عـیـد قـربــان؛ تـمـریـن ذبــح روحیات غیر اخلاقی
آرشیو
چکیده
متن
حجّگزاران پس از رمی جمره عقبه و پیش از حلق یا تقصیر باید در سرزمین منا گوسفند، گاو و یا شتر قربانی کنند: ﴿لا تَحلقوا رءُوسکم حتّی یبلغ الهَدی مَحِلّه… فمن تمتّع بالعمرة إلی الحجّ فما استیسَر من الهَدی﴾[۱] . این سنّت ویژه الهی در حج، موجب تقرّب مخصوصی است که در عبادات دیگر کمتر یافت میشود.
توضیح اینکه، نَحْر یا ذَبْحی که در جاهلیت بود از پلیدی شرک مبرّا نبود، بلکه همچون لبیک و نماز مشرکان، آمیخته با شرک بود؛ چنانکه پیش از این نیز بیان شد، آنان به هنگام لبیک میگفتند: «لبیک اللهم لبیک، لبیک لاشریک لک إلاّ شریکٌ هو لک تملکه وما ملک»[۲] و نمازشان در کنار کعبه جز سوتکشیدن و کفزدن نبود[۳] . همچنین شیوه آنان پس از نحر یا ذبح آن بود که کعبه را به خون قربانی میآلودند و قسمتی از گوشت آن را بر خانه کعبه میآویختند تا خداوند آن را قبول کند![۴]
امّا اسلام، حرمت خاصی برای قربانی قرار داد که روا شمردن آن صحیحنیست؛ زیرا خداوند فرمود: ﴿لا تُحلّوا شعائر الله ولا الشّهر الحرام ولا الهدیولا القلائد﴾[۵] . سپس خداوند در طرد آن سنّت زشت جاهلی و برای بیانتقربی که حاصل قربانی است،و چه بسا به همین جهت به قربانی موسوم شده، میفرماید: ﴿لن ینال الله لحومها ولا دماوُها ولکن یناله التّقوی منکم﴾[۶] ؛ زیرا این آیه شریفه کعبه را از سنن جاهلی مزبور پیراسته میدارد و از طرفی در دفع اینپندار که «چون خداوند از جهانیان بینیاز است، پس نَحْر و ذَبْح بر حجگزار واجب نیست»، این نکته را اظهار میدارد که اصل قربانی لازم است اگرچه خداونداز آن بینیاز است و آنچه از این قربانی به خدای سبحان میرسد گوشت یا خون نیست، بلکه روح کردار و جان عمل، که همان تقواست، به حضرتش میرسد.
نیل حجگزار متّقی به خدای سبحان
آنچه درباره ذیل آیه شریفه، یعنی ﴿ولکن یناله التّقوی منکم﴾، باید موردتوجّه قرار گیرد این است که بین این سخن که: این عملِ صالح را خداوند سبحان میپذیرد، و بین این کلام که: سخن پاک به سوی او بالا میرود وعمل صالح آن را بالا میبرد: ﴿إلیه یصعد الکلم الطیّب والعمل الصالح یرفعه﴾[۷] ، وبین این بیان که: تقوای شما به خداوند میرسد: ﴿یناله التقوی منکم﴾ تفاوتبسیار است و این تعبیرها یکسان و معادل با هم نیست؛ زیرا واژه «قبول»معنایی میدهد و «صعودِ» به سوی خداوند معنایی برتر از آن دارد. واژه «نیل» نیز دارای معنای دیگری است که هیچ یک از آن دو تعبیر با آن برابر و معادل نیست.
فرق بسیاری است میان «صعود به سوی خداوند» با «نیل به او»؛ زیرا دومیتصریح دارد به اینکه هیچ حجابی میان این «تقوای نائل» و خداوند متعالی نیست، برخلاف اولی؛ زیرا «صعود إلی الله» به این امر صراحت ندارد، هر چند کهآن را نفی نیز نمیکند. دلیلی هم نیست که ما «نیل» را بر «صعود» حمل کنیم، آن هم پس از آنکه دریافتیم هیچ برهان عقلی و نیز نقلی برای این معنا وجود ندارد.
