حیا در پندار،گفتار و رفتار
آرشیو
چکیده
متن
«یکی از آن دو (دختر) که با شرم و حیا قدم برمیداشت، نزد وی آمد و گفت: پدرم تو را میخواند تا برای آب دادنِ ما پاداشت دهد…» (سوره قصص، آیه 25).
سخن از ارتباط دختر و پسر بود. در گفتارهای پیشین، مباحث «کلام و سخن گفتن» و «مساعدت و یاری کردن» مطرح گردید. در این گفتار باز دلهای خویش را به دست قرآن میسپاریم و دیدگانِ خود را در کوثر زلالش شست و شو میدهیم. باشد که با وضو گرفتن در این زمزمِ جاری، غبار غفلت از دلها و دیدهها برطرف گردد و مسأله ارتباط دختر و پسر آنچنان که قرآن خواسته و مطرح کرده است، نه آن گونه که «ولنگار گرایان» و «حرمسراداران» خواستهاند، مطرح گردد.
در ادامه داستان سوره قصص میخوانیم: یکی از آن دو (دختر) که با شرم و حیا قدم برمیداشت نزد وی (موسی) آمد و گفت: پدرم تو را میخواند تا برای آب دادن ما پاداشت دهد… در تفاسیر آمده است؛ بخاطر مساعدت موسی، دختران زودتر از همیشه به خانه رسیدند. پدر علّت را جویا شد. آنان داستان جوان را برای پدر تعریف کردند، پدر یکی از آنها را به دنبال جوان فرستاد. قرآن میگوید: «فَجاءَئة اِحْدیهُمَا تَمْشی عَلی اسْتِحْیاءٍ؛ یکی از آنها که با شرم و حیا قدم برمیداشت نزد وی آمد».*
یعنی؛ آن دختر در حالی که باشرم قدم میزد، نزد موسی آمد… پرسشی که در اینجا رُخ مینماید و پاسخ به آن در بحث «ارتباط دختر و پسر» راهگشا است این است که آیا شرم و حیا از حالتهای روح انسان است یا از صفات جسم؟ به عبارت دیگر وقتی میگوییم: شرمگین شدم؛ منظور این است که روح ما شرمنده میشود و یا اینکه کالبد و چهره ما؟ مسلّم است که شرم و حیا از صفات روح است نه جسم و در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «اِذا لَم تستح فَاصنَع ما شِئت؛ هرگاه از حیا برخوردار نباشی، هرچه میخواهی بکن» گفتهاند؛ منظور از این حدیث آن است که اگر حیا نباشد، انسان دست به هرکار زشتی میزند. در حدیث دیگری آمده است: «الحیاءُ شُعْبَة مِنَ الایمان؛ شرم شعبهای از ایمان است» و در آیه مورد بحث میبینیم جمله «علی استحیاء» صفتِ شرم و حیا راه رفتن دختر را توصیف میکند.
این نکته بیانگر آن است که گرچه شرم و حیا یک حالت روانی و روحی است، امّا آثار و نشانههای آن میتواند در کالبد، ظاهر و اندام، خود را نشان دهد. «الحَیاءُ مَلَکَة لِلنَّفسِ تُوجِبُ انقِباضها عَنِ القَبیح؛ حیا یک ملکه (صفتی که ریشه در درون دارد) نفسانی است که موجب دست کشیدن از زشتیها میگردد». ازینرو «حیا» بعنوان زیر بنا و اساس تمام رفتارهای نیک فردی و اجتماعی قلمداد گردیده است. پیشوای ششم، امام جعفر صادق(ع) به یکی از یاران خویش میگوید: «اگر حیا نباشد، هیچ میهمانی به نیکی پذیرایی نمیگردد، به هیچ وعدهای وفا نمیشود، هیچ نیازی برآورده نمیشود، هیچ کار نیکی انجام و از هیچ کار زشتی پرهیز نمیشود. حتّی بسیاری از امور که انجام آنها برای انسان مفروض و واجب است، تنها به خاطر حیا انجام میگیرد. زیرا گروهی از مردم هستند که اگر بخاطر حیا و شرم نبود حقوق پدر و مادر را رعایت نمیکردند، ارتباط خویشاوندی بجای نمیآوردند، امانت را باز نمیگرداندند و از هیچ کار زشتی دست نمیکشیدند».
