چکیده

متن

 

شناخت انسان
۱/ انسان، نه از لحاظ تجرد هستی همسان فرشته‏هاست که نیازی به هماهنگی با همنوع خود نداشته و با شعارِ ﴿ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾[۱] زندگی کند و نه از جهت مادیّت وجود، همتای حیوان‏هاست که حاجتی به تبادل نظر و تعاون با همجنس خویش نداشته و با شعارِ ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾[۲] که برخاسته از حلقوم درندگان بشر نما چون آل فرعون است، به‌سر برد و نه می‏تواند بدون تکیه‌گاه تکوینی به تشتت و پراکندگی خاتمه داده و راز و رمز اتحاد با همنوع خود را دریابد و با انجام رفتار مناسب، به وحدت تأسی آید و به شعار ﴿قد أفلح من تزکّی﴾[۳] از هرگونه نقص و عیب برهد و به کمال و تمام انسانی برسد.
ترکب انسان از عامل وحدت وکثرت
۲/ انسان از یک عامل کثرت به نام طبیعت و یک عامل وحدت به نام روح ماوراء طبیعت تشکیل یافته، که اگر جنبه طبیعی خود را فربه نماید، جز اختلاف و نزاع چیزی نمی‏یابد و اگر جنبه ماوراء طبیعی خویش را تزکیه کند، از گزند هرگونه درگیری مصون و به شهد مسالمت و صفا کامیاب می‌گردد.
خدای سبحان آفرینش پیکر آدمی را به تراب و طین و حمأ مسنون و صلصال نسبت داد که از نشئه کثرت‌اند و همواره سبب نزاع و مایه زحام می‏باشند؛ ﴿…إنّی خالق بشراً من طین﴾[۴] و خلقت روح انسانی را به خود نسبت داد که عین وحدت است و همواره سبب اتحاد و رأفت و مایه التیام و محبت می‏باشد؛ ﴿ … نفختُ فیه من روحی﴾[۵] ؛ ﴿ ثمّ سوّاه و نفخ فیه من روحه ﴾.[۶]
سرّ کثرت طبیعت و ماده را باید در ضیق هستی آن جست‌وجو کرد؛ که هر موجود مادی، دارای شرایط خاص به خود بوده؛ نه در دیگری حضور دارد و نه پذیرای غیر خود می‌باشد؛ چنان‌که راز وحدت ماوراء طبیعت را باید در سعه وجودی آن یافت؛ که هر موجود مجرّد، نه در حضور دیگری محجوب است و نه از شهود غیر خود محروم می‏باشد؛ لذا نه در بهشت جای کینه و نزاع است؛ ﴿ ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ ﴾[۷] و نه در دلهای مردان با ایمان که با ماوراء طبیعت معتقد و به دستورهای وحی آسمانی عهد می‏نمایند، عداوت و بغضاء نسبت به یک‌دیگر است؛ ﴿…ربّنا اغفر لنا و لإخواننا الّذین سبقونا بالإیمان و لا تجعل فی قلوبنا غلاًّ للّذین امنوا ربّنا إنّک رءوف رحیم ﴾[۸].
شناخت هجرت و عامل آن
۳/ انسان الهی، هجرت از کثرت به سمت وحدت را از معمار کعبه و بنیانگذار بیت توحید، حضرت ابراهیم خلیل فرامی‌گیرد که فرمود: ﴿ إنّی ذاهب إلی ربّی سیهدینِ ﴾[۹] و برای نیل به این هدف والا از موانعی که جامع آنها تعلق به جهان طبیعت باشد، می‏رهد و با شرایط و موجباتی که جامع آنها پیوند به عالم ماوراء طبیعت می‌باشد، آشنا شده و از این رهگذر به مقصد می‏رسد.
موانع طبیعی، نه منحصر در اشیاء معیّن است و نه مخصوص افراد خاص یا زمان و مکان معین؛ بلکه هر چیزی که بشر را از یاد خدای سبحان غافل کند، دنیای او محسوب می‏شود و دامنگیر همه‌نسانها در همه شرایط سن و مقام خواهد بود؛ مگر آنکه بندگان مخلَص به فتح لام از گزند آن مصون‌اند؛ ﴿و لأُغوینّهم أجمعین ٭ إلاّ عبادک منهم المخلَصین ﴾.[۱۰]
شناخت موانع سلوک به سوی خدا
۴/ انسان سالک به سوی خدا هر اندازه نیرومندتر باشد، رهزنان او ماهرتر و رهایی از دام خطر آنها دشوارتر می‌باشد؛ لیکن با تحصیل شرایط سیر به سوی حق، پیمودن آن آسان خواهد شد؛ ﴿ فأمّا من أعطی و اتّقی و صدّق بالحسنی ٭ فسنیسّره للیُسری ﴾[۱۱] ؛ چنان‌که با محرومیت از آن و ابتلاء به موانع سلوک به سوی خدای سبحان، طی راه انحراف و سقوطْ سهل می‏گردد؛ ﴿و أمّا من بخل و استغنی ٭ و کذّب بالحسنی ٭ فسنیسّره للعُسری﴾.[۱۲]
و چون جهان حرکت و تحول، ظرف امتحان الهی است، خداوند همگان را از امکانات طبیعی برخوردار می‏نماید تا با داشتن وسایل مادی آزمون گردند؛ لذا فرمود: هم دنیا طلبان را امداد می‌کنیم و هم آخرت خواهان را مدد می‏نماییم؛ ﴿ کلاًّ نمدّ هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربّک و ما کان عطاء ربّک محظوراً ﴾.[۱۳]
چون کثرت، گذرگاه وحدت است و این رهگذار، مانع مهم و عقبه کئود می‌باشد و چاره از عبور از آن نیست، لذا سالک کوی حق باید توحید را که همانا مهمترین عامل وحدت و بهترین وسیله سلطه بر کثرت است، تقویت نماید.
تولّی و تبرّی
۵/ انسان الهی هنگامی همانند حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) از شهادت به غیب هجرت می‌کند که با حق، تولای کامل و از باطل، تبرّی نهایی جسته باشد و در محبّت و عداوت و ارادت و کراهت و بالاخره در جذب و دفع، تابع و پیرو دین پدرش حضرت خلیل الرحمن(علیه‌السلام) باشد: ﴿ ملّة أبیکم إبراهیم ﴾ [۱۴] ونیل به این مقام منیع در پرتو هدایت‏های قرآن کریم است.
محور وحدت انسانها امر تکوینی است؛ نه اعتباری
۶/ انسان از آن جهت که نیازمند به جامعه می‏باشد و بدون هماهنگی با دیگران خطوط اصیل سعادت او ترسیم نمی‏شود، باید با همنوعان خویش متحد باشد و چون انسان یک موجود تکوینی است، نه اعتباری و سعادت او نیز همسان با هستی او یک حقیقت عینی است، نه یک امر ذهنی و قراردادی، لذا پیوند او با دیگران نیز باید بر محورهای عینی و تکوینی باشد، نه همانند قراردادهای تجاری و صناعی و زراعی که در تحت عناوین بیع و اجاره و صلح و مضاربه و… منعقد شده و با تغییر اوضاع فسخ گردد و قرارداد جدیدی با رخدادهای تازه منعقد شود.