مؤید حمل «نیل» بر مفهومی عالی و عاری از نیل مادی که خدای سبحان از آن منزّه است، احادیثی است که دلالت میکند خداوند سبحان بدون ستر مستوری استتار جسته و بدون حجاب محجوبی احتجاب گزیده و میان او و خلقش حجابی جز خلقش نیست[۸] ؛ یعنی مخلوق تا زمانی که متوجّه به خویش است، حجاب است و از پروردگار خویش محجوب. بنابراین، حجاب در اینجا نفس محجوب است نه حائل میان او و موجودی که محجوبِ از اوست، چنانکه ربط اشراقی و فقر وجودی، همان عین مرتبط فقیر است، نه شیء سومی که واصل بین او و مربوطٌإلیه باشد.
بنابراین، وجود امکانی خود بذاته حجاب است و محجوب، و چنانچه او به ذات خویش التفات نکند و خویشتن را نبیند و به بقای مخصوص خویش محبت نداشته باشد، بلکه به آفریدگار خود نزدیک شود و از مرکب خودبینی فرود آید و جز مولای خویش را نبیند و جز به خدای سبحان محبت نورزد، حجاب از میان برمیخیزد و حساب از بین میرود و نور آسمانها و زمین، یعنی خداوند جلوهگر میشود و ستارگان درخشان بینور میشود و قمرهای تابان محو میگردد و در اینجاست که این تقوای اخص به خدا میرسد، نه تقوای خاص تا چه رسد به تقوای عام.
از آنجا که تقوا نعت و صفت خاصی است که منعوتْ، با آن اتحاد پیدا میکند، زیرا نفس مجرّد با این گونه ملکات فائقه متحد شده، تبدیل به همان ملکات میشود، پس هیچ فرق وجودی میان تقوا و نفس متقی متحد با تقوا نیست. بنابراین، اگر تقوا به غایت و اوج کمال خود برسد و به خداوند متعالی به معنای ممکن و معقول آن برسد، نفسِ مجردِ متقی نیز به آن غایت خواهد رسید و به معنای معقول آن به خداوند میرسد. ممکن نیست تقوا به خدا برسد اما متقی به او نرسد؛ زیرا تقوا حقیقتی وجودی و خارجی است که متحد با نفس کامله است و هیچ گونه جدایی و انفکاک میان آنها نیست. پس حجگزاری که قربانیاش خالص برای خداست و از آن جز خدا را نمیخواهد، همانگونه که تقوایش به خداوند میرسد، خودش نیز به خداوند میرسد؛ زیرا تقوای او بیرون از وجود خود او نیست. طوبی له و حسن مآب.
شاید به خاطر همین تقوای ارزشمند موعود در نحر باشد که روز نحر را«حجاکبر» خواندهاند[۹] و به همین جهت امام صادق(علیه السلام) فرمود: چونقربانیات را خریدی آن را رو به قبله کرده نحر کن یا سرش را ببر و بگو: «وجّهت وجهی للّذی فطر السّموات والأرض حنیفاً مسلماً وما أنا من المشرکین. إنّصلاتی ونسکی ومحیای ومماتی لله ربّ العالمین لا شریک له وبذلک اُمرت وأنا من المسلمین. اللّهمّ منک ولک. بسم الله وبالله والله أکبر. اللّهمّ تقبّل منّی»[۱۰] ؛ زیرانحر، با این تقوا که در آن جز خداوند دیده نمیشود، شایسته است که به خداوند نایل شود و متّقی، که نماز و عبادت و زندگی و مرگ و خلاصه همه امورشبرای پروردگار جهانیان است و فقط خدا را در قربانی در نظر دارد، نیزسزاوارتر است که به خدا برسد. این همان هدف والایی است که حج با آداب و سنن متعالی خود، نمایشگر آن است، و در بحث از «سرّ حجّ و ثمرات آن» بدان اشاره شد.
تفاوت مراتب مؤمنان
باید توجه داشت که این گونه ملکات، اموری ذهنی یا صفاتی عرضی نیست. شاهد مطلب اینکه، خدای سبحان درباره برخی مؤمنان فرمود: آنان خود، درجات هستند: ﴿هم درجاتٌ﴾[۱۱] و این سخن دقیقتر از این فرموده خداست که: ﴿لهم درجاتٌ﴾[۱۲] ؛ زیرا جمله نخست درباره اوحدی از پرهیزکاران است و بیان دوم درباره متوسطان آنها.
