آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۳

چکیده

متن

از اینکه می‌بینم مخاطبان این نشریه مبارک، جوانان‌اند؛ بسیار احساس خوشحالی می‌کنم. زیرا جوانان هنوز رنگ دنیا به خود نگرفته‌اند، بنیاد و ذات آنها پاک و بی رنگ است و به مبدأ هستی نزدیک‌اند، لذا حرف حق در آنها مؤثر واقع می‌شود و کاملاً آمادگی دارند که در راه سیر و سلوک معنوی و خودسازی حرکت کنند.
جوانان امروز غالباً اهل فکر و استدلال و منطق هستند؛ از این‌رو حرف حق را می‌توان با آنها به روشنی بیان کرد و شاید این حدیث شریف «کلکم راع وکلکم مسئول عن رعیته» خطاب به ما باشد که در قبال فرزندان و جوانان عزیز مسئولیت داریم. لقمان‌(ع) به پسرش گفت: دنیا دریاست و ما کشتی نشستگانیم. جوانان عزیز باید توجه‌داشته‌باشند که‌این‌دریا نهنگ‌ها، درنده‌ها و غرق شدگان بسیار دارد، که در عبور از آن احتیاط و مواظبت و هوشیاری بسیار لازم است.
عزیزان جوان، متذکر این نکته مهم و با اهمیت هستند که، ذات و فطرت انسان، پاک است و گرایش به عالم پاکیها و مبدأ هستی دارد و روح انسان همواره در طلب رسیدن به نور و زیبایی و کمال است و به هیچ وجه، به ماندن در این دنیای خاکی و ظلمت‌کده، دل نمی‌دهد و به آن خو نمی‌گیرد. زیرا روح انسان از این جهان خاکی نیست و از سنخ جهان بالا است و او در تمام کوشش‌های خود رسیدن به مبدأ کمالات را می‌خواهد. ممکن است گفته شود که، ما انسانهای بسیاری می‌بینیم که این چنین نیستند و با این دنیای تنگ و تاریک انس گرفته‌اند و به طرز عجیبی به آن دل داده‌اند. در این باب است که، فیلسوف الهی «فارابی» این چنین فردی را تشبیه کرده است به کسی که، از نظر دستگاه گوارش و میل به غذا، مبتلا به بیماری «بولیموس» می‌باشد ـ بولیموس بیماری است که عارض دستگاه گوارش می‌شود و بر اثر آن فرد احساس‌گرسنگی نمی‌کند و از اشتها باز می‌ماند، مزاج او علیل و بیمار و اندام او لاغر و ناتوان می‌شود و وقتی به او می‌گویند؛ شما چرا لاغر و ضعیف شده‌ای، مگر غذا نمی‌خوری؟ می‌گوید: اشتها ندارم! با اینکه سیر نیست و بدن او احتیاج به غذا دارد، فقط دستگاه گوارشش مریض شده که باید معالجه گردد. در ادامه این فیلسوف بزرگ می‌فرماید: همان‌طور که دستگاه گوارش بدن به بیماری بولیموس مبتلا شده و از اشتها باز می‌ماند، نَفْس انسان نیز براثر تعلق به بدن، توجه به طبیعت، دنیا، نشست و برخاست با انسان‌های نا پاک و غیر الهی دچار عوارض و بیماریهایی می‌گردد. در آن وقت است که دیگر به معنویات و عالم پاکیها، میل و رغبت نشان نمی‌دهد. در این هنگام، انسان باید هوشیار باشد، همین که دید نفس از کار اصلی و مسیر نورانی باز مانده، به حال خودش توجه کند که چگونه شده به این وضع در آمده؟ باید خود را به طبیب روحانی نشان دهد و در پناه انسان دلسوز و کار کشته در معنویات، خود را به سعادت ابدی برساند که اقتضای طبیعت انسان، گرایش به علم و معرفت و عالم بالاست.
جان گشاید سوی بالا باله تن زده اندر زمین چنگاله
با توجه به این آمادگی و پاکی روح جوانان و خطر انحراف از مسیر اصلی، دستور العملی را که برگرفته از آیات قرآن کریم است از استاد بزرگوار و سالک الی اللّه علامه طباطبائی(ره) برای آنان یاد‌آور می‌شویم. این دستور العمل قرآنی که خود غنیمت گرانبهایی است، باشد که موجب بیداری جان‌های مستعد مؤمنان گردد.