راه رفتن همراه با شرم و حیا، بازتابی از حیا و عفت درونی و روانی اوست. (از کوزه همان برون تراود که در اوست). ما این حیا و شرم پاک را نه تنها در رفتار و راه رفتن دختر که حتّی در گفتار و سخن گفتن او با موسای جوان میبینیم. به این بخش از آیه دقت کنیم: «قالَتْ إنَّ أَبی یدْعُوکَ لِیجْزِیکَ أَجْرَ ما سَقَیتَ لَنا؛ گفت: پدرم تو را میخواند تا برای آب دادنِ ما پاداشت دهد».(سوره قصص، آیه24) به لحن و گفتار دختر توجه کنید. وقار و حیا از گفتارش پیداست. دختر برای دعوت از موسی آمده است. برای انجام این مقصود، کلمات و جملهها را در ذهن خویش زیرورو میکند و به دنبال جمله مناسبی میگردد. «به خانه ما بیا». اندکی به آن میاندیشد. نه، نه جمله خوبی نیست. «به خانه ما بیا» از لفظ «ما»، تصویر دو دختر در ذهنش میآید. خدایا پس چه بگویم؟ خوب است از پدر مایه بگذارم. بله، این بهتر است. به موسی میگوید: «إنَّ أَبی یدْعُوکَ؛ پدرم تو را میخواند». یعنی؛ من دعوت کننده تو نیستم. من تو را به خانه خویش نمیخوانم. این پدر من است که تو را به خانه خویش خوانده است. آیا در ذهن کنجکاو موسی این سؤال سبز نشد که برای چه از من دعوت کردهاید تا به خانهتان بیایم؟ ما که یکدیگر را نمیشناسیم. تفاسیر در برابر این سؤال ساکتند. امّا زیرکی دختر فرزانه شعیب، حتّی این پرسش را هم بدون پاسخ نمیگذارد. در ادامه میافزاید: «لِیجْزِیکَ أَجْرَ ما سَقَیتَ لَنا؛ پدر میخواهد برای آب دادن ما پاداشت دهد». خاطرت جمع ای جوان. منظور از این دعوت یک مسأله اقتصادی است. پاداش دادن توست. پیش از این (در گفتار نخست) یادآور شدیم که برای گفتار دختر با پسر دو نکته اساسی باید در نظر گرفته شود:
1 ـ کنترل برصدا از سوی دختران (وَلایخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ؛ دلبرانه سخن نگفتن) 2 ـ کنترل برانگیزههای درونی از سوی پسران (با نیت سوء برخورد نکردن).
ما این دو نکته را به روشنی در مکالمه حضرت موسی(ع) با دختر شعیب میبینیم. بهویژه هنگامی که میبینیم پس از قبول دعوت شعیب، دختر از جلو و موسی از پشتسر حرکت میکند. بادی میوزد و جامه دختر را به بازی میگیرد. موسی چه میکند؟ دختر را صدا میزند و به او میگوید: ای کنیز خدا، تو از پشتِ سرمن بیا و راه را به من بنما. من از جلو میروم و تو از پشت سر بیا. نمیخواهم دوربین ذهن من هرلحظه ازاندام موزون تو تصویر بردارد. آیا جلوههای رفتاری و گفتاری یک جوان را بهتر و دقیقتر از این میشودبه تصویر کشید؟ آیا بهتر از این میتوان نظارت برعملها و عاملها، نظارت برانگیزههای رفتاری و انگیختههای گفتاری را تبیین کرد؟
*. جمله «تمشی علی استحیاء» از نظر دستور زبان عربی «حال» است، همان که در فارسی به آن «قید حالت» میگوییم. حال یا قید حالت، کلمه یا جملهای است که چگونگی انجام شدن فعل را توسط فاعل (یا برمفعول) توضیح میدهد. در جمله «علی باشتاب آمد» (جاء علی مُسرعاً) کلمه «باشتاب» در فارسی و «مسرعاً» در عربی قید حالت و حال هستند. در آیه مورد بحث نیز جمله (تمشی علی استحیاء با شرم قدم میزد) حال برای فاعل است.
