نقش عشق در زندگی آگوستین
آرشیو
چکیده
متن
تفکرات هیچ کس جدای از زندگی او نیست؛ در این مقاله کوشش شده است تا نقش عشق در زندگی عارف و الاهیات دان برجسته، آگوستین قدیس مورد بررسی قرار گرفته و تاثیر آن بر آرای دینی، فلسفی و عرفانی وی مشخص گردد.هنگامی که برای نخستین بار مشغول مطالعهی زندگی آگوستین شدم، زندگی او برایم بسیار عجیب و عقایدش بسیار پیچیده آمد به خصوص که هنوز هم نتوانستهام بفهمم چرا معشوقهاش را رها کرد در حالی که هنوز هم او را دوست داشت. احساس همدردی، زن بودن و یا هر چیز دیگری که بخواهیم نامش را بگذاریم در قلب من تألمی شدید را برمیانگیزاند آنچنانکه گاه بیآنکه بخواهم صدای گریههای شبانهی آن زن را در تنهایی و خلوت، در درونم احساس میکنم و بهت او بعد از آخرین دیدار و همواره یک سؤال بیپاسخ: «چرا رها شدم؟!» و هیچگاه احساس نمیکنم که در مطالعهی زندگی او با خستگی تاریخ روبرو هستم، انگار که هر دو انسانهایی زندهاند با قلبی گرم و تپنده که دائم این واقعه را برایم مکرر میکنند. با مطالعهی هر کتاب جدید این حادثه را میبینم، صبر میکنم و با عمق روح و وجودم تمامی سؤالاتم را دوباره و چند باره از سر میگیرم. همواره میخواستم بفهمم چه عاملی باعث شد و چه جذبهای آگوستین را به سمت خود کشانید که باعث شد او از معشوقش دست بکشد و تنهایی را برگزیند. کمکم با خودم به این نتیجه رسیدم که حرف از عشق زدن در آثار کسی که خود به عشقش پایبند نبوده است چه فایدهای خواهد داشت؟!اما هنگامی که با فضای فکری مسیحیت بیشتر آشنا شدم به این نتیجه رسیدم که یک طرفه به قاضی رفتهام. اکنون بیشتر میفهمم که باید شرایط هر متفکری را با توجه به جو فکری، دینی و به اقتضای زمان و مکان حیاتش بررسی کرد. اکنون بیشتر ضرورت این مسئله را احساس میکنم که یک محقق ادیان باید رها از تمامی اندیشههای قبلی خود به مطالعه بپردازد و سعی کند که خود را به فضای فکری مورد مطالعه نزدیک سازد. آگوستین جزو آن دسته از متفکرانی است که زندگی و تجارب شخصیاش در مسیر تفکرش بسیار تاثیرگذار بوده است، اما همواره وجود یک عنصر در زندگی او دائمی است، «عشق» که بافته شده در تاروپود زندگی اوست.*آگوستین قبل از تحوّل
در مطالعهی زندگی آگوستین، با مردی روبرو میشویم که بسیار کنجکاو است، همه چیز را میآزماید، خام و کمتجربه نیست، سرد و گرم چشیده است، از میکده تا خانقاه همه را آزموده و تمامی راههای رفتنی را رفته و همه کارهای ممکن را انجام داده است. اما چرا طبع پرشور او آرام نمییابد؟ آگوستین در زندگیاش همه چیز و همه کس را مغلوب میکند، دیگران را در فن خطابه1، درس را، دوستان را، دشمنان را، همیشه اول است و همواره مورد ستایش و تمجید. با همه گونه خلق و خوی و مرامی دمخور و هر فن و علمی را که میتواند دنبال می کند، فلسفه، منطق، نجوم، خطابه، شعر، تدریس ...
اما چه چیزی، چه خواصی در او هست که آرام نمیشود. مسلماً پایبند کردن ذائقه چنین تنوعطلبی کار بسیار دشواری خواهد بود. همه چیز از یک سؤال آغاز میشود و از شکی که مدام شعلهورتر میگردد: «شروع بشر از کجاست و از کجا آمده است؟»، «چرا در عالم شر وجود دارد؟» و ...
