آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

«اِنَّ الصَّفا وَ المَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللّهِ فَمَنْ حََجَّ البیتَ اَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ أنْ یطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَانَّ اللّهَ شاکِر عَلیم.» (سوره بقره، آیه 158)
در دو سوی دره تنگ و محدود مکّه، دو بلندی صفا و مروه قرار گرفته‌اند که حاجیان در مرحله‌ای از مراسم حج، این فاصله ـ‌حدود سیصد متری‌ـ را باید هفت بار با شتاب (سعیدویدن) طی کنند و بنا به سنتی، قسمتی از بخش میانی راه را «هروله»، می‌کنند؛ یعنی با سرعت و شتاب بیشتری می‌دوند. بدون آنکه اکثراً بدانند که چرا این کار را می‌کنند و چه پیامی در این بالا و پائین رفتن‌ها پنهان است!
خداوند این حرکات و «سعی» و تلاش را در قرآن حکیم از شعائر خود نامیده و به حاجیان توصیه کرده است در حج و عمره آن را به جای آورند.
اصولاً همه مراسم و مناسک حج از شعائر الهی هستند. «شعائر» به اعمال و حرکاتی گفته می‌شود که درک و فهم آن محتاج اندیشه و «شعور» بیشتری از مسائل سطحی و ظاهری است.
با این مقدمه، شعائر حج یعنی نمادها، نشانه‌ها و رموزی که به گونه‌ای سمبلیک حقیقتی را که شناخت مراتب عمیق آن تابع درجات تعالی انسان است، بیان می‌کند و فلشی است در اشاره به معنایی که در وادی ظاهر قرار دارد.
در قرآن آمده است: «شتر چاق» را برای شما از نشانه‌های الهی قرار داده‌ایم؟! «وَ البُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللّه» (سوره حج، آیه 36)
به‌راستی چه شعاری در شتر چاقی که برای قربانی انتخاب می‌شود، وجود دارد و این نماد سمبل چه عملی است؟ جز این‌که به ما می‌فهماند که در قربانگاه، باید عالیترین را ایثار کرد؟ هر چند برای قربانی، بزغاله لاغری را هم می‌توان ذبح کرد؛ امّا به تصریح قرآن: «هرگز به نیکی نائل نمی‌شوید، مگر از آنچه خود دوست دارید انفاق کنید». «لَنْ تَنالُوا البِرَّ حَتّی تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ» به راستی صفا و مروه سمبل چه حقیقتی است، چه پیامی دارد و چرا باید میان این دو «سعی» کرد؟
همان‌طور که می‌دانید: سعی میان صفا و مروه اشاره‌ای به ابتلای الهام بخش هاجر در تلاش برای رسیدن به «آب» است. آن‌گاه که همسرش ابراهیم، او و طفل نوزادش اسمعیل را به فرمان الهی و در تسلیم به مشیت او در صحرای سوزان و تفتیده مکه رها کرد و رفت و این زن، یکه و تنها، بدون سر پناه و ساز و برگ زندگی، در صحرای هولناک، در برابر خورشیدی که هر آن بالاتر می‌آمد و طفلی که هر دم تشنه‌تر می‌گشت، به دامان سرنوشت و سیری که باید تجربه کند، رها گردید.
هاجر سراسیمه به اطراف و بلندیهای صفا و مروه می‌دوید تا مگر اثری از آب و آبادی ببیند و طفل مشرف به مرگ خویش را که میان دره نهاده بود، سیراب کند. هرگاه که در این رفت و برگشت به طفل نزدیک می‌شد، برای اطمینان از زنده بودن او و به جاذبه عشق مادری، شتاب بیشتری می‌گرفت و «هروله» می‌کرد و چون بی‌تابی و عطش جانسوز او را می‌دید، به سرعت به سمت دیگری می‌دوید! امّا هر بار خسته و فرسوده‌تر دست خالی بر می‌گشت و عاجزانه از خدا التماسِ «آب» و استغاثه می‌کرد.
