تفکّر از منظر قرآن
آرشیو
چکیده
متن
«تفکُّر وتعقُّل» بمعنای «بکار گرفتن نیروی عقل و اندیشه، برای استنتاج امور مُثمر ثمر است».
«عقل» یکی از مواهب الهی و استعداد مخصوصی است که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده تا با بکارگیری آن بتواند در سیر زندگانی خود، راه سعادت درستگاری را بپیماید، رسول خدا فرمودهاند: «خداوند متعال به بندگانش چیزی بهتر از عقل نبخشیده است».1
دیدگاه اسلام
اغلب روحانیون و مقیدان مذهبی آیینها و ادیان پیش از اسلام، دین را بعنوان حقیقتی در تضادّ با عقل میدانستهاند و علی الخصوص در تعالیم آیین تحریف شده مسیحیت، این طرز فکر غلط وجود داشته و دارد. آنان معتقد بوده و هستند که دین امری ربّانی است و انسان را توان و اجازه تفکُّر در آن نیست و از همین روی زمینه انسداد فکری و1 بُنبست عقلانی در عالم مسیحیت بوجود آمد و شد آنچه که برآن رفت!
امّا اسلام دینی است که نه تنها با نیروی عقل و قدرت تفکُّر مخالفت و مبارزه نکرده، بلکه تقریباً در تمام جهات از آن کمک و تأیید خواسته و به نحو عجیبی هم برروی آن تکیه کرده است و ارزش واقعی دین مبین اسلام در همین جا مشخّص میشود و جالب آنکه بدانیم در حالیکه ادیان دیگر، قوّه عقل انسان را حتّی در جزییترین مسایل راکد و منجمد نگهداشتهاند، اسلام آنقدر آنرا محترم و آزاد دانسته که حتّی درباره اصول عقیدتی خود ـ که تحصیل آنها برهمگان مفروض است ـ نه تنها تقیلد و تعبّد را نا کافی و مردود دانسته، بلکه خوان تعقُّل و تفکُّر انسان را نیز در ساحت آن گسترده و الزام داشته که هرفردی، مستقل وآزادانه صحّت آنها را کسب نماید.
اسلام تنها در عبادات بدنی (چون نماز و روزه) و یا در عبادات مالی (چون خمس و زکات) منحصر نمی شود، بلکه نوع دیگری از عبادت هم در آن وجود دارد که عبارت است از «عبادت ـ فکری» که اگر در مسیر تنبّه و بیداری و آگاهی بخشی به انسان بکار گرفته شود، از سالها عبادت بدنی هم برتر گفته شده است.
صاحب فکران
قرآن کریم در جایگاه کتاب آسمانی دین اسلام میفرماید: «فَبَشِّر عِبادِ الّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللّهُ وأولئِکَ هُمْ أولُوا الألْبابِ»؛ (سوره زمر، آیات 17 و 18) «بندگانم را بشارت ده، آنانکه چون سخنی بشنوند به نیکوترین وجه عمل کنند، آنان هستند که خداوند به لطف خاصّ خود هدایتشان فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند». این آیه شریفه دارای چند نکته است:
1ـ خداوند متعال، کلام را با لفظ «عِبادی» آغاز کرده، گویی خواسته است بفرماید که «بنده من چنین است و باید دارای این صفت باشد که…».
2ـ آیه شریفه، صریحاً براستقلال قوّه عقل تأکید وآنرا در حکم غربال و وسیله هدایت معرفی میفرماید و آنگاه این «هدایت عقلی» را «هدایت الهی» میداند.
3ـ قرآن کریم درباره انسان و عقل تعبیر و تشبیه ظریف و لطیفی را بکار برده است؛ هرجا ـ و بخصوص در این آیه ـ که میخواهد از حقایق پشت پرده ظواهر سخنی بیاورد، تعبیر «اُولُوا الألباب» را بکار میبرد و میفرماید که: «تنها اولوا الالباب، این حقیقت را درمییابند»، و این از اصطلاحات خاصّ قرآنی است او در هیچ جای دیگر بکار نرفته) و آنهم فقط و فقط درباره «عقل» استعمال شده.
«راغب اصفهانی» در کتاب «مفردات» میگوید: «اللُّبُّ، الْعَقْلُ الْخَالِصُ مِنَ الشَّوائِبِ»؛ «لُبّ، عقل خالصی را گویند که از شوائب جدا شده باشد».
در ابتدا که فکر انسان خام است، نوعی در آمیختگی میان محسوسات و تخیلات و معقولاتش وجود دارد و آنگاه که عقل از مقهوریت وهم و خیال و حسّ بیرون آید، «لُبّ» نامیده میشود، چرا که نسبت «عقل انسان» (که باطنی است) به «قوای ظاهری حسّی»، همانند نسبت «مغز» است به «پوست میوه». مثلاً میوهای مانند «گردو» در ابتدای شکلگیری، پوسته و هستهاش درهم آمیختهاند، امّا بتدریج که میوه کامل و رسیده میشود، پوسته از مغز جدا میگردد و هرکدام خاصیت جداگانهای مییابند. گویی قرآن مجید، انسان را به یک میوه تشبیه نموده که عقل او در جایگاه مغز میوه است؛ و اگر انسان در علم و معرفت به تکامل برسد، قوّه عقلانیش از پوسته حسّ و وهم و خیال جدا و مستقل میشود و چنین است که انسانی را «لبیب» گویند؛ یعنی کسی که قوّه عاقلهاش استقلال خود را باز یافته است.
4ـ فرد عاقل کسی است که با تکیه برنیروی عقلانی خود، قدرت تجزیه و تحلیل دارد. در مقابل عاقل، جاهل است که چنین توانی ندارد. نکته قابل توجه اینکه بسیاری از افراد هستند که عاِلمند و لیکن جاهل! عالِم بدین معنا که علوم بسیاری را فرا گرفتهاند، امّا جاهلند از این روی که اهل تجزیه و تحلیل و استنباط نیستند. چنین است که امام کاظم به «هشام بن حکم» میفرمایند: «ای هشام، خداوند تبارک و تعالی، بندگان آگاه و اندیشمند خود را بدین بیان بشارت میدهد که: فبشر عباد الذین یستمعون القول…».
چند اصل برای تفکُّر وتعقُّل
1ـ اقامه دلیل و برهان روشن: از محتوای آیه شریفه 126 سوره مبارکه «نحل» چنین مستفاد میشود که پذیرفتن هر ادعایی، منوط است به اقامه براهین و دلایل روشن، چرا که برهان و دلیل، پایههای استواری هرمدّعایی هستند:« أدْعُ إلی سَبِیلِ ربِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالّتِی هِی أحْسَنُ».