محور اتحاد انسانها امر جاوید است
۷/ انسان از آن جهت که باید با همه همنوعان خویش متحد گردد، پیوند او با دیگران در عین آنکه یک ربط عینی و تکوینی است، نه قراردادی و ذهنی، باید سهمی از جاودانگی و ابدیت داشته باشد؛ به طوری که در هر زمینی و در هر زمان و در هر عصر و مصر و نسلی قابل اجراء باشد و از دگرگونی‌های جغرافیایی محفوظ و از تحولهای تاریخی مصون بماند و چیزی که در دسترس تطاول حوادث واقع نمی‏شود و با تحوّل زمانه عوض نخواهد شد، جنبه جسمانی و مادی بشر نخواهد بود.
زیرا جسم او از خاک و گل معین و در زمان و شرایط خاص واقع است و ناچار، رنگ آنها را به همراه دارد و با فرهنگ نشئت گرفته از خواص مادی قرین خواهد بود و از همین جا اختلاف قومی و نژادی و زبان و سنت و ادب و رسم و آیین و نظایر آن بر می‏خیزد که در عین سودمندی آنها جنبه اصالت نداشته و در ساختار گوهر جاوید آدمی، سهم مؤثر نخواهند داشت؛ زیرا از هر سرزمین و در بین هر نژاد و قوم و از میان مردم هر عصر و مصر، فرد صالح یا طالح پرورش می‏یابد؛ لذا خدای سبحان به این‌گونه از اموری که جنبه مادی داشته و مایه کثرت‌اند، اصالت نمی‌بخشد؛ یعنی هم تعدد ناشی از آنها را امضاء می‌کند و هم به عدم تأثیر آنها در تکامل اصیل انسان اشاره می‌نماید؛ ﴿ یا أیّها النّاس إنّا خلقناکم من ذکر و أُنثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم ﴾. [۱۵]
یعنی تعدّد نژاد فقط در شناسایی یک‌دیگر به منزله یک شناسنامه طبیعی اثر دارد؛ وگرنه در نظام ارزشی اسلام، هیچ مؤثر نیست؛ چنان‌که همین کثرت مادی به نوبه خود می‌تواند همانند سایر اختلافها و تعددها نشانه قدرت خداوند سبحان باشد؛ و گرنه امتیاز ارزشی را به همراه ندارد: ﴿ و من ایاته خلق السموات و الأرض و اختلاف ألسنتکم و ألوانکم إنّ فی ذلک لایات للعالِمین ﴾[۱۶].
نتیجه آنکه تکامل انسان، بدون پیوند جوامع بشری میسور نیست أولاً و پیوند انسانها یک امر عینی و تکوینی است، نه قراردادی و اعتباری ثانیاً و پیوندهای تکوینی اگر به ماده و طبیعت برگردد، گرچه عینی و تکوینی است، لیکن ناپایدار بوده و در نظام ارزشی انسان از نظر قرآن کریم مؤثر نیست ثالثاً.
بنابراین، نه مصوبات سازمان ملل که بر فرض سداد و صلاح آن، یک امر قراردادی بیش نیست، توان تأمین سعادت تکوینی جوامع بشری را دارد و نه آیین نامه‌های نژادی و قومی و ملی‌گرایی قدرت آن را خواهد داشت؛ زیرا حقیقت تکوینی انسان، برتر از قرارداد اعتباری است و ابدیت او والا تر از امور مادی ناپایدار می‏باشد.
انسان سرمایه وحدت را به همراه دارد
۸/ انسان در فرهنگ قرآن، سرمایه سعادت همه جانبه و وحدت گسترده با تمام جوامع بشری را به عنوان یک اصل ثابت و همسان و همگی و همیشگی در نهاد خود دارد؛ به طوری که هیچ فرد در هیچ عصر و مصر و نسلی، فاقد آن نبوده و نخواهد بود و این دست‌مایه تکامل تکوینی، همان زبان فطرت توحیدی است که بدون اعتبار و قرارداد و صرف نظر از هرگونه اعتبار و تصویب، توان پیوند انسانها را داراست: ﴿فأقم جهک للدِّین حنیفاً فطرت الله الّتی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدِّین القیِّم و لکنّ أکثر الناس لا یعلمون ﴾[۱۷].
راز عدم تبدیل فطرت توحیدی همگان، این است که نه خداوند آن را تغییر می‏دهد، چون وی را به احسن تقویم ساخت و هیچ نقص و عیبی در نهان توحیدی او نیست تا تبدیل شود و نه غیر خداوند احدی توان تأثیر در نظام آفرینش انسان را دارد؛ لذا به عنوان نفی محض فرمود: ﴿ لا تبدیل لخلق الله… ﴾.
بنابراین تنها راه وحدت انسانها و اتحاد جوامع بشری، در محور فطرت توحیدی او دور می‏زند؛ زیرا هم یک امر عینی و تکوینی است، نه قراردادی و هم جاودانه و پایدار می‌باشد؛ زیرا نه از خصوصیت اقلیمی نشئت گرفت تا با تغییر آن دگرگون گردد و نه در زمانه مخصوص، محصور است تا با گذشت آن سپری شود و نه در معرض حوادث دیگر واقع می‏شود تا فرسوده گردد؛ بلکه همچنان مشرف بر هر سرزمین و محیط بر هر زمان و حاکم بر هر سنّت و رسم قومی و نژادی و مانند آن می‌باشد.
زیرا روح انسان مجرّد است و فطرت توحیدی که با هستی او عجین شده است، منزّه از ماده بوده و مُبرّای از قوانین حاکم بر طبیعت و تاریخ و نظایر آن خواهد بود؛ لذا نه در محدوده نفی و دفع، پیرو قواعد و مبانی مادی است و نه در اثبات و جذب، تابع آنها خواهد بود؛ چون سنخیت با ماده ندارد اولاً و کامل‌تر از آن‌است ثانیاً. به این دو جهت، از قلمرو تأثیر مستقیم و اصیل ماده بیرون می‌باشد.
لذا خدای سبحان فرمود: ﴿و ألَّف بین قلوبهم لو أنفقتَ ما فی الأرض جمیعاً ما ألَّفتَ بین قلوبهم و لکنّ الله ألَّف بینهم إنّه عزیز حکیم﴾ [۱۸] ؛ یعنی فقط خداوند است که دلهای آنان را همسو و هماهنگ قرار داد و تو ای پیامبر! اگر همه منابع مادی زمین و هر آنچه در اوست را هزینه می‌کردی تا دلهای آنها را پیوند دهی، توان آن را نداشتی؛ لیکن خدای سبحان آنان را متحد و قلوب آنها را تألیف نمود.
