پاسخ به سؤالات
آرشیو
چکیده
متن
منظور از آسمانهای هفتگانه چیست؟ عارفه رجبی اصفهان
مفسران در توضیح و تفسیر این آیات تفاسیر و بیانات مختلفی دارند و مصداقهای گوناگونی را برای «سبع سموات»، بیان داشتهاند که در ذیل به اختصار چند تایی از آنها را میآوریم:
1 بعضی از مفسران، آسمانهای هفتگانه را همان هفت سیاره دانستهاند (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، ماه و خورشید) که دانشمندان قدیم اینها را جزء سیارات میشمردند.
2 برخی دیگر معتقد بودند که طبقات متراکم هوای اطراف زمین مراد است.
3 گروهی دیگر میگویند: عدد «هفت» در آیات به معنای عدد تعدادی و حقیقی نیست، بلکه مقصود تکثر، فراوانی و زیاد بودن مطرح است. پس «سبع» اشاره به آسمانهای متعدد و متکثر بالاست.
4 عدهای دیگر عکس نظر گروه سوم را دارند و این عدد را حقیقی و واقعی میدانند و میگویند، همان عدد هفت مراد است. منتها این عده در بیان مصداق آن عاجز ماندهاند و میگویند: تعیین آن آسمانها با ابزار علمی که امروزه در اختیار بشر قرار دارد، ممکن نیست و بشر الان نمیتواند تعیین مصداق کند، شاید در آینده با پیش رفت علم بتواند آنها را کشف کند و آنچه که ما از آسمان میبینیم، آسمان پایین نامیده میشود که باستارگان زینت شده است، اما شش عالَم دیگر چگونه است و از چه تشکیل شده است؟ خدا میداند.
جن چه موجودی است، و آیا مانند انسان مرگ و حیات دارد؟ مرجان نظری تهران
همچنانکه میدانید؛ قرآن سورهای به نام سوره جن دارد که این خود نشان از اهمیت موضوع است، علاوه بر اینکه خداوند در این سوره بعضی از عقاید و گفتههای آنان را بیان داشته است در سورههای دیگر نیز درباره آنان آیاتی را نازل کرده و توضیحاتی را بیان فرموده است، از آیاتی که درباره این موجود نازل شده است، میفهیم که:
1 جن نوعی از مخلوقات خداوند است، ولی از حواس ما پنهانند و خداوند در قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده است.
2 آنها قبل از بشر خلق شدهاند و از جنس آتش هستند. (سوره حجر، آیه27)
3 آنها نیز مانند انسان، زندگی، مرگ و قیامت دارند. (سوره احقاف، آیه 18)
4 مانند سایر موجودات، نر و ماده، ازدواج و تولید نسل دارند. (سوره جن، آیه 6)
5 داری تصور و اراده هستند، کارهایی سریع و اعمالی سخت و شگفت انگیز انجام میدهند که از بشر عادی انجام آن کارها ساخته نیست. همچنانکه در آیات مربوط به قصص حضرت سلیمان که جن مُسخّر و در اختیار آن حضرت بوده، آمده است.
6 آنها هم مانند انسان، مؤمن و کافر دارند و بعضی از آنها صالح و بعضی فاسدند.
(سوره جن، آیه 2)
7 از آیات استفاده میشود که شیطان نیز از طایفه جن بوده است و دارای فرزندان و قبیله است. (سوره کهف، آیه 50)
سؤال: منظور از کلمه «برهان» که در آیه 24 سوره یوسف آمده چیست؟ و آیا آیه «ولقد همت به وهم بهالولا أن رأی برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین» با عصمت انبیا منافات ندارد؟ عبدالرضا تقیزاده دانشجو
جواب: «برهان» از مصدر «بره» به معنای سفید شدن است و به هر گونه دلیل محکم و قویی که موجب روشنایی مقصود شود، برهان گفته میشود.
