آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

می‌خواهیم سفری بکنیم در قرآن. فرض کنید می‌خواهیم توی شهری برویم و همه جای آن را هم ببینیم. موزه‌ها، مدرسه‌ها، دانشگاه‌ها، نمایشگاه‌ها، پارک‌ها و… همه اینها را ببینیم و بدانیم در کجا قرار دارند.
حال ببینیم که قرآن درباره خود چه گفته و خود را چگونه کتابی می‌داند. قرآن تعبیرات گوناگونی دربارهُ خود دارد؛ ولی مهمترین تعبیراتش یکی این است که قرآن ذکر است «انا نحن نزّلنا الذکر؛ ما خودمان ذکر فرستادیم» یعنی یک چیزی که شما یادتان رفته، در دل و جان شما نوشته بودیم ولی از یادتان رفته است یا پاک شده است و یا در پرده استتار رفته است. یک نفر را فرستادیم که برو و به آنان یاد آور شو.
یک تعبیرش این است که ما نور فرستادیم «نوراً و فرقاناً مبیناً» برای شما چراغ فرستادیم. عرصه دلتان تاریک بود، گفتیم برای شما چراغ بیاوریم.
تعبیر دیگرش این است که برای شما بینایی آوردیم. «اَنَا وَ مَن اتبعَنی عَلی بَصیرةً…»
یک تعبیرش این است که برای شما حیات آوردیم. این زندگی که دارید، زندگی یک موجود متفکر و خلیفه الهی نیست. این زندگی را گاو و گوسفند هم دارند. آن چه تو بدان بی‌توجهی جان است. این چه جانی است؟ چه زندگی؟ پس یک جان دیگر و یک حیات تازه باید داشته باشید لذا آن را برایتان آوردیم.
تعبیر دیگرش این است که هدایت آوردیم. شما در شهر غریب گم شده‌اید. شما مال این‌جا نیستید. تمام وجود ما هم فریاد می‌کند ما اینجایی نیستیم. ما مال خاک نیستیم، مال آب نیستیم، مال باد نیستیم.
پس ما همه یتیم هستیم، پدر و مادر همه ما مرده‌اند. آنان که خبر داشتند از اسرار عالم، نیستند. ما یتیم و غریب اینجا مانده‌ایم و در این بیابان عالم گم شده‌ایم. ما یکی را گفتیم بروید هدایت کنید. پس هدی یکی از اسامی قرآن است. الم یجدک یتیماً فآوی و وجدک ضالاً فهدی؛ این ظاهراً خطاب به پیغمبر است ولی خطاب به من و شما است. تو گمراه بودی من هدایتت کردم. راه به تو نشان دادم کسانی را فرستادم آشنایت کردم پس تعبیرات خیلی گوناگونی است در قرآن. شما غم و غصه داشتید، من برای شما شادی فرستادم. شما بی‌خبر بودید و احتیاج داشتید یک نفر با خبرتان کند.
ما برای شما مخبر فرستادیم. خبر فرستادیم. نبی یعنی مخبر. ای بی‌خبر بکوش که صاحب خبر شوی.
تـا قیـامـت مـی‌کـنـد قـرآن نـد کای گروهی جهل را گشتـه فـد
مـرمـرا افـسـانه می‌پـنـداشتـیـد تـخم لعـن و کافـری می‌کاشتید
خـود بدیـد ای خسـان طعنـه زن کـه شمـا بودیـد افسـانه نـه مـن
مـن کـلام حـقم و قائـم به ذات قوت، قوت جان و یاقوت زکات
قصه‌های قرآن عین واقعیت است. هر کس که فکر کند قصه‌ها، قصه است، این هنوز فرومانده است. تمام واقعیت‌ها توی قصه‌هاست.
از دیگر اسامی قرآن فصل است «وَ ما هُوَ بِالهَزل. قَولُ الفَصل». این کتابی است که موجب فصل می‌شود؛ یعنی امتیاز ما و خصوصیات موجودات را برشما آشکار می‌کند. فصل یکی از اسامی روز قیامت هم هست. شما الآن نمی‌توانید بین اشیا تشخیص دهید و فصل بگذارید فصل آن است که هر موجودی را از موجود دیگر جدا می‌کند؛ مثلاً فصل انسان از حیوان چیست. کجاست که مرز شکند و می‌گویند از اینجا به بعد انسان است و از آنجا به بعد حیوان. آن فصل را آدمیت می‌گویند.
قرآن درباره خود سخن‌های فراوان دارد که توضیح آن را به فرصت‌های دیگر وا می‌گذاریم.
مصطفـی را وعده کرد الطاف حق گـر بمیـری تو، نمیرد این سخـن
مـن کتاب و معجـزت را حافظـم بیـش و کـم کن راز قـرآن رافضـم
تو مترس از نسخ دین ای مصطفی تـا قـیـامـت بـاقـیـش داریـم م

تبلیغات