جناب بوعلی (علیه الرحمه) در «اشارات» میگوید: «مَنْ تَعَوَّدَ أنْ یصَدِّقَ بِغَیرِ دَلِیلٍ فَقَدِ انْخَلَعَ مِنْ کِسَوَةِ الإنْسانِیة»؛ «کسی که هرحرفی ر بدون برهان و دلیل بپذیرد، از لباس آدمی بیرون رفته است». و متقابلاً میتوان گفت که هرکسی هم که هرحرفی را بدون دلیل انکار نماید، او هم آدم نیست! آنگاه جناب بوعلی ادامه میدهد: «کُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَکَ مِنَ الْعَجَائِبِ فَذَرْهُ فِی بُقْعَةِ الإمْکانِ مَا لَمْ یذُرْکَ عَنْهُ قَائِمُ البُرْهانِ»؛ «اگر کلام عجیبی شنیدی، مادامیکه دلیلی برامکان یا عدم امکانش نداری، نه آنرا ردّ کن و نه قبول، تا وقتی که دلیل و برهانی بدست آوری، در خود قرآن کریم نیز از ابزار استدلال و برهان استفاده شده و برای معتبر شناختن استدلال و تعقُّل، چه دلیلی از این بالاتر که خود قرآن مجید، در بسیاری از مسایل به استدلال عقلی واقامه برهان عقلانی روی آورده است. مثلاً در آیه «قُلْ لَوْ کانَ فِیهما آلِهَة إلاّ اللّه لَفَسَدَتا»، یک قیاس استدلالی و برهان عقلی بکار رفته است.
2. پشتوانه علمی: مایه تفکُّر، علم است و امر به هرچیزی، امر به مقدمه آن است و چون تفکُّر بدون علم میسّر نیست، لذا امر به تفکّر، خود امر به سرمایه آن (کسب علم) نیز هست. امام کاظم در ادامه آن حدیث موصوف (که خطاب به «هشام بن حکم» ایراد فرمودهاند) میفرمایند: «یا هشام أنّ العَقلَ مع العِلْمَ، فَقَالَ: وَتِلْکَ الأمْثال نَضْرِبُها للنّاسِ وَمَا یعْقِلُها إلاّ العالِمَونَ».3
پس انسان برای تفکُّر، ابتدا باید علوم مورد نیاز را کسب نماید و آنگاه با تکیه برآن به تجزیه و تحلیل و تعقُّل رویآورد که تفکُّر بدون پشتوانه علمی، در مَثَل چون کارخانهای است که مواد خام اولیه کم دارد و قهراً محصولش نیز کم خواهد بود . چنین است که قرآن کریم میفرماید: «وَلا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْم»(سوره اسراء، آیه 37)
3ـ ژرف نگری: تفکُّر اگر سطحی و پراکنده باشد، فایده و اثری برآن مترتّب نیست، ولی اگر مبتنی برمطالعات و آزمایشها و حسابگریهای دقیق باشد، بسیار مفید و سرمایه بزرگی برای پیشرفت جامعه بشری واقع خواهد شد.
4ـ دوری از تعصب: حقیقت جویی،منزّه از جزم اندیشی و تعصّب کور و جاهلانه است. آنکه در پی یافتن حقیقت است، لا جرم باید با دیدی واقع بینانه به ابزار و افکار خود بنگرد و در این راه برفکر و رأی اشتباه خویش پافشاری ننماید. این اصل از فحوای آیه شریفه 19 از سوره مبارکه «زُمر» براحتی قابل ادراک است.
1ـ اصول کافی ، ج1، باب عقل و جهل.
2 همان.
3 همان.
آفات تفکُّر وتعقُّل
0قرآن کریم (همینطور نیز وجدان سلیم)، عقل را مبرّای از خطا و اشتباه ندانسته است، ولذا لغزشگاههای آنرا مشخص نموده است.
1ـ تکیه برظنّ و گمان بجای علم و یقین: قرآن مجید میفرماید: «وَإنْ تُطِعْ أکْثَرَ مَنْ فِی الأرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وإنْ هُمْ إلاّ یخْرُصُونَ»7؛ «وتو ای رسول، اگر از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد که اینان جز از پی ظنّ و گمان نمیروند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند.»
امروزه از منظر فلاسفه مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات عقل، پیروی از حدسیات و ظنّیات (بجای پیروی از یقینیات) است. «دکارت» دانشمند غربی، هزار سال پس از نزول قرآن توانست به این نتیجه برسد ولذا میگوید: «هیچ چیز را حقیقت نمیدانم، مگر اینکه برمن بدیهی باشد و از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و آنرا نپذیرم، مگر آنکه چنان روشن و متمایز باشد که جای هیچگونه شک و شبهه در آن نباشد».8
2ـ پیروی از امیال وهواهای نفسانی: قرآن کریم، امیال و هواهای نفسانی را نیز یکی از عوامل لغزش عقل برمی شمارد و میفرماید: «إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَمَا تَهوی الأنْفُسُ»9؛ «این قوم ناسپاس و مشرک، چیزی غیر از گمان باطل و هوای نفس فاسد خود را در بت پرستی پیروی نمیکنند».
انسان برای آنکه بتواند در هرامری، تشخیص درست و صحیحی داشته باشد ،باید بیطرفانه و بدون تمایل و اصرار برخواسته خویش به تفکُّر بنشیند و برای کشف حقیقت کوشش نماید؛ همانگونه که یک قاضی برای صدور حکم حقّ باید نسبت به طرفین دعوا و دلایل آنها بیطرف باشد و امیال و امور نفسانی خود را در هیچیک از مراحل قضا دخالت ندهد.
3ـ شتابزدگی: هرگونه اظهار نظر و قضاوتی باید مستظهر به دلایل و مدارک کافی و معتبر باشد و شتاب و تعجیل در آن، یکی از لغزشهای اندیشه است. قرآن کریم که سرمایه علمی و فکری بشر را اندک و ناکافی میداند، اظهار جزم در قضاوتهای بزرگ را دور از احتیاط و غیر عقلانی میداند؛ «وَمَا أوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَلِیلاً»10
امام صادق* میفرماید: «خداوند متعال در قرآن مجید، بندگانش را با دو آیه تأدیب فرموده؛ «أَلَمْ یؤْخَذْ عَلَیهِمْ مِیثاقَ الْکِتابِ أنْ لا یقُولُوا عَلَی اللّهِ إلاّ الْحَقِّ»11 و«بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ»،12 یعنی تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، آن را تصدیق نکنند. و تا به غلط بودن چیزی یقین حاصل نکردهاند، آن را ردّ و نفی ننمایند.
4ـ سُنّت گرایی: انسان به حکم طبیعت اولی، خودبخود و بدون آنکه بخواهد و مجالی به اندیشه خویش بدهد، سُنَن،عقاید و تفکَّراتِ اسلافِ خود را می پذیرد و اصولاً یکی از مشکلاتی که تمامی پیامبران الهی در امر دعوت با آن مواجه میشدهاند، استناد جاهلان به آراء و عقاید آباء و اجدادشان بوده است.
امام کاظم* در ادامه آن حدیث موصوف در خطاب به هشام بن حکم میفرمایند: «یا هشام، ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لا یعْقِلُونَ، فقالَ: وَإذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَینا عَلَیهِ أبَاءَنا أوَلَوْ کانَ ءَابَاءُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَلا یهْتَدُونَ»13
این توبیخ قرآنی، حرکتی است در حمایت از استقلال عقل و مبارزهای است با سنّت گرایی و تقلید کورکورانه، «فرانسیس بیکن»، دانشمند غربی، میگوید: «یکی از چیزهایی که عقل انسان را فریب میدهد، راهی است که گذشتگان آن را پیمودهاند».14
5ـ پیروی از اکثریت: امام کاظم* در ادامه آن حدیث میفرمایند: «یا هشام، ثُمَّ ذَمَّ اللّهُ الْکَثْرَهِ، فَقال: وَإنْ تُطِعْ أکْثَرَ مَنْ فِی الأرْضِ یضِلّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاّ یخْرُصُونَ»، ولذا تصمیم اکثریت نمیتواند ملاک درستی برای تصمیمگیری باشد.