و انگار او به هر ریسمانی چنگ میزند تا پاسخ سؤال خود را بیابد علیرغم داشتن مادری مومن و مخلص و راست عقیده به مسیحیت او هیچگاه علاقهای به کتاب مقدس و مسیحیت نشان نمیدهد. چرا که متن کتاب مقدس را در مقایسه با متون ادبیات روم باستان نظیر آثار هومر و سیسرو بسیار ابتدایی مییابد. پس چه باید بکند؟ در همین اثنا با مانویت آشنا میشود.2 پیامبر این دین، مانی، در جهانبینی و ایدئولوژی خود قائل به نوعی ثنویت است.3 او میگوید اگر جهان دارای خالق واحد بود نبایستی شر بوجود میآمد. پس خیر و شر دو منشاء جداگانه دارند. او میگوید خدای بزرگ دو تا است، یکی نور و دیگری ظلمت. نور در بالا و ظلمت در پایین است. وسعت قلمرو نور پنج برابر قلمرو ظلمت است. عالم نور دارای صفات خوب، نظم، صلح، آرامش است ولی در عالم ظلمت اغتشاش و بینظمی برقرار است. اما در مذهب مانی پایندگی نور و خیر زمانی است که ارواح که از جنس نورند از تنها که از جنس ظلمتاند جدا شوند، همهی اشعهها به شعاع نورانی خود که خیرند برگردند، در چنین هنگامی است که آسمان و زمین منهدم و از هم جدا میشوند و نور به حکمت خود خواهد رسید.
با شنیدن چنین پاسخی پیرامون مبدأ شر، آگوستین تا حدی آرام میگیرد اما همواره این آرزو را دارد که با عالمی در این باره گفتگو نماید.4 تلاشهایش اما بیهوده است. هیچکدام از مانویان نمیتوانند به این سؤال او پاسخ گویند. بگذریم از این که او نُه سال بعد موفق میشود با فاوستوس، رهبر مانویان آن زمان، که او را مردی صمیمی می یابد دیداری داشته باشد. اگرچه فاوستوس نمیتواند به این سؤال پاسخ گوید و آگوستین را ناامید میکند. بعد از آن دیدار آگوستین تنها پایبند به ظاهر دین است و علیرغم میل به برتری همیشگی خود، هیچگاه نمی تواند به مقام صدیقین در دین مانی، که بالاترین مقام در میان پیروان این دین است دست یابد. در این جا لازم میبینم مختصری راجع به تقسیمبندی مانی از پیروان خود بیان نمایم.
مانی پیروانش را به دو گروه تقسیم میکند5: 1ـ صدیقین 2 ـ مستمعین (شنوندگان)
گروه نخست همان روحانیون مذهب مانی بودند که تاهل اختیار نمیکردند. از جهان مادی روی برمیگرداندند، از زن و شراب و گوشت گریزان بودند، شهوت را زایل می کردند، همیشه در سفر بودند، تا تن را که قلمرو ظلمت بود خوار و ذلیل گردانند گروه شنوندگان همان مردم عادی بودند که ازدواج میکردند، گوشت میخوردند و تنها سعی در حفظ آیین مانی داشتند.درست هنگام گرایش به دین مانی است که آگوستین بعد از دو سال زندگی با معشوقهاش صاحب فرزندی میشود و بسیار یکه میخورد. او نام پسرش را آدئوداتوس (عطاء الله) میگذارد. شاید به دلیل گرایش به همین افکار مانویت بود که سعی میکرد برای تبیین مسئله شر، پاسخی عقلانی بیاید و باور داشته باشد که میل جنسی در وجودش ریشه ندارد بلکه از اصل ظلمت ناشی میشود. حقیقت این است که جذابیتهای دین مانی برایش تا آن حد زیاد نبود که با تمام وجود تسلیم آن شود و تمام وجودش را وقف آن نماید تا به مقام صدیقین نائل آید.حدوداً در چنین دورانی است که آگوستین با ترجمهی آثار افلاطون و همچنین با عقاید نوافلاطونیان6 آشنا میشود و کتب فلسفی آنها را مطالعه می کند. خودش اذعان دارد که بسیار خوششانس بوده که در آن گیرودار سفسطیگری توانسته به این منابع دست یابد. مطالعهی آثار افلاطون باعث میشود که او با توجه به مثالگرایی که در آثار افلاطون7 است روح را مورد توجه قرار بدهد. این آثار او را از مادهگرایی به سمت مثالگرایی سوق میدهد و رسوب همین اندیشهها در او است که باعث میشود بعدها مسیحیت او همرنگ فلسفی و فلسفه او همرنگ مسیحی پیدا کند. او میفهمد که با این فلسفه میتوان چیزهای مادی را با معیارهای روحانی توضیح داد و دلیلی برای نفی مسئله شر که از ارکان ثنویت دین مانی است پیدا میکند. آگوستین این آثار را هنگامی مطالعه میکند که در شهر میلان به عنوان استاد تدریس میکند. در همین زمان است که مادرش مونیکا در زندگی او حضوری پررنگ مییابد. او سعی میکند که همسری مناسب برای پسرش بیابد8 آگوستین، در این هنگام، معشوقش را پس از ده سال زندگی مشترک به آفریقا بازمیگرداند و پسرش را پیش خود نگه میدارد تا همسری تازه اختیار کند!