عصیان آدم
آرشیو
چکیده
متن
سرگذشت آدم(ع) و ابلیس در چند جای قرآن کریم آمده، ولی در هر جا نکات تازه و بکری در برداشته است. با وجود اینکه خداوند درباره مکر شیطان و دشمنی او به آدم(ع) هشدار داده بود، اما او اسیر فریبکاری ابلیس شد. خداوند، آدم و حوا را از نزدیک شدن به درخت ممنوع برحذر داشته بود. شیطان آن دو را وسوسه کرد و گفت: ای آدم! آیا میخواهی درخت جاودانگی و سلطنت بیانقراض را نشانت دهم؟ آنگاه آن دو را تشویق به خوردن میوه آن درخت کرد. آدم و حوا از آن میوه خوردند و از آن پس خداوند آنها را از بهشت اخراج کرد.
حضرت آدم(ع) یکی از انبیای برگزیده خداوند میباشد و یکی از صفات و شرایط مهم پیامبری عصمت است.* اگر پیامبران معصوم نباشند، مردم به گفتههای آنان اطمینان پیدا نمیکنند، آنان را امین و الگوی خودنمیدانند و به خدای یگانه و بیهمتا ایمان نمیآورند.
خداوند در ادامه ماجرای آدم و ابلیس و فریبکاری شیطان میفرماید: «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی؛ آدم از امر پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد.» (سوره طه، آیه 121) سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که اگر پیامبران، معصوم از هر گونه گناه ـچه کبیره و چه صغیرهـ میباشند، پس نافرمانی و عصیان حضرت آدم چگونه توجیه میشود؟ آیا گناه آدم و عصمت او در تناقض و تنافی با هم نیستند؟ اگر معتقد به عدم ارتکاب گناه و اشتباه از سوی پیامبران هستیم، پس چرا حضرت آدم عصیان کرد، آن هم عصیانی که نتیجهاش گمراهی بود؟
مفسران کوشیدهاند این شبهه را اینگونه پاسخ دهند:
1. کلمه «غوی» که در آیه بالا آمده است، به معنای ایستادگی نداشتن و کاری است که از روی جهل و نادانی ناشی از غفلت انجام میشود و چون آدم به دلیل گمانی که از گفته شیطان برای او پیدا شده بود، ناآگاهانه از درخت ممنوع خورد، از آن تعبیر به «غوی» شده است. از آنجا که آدم ذاتاً پاک و مؤمن بود و در طریق رضای خدا گام برمیداشت و این خطا که بر اثر وسوسه شیطان دامن او را گرفت یک استثنا بود، خداوند او را از رحمت خود برای همیشه دور نساخت، بلکه او را برگزید و توبهاش را پذیرا شد و هدایتش کرد. «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبَّهُ فَتابَ عَلَیهِ وَهَدَی». (سوره طه، آیه122)
به عبارت دیگر حضرت آدم به علت اینکه از شجره ممنوعه خورده بود از جاودانگی و خلود در بهشت محروم گردید و به همین علت آن ثوابها و پاداشهای بزرگی که خدا برایش در بهشت آماده کرده بود از بین رفت، اما دچار عذاب ابدی نگردید.
2. اگرچه عصیان در گفتمان امروز به معنای گناه میآید، ولی در لغت به معنای خارج شدن از اطاعت و فرمان است، خواه این فرمان یک فرمان واجب باشد یا مستحب. بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان، لزوماً به معنای ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست، بلکه میتواند ترک یک مستحب یا ارتکاب مکروه باشد. مخالفت با یک واجب عصمت را نفی میکند، ولی مخالفت با امر مستحب، هیچگونه منافاتی با عصمت پیامبر ندارد. بدیهی است که ترک یک امر مستحب خود یک نوع خسران وزیان میباشد.