در میان عامه مردم ضربالمثل معروفی هست که میگوید: «خواهی نَشَوی رُسوا، همرنگ جماعت شو»، اما وقتی جماعت رُسوا باشد، همرنگ جماعت شدن، رُسوا شدن است. أمیرمؤمنان، علی* میفرمایند: «لا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدی لِقِلَّةِ أهْلِهِ»؛15 «در راه حق و هدایت، از کم بودن همراه نهراسید.»16
6ـ شخصیت گرایی: نخبگان و اشخاص بزرگ و صاحب مقام، به لحاظ عظمتی که در چشم مردم دارند، برروی فکر و اندیشه دیگران اثر می گذارند و اراده آنان را تسخیر شخصیت و اراده خود میکنند؛ دیگران آنچنان میاندیشند و تصمیم میگیرند که آنان.
قرآن کریم، همه افراد بشر را به استقلال رأی و فکر دعوت میکند و پیروی کورکورانه از اکابر و اشخاص برجسته را موجب شقاوت ابدی میداند و در اشاره به احوال دوزخیان در قیامت از زبان آنان نقل میکند که میگویند: «وَقَالُوا رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فأضلّونا السَّبِیلا».17
«محورهای تفکُّر وتعقُّل»
تأکید و تشویق قرآن کریم به تفکُّر و اندیشیدن به طور مطلق و مبهم صورت نگرفته، بلکه خود محورها و راههایی را مشخّص فرموده و مردم را به تعقّل و تدبُّر در آنها دعوت نموده است.
از دیدگاه قرآن مجید، سه منبع اصلی برای تفکُّر وجود دارد:
1ـ طبیعت : در سراسر قرآن کریم آیات فراوانی هست که آدمیان را به تفکُّر وتعقُّل (و نتیجهگیری) در طبیعیات و محسوسات عالم ـ مانند زمین و آسمان و ستارگان و ابر و باد و باران و جمادات و نباتات و حیوانات و غیرهم ـ دعوت کرده است. مثلاً در جایی فرموده: «قُلْ انْظُرُوا ماذَا فِی السَّمواتِ والأرْضِ».18
2ـ تاریخ: آیات بسیاری دیگری از قرآن کریم هستند که بنیآدم را به مطالعه تاریخ وسرگذشت پیشینیان فرا میخواند وآن را به عنوان یک منبع کسب علم معرفی مینماید؛ مثلاً: «قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ سُنَن فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».19 از دیدگاه قرآن مجید، تاریخ بشر و تحولات آن برطبق یکسری قوانین و سُننی شکل میگیرد که شناخت آنها میتواند بحال بشر سودمند و مفید واقع شود. فراخوان عمومی قرآن مبین به دانستن تاریخ، امری است که در یک آزمایشگاه واقعی برتعالیم نبوی صحّه خواهد گذارد.
3ـ ضمیر انسان: قرآن کریم، ضمیر انسان را نیز بعنوان یک منبع ویژه معرفتی میشناسد. از دیدگاه این کتاب آسمانی، سراسر خلقت، آیات و علایم و نشانههایی هستند برای کشف حقیقت؛ از جهان خارج از وجود انسان به «آفاق» و از عالَم درون او به «أنْفُس» تعبیر میکند و اصطلاح «آفاق و أنفس» از همینجا در ادبیات اسلامی ما وارد شده است و خداوند تبارک و تعالی برای «سیر در آفاق و أنفس» دعوتی همگانی دارد: «سَنُرِیهِمْ ءَایاتِنا فِی الآفاقِ وَفِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یتبینُ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ».20
«کانت» فیلسوف آلمانی، جمله معروفی دارد که برسنگ قبرش نیز حکّ شده است. او میگوید: «دو چیز است که إعجاب انسان را سخت برمیانگیزد؛ یکی آسمانی پُرستارهای که بالا سرما قرار گرفته و دیگری وجدان و ضمیری است که در درون ما وجود دارد».
حواس یا عقل یا هردو؟!
بعضی از نویسندگان متأخّر اسلامی که تحت تأثیر فلسفه حسّی اروپاییان قرار گرفتهاند، با نگاهی سطحی و غیر عالمانه به آن دسته از آیات قرآن مجید که به طور مکرّر بَشَر را به مطالعه محسوسات عالم دعوت کرده، به بیراهه رفتهاند و «طبیعت» را یگانه منبع تحصیل معرفت و «حواس» را تنها ابزار کسب علم و شناخت معرفی کردهاند. این در حالی است که قرآن کریم بیش از آنکه براستفاده از «حواس»، بعنوان ابزار و نگریستن در «طبیعت»، بعنوان منبع تأکید کند، برلزوم تکیه برمنبع «عقل» و ابزار «برهان و استدلال» اصرار و تأکید نموده است.
«سیر از آیات به ذیالآیات»
«ما وراء الطبیعه» موضوع یکی از مناقشات همیشگی خداپرستان (الهیون) و مادهگرایان (ماتزیالیستها) بوده است؛ الهیون برتوانایی انسان به سیر از ظواهر به اعماق حقایق دلایل و براهین مختلف ذکر کردهاند و ماتزیالیستها در ردّ آن اصرار و الحاح نمودهاند و از همینرو بوده که «فلسفه اولی» محلّ منازعه این دو گروه واقع شده است.
قرآن کریم، از طرفی انسانها را به مطالعه «آیات و نشانهها و محسوسات عالم هستی» دعوت میکند و از طرف دیگر هم به تفکّر و تدبّر و تعقّل. حال سؤال این است که آیا این تفکُّر وتدبُّر وتعقُّل، تنها در مرحله «آیات» متوقف است یا اینکه میتوان با مداقّه در «آیات» به «ذیالآیات» نیز دست یافت؟
بدیهی است که مراد و مقصود قرآن مجید این است که ما از تفکّر در «آیات» به «ذیالآیات» پی ببریم ، در غیر این صورت، صرف تفکر در آیات، اگر به تفکّر ثانوی منجر نشود که نتیجه آن «معرفت اللّه» نخواهد بود. به همین دلیل است که بسیاری از مردم و بخصوص علمای علوم طبیعی بخاطر اینکه تفکّرشان در حدّ آیات متوقف است و به ورای آیات (ما وراء الطبیعه) نظر ندارند، بصورت افراد مُردّد و یا مُنکر باقی میمانند.
تمام آیاتی که در قرآن کریم به مسایل شناختی برمیگردند، همه اشیاء این عالم را مقدمه و نشانه ما وراء الطبیعه معرفی مینمایند و لذا با توسعه و تعمیم این نگرش که عالم طبیعت بمنزله علامت و نشانه و آیه وجود عالم دیگری است، وجود عالم ما وراء طبیعت، از طبیعت به آسانی استنباط می شود. نکته قابل توجه اینکه شناخت پروردگار عالم از طریق تعقُّل و راهیابی به ما وراء طبیعت از راه طبیعت، امری استثنایی نیست، چرا که تعقّل بمنزله بال پروازی است که انسان را از محسوسات به ما وراء طبیعت میرساند.
تفکّر دینی (تفکّر قرآنی)
تفکّر و تعقّل دینی نیز مانند سایر تفکّرات، منبع و مأخذی میخواهد تا مواد فکری از آن سرچشمه بگیرد؛ چنانکه مثلاً در تفکّر ریاضی، یک رشته معلومات و بدیهیات ریاضی،مبنای کار واقع میشود. یگانه منبع و مأخذی که دین آسمانی اسلام بدان اتکاء دارد، همانا قرآن کریم (مدرک قطعی و همیشگی نبوّت پیامبر اسلام) است.