آگوستین در شهر میلان با اسقف «آمبروز» ملاقات میکند9 که گویا مادرش مونیکا در ترتیب دادن این ملاقات نقش داشته است آمبروز، مونیکا را به ادامهی دعا و نیایش برای فرزند و امید به هدایت شدن او تشویق مینماید. آگوستین، آمبروز را مردی بسیار سخنورتر از فاوستوس مییابد که نسبت به او اعتماد به نفس کمتری دارد. آگوستین ابتدا تنها برای مطالعه و لذت بردن از سخنان آمبروز در جلساتش شرکت میکند اما کمکم مجذوب سخنان او میشود. حدوداً در همین زمان مطالعهی آثار پولس را شروع میکند و با تفکر به این نتیجه میرسد که شر اصلی ایجابی و صادر از خدا نیست و به خودی خود نیز وجود ندارد بلکه شر به معنای فقدان نیکویی است. او در بین سالهای 387 تا 400، حدود 300 اثر را علیه مانویت به نگارش درمیآورد.10در همین هنگام از لحاظ فکری و روحی آماده پذیرفتن مسیحیت میشود، اما هنوز هم مردد است و با شناختی که از خود دارد خودش را مستعد پذیرش تعالیم مسیحیت نمییابد. بخصوص اینکه هنوز مطمئن نیست که بتواند بر روی دلش پا بگذارد و از شهوت و خواستههای شهوانیاش بگذرد، در جدال با این بایدها و نبایدها است که گرفتار میشود و قدرت تصمیمگیریاش را از دست میدهد. تا اینکه دستی از غیب میآید و کاری میکند. هنگامی که مستاصل شده است و آتش شک از درونش زبانه میکشد یکباره تمام وجودش از حادثه عشق تر میشود و از پس آن خاکستر یقینی برمیآید. به ناگهان صدای کودکی را میشنود که میگوید: «برگیر و بخوان».11 آگوستین احساس میکند که این آیتی الهی است12 و اینک خدا است که با او سخن میگوید.13 او عهد جدید را میگشاید و نگاهش متوجه نوشتههای پولس مقدس میشود آنگاه که به رومیان میگوید: «تا اینکه خود را گرفتار بزمها، سکرها، فسق و فجورها نسازند بلکه خود را در عیسی مسیح خداوند بپوشند و برای شهوات جسمانی تدارک نبینند.» با چنین رخدادی است که زندگی آگوستین دچار تحولی شگرف میشود و این آگوستین دیگر آن آگوستین قبلی نیست. او عاشقِ عشق است. عشق را دوست دارد. اما کسی که تمامی عمر را عاشقانه زیسته است چگونه میتواند از عشق دم نزند؟ او جهتگیری عشقش را عوض میکند و آنچنان از این باده مست میشود که تمامی عمر مدهوش میماند. باید تأثیر این واقعه در او آنقدر زیاد بوده باشد که دیگر حتی از گذشتهها هم یادی ننماید. او تمام هستیاش را به پای خداوند میریزد و حتی پس از مرگ مادر و پسرش همچنان راضی است و قطره اشکی هم نمیریزد14 و در هیچیک از آثارش حتی نامی از معشوقهاش نیز نمی برد. اینجاست که به این نکته بسیار توجه می نماید که ایدئولوژی و باورهای فکری هر مسیحی را باید با مسیحی دیگر و خود مسیحیت مقایسه نمود. شاید آنچه در یک دین برای فردی ارزش تلقی میگردد در دین دیگری ارزش نباشد و یا غیرضروری و پیش پاافتاده به نظر برسد مثلاً رها کردن خانواده و همسر و فرزندان در دین مسیحیت به معنای نهایت خلوص و حسن نیت و فدا کردن همه چیز در پای خدا و پسر خدا است. هیچیک از ما بدرستی نمیدانیم که در آن واقعه بر آگوستین چه گذشت اما او آنچنان مست بود که نمیتوانست تجربهاش را در قالب جملات و کلمات منتقل کند. هنگام مطالعه آثار او این احساس به آدمی دست میدهد که وی هرچه بیشتر در توضیح مطلب کوشش میکند باز واژهها قادر به انتقال آن شور همراه با وقاری که هنگام سخن گفتن از خدا دارد نیستند. اما سعی دارد که این تجربه را در قالب نوشته های خود، به ما انتقال بدهد.