و در این پیوند و الفت، دو نام از اسمای حسنای خداوند، یعنی اسم عزیز و اسم حکیم، سهم بسزایی دارند و دلهای عزیزان و حکیمان با هم متحد خواهد بود؛ اما قلوب قاسیه ذلیلان و جاهلان، هماره از هم، جدا و با هم، درگیر و نسبت به هم، کینه‌توز و در برابر هم، سرسخت و موضع‌گیر و درباره هم، ستیزند و پرخاشگر و از رشد یک‌دیگر حسودانه نگران و از هبوط همدیگر دشمنانه شماتت‌گر و خرسند و محکوم حاکم عدل و قسطااند؛ که فرمود: ﴿و ألقینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة﴾[۱۹] ؛ ﴿فأغرینا بینهم العداوة و البغضاء إلی یوم القیامة﴾.[۲۰]
شیطان که همانند کلب معلم است، با وسوسه مرموز خود که یک امر تکوینی است و تا حدودی سهمی از تجرّد خیالی وهمی دارد، در آن دلهای دنیازده نفوذ یافته و پیوند آنان را از هم‌دیگر برید و آنها را تحت ولایت خود درآورد؛ ﴿إنّما یرید الشیطان أن یوقع بینکم العداوة و البغضاء … ﴾.[۲۱]
اگر احیاناً در برخی از موارد به منظور جذب دلهای ﴿ المؤلّفة قلوبهم ﴾ از مال استمداد می‏شود و سهمی از زکات به آنها تأدیه می‏شود، این احسان مادی، زمینه آن تألیف معنوی است؛ و گرنه تأثیر آن فقط در محور سکوت است؛ نه سکون و آرامش دل؛ زیرا قلب فقط به یاد خداوند می‌رمد؛ ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ [۲۲] و با اعراض از ذکر حق، گرفتار ضنک و تنگی و ضیق معیشت و بستگی زندگی خواهد شد و هرگز توفیق شرح صدر حاصل نمی‌کند؛ ﴿و من أعرض عن ذکری فإنَّ له معیشةً ضنکاً﴾.[۲۳]
اسلام، محور اتحاد همه انسانها
۹/ انسان در منطق وحی فقط با اسلام که دین جهان شمول است و همگان را همسان و همسو و همتا و همخو و هماهنگ و همراه می‌کند، به کمال نهایی خود می‌رسد و همان‌طوری که قبلاً بیان شد، وحدت جهانی بدون پیوند تکوینی و جهانی میسّر نخواهد بود و هرگونه پیوندی که با سرشت توحیدی انسانها مطابق نباشد، یا اعتباری استْ نه عینی و تکوینی و یا زوال پذیر استْ نه پایدار؛ لذا هر قانونی که برای هدایت جوامع بشری تدوین می‌شود، باید منطبق با فطرت الهی آنان بوده و دارای آن دو خصوصیت یاد شده (تکوینی نه اعتباری، ابدی نه موسمی و گذرا) باشد و تنها مبدئی که به همه اصول گذشته احاطه علمی دارد و بر طرح و تدوین آن تواناست، ذات اقدس خداوند است.
لذا اسلام را به عنوان دین جهانی معرفی نمود و جهانیان را به گرایش به آن دعوت کرد و خطوط اصیل آن را کلی و دائم و همه‏جایی تبیین نمود و از جدایی از آن نهی کرد و خطر اعراض از آن یا اعتراض بر آن یا معارضه با آن را اعلام داشت و فرمود: ﴿و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرّقوا و اذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداءً فألَّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته إخواناً وکنتم علی شفا حفرةٍ من النّار فأنقذکم منها کذلک یبیّن الله لکم ایاته لعلّکم تهتدون﴾.[۲۴]
یعنی هر فردی گذشته از آنکه موظف است به اسلام که بهترین حبل و دستاویز انسانهاست، تمسک جوید، بلکه باید با دیگران و در کنار آنان مسلمان باشد و با هم به طناب الهی که به صورت قرآن کریم و سنت معصومین متبلور می‌باشد، اعتصام جویند و این هماهنگی دین، همانا نعمت ویژه الهی است که نباید از آن غفلت کرد؛ چنان‌که نباید از خطر دشمنی و اختلاف که همانند حرکت در لبه درّه سقوط و گودال آتش است، غافل بود. نیز فرمود: ﴿یا أیّها الّذین امنوا ادخلوا فی السلم کافّةً و لا تتّبعوا خطوات الشیطان إنّه لکم عدوٌّ مبینٌ ﴾ [۲۵] ؛ یعنی با هم اسلام را بپذیرید و با هم زندگی مسالمت آمیزی در پرتو وحی الهی داشته باشید و از اختلاف و تشتت که همانا پیروی از گامهای شیطان است، پرهیز کنید؛ چون او دشمن آشکار شماست و بارزترین مظهر عداوت او ایجاد فتنه و آشوب و اختلاف و تفرقه می‏باشد.
چون توده مردم، تابع دانشمندان و صاحب نظراند، اگر آنان هماهنگ و همسو باشند، شکافی در متن جامعه پدید نمی‌آید؛ چنان‌که اگر آنها معاذ الله کینه توز و تشتّت طلب باشند، امیدی به اصلاح جامعه نیست و هرگز طعم گوارای وحدت به ذائقه این جوامع پیرو و محروم نمی‏رسد و بوی صفا و وفا به مشام آنها نخواهد رسید؛ لذا قرآن کریم علماء و دانشمندان را پیش از دیگران و بیش از آنها به اتحاد، امر می‌کند و خطر اختلاف را که از دنیادوستی نشئت می‌گیرد، به آنها هشدار می‏دهد و آنها را از عذابِ روزی می‏ترساند که در آن روز ،برخی از چهره‌ها دگرگون می‌گردد.[۲۶]
گرچه اختلاف نظر را که زمینه دستیابی به هدف مشترک است، همانند اختلاف دوکفه ترازو که برای هماهنگی وزن و موزون تلاش می‌نمایند، لازم و سودمند می‏داند، ولی اختلاف بعد از علم و روشن شدن واقع را که غرضی جز نیل به هدف پلید نفسانی در آن نیست، زیانبار دانسته و علماء و دانشمندان را مسئول آن اعلام کرده و منشأ تفرقه بعد از علم و آگاهی به حق را ظلم و تعدّی می‏داند؛ ﴿و ما اختلف فیه إلاّ الّذین أُوتوهُ من بعد ما جائتهم البیّنات بغیاً بینهم﴾؛[۲۷] ﴿و ما اختلف الّذین أُوتوا الکتاب إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم﴾ [۲۸] ؛ ﴿و ما تفرّقوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم﴾[۲۹] ؛ ﴿فما اختلفوا إلاّ من بعد ما جائهم العلم بغیاً بینهم﴾[۳۰].