شاهد دیگر اینکه، خدای سبحان فرمود: انسان مقرب، ذاتش رَوْح و نفسش رَیْحان و دلش جنت نعیم است: ﴿فأمّا إن کان من المقرّبین٭ فروحٌ وریحانٌ وجنّت نعیم﴾[۱۳] و این سخن لطیفتر از این فرموده خداست که: ﴿جنّات تجری من تحتها الأنهار﴾[۱۴] ؛ زیرا سخن نخست درباره اوحدی از مخلَصان و دومی از آنِ متوسطان مخلِصان است.
مطلب مزبور در آیات دیگری همچون: ﴿فادْخلی فی عبادی٭ وادْخلی جنّتی﴾[۱۵] و ﴿ادخلوها بسلامٍ امنین﴾[۱۶] مشهود است که آیه نخست لطیفتر از دومی است، همان گونه که در آیات ﴿والله خیرٌ وأبقی﴾[۱۷] و ﴿ما عند الله خیرٌ وأبقی﴾[۱۸] این چنین است[۱۹] .
البته این ارتقا به معنای تنزه محض، به گونه فرشتگان مقرب، نیست؛ زیرا انسان واجد وجودی جامع بوده و تنزُّه و تشبّه را با هم داراست و جامع آیات شریفه ﴿إنّ المتّقین فی جنّاتٍ ونهرٍ٭ فی مقعد صدقٍ عند ملیکٍ مقتدر﴾[۲۰] است.
بنابراین، اوحدی از انسانها دو بهشت دارند: یکی بهشت دیدار که در آیهشریفه ﴿وادخلی جنتی﴾ به آن اشارت رفته است و دیگری بهشتی است کهدربسیاری از آیات قرآن بدان تصریح شده است؛ مانند ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾.
بهشت، منحصر در ﴿عند ملیکٍ مقتدر﴾ نیست؛ زیرا خدای سبحان خود تصریح کرده است که: ﴿إن المتّقین فی جنّاتٍ ونهر﴾. آری برای مؤمنان متوسط، تنها بهشتی است که از زیر آن جویبارها روان است؛ اما بهشت لقاء برای آنان نیست.
از آنجا که درجات بهشت به شمار آیات قرآنی است[۲۱] و میان هر درجه با درجه دیگر فاصله بسیار است[۲۲] ، بر متخلّق به خُلق عظیم است که به کسی که خود عظیم است، یعنی رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم، تأسی و اقتدا کند و چون آن حضرت فرمود: ﴿ربّ زدنی علما﴾[۲۳] ، پیرو راستین او نیز میگوید: ﴿ربّ زدنی علما﴾ و در حدی متوقّف نمیشود و بدان بسنده نمیکند، بلکه بر اوست که بخواند وبالا رود[۲۴] و گردنه را درنوردد و تنها بر پیمودن راه هموار اکتفا نکند. پس چون فرا روی او کریمه ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾[۲۵] قرار دارد، نباید بدین سخن خدای سبحان بسنده کند که: ﴿اُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾[۲۶] ؛ زیرا میان ذکر خدا و ذکر نعمت خدا فرق بسیاری است. و چون پیشروی وی این سخن خدای سبحان است که: ﴿عیناً یشرب بها عباد الله یفجّرونها تفجیراً﴾[۲۷] ، تنها به این فرموده خدا که: ﴿إنّ الأبرار یشربون من کأسٍ کان مزاجها کافوراً﴾[۲۸] چشم ندوزد؛ زیرا چشمهای که بندگان خدا از آن مینوشند، خالص و ناب است؛ امّا آنکه ابرار از آن مینوشند ممزوج به مقداری از این چشمه خالص است، نه خود همان چشمه! پس برای ابرار شراب ممزوج و برای مقرّبان شراب خالص است؛ چنانکه این نکته از آیات دیگری نیز استفاده میشود؛ مانند: ﴿ویسقون فیها کأساً کان مزاجها زنجبیلاً٭ عیناً فیها تسمّی سلسبیلاً﴾[۲۹] و ﴿یسقون من رحیقٍ مختومٍ٭ ختمه مسکٌ وفی ذلک فلیتنافس المتنافسون٭ ومزاجه من تسنیمٍ٭ عیناً یشرب بها المقرّبون﴾[۳۰] .