آگوستین بعد از تحوّل
آگوستین شروع به نوشتن کتاب اعترافات میکند. در این کتاب او تمام وقایع زندگی خود را از کوچکترین واقعه در دوران کودکی تا هنگامی که مشغول نوشتن این کتاب است بیان میکند و به خاطر همه آنها از خداوند پوزش میطلبد و با او راز و نیاز میکند قابل توجه آنکه مناجاتهای او بسیار به مناجاتهای اسلامی نظیر دعای کمیل شباهت می یابد. او حتی به خاطر کوچکترین چیزها و ناچیزترین وقایع پوزش میطلبد، نظیر لذت بردن از کتب حماسی، تماشای تأثر و یا دزدیدن میوه درخت گلابی.15 گرچه خیلی از وقایعی که او در کتاب اعترافات به خاطر ارتکاب آن پوزش میطلبد به نظر خواننده جرم نیستند اما در نظر او همه این اتفاقات گناهند چرا که همگی این لحظات و تمامی لحظات زندگی خود و حتی هستی یافتنش را گناهی بزرگ محسوب میدارد چرا که همه وقایع زندگی اش حتی لذت پیروزی بازیهای کودکی، فارغ از یاد و خاطره خدا می داند. او جرم بزرگ زندگی خود را بیمعشوق واقعی زیستن میداند. به همین سبب است که همه چیز را شجاعانه اعتراف میکند، با وجود اینکه از لحاظ سیاسی و اجتماعی به قدرت رسیده است و مقام اسقفی شهر هیپو را در آفریقایشمالی یافته است اما از قضاوت دیگران درباره خود نمیهراسد و این شجاعت بسیار بزرگی است یعنی منیّت خود را شکستن. او حتی بسیار خوشحالتر میشود که با خواندن این مطالب خوانندگان گناهان ذکر شده را، دیگر مرتکب نشوند. او میگوید اعترافاتش نشاندهنده نارضایتی او از خود و نیازش به خداست.16 بدین وسیله خود را محکوم میکند، از تمامی معاصی گذشتهاش تبری میجوید و درستکاریاش را ناشی از خدا میپندارد. او میگوید نواهای وجودش دیگر عطرها و رنگها و آهنگها نیست بلکه عناصری است جاودان که بهخاطر محبت به پروردگارش پدید آمده است. میگوید آدمی نمیتواند بر تمامی تواناییهای وجودش کاملاً آگاهی یابد، مگر آنکه فیض خداوند به او کمک نماید. در اعترافات اشاره دارد که بشر از هنگام تولد گناهکار است چرا که به سبب گناه فطری آدم و حوا همه گناهکارند. آگوستین میگوید در زندگی مادی به یک وسیله میتوان از گناه فطری خلاص شد که آن هم مراسم تعمید است که موهبتی الهی است که از فیض خداوند سرچشمه میگیرد. با توجه به نظریات گفته شده بدیهی است که او شهوت و عمل جنسی را تنها برای ادامه نسل ضروری میبیند17 و به غیر از این هدف، آن را گناهی بزرگ میپندارد. او عمل جنسی را فینفسه محکوم میکند و گناه را گرفتار آمدن انسان در عالم ظلمانی که اصولاً شر است تلقی میکند و بر این باور است که انسانها تنها از طریق پرهیز از لذایذ جسمانی میتوانند از این مخمصه رهایی یابند، پس قاعدتاً در جهانبینی آگوستین مقام تجرد نسبت به مقام تاهل برتری دارد. به نظر آگوستین گناه از سوی خداوند بوجود نیامده است و قدمتی ازلی ندارد18 بلکه در نتیجه سوء استفاده بشر از ارادهی آزادش بوجود آمده است19 چرا که انسان تحت جبر و زور نیست و انسانها مسئول اعمال خود هستند. همانگونه که گفته شد آگوستین بر این باور بود که همه انسانها در عالم گناه کردهاند و در نتیجه این امر، همه بشر حتی کودکان تمایل به گناه دارند.20این تمایل شکل شهوت و میل جنسی را به خود میگیرد و شهوت جنسی شکل بارز آن است. او به تدریج به این نتیجه میرسد که انسانها به شکل اجتنابناپذیری با اراده خود گناه میکنند. به نظر میرسد که در مورد مسئله گناه و نقش شهوت در زندگی افراد، آگوستین علیرغم انقلاب فکری خود، هنوز هم رگههای مانویت را در خود حفظ کرده است و آنها را هنوز از یاد نبرده است. اما برای من هنوز هم یک سؤال مطرح است که چرا ذهن فعال و خلاق او که در پاسخ به مسئله شر از فلسفه نو افلاطونی استفاده کرد و پاسخ یافت، چرا در این مورد چنین نکرد؟ شاید نقش تجربههای شخصی او در پاسخ به این سؤال، پررنگتر باشد، و شاید احساس گناهکاری و اصرار او بر جبران گذشته، وی را در پایبندی به این گونه اندیشهها مُصرتر میسازد و او را به لذت گذشته بیاعتنا میگرداند اما در این مورد تنها یقینی که وجود دارد این است که آگوستین مبهوت لذتی جدید است: شناخت خدا، عشق به خدا و وقف خویشتن برای خدا.براساس نظریات آگوستین پیرامون گناه ذاتی بشر و نجات بشر توسط مسیح، او در سال 418 م دو کتاب را به نگارش درمیآورد که یکی «فیض مسیح» و دیگری در مورد «گناه موروثی» است.21گفته شد که از دیدگاه و منظر آگوستین رهایی از گناه تنها با فیض خداوندی و از طریق انجام غسل تعمید برای آدمی ممکن میشود. اما این فیض چگونه چیزی است که آگوستین تا این حد بر آن تکیه دارد؟ آگوستین هنگامی که هنوز یک نوآیین بود بر این باور بود که انسان برای داشتن یک زندگی روحانی- مسیحی به فیض خدا یعنی روحالقدس درونش نیازمند است. اما او بر این باور هم بود که اگر شخص بیایمان بدون دریافت هیچ کمکی و با اراده خود اولین گام را بردارد میتواند به سوی خدا بازگشت کند و به عبارت دیگر خدا فیض خود را (یاروحالقدس) را به کسانی که با ایمان به انجیل پاسخ میدهند ارزانی می دارد. بعد از چند سال که درک او تحت تأثیر مطالعه رسالات پولس، عمیقتر شد به این نتیجه رسید که حتی ایمان نیز عطایی از سوی خدا است و نتیجه عملکرد فیض اوست. از نظر آگوستین نجات به تمامی نتیجه عملکرد فیض خداست و آغاز و تداوم فیض با اوست22 و فیض به کسانی داده میشود که منتخب اویند یعنی برگزیدگان خدا. با توجه به این تعاریف میتوان گفت که خداوند به واسطه رحمانیتش گروهی، و نه همه را، برای نجات برگزیده است و برای این نجات او از فیض استفاده میکند و فیض او بر سه گونه است 1- فیض عملکننده 2- فیض همکاریکننده 3- عطای مداومت.23فیض عملکننده، بوجود آورنده اراده نیکو در انسان است و هدفش تغییر و تبدیل اراده انسانی بدون مضمحل کردن اراده آزاد است. اما خداوند بدین وسیله بر روح انسانی غلبه مییابد و انسان آزادانه و با شادی به او واکنش نشان میدهد. وقتی انسان تغییر و تبدیل مییابد و با او همکاری میکند این فیض را، فیض همکاریکننده مینامند. آگوستین معتقد است شخصی که تازه ارادهاش تغییریافته ممکن است سقوط کند بنابراین باز به فیض دیگری احتیاج است که او آن را «عطای مداومت» مینامند. این فیض به همه کسانی که مسیحیت را انتخاب میکنند داده نمیشود بلکه تنها به برگزیدگان بخشیده میشود.24آگوستین عقیده داشت که اختیار انسان موجب برانگیخته شدن فیض خدا نیست بلکه فیض اعطایی است نه اکتسابی. فیض خدای یگانه به معنای نجات بشر است.اما چرا از نظر آگوستین تنها گروه اندکی از مردم نجات مییابند؟25به نظر میآید آگوستین در اینجا باز هم تحت تأثیر رهیافتهای مانوی است. او میگوید خدا تنها شمار اندکی از مردم را مورد رحمت و انبوهی را مورد شقاوت قرار میدهد. او معتقد است رحمت خدا در نجات انسانها متجلی است و این رحمت رستگاری ابدی را بدون هیچ چشمداشتی عطا میکند. اما آیا نجات این تعداد قلیل و در شقاوت قرار دادن تعدادی کثیر خلاف عدالت خداوندی نیست؟ آگوستین عقیده دارد که اتفاقاً این عدالت خدا است که شقاوت تعداد کثیری را اراده میکند چرا که خداوند شر را اراده نمیکند فلذا این انسانها را رها میکند تا در زندگیشان مسیر شقاوت را انتخاب نمایند.آگوستین در رساله دیگری به نام رساله «درباره معلم» که حاوی گفتگوهای او با پسرش می باشد میگوید: «حقیقت تنها در خداوند یافت میشود و انسان میتواند این حقیقت را در مراجعه به باطن خویش بشناسد و روح آدمی از طریق ایمان و با فیض خداوندی است که منور میشود. انسان با به کار گرفتن عقلش درمییابد که خدا از راه لطف در روحش حضور دارد و بدین ترتیب انسان میتواند امور منطقی را که در ذات خداوند است از سر یقین بشناسد.»به نظر میرسد که توضیح مسأله فیض از زبان آگوستین اصلاً عجیب نیست چرا که او خود در تمام تجربههای عرفانیاش مسأله فیض را با همهی وجودش ادراک کرده است. اصلاً بهتر است که بگوییم مسأله فیض تنها در تناسب با اعمال چنین انسانی است که معنا مییابد. کسی که تمام عمر را در غفلت از خداوند گذرانده و اکنون یکباره مشمول لطف و رحمت او شده و کوکب هدایت به او نشان داده شده است. باید خاطرنشان شد که نظریه آگوستین دربارهی رحمت و عدالت خدا با عشق او نسبت به بندگانش قابل توجیه است. عشق او به بندگانش آنان را به راه میآورد و باز همان عشق آنان را به بیراهه میکشاند تا حتی اگر در این راه مرتکب معصیتی میشوند و لذتی کسب میکنند بدانند که این شقاوت و بدبختی است. چه شقاوتی بالاتر از دوری خدا خواهد بود؟ برمبنای همین دیدگاه است که آگوستین همواره یک جمله را تکرار میکند: «عاشق شو و آنگاه هرچه میخواهی بکن»26 او حتی براساس این دیدگاه توسل به زور را هم در مقابل دوناتیستها27 جایز برمیشمرد و آن را یک نوع ابزار تربیتی مناسب برمیشمرد که آن را به چوبدستی معلم که برای تادیب به کار میرفت تشبیه میکرد.از دیگر مسائل بسیار مهمی که آگوستین به توضیح آن در کتبش میپردازد مسأله تثلیث در مسیحیت است.28 آگوستین در بین سالهای 399 تا 419 بزرگترین اثر ایمانی خود یعنی تثلیث را به نگارش در میآورد. او آراء آباء بزرگ کلیسا را جمعآوری کرد اما تنها به آنها اکتفا ننمود و سعی کرد تثلیث را با توجه به «قیاس تشبیه» تبیین و توضیح نماید. او میگوید ذهن انسانی دارای سه عنصر حافظه، درک و فهم است که همه در وجود واحد انسانیاند. در تبیین تثلیث هم او اصل و مبدأ وحدت را پدر، پسر و روحالقدس میداند. او میگوید این سه یک طبیعت واحدند ولی از ازل از هم تفکیک یافتهاند. پدر خود را در پسر و پسر خود را در پدر میشناسد و از این رابطه روحالقدس به مثابه عشق و محبتی متشخص نشأت میگیرد. آگوستین به مبدأ دوگانهای برای روحالقدس معتقد است.در سال 410 م روم توسط آلاریک رهبر ارتش گوتهای غربی مورد تهاجم قرار میگیرد و سقوط میکند. برای کسانی که جان سالم به در بردهاند همواره این پرسشها مطرح بود که: چرا روم سقوط کرد؟ آیا این سقوط نتیجه خشم خدایان گذشته است؟ اگر مسیحیان واقعاً درست میگویند پس چرا خدایشان در این بلا به کمک آنان نیامد؟ اینگونه بود که خطری جدی و جدید مسیحیت را تهدید کرد و میرفت که زحمات کسانی مثل پطروس، پولس و شهدای مسیحیت به دست فراموشی سپرده شود.