قرآن کریم در تعلیمات خود، برای رسیدن به مقاصد و معارف اسلامی، سه راه را در دسترس پیروان خود قرار داده است:
الف ـ ظواهر دینی.
ب ـ حُجّت عقلی (تفکُّر فلسفی).
ج ـ درک معنوی
و ما در این مقال، بصورت فشرده پیرامون ظواهر دینی و حُجّت عقلی بحث خواهیم کرد.
الف ـ ظواهر دینی: قرآن کریم گاهی در بیانات خود، همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد و بدون اقامه دلیل و حُجّت و تنها بواسطه مقام ربوبیت و فرمانروایی خداوند، امر و نهی میکند (مثلاً در پذیرفتن اصولاً اعتقادی و احکام عملی). این طرز بیان، مؤید حُجّیت این بیانات لفظی است و لذا اینگونه بیانات لفظی، راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی؛ من جمله: «امنوا باللّه ورسوله»، «اقیموا الصّلاة» و…، که آنها را «ظواهر دینی» مینامیم. ظواهر دینی از آنجا که به سادهترین بیان تقریر شدهاند، هرکسی میتواند به اندازه فهم و درک خود از آنها بهرمند شود و بوسیله آن به اصول و فروع معارف اسلامی پی ببرد.
«اقسام ظواهر دینی»
قرآن کریم که مأخذ اصلی تفکُّر مذهبی اسلام است، برای مسلمین به ظواهر الفاظ خود حجیت و اعتبار داده است. ظواهر آیات قرآن نیز بیان رسول خدا** را تالی کلام خدا قرار میدهد و آن را معتبر میشمارد؛ چنانکه میفرماید: «وَأنْزَلْنا إلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ»،21 ولذا بیان پیامبر اکرم** برای مُستمعین کلام ایشان ـ چه استماع مستقیم باشد و چه نقل قابل اعتماد ـ حُجّت ولازم الاتباع است.
با تواتر قطعی از رسولخدا** رسیده است که بیان اهل بیت ایشان نیز همانند بیان خود ایشان معتبر است22، بنابراین بیان اهل بیت تالی بیان پیامبر** میباشد. نکته قابل ذکر اینکه بیان اهلبیت نیز از طُرُق مشافهه یا نقل قابل اعتماد، حُجّت است. لذا روشن میشود که ظواهر دینی بر دو قسم است: کتاب و سنّت؛ مراد از «کتاب»، ظواهر آیات کریمه قرآن مجید است و مراد از «سُنّت»، احادیثی است که از پیامبر** و اهل بیت رسیده باشند.
چند نکته:
1ـ کتاب آسمانی اسلام که مأخذ اصلی هرگونه تفکّر اسلامی است، مآخذ دینی دیگر را نیز اعتبار و حُجّیت میدهد.
2ـ اینکه قرآن کریم، بخودی خود برای همگان قابل فهم است، با مرجعیت علمی پیامبر** و اهل بیت در معارف اسلامی منافاتی ندارد، چرا که بخشی از معارف و احکام اسلامی هستند که قرآن مجید تنها کُلّیات آنها را مطرح کرده (مانند نماز و روزه و حجّ وغیره) و تفصیل آنها برمراجعه به سنّت متوقف است.
3ـ در بخشی دیگر از آیات قرآن کریم که متضمن معارف اعتقادی و اخلاقی است، اگرچه مضامین و تفاصیل آنها برای عموم قابل فهم باشد، ولیکن برای درک معانی آنها باید روش اهلبیت را اتخاذ نمود و هرآیه را به کمک دیگر آیات قرآنی تفسیر نمود، نه به رأی و نظر خود که حضرت امام علی* میفرمایند: «برخی از قرآن با برخی دیگر از آیات آن به سخن آمده و معنای خود را میفهماند و بعضی از آن به بعضی دیگر گواهی میدهد».23
ب ـ حُجّت عقلی: قرآن کریم، تفکُّر عقلانی را تصدیق نموده و آن را جُزء تفکّر مذهبی قرار داده است و البته میتوان گفت که تفکّر عقلانی هم پس از آنکه حقّانی و نبوّت پیامبر** را پذیرفت، ظواهر قرآن و بیانات پیامبر** و اهلبیت را در صف حُجّتهای عقلی قرار میدهد. حُجّتهای عقلی بردو نوع هستند:برهان و جَدَل.
«بُرهان» حُجّتی است که مواد آن مقدّماتی درست باشند، اگرچه مشهود یا مسلّم نباشند.
به عبارت دیگر، «براهین» قضایایی هستند که انسان با شعور خداددادی خود، آنها را درک و تصدیق میکند؛ چنانکه میدانیم عدد سه از چهار کوچکتر است. اینگونه تفکّر به تفکّر عقلی است و در صورتی که موضوعش کلّیات جهان هستی باشد (مانند تفکّر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان)، «تفکّر فلسفی» نامیده میشود.
«جَدَل»، حُجّتی است که همه یا برخی از مواد آن از مشهورات و مُسلّمات باشند، چنانکه در میان پیروان ادیان مذاهب مختلف معمول است که در حیطه مذهب خود، نظریات مذهبی را با اصول مُسلّمه آن اثبات میکنند.
قرآن کریم هردو شیوه را بکار بسته و آیات بسیاری در آن است که متضمّن هردو شیوهاند:
اولاً: به تفکُّر آزاد در کلیات جهان هستی و در نظام کُلّی عالم و نیز در نظامهای خاص (مانند آسمان و ستارگان و شب و روز و حیوانات و نباتات و غیرهم) امر میکند و با رساترین تعبیر، تفکّر و تعقّل آزاد را میستاید.
ثانیاً: به تفکّر عقلی جَدَلی (که معمولاً بحث کلامی نامیده میشود)، مشروط براینکه با بهترین صورت و رعایت اصول آن (برای یافتن حقّ، با پرهیز از لجاجت و مقرون به اخلاق نیکو) انجام پذیرد، امر نموده است: «أدْعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنة وَجَادِلْهُمْ بِالّتِی هِی أحْسَنُ».
والسلام
1. اصول کاافی، ج1، بااب «عقل و جهل».
2. زمر، 18 و19.
3. اصول کافی، ج1، باب «عقل و جهل».
4. عنکبوت، 44.
5. اصول کافی، ج1، باب «عقل وجهل».
6. اسراء، 37.
7. انعام، 117.
8. سیر حکمت در اروپا، ج1.
9. نجم، 24.
10. اسراء، 86.
11. اعراف، 170.
12. یونس، 40.
13. المیزان، ج6، ص319.
14. اسلام و مقتضیات زمان، 60.
15و16. نهج البلاغه، خُ 201.
17. احزاب، 68.
18. یونس، 102.
19. آلعمران، 138.
20. فصلت، 54.
21. نحل، 45.
23. غایة المرام، 211.
24. نهج البلاغه، خُ231.