بغی و تجاوز، هرگز در محدوده قوانین الهی و نسبت به احکام اسلامی، مخصوصاً درباره تعیین سرنوشت سعادت و شقاوت جوامع بشری، وسیله نیل به کمال نخواهد بود؛ بلکه زیان آن دامنگیر باغیان و متعدّیان خواهد شد: ﴿ و لا یحیق المکر السیّی‏ء إلاّ بأهله ﴾.[۳۱]
محورهای اصیل وحدت انسانها در اسلام
۱۰/ انسان که دارای فطرت توحیدی مشترک با دیگران است و به دین جهان شمول دعوت شده است، وقتی توان شکوفایی فطرت مشترک و دستیابی به مزایای دین جهانی مشترک را داراست، که دارای محورهای اصیل و پایدار وحدت بخش بوده، تا در پرتو آن اختران پرفروغ با همگان همگام شود و با همنوعان خود هماهنگ گردد؛ لذا خدای سبحان، قرآن کریم را کتاب همگان و محور فکری و علمی جهانیان اعلام نمود و حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را برای عینیت بخشیدن به احکام قرآن، به عنوان اُسوه و رهبر عمومی و جهانی معرفی کرد و کعبه مقدّسه را برای گردهمایی سراسر جهان اسلام، قبله و مطاف عالمیان دانست، تا مسلمین جهان با داشتن این محورهای اصیل وحدت بخش با یک‌دیگر آشنا و متّحد گردند؛ که بطور خلاصه درباره جهانی بودن این مدارها، مخصوصاً کعبه معظّمه و قداست عالمی و امنیت جهانی آن، بحث خواهد شد تا وظیفه مسلمین، مخصوصاً علماء نسبت به تأمین و حراست از قداست و مأمن بودن کعبه روشن شود.
جهانی بودن قرآن کریم
۱۱/ انسان کامل که سمت رسالت الهی را داشته و حامل پیام خداست، اگر مظهر اسم اعظم بوده و کامل‌ترین انسانها باشد، کتابی را دریافت می‌کند که کامل‌ترین کتابها بوده و تمام پهنه زمین و وسعت زمان و گستره تاریخ را در بر گیرد؛ لذا خدای سبحان، قرآن را به عنوان کتاب الهی برای هدایت همگان بر قلب مطهر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نازل نمود؛ ﴿شهر رمضان الّذی أُنزل فیه القران هدی للنّاس… ﴾[۳۲] ؛ ﴿و أُوحِی إلی هذا القران لاُِنذرکم به و من بلغ … ﴾[۳۳] ؛ ﴿و لقد ضربنا للنّاس فی هذا القران من کلّ مثل لعلّهم یتذکّرون﴾ [۳۴] ؛ ﴿إنّا أنزلنا علیک الکتاب للنّاس بالحقّ.. ﴾[۳۵]
در این آیات و مانند آن، قرآن کریم به عنوان هدایت توده انسانها معرفی شده؛ بدون اختصاص به مردم عصر یا مصر خاص: ﴿قل لا أسئلکم علیه أجراً إن هو إلاّ ذکری للعالمین ﴾[۳۶]
﴿و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو و ما هی إلاّ ذکری للبشر﴾ [۳۷] ؛ که در این آیات و نظایر آن، قرآن مجید به عنوان یادآور همه جوامع بشری شناسانده شد تا همگان را به عَهد فطرت خویش متذکر نماید؛ ﴿تبارک الّذی نزّل الفُرقان علی عبده لیکون للعالَمین نذیراً ﴾ [۳۸] ؛ که در این آیه و مانند آن، قرآن شریف به عنوان دستور آسمانی به منظور برحذر داشتن همه مردم جهان از هرگونه تباهی معرفی شده است.
همچنین آیات تحدّی همه انسانها، بلکه جن و انس، نشانه جهانی بودن قرآن می‌باشد؛ زیرا قلمرو تحدّی و دعوی رسالت و اعجاز، همان منطقه نفوذ کتاب آسمانی است؛ یعنی اگر کتابی برای هدایت گروه خاص یا عصر مخصوص نازل شده باشد، زبان تحدّی و دعوی دعوت او در همان محدوده خلاصه می‏شود.
البته این مطلب کاملاً باید محفوظ باشد که معجزه هر پیامبری، گرچه رسالت او محدود باشد، برای همیشه به قوّت اعجاز خود باقی است و هیچ کسی از غیر انبیاء و أولیاء الهی توان آوردن همانند او را نداشته و نخواهند داشت (دقّت شود).
و چون دعوی رسالت با دعوت رسول هماهنگ است و تبلور دعوت نبی‌کرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در قرآن کریم است، هرگونه دلیل که بر جهانی بودن قرآن دلالت داشته باشد، بر عالَمی بودن رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز دلالت دارد؛ چنان‌که هر دلیلی که بر جهانی بودن رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دلالت داشت، بر عالَمی بودن قرآن مجید نیز دلالت خواهد کرد؛ زیرا این دو متلازم هم‌اند و دلیل هر کدام، بالملازمه، دیگری را نیز اثبات می‏نماید.
جهانی بودن رسالت رسول أکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
۱۲/ انسان کاملی که خلیفة الله است بر همه، و کامل‌تر از او در جهان امکان کسی نیست، رسالت او آن‌چنان وسیع و گسترده است که نه در طول تاریخ بعد از او پیامبری خواهد آمد و نه در عرصه گیتی و همزمان با نبوّت او کسی به پیامبری می‌رسد و از این جهت، او نه تنها از انبیاء اولواالعزم به شمار می‌آید، بلکه خاتم همه پیامبران بوده و پایان بخش جریان نبوت و رسالت می‌باشد و تمام ادلّه‌ای که بر خاتمیّت آن حضرت دلالت دارد، مانند آیه کریمه ﴿ما کان محمّدٌ أبا أحد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیّین و کان الله بکلّ شی‏ءٍ علیماً﴾[۳۹] ؛ بر جهانی بودن رسالت آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز دلالت خواهد داشت.
گذشته از این قسم از براهین، آیات دیگری از قرآن کریم ناظر به کلیّت و دوام رسالت آن حضرت می‏باشد؛ مانند: ﴿و ما أرسلناک إلاّ رحمةً للعالَمین﴾ [۴۰] ؛ ﴿و ما أرسلناک إلاّ کافّةً للناس بشیراً و نذیراً و لکنَّ أکثر الناس لا یعلمون ﴾[۴۱] ؛ ﴿یا أیّها الناس قد جائکم الرسول بالحقّ من ربّکم فَامنوا
خیراً لکم و إن تکفروا فإنّ لله ما فی السموات و الأرض و کان الله علیماً حکیماً﴾[۴۲] ؛ ﴿قل یا أیّها الناس إنّی رسول الله إلیکم جمیعاً … ﴾[۴۳] ؛ که در این آیات، رسالت نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای توده انسانها در تمام اعصار و امصار و بدون اختصاص به تازی یا فارسی و مانند آن تبیین شده است؛ یعنی همان‌طوری که قرآن، هدایتگر عموم ناس و مردم است، رهبری رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز برای همه ناس و توده مردم می‌باشد و کلمه ناس، ما دامی که قرینه بر اختصاص او اقامه نشود، شامل همه انسانها خواهد بود.