روم جدید مسیحی به این سؤال اینگونه پاسخ داد که این همه بلا کیفر خدا بواسطهی بر صلیب کشیدن پسر خدا در اورشلیم توسط رومیان بود. با شنیدن اینگونه پاسخها تصور میشد که مسیحیان به عجزی گرفتار شده بودند که از درون روح آنان را از هم میپاشید و ایمانشان را متزلزل میساخت و شالودهی اندیشه هایشان را سست مینمود.درست در همین زمان بود که دوست آگوستین «آمارکلوس» ضرورت وجود پاسخی منطقی و محکم را به این سؤالات احساس نمود و از آگوستین درخواست کرد که در این باره کتابی به نگارش درآورد که پاسخگوی اذهان خسته و مستاصل مردم باشد. آگوستین هم به درخواست او پاسخ مثبت داد و ده سال آخر زندگی خود را صرف نوشتن کتابی 22 جلدی با عنوان شهر خدا نمود.29آگوستین در ده جلد نخست کتاب «شهر خدا» میکوشد از خدایان قدیم روم اسطورهزدایی نماید. او بیان میکند که خدایان روم قدیم همواره نمیتوانستند بلایایی را نظیر قحطی، بیماری، سیل و جنگ را برطرف کنند. او میگوید اساساً چنین خدایانی وجود ندارد تا بخواهیم برای آنان قدرتی تصور کنیم.
او بیان میکند که سربلندی روم به دلیل فضایلش در روزگار باستان بوده است30 و سربلندی آن ربطی به قدرت داشتن خدایان قدیم ندارد همانگونه که سقوطش به خاطر مسیحیان نبوده است.آگوستین در کتب بعدی خود سعی در روشنگری عقاید مسیحی دارد و میگوید که ایمان به خدای مسیحی به معنای رهایی از هر مصیبت و بدبختی خارجی نیست چرا که نهایتاً ایمان به خدای مسیحیت، راهی برای رسیدن از رنج به صلح است و دوم اینکه رنج مایه تزکیه انسان به واسطه طلب خداوند و به خاطر خود خداست.آگوستین در کتاب یازدهم از این مجموعه پیدایش دو نوع شهر یعنی شهر خدا و شهر شیطان را بیان میکند. اولی را شهری آسمانی و خدایی و دومی را شهری دنیوی و شیطانی تعریف میکند و آنها را اورشلیم و بابل نام میدهد که این دو شهر به واسطهی محبت به خدا در برابر محبت به نفس و امور فانی و گذرا از هم متمایز شدهاند و به وجود آمدهاند.31واضح است که در این تقسیمبندی اساس دو شهر برپایهی جهتگیریهای متفاوت محبت است و میتوان بیش از پیش تأکید او را بر عنصر محبت به روشنی و وضوح ادراک کرد. آگوستین در این نظریه آرامش واقعی را در محبت خدا میداند و آن را مایه شادی میانگارد، شادی حقیقی که دلیل و منبع هر حقیقتی است.می توان گفت که آگوستین در تمام مدت زندگی خود همه راههایی را که امکان آنها با توجه به شرایط اجتماعی و... زمان حیاتش وجود داشت آزمود اما جز طریق مسیحیت، محبت و عشق به خدا از هیچ راه دیگری آرامش نیافت و قانع نشد. او در تمامی این سالها به دنبال آرامشی حقیقی بود. آرامشی قدرتمند و دلپذیر که قلب او را تماماً تسخیر کند و از آن خود سازد. او این آرامش را در طریقه عشق ورزی به خداوند پیدا کرد. عشقی که هم پای رفتنش شد و هم دلیل ماندنش. عشقی که دیگر مانند باقی عشقها زمام آن در دست آگوستین نبود بلکه این عشق بود که آگوستین را به هر کجا که خاطرخواه او بود میکشانید و میبرد. عشقی که علت همهی تکاپوی آگوستین بود و هم شور زندگی و هم قدرت تحمل سختیها را به او هدیه داد. او عاشق بود و گرم رو! و شاید به خاطر همین دلایل باشد که او وجود شهری را چون شهر خدا لازم میداند. آگوستین همواره در آرزوی سبتی ابدی32 بود که تنها در شهر خدا یافت میشد. او در 430 م آرام گرفت اما نام او با مردن از خاطر مسیحیان پاک نشد بلکه به عنوان بزرگترین عالم الهی و پدر کلیسای غرب مطرح شد33 و نام خود را در زمرهی خدمتگزاران مسیحیت ثبت کرد.