روزی این جانب محضر علامه طباطبایی(ره) بودم؛ ایشان فرمودند: مهمترین عامل در راه سیر و سلوک «مراقبت» است و مراقبت بذر رستگاری است.
در این زمینه مطالبی فرمودند که اینجانب آن را با توضیح، بیان می‌کنم:
باید دید اولاً، مراقبت یعنی چه؟ و در ثانی، چگونه است که به عنوان مهمترین اصل، در خود سازی از آن یاد می‌شود؟
مراقبت یعنی؛ مواظب نَفْس و هواهای آن بودن، خود را در محضر پروردگار دیدن و هیچ لحظه از رشد و کمال خود غافل نشدن «وَلا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ؛ و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردندو خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتارکرد»، (سوره حشر، آیه19). با اینکه در میان مردم زندگی می‌کند خود را در حضور پروردگار می‌بیند.
هرگز وجـود حاضر و غایب شنیده‌ای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
اگر فرد در طول روز در رفتار، گفتار،کردار و نگاه، متوجه خداوند باشد و بداند که حساب و کتابی در کار است و ادب محضر خدا را رعایت کند، او در حال مراقبت است.
امّا اینکه، چرا مراقبت مهمترین عامل در سیر و سلوک است؟ برای اینست که، مراقبت بذری است که اگر در وجود انسان کاشته شود و قوام گیرد و دوام یابد، در آن وقت است که عبادات، اذکار، اوراد، نماز، دعا، روزه و سایر کارهای نیک می‌تواند موجب رشد و کمال و ترقی روح انسان گردد. اما اگر مراقبت نباشد، سایر کارها نمی‌توانند انسان را به سرچشمه حیات برساند. زیرا مثلاً انسانی که به مسجد می‌رود و نماز می‌خواند و وقتی برمی‌گردد به برنامه‌ای عادی و به همان کارهای غیر الهی ادامه می‌دهد، این فرد هیچ وقت کارش به جایی نمی‌رسد و درب سعادت ابدی به رویش گشوده نمی‌شود، این فرد مانند آنست که، شما قطعه زغالی یا پاره آهنی را به آتش نزدیک کنید و همین که می‌خواهد گرم شود و حرارت در او تأثیر کند و گداخته شود آن را کنار بکشید و از آتش دور سازید و بعد از مدتی دوباره به آتش نزدیک کنید و این حالت تا قیامت ادامه پیدا کند، آن زغال آتش نمی‌گیرد و آن آهن گداخته نمی‌گردد؛ بلکه حرارت مختصری را به طور موقت می‌پذیرد و ب دور کردن سرد می‌گردد. وضعیت انسانی که در راه خداوند استقامت به خرج نمی‌دهد، چنین است. مثلاً انسان تابوتی را می‌بیند یا به قبرستان می‌رود و یا یکی از نزدیکانش فوت می‌کند و یا شب جمعه‌ایی دعا و ثنا می‌خواند و یا شب قدر فرا می‌رسد و با این امور چند لحظه‌ای حال خوب و خوش پیدا می‌کند و لیکن اگر مراقبت نداشته باشد، براثر غفلت و آلودگیها و گناهان اثر آن از بین می‌رود. روی این جهت است که این فرد صاحب کشف و تغییر بنیادی و اساسی نمی‌گردد. اساتید ما تصریح می‌کردند که، مکاشفه و وصولِ به چشمه حیات، زیر سر استقامت است.
«اِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکَةُ»
خداوند در این آیه مبارکه می‌فرماید: کسانیکه گفتند پروردگار ما خداوند است و در آن راه استقامت به خرج دادند در آن صورت است که ملائکه خداوند بر باطن آنان نازل می‌شود. (سوره فصّلت، آیه 30)
و حاصل این که، انسان بدون استقامت به جایی نمی‌رسد و استقامت عبارتست از مراقبت، پایداری، دوام در ذکر، فکر و دوری از غفلت و نسیان. پس هر که را مراقبت است، سرور است، چه این که کلید نیک بختی در مشت اوست و نگین پیروزی در انگشت او.
از خداوند عالم می‌خواهیم که ما را در راه سیر و سلوک به سوی خودش موفق بدارد.

تبلیغات