حادثه در هم کوبنده!
آرشیو
چکیده
متن
«القارعةُ * ما القارعةُ. وَ ما أدریکَ ما القارعةُ. یومَ یکونُ النّاسُ کالفراشِ المبثوث. وَ تکونُ الجِبالُ کالعهنِ المنفوش؛
حادثه درهم کوب. چه حادثه کوبندهای!. و تو چه دانی که حادثهکوبنده چیست؟. روزی که مردم پروانهوار پراکنده شوند. و کوهها (از هیبتِ آن حادثه) به صورتِ پشمِ زده شده در آیند». (سوره قارعة، آیات 1 تا 5)
زنان چون موج جلو میرفتند. او نیز همراه موج جلو میرفت. انگار از خود اختیاری نداشتند. چونان پروانههایی بودند که با وزشِ باد از هم پراکنده میشدند1 یا مستانی که تلوتلو میخوردند و در رفتن، هدفی را دنبال نمیکردند،2 میرفتند؛ امّا بی هیچ هدفی. با هم بودند؛ امّا تنها و غریب.3 کویری بود از وحشت و اضطراب، انبوهی از ناله و فریاد، هر کس در پس فریادرسی بود و هر بیپناهی در جستجوی سر پناهی؛4 امّا انگار هیچکس ناله کسی را نمیشنید.5
نگاهش به کوهها افتاد. هنوز بر جای بودند. نور امیدی در چشمانش دمید. به طرفِ کوهها رفت. حس کرد همه همراه او میآیند؛ امّا باز هم بی هدف و با همان حالت مستی.
ناگهان در نزدیک کوهها صدایی شنیدند. وحشتناک و مهیب. تکههای بزرگِ کوه همچون پشمهای زده شده6 از هم جدا میشدند و فرو میریختند. وحشت و اضطراب دوباره به جانشان افتاد.
پرسشی که در آغاز سوره، ذهن هر خواننده پرسشگری را به خود میگیرد این است که منظور از این حادثه کوبنده چیست و چه چیزی را در هم میکوبد؟ انسانها، شهرها، ساختمانها یا بناها را؟
در اینجا با دو آیه روبرو هستیم. آیهای که درباره مردم سخن میگوید و آیهای که وضعیت کوهها را در آن روز کوبنده، به تصویر میکشد.
«یومَ یکونُ النّاس کالفراش المبثوث و تکون الجبال کالعهن المنفوش؛ روزی که مردم در آن، مانند پروانههای پراکنده شدهای هستند و کوهها مانند پشمهای زده شدهای».
تشبیه مردم به پروانه، آن هم پروانههای پراکنده، بسیار قابل تأمّل است که تأمّل در رابطه بین آن حادثه کوبنده و این پراکندگی و بیهدفی میتوان به نکات قابل توجهی رسید.
در این دنیا هرگاه درد از ظرفیت انسان بیشتر باشد و مصیبت از تحمّل او فراتر، انسان میگریزد.
اما در آنجا به کجا میگریزد؟ اگر هیچ پناهی نداشته باشد و یا پناهگاهها را نشناخته باشد انسان بیهدف میگردد و همچون پروانهای بیهدف سرگردان میماند.
آنچه در این سوره و این آیه مورد نظر است، مسأله بیهدف بودن، بیهدف رفتن، هدف را نشناختن و درهم رفتن و به هم خوردن است.
منظره مستانی که تلوتلو میخورند و در رفتن تعادلی ندارند و تابع عقل و اندیشه نیستند و بهکلی مرکز فرماندهی بدن را از کار انداختهاند و زشت و زیبا را نمیشناسند، چه دهشت انگیز است7. نکته دیگر آنکه چه ارتباط و پیوندی بین این پدیده انسانی و کیهانی وجود دارد؟ چه رابطهای میانِ پروانههای پراکنده شده (توصیف انسانها) و پشمهای زده شده (توصیف کوهها)وجود دارد؟
با تأمّل در آیاتی که در آنها از کوه و انسان سخن به میان آمده است، دوستی و خویشاوندی دیرینهای را که بین این دو موجود، وجود دارد را درمییابیم.
کوهها همواره مأوا، پناهگاه و سر پناه انسان در حادثههای هولناک زندگی بودهاند.
آنگاه که توفان، همه زمین را فر گرفت، نوح به فرزند خویش گفت: «یا بُنَی ارکب معنا؛ فرزندم با ما [در کشتی] سوار شو!». فرزندش پاسخ داد: «سَآوی اِلی جَبَلٍ یعصِمنی مِنَ المَاء؛ به کوهی پناه خواهم گرفت که مرا از آب نگه دارد». (سوره هود، آیه 42)
در این آیه کوه به عنوانِ مأوا و پناهگاه انسان معرفی شده است.