پس برهان پروردگار که حضرت یوسف(ع) را نجات داد یک نوع دلیل روشن و قوی بود. حال اینکه آن برهان چه بوده، مفسران احتمالات مختلفی دادهاند؛ از جمله:
1 ایمان و تربیت انسانی.
2 علم و آگاهی ایشان به احکام.
3 مقام نبوت.
4 امداد و کمک الهی.
5 وقتی زلیخا از آن بت شرم کرد و چیزی روی آن انداخت تا او را نبیند، حضرت یوسف(ع) بخود آمد، عقل بر احساسات و ایمان بر هوای نفس غالب گشت و خدا را حاضر و ناظر دید، گفت: تو که از یک بت بیعقل و شعور شرم میکنی، چگونه ممکن است من از خدایی که همه چیز را میداندو از خلوتگاهها با خبر است، شرم نکنم؟!
امداد غیبی و کمک معنوی که به حضرت یوسف(ع) شد، بخاطر این بود که او بندهای پرهیزگار، خودساخته، باایمان، پاک و مخلص بود و قلب و حال او به شرک و تاریکی آلوده نشده بود به این دلایل بود که او لایق و شایسته امداد الهی بود در واقع پاداشی است که خداوند در برابر پاکی و تقوای آنان میدهد و این اختصاص به انبیا ندارد، بلکه هر بنده خالصی میتواند از اینگونه مواهب الهی برخوردار شود. آری؛ اگر لطف و عنایت خداوند در این مراحل و شرایط حساس به داد انسان نرسد، معلوم نیست انسان بتواند خود را از شهوات و هواهای نفسانی برهاند و این لطف اوست که انسان را از زانو زدن و تسلیم شدن در مقابل خواستههای غیر خدایی نگه میدارد.
حضرت علی(ع) در دعای صباح میفرماید: اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان، از یاری تو محروم بمان، این محرومیت مرا به رنج و حرمان میسپارد.
در جواب قسمتی دیگر از سؤال شما باید عرض کنم که: وقتی همسر عزیز مصر تصمیم به کامجویی از حضرت یوسف(ع) گرفت بنابر یک تفسیر و برداشتی که از آیه شده است و نهایت کوشش و تلاش خود را نیز در این راه بکار برد. یوسف هم به مقتضای طبع بشری، اگر راهنمای پروردگارش نبود، دچار خطا میشد، اما حضرت یوسف(ع) با توجه به آن تربیتی که در خانواده نبوت دیده بود و روح بزرگ و ادب او اجازه کار خلاف را به او نداد، چون او فردی خداشناس بود و خدا را همه جا حاضر و ناضر میدید. نظیر این جملات را ما نیز در ادبیات فارسی میخوانیم و بکار میبریم که: اگر تقوا و تربیت اسلامیش نبود، او نیز آن عمل را انجام میداد.
برداشت و تفسیر دیگری که از آیه شده، میفهماند که اصلاً قصد لذت بردن و کامجویی در کار نبوده، بلکه قصد انتقام و ضربه زدن به حضرت یوسف(ع) در کار بوده است.
به این بیان که: وقتی همسر عزیز مصر، تمام تلاش و سعی خود را در بدست آوردن دل معشوقه خود بکار برد، ولی نتوانست ذرهای در او اثر کند و او گفت: «معاذ اللّه». از روی خشم و ناراحتی و از شکستی که خورده بود، خواست تا عقده دل بگشاید و ضربهای به یوسف بزند تا انتقام خود را از او گرفته باشد. لذا با تمام ناراحتی و غضب به یوسف حمله کرد عقده دل بگشاید و قلب او را بشکافد تا ببیند در قلب او چیست که اینگونه سنگدل و سخت دل است که به او تمایل نشان نمیدهد اویی که تمام مردان دل به هوای کوی او میدادند و از حسرت گفتگوی با او رنج میبردند به او حمله کرد و حضرت یوسف(ع) ترجیح داد که جواب کلوخانداز را با سنگ جواب ندهد و به پاس از محبتهای عزیز مصر تصمیم گرفت تا فرار کند.