هاجر فقط به نشستن کنار طفل و انابه و استغفار و دعا و درخواست و دست نیاز به سوی خدا دراز کردن، بسنده نکرد، بلکه توان خویش را نیز برای یافتن آب، با نهایت «سعی» و کوشش به کار بست و از وجود خویش با تمام نیرو مایه گذاشت. هم تلاش کرد و هم توکل، هم «سعی» کرد و هم استعانت ـ‌از رب‌ـ خواست.
سر انجام پس از ساعتها تلاش و توکل و ستیز با تشنگی و تنهایی و مرگ و نیستی سعی‌اش به ثمر رسید و به قول مرحوم شریعتی:
«شگفتا! کودک، این سپرده به دامان عشق، در بی‌تابیهای عطش خویش، با پا، شن‌زار زمین را گود کرده و در انتهای نومیدی پایان تلاش‌های بی‌ثمر، در آن لحظه که پیش بینی نمی‌توان کرد و از آن‌جا که انتظار نمی‌رفت، ناگهان معجزه آسا، به قدرت نیاز و رحمت و مهر، زمزمه‌ای، صدای پای آب، زمزم. جوشش سرشار آبی خوش‌گوار و حیات بخش از عمق سنگ! ….
یافتن آب، به عشق، نه به سعی، اما پس از سعی.
گرچه وصالش نه به کوشش دهند آن‌قدر ای دل که توانی بکوش
تلاش کن! ای تکیه کرده به عشق، سعی کن! ایمان محض، توکل مطلق.»
از «صفا و مروه» و رمزی که در «سعی» میان آن دوست، تنها یک‌بار در قرآن یاد شده است. آنهم نه در میان آیات مفصلِ مربوط به مناسک حج؛ بلکه همچون تنهایی هاجر، در تک آیه‌ای میان سوره بلند بقره، و به دنبال آیاتی که به ظاهر هیچ گونه ارتباطی با آن ندارند.
این آیه آن‌قدر غریبه و نا آشنا با قبل و بعد خود نظر می‌رسد که نامحرمان نسبت به نماد‌های قرآن و ناآشنا نسبت به شعارهایی که احتیاج به شعور و شناخت شاعرانه دارد را، به این قضاوت سطحی کشانده است که قرآن کتابی پراکنده و غیر منسجم و آشفته بازار است! در حالی که اگر به پیام این رمز و اشاره این نماد توجه می‌کردند، جایگاهی بهتر از جایی که قرار گرفته، برای آن نمی‌یافتند.
قرآن، این اشاره را به دنبال فرازی در استعانت از دو عامل «صبر» و «صلاة» آورده است، صبر یعنی مقاومت و پایداری انسان در مصائب و مشکلات، و صلاة یعنی اقبال و توجه بنده به پروردگار و توکل بر او.
با استعانت از «صلاة» آدمی به اخلاص در عبادت و اجتناب از شرک و خود پرستی، یعنی «صفای» دل می‌رسد و با استعانت از «صبر»؛ یعنی قبول رنج و زحمت و صرف همت و عزّت، به مردانگی و مروت و در سعی بین آن دو، به هر دو؛ یعنی به صفا و مروه می‌رسد.
مگر صفا و مروه که از شعائر الهی و مناسک حج است، غیر از یاد آوری تجربه هاجر؛ یعنی تلاش و مقاومت او برای یافتن آب به خاطر طفل خرد سال خویش و توکل و توجه او به پروردگار عالم، برای اجابت دعا و درخواستش می‌باشد؟ و مگر این تجربه غیر از تجلی روح و معنای واقعی صبر و صلوة است؟
و چنین است که مسلمانان وظیفه دارند، تلاش و توکلِ این کنیز پاکدل را در ایفای رسالت جهانی خویش، الگوی صبر و صلوة خویش قرار دهند.

تبلیغات