اسوه بودن رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای همه انسانها
۱۳/ انسان سالک الی الله، همواره نیازمند اسوه و الگو می‌باشد تا عقاید خود را بر عقیده او و اخلاق خود را بر خُلق او و رفتار خود را بر کردار او منطبق نماید. وقتی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از لحاظ علمی و عملی، سرآمد همه راهیان به سوی حق شد، اُسوه همگان قرار می‌گیرد و قلمرو قدوه بودن او همسان منطقه رسالت او جهانی خواهد بود و خدای سبحان، حضرت رسول را اوّل به آداب خاص الهی متأدّب نمود، سپس او را نمونه دیگران قرار داد و تمام جوامع بشری را به اقتداء به وی امر کرد. همه اوامر علمی و عملی آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) خواه در معراج و خواه در غیر معراج و خواه به صورت وحی قرآنی و خواه به صورت الهام و حدیث قدسی، به عنوان تعلیم کتاب و حکمت و تأدیب به أدبهای الهی است.
رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز در قبول آن مواهب غیبی، تامّ القابلیّه بوده و همه فیضهایی که از مبدأ تامّ الفاعلیّة تنزّل یافت، دریافت کرده است؛ مثلاً: ﴿خُذِ العفو و أْمُر بالعرف و أَعرض عن الجاهلین﴾[۴۴] ؛ ﴿و من اللّیل فتهجّد به نافلةً لک عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً﴾[۴۵] و سایر آیاتی که کمالهای علمی و عملی را همانند شرح صدر و تلقی قرآن از نزد خداوند به عنوان ام‌لکتاب و استقامت در برابر هر سانحه سنگین و رویداد دردناک و هجرت و جهاد و اجتهاد و قیام به قسط و عدل و قوّام به داد و انصاف و هزاران اوصاف کمالی دیگر را دربر دارند. همه این آیات و شواهد دیگر، نشانه کمال انسانی حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌باشد.
آنگاه خدای سبحان به تخلّق آن حضرت به خُلق عظیم الهی اشاره کرد و فرمود: ﴿و إنّک لَعلی خُلُقٍ عظیم﴾.[۴۶] گرچه این آیه، قبل از بسیاری از آیات دیگر که شارح اخلاق برجسته آن حضرت‌اند نازل شده است، ولی سیر طولی بحث و نظم صناعی آن همین است که قبلاً اصل اتّصاف به کمال حاصل شود، سپس تصدیق به خلق عظیم محقق گردد.
به هر تقدیر، چون رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارای خلق عظیم است سنّت و سیرت و تمام شئون زندگی آن حضرت، اُسوه همه سالکان است؛ مگر آنکه دلیلی بر اختصاص در مورد وصف یا فعل معیّن اقامه گردد؛ ﴿لقد کان لکم فی رسول‌لله اُسوة حسنة لمن کان یرجوْ الله و الیوم الاخر و ذَکَر الله کثیراً﴾ [۴۷] ؛ ﴿و ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا و اتّقوا الله إنّ الله شدید العقاب﴾.[۴۸]
سرّ آنکه باید همه اوامر آن حضرت را امتثال نمود و از همه نواهی آن حضرت اجتناب کرد، آن است که طبق آیه ﴿الّذین یتّبعون الرسول النبی الاُمّی الّذی یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة و الإنجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یُحلّ لهم الطیّبات و یحرّم علیهم الخبائث و یضع عنهم إصرهم و الأغلال الّتی کانت علیهم فالّذین امنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النور الّذی أُنزل معه أُولئک هم المفلحون﴾؛[۴۹] همه رهنمودهای آن حضرت بر اساس مصالح و حکمتهای الهی است که ضامن کمال همه انسانها در همه ابعاد و جهات علمی و عملی خواهد بود.
وظیفه انسانها در برابر رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
۱۴/ انسانهایی که تابع رهبری رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)‌اند، هم باید در فهم و عمل به گفته‌های آن حضرت اجتهاد کنند و هم در حراست ره‌ورد آن ذات مبارک، جهاد نمایند تا هم معارف و احکام آسمانی آن حضرت به خوبی معلوم و عمل شود و هم از گزند بداندیشان مصون بماند و اهمیت حفظ شخصیت حقیقی و حقوقی آن وجود گرامی، بیش از اهمیّت حفظ نفوس و حقوق و اموال دیگران می‏باشد.
لذا خدای سبحان گاهی به صورت اثبات، چنین می‏فرماید: ﴿النبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم﴾[۵۰] و زمانی به صورت نفی و نهی، چنین می‌فرماید: ﴿ما کان لاَِهل المدینة و من حولهم من الأعراب أن یتخلّفوا عن رسول الله و لایرغبوا بأنفسهم عن نفسه﴾ [۵۱] و خلاصه آن «اثبات و امر» و عصاره این «نفی و نهی»، این است که حفظ رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از اَهمّ واجبات بوده و هیچ کس حق ندارد برای حفظ خود، از حراست از آن حضرت غفلت کند؛ زیرا دین خداوند از هر کالای گرانبهایی پرارج تر است.
منظور از لزوم حفظ رسول اکرم، تنها شخصیت حقیقی و وجود شخصی و عنصری او نیست؛ بلکه شخصیت حقوقی و وجود معنوی او نیز که در قالب قرآن و سنّت معصومین(علیهم‌السلام) متبلور است، خواهد بود.
لذا این وظیفه همگانی و همیشگی می‌باشد و در هر عصر و مصر که مسائل اجتماعی اسلام مطرح است در حقیقت، شخصیت حقوقی رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آن جهت به صحنه آمد و هرگز مردان با ایمان نباید این صحنه را ترک نمایند؛ چنان‌که خداوند چنین فرمود: ﴿إنّما المؤمنون الّذین امنوا بالله و رسوله و إذا کانوا معه علی أمرٍ جامعٍ لم یذهبوا حتّی یستأذنوه إنّ الّذین یستأذنوک أُولئک الّذین یُؤمنون بالله و رسوله فإذا استأذنوک لبعض شأنهم فأذَن لمن شئت منهم و استغفر لهم الله إنّ الله غفور رحیم﴾[۵۲] ؛ یعنی مؤمنان راستین، کسانی‌اند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و هنگامی که با آن حضرت در یک امر عمومی و اجتماعی (همانند جنگ با متجاوزین و دفاع از حریم اسلام) حضور یافتند، هرگز بدون اذن قبلی آن حضرت صحنه را ترک نمی‌کند… و این حکم الهی در تمام دوران تا قیامت جاری است.
