لطایف قرآنی
آرشیو
چکیده
متن
استجابت دعای مضطر
پیر زنی به نزد جنید بغدادی آمد و گفت: مدتی است که پسرم از خانه رفته و خبری از او ندارم. بیش از این برفراق و دوری او نمیتوانم صبر کنم.
جنید گفت: «علیک بالصبر»؛ صبر پیشه کن!
پیر زن پنداشت که منظور جنید آن است که «تو باید صبر بخوری.» به بازار رفت و صبر تلخ خرید و به خانه آورد و آن را حل کرد و خورد و دهانش سوخت و با همان حالت تلخی به نزد جنید آمد و گفت: خوردم.
جنید به او گفت: تو را گفتم که صبر کن نه صبر خور.
پیر زن چون این جمله شنید برسر و روی خود زد و گفت: مرا بیش از این طاقت صبر نیست. جنید سر برآسمان کرد و دعایی نمود و گفت: ای پیر زن! به خانه برو که پسرت در خانه است. پیر زن به خانه آمد و پسر خود را دید که آمده بود. سپس به خدمت جنید آمد و گفت: از کجا دانستی که پسرم آمده است؟
جنید گفت: من اضطراب تو دیدم و دانستم که دعا اجابت میشود و دعا کردم که خداوند فرموده است:
«امَّن یجیب المضطرَ اذا دَعاه ویکشفُ السوءَ؛ آیا آن کیست که دعای بیچارگان مضطر را به اجابت میرساند و رنج و غم آنان را برطرف میسازد؟»
سپس دعا کردم و یقین به اجابت داشتم.
نمل (27)، آیه 62.
همه چیز از خداست
محمد بن یوسف بنّا از جمله بزرگان اهل طریقت است که صفت انزوا و انقطاع بروی غالب بود. جنید بغدادی او را بزرگ میداشت.
روزی جنید مکتوبی به علی بن سهل اصفهانی نوشت که از شیخ استاد محمد بن یوسف سؤال کن که: ما الغالب علیک؟
یعنی کدام صفت و حال از صفات و اجدال ارباب کمال برتو غالب است؟
علی بن سهل آن مکتوب را به محمد بن یوسف نشان داد.
گفت: به جنید بنویس که: «واللّه غالب علی امره؛ خدای غالب است برامر و شأن خود». یعنی، حق سبحانه در مظهر من که یکی از شؤون و مظاهر قدرت اویم، متصرف است و هیچ حال در من متصرف نیست.
یوسف (12)، آیه 21.
درست پیمانی
اسماعیل پیامبر(ع) با مردی در راهی میرفت. آن مرد به او گفت: ای پیغمبر خدا! بر سر راه به انتظار من بمان تا منبیایم.
حضرت اسماعیل(ع) دو روز در آن مکان بنشست و آن مرد پس از دو روز از آن محل گذشت و اسماعیل(ع) را دید. در پای حضرت افتاد و گفت: من که نیامدم شما، چرا حرکت نکردید؟
حضرت اسماعیل(ع) فرمود: چون وعده کرده بودم که به انتظارت بمانم، چگونه وعده خود را به هیچ میانگاشتم؟ به همین سبب است که خداوندی میفرماید:
«واذکُر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادقَ الوعدِ وکان رسولاً نبیاً؛ اسماعیل را در کتاب یاد کن. همانا که او راست وعده و فرستاده پیغام آورنده بود.»
سوره مریم (19)، آیه 54.
مراتب ایمان
کسی به دیگری گفت: آیا تو مؤمنی؟
مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمنی است که در این آیه آمده:
«آمنا باللّه وما انزل علینا؛ ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده ایمان آوردهایم.»(1)
آری مؤمنم؛ ولی اگر منظورت مؤمنی است که در این آیه آمده است:
«انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم؛ مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.»(2)
نمیدانم!
1. آلعمران (3)، آیه 84.
2. انفال (8)، آیه 2.
پاسخ منطقی
منصور دوانقی امر کرد، مردی را که درباره او سعایت کرده بود آوردند. آن مرد نیز شروع به طرح دلایل خود کرد. منصور برآشفت وگفت: آیا نزد من نیز دوباره به تکرار حرفهایت میپردازی؟
آن مرد پاسخ داد، خداوند میفرماید:
«یوم تأتی کلّ نفس تجادل عن نفسها؛ یادآور روزی را که هر نفسی برای رفع عذاب از خود به جدل و دفاع برخیزد.»
تو با خدا مجادله میکنی و ما چیزی به تو نمیگوییم. حال مرا به این گستاخیام مؤاخذه میکنی؟
منصور از این پاسخ مبهوت شد و دستور داد تا جایزهای به او دهند.
نحل (16)، آیه 111.
نکوهشی چون ستایش
شخصی به احمد بن خالد گفت: خدا به تو عطایی کرده که به رسول خدا(ص) نکرده بود. احمد از این گفته درخود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب از گوینده سؤال کرد که ای کم خرد آن چیست که خداوند به من عطا کرده و به رسول خدا(ص) ارزانی نداشته است؟
آن مرد در پاسخ گفت: خداوند به رسول خودش میفرماید:
«لَو کُنتَ فظاً غَلیظَ القَلب لانَفضُّوا مِن حَولِکَ؛ ای پیامبر اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند.»
در صورتیکه تو تند خو و سختدل هستی و ما از گِردت متفرق نمیشویم!
آلعمران (3)، آیه 159
هاشم هاشم زاده هریسی. تهران: انتشارات کتابخانه صدر، 640 ص ـ وزیری (زرکوب) اهدائی توسط مؤسسه خیریه باقیات الصالحات، چاپ اوّل /3000جلد.