این آیه دلالت دارد که ابرار از شرابی آمیخته از تسنیم(نه از تسنیم خالص) مینوشند؛ زیرا شراب خالص تسنیم از آنِ مقربانی است که از ابرار برترند و شاهد کتابهای ابرار و نامههای اعمال آنها هستند.
همچنین اقتداکننده به رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم چون فراروی خویش کریمه ﴿وسقهم ربُّهم شراباً طهوراً﴾[۳۱] را دید، نباید بدانچه مقربان اکتفا کردهاند بسنده کند تا چه رسد به ابرار. در این آیه شریفه که بیانی از لطف خدا به بندگان مخلصش بوده و جز در یک جا در قرآن کریم نیامده و نظیر ندارد نکاتی است که در اینجا به آنها اشاره میشود:
۱ ـ ساقی تنها در این مورد(و نه در دیگر موارد) خداست: ﴿سقهم ربّهم﴾. امّا در آیه دیگر فرمود: ﴿یُسْقون﴾.
۲ ـ برای شراب مزبور، ظرف و جام و پیاله تعیین نکرده است؛ زیرا هیچ ظرفی گنجایش آن را ندارد، چون برای شرابی که ساقی آن خداست هیچ قدر و حد و نصاب و منتهایی نیست، برخلاف سایر شرابهایی که برای آنها ظرف و جام معین شده است.
۳ ـ برای این شراب، چشمه و سرچشمه و منبع ذکر نشده برخلاف شرابهایی که از آنِ ابرار و مقرّبان است که برای آنها چشمهها و مخازن ویژهای است که از آنجا سرچشمه گرفته، جاری میشود.
۴ ـ این شراب، به صفتی وصف شده که غیر آن بدان وصف نشده است و آن صفتِ ﴿طهوراً﴾ است. امام صادق(علیه السلام) که خود از این شراب نوشیده بود در تفسیر آن فرمود: یعنی آنان را از هر چیزی جز خدا پاک میکند: «یطهرهم عن کل شیء سوی الله»[۳۲] .
نکاتی درباره قربانی و اسرار آن
با توجه به توضیح مبسوطی که درباره موضوع این فصل بیان شد، به اختصار به نکاتی در همین زمینه اشاره میشود:
۱ ـ خلاصه مطالب مشروح فوق اینکه، حکمت انجام قربانی، تقرب و تعالی قربانیکننده و تقوای او به سوی خداست: ﴿لن ینالَ الله لحومُها ولا دماوُها ولکن یناله التقوی منکم﴾[۳۳] .
بنابراین، قربانی آنگاه مقبول است که با تقوا انجام گیرد و روح این عملْ تقوا باشد؛ زیرا بر اساس آیه شریفه ﴿إنّما یتقبّل الله من المتّقین﴾[۳۴] همان طور که هیچ عملی بدون تقوا پذیرفته نیست، عملی نیز که همراه تقوا بوده، لیکن عامل آن در غیر این عمل، تقوای الهی را رعایت نمیکند، اگرچه از وی پذیرفته است، لیکن آن گونه که شایسته است بالا نمیرود؛ زیرا خداوند عملی را میپذیرد که همه شئون عامل آن خواه در این عمل، خواه در اَعمال دیگر، بر پایه تقوا تنظیم شده باشد: ﴿أفمن أسّس بُنیانه علی تقوی من الله ورضوانٍ خیر أم من أسّس بُنیانه علی شفا جُرُفٍ هارٍ فانهار به فی نار جهنّم والله لا یهدی القوم الظّالمین﴾[۳۵] .
بنابراین، آنچه به خدا میرسد، باطن و روح عمل است. قربانی نیز حقیقتی دارد به نام تقوا، و قداست و تعالی قربانی از آنِ تقواست نه از آنِ گوشت و خون: ﴿یناله التّقوی منکم﴾[۳۶] ؛ چنانکه هیچیک از مناسک دیگر حج نیز به خدا نمیرسند، مگر روح آنها که همان سرّ حج است.
۲ ـ هر عملی که به قصد قربت انجام گیرد قربانی است؛ چنانکه در حدیث است که زکات و نماز قربانی مسلمانان است: «إنّ الزکاة جعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام»[۳۷] .
