمان وحدتبخش است و دین تسلیم کامل و دل سپردن تمام عیار را میطلبد. پاسخ این است که تسلیمِ کامل و یکتا شدن در برابر دلدار یگانه، به معنای صرف نظر کردن از اقتضائات فردی و اجتماعی نیست. وقتی خداوند انسانها و جوامع را چنین متنوع و رنگارنگ آفریده و در حیطهای که رسولانِ او، آن را محدوده آزاد (یا منطقه فراغ) خواندهاند، میتوان دل را برای او یک دله کرد و جز سودا و پروای او در سر نداشت و در عین حال متکثر و متنوع زیست و در هر شکلی و رنگی رو به سوی او داشت که: الطرقُ الی اللّه بعدد انفاس الخلایق.
در برابر این سؤال، گروهی بر این رفتهاند که عناصر مثبت فرهنگ ملّی را از دل سنّت دینی بیرون کشند و به نحوی میان این دو، آشتی برقرار کنند. گروهی دیگر هم بر سنتهای ملّی خط بطلان کشیده و آنها را مغایر با دین و مخالف راه و رسم بندگی خدا و التزام به دین دانستهاند. آیا راه دیگری نمیتوان جست، و با این مسئله بهگونهای دیگر نمیتوان برخورد کرد؟
خاتم پیامبران در خل ظهور نکرد. محیط فرهنگی و زبانی عربستان آن روزگار، متن و زمینظهور آن حضرت بوده است. پیامبر اسلام در آداب و سنن جامعه خود دست به اصلاح و گزینش زد. پارهای از آداب و روشها را منع و حذف کرد و پارهای دیگر را مهر تأیید زد. البته پیدا است که اصلاح و گزینش یک فرهنگ، در زمینه و متن همان فرهنگ صورت میگیرد و به یکباره نمیتوان از زمینه و زمانه آن خارج شد، و فلک را سقف شکافت و طرحی نو در انداخت. به تعبیری چنین کاری ناممکن است و ناممکن از هیچ کس سر نمیزند. مثلاً اگر فرهنگستان زبان بخواهد زبان پارسی را اصلاح کند، باز هم از خط و واژگان فارسی بهره میگیرد.
مشکل از آن جا آغاز میشود که دین اسلام دین مردم جزیرةالعرب نیست. دینی جهانی و جاودانه است که ورای همه مرزها و خطوط تاریخی و جغرافیایی و قومی، رسالتی انسانی برعهده دارد. در میان دیگر جوامع و فرهنگهایی که اسلام از میان آنها برنخاسته است، تلفیق فرهنگ بومی با سنتهای اسلامی چگونه میسّر خواهد بود؟
ابتدا باید دید آن جنبه جاودانی و جهانی اسلام کدام است. آیا همه آنچه در فعل و کلام پیامبر و دیگر پیشوایان دین آمده است، یا تمام آنچه در فضای نزول قرآن و رشد و بالیدن اسلام حضور و جریان داشته است، جزء محتوای جاودانه و جهانی دین است؟ مثلاً اگر پیامبر اکرم دستور دادند که بعد از استفاده از نعمت خداوند، الحمدللّه بگویید، ایرانی نمیتواند بگوید: «خدایا تو را سپاس میگویم»؟ اگر چنین گفت به توصیه پیامبر عمل نکرده است؟ یا اگر پیامبر در عروسی دختر گرامیاش برای مردم حلیم تهیه فرمود، ما نمیتوانیم از مهمانانمان با قورمهسبزی پذیرایی کنیم؟ آیا خداوند که خود تنوع زبانها و تکثر فرهنگها و تعدد اقوام را پدید آورده و به رسمیت شناخته و آن را آیتی از قدرت و حکمت خود نامیده است، اراده فرموده تا فرهنگ و زبان یک قوم را در جهان تعمیم دهد و در تاریخ جاودانه سازد؟ پذیرش این امر جداً دشوار است. آنچه رنگ جاودانگی یافته و در عرصه زمین فراگیر شده است، نه آداب و رسوم یک قوم، بلکه ارزشهای الهی و اصول نورانی آن است که مخاطب آن «انسان » است، نه انسان دیروز یا عربستان. انسان در هر زمان و مکانی با هر زبان و فرهنگی، از موهبت حیات طیبهای که رسولِ آخرین به ارمغان آورده است، بهرهمند خواهد شد.
