توفیق ادب
آرشیو
چکیده
متن
ادب؛ در لغت به معانی گوناگونی (روش پسندیده، ظرافت و خوی خوش) آمده است. روش درست و ظریفی که در گفتن، نوشتن و سرودن به کار میرود و سخن را لطف و طراوتی خاص میبخشد، از همینرو ادب نامیده شده است.
ادب انسانی، ریشه در عقیده و درون او دارد، ولی ظهور آن، هنگام روبهرو شدن با دیگران میباشد، زیرا ادب آیینه تمام نمای عقیده و اخلاق اوست. آدمی در برابر دیگران، موظّف به رعایت ادب است و هرچه طرف مقابل از عظمت والاتری برخوردار باشد، رعایت ادب ضرورت بیشتری مییابد.
قرآن کریم و مسئله ادب
پرداختن کامل به این موضوع، تحقیقی بسیار مفصلی را میطلبد. به همین دلیل، موضوع این نوشته، تعبیرات بیادبانه اسرائیل، درباره ذات مقدس حق است.
آنگونه که قرآن کریم نقل میفرماید، یکی از خصلتهای بنی اسرائیل این بوده که همواره از خداوند متعال در برابر موسی(ع) از واژه ربّک تعبیر میکردند. آنان هنگام هرگونه حاجت و سؤالی به موسی میگفتند: به پروردگارت چنین بگو و از «پروردگارت» چنان بخواه و این در حالی است که تمام کوشش انبیا در فرو فکندن حجابهای خود ساخته انسانها بین خود و خالق خویش بوده تا نور فطرت در انسانها ظهور و بروز کند.
لکن فرزندان اسراییل را اندیشه در این وادیها نبوده و از موسی(ع) تصوری جز یک رابط میان خود و وجودی صاحب قدرت (پروردگار موسی(ع)) نداشتهاند.
در اکثر تعابیر این قوم، اثری از ادب در برابر خالق و عشق و محبت نسبت به معبود و فرستاده وی دیده نمیشود و تقریباً تعابیری نظیر ربنا ، اللّهم، ولینا و مانند آن در گفتار آنان وجود ندارد.
برای نمونه در داستان بقره عبارت اُدعُ لَنا رَبَّکَ چندین بار از زبان آنان شنیده میشود و درباره کیفیت و رنگ گاو، پرسشهای بیهودهای را به سوی موسی(ع) سرازیر میکنند:
«…اُدعُ لَنا رَبَّکَ یبَین لَنا ما هِی …؛ از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند که این(ماده گاو) چهگونه (ماده گاوی) باشد؟…» (سوره بقره، آیه68)
«…اُدعُ لَنا رَبَّکَ یبَین لَنا ما لَونُها…؛ از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چهگونه باشد؟…» (سوره بقره، آیه 69)
«قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی…؛ پروردگارت را بخوان برای ما روشن ساز که آن چیست؟»
(سوره بقره، آیه 70)
گفتنی است فرزندان اسراییل، پس از بحث و جدل فراوان از نو به سؤال اول و نقطه آغاز بحث باز میگردند!
در سوره مائده آمده است که به این قوم امر میشود به سرزمین مقدس وارد شوند تا از نعمت و رفاه و عزت برخوردار گردند. اما چون در آن سرزمین گروهی ستمگر بودند، ایشان به دلیل زبونی و بینعمتی به موسی(ع) میگویند:
«…فَاذهَب اَنتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا ههُنا قاعِدونَ؛ …تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشستهایم.» (سوره مائده، آیه 24)
همین سخن، ایشان را دچار سر گردانی چهل ساله و به تعبیری همیشگی میکند.
