بستر نور
آرشیو
چکیده
متن
«و العصر إنّ الانسان لفی خُسر…؛
به عصر سوگند انسانها همه در زیان به سر میبرند جز آنانکه گرویدند و کارهای شایسته کردند. و یکدیگر را به حقّ و صبر سفارش کردند».
«عصر» در لغت به معنای عصاره و فشرده هر چیز است. مانند جامه که پس از شستن میفشرند تا آب آن خارج شود و در کاربرد زبان به معنای عصر هر روز یا زمانه و دوران آمده است1. چرا قرآن به عصر و زمانه سوگند یاد میکند؟
قرآن گاه به شب سوگند میخورد، (و اللیل) گاه به روز، (و النهار) گاه به بخشی از روز، مانند: بامداد (و الصبح) و سپیده دم (و الفجر) که تفاوت بیانی در هر یک از این سوگندها با توجّه به مسائلی که پس از آنها مطرح میشود، معنا مییابد.
به هر روی ما در این سورهاز یک سو با عصر و زمان روبرو هستیم و از سوی دیگر با انسان و بزرگترین بحرانهایش؛ بحرانهایی که همه استعدادها، سرمایهها، امکانات، فرصتها و داراییهای او را میبلعد.
براستی مگر او چه چیزی را از دست داد که چنین در خسارت به سر میبرد؟
از همراه آمدن دو واژه «عصر» و «خُسر» در آیات اول و دوم میفهمیم که این خسارت هرچه باشد، ریشه در عصر دارد. عصری که عصاره اعمال انسان است. عصری که شیره جان و عصاره همه سرمایهها و استعدادهای انسان را میمکد و در خود مدفون میسازد.
انسانها درباره زمان و شرایط آن دیدگاههای گوناگونی دارند:
1. بسیاری همه بدبختیها، تیره روزیها، شکستها و ناکامیهای خود را به گردن زمانه میاندازند. حتّی زمان و شرایط آن را عامل نابودی خویش به حساب میآورند. «…نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکُنا إِلاّ الدَّهر؛ میمیریم و زنده میگردیم حال آن که چیزی به جز روزگار ما را نابود نمیکند».(سور جاثیه، آی 24)
2. گروهی حتی اراده انسانها را مقهور و مغلوب شرایط اجتماعی و اقتصادی میدانند و به نوعی به جبر تخلف ناپذیر اجتماعی گردن نهادهاند.
قرآن با سوگند خوردن به عصر و زمانه (والعصر) اولاً؛ زمان و شرایط آن را به عنوان یک عامل جبری و تخلف ناپذیر تبرئه میکند و خط بطلانی بر این اندیشه جبر گرایانه میکشد. ثانیاً: خود انسان را به عنوان عامل اصلی خسارتها و زیانها میشناسد. «اِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسر»
زمان، رود خروشان و سیالی است که میتوان با نصب توربینها در مسیر آن به نور و روشنایی رسید و میتوان ناشیانه خود را به آب زده و نابود ساخت. زمانه نه دوست صمیمی تو و نه دشمن کینه توز تواست. تو خود عامل همه خسارتهایت هستی.
چگونه و چرا انسان در زیان به سر میبرد؟
انسان از طلوع تاریخ همواره در زندگیاش با دو بحران روبرو بوده است:
1. بحران در باورها و افکار.(آمنوا)
2. بحران در کارها و اعمال.(عملوا)
بحران در افکار
بحران در باورها ریشه در نفی و انکار یکی از موارد زیر دارد:
1. گاه همه هستی و وجود را انکار میکرده و آن را یکسره خواب و خیال میدیده است.2
2. گاه واقعیتهای بیرونی را میپذیرفته؛ امّا پدید آورنده آنها را نفی و انکار میکرده است. به تعبیر حضرت علی(ع) ساختمان هستی را بدون بنّا و کشتزار جهان را بدون کشاورز به حساب میآورده است.3
3. گاه وجود هستی و هستی آفرین را قبول داشته؛ امّا آفرینش جهان را چیزی بیهوده و عبث به شمار میآورده و در حقیقت غایت و هدف را در هستی نفی میکرده است.4
سوفیسم (یا نیست انگاری)، ماتریالیسم [و ماده انگاری] و نهیلیسم [و پوچ گرایی] سه عامل بحران در اعتقادها و باورهاست.