«عقل» یکی از مواهب الهی و استعداد مخصوصی است که خداوند متعال به انسان عنایت فرموده تا با بکارگیری آن بتواند در سیر زندگانی خود، راه سعادت درستگاری را بپیماید، رسول خدا فرمودهاند: «خداوند متعال به بندگانش چیزی بهتر از عقل نبخشیده است».1
دیدگاه اسلام
اغلب روحانیون و مقیدان مذهبی آیینها و ادیان پیش از اسلام، دین را بعنوان حقیقتی در تضادّ با عقل میدانستهاند و علی الخصوص در تعالیم آیین تحریف شده مسیحیت، این طرز فکر غلط وجود داشته و دارد. آنان معتقد بوده و هستند که دین امری ربّانی است و انسان را توان و اجازه تفکُّر در آن نیست و از همین روی زمینه انسداد فکری و1 بُنبست عقلانی در عالم مسیحیت بوجود آمد و شد آنچه که برآن رفت!
امّا اسلام دینی است که نه تنها با نیروی عقل و قدرت تفکُّر مخالفت و مبارزه نکرده، بلکه تقریباً در تمام جهات از آن کمک و تأیید خواسته و به نحو عجیبی هم برروی آن تکیه کرده است و ارزش واقعی دین مبین اسلام در همین جا مشخّص میشود و جالب آنکه بدانیم در حالیکه ادیان دیگر، قوّه عقل انسان را حتّی در جزییترین مسایل راکد و منجمد نگهداشتهاند، اسلام آنقدر آنرا محترم و آزاد دانسته که حتّی درباره اصول عقیدتی خود ـ که تحصیل آنها برهمگان مفروض است ـ نه تنها تقیلد و تعبّد را نا کافی و مردود دانسته، بلکه خوان تعقُّل و تفکُّر انسان را نیز در ساحت آن گسترده و الزام داشته که هرفردی، مستقل وآزادانه صحّت آنها را کسب نماید.
اسلام تنها در عبادات بدنی (چون نماز و روزه) و یا در عبادات مالی (چون خمس و زکات) منحصر نمی شود، بلکه نوع دیگری از عبادت هم در آن وجود دارد که عبارت است از «عبادت ـ فکری» که اگر در مسیر تنبّه و بیداری و آگاهی بخشی به انسان بکار گرفته شود، از سالها عبادت بدنی هم برتر گفته شده است.
صاحب فکران
قرآن کریم در جایگاه کتاب آسمانی دین اسلام میفرماید: «فَبَشِّر عِبادِ الّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أولئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللّهُ وأولئِکَ هُمْ أولُوا الألْبابِ»؛ (سوره زمر، آیات 17 و 18) «بندگانم را بشارت ده، آنانکه چون سخنی بشنوند به نیکوترین وجه عمل کنند، آنان هستند که خداوند به لطف خاصّ خود هدایتشان فرموده و هم آنان به حقیقت خردمندان عالمند». این آیه شریفه دارای چند نکته است:
1ـ خداوند متعال، کلام را با لفظ «عِبادی» آغاز کرده، گویی خواسته است بفرماید که «بنده من چنین است و باید دارای این صفت باشد که…».
2ـ آیه شریفه، صریحاً براستقلال قوّه عقل تأکید وآنرا در حکم غربال و وسیله هدایت معرفی میفرماید و آنگاه این «هدایت عقلی» را «هدایت الهی» میداند.
3ـ قرآن کریم درباره انسان و عقل تعبیر و تشبیه ظریف و لطیفی را بکار برده است؛ هرجا ـ و بخصوص در این آیه ـ که میخواهد از حقایق پشت پرده ظواهر سخنی بیاورد، تعبیر «اُولُوا الألباب» را بکار میبرد و میفرماید که: «تنها اولوا الالباب، این حقیقت را درمییابند»، و این از اصطلاحات خاصّ قرآنی است او در هیچ جای دیگر بکار نرفته) و آنهم فقط و فقط درباره «عقل» استعمال شده.
«راغب اصفهانی» در کتاب «مفردات» میگوید: «اللُّبُّ، الْعَقْلُ الْخَالِصُ مِنَ الشَّوائِبِ»؛ «لُبّ، عقل خالصی را گویند که از شوائب جدا شده باشد».
در ابتدا که فکر انسان خام است، نوعی در آمیختگی میان محسوسات و تخیلات و معقولاتش وجود دارد و آنگاه که عقل از مقهوریت وهم و خیال و حسّ بیرون آید، «لُبّ» نامیده میشود، چرا که نسبت «عقل انسان» (که باطنی است) به «قوای ظاهری حسّی»، همانند نسبت «مغز» است به «پوست میوه». مثلاً میوهای مانند «گردو» در ابتدای شکلگیری، پوسته و هستهاش درهم آمیختهاند، امّا بتدریج که میوه کامل و رسیده میشود، پوسته از مغز جدا میگردد و هرکدام خاصیت جداگانهای مییابند. گویی قرآن مجید، انسان را به یک میوه تشبیه نموده که عقل او در جایگاه مغز میوه است؛ و اگر انسان در علم و معرفت به تکامل برسد، قوّه عقلانیش از پوسته حسّ و وهم و خیال جدا و مستقل میشود و چنین است که انسانی را «لبیب» گویند؛ یعنی کسی که قوّه عاقلهاش استقلال خود را باز یافته است.
4ـ فرد عاقل کسی است که با تکیه برنیروی عقلانی خود، قدرت تجزیه و تحلیل دارد. در مقابل عاقل، جاهل است که چنین توانی ندارد. نکته قابل توجه اینکه بسیاری از افراد هستند که عاِلمند و لیکن جاهل! عالِم بدین معنا که علوم بسیاری را فرا گرفتهاند، امّا جاهلند از این روی که اهل تجزیه و تحلیل و استنباط نیستند. چنین است که امام کاظم به «هشام بن حکم» میفرمایند: «ای هشام، خداوند تبارک و تعالی، بندگان آگاه و اندیشمند خود را بدین بیان بشارت میدهد که: فبشر عباد الذین یستمعون القول…».
چند اصل برای تفکُّر وتعقُّل
1ـ اقامه دلیل و برهان روشن: از محتوای آیه شریفه 126 سوره مبارکه «نحل» چنین مستفاد میشود که پذیرفتن هر ادعایی، منوط است به اقامه براهین و دلایل روشن، چرا که برهان و دلیل، پایههای استواری هرمدّعایی هستند:« أدْعُ إلی سَبِیلِ ربِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالّتِی هِی أحْسَنُ».
جناب بوعلی (علیه الرحمه) در «اشارات» میگوید: «مَنْ تَعَوَّدَ أنْ یصَدِّقَ بِغَیرِ دَلِیلٍ فَقَدِ انْخَلَعَ مِنْ کِسَوَةِ الإنْسانِیة»؛ «کسی که هرحرفی ر بدون برهان و دلیل بپذیرد، از لباس آدمی بیرون رفته است». و متقابلاً میتوان گفت که هرکسی هم که هرحرفی را بدون دلیل انکار نماید، او هم آدم نیست! آنگاه جناب بوعلی ادامه میدهد: «کُلُّ ما قَرَعَ سَمْعَکَ مِنَ الْعَجَائِبِ فَذَرْهُ فِی بُقْعَةِ الإمْکانِ مَا لَمْ یذُرْکَ عَنْهُ قَائِمُ البُرْهانِ»؛ «اگر کلام عجیبی شنیدی، مادامیکه دلیلی برامکان یا عدم امکانش نداری، نه آنرا ردّ کن و نه قبول، تا وقتی که دلیل و برهانی بدست آوری، در خود قرآن کریم نیز از ابزار استدلال و برهان استفاده شده و برای معتبر شناختن استدلال و تعقُّل، چه دلیلی از این بالاتر که خود قرآن مجید، در بسیاری از مسایل به استدلال عقلی واقامه برهان عقلانی روی آورده است. مثلاً در آیه «قُلْ لَوْ کانَ فِیهما آلِهَة إلاّ اللّه لَفَسَدَتا»، یک قیاس استدلالی و برهان عقلی بکار رفته است.
