اهل بیت، عِدل قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
خدای سبحان کارهای خود را، که در قرآن کریم به صورت حکم، و کارهای پیغمبر را، که به عنوان زمامداری و زعامت مطرح است، هر دو را به حساب دین آورده میفرماید: ﴿قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لا بالیوم الاخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحق﴾۱ یعنی با کسانی که به خدا وقیامت معتقد نیستند و آنچه را خدا و پیغمبر تحریم کرده حرام نمیدانند، مقاتله کنید. معلوم میشود دو نوع تحریم وجود دارد: تحریمهای خدای سبحان که فرض الله است و تحریمهای رسول اکرم که فرض النبی است، همان طور که حکم الله حجت است حکم الرسول نیز حجت خواهد بود، حتی دستورات سیاسی، نظامیآن حضرت نیز حجت حق است البته به عنوان اسوه توحیدی، همه شئونش حجت حق است، همان طور که خدای سبحان در کارهای تحریکی به او میفرماید: ﴿و ما رمْیت إذْ رمیْت و لکنّ الله رمی﴾۲ در کارهای ادراکی هم میفرماید: «وما علّمت إذ علّمت ولکن الله علّم» و یا «وما حکمْتَ إذ حکمْتَ ولکن الله حکم» و یا «وما حرّمت إذ حرّمت ولکن الله حرّم».
اگر مبدأ فاعلی کارهای رسول اکرم، خداست به یقین هدف آن حضرت هم خداست و طبق تحلیل قبلی، به یقین کار او در تلوِ کار خدای سبحان بلکه همان کار خدا در مقام فعل است. لذا خداوند فرمود: تحریم خدا و تحریم رسول خدا هر دو متبع است، آنچه را خدا تحریم کرد، حجت و آنچه را هم رسول خدا تحریم نمود، حجت است. اگر حرمت ورجس بودن خمر و میسر تحریم الهی است نیز آنچه طبق دستور الهی از رسول اکرم صادر شود تحریم نبوی است ﴿ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فآنتهوا﴾۳ یعنی آنچه را پیغمبر نهی کرده، شما آن را بپذیرید. تحریم پیغمبر درعِدل تحریم خداست، البته یکی اصل و دیگری تابع ولی هماهنگ و ملازم. و همین هماهنگی و تلازم به صورتهای دیگرهم ظهور کرده است، چنانکه فرمود: مؤمنان کسانی هستند که ﴿امنوا بالله و رسوله﴾۴ هم به خدا و هم به رسول خدا ایمان دارند. مؤمن همان طور که به فرشته معتقد است باید بهپیغمبر هم معتقد باشد، هر چه از انسان کامل یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشأت گرفته حجت است، پس پیغمبر و قرآن عدل و ملازم جدایی ناپذیر یکدیگرند، چنانکه بعد از پیغمبر، عترت طاهره (صلوات الله علیهم اجمعین) خلیفه آن حضرت و عِدل قرآنند، در حقیقت بدن پیغمبر رحلت کرده اما ولایت مشترک بین پیغمبر و ائمه (علیهمالسلام) رحلت نکرده و مظهر «حی لایموت» خواهد بود. چون آنها مظهر «هو الولی» هستند و کسی که عِدل قرآن و یکی از دو ثقل است، هرگز رخت برنبسته و رحلت نمیکند.
خطر انحراف از کتاب و عترت
در قیامت که خطر انحراف از کتاب و سنت روشن میشود، خدای سبحان در باره افراد مبتلا به خطر میفرماید: ﴿یوم تُقلب وجوههم فی النار یقولون یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا﴾۵ یعنی روزی که چهرههای آنها در آتش زیر و رو میشود، حرفشان این است کهای کاش ما خدا و پیغمبر را اطاعت میکردیم.