3. عصیان و گناه گاهی برای همه افراد بدون اینکه فردی از آن قانون کلی خارج باشد، گناه محسوب میشود مانند ظلم کردن، دروغ گفتن و مال حرام خوردن، اما گاهی جنبه نسبی دارد یعنی اگر از یک نفر سر بزند نه تنها گناه نیست، اما در مقایسه با مقام و جایگاه او کار ناشایستی است. این که گفتهاند:«حسنات الابرار سیئات المقربین» اشاره به همین مطلب دارد. به عبارت دیگر این همان چیزی است که به عنوان «ترک اولی» معروف شده است که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت.
4. «اوامر» و «نواهی» دو جنبه دارند: مولوی و ارشادی. اینکه میگوییم پیامبران معصوم از هرگونه معصیت ـچه کبیره و چه صغیرهـ میباشند ناظر به اوامر و نواهی مولوی است نه ارشادی. برای روشن شدن موضوع، پزشکی را در نظر میگیریم که به بیمار دستور میدهد که فلان دارو را بخور و از فلان غذای نامناسب پرهیز کن. شکی نیست که اگر بیمار دستور پزشک را نادیده بگیرد تنها به خودش ضرر زده است. چرا که ارشاد و راهنمایی پزشک را نادیده گرفته است. خداوند نیز به آدم فرموده بود که از میوه آن درخت نخور، چرا که در صورت چنین عملی از بهشت بیرون خواهی رفت و در زمین گرفتار درد و رنج بسیار میشوی. او با این امر ارشادی مخالفت نمود که نتیجهاش را نیز مشاهده کرد.
در میان چهار پاسخ ذکر شده که همگی درجای خود صحیح و قانعکننده میباشند، پاسخ چهارم برجستهتر و صحیحتر به نظر میرسد که از سوی مفسران نیز بر آن تأکید بیشتری شده است. هر چند نظرات دیگری نیز در اینباره وجود دارد.
با توجه به نکات بالا درمییابیم که حضرت آدم(ع) و پیامبران دیگری چون: یونس(ع)، یوسف(ع) و… که دچار خطاهایی از این دست شدهاند از مقام عصمت دور نگشتهاند و تنها دچار اثرات و تبعاتی شدهاند که نتیجه عمل آنان بوده است.
* عصمت نیرویی است بازدارنده که خداوند آن را در ضمیر پیامبران قرار داده است و باعث میشود که آنان از هرگونه معصیت و خطا بدور باشند.;
حضرت آدم(ع) یکی از انبیای برگزیده خداوند میباشد و یکی از صفات و شرایط مهم پیامبری عصمت است.* اگر پیامبران معصوم نباشند، مردم به گفتههای آنان اطمینان پیدا نمیکنند، آنان را امین و الگوی خودنمیدانند و به خدای یگانه و بیهمتا ایمان نمیآورند.
خداوند در ادامه ماجرای آدم و ابلیس و فریبکاری شیطان میفرماید: «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی؛ آدم از امر پروردگارش سرپیچی کرد و گمراه شد.» (سوره طه، آیه 121) سؤالی که در اینجا پیش میآید این است که اگر پیامبران، معصوم از هر گونه گناه ـچه کبیره و چه صغیرهـ میباشند، پس نافرمانی و عصیان حضرت آدم چگونه توجیه میشود؟ آیا گناه آدم و عصمت او در تناقض و تنافی با هم نیستند؟ اگر معتقد به عدم ارتکاب گناه و اشتباه از سوی پیامبران هستیم، پس چرا حضرت آدم عصیان کرد، آن هم عصیانی که نتیجهاش گمراهی بود؟
مفسران کوشیدهاند این شبهه را اینگونه پاسخ دهند:
1. کلمه «غوی» که در آیه بالا آمده است، به معنای ایستادگی نداشتن و کاری است که از روی جهل و نادانی ناشی از غفلت انجام میشود و چون آدم به دلیل گمانی که از گفته شیطان برای او پیدا شده بود، ناآگاهانه از درخت ممنوع خورد، از آن تعبیر به «غوی» شده است. از آنجا که آدم ذاتاً پاک و مؤمن بود و در طریق رضای خدا گام برمیداشت و این خطا که بر اثر وسوسه شیطان دامن او را گرفت یک استثنا بود، خداوند او را از رحمت خود برای همیشه دور نساخت، بلکه او را برگزید و توبهاش را پذیرا شد و هدایتش کرد. «ثُمَّ اجْتَباهُ رَبَّهُ فَتابَ عَلَیهِ وَهَدَی». (سوره طه، آیه122)
به عبارت دیگر حضرت آدم به علت اینکه از شجره ممنوعه خورده بود از جاودانگی و خلود در بهشت محروم گردید و به همین علت آن ثوابها و پاداشهای بزرگی که خدا برایش در بهشت آماده کرده بود از بین رفت، اما دچار عذاب ابدی نگردید.