2. پشتوانه علمی: مایه تفکُّر، علم است و امر به هرچیزی، امر به مقدمه آن است و چون تفکُّر بدون علم میسّر نیست، لذا امر به تفکّر، خود امر به سرمایه آن (کسب علم) نیز هست. امام کاظم در ادامه آن حدیث موصوف (که خطاب به «هشام بن حکم» ایراد فرمودهاند) میفرمایند: «یا هشام أنّ العَقلَ مع العِلْمَ، فَقَالَ: وَتِلْکَ الأمْثال نَضْرِبُها للنّاسِ وَمَا یعْقِلُها إلاّ العالِمَونَ».3
پس انسان برای تفکُّر، ابتدا باید علوم مورد نیاز را کسب نماید و آنگاه با تکیه برآن به تجزیه و تحلیل و تعقُّل رویآورد که تفکُّر بدون پشتوانه علمی، در مَثَل چون کارخانهای است که مواد خام اولیه کم دارد و قهراً محصولش نیز کم خواهد بود . چنین است که قرآن کریم میفرماید: «وَلا تَقْفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلْم»(سوره اسراء، آیه 37)
3ـ ژرف نگری: تفکُّر اگر سطحی و پراکنده باشد، فایده و اثری برآن مترتّب نیست، ولی اگر مبتنی برمطالعات و آزمایشها و حسابگریهای دقیق باشد، بسیار مفید و سرمایه بزرگی برای پیشرفت جامعه بشری واقع خواهد شد.
4ـ دوری از تعصب: حقیقت جویی،منزّه از جزم اندیشی و تعصّب کور و جاهلانه است. آنکه در پی یافتن حقیقت است، لا جرم باید با دیدی واقع بینانه به ابزار و افکار خود بنگرد و در این راه برفکر و رأی اشتباه خویش پافشاری ننماید. این اصل از فحوای آیه شریفه 19 از سوره مبارکه «زُمر» براحتی قابل ادراک است.
1ـ اصول کافی ، ج1، باب عقل و جهل.
2 همان.
3 همان.
آفات تفکُّر وتعقُّل
0قرآن کریم (همینطور نیز وجدان سلیم)، عقل را مبرّای از خطا و اشتباه ندانسته است، ولذا لغزشگاههای آنرا مشخص نموده است.
1ـ تکیه برظنّ و گمان بجای علم و یقین: قرآن مجید میفرماید: «وَإنْ تُطِعْ أکْثَرَ مَنْ فِی الأرْضِ یضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وإنْ هُمْ إلاّ یخْرُصُونَ»7؛ «وتو ای رسول، اگر از اکثر مردم روی زمین پیروی کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد که اینان جز از پی ظنّ و گمان نمیروند و جز اندیشه باطل و دروغ چیزی در دست ندارند.»
امروزه از منظر فلاسفه مسلّم شده است که یکی از عوامل عمده خطاها و اشتباهات عقل، پیروی از حدسیات و ظنّیات (بجای پیروی از یقینیات) است. «دکارت» دانشمند غربی، هزار سال پس از نزول قرآن توانست به این نتیجه برسد ولذا میگوید: «هیچ چیز را حقیقت نمیدانم، مگر اینکه برمن بدیهی باشد و از شتابزدگی و سبق ذهن و تمایل بپرهیزم و آنرا نپذیرم، مگر آنکه چنان روشن و متمایز باشد که جای هیچگونه شک و شبهه در آن نباشد».8
2ـ پیروی از امیال وهواهای نفسانی: قرآن کریم، امیال و هواهای نفسانی را نیز یکی از عوامل لغزش عقل برمی شمارد و میفرماید: «إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَمَا تَهوی الأنْفُسُ»9؛ «این قوم ناسپاس و مشرک، چیزی غیر از گمان باطل و هوای نفس فاسد خود را در بت پرستی پیروی نمیکنند».
انسان برای آنکه بتواند در هرامری، تشخیص درست و صحیحی داشته باشد ،باید بیطرفانه و بدون تمایل و اصرار برخواسته خویش به تفکُّر بنشیند و برای کشف حقیقت کوشش نماید؛ همانگونه که یک قاضی برای صدور حکم حقّ باید نسبت به طرفین دعوا و دلایل آنها بیطرف باشد و امیال و امور نفسانی خود را در هیچیک از مراحل قضا دخالت ندهد.
3ـ شتابزدگی: هرگونه اظهار نظر و قضاوتی باید مستظهر به دلایل و مدارک کافی و معتبر باشد و شتاب و تعجیل در آن، یکی از لغزشهای اندیشه است. قرآن کریم که سرمایه علمی و فکری بشر را اندک و ناکافی میداند، اظهار جزم در قضاوتهای بزرگ را دور از احتیاط و غیر عقلانی میداند؛ «وَمَا أوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إلاّ قَلِیلاً»10
امام صادق* میفرماید: «خداوند متعال در قرآن مجید، بندگانش را با دو آیه تأدیب فرموده؛ «أَلَمْ یؤْخَذْ عَلَیهِمْ مِیثاقَ الْکِتابِ أنْ لا یقُولُوا عَلَی اللّهِ إلاّ الْحَقِّ»11 و«بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یحِیطُوا بِعِلْمِهِ»،12 یعنی تا به چیزی علم پیدا نکردهاند، آن را تصدیق نکنند. و تا به غلط بودن چیزی یقین حاصل نکردهاند، آن را ردّ و نفی ننمایند.
4ـ سُنّت گرایی: انسان به حکم طبیعت اولی، خودبخود و بدون آنکه بخواهد و مجالی به اندیشه خویش بدهد، سُنَن،عقاید و تفکَّراتِ اسلافِ خود را می پذیرد و اصولاً یکی از مشکلاتی که تمامی پیامبران الهی در امر دعوت با آن مواجه میشدهاند، استناد جاهلان به آراء و عقاید آباء و اجدادشان بوده است.
امام کاظم* در ادامه آن حدیث موصوف در خطاب به هشام بن حکم میفرمایند: «یا هشام، ثُمَّ ذَمَّ الَّذِینَ لا یعْقِلُونَ، فقالَ: وَإذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أنْزَلَ اللّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما ألْفَینا عَلَیهِ أبَاءَنا أوَلَوْ کانَ ءَابَاءُهُمْ لا یعْقِلُونَ شَیئاً وَلا یهْتَدُونَ»13
این توبیخ قرآنی، حرکتی است در حمایت از استقلال عقل و مبارزهای است با سنّت گرایی و تقلید کورکورانه، «فرانسیس بیکن»، دانشمند غربی، میگوید: «یکی از چیزهایی که عقل انسان را فریب میدهد، راهی است که گذشتگان آن را پیمودهاند».14
5ـ پیروی از اکثریت: امام کاظم* در ادامه آن حدیث میفرمایند: «یا هشام، ثُمَّ ذَمَّ اللّهُ الْکَثْرَهِ، فَقال: وَإنْ تُطِعْ أکْثَرَ مَنْ فِی الأرْضِ یضِلّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إنْ یتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ وَإنْ هُمْ إلاّ یخْرُصُونَ»، ولذا تصمیم اکثریت نمیتواند ملاک درستی برای تصمیمگیری باشد.