کعبه معظمه مطاف و قبله جاودانه مسلمانان جهان
۱۵/ انسانهایی که معتقد به یک دین جهانی و یک کتاب عالَمی و پیرو یک پیامبر همگانی و همیشگی‌اند، باید دارای یک مرکز همگانی و محور تبادل نظر سراسری باشند تا از دور و نزدیک در کنار او گردهم آیند و مسائل علمی و عملی، خواه به عنوان توجیه پیروان و خواه به عنوان پاسخ به بیگانگان، در آنجا طرح گردد و مشکلات سیاسی و اجتماعی، خواه از لحاظ اداره امور داخلی و خواه برای صیانت از تهاجم خارجی، در آن بازگو و حل شود و روابط فرهنگی و اخلاقی از جهات یادشده در آنجا تحکیم گردد و نیز فوائد دیگری که همه آنها را می‏توان از اطلاق آیه کریمه ﴿لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فی أیّامٍ معلوماتٍ﴾[۵۳] استفاده نموده.
لذا خدای سبحان کعبه معظمه و مسجد الحرام و حرم آن را به این منظور اختصاص داد، تا همه مسلمانان جهان در همه شئون زندگی خود در تمام سالها و ماهها و هفته‌ها و روزها و ساعتها و دقیقه‌ها… به مناسبتهای گوناگونی با کعبه معظمه ارتباط برقرار کرده و به عنوان لزوم استقبال آن و یا رجحان رو به‌رو واقع شدن با او در نمازها و نیازها و همچنین در ذبح و نحر حیوانها و نیز در تجهیز کارهای بیمارِ مُشرِف مرگ و همچنین بعد از مردن وی، با او رابطه برقرار نمایند؛ لذا درباره عظمت و قداست و پیوند ناگسستنی با کعبه در مرگ و زندگی چنین می‌گوییم: «و الکعبة قبلتی… ».
بر اساس کرویت زمین و اختلاف جهت قبله بلاد، در هر لحظه فردی از سویی به سمت کعبه در حالت نماز و نیایش است؛ به طوری که آنی این پیوند قطع نمی‌شود؛ چون أوقات نمازها و دعاها و… برای مردم روی کره زمین متحد نیست و همان‌طوری که فرشتگانِ عرش دائماً با عرش الهی در ارتباطااند، مسلمانان سراسر جهان در هر لحظه و در هر مکان با کعبه که به محاذات عرش بنا نهاده شد، در ارتباطااند.
به همین منظور، در عین حال که به هر سمت بنگریم، وجه خدا را می‏توانیم مشاهده نماییم؛ ﴿و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله﴾[۵۴] ؛ مع ذلک دستور الهی، این است که هر جا هستید در هنگام عبادت به سمت مسجد الحرام متوجّه شوید؛ ﴿قد نری تقلّب وجهک فی السماء فَلَنولّینّک قبلةً ترضاها فولِّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره﴾[۵۵].
قداست کعبه و أمنیت حرم
۱۶/ انسانهایی که به یک سمت رو می‌کنند و گِرد یک محور و مطاف می‌گردند، هنگامی که به مزایای معنوی آن معبد آشنا باشند، معبود خود را که خدای نظام آفرینش از ملک تا ملکوت از شهادت تا غیب از ماده تا لوح و قلم از طبیعت تا عقل محض و بالاخره از ناسوت تا اولین فیض و اثر که همان ارواح عترت طاهره و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) می‌باشد، بهتر می‏شناسند و حضرتش را بی‏شائبه‌تر می‏پرستند.
از این‌جهت، خدای سبحان خصوصیات قبله جهانیان و مطاف زائران سراسر گیتی در حج و عمره را تبیین فرمود که کعبه اولین و قدیم‌ترین معبد مردمی و عبادتگاه توده انسانها در روی زمین است؛ ﴿إنّ أوّل بیتٍ وضع للنّاس للّذی ببکّة مبارکاً… ﴾.[۵۶]
کعبه مورد قیام و عبادت و محور مقاومت و پایداری و مرکز ایستادگی توده انسانها برای امتثال دستور حق و پرهیز و ستیز با باطل است؛ ﴿جعل الله الکعبة البیت الحرام قیاماً للنّاس﴾.[۵۷]
کعبه مرجع و بازگشتگاه عموم مردم و مأمن توده انسانهاست؛ ﴿و إذ جعلنا البیت مثابةً للناس و أمناً… ﴾[۵۸] . نقشه کعبه و تعیین محل ساختن آن به رهنمود و دستور خدای سبحان تنظیم شد؛ ﴿و إذ بوّأنا لإِبراهیم مکان البیت أن لا تشرک بی شیئاً﴾.[۵۹] ساختمان کعبه با معماری و دستیاری دوتن از بزرگ‌ترین انبیای ایثارگر الهی صورت پذیرفت؛ ﴿و إذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت و إسماعیل… ﴾[۶۰]. کعبه به عنوان بناء عتیق و ارزشمند و سابقه‌دار و نیز به عنوان خانه‌ای که تحت تملّک و سلطه احدی نبوده و در گستره تاریخ از تطاول طاغوتیان مصون مانده و از اختصاص به شخص یا گروه یا قوم و نژاد یا دولت و حکومت آزاد بوده و هست و خواهد بود معرفی شد؛ ﴿…و لْیطّوّفوا بالبیت العتیق﴾[۶۱] ؛ ﴿…ثمّ محِلُّها إلی البیت العتیق﴾.[۶۲]
کعبه به عنوان بیت خدایی که منزّه از حلول در مکان و مبرّای از حصر در زمان و مقدَّس از نیاز و مسبّح از حاجت به چیزی یا کسی است، معرفی شد و نیز به عنوان مهمانسرای ضیوف الرحمن، به دست خلیل الله و ذبیح الله از لوث هر شرکی تطهیر شد؛ ﴿و عهدنا إلی إبراهیم وإسماعیل أن طهِّرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرّکّع السجود﴾.[۶۳]
کعبه به عنوان تنها بیتی که زیارت و طواف آن بر توانایان لازم است، معرفی شد و در باره هیچ عبادت دیگر همانند عبادت حج، تعبیر به ﴿لله علی الناس﴾ نشده است؛ یعنی در باره نمازنیامده است که «لله علی الناس الصلاة» و همچنین در باره زکات و نظایر آن وارد نشد؛ ولی در باره خصوص حج آمده است که: ﴿و لله علی الناس حِجّ البیت من استطاع إلیه سبیلاً﴾.[۶۴] کعبه به عنوان بیتی که زائران او از احترام خاص برخوردارند و سهمی از حرمت معنوی می‏برند و هتک حرمت آنها به منزله اخلال سائر حرمتهاست یاد شده است؛ ﴿یا أیّها الّذین امنوا لا تحلّوا شعائر الله و لا الشَّهرَ الحرامَ ولا الهدی ولا القلائد و لا امِّینَ البیت الحرام… ﴾.[۶۵]
کعبه و مسجد الحرام به عنوان جای امن برای شهری و روستایی دور و نزدیک، حضری و بدوی که همگان همسان و همتای هم از آن بهره‌مند شوند، معرفی شد: ﴿إنّ الّذین کفروا و یصدّون عن سبیل الله و المسجد الحرام الّذی جعلناه للناس سواءً العاکف فیه والباد… ﴾.[۶۶]
کعبه و مسجد الحرام به عنوان مرکز قداست و حرمت که اراده ستم ملحدانه در آن مایه عذاب الهی خواهد بود، یاد شده است؛ ﴿…و من یُرد فیه بإلحاد بظلم نذقه من عذاب ألیم﴾.[۶۷]
جایگاه کعبه به عنوان اولین پناهگاه و محل سکونت فرزندان خلیل الرحمن یاد شده است: ﴿ربّنا إنّی أسکنت من ذرّیتی بوادٍ غیرِ ذی زرع عندَ بیتک المحرّم… ﴾.[۶۸] اطراف کعبه نه تنها مزروع نبوده، بلکه غیرقابل زراعت و کشاورزی بوده؛ لذا از آن محدوده به عنوان غیر ذی زرع یاد شده است؛ که غیر ذی زرع با عنوان «لم یزرع»، تفاوت بسیار دارد و حضرت خلیل(علیه‌السلام) در این باره دو خواست داشت: یکی آنکه آن منطقه غیر ذی زرع آباد شود. دوم آنکه مأمن گردد که همگان در آن احساس آرامش کنند.
