چکیده

با مطرح شدن نظریة نوسازی به منزلة پارادایم مسلط توسعه در دهة 1950، تمامی رویکردها به توسعه به نوعی ملهم از این پارادایم به شمار می رفتند. در دهة 1960 میلادی، ظهور مکتب وابستگی که واکنشی به دیدگاه های مکتب نوسازی بود، سبب زیر سؤال رفتن اصول این مکتب شد. ریشة مکتب وابستگی در اندیشه های اندیشمندان کشورهای آمریکای لاتین قرار داشت و گرایشی مارکسیستی به توسعه در دورة جنگ سرد مطرح شد. اما با پایان یافتن جنگ سرد و تغییراتی که به موازات آن در ساختار نظام بین الملل ایجاد شد، دیدگاه های مارکسیستی از جمله مکتب وابستگی به توسعه، به دلیل عدم توفیق در دستیابی به وعده های خویش با انتقاد همراه شد. در این راستا کشورهای آمریکای لاتین با توجه به تحولات رخ داده در ساختار و شرایط نظام بین الملل، نه تنها از دیدگاه های مکتب وابستگی پیروی نکردند، بلکه با برقراری روابط مناسب با کشورهای پیشرفته زمینه و شرایط توسعه و پیشرفت خویش را فراهم کردند. نوشتار حاضر تلاش دارد تا با رویکردی تحلیلی، به دیدگاه های رایج درخصوص توسعه در دورة جنگ سرد بپردازد و با ارزیابی دیدگاه های مزبور، رویکردهای توسعه و رشد در آمریکای لاتین را در دوران پس از جنگ سرد بررسی کند. به نظر می رسد کشورهای آمریکای لاتین با بهره گیری از فرایند جهانی شدن اقتصاد و رویکردهای مختلف ساختارگرا و نهادگرای ملهم از این فرایند، در حرکت به سمت رشد و توسعه ای متوازن تلاش کرده اند.

تبلیغات