مفسران در توضیح و تفسیر این آیات تفاسیر و بیانات مختلفی دارند و مصداقهای گوناگونی را برای «سبع سموات»، بیان داشتهاند که در ذیل به اختصار چند تایی از آنها را میآوریم:
1 بعضی از مفسران، آسمانهای هفتگانه را همان هفت سیاره دانستهاند (عطارد، زهره، مریخ، مشتری، زحل، ماه و خورشید) که دانشمندان قدیم اینها را جزء سیارات میشمردند.
2 برخی دیگر معتقد بودند که طبقات متراکم هوای اطراف زمین مراد است.
3 گروهی دیگر میگویند: عدد «هفت» در آیات به معنای عدد تعدادی و حقیقی نیست، بلکه مقصود تکثر، فراوانی و زیاد بودن مطرح است. پس «سبع» اشاره به آسمانهای متعدد و متکثر بالاست.
4 عدهای دیگر عکس نظر گروه سوم را دارند و این عدد را حقیقی و واقعی میدانند و میگویند، همان عدد هفت مراد است. منتها این عده در بیان مصداق آن عاجز ماندهاند و میگویند: تعیین آن آسمانها با ابزار علمی که امروزه در اختیار بشر قرار دارد، ممکن نیست و بشر الان نمیتواند تعیین مصداق کند، شاید در آینده با پیش رفت علم بتواند آنها را کشف کند و آنچه که ما از آسمان میبینیم، آسمان پایین نامیده میشود که باستارگان زینت شده است، اما شش عالَم دیگر چگونه است و از چه تشکیل شده است؟ خدا میداند.
جن چه موجودی است، و آیا مانند انسان مرگ و حیات دارد؟ مرجان نظری تهران
همچنانکه میدانید؛ قرآن سورهای به نام سوره جن دارد که این خود نشان از اهمیت موضوع است، علاوه بر اینکه خداوند در این سوره بعضی از عقاید و گفتههای آنان را بیان داشته است در سورههای دیگر نیز درباره آنان آیاتی را نازل کرده و توضیحاتی را بیان فرموده است، از آیاتی که درباره این موجود نازل شده است، میفهیم که:
1 جن نوعی از مخلوقات خداوند است، ولی از حواس ما پنهانند و خداوند در قرآن کریم وجود چنین موجوداتی را تصدیق کرده است.
2 آنها قبل از بشر خلق شدهاند و از جنس آتش هستند. (سوره حجر، آیه27)
3 آنها نیز مانند انسان، زندگی، مرگ و قیامت دارند. (سوره احقاف، آیه 18)
4 مانند سایر موجودات، نر و ماده، ازدواج و تولید نسل دارند. (سوره جن، آیه 6)
5 داری تصور و اراده هستند، کارهایی سریع و اعمالی سخت و شگفت انگیز انجام میدهند که از بشر عادی انجام آن کارها ساخته نیست. همچنانکه در آیات مربوط به قصص حضرت سلیمان که جن مُسخّر و در اختیار آن حضرت بوده، آمده است.
6 آنها هم مانند انسان، مؤمن و کافر دارند و بعضی از آنها صالح و بعضی فاسدند.
(سوره جن، آیه 2)
7 از آیات استفاده میشود که شیطان نیز از طایفه جن بوده است و دارای فرزندان و قبیله است. (سوره کهف، آیه 50)
سؤال: منظور از کلمه «برهان» که در آیه 24 سوره یوسف آمده چیست؟ و آیا آیه «ولقد همت به وهم بهالولا أن رأی برهان ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین» با عصمت انبیا منافات ندارد؟ عبدالرضا تقیزاده دانشجو
جواب: «برهان» از مصدر «بره» به معنای سفید شدن است و به هر گونه دلیل محکم و قویی که موجب روشنایی مقصود شود، برهان گفته میشود.
پس برهان پروردگار که حضرت یوسف(ع) را نجات داد یک نوع دلیل روشن و قوی بود. حال اینکه آن برهان چه بوده، مفسران احتمالات مختلفی دادهاند؛ از جمله:
1 ایمان و تربیت انسانی.