پیغمبر مطالبی هماهنگ با باطن قرآن دارد گرچه در ظاهر قرآن نیست نظیر جزئیات و فروع دین. در قرآن، اصل نماز، حج، زکات و امثال آن هست اما تبیین جزئیات آن، طبق الهام الهی، به عهده رسول خداست. پس آنها که گفتند: کتاب خدا با سنت پیغمبر (نه عترت) ما را بس! آیات فراوانی را که خدا فرمود به قرآن و پیغمبر مراجعه کنید، فراموش کرده و حدیث ثقلین را نادیده گرفتند گرچه به جای کلمه عترت کلمه سنت را نقل کردند. این حدیث شریف به طور متواتر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده، لیکن برخی آن را نپذیرفتند، لذا احادیث نبوی را قبول دارند اما احادیث عترت طاهرین را قبول ندارند. اینها نیز با همان کسی محشور خواهند شد که گفت: «حسبنا کتاب الله» ولی با او فرق دارند، زیرا کسی که در حضور پیغمبر گفت «حسبنا کتاب الله» مستقیماً سخن خدا را ردّ کرده است. آنها که در باره این دو اصل اصیل، به نحوی سخن گفته اند، یا با دو تعبیر جدای از هم و یا با یک تعبیر، در واقع هر دو اصل را نفی کرده اند.
عدهای در خصوص قرآن گفتند، این اسطوره است. ما هم اگر بخواهیم مثل آن را میآوریم ﴿وَ لو نشاء لقلْنا مثْلَ هذا﴾۶ و در باره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: او جن زده است ﴿أمْ به جِنّة﴾۷ و آن حضرت را به تهمتهای گوناگون رمیو رجم کردند، رسول خدا را ساحر و کار او را سحر یا شاعر و کار او را شعر تلقی کردند، این عده همان مشرکین و وثنیین حجاز بودند که مستقیماً در مقابل این دو اصل ایستادند.
عدهای هم که گفتند «حسبنا کتاب الله» اما رسول خدا را کنار گذاشتند، در حقیقت سخن خدا را ردّ کردند.
عده سومیهم که عترت را کنار گذاشتند، با تحلیل عمیق به گروه دوم بر میگردند، چه اینکه آنان به گروه اول ملحق میشوند. هر چند درکات و کیفرشان با هم فرق دارد.
خداوند در قرآن کریم وجود مبارک پیغمبر را به عنوان حجت الهی معرفی میکند، همان طور که روایات معتبر، مرسلین (علیهمالسلام) را حجج الهی میشمارند «إن لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة»۸ حجت باطنه عقل و حجت ظاهره، پیغمبر است.
عِدل قرآن
باید توجه داشت که عترت، عِدل قرآن است نه روایت چون روایت قابل جعل،دسّ، تحریف و تصحیف است و قرآن کریم منزه و مقدس از عیوب مزبور است و این دو هرگز همسان نخواهند بود. انسان کامل همسان، همسو و همسنگ قرآن کریم است، گاهی آن انسان کامل به صورت رسول اکرم و گاهی به صورت عترت طاهره (صلوات الله وسلامه علیهم أجمعین) ظهور میکند. افزون بر این قرآن معصوم است و روایت معصوم نیست و غیر معصوم نمیتواند عدل معصوم باشد اما رسول اکرم و عترت طاهره مصون و محفوظند «أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً» و معصوم میتواند عِدل معصوم باشد، هر چند ممکن است یکی اکبر و دیگری اصغر باشد، زیرا عصمت مقول به تشکیک است و چون هر کدام عدل دیگری است ترک یکی مستلزم هجر دیگری خواهد بود.
اینکه رسول اکرم به خدای سبحان عرض میکند: ﴿یا رب إن قومی اتخذوا هذا القران مهجوراً﴾۹ ترک قرآن مستلزم ترک پیغمبر نیز هست چون این دو معصوم متلازم یکدیگرند، مشرکان مستقیماً قرآن را ترک کرده و آن را نه تنها مهجور دانسته بلکه بهطور دایم و ابد و به طرز مَلَکه، مهجور گرفتهاند و منافقان مستقیماً پیامبر را مهجور گرفته تا غیر مستقیم قرآن را هم هجر کرده باشند. لیکن چون صریحاً نتوانستند قرآن را ترک کنند، غیرمستقیم آن را نفی کرده وگفتند «حسبنا کتاب الله» تا با این بهانه کتاب خدا را هم حذف کنند. خاصیت تلازم دو معصوم همان حفظ نسبت در وجود و عدم است، یعنی اگر یکی موجود شد باید دیگری هم یافت شود، و اگر دیگری یافت نشد، اولی هم مرتفع خواهد شد.