سخن از ارتباط دختر و پسر بود. در گفتارهای پیشین، مباحث «کلام و سخن گفتن» و «مساعدت و یاری کردن» مطرح گردید. در این گفتار باز دلهای خویش را به دست قرآن میسپاریم و دیدگانِ خود را در کوثر زلالش شست و شو میدهیم. باشد که با وضو گرفتن در این زمزمِ جاری، غبار غفلت از دلها و دیدهها برطرف گردد و مسأله ارتباط دختر و پسر آنچنان که قرآن خواسته و مطرح کرده است، نه آن گونه که «ولنگار گرایان» و «حرمسراداران» خواستهاند، مطرح گردد.
در ادامه داستان سوره قصص میخوانیم: یکی از آن دو (دختر) که با شرم و حیا قدم برمیداشت نزد وی (موسی) آمد و گفت: پدرم تو را میخواند تا برای آب دادن ما پاداشت دهد… در تفاسیر آمده است؛ بخاطر مساعدت موسی، دختران زودتر از همیشه به خانه رسیدند. پدر علّت را جویا شد. آنان داستان جوان را برای پدر تعریف کردند، پدر یکی از آنها را به دنبال جوان فرستاد. قرآن میگوید: «فَجاءَئة اِحْدیهُمَا تَمْشی عَلی اسْتِحْیاءٍ؛ یکی از آنها که با شرم و حیا قدم برمیداشت نزد وی آمد».*
یعنی؛ آن دختر در حالی که باشرم قدم میزد، نزد موسی آمد… پرسشی که در اینجا رُخ مینماید و پاسخ به آن در بحث «ارتباط دختر و پسر» راهگشا است این است که آیا شرم و حیا از حالتهای روح انسان است یا از صفات جسم؟ به عبارت دیگر وقتی میگوییم: شرمگین شدم؛ منظور این است که روح ما شرمنده میشود و یا اینکه کالبد و چهره ما؟ مسلّم است که شرم و حیا از صفات روح است نه جسم و در حدیثی از پیامبر(ص) آمده است: «اِذا لَم تستح فَاصنَع ما شِئت؛ هرگاه از حیا برخوردار نباشی، هرچه میخواهی بکن» گفتهاند؛ منظور از این حدیث آن است که اگر حیا نباشد، انسان دست به هرکار زشتی میزند. در حدیث دیگری آمده است: «الحیاءُ شُعْبَة مِنَ الایمان؛ شرم شعبهای از ایمان است» و در آیه مورد بحث میبینیم جمله «علی استحیاء» صفتِ شرم و حیا راه رفتن دختر را توصیف میکند.
این نکته بیانگر آن است که گرچه شرم و حیا یک حالت روانی و روحی است، امّا آثار و نشانههای آن میتواند در کالبد، ظاهر و اندام، خود را نشان دهد. «الحَیاءُ مَلَکَة لِلنَّفسِ تُوجِبُ انقِباضها عَنِ القَبیح؛ حیا یک ملکه (صفتی که ریشه در درون دارد) نفسانی است که موجب دست کشیدن از زشتیها میگردد». ازینرو «حیا» بعنوان زیر بنا و اساس تمام رفتارهای نیک فردی و اجتماعی قلمداد گردیده است. پیشوای ششم، امام جعفر صادق(ع) به یکی از یاران خویش میگوید: «اگر حیا نباشد، هیچ میهمانی به نیکی پذیرایی نمیگردد، به هیچ وعدهای وفا نمیشود، هیچ نیازی برآورده نمیشود، هیچ کار نیکی انجام و از هیچ کار زشتی پرهیز نمیشود. حتّی بسیاری از امور که انجام آنها برای انسان مفروض و واجب است، تنها به خاطر حیا انجام میگیرد. زیرا گروهی از مردم هستند که اگر بخاطر حیا و شرم نبود حقوق پدر و مادر را رعایت نمیکردند، ارتباط خویشاوندی بجای نمیآوردند، امانت را باز نمیگرداندند و از هیچ کار زشتی دست نمیکشیدند».