اولی در خانهای نشسته است که آن را نمیبیند. (نابیناست)5
دومی خانه و در و دیوارها را میبیند؛ امّا صاحبخانه را نمیبیند.6
سومی خانه و صاحبخانه را میبیند؛ امّا نمیداند برای چه او را به این خانه دعوت کردهاند و آیا اصلاً دعوتی در کار بوده است یا نه.7
بحران در اعمال
کسانی که از گردنههای سه گانه «نیست انگاری»، «ماده انگاری» و «پوچ گرایی» رهیدهاند گرچه از بحران در باورها نجات یافتهاند؛ امّا باز با خسارت و بحران در کارها و اعمال روبرو هستند. اینها چند دستهاند:
1. گروهی تنها به باورها و اعتقادها بسنده کرده؛ امّا دست به عمل نزدهاند. داستان اینان داستان کشاورزی است که آب و زمین و بذر در اختیار دارد؛ امّا دست به کشت نمیزند. در نتیجه با خسارت در عمل روبرو خواهند شد.
2. گروهی علاوه بر باورها دست به عمل هم زدهاند؛ امّا عمل آنها شایسته نیست.
زیرا که از نیت بر خوردار نیست. آنها اعمال خود را به خاطر شهرت و دنیای خویش انجام دادهاند. داستان اینان داستان کشاورزی است که دست به کشاورزی میزند؛ امّا برایش مهم نیست که محصول او در دست چه کسی قرار گیرد. در دست صاحب سرمایه و یا دزد و راهزن. از نظر قرآن اینان نیز در خسران و زیان به سر میبرند.
3. گروه سوم کسانیاند که صالحند؛ زیرا هم به باورها رسیدهاند (آمنوا) و هم کارهای شایسته میکنند (و عملوا الصالحات) امّا مُصلِح نیستند. یعنی تنها به خود و ساختن و تزکیه و تهذیب خود پرداختهاند؛ امّا کاری با سرنوشت جامعه ندارند. از آنجا که سرنوشت افراد جامعه به یکدیگر مرتبط است و در جامعهای که روابط آن ناسالم است نمیتوان تنها به سلامت خود فکر کرد پس چارهای نیست جز آن که دیگران را نیز به باورهایی که رسیدهای و کارهای شایستهای که خود میکنی دعوت کنی وگرنه باز در خسران و زیان به سر میبری. زیرا به تعبیر پیامبر(ص) افراد جامعه مانند سرنشینان یک کشتیاند. هیچگاه تو نمیتوانی نسبت به سوراخی که کسی در بدنه کشتی ایجاد میکند، بیتفاوت باشی؛ چرا که سرنوشت تو و او به یکدیگر گره خورده است.
4. گروه چهارم هم صالحاند و هم مصلح. هم به باورها و کارهای شایسته رسیدهاند [بنابر این صالحاند] و هم دیگران را به آن باورها و آن کارها دعوت میکنند. [و تواصوا بالحقّ] امّا باز هم ممکن است در خسارت به سر برند؛ زیرا صالح بودن و مصلح بودن برای رهیدن از بحران در عمل کافی نیست؛ چرا که همراه صلاح و اصلاح باز عامل دیگری اعمال را تهدید به خسارت و زیان میکند و آن ناپایداری در کارها و برنامههاست. از نظر قرآن تنها فرد و جامعهای از خسارت میرهد که باورها و عملها را پشت سر گذاشته باشد. آنچه که فرد و جامعه را از این بحرانها و خسارتها نجات میدهد پنج عامل است: 1ـ ایمان، (إلاّ الذین آمنوا) 2ـ عمل، (و عملوا) 3ـ نیت، (الصالحات) 4ـ مصلح بودن، (تواصوا بالحق) 5ـ دوام و استمرار داشتن در برنامهها، (تواصوا بالصبر).