پیر زنی به نزد جنید بغدادی آمد و گفت: مدتی است که پسرم از خانه رفته و خبری از او ندارم. بیش از این برفراق و دوری او نمیتوانم صبر کنم.
جنید گفت: «علیک بالصبر»؛ صبر پیشه کن!
پیر زن پنداشت که منظور جنید آن است که «تو باید صبر بخوری.» به بازار رفت و صبر تلخ خرید و به خانه آورد و آن را حل کرد و خورد و دهانش سوخت و با همان حالت تلخی به نزد جنید آمد و گفت: خوردم.
جنید به او گفت: تو را گفتم که صبر کن نه صبر خور.
پیر زن چون این جمله شنید برسر و روی خود زد و گفت: مرا بیش از این طاقت صبر نیست. جنید سر برآسمان کرد و دعایی نمود و گفت: ای پیر زن! به خانه برو که پسرت در خانه است. پیر زن به خانه آمد و پسر خود را دید که آمده بود. سپس به خدمت جنید آمد و گفت: از کجا دانستی که پسرم آمده است؟
جنید گفت: من اضطراب تو دیدم و دانستم که دعا اجابت میشود و دعا کردم که خداوند فرموده است:
«امَّن یجیب المضطرَ اذا دَعاه ویکشفُ السوءَ؛ آیا آن کیست که دعای بیچارگان مضطر را به اجابت میرساند و رنج و غم آنان را برطرف میسازد؟»
سپس دعا کردم و یقین به اجابت داشتم.
نمل (27)، آیه 62.
همه چیز از خداست
محمد بن یوسف بنّا از جمله بزرگان اهل طریقت است که صفت انزوا و انقطاع بروی غالب بود. جنید بغدادی او را بزرگ میداشت.
روزی جنید مکتوبی به علی بن سهل اصفهانی نوشت که از شیخ استاد محمد بن یوسف سؤال کن که: ما الغالب علیک؟
یعنی کدام صفت و حال از صفات و اجدال ارباب کمال برتو غالب است؟
علی بن سهل آن مکتوب را به محمد بن یوسف نشان داد.
گفت: به جنید بنویس که: «واللّه غالب علی امره؛ خدای غالب است برامر و شأن خود». یعنی، حق سبحانه در مظهر من که یکی از شؤون و مظاهر قدرت اویم، متصرف است و هیچ حال در من متصرف نیست.
یوسف (12)، آیه 21.
درست پیمانی
اسماعیل پیامبر(ع) با مردی در راهی میرفت. آن مرد به او گفت: ای پیغمبر خدا! بر سر راه به انتظار من بمان تا منبیایم.
حضرت اسماعیل(ع) دو روز در آن مکان بنشست و آن مرد پس از دو روز از آن محل گذشت و اسماعیل(ع) را دید. در پای حضرت افتاد و گفت: من که نیامدم شما، چرا حرکت نکردید؟
حضرت اسماعیل(ع) فرمود: چون وعده کرده بودم که به انتظارت بمانم، چگونه وعده خود را به هیچ میانگاشتم؟ به همین سبب است که خداوندی میفرماید:
«واذکُر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادقَ الوعدِ وکان رسولاً نبیاً؛ اسماعیل را در کتاب یاد کن. همانا که او راست وعده و فرستاده پیغام آورنده بود.»
سوره مریم (19)، آیه 54.
مراتب ایمان
کسی به دیگری گفت: آیا تو مؤمنی؟
مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمنی است که در این آیه آمده:
«آمنا باللّه وما انزل علینا؛ ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده ایمان آوردهایم.»(1)
آری مؤمنم؛ ولی اگر منظورت مؤمنی است که در این آیه آمده است:
«انما المؤمنون الذین اذا ذکر اللّه وجلت قلوبهم؛ مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.»(2)
نمیدانم!
1. آلعمران (3)، آیه 84.
2. انفال (8)، آیه 2.
پاسخ منطقی
منصور دوانقی امر کرد، مردی را که درباره او سعایت کرده بود آوردند. آن مرد نیز شروع به طرح دلایل خود کرد. منصور برآشفت وگفت: آیا نزد من نیز دوباره به تکرار حرفهایت میپردازی؟
آن مرد پاسخ داد، خداوند میفرماید:
«یوم تأتی کلّ نفس تجادل عن نفسها؛ یادآور روزی را که هر نفسی برای رفع عذاب از خود به جدل و دفاع برخیزد.»
تو با خدا مجادله میکنی و ما چیزی به تو نمیگوییم. حال مرا به این گستاخیام مؤاخذه میکنی؟
منصور از این پاسخ مبهوت شد و دستور داد تا جایزهای به او دهند.
نحل (16)، آیه 111.
نکوهشی چون ستایش
شخصی به احمد بن خالد گفت: خدا به تو عطایی کرده که به رسول خدا(ص) نکرده بود. احمد از این گفته درخود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب از گوینده سؤال کرد که ای کم خرد آن چیست که خداوند به من عطا کرده و به رسول خدا(ص) ارزانی نداشته است؟
آن مرد در پاسخ گفت: خداوند به رسول خودش میفرماید:
«لَو کُنتَ فظاً غَلیظَ القَلب لانَفضُّوا مِن حَولِکَ؛ ای پیامبر اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند.»
در صورتیکه تو تند خو و سختدل هستی و ما از گِردت متفرق نمیشویم!
آلعمران (3)، آیه 159
هاشم هاشم زاده هریسی. تهران: انتشارات کتابخانه صدر، 640 ص ـ وزیری (زرکوب) اهدائی توسط مؤسسه خیریه باقیات الصالحات، چاپ اوّل /3000جلد.