…همان طور که بیان شد آنچه عدل قرآن است ولایت است که گاهی به صورت رسول ظهورمیکند، گاهی به صورت ائمه (علیهمالسلام) وگاهی هم به صورت بانوی دوسرا صدیقه کبری (علیها السلام) چون اوهم عِدل قرآن است. ولایت مشترک بین چهارده معصوم (علیهم السلام) است وهرگزازبین رفتنی نیست. اگرشخصشان هم رحلت کند ولایت آنان باقی است ویکی پس ازدیگری وارثِ شخصیت حقوقی ولایت و عدل قرآن کریم خواهند بود. تا همه تشنگان بشری را به حوض کوثر برسانند.
شناخت صراط مستقیمیکه در سوره «هود» آمده و از آن به صراط عام یاد میشود آسان است، اما شناسایی صراط مستقیم که در سوره «فاتحة الکتاب» آمده و از آن به صراط خاص تعبیر میگردد به شدت سخت است. بنابر این اگر خدای سبحان پیغمبر را موحد ناب معرفی کرد برای آن است که همه عقاید، اوصاف نفسانی، افعال و حرکات آن حضرت در صراط مستقیم قرار دارد که مقابلش ضلالت است، البته رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلماز آن جهت که کون جامع حضرات، و مظهر اسم اعظم و چهره همان فیض منبسط است، رهبری صراط مستقیم عام را هم به عهده دارد، لیکن این جهت بیرون از بحث کنونی است.
اگر عقیده، خُلق یا عملی مطابق عقیده، خلق و عمل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نبود، ضلالت است و انسانی که بیراهه رفته پناهگاهی نخواهد داشت.
پی نوشت ها :
۱ ـ سوره توبه، آیه ۲۹/
۲ ـ سوره انفال، آیه ۱۷/
۳ ـ سوره حشر، آیه ۷/
۴ ـ سوره نور، آیه ۶۲/
۵ ـ سوره احزاب، آیه ۶۶/
۶ ـ سوره انفال، آیه ۳۱/
۷ ـ سوره مؤمنون، آیه ۳۵/
۸ ـ کافی، ج۱، ص۱۶، ح۱۲/
۹ ـ سوره فرقان، آیه ۳۰/
اگر مبدأ فاعلی کارهای رسول اکرم، خداست به یقین هدف آن حضرت هم خداست و طبق تحلیل قبلی، به یقین کار او در تلوِ کار خدای سبحان بلکه همان کار خدا در مقام فعل است. لذا خداوند فرمود: تحریم خدا و تحریم رسول خدا هر دو متبع است، آنچه را خدا تحریم کرد، حجت و آنچه را هم رسول خدا تحریم نمود، حجت است. اگر حرمت ورجس بودن خمر و میسر تحریم الهی است نیز آنچه طبق دستور الهی از رسول اکرم صادر شود تحریم نبوی است ﴿ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فآنتهوا﴾۳ یعنی آنچه را پیغمبر نهی کرده، شما آن را بپذیرید. تحریم پیغمبر درعِدل تحریم خداست، البته یکی اصل و دیگری تابع ولی هماهنگ و ملازم. و همین هماهنگی و تلازم به صورتهای دیگرهم ظهور کرده است، چنانکه فرمود: مؤمنان کسانی هستند که ﴿امنوا بالله و رسوله﴾۴ هم به خدا و هم به رسول خدا ایمان دارند. مؤمن همان طور که به فرشته معتقد است باید بهپیغمبر هم معتقد باشد، هر چه از انسان کامل یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشأت گرفته حجت است، پس پیغمبر و قرآن عدل و ملازم جدایی ناپذیر یکدیگرند، چنانکه بعد از پیغمبر، عترت طاهره (صلوات الله علیهم اجمعین) خلیفه آن حضرت و عِدل قرآنند، در حقیقت بدن پیغمبر رحلت کرده اما ولایت مشترک بین پیغمبر و ائمه (علیهمالسلام) رحلت نکرده و مظهر «حی لایموت» خواهد بود. چون آنها مظهر «هو الولی» هستند و کسی که عِدل قرآن و یکی از دو ثقل است، هرگز رخت برنبسته و رحلت نمیکند.