خداوند به هر دو درخواست خلیل(علیه‌السلام) خویش پاسخ مثبت داد؛ یعنی اولاً آنجا را بلد و شهر آباد کرد. ثانیاً حکم امنیت تشریعی آن را صادر نمود: ﴿و إذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا بلداً امناً… ﴾[۶۹] ؛ که در این آیه، کلمه «بلد» بدون الف و لام است؛ زیرا هنوز آن منطقه، شهر معمور نشد: ﴿و إذ قال إبراهیم ربّ اجعل هذا البلد امناً… ﴾[۷۰] ، و در این آیه، کلمه «البلد» با الف و لام ذکر شد؛ چون آن منطقه غیر ذی زرع، اکنون به صورت محل آباد درآمد، و همان‌طوری که نیایش اول خلیل الرحمن(علیه‌السلام) صورت پذیرفت، خواسته دوم آن حضرت(علیه‌السلام) نیز عملی شد.
خداوند از آن منطقه به عنوان ﴿البلد الأمین﴾ یاد کرد؛ ﴿و التین و الزیتون ٭ و طور سینین ٭ و هذا البلد الأمین﴾[۷۱] و همچنین ساکنان آن منطقه را از خطر اقتصادی و نا امنی نظامی حفظ کرد: ﴿فلیعبدوا ربّ هذا البیت ٭ الّذی أطعمهم من جوع و امنهم من خوف﴾[۷۲] ؛ ﴿…و من دخله کان امناً﴾ [۷۳] ؛ ﴿أولم نمکّن لهم حرماً امناً یُجبی إلیه ثمراتُ کلِّ شی‏ءٍ… ﴾ [۷۴] ؛ ﴿أولم یروا أَنّا جعلنا حرماً امناً و یتخطّف الناس من حولهم… ﴾[۷۵].
اظهار انزجار از تبهکاران در مکه
گرچه نعمت امنیت بسیار پر ارج است، ولی این‌همه اصرار برای برقراری آن، صاحب نظر هوشیار را متوجه می‏نماید که در آن منطقه باید کاری صورت پذیرد که بدون احساس آرامش، میسّر نخواهد بود و اگر آن کار، تنها نیایش و زیارت و طواف و ذکر بود و هیچ‌گونه اظهار انزجار از تبهکاران و متجاوزان و… نبوده، آنها نیز مزاحمتی فراهم نمی‏نمودند و این نکته بعداً روشن خواهد شد.
کعبه، محور برائت از شرک و مشرکان
۱۷/انسانهای متعهّد و متعبّد، همواره با تعقیب هدف به مقصد نهایی خود نائل می‌گردند. خدای سبحان که انسان را برای کمال عبادی آفرید و همه جوامع انسانی را به یک سمت و هدف فراخواند و کعبه و مسجد الحرام را با همان مزایای یاد شده بنیانگذاری کرد، برای هدفی برتر و مقصودی والاتر از آنچه در اذهان ساده‌اندیشان خطور می‏کند، خواهد بود و چون هیچ کمالی بالاتر از نیل به توحید ناب نیست و وصول به آن بدون نزاهت از هرگونه شرک میسّر نخواهد بود، لذا کعبه را که مرکز گردهمایی مسلمانان سراسر عالم است و بیت توحید به شمار می‌آید، محور تبرّی از هر تباهی و تبهکار دانست.
مقدمات مناسب آن را چنین تمهید فرمود که اولاً بعد از تمام شدن بیتِ طاهر و عتیق و مساوات و مواسات و بعد از تأمین حرم و تشریع امنیت برای مهمانان و زائران و راکعان و ساجدان و عاکفان، به پیامبر خویش دستور داد: ﴿و أذِّن فی النّاس بالحجّ یأتوک رجالاً و علی کلّ ضامرٍ یأتین من کلّ فجٍّ عمیق﴾[۷۶] وهدف از این اذان و اعلان ابراهیمی(علیه‌السلام) آمدن هر کسی که توان حضور را به طور متعارف دارد، می‌باشد تا از نزدیک، شاهد منافع مادی و معنوی خود باشد.
وقتی همگان از باختر و خاور و از شمال و جنوب و از دور و نزدیک آمدند و در مرکز گردهمایی سراسری شرکت کردند،آنگاه نوبت به اذان و اعلان محمدی(علیه‌السلام) فرا می‌رسد؛ لذا ثانیاً فرمود: ﴿و أذان من الله و رسوله إلی الناس یوم الحجّ الأکبر أنّ الله بری‏ءٌ من المشرکین و رسوله… ﴾[۷۷] ؛ یعنی آن اعلان قبلی، هدف نهایی ساختن کعبه با همه مزایای الهی وی نبود، بلکه زمینه‌ای برای اعلان دوم که هدف نهایی کعبه است، خواهد بود و آن اذان که توسط خاتم پیامبران از طرف خدای سبحان صورت می‌پذیرد، همانا تبرّی خدا و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از هر مشرک و ملحد است و برای اینکه این اعلان جهانی باشد و به سمع مردم سراسر گیتی برسد، فرمود: ﴿…یوم الحجّ الأکبر﴾؛ یعنی زمانی که همه زائران حضور دارند و در روز عمومی که در ایام حج، مصادیق فراوان دارد که روز عرفه و روز عید اضحی و… می‏تواند مصداق آن باشد؛ چنان‌که خود حج در مقابل عمره نیز اکبر از اوست.