1) ر.ج مجمع البیان، ج 10، تفسیر سوره عصر.
2) ر.ج. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبائی، ج 1.
3) زعموا انّهم کالنّبات ما لهم زارع… و هل یکون بناءً من غیر بانٍ؟ پنداشتهاند که همچون گیاهی خودرو بدون زارعند و آیا هیچ ساختمانی بودن سازنده است؟ نهج البلاغه صبحی صالح، (خطبه 185، ص 271).
4) «ایحسب الانسان ان یترک سدی …» (قیامت،36)؛ «افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً» (مومنون، 115)
5) «قل هل یستوی الاعمی و البصیر؟» (رعد،16)
6 ) فهم فی ضلالهم و غیهم و تجبرهم بمنزلة عمیان دخلوا داراً … آنان به خاطر گمراهی و سر در گمی و تکبرشان مانند نابینایانی هستند که به خانهای وارد شدهاند … توحید مفضّل ص 10 چاپ مؤسسه الوفاء بیروت لبنان.
7) خلقت داراً و جعلتَ فیها مأدبة و مطعماً و ازواجاً و خدماً و قصوراً و انهاراً و ثماراً ثم ارسلت داعیاً یدعوا الیها …
خانهای آفریدی و در آن سفرهای قرار دادی نوشیدنی و خوردنی و همسران و خدمتکاران و کاخها و جویبارها و کشتزارها و میوهها، آنگاه دعوت کننده را فرستادی تا مردم را به آن خانه فرا خواند. صبحی صالح، خطب 109،ص 159.
به عصر سوگند انسانها همه در زیان به سر میبرند جز آنانکه گرویدند و کارهای شایسته کردند. و یکدیگر را به حقّ و صبر سفارش کردند».
«عصر» در لغت به معنای عصاره و فشرده هر چیز است. مانند جامه که پس از شستن میفشرند تا آب آن خارج شود و در کاربرد زبان به معنای عصر هر روز یا زمانه و دوران آمده است1. چرا قرآن به عصر و زمانه سوگند یاد میکند؟
قرآن گاه به شب سوگند میخورد، (و اللیل) گاه به روز، (و النهار) گاه به بخشی از روز، مانند: بامداد (و الصبح) و سپیده دم (و الفجر) که تفاوت بیانی در هر یک از این سوگندها با توجّه به مسائلی که پس از آنها مطرح میشود، معنا مییابد.
به هر روی ما در این سورهاز یک سو با عصر و زمان روبرو هستیم و از سوی دیگر با انسان و بزرگترین بحرانهایش؛ بحرانهایی که همه استعدادها، سرمایهها، امکانات، فرصتها و داراییهای او را میبلعد.
براستی مگر او چه چیزی را از دست داد که چنین در خسارت به سر میبرد؟
از همراه آمدن دو واژه «عصر» و «خُسر» در آیات اول و دوم میفهمیم که این خسارت هرچه باشد، ریشه در عصر دارد. عصری که عصاره اعمال انسان است. عصری که شیره جان و عصاره همه سرمایهها و استعدادهای انسان را میمکد و در خود مدفون میسازد.