در میان عامه مردم ضربالمثل معروفی هست که میگوید: «خواهی نَشَوی رُسوا، همرنگ جماعت شو»، اما وقتی جماعت رُسوا باشد، همرنگ جماعت شدن، رُسوا شدن است. أمیرمؤمنان، علی* میفرمایند: «لا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدی لِقِلَّةِ أهْلِهِ»؛15 «در راه حق و هدایت، از کم بودن همراه نهراسید.»16
6ـ شخصیت گرایی: نخبگان و اشخاص بزرگ و صاحب مقام، به لحاظ عظمتی که در چشم مردم دارند، برروی فکر و اندیشه دیگران اثر می گذارند و اراده آنان را تسخیر شخصیت و اراده خود میکنند؛ دیگران آنچنان میاندیشند و تصمیم میگیرند که آنان.
قرآن کریم، همه افراد بشر را به استقلال رأی و فکر دعوت میکند و پیروی کورکورانه از اکابر و اشخاص برجسته را موجب شقاوت ابدی میداند و در اشاره به احوال دوزخیان در قیامت از زبان آنان نقل میکند که میگویند: «وَقَالُوا رَبَّنا إنّا أطَعْنا سادَتَنا وَکُبَراءَنا فأضلّونا السَّبِیلا».17
«محورهای تفکُّر وتعقُّل»
تأکید و تشویق قرآن کریم به تفکُّر و اندیشیدن به طور مطلق و مبهم صورت نگرفته، بلکه خود محورها و راههایی را مشخّص فرموده و مردم را به تعقّل و تدبُّر در آنها دعوت نموده است.
از دیدگاه قرآن مجید، سه منبع اصلی برای تفکُّر وجود دارد:
1ـ طبیعت : در سراسر قرآن کریم آیات فراوانی هست که آدمیان را به تفکُّر وتعقُّل (و نتیجهگیری) در طبیعیات و محسوسات عالم ـ مانند زمین و آسمان و ستارگان و ابر و باد و باران و جمادات و نباتات و حیوانات و غیرهم ـ دعوت کرده است. مثلاً در جایی فرموده: «قُلْ انْظُرُوا ماذَا فِی السَّمواتِ والأرْضِ».18
2ـ تاریخ: آیات بسیاری دیگری از قرآن کریم هستند که بنیآدم را به مطالعه تاریخ وسرگذشت پیشینیان فرا میخواند وآن را به عنوان یک منبع کسب علم معرفی مینماید؛ مثلاً: «قَدْخَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمْ سُنَن فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ».19 از دیدگاه قرآن مجید، تاریخ بشر و تحولات آن برطبق یکسری قوانین و سُننی شکل میگیرد که شناخت آنها میتواند بحال بشر سودمند و مفید واقع شود. فراخوان عمومی قرآن مبین به دانستن تاریخ، امری است که در یک آزمایشگاه واقعی برتعالیم نبوی صحّه خواهد گذارد.
3ـ ضمیر انسان: قرآن کریم، ضمیر انسان را نیز بعنوان یک منبع ویژه معرفتی میشناسد. از دیدگاه این کتاب آسمانی، سراسر خلقت، آیات و علایم و نشانههایی هستند برای کشف حقیقت؛ از جهان خارج از وجود انسان به «آفاق» و از عالَم درون او به «أنْفُس» تعبیر میکند و اصطلاح «آفاق و أنفس» از همینجا در ادبیات اسلامی ما وارد شده است و خداوند تبارک و تعالی برای «سیر در آفاق و أنفس» دعوتی همگانی دارد: «سَنُرِیهِمْ ءَایاتِنا فِی الآفاقِ وَفِی أنْفُسِهِمْ حَتَّی یتبینُ لَهُمْ أنَّهُ الْحَقُّ».20
«کانت» فیلسوف آلمانی، جمله معروفی دارد که برسنگ قبرش نیز حکّ شده است. او میگوید: «دو چیز است که إعجاب انسان را سخت برمیانگیزد؛ یکی آسمانی پُرستارهای که بالا سرما قرار گرفته و دیگری وجدان و ضمیری است که در درون ما وجود دارد».
حواس یا عقل یا هردو؟!
بعضی از نویسندگان متأخّر اسلامی که تحت تأثیر فلسفه حسّی اروپاییان قرار گرفتهاند، با نگاهی سطحی و غیر عالمانه به آن دسته از آیات قرآن مجید که به طور مکرّر بَشَر را به مطالعه محسوسات عالم دعوت کرده، به بیراهه رفتهاند و «طبیعت» را یگانه منبع تحصیل معرفت و «حواس» را تنها ابزار کسب علم و شناخت معرفی کردهاند. این در حالی است که قرآن کریم بیش از آنکه براستفاده از «حواس»، بعنوان ابزار و نگریستن در «طبیعت»، بعنوان منبع تأکید کند، برلزوم تکیه برمنبع «عقل» و ابزار «برهان و استدلال» اصرار و تأکید نموده است.
«سیر از آیات به ذیالآیات»
«ما وراء الطبیعه» موضوع یکی از مناقشات همیشگی خداپرستان (الهیون) و مادهگرایان (ماتزیالیستها) بوده است؛ الهیون برتوانایی انسان به سیر از ظواهر به اعماق حقایق دلایل و براهین مختلف ذکر کردهاند و ماتزیالیستها در ردّ آن اصرار و الحاح نمودهاند و از همینرو بوده که «فلسفه اولی» محلّ منازعه این دو گروه واقع شده است.
قرآن کریم، از طرفی انسانها را به مطالعه «آیات و نشانهها و محسوسات عالم هستی» دعوت میکند و از طرف دیگر هم به تفکّر و تدبّر و تعقّل. حال سؤال این است که آیا این تفکُّر وتدبُّر وتعقُّل، تنها در مرحله «آیات» متوقف است یا اینکه میتوان با مداقّه در «آیات» به «ذیالآیات» نیز دست یافت؟
بدیهی است که مراد و مقصود قرآن مجید این است که ما از تفکّر در «آیات» به «ذیالآیات» پی ببریم ، در غیر این صورت، صرف تفکر در آیات، اگر به تفکّر ثانوی منجر نشود که نتیجه آن «معرفت اللّه» نخواهد بود. به همین دلیل است که بسیاری از مردم و بخصوص علمای علوم طبیعی بخاطر اینکه تفکّرشان در حدّ آیات متوقف است و به ورای آیات (ما وراء الطبیعه) نظر ندارند، بصورت افراد مُردّد و یا مُنکر باقی میمانند.
تمام آیاتی که در قرآن کریم به مسایل شناختی برمیگردند، همه اشیاء این عالم را مقدمه و نشانه ما وراء الطبیعه معرفی مینمایند و لذا با توسعه و تعمیم این نگرش که عالم طبیعت بمنزله علامت و نشانه و آیه وجود عالم دیگری است، وجود عالم ما وراء طبیعت، از طبیعت به آسانی استنباط می شود. نکته قابل توجه اینکه شناخت پروردگار عالم از طریق تعقُّل و راهیابی به ما وراء طبیعت از راه طبیعت، امری استثنایی نیست، چرا که تعقّل بمنزله بال پروازی است که انسان را از محسوسات به ما وراء طبیعت میرساند.