پینوشتها:
1ـ اعترافات، دفتر چهارم. آگوستین، ترجمه سایه میثمی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1378.
2ـ اعترافات، دفتر سوم.
3ـ اعترافات، دفتر پنجم.
4ـ همو، همان.
5ـ آگوستین قدیس، لئودلی، محمد بقایی (ماکان)، تهران، اقبال، 1383، صص 37ـ27.
6ـ اعترافات، دفتر پنجم.
7ـ اعترافات، دفتر هفتم.
8ـ اعترافات، دفتر ششم.
9ـ اعترافات، دفتر پنجم.
10ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونیلین، ترجمه روبرت آسریان، تهران، فرزان، 1380، ص 83 .
11ـ اعترافات، دفتر هشتم.
12ـ درسنامه الهیات مسیحی، آلیسترمگگراث، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب 1387، ص41.
13ـ عرفان پس از مدرنیته ادان کیودیت، ترجمه اللهکرم کرمیپور، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1386، ص 9.
14ـ اعترافات، دفتر نهم.
15ـ اعترافات، دفتر سوم.
16ـ اعترافات، دفتر یازدهم.
17ـ متفکران بزرگ مسیحی،هانس کونگ، گروه مترجمان، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1386، ص 111.
18ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 84.
19ـ همو، همان، ص 85.
20ـ همو، همان، ص 88.
21ـ آگوستین قدیس، لئودلی، محمد بقایی (ماکان)، ص 122
22ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 87
23ـ همو، همان، ص 88
24ـ منکران بزرگ مسیحی،هانس کونگ، ص 108
25ـ همو، همان، ص 108
26ـ همو، همان، ص 110
27ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونیلین، ص 89
29ـ متفکران بزرگ مسیحی،هانس کونگ، ص 120
30ـ درسنامه الهیات مسیحی، آلیسترمگگراث، ص 43
31ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 91
32ـ آگوستین قدیس، لئودلی، ص 153
33ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 81
منابع
1ـ آشنایی با آگوستین قدیس، پلاستراترن، ترجمه شهرام حمزهای، تهران، مرکز، 1378.
2ـ اعترافات، آگوستین، ترجمه سایه میثمی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1379.
3ـ آگوستین، کارل یاسپرس، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، خوارزمی.
4ـ آگوستین قدیس، لئودلی، ترجمه محمد بقایی (ماکان) تهران، اقبال، 1383.
5ـ تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ترجمه روبرت آسریان، تهران، فرزان، 1380.
6ـ تجربهی دینی بشر، نینیان اسمارت، ترجمه محمد محمدرضایی، تهران، سمت، 1382.
7ـ درآمدی بر الهیات نظاممند، ولفهارت پاننبرگ، ترجمه عبدالرحیم اردستانی، قم، مرکز ادیان و مذاهب، 1386.
8ـ درسنامه الهیات مسیحی، آلیسترمگ گراث، ترجمه بهروز حدادی، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1384.
9ـ عرفان پس از مدرنیته، دانکیودیت، ترجمه اللهکرم کرمیپور، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1387.
10ـ متفکران بزرگ مسیحی، هانس کونگ، گروه مترجمان، قم، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، 1386.
11ـ زیبایی شناسی ترجمه حنایی کاشانی.