بنابراین، هر عملی که در آن تقرّب به خدا باشد، قربانی است؛ زیرا اولاً، خداوند عمل باتقوا را قبول میکند: ﴿إنّما یتقبّل الله من المتّقین﴾[۳۸] . ثانیاً، تقوای عمل نه تنها به طرف خدا صاعد میشود، بلکه به خدا میرسد؛ چنانکه درباره قربانی فرمود: ﴿یناله التقوی منکم﴾. ثالثاً، چون تقوا جدای از جان انسان باتقوا نبوده، وصف نفسانی روح انسان متقی است، اگر تقوا به خدا رسید، انسان سالک نیز پیش از مرگ به لقاء الله نایل میشود.
۳ ـ سرّ قربانی، طبق بیان نورانی امام سجّاد(علیه السلام) این است کهحجگزار و قربانیکننده با تمسک به حقیقت ورع، گلوی دیو طمع را بریده، او را بکُشد[۳۹] . بنابراین، صرف ذَبْح گاو و گوسفند و یا نَحْر شتر و رها کردن آنها بدونتوجه به سرّ قربانی، مایه تعالی حجگزار نخواهد بود، از اینرو از باب تشبیه معقول به محسوس، شایسته است قصد او از این عمل، کشتن دیو درونی آز و طمع باشد.
۴ ـ قربانی جایگاهی ویژه در روایات دارد. نمونه اینکه، امام باقر(علیه السلام) فرمود: خدای سبحان قربانی کردن را دوست دارد: «إنّ الله عزّوجلّ یحبّ إطعام الطعام وإراقة الدماء»[۴۰] . ممکن است یکی از دلایل آن بهرهمندی گرسنگان و محرومان از گوشت قربانی باشد. گرچه در این زمان آنان که آیات الهی را به اسارت گرفتهاند[۴۱] نه خود استفاده مطلوب از این سنّت الهی میکنند و نه به دیگران اجازه اداره و بهرهبرداری صحیح از این برنامه جامع و سودمند را میدهند.
در حدیث دیگری که اهتمام به قربانی در آن مشهود است، امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در حجةالوداع، ۱۰۰شتر با خود برده بودند. بیش از ۳۰شتر را به امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) بخشیدند که آن حضرت همه را نَحْر کردند و رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نیز بقیه شتران را قربانی کردند[۴۲] . البته این حدیث بهگونهای دیگر نیز نقل شده است و آن اینکه رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم ۶۶شتر برای قربانی از مدینه با خود آوردند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز که در آن سال از سوی رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم به یمن اِعزام شده بودند ۳۴شتر برای قربانی از یمن بههمراه آورده بودند[۴۳] .
۵ ـ آیه شریفه ﴿لیشهدوا منافع لهم ویذکروا اسم الله فی أیّام معلومات علی ما رزقهم من بهیمة الأنعام﴾[۴۴] گذشته از شمول سود صوری و منفعت معنوی امّت اسلامی، یاد حق را هدف دانسته و مهمتر آنکه به جای نام قربانی، یاد خدا را ذکر فرمود تا روشن شود که هدف از «تضحیه» همانا «تسمیه خداست» نه صرف نَحر و ذَبْح؛ یعنی به جای اینکه بفرماید: «قربانی کنند»، فرمود: «خدا را به یاد آورند که آنها را از دامهای حلال، مانند گوسفند، روزی داد»، به طوری که هم اصل قربانی به نام حق آغاز گردد و هم همه نعمتهای دامی در طول مدت زندگی برای همه انسانها به عنوان یاد خدا مطرح شود.
مراد از ﴿أیام معلومات﴾ در آیه مذکور همان زمان حج، به ویژه دهه نخست ذیحجه است که جزء ماههای حرام به شمار میآید. ماههای حرام چهار است که سه ماه آن، یعنی ماههای ذیقعده، ذیحجه و محرم، سَرْد و متصل و یک ماه آن، یعنی رجب، فرد و منفصل است.