خطر انحراف از کتاب و عترت
در قیامت که خطر انحراف از کتاب و سنت روشن میشود، خدای سبحان در باره افراد مبتلا به خطر میفرماید: ﴿یوم تُقلب وجوههم فی النار یقولون یا لیتنا أطعنا الله و أطعنا الرسولا﴾۵ یعنی روزی که چهرههای آنها در آتش زیر و رو میشود، حرفشان این است کهای کاش ما خدا و پیغمبر را اطاعت میکردیم.
پیغمبر مطالبی هماهنگ با باطن قرآن دارد گرچه در ظاهر قرآن نیست نظیر جزئیات و فروع دین. در قرآن، اصل نماز، حج، زکات و امثال آن هست اما تبیین جزئیات آن، طبق الهام الهی، به عهده رسول خداست. پس آنها که گفتند: کتاب خدا با سنت پیغمبر (نه عترت) ما را بس! آیات فراوانی را که خدا فرمود به قرآن و پیغمبر مراجعه کنید، فراموش کرده و حدیث ثقلین را نادیده گرفتند گرچه به جای کلمه عترت کلمه سنت را نقل کردند. این حدیث شریف به طور متواتر از پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده، لیکن برخی آن را نپذیرفتند، لذا احادیث نبوی را قبول دارند اما احادیث عترت طاهرین را قبول ندارند. اینها نیز با همان کسی محشور خواهند شد که گفت: «حسبنا کتاب الله» ولی با او فرق دارند، زیرا کسی که در حضور پیغمبر گفت «حسبنا کتاب الله» مستقیماً سخن خدا را ردّ کرده است. آنها که در باره این دو اصل اصیل، به نحوی سخن گفته اند، یا با دو تعبیر جدای از هم و یا با یک تعبیر، در واقع هر دو اصل را نفی کرده اند.
عدهای در خصوص قرآن گفتند، این اسطوره است. ما هم اگر بخواهیم مثل آن را میآوریم ﴿وَ لو نشاء لقلْنا مثْلَ هذا﴾۶ و در باره نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: او جن زده است ﴿أمْ به جِنّة﴾۷ و آن حضرت را به تهمتهای گوناگون رمیو رجم کردند، رسول خدا را ساحر و کار او را سحر یا شاعر و کار او را شعر تلقی کردند، این عده همان مشرکین و وثنیین حجاز بودند که مستقیماً در مقابل این دو اصل ایستادند.
عدهای هم که گفتند «حسبنا کتاب الله» اما رسول خدا را کنار گذاشتند، در حقیقت سخن خدا را ردّ کردند.
عده سومیهم که عترت را کنار گذاشتند، با تحلیل عمیق به گروه دوم بر میگردند، چه اینکه آنان به گروه اول ملحق میشوند. هر چند درکات و کیفرشان با هم فرق دارد.
خداوند در قرآن کریم وجود مبارک پیغمبر را به عنوان حجت الهی معرفی میکند، همان طور که روایات معتبر، مرسلین (علیهمالسلام) را حجج الهی میشمارند «إن لله علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة»۸ حجت باطنه عقل و حجت ظاهره، پیغمبر است.