تفکّر دینی (تفکّر قرآنی)
تفکّر و تعقّل دینی نیز مانند سایر تفکّرات، منبع و مأخذی میخواهد تا مواد فکری از آن سرچشمه بگیرد؛ چنانکه مثلاً در تفکّر ریاضی، یک رشته معلومات و بدیهیات ریاضی،مبنای کار واقع میشود. یگانه منبع و مأخذی که دین آسمانی اسلام بدان اتکاء دارد، همانا قرآن کریم (مدرک قطعی و همیشگی نبوّت پیامبر اسلام) است.
قرآن کریم در تعلیمات خود، برای رسیدن به مقاصد و معارف اسلامی، سه راه را در دسترس پیروان خود قرار داده است:
الف ـ ظواهر دینی.
ب ـ حُجّت عقلی (تفکُّر فلسفی).
ج ـ درک معنوی
و ما در این مقال، بصورت فشرده پیرامون ظواهر دینی و حُجّت عقلی بحث خواهیم کرد.
الف ـ ظواهر دینی: قرآن کریم گاهی در بیانات خود، همه مردم را مورد خطاب قرار میدهد و بدون اقامه دلیل و حُجّت و تنها بواسطه مقام ربوبیت و فرمانروایی خداوند، امر و نهی میکند (مثلاً در پذیرفتن اصولاً اعتقادی و احکام عملی). این طرز بیان، مؤید حُجّیت این بیانات لفظی است و لذا اینگونه بیانات لفظی، راهی است برای فهم مقاصد دینی و معارف اسلامی؛ من جمله: «امنوا باللّه ورسوله»، «اقیموا الصّلاة» و…، که آنها را «ظواهر دینی» مینامیم. ظواهر دینی از آنجا که به سادهترین بیان تقریر شدهاند، هرکسی میتواند به اندازه فهم و درک خود از آنها بهرمند شود و بوسیله آن به اصول و فروع معارف اسلامی پی ببرد.
«اقسام ظواهر دینی»
قرآن کریم که مأخذ اصلی تفکُّر مذهبی اسلام است، برای مسلمین به ظواهر الفاظ خود حجیت و اعتبار داده است. ظواهر آیات قرآن نیز بیان رسول خدا** را تالی کلام خدا قرار میدهد و آن را معتبر میشمارد؛ چنانکه میفرماید: «وَأنْزَلْنا إلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَینَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إلَیهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یتَفَکَّرُونَ»،21 ولذا بیان پیامبر اکرم** برای مُستمعین کلام ایشان ـ چه استماع مستقیم باشد و چه نقل قابل اعتماد ـ حُجّت ولازم الاتباع است.
با تواتر قطعی از رسولخدا** رسیده است که بیان اهل بیت ایشان نیز همانند بیان خود ایشان معتبر است22، بنابراین بیان اهل بیت تالی بیان پیامبر** میباشد. نکته قابل ذکر اینکه بیان اهلبیت نیز از طُرُق مشافهه یا نقل قابل اعتماد، حُجّت است. لذا روشن میشود که ظواهر دینی بر دو قسم است: کتاب و سنّت؛ مراد از «کتاب»، ظواهر آیات کریمه قرآن مجید است و مراد از «سُنّت»، احادیثی است که از پیامبر** و اهل بیت رسیده باشند.
چند نکته:
1ـ کتاب آسمانی اسلام که مأخذ اصلی هرگونه تفکّر اسلامی است، مآخذ دینی دیگر را نیز اعتبار و حُجّیت میدهد.
2ـ اینکه قرآن کریم، بخودی خود برای همگان قابل فهم است، با مرجعیت علمی پیامبر** و اهل بیت در معارف اسلامی منافاتی ندارد، چرا که بخشی از معارف و احکام اسلامی هستند که قرآن مجید تنها کُلّیات آنها را مطرح کرده (مانند نماز و روزه و حجّ وغیره) و تفصیل آنها برمراجعه به سنّت متوقف است.
3ـ در بخشی دیگر از آیات قرآن کریم که متضمن معارف اعتقادی و اخلاقی است، اگرچه مضامین و تفاصیل آنها برای عموم قابل فهم باشد، ولیکن برای درک معانی آنها باید روش اهلبیت را اتخاذ نمود و هرآیه را به کمک دیگر آیات قرآنی تفسیر نمود، نه به رأی و نظر خود که حضرت امام علی* میفرمایند: «برخی از قرآن با برخی دیگر از آیات آن به سخن آمده و معنای خود را میفهماند و بعضی از آن به بعضی دیگر گواهی میدهد».23
ب ـ حُجّت عقلی: قرآن کریم، تفکُّر عقلانی را تصدیق نموده و آن را جُزء تفکّر مذهبی قرار داده است و البته میتوان گفت که تفکّر عقلانی هم پس از آنکه حقّانی و نبوّت پیامبر** را پذیرفت، ظواهر قرآن و بیانات پیامبر** و اهلبیت را در صف حُجّتهای عقلی قرار میدهد. حُجّتهای عقلی بردو نوع هستند:برهان و جَدَل.
«بُرهان» حُجّتی است که مواد آن مقدّماتی درست باشند، اگرچه مشهود یا مسلّم نباشند.
به عبارت دیگر، «براهین» قضایایی هستند که انسان با شعور خداددادی خود، آنها را درک و تصدیق میکند؛ چنانکه میدانیم عدد سه از چهار کوچکتر است. اینگونه تفکّر به تفکّر عقلی است و در صورتی که موضوعش کلّیات جهان هستی باشد (مانند تفکّر در مبدأ آفرینش و سرانجام جهان)، «تفکّر فلسفی» نامیده میشود.
«جَدَل»، حُجّتی است که همه یا برخی از مواد آن از مشهورات و مُسلّمات باشند، چنانکه در میان پیروان ادیان مذاهب مختلف معمول است که در حیطه مذهب خود، نظریات مذهبی را با اصول مُسلّمه آن اثبات میکنند.
قرآن کریم هردو شیوه را بکار بسته و آیات بسیاری در آن است که متضمّن هردو شیوهاند:
اولاً: به تفکُّر آزاد در کلیات جهان هستی و در نظام کُلّی عالم و نیز در نظامهای خاص (مانند آسمان و ستارگان و شب و روز و حیوانات و نباتات و غیرهم) امر میکند و با رساترین تعبیر، تفکّر و تعقّل آزاد را میستاید.
ثانیاً: به تفکّر عقلی جَدَلی (که معمولاً بحث کلامی نامیده میشود)، مشروط براینکه با بهترین صورت و رعایت اصول آن (برای یافتن حقّ، با پرهیز از لجاجت و مقرون به اخلاق نیکو) انجام پذیرد، امر نموده است: «أدْعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنة وَجَادِلْهُمْ بِالّتِی هِی أحْسَنُ».
والسلام
1. اصول کاافی، ج1، بااب «عقل و جهل».
2. زمر، 18 و19.
3. اصول کافی، ج1، باب «عقل و جهل».
4. عنکبوت، 44.
5. اصول کافی، ج1، باب «عقل وجهل».
6. اسراء، 37.
7. انعام، 117.
8. سیر حکمت در اروپا، ج1.
9. نجم، 24.
10. اسراء، 86.
11. اعراف، 170.
12. یونس، 40.
13. المیزان، ج6، ص319.
14. اسلام و مقتضیات زمان، 60.
15و16. نهج البلاغه، خُ 201.
17. احزاب، 68.
18. یونس، 102.
19. آلعمران، 138.
20. فصلت، 54.
21. نحل، 45.
23. غایة المرام، 211.
24. نهج البلاغه، خُ231.