۶ ـ سالار شهیدان امام حسین(سلاماللهعلیه) از همان آغاز حرکت خود از مدینه به مکّه در سال ۶۰هجری، قصد عمره مفرده داشت و اصلاً قصد حج تمتع نکرد. بههر تقدیر، آن حضرت اگرچه به منا نرفت، لیکن قربانیهای گرانقدری داد و نیز وجود مبارک خویش را فدا کرد تا مکه و منا بماند. از اینرو امام سجّاد(سلاماللهعلیه) در شام خود را فرزند مکه و منا معرفی فرمود: «أنا ابْن مکّة ومنی، أنا ابن المروة والصفا»[۴۵] .
بنابراین، کسی که جانش را فدای دوست، یعنی خدای سبحان، کرد، او از منا و عرفات و… ارث میبرد، زیرا هم زمین مال خداست و آن را به هر کس صلاح باشد ارث میدهد: ﴿إنّ الأرضَ لله یورثها مَن یشاء﴾[۴۶] و هم زمینه کمال متعلق به اوست و به هر کس بخواهد ارث میدهد. از اینرو همه شهدا و راهیان راه امام، وارثان عرفات و مشعر و منایند؛ زیرا اِهدای جان و فدا کردن فرزند، انسان را وارث اسرار منا میکند، نه صِرف حضور جسمانی در منا و قربانی کردن گوسفند و مانندآن.
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. صهبای حج ، صفحات ۴۵۳-۴۶۴
۱ ـ سوره بقره، آیه ۱۹۶/
۲ ـ کافی، ج ۴، ص ۵۴۲/
۳ ـ سوره انفال، آیه ۳۵/
۴ ـ بحار، ج ۶۷، ص ۲۷۵/
۵ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۶ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۷ ـ سوره فاطر، آیه ۱۰/
۸ ـ بحار، ج ۳، ص ۳۲۷/
۹ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۰، ص۸۸ ـ ۸۶/
۱۰ ـ همان، ص۱۳۸ ـ ۱۳۷/
۱۱ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۶۳/
۱۲ ـ سوره انفال، آیه ۴/
۱۳ ـ سوره واقعه، آیات ۸۹ ـ ۸۸/
۱۴ ـ سوره بقره، آیه ۲۵/
۱۵ ـ سوره فجر، آیات ۳۰ ـ ۲۹/
۱۶ ـ سوره حجر، آیه ۴۶/
۱۷ ـ سوره طه، آیه ۷۳/
۱۸ ـ سوره قصص، آیه ۶۰/
۱۹ ـ فتوحات مکیه، ج ۱، ص ۶۸۶/
۲۰ ـ سوره قمر، آیات ۵۵ ـ ۵۴/
۲۱ ـ کافی، ج ۲، ص ۶۰۶/
۲۲ ـ بحار، ج ۸، ص۸۹ و ۱۷۹ ـ ۱۷۰/
۲۳ ـ سوره طه، آیه ۱۱۴/
۲۴ ـ کافی، ج ۲، ص ۶۰۶/
۲۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۵۲/
۲۶ ـ سوره بقره، آیه ۴۰/
۲۷ ـ سوره انسان، آیه ۶/
۲۸ ـ سوره انسان، آیه ۵/
۲۹ ـ سوره انسان، آیات ۱۸ ـ ۱۷/
۳۰ ـ سوره مطففین، آیات ۲۸ ـ ۲۵/
۳۱ ـ سوره انسان، آیه ۲۱/
۳۲ ـ مجمع البیان، ج ۱۰ ـ ۹، ص ۶۲۳/
۳۳ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۴ ـ سوره مائده، آیه ۲۷/
۳۵ ـ سوره توبه، آیه ۱۰۹/
۳۶ ـ سوره حج، آیه ۳۷/
۳۷ ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۹، بند ۷/
۳۸ ـ سوره مائده، آیه ۲۷/
۳۹ ـ ر. ک: همین کتاب، ص ۳۴۷ ـ ۳۴۳ (حدیث شبلی).
۴۰ ـ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۳۷۴ و در صفحه۵۳۶ از امام صادق (علیهالسلام) نیز روایت شده است.
۴۱ ـ نهج البلاغه، نامه ۵۳، بند ۷۱ ـ ۷۰/
۴۲ ـ وسائل الشیعه، ج ۸، ص ۱۶۸/
۴۳ ـ همان.
۴۴ ـ سوره حج، آیه ۲۸/
۴۵ ـ بحار، ج ۴۵، ص ۱۶۱/
۴۶ ـ سوره اعراف، آیه ۱۲۸/