مثالهای فراوانی از حالات و کردار این قوم وجود دارد؛ اما گذر از آن به جهت اختصار کلام، اولی است، امّا بنی اسراییل چرا این چنین بودند؟
با توجه به سیر تاریخی حوادث، و دشمنی دیرینه بین بنیاسرائیل و قوم فرعون بعید نیست که بنیاسرائیل، این تعابیر را از همان قوم فرا گرفته باشند و تعالیم موسی(ع) نیز نتوانسته باشد آن اخلاق جاهلی و فرعونی را از دل ایشان به در برد. مثلاً هنگامی که موسی(ع) با آیات بزرگ الهی به سراغ فرعون و قومش آمد، گفتند:
«…یا اَیهَا السّاحِرُ اُدعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَکَ إنَّنَا لَمُهتَدُونَ؛ (وقتی گرفتار بلا میشدند میگفتند:) ای ساحر! پروردگارت را به عهدی که با تو کرده بخوان (تا ما را از این بلا برهاند) که ما هدایت خواهیم یافت.(و ایمان میآوریم.)» (سوره زخرف، آیه 49)
دار آخرت، آخرین منزلگاه انسان و محل بروز همه خفایا و زوایای روح و روان اوست همان که قرآن از آن به تُبلَی السَّرائر(سوره طارق، آیه 9) تعبیر فرموده است. انسان در جهان دیگر، در بهشت یا جهنمی که با عمل خویش پدید آورده منزل خواهد کرد. گروهی خدای سبحان را در جهنم با تعابیری همچون ربنا میخوانند و استغاثه میکنند، نظیر: «…رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحاً غَیرَ الَّذی کُنا نَعمَلُ…؛ …پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه میکردیم، کار شایسته کنیم…» (سوره فاطر، آیه 37)
از گروهی نیز همچنان، همان تعبیر ربک شنیده میشود، چنانکه در آخر سوره زخرف آمده است: «…یا مالِکُ لِیقضِ عَلَینا رَبُّکَ…؛ ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم!) …» (سوره زخرف، آیه 77)
قرآن هویت این گروه را مشخص نکرده، ولی با مقایسه آیات مختلف و تعابیر و سخنان اقوام در دنیا و آخرت که قرآن نقل فرموده است میتوان قوم مورد بحث این نوشتار را از مصادیق بارز آن دانست.
از خـدا جـوییـم تـوفـیـق ادب بـیادب محروم شد از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد بـلـکـه آتـش در هـمـه آفـاق زد
هرچه بر تو آید از ظلمات وغم آن زبی باکی و گستاخی است هم
از ادب پر نور گشته است این فلک و از ادب معصوم و پاک آمد ملک1
1 . مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 78، 79، 89 و 91)
ادب انسانی، ریشه در عقیده و درون او دارد، ولی ظهور آن، هنگام روبهرو شدن با دیگران میباشد، زیرا ادب آیینه تمام نمای عقیده و اخلاق اوست. آدمی در برابر دیگران، موظّف به رعایت ادب است و هرچه طرف مقابل از عظمت والاتری برخوردار باشد، رعایت ادب ضرورت بیشتری مییابد.
قرآن کریم و مسئله ادب
پرداختن کامل به این موضوع، تحقیقی بسیار مفصلی را میطلبد. به همین دلیل، موضوع این نوشته، تعبیرات بیادبانه اسرائیل، درباره ذات مقدس حق است.
آنگونه که قرآن کریم نقل میفرماید، یکی از خصلتهای بنی اسرائیل این بوده که همواره از خداوند متعال در برابر موسی(ع) از واژه ربّک تعبیر میکردند. آنان هنگام هرگونه حاجت و سؤالی به موسی میگفتند: به پروردگارت چنین بگو و از «پروردگارت» چنان بخواه و این در حالی است که تمام کوشش انبیا در فرو فکندن حجابهای خود ساخته انسانها بین خود و خالق خویش بوده تا نور فطرت در انسانها ظهور و بروز کند.
لکن فرزندان اسراییل را اندیشه در این وادیها نبوده و از موسی(ع) تصوری جز یک رابط میان خود و وجودی صاحب قدرت (پروردگار موسی(ع)) نداشتهاند.
در اکثر تعابیر این قوم، اثری از ادب در برابر خالق و عشق و محبت نسبت به معبود و فرستاده وی دیده نمیشود و تقریباً تعابیری نظیر ربنا ، اللّهم، ولینا و مانند آن در گفتار آنان وجود ندارد.