انسانها درباره زمان و شرایط آن دیدگاههای گوناگونی دارند:
1. بسیاری همه بدبختیها، تیره روزیها، شکستها و ناکامیهای خود را به گردن زمانه میاندازند. حتّی زمان و شرایط آن را عامل نابودی خویش به حساب میآورند. «…نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یهْلِکُنا إِلاّ الدَّهر؛ میمیریم و زنده میگردیم حال آن که چیزی به جز روزگار ما را نابود نمیکند».(سور جاثیه، آی 24)
2. گروهی حتی اراده انسانها را مقهور و مغلوب شرایط اجتماعی و اقتصادی میدانند و به نوعی به جبر تخلف ناپذیر اجتماعی گردن نهادهاند.
قرآن با سوگند خوردن به عصر و زمانه (والعصر) اولاً؛ زمان و شرایط آن را به عنوان یک عامل جبری و تخلف ناپذیر تبرئه میکند و خط بطلانی بر این اندیشه جبر گرایانه میکشد. ثانیاً: خود انسان را به عنوان عامل اصلی خسارتها و زیانها میشناسد. «اِنَّ الإِنسانَ لَفی خُسر»
زمان، رود خروشان و سیالی است که میتوان با نصب توربینها در مسیر آن به نور و روشنایی رسید و میتوان ناشیانه خود را به آب زده و نابود ساخت. زمانه نه دوست صمیمی تو و نه دشمن کینه توز تواست. تو خود عامل همه خسارتهایت هستی.
چگونه و چرا انسان در زیان به سر میبرد؟
انسان از طلوع تاریخ همواره در زندگیاش با دو بحران روبرو بوده است:
1. بحران در باورها و افکار.(آمنوا)
2. بحران در کارها و اعمال.(عملوا)
بحران در افکار
بحران در باورها ریشه در نفی و انکار یکی از موارد زیر دارد:
1. گاه همه هستی و وجود را انکار میکرده و آن را یکسره خواب و خیال میدیده است.2
2. گاه واقعیتهای بیرونی را میپذیرفته؛ امّا پدید آورنده آنها را نفی و انکار میکرده است. به تعبیر حضرت علی(ع) ساختمان هستی را بدون بنّا و کشتزار جهان را بدون کشاورز به حساب میآورده است.3
3. گاه وجود هستی و هستی آفرین را قبول داشته؛ امّا آفرینش جهان را چیزی بیهوده و عبث به شمار میآورده و در حقیقت غایت و هدف را در هستی نفی میکرده است.4
سوفیسم (یا نیست انگاری)، ماتریالیسم [و ماده انگاری] و نهیلیسم [و پوچ گرایی] سه عامل بحران در اعتقادها و باورهاست.
اولی در خانهای نشسته است که آن را نمیبیند. (نابیناست)5
دومی خانه و در و دیوارها را میبیند؛ امّا صاحبخانه را نمیبیند.6
سومی خانه و صاحبخانه را میبیند؛ امّا نمیداند برای چه او را به این خانه دعوت کردهاند و آیا اصلاً دعوتی در کار بوده است یا نه.7
بحران در اعمال
کسانی که از گردنههای سه گانه «نیست انگاری»، «ماده انگاری» و «پوچ گرایی» رهیدهاند گرچه از بحران در باورها نجات یافتهاند؛ امّا باز با خسارت و بحران در کارها و اعمال روبرو هستند. اینها چند دستهاند:
1. گروهی تنها به باورها و اعتقادها بسنده کرده؛ امّا دست به عمل نزدهاند. داستان اینان داستان کشاورزی است که آب و زمین و بذر در اختیار دارد؛ امّا دست به کشت نمیزند. در نتیجه با خسارت در عمل روبرو خواهند شد.
2. گروهی علاوه بر باورها دست به عمل هم زدهاند؛ امّا عمل آنها شایسته نیست.
زیرا که از نیت بر خوردار نیست. آنها اعمال خود را به خاطر شهرت و دنیای خویش انجام دادهاند. داستان اینان داستان کشاورزی است که دست به کشاورزی میزند؛ امّا برایش مهم نیست که محصول او در دست چه کسی قرار گیرد. در دست صاحب سرمایه و یا دزد و راهزن. از نظر قرآن اینان نیز در خسران و زیان به سر میبرند.