2 علم و آگاهی ایشان به احکام.
3 مقام نبوت.
4 امداد و کمک الهی.
5 وقتی زلیخا از آن بت شرم کرد و چیزی روی آن انداخت تا او را نبیند، حضرت یوسف(ع) بخود آمد، عقل بر احساسات و ایمان بر هوای نفس غالب گشت و خدا را حاضر و ناظر دید، گفت: تو که از یک بت بیعقل و شعور شرم میکنی، چگونه ممکن است من از خدایی که همه چیز را میداندو از خلوتگاهها با خبر است، شرم نکنم؟!
امداد غیبی و کمک معنوی که به حضرت یوسف(ع) شد، بخاطر این بود که او بندهای پرهیزگار، خودساخته، باایمان، پاک و مخلص بود و قلب و حال او به شرک و تاریکی آلوده نشده بود به این دلایل بود که او لایق و شایسته امداد الهی بود در واقع پاداشی است که خداوند در برابر پاکی و تقوای آنان میدهد و این اختصاص به انبیا ندارد، بلکه هر بنده خالصی میتواند از اینگونه مواهب الهی برخوردار شود. آری؛ اگر لطف و عنایت خداوند در این مراحل و شرایط حساس به داد انسان نرسد، معلوم نیست انسان بتواند خود را از شهوات و هواهای نفسانی برهاند و این لطف اوست که انسان را از زانو زدن و تسلیم شدن در مقابل خواستههای غیر خدایی نگه میدارد.
حضرت علی(ع) در دعای صباح میفرماید: اگر به هنگام مبارزه با نفس و شیطان، از یاری تو محروم بمان، این محرومیت مرا به رنج و حرمان میسپارد.
در جواب قسمتی دیگر از سؤال شما باید عرض کنم که: وقتی همسر عزیز مصر تصمیم به کامجویی از حضرت یوسف(ع) گرفت بنابر یک تفسیر و برداشتی که از آیه شده است و نهایت کوشش و تلاش خود را نیز در این راه بکار برد. یوسف هم به مقتضای طبع بشری، اگر راهنمای پروردگارش نبود، دچار خطا میشد، اما حضرت یوسف(ع) با توجه به آن تربیتی که در خانواده نبوت دیده بود و روح بزرگ و ادب او اجازه کار خلاف را به او نداد، چون او فردی خداشناس بود و خدا را همه جا حاضر و ناضر میدید. نظیر این جملات را ما نیز در ادبیات فارسی میخوانیم و بکار میبریم که: اگر تقوا و تربیت اسلامیش نبود، او نیز آن عمل را انجام میداد.
برداشت و تفسیر دیگری که از آیه شده، میفهماند که اصلاً قصد لذت بردن و کامجویی در کار نبوده، بلکه قصد انتقام و ضربه زدن به حضرت یوسف(ع) در کار بوده است.
به این بیان که: وقتی همسر عزیز مصر، تمام تلاش و سعی خود را در بدست آوردن دل معشوقه خود بکار برد، ولی نتوانست ذرهای در او اثر کند و او گفت: «معاذ اللّه». از روی خشم و ناراحتی و از شکستی که خورده بود، خواست تا عقده دل بگشاید و ضربهای به یوسف بزند تا انتقام خود را از او گرفته باشد. لذا با تمام ناراحتی و غضب به یوسف حمله کرد عقده دل بگشاید و قلب او را بشکافد تا ببیند در قلب او چیست که اینگونه سنگدل و سخت دل است که به او تمایل نشان نمیدهد اویی که تمام مردان دل به هوای کوی او میدادند و از حسرت گفتگوی با او رنج میبردند به او حمله کرد و حضرت یوسف(ع) ترجیح داد که جواب کلوخانداز را با سنگ جواب ندهد و به پاس از محبتهای عزیز مصر تصمیم گرفت تا فرار کند.