2. اگرچه عصیان در گفتمان امروز به معنای گناه میآید، ولی در لغت به معنای خارج شدن از اطاعت و فرمان است، خواه این فرمان یک فرمان واجب باشد یا مستحب. بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان، لزوماً به معنای ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست، بلکه میتواند ترک یک مستحب یا ارتکاب مکروه باشد. مخالفت با یک واجب عصمت را نفی میکند، ولی مخالفت با امر مستحب، هیچگونه منافاتی با عصمت پیامبر ندارد. بدیهی است که ترک یک امر مستحب خود یک نوع خسران وزیان میباشد.
3. عصیان و گناه گاهی برای همه افراد بدون اینکه فردی از آن قانون کلی خارج باشد، گناه محسوب میشود مانند ظلم کردن، دروغ گفتن و مال حرام خوردن، اما گاهی جنبه نسبی دارد یعنی اگر از یک نفر سر بزند نه تنها گناه نیست، اما در مقایسه با مقام و جایگاه او کار ناشایستی است. این که گفتهاند:«حسنات الابرار سیئات المقربین» اشاره به همین مطلب دارد. به عبارت دیگر این همان چیزی است که به عنوان «ترک اولی» معروف شده است که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت.
4. «اوامر» و «نواهی» دو جنبه دارند: مولوی و ارشادی. اینکه میگوییم پیامبران معصوم از هرگونه معصیت ـچه کبیره و چه صغیرهـ میباشند ناظر به اوامر و نواهی مولوی است نه ارشادی. برای روشن شدن موضوع، پزشکی را در نظر میگیریم که به بیمار دستور میدهد که فلان دارو را بخور و از فلان غذای نامناسب پرهیز کن. شکی نیست که اگر بیمار دستور پزشک را نادیده بگیرد تنها به خودش ضرر زده است. چرا که ارشاد و راهنمایی پزشک را نادیده گرفته است. خداوند نیز به آدم فرموده بود که از میوه آن درخت نخور، چرا که در صورت چنین عملی از بهشت بیرون خواهی رفت و در زمین گرفتار درد و رنج بسیار میشوی. او با این امر ارشادی مخالفت نمود که نتیجهاش را نیز مشاهده کرد.
در میان چهار پاسخ ذکر شده که همگی درجای خود صحیح و قانعکننده میباشند، پاسخ چهارم برجستهتر و صحیحتر به نظر میرسد که از سوی مفسران نیز بر آن تأکید بیشتری شده است. هر چند نظرات دیگری نیز در اینباره وجود دارد.
با توجه به نکات بالا درمییابیم که حضرت آدم(ع) و پیامبران دیگری چون: یونس(ع)، یوسف(ع) و… که دچار خطاهایی از این دست شدهاند از مقام عصمت دور نگشتهاند و تنها دچار اثرات و تبعاتی شدهاند که نتیجه عمل آنان بوده است.
* عصمت نیرویی است بازدارنده که خداوند آن را در ضمیر پیامبران قرار داده است و باعث میشود که آنان از هرگونه معصیت و خطا بدور باشند.;