پس کوه از نظر قرآن و در منظر انسان هم پناهگاهِ انسان بوده است و هم نشانه امن و اطمینان او، هم منبعی برای تغذیه او8 و هم خانه امنی که در کاخهای آن خوابِ جاودانگی را میدیده است.9
امّا در این حادثه هولناک و کوبنده همه آن تصورات و انتظاراتی که انسان از کوه داشته، همچون پشمهای زده شدهای از هم فرو میپاشد و سراب آرزوهایش به بار نمینشیند و رؤیای خوش جاودانگیاش تعبیر نمیشود.
انسان در آن روز با چشم خود میبیند که چگونه کوهها پراکنده میشوند.
یک پرسش اساسی در اینجا مطرح است و آن این است که آیا این اضطراب و تزلزلی که آیههای این سوره از آن پرده بر میدارد برای همه است، هم مؤمنان و هم کافران؟ و یا….
آیات آغازین این سوره در ابتدا پاسخِ روشن و صریحی به این پرسش نمیدهد. چرا که اگر میداد، این انتظار کشنده به پایان میرسید و از هولناکی حادثه میکاست و از تأثیر شگرف آن چیزی نمیماند. این سوره با اعجاز بیانی خود، خواننده را در وضعیتی بین هول و ولا نگاه میدارد.
امّا آیات میانی این سوره که به بررسی سرنوشت نهایی انسانها میپردازد؛ حتّی این پرسش را بیپاسخ نمیگذارد؛ امّا پاسخی با شیوهای هنرمندانه که فهم زیباییهای آن تأمل برانگیز است: «امّا آن کس که کفه ترازوی عملش سنگین باشد او در زندگی پسندیده و رضایتبخش به سر میبرد و امّا آن کسی که ترازوی عملش کاستی دارد پس هاویه در برابر اوست و توچه دانی که هاویه چیست؟ همان آتش سوزان و گدازان است».
یک بار دیگر به تلاوت این سورهکوتاه بنشینیم و در معانی با شکوه و بلندش بیندیشیم. باشد که شکوفههای باور به آن روز بزرگ در دلهای ما دیر باوران بارور گردد و از این کوثر همیشه جاری، همواره بهرهمند گردیم.
1 «کالفراش المبثوث». (سوره قارعه، آیه 4)
2 «تری الناس سُکاری». (سوره حج، آیه 2)
3 «یا أهل الوحدة، یا اهل الوحشة، یا أهل الغربة». نهج البلاغة صبحی صالح، ص492.
4 «یقول الانسان یومئذٍ أین المَفرّ». (سوره قیامت، آیه 10)
5 «ولاتَ حین مناص»ٍ. (سوره ص، آیه 3)
6 «کالعهن المنفوش». (سوره قارعه، آیه 5)
7 تصویری از آیات 1 و 2 سوره حج.
8 (سوره نحل، آیات 67 و 68)
9 (سوره شعراء، آیات 127 و 128)
حادثه درهم کوب. چه حادثه کوبندهای!. و تو چه دانی که حادثهکوبنده چیست؟. روزی که مردم پروانهوار پراکنده شوند. و کوهها (از هیبتِ آن حادثه) به صورتِ پشمِ زده شده در آیند». (سوره قارعة، آیات 1 تا 5)
زنان چون موج جلو میرفتند. او نیز همراه موج جلو میرفت. انگار از خود اختیاری نداشتند. چونان پروانههایی بودند که با وزشِ باد از هم پراکنده میشدند1 یا مستانی که تلوتلو میخوردند و در رفتن، هدفی را دنبال نمیکردند،2 میرفتند؛ امّا بی هیچ هدفی. با هم بودند؛ امّا تنها و غریب.3 کویری بود از وحشت و اضطراب، انبوهی از ناله و فریاد، هر کس در پس فریادرسی بود و هر بیپناهی در جستجوی سر پناهی؛4 امّا انگار هیچکس ناله کسی را نمیشنید.5
نگاهش به کوهها افتاد. هنوز بر جای بودند. نور امیدی در چشمانش دمید. به طرفِ کوهها رفت. حس کرد همه همراه او میآیند؛ امّا باز هم بی هدف و با همان حالت مستی.
ناگهان در نزدیک کوهها صدایی شنیدند. وحشتناک و مهیب. تکههای بزرگِ کوه همچون پشمهای زده شده6 از هم جدا میشدند و فرو میریختند. وحشت و اضطراب دوباره به جانشان افتاد.
پرسشی که در آغاز سوره، ذهن هر خواننده پرسشگری را به خود میگیرد این است که منظور از این حادثه کوبنده چیست و چه چیزی را در هم میکوبد؟ انسانها، شهرها، ساختمانها یا بناها را؟
در اینجا با دو آیه روبرو هستیم. آیهای که درباره مردم سخن میگوید و آیهای که وضعیت کوهها را در آن روز کوبنده، به تصویر میکشد.
«یومَ یکونُ النّاس کالفراش المبثوث و تکون الجبال کالعهن المنفوش؛ روزی که مردم در آن، مانند پروانههای پراکنده شدهای هستند و کوهها مانند پشمهای زده شدهای».