برای نمونه در داستان بقره عبارت اُدعُ لَنا رَبَّکَ چندین بار از زبان آنان شنیده میشود و درباره کیفیت و رنگ گاو، پرسشهای بیهودهای را به سوی موسی(ع) سرازیر میکنند:
«…اُدعُ لَنا رَبَّکَ یبَین لَنا ما هِی …؛ از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند که این(ماده گاو) چهگونه (ماده گاوی) باشد؟…» (سوره بقره، آیه68)
«…اُدعُ لَنا رَبَّکَ یبَین لَنا ما لَونُها…؛ از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد رنگ آن چهگونه باشد؟…» (سوره بقره، آیه 69)
«قالوا ادع لنا ربک یبین لنا ما هی…؛ پروردگارت را بخوان برای ما روشن ساز که آن چیست؟»
(سوره بقره، آیه 70)
گفتنی است فرزندان اسراییل، پس از بحث و جدل فراوان از نو به سؤال اول و نقطه آغاز بحث باز میگردند!
در سوره مائده آمده است که به این قوم امر میشود به سرزمین مقدس وارد شوند تا از نعمت و رفاه و عزت برخوردار گردند. اما چون در آن سرزمین گروهی ستمگر بودند، ایشان به دلیل زبونی و بینعمتی به موسی(ع) میگویند:
«…فَاذهَب اَنتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنّا ههُنا قاعِدونَ؛ …تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همینجا نشستهایم.» (سوره مائده، آیه 24)
همین سخن، ایشان را دچار سر گردانی چهل ساله و به تعبیری همیشگی میکند.
مثالهای فراوانی از حالات و کردار این قوم وجود دارد؛ اما گذر از آن به جهت اختصار کلام، اولی است، امّا بنی اسراییل چرا این چنین بودند؟
با توجه به سیر تاریخی حوادث، و دشمنی دیرینه بین بنیاسرائیل و قوم فرعون بعید نیست که بنیاسرائیل، این تعابیر را از همان قوم فرا گرفته باشند و تعالیم موسی(ع) نیز نتوانسته باشد آن اخلاق جاهلی و فرعونی را از دل ایشان به در برد. مثلاً هنگامی که موسی(ع) با آیات بزرگ الهی به سراغ فرعون و قومش آمد، گفتند:
«…یا اَیهَا السّاحِرُ اُدعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِندَکَ إنَّنَا لَمُهتَدُونَ؛ (وقتی گرفتار بلا میشدند میگفتند:) ای ساحر! پروردگارت را به عهدی که با تو کرده بخوان (تا ما را از این بلا برهاند) که ما هدایت خواهیم یافت.(و ایمان میآوریم.)» (سوره زخرف، آیه 49)
دار آخرت، آخرین منزلگاه انسان و محل بروز همه خفایا و زوایای روح و روان اوست همان که قرآن از آن به تُبلَی السَّرائر(سوره طارق، آیه 9) تعبیر فرموده است. انسان در جهان دیگر، در بهشت یا جهنمی که با عمل خویش پدید آورده منزل خواهد کرد. گروهی خدای سبحان را در جهنم با تعابیری همچون ربنا میخوانند و استغاثه میکنند، نظیر: «…رَبَّنا أَخرِجنا نَعمَل صالِحاً غَیرَ الَّذی کُنا نَعمَلُ…؛ …پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا غیر از آنچه میکردیم، کار شایسته کنیم…» (سوره فاطر، آیه 37)
از گروهی نیز همچنان، همان تعبیر ربک شنیده میشود، چنانکه در آخر سوره زخرف آمده است: «…یا مالِکُ لِیقضِ عَلَینا رَبُّکَ…؛ ای مالک دوزخ! (ای کاش) پروردگارت ما را بمیراند (تا آسوده شویم!) …» (سوره زخرف، آیه 77)
قرآن هویت این گروه را مشخص نکرده، ولی با مقایسه آیات مختلف و تعابیر و سخنان اقوام در دنیا و آخرت که قرآن نقل فرموده است میتوان قوم مورد بحث این نوشتار را از مصادیق بارز آن دانست.
از خـدا جـوییـم تـوفـیـق ادب بـیادب محروم شد از لطف رب
بیادب تنها نه خود را داشت بد بـلـکـه آتـش در هـمـه آفـاق زد
هرچه بر تو آید از ظلمات وغم آن زبی باکی و گستاخی است هم
از ادب پر نور گشته است این فلک و از ادب معصوم و پاک آمد ملک1
1 . مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات 78، 79، 89 و 91)