3. گروه سوم کسانیاند که صالحند؛ زیرا هم به باورها رسیدهاند (آمنوا) و هم کارهای شایسته میکنند (و عملوا الصالحات) امّا مُصلِح نیستند. یعنی تنها به خود و ساختن و تزکیه و تهذیب خود پرداختهاند؛ امّا کاری با سرنوشت جامعه ندارند. از آنجا که سرنوشت افراد جامعه به یکدیگر مرتبط است و در جامعهای که روابط آن ناسالم است نمیتوان تنها به سلامت خود فکر کرد پس چارهای نیست جز آن که دیگران را نیز به باورهایی که رسیدهای و کارهای شایستهای که خود میکنی دعوت کنی وگرنه باز در خسران و زیان به سر میبری. زیرا به تعبیر پیامبر(ص) افراد جامعه مانند سرنشینان یک کشتیاند. هیچگاه تو نمیتوانی نسبت به سوراخی که کسی در بدنه کشتی ایجاد میکند، بیتفاوت باشی؛ چرا که سرنوشت تو و او به یکدیگر گره خورده است.
4. گروه چهارم هم صالحاند و هم مصلح. هم به باورها و کارهای شایسته رسیدهاند [بنابر این صالحاند] و هم دیگران را به آن باورها و آن کارها دعوت میکنند. [و تواصوا بالحقّ] امّا باز هم ممکن است در خسارت به سر برند؛ زیرا صالح بودن و مصلح بودن برای رهیدن از بحران در عمل کافی نیست؛ چرا که همراه صلاح و اصلاح باز عامل دیگری اعمال را تهدید به خسارت و زیان میکند و آن ناپایداری در کارها و برنامههاست. از نظر قرآن تنها فرد و جامعهای از خسارت میرهد که باورها و عملها را پشت سر گذاشته باشد. آنچه که فرد و جامعه را از این بحرانها و خسارتها نجات میدهد پنج عامل است: 1ـ ایمان، (إلاّ الذین آمنوا) 2ـ عمل، (و عملوا) 3ـ نیت، (الصالحات) 4ـ مصلح بودن، (تواصوا بالحق) 5ـ دوام و استمرار داشتن در برنامهها، (تواصوا بالصبر).
1) ر.ج مجمع البیان، ج 10، تفسیر سوره عصر.
2) ر.ج. اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبائی، ج 1.
3) زعموا انّهم کالنّبات ما لهم زارع… و هل یکون بناءً من غیر بانٍ؟ پنداشتهاند که همچون گیاهی خودرو بدون زارعند و آیا هیچ ساختمانی بودن سازنده است؟ نهج البلاغه صبحی صالح، (خطبه 185، ص 271).
4) «ایحسب الانسان ان یترک سدی …» (قیامت،36)؛ «افحسبتم انّما خلقناکم عبثاً» (مومنون، 115)
5) «قل هل یستوی الاعمی و البصیر؟» (رعد،16)
6 ) فهم فی ضلالهم و غیهم و تجبرهم بمنزلة عمیان دخلوا داراً … آنان به خاطر گمراهی و سر در گمی و تکبرشان مانند نابینایانی هستند که به خانهای وارد شدهاند … توحید مفضّل ص 10 چاپ مؤسسه الوفاء بیروت لبنان.
7) خلقت داراً و جعلتَ فیها مأدبة و مطعماً و ازواجاً و خدماً و قصوراً و انهاراً و ثماراً ثم ارسلت داعیاً یدعوا الیها …
خانهای آفریدی و در آن سفرهای قرار دادی نوشیدنی و خوردنی و همسران و خدمتکاران و کاخها و جویبارها و کشتزارها و میوهها، آنگاه دعوت کننده را فرستادی تا مردم را به آن خانه فرا خواند. صبحی صالح، خطب 109،ص 159.