تشبیه مردم به پروانه، آن هم پروانههای پراکنده، بسیار قابل تأمّل است که تأمّل در رابطه بین آن حادثه کوبنده و این پراکندگی و بیهدفی میتوان به نکات قابل توجهی رسید.
در این دنیا هرگاه درد از ظرفیت انسان بیشتر باشد و مصیبت از تحمّل او فراتر، انسان میگریزد.
اما در آنجا به کجا میگریزد؟ اگر هیچ پناهی نداشته باشد و یا پناهگاهها را نشناخته باشد انسان بیهدف میگردد و همچون پروانهای بیهدف سرگردان میماند.
آنچه در این سوره و این آیه مورد نظر است، مسأله بیهدف بودن، بیهدف رفتن، هدف را نشناختن و درهم رفتن و به هم خوردن است.
منظره مستانی که تلوتلو میخورند و در رفتن تعادلی ندارند و تابع عقل و اندیشه نیستند و بهکلی مرکز فرماندهی بدن را از کار انداختهاند و زشت و زیبا را نمیشناسند، چه دهشت انگیز است7. نکته دیگر آنکه چه ارتباط و پیوندی بین این پدیده انسانی و کیهانی وجود دارد؟ چه رابطهای میانِ پروانههای پراکنده شده (توصیف انسانها) و پشمهای زده شده (توصیف کوهها)وجود دارد؟
با تأمّل در آیاتی که در آنها از کوه و انسان سخن به میان آمده است، دوستی و خویشاوندی دیرینهای را که بین این دو موجود، وجود دارد را درمییابیم.
کوهها همواره مأوا، پناهگاه و سر پناه انسان در حادثههای هولناک زندگی بودهاند.
آنگاه که توفان، همه زمین را فر گرفت، نوح به فرزند خویش گفت: «یا بُنَی ارکب معنا؛ فرزندم با ما [در کشتی] سوار شو!». فرزندش پاسخ داد: «سَآوی اِلی جَبَلٍ یعصِمنی مِنَ المَاء؛ به کوهی پناه خواهم گرفت که مرا از آب نگه دارد». (سوره هود، آیه 42)
در این آیه کوه به عنوانِ مأوا و پناهگاه انسان معرفی شده است.
پس کوه از نظر قرآن و در منظر انسان هم پناهگاهِ انسان بوده است و هم نشانه امن و اطمینان او، هم منبعی برای تغذیه او8 و هم خانه امنی که در کاخهای آن خوابِ جاودانگی را میدیده است.9
امّا در این حادثه هولناک و کوبنده همه آن تصورات و انتظاراتی که انسان از کوه داشته، همچون پشمهای زده شدهای از هم فرو میپاشد و سراب آرزوهایش به بار نمینشیند و رؤیای خوش جاودانگیاش تعبیر نمیشود.
انسان در آن روز با چشم خود میبیند که چگونه کوهها پراکنده میشوند.
یک پرسش اساسی در اینجا مطرح است و آن این است که آیا این اضطراب و تزلزلی که آیههای این سوره از آن پرده بر میدارد برای همه است، هم مؤمنان و هم کافران؟ و یا….
آیات آغازین این سوره در ابتدا پاسخِ روشن و صریحی به این پرسش نمیدهد. چرا که اگر میداد، این انتظار کشنده به پایان میرسید و از هولناکی حادثه میکاست و از تأثیر شگرف آن چیزی نمیماند. این سوره با اعجاز بیانی خود، خواننده را در وضعیتی بین هول و ولا نگاه میدارد.
امّا آیات میانی این سوره که به بررسی سرنوشت نهایی انسانها میپردازد؛ حتّی این پرسش را بیپاسخ نمیگذارد؛ امّا پاسخی با شیوهای هنرمندانه که فهم زیباییهای آن تأمل برانگیز است: «امّا آن کس که کفه ترازوی عملش سنگین باشد او در زندگی پسندیده و رضایتبخش به سر میبرد و امّا آن کسی که ترازوی عملش کاستی دارد پس هاویه در برابر اوست و توچه دانی که هاویه چیست؟ همان آتش سوزان و گدازان است».
یک بار دیگر به تلاوت این سورهکوتاه بنشینیم و در معانی با شکوه و بلندش بیندیشیم. باشد که شکوفههای باور به آن روز بزرگ در دلهای ما دیر باوران بارور گردد و از این کوثر همیشه جاری، همواره بهرهمند گردیم.
1 «کالفراش المبثوث». (سوره قارعه، آیه 4)
2 «تری الناس سُکاری». (سوره حج، آیه 2)
3 «یا أهل الوحدة، یا اهل الوحشة، یا أهل الغربة». نهج البلاغة صبحی صالح، ص492.
4 «یقول الانسان یومئذٍ أین المَفرّ». (سوره قیامت، آیه 10)
5 «ولاتَ حین مناص»ٍ. (سوره ص، آیه 3)
6 «کالعهن المنفوش». (سوره قارعه، آیه 5)
7 تصویری از آیات 1 و 2 سوره حج.
8 (سوره نحل، آیات 67 و 68)
9 (سوره شعراء، آیات 127 و 128)