راه رفتن همراه با شرم و حیا، بازتابی از حیا و عفت درونی و روانی اوست. (از کوزه همان برون تراود که در اوست). ما این حیا و شرم پاک را نه تنها در رفتار و راه رفتن دختر که حتّی در گفتار و سخن گفتن او با موسای جوان میبینیم. به این بخش از آیه دقت کنیم: «قالَتْ إنَّ أَبی یدْعُوکَ لِیجْزِیکَ أَجْرَ ما سَقَیتَ لَنا؛ گفت: پدرم تو را میخواند تا برای آب دادنِ ما پاداشت دهد».(سوره قصص، آیه24) به لحن و گفتار دختر توجه کنید. وقار و حیا از گفتارش پیداست. دختر برای دعوت از موسی آمده است. برای انجام این مقصود، کلمات و جملهها را در ذهن خویش زیرورو میکند و به دنبال جمله مناسبی میگردد. «به خانه ما بیا». اندکی به آن میاندیشد. نه، نه جمله خوبی نیست. «به خانه ما بیا» از لفظ «ما»، تصویر دو دختر در ذهنش میآید. خدایا پس چه بگویم؟ خوب است از پدر مایه بگذارم. بله، این بهتر است. به موسی میگوید: «إنَّ أَبی یدْعُوکَ؛ پدرم تو را میخواند». یعنی؛ من دعوت کننده تو نیستم. من تو را به خانه خویش نمیخوانم. این پدر من است که تو را به خانه خویش خوانده است. آیا در ذهن کنجکاو موسی این سؤال سبز نشد که برای چه از من دعوت کردهاید تا به خانهتان بیایم؟ ما که یکدیگر را نمیشناسیم. تفاسیر در برابر این سؤال ساکتند. امّا زیرکی دختر فرزانه شعیب، حتّی این پرسش را هم بدون پاسخ نمیگذارد. در ادامه میافزاید: «لِیجْزِیکَ أَجْرَ ما سَقَیتَ لَنا؛ پدر میخواهد برای آب دادن ما پاداشت دهد». خاطرت جمع ای جوان. منظور از این دعوت یک مسأله اقتصادی است. پاداش دادن توست. پیش از این (در گفتار نخست) یادآور شدیم که برای گفتار دختر با پسر دو نکته اساسی باید در نظر گرفته شود:
1 ـ کنترل برصدا از سوی دختران (وَلایخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ؛ دلبرانه سخن نگفتن) 2 ـ کنترل برانگیزههای درونی از سوی پسران (با نیت سوء برخورد نکردن).
ما این دو نکته را به روشنی در مکالمه حضرت موسی(ع) با دختر شعیب میبینیم. بهویژه هنگامی که میبینیم پس از قبول دعوت شعیب، دختر از جلو و موسی از پشتسر حرکت میکند. بادی میوزد و جامه دختر را به بازی میگیرد. موسی چه میکند؟ دختر را صدا میزند و به او میگوید: ای کنیز خدا، تو از پشتِ سرمن بیا و راه را به من بنما. من از جلو میروم و تو از پشت سر بیا. نمیخواهم دوربین ذهن من هرلحظه ازاندام موزون تو تصویر بردارد. آیا جلوههای رفتاری و گفتاری یک جوان را بهتر و دقیقتر از این میشودبه تصویر کشید؟ آیا بهتر از این میتوان نظارت برعملها و عاملها، نظارت برانگیزههای رفتاری و انگیختههای گفتاری را تبیین کرد؟
*. جمله «تمشی علی استحیاء» از نظر دستور زبان عربی «حال» است، همان که در فارسی به آن «قید حالت» میگوییم. حال یا قید حالت، کلمه یا جملهای است که چگونگی انجام شدن فعل را توسط فاعل (یا برمفعول) توضیح میدهد. در جمله «علی باشتاب آمد» (جاء علی مُسرعاً) کلمه «باشتاب» در فارسی و «مسرعاً» در عربی قید حالت و حال هستند. در آیه مورد بحث نیز جمله (تمشی علی استحیاء با شرم قدم میزد) حال برای فاعل است.