مرز افکندن میان حقایق و اصول و آداب الهی دین و رسوم و سنن قومی و منطقهای و تفکیک و پالایش آنها هنری است که تنها افرادی که با بینش و بصریت به فهمی عمیق و وسیع در حوزه معارف دینی، دست یافتهاند، از آن برخوردارند. تحمیل پارهای از آداب و رسوم جامعه زمان پیامبر و امامان (ع) یا سلایق شخصی آن حضرات بر دیگر اقوام و انسانها، تکلّفی ناروا است؛ همچنان که از دست دادن ظرایف و لطایفی که در سخنان و افعال آن بزرگان است و محروم کردن انسانها از آن الگوهای الهی ظلمی است ناروا.
چنین امر عظیمی را سهل نمیتوان گرفت و با آن ناپخته نمیتوان برخورد کرد.
بنابراین آنچه را امروز باید به جان و دل پذیرفت، معارف و حقایق و آداب و سننی است که پیامبر (ص) و امامان (ع) که حجّتهای الهیاند، آوردهاند،نه آنچه به جنبه شخصی یا قومی آنان مربوط است.
امّا با فرهنگ ملّی و سنتهای قومی چه باید کرد؟
پارهای از آنچه به عنوان آداب و رسوم قومی، مثلاً ایرانی، به ما رسیده است، ممکن است نامعقول یا نامتناسب با فضا و شرایط زندگی امروز ما باشد. بدیهی است به حکم عقل از این موارد باید دست برداشت و آدابی در خور عقلانیت امروز، جایگزین آنها ساخت. نیز ممکن است پارهای موارد با احکام و آداب اسلامی ناسازگار باشد؛ یعنی با توصیههای جاودان دین برای تنظیم زندگی این جهانی به منظور دست یافتن به سعادت جاودانی.باز هم روشن است که علاقهمندی به سعادت جاودان حکم میکند که این سنتها اصلاح و تبدیل شوند. امّا بسیاری از آداب و رسوم ایرانی برجای مانده از نیاکان ما نه با عقلانیت و زندگی امروز در تعارض است و نه با ارزشهای دینی؛ بلکه در زیباسازی، سالمسازی، طراوت بخشیدن و رونق بخشیدن به زندگی سالم و روابط انسانی کارساز و مؤثرند. در چنین مواردی هر چند دین حکمی و تأییدی نسبت به این رسوم نداشته باشد، نمیتوان آنها را مخالف دین دانست. بلکه میتوان مدّعی شد که با روح دین و رسالت آن سازگار است. ضرورتی نیز ندارد که برای تأیید این گونه موارد، در پی به دلایل و مدارکی در دین باشیم. دین پارهای اصول و چارچوبهای کلّی زندگی را تعیین کرده و در عرصه وسیعی از زندگی، افراد و جوامع را آزاد گذاشته تا به اقتضای تمایل و شرایط زندگی و مصالح روزگار خود عمل کنند.
ممکن است این اشکال به ذهن برسد که عمل کردن به رسوم ملّی، خارج از آداب خاصّ شرعی ـ و البته نه در تعارض با اصول و ارزشهای آن ـ به چند پارگی رفتاری یا شخصیتی مؤمنان منجر خواهد شد؛ در حالی که ایمان وحدتبخش است و دین تسلیم کامل و دل سپردن تمام عیار را میطلبد. پاسخ این است که تسلیمِ کامل و یکتا شدن در برابر دلدار یگانه، به معنای صرف نظر کردن از اقتضائات فردی و اجتماعی نیست. وقتی خداوند انسانها و جوامع را چنین متنوع و رنگارنگ آفریده و در حیطهای که رسولانِ او، آن را محدوده آزاد (یا منطقه فراغ) خواندهاند، میتوان دل را برای او یک دله کرد و جز سودا و پروای او در سر نداشت و در عین حال متکثر و متنوع زیست و در هر شکلی و رنگی رو به سوی او داشت که: الطرقُ الی اللّه بعدد انفاس الخلایق.