عِدل قرآن
باید توجه داشت که عترت، عِدل قرآن است نه روایت چون روایت قابل جعل،دسّ، تحریف و تصحیف است و قرآن کریم منزه و مقدس از عیوب مزبور است و این دو هرگز همسان نخواهند بود. انسان کامل همسان، همسو و همسنگ قرآن کریم است، گاهی آن انسان کامل به صورت رسول اکرم و گاهی به صورت عترت طاهره (صلوات الله وسلامه علیهم أجمعین) ظهور میکند. افزون بر این قرآن معصوم است و روایت معصوم نیست و غیر معصوم نمیتواند عدل معصوم باشد اما رسول اکرم و عترت طاهره مصون و محفوظند «أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً» و معصوم میتواند عِدل معصوم باشد، هر چند ممکن است یکی اکبر و دیگری اصغر باشد، زیرا عصمت مقول به تشکیک است و چون هر کدام عدل دیگری است ترک یکی مستلزم هجر دیگری خواهد بود.
اینکه رسول اکرم به خدای سبحان عرض میکند: ﴿یا رب إن قومی اتخذوا هذا القران مهجوراً﴾۹ ترک قرآن مستلزم ترک پیغمبر نیز هست چون این دو معصوم متلازم یکدیگرند، مشرکان مستقیماً قرآن را ترک کرده و آن را نه تنها مهجور دانسته بلکه بهطور دایم و ابد و به طرز مَلَکه، مهجور گرفتهاند و منافقان مستقیماً پیامبر را مهجور گرفته تا غیر مستقیم قرآن را هم هجر کرده باشند. لیکن چون صریحاً نتوانستند قرآن را ترک کنند، غیرمستقیم آن را نفی کرده وگفتند «حسبنا کتاب الله» تا با این بهانه کتاب خدا را هم حذف کنند. خاصیت تلازم دو معصوم همان حفظ نسبت در وجود و عدم است، یعنی اگر یکی موجود شد باید دیگری هم یافت شود، و اگر دیگری یافت نشد، اولی هم مرتفع خواهد شد.
…همان طور که بیان شد آنچه عدل قرآن است ولایت است که گاهی به صورت رسول ظهورمیکند، گاهی به صورت ائمه (علیهمالسلام) وگاهی هم به صورت بانوی دوسرا صدیقه کبری (علیها السلام) چون اوهم عِدل قرآن است. ولایت مشترک بین چهارده معصوم (علیهم السلام) است وهرگزازبین رفتنی نیست. اگرشخصشان هم رحلت کند ولایت آنان باقی است ویکی پس ازدیگری وارثِ شخصیت حقوقی ولایت و عدل قرآن کریم خواهند بود. تا همه تشنگان بشری را به حوض کوثر برسانند.
شناخت صراط مستقیمیکه در سوره «هود» آمده و از آن به صراط عام یاد میشود آسان است، اما شناسایی صراط مستقیم که در سوره «فاتحة الکتاب» آمده و از آن به صراط خاص تعبیر میگردد به شدت سخت است. بنابر این اگر خدای سبحان پیغمبر را موحد ناب معرفی کرد برای آن است که همه عقاید، اوصاف نفسانی، افعال و حرکات آن حضرت در صراط مستقیم قرار دارد که مقابلش ضلالت است، البته رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلماز آن جهت که کون جامع حضرات، و مظهر اسم اعظم و چهره همان فیض منبسط است، رهبری صراط مستقیم عام را هم به عهده دارد، لیکن این جهت بیرون از بحث کنونی است.
اگر عقیده، خُلق یا عملی مطابق عقیده، خلق و عمل آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نبود، ضلالت است و انسانی که بیراهه رفته پناهگاهی نخواهد داشت.
پی نوشت ها :
۱ ـ سوره توبه، آیه ۲۹/
۲ ـ سوره انفال، آیه ۱۷/
۳ ـ سوره حشر، آیه ۷/
۴ ـ سوره نور، آیه ۶۲/
۵ ـ سوره احزاب، آیه ۶۶/
۶ ـ سوره انفال، آیه ۳۱/
۷ ـ سوره مؤمنون، آیه ۳۵/
۸ ـ کافی، ج۱، ص۱۶، ح۱۲/
۹ ـ سوره فرقان، آیه ۳۰/