بنابراین، هدف نهایی ساختن بیت الله، رسیدن به توحید بی‏پیرایه از شرک است و نیل به توحید ناب بدون تبرّی تام از هر شرک و الحاد و انزجار از هر مشرک و ملحد، میسور نخواهد بود؛ لذا اعلام این هدف نهایی به صورت اعلان تبرّی خدا و رسول اکرم از مشرکان متبلور شده است و تا انسان در روی زمین زندگی می‌کند، وظیفه حج و زیارت به عهده اوست و تا مشرک در جهان به سر می‌برد، اعلان تبری از او نیز جزء مهم‌ترین وظایف حج به شمار می‏رود.
هیچ جایی برای تبرّی از ملحدان شوروی که سالیان متمادی بر سرزمین اسلامی افغانستان تجاوز کرده و از کشتار بیرحمانه با استفاده از آخرین سلاحهای شیمیایی و غیر آن دریغ ندارند، مناسب‌تر از حرم خدا نخواهد بود و نیز هیچ مکانی برای اعلان انزجار از اسرائیل غاصب که سالهای طولانی به قبله اول مسلمانان و سرزمین آنان تعدّی نموده و از کشتار دسته جمعی کودکان و سالمندان و زنان و مردان بی‌گناه فلسطین اشغالی مضایقه ندارد، سزاوارتر از مکه نمی‏باشد و نیز هیچ محلی برای اعلان نفرت و انزجار و تبرّی از ابرجنایت‏پیشه عصر و دولتمردان درنده‌خوی امریکا که جهان سوم را مقهور سلطه اهریمنی خود قرار داده‌اند، شایسته‌تر از حرم الهی نمی‌باشد.
ممکن است بسیط اندیشی بگوید: در حجاز کنونی، مشرک وجود ندارد تا در موسم حج از او تبرّی جسته شود؛ لیکن باید توجه نمود که منظور، حضور شخص مشرک و بدن مادی او نیست؛ بلکه مراد از تبرّی، همانا اعلان انزجار از تفکر شرک آلود و تمدن باطل شرک زدگان و استعمار ظالمانه ملحدان و استثمار طاغیانه مادیون و استعباد بیرحمانه مستکبران و استحمار سامرانه اسرائیلیان و استضعاف مکارانه ابرقدرتان و… خواهد بود که نه تنها حجاز کنونی گرفتار آن است، بلکه فلسطین عزیز و بسیاری از بلاد اسلامی به آن مبتلاست و صاحب نظر ژرف اندیشی که به حوادث روزگار خود آگاه است، این‌گونه از لوابس بر او تهاجم نکرده و امر را بر او مشتبه نمی‌کند: «العالِم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس».[۷۸]
کشوری که خانه و حرم خدا و حرم رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آن واقع است، نباید همانند ملک شخصی و خانه موروثی به نام زید یا عمرو باشد؛ در حالی که فعلاً غاصبانه به نام آل سعود به صورت «المملکة العربیّة السعودیّة» نامگذاری شده است؛ یعنی حرم عتیق و آزاد، امروز اسیر و بنده سعودیان شد که هرگز نمی‏شود و در عظمت حرم و حرمت مکه، همین بس که قرآن کریم خداوند را به عنوان پروردگار مکه معرفی کرد؛ ﴿إنّما اُمِرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّذی حرّمها و له کلّ شی‏ءٍ و أُمرت أن أکون من المسلمین﴾.[۷۹]
تولیت وسرپرستی حرم امن الهی
۱۸/ انسانهای متأله که تحت ولایت الهی‌اند و از تولّی غیر خداوند بیزاراند، کسانی را که تحت ولایت شیطان‌اند، طرد می‏نمایند و آنها را از کارهای حساس و سمتهای کلیدی منع می‌کنند؛ زیرا رهنمود خدای سبحان، این چنین است که مراکز مهم دینی را جز پارسایان شجاع و مدبّران آگاه، کسی اداره نکند و کعبه و نیز مسجد الحرام و حرم امن الهی از اهمیت خاصی برخوردار است که قرآن کریم تصدّی امور آنها را صریحاً بیان کرد و شرایط تولیت و موانع آن را بازگو نمود تا صالحان شایسته، تشویق و طالحان نالایق، طرد گردند و امانتهای الهی به اهلش برگردد.
از آن‌جهت که تعیین سر پرست خانه خدا فقط در اختیار خداوند است، لذا فرمود: ﴿و ما لهم ألاّ یعذّبهم الله و هم یصدّون عن المسجد الحرام و ما کانوا أولیائه إن أولیائَهُ إلاّ المتّقون و لکنَّ أکثرهم لایعلمون﴾[۸۰] ؛ یعنی چطور خداوند مشرکان را عذاب نکند، در حالی که آنان مانع حضور و بهره برداری مردم از مسجد الحرام می‏باشند و همان‌طوری که خودشان از عبادت صحیح در آن منصرف‌اند، دیگران را نیز مصروف داشته و منصرف می‏نمایند و اینها متولیان و سر پرستان مسجد الحرام نیستند و هیچ‌کس غیر از مردان با تقوا سرپرست و متولّی آن نخواهد بود.
در این آیه کریمه، به عزل بلکه انعزال تبهکاران از تولیت مسجد الحرام و به نصب متقیان جهت سرپرستی آن اشاره شده است؛ زیرا تبهکار، نسبت به معبد الهی، هم منصرف است وهم صارف، هم نائی است و هم ناهی؛ ولی پارسایان در آستانه معبد خدا، هم بنده حق‌اند و هم دعوت کننده‌اند و این تولیت، حقّ الله است؛ نه حق الناس؛ زیرا سر پرستی و تولیتِ رقباتِ اوقافِ خاصه می‌تواند جنبه حق الناس داشته باشد؛ لیکن تولیت مساجد عموماً و سر پرستی مسجد الحرام خصوصاً که ملک احدی نیست و وقف آن از قبیل تحریر رقبه و فک ملک است، نه از قبیل «تحبیس الاصَل و تسبیل الثمره»، حق کسی نخواهد بود؛ بلکه حکم الهی و حقّ خاص خداست که بر مردان با تقوا جعل و الزام شده است.
پس نه تنها تولیت حرم در اختیار دولتمردان خائن کنونی حجاز نیست و دیگران می‏توانند دخالت کنند، بلکه بر متّقیان سراسر بلاد اسلامی لازم است که این فرمان غیبی را امتثال نموده و حرم را از حرامی و مسجد الحرام را از اجنبی آزاد نمایند و منظور از تقوا که شرط اساسی تولیت حرم است، تنها تقوای عبادی و دعائی و مانند آن نیست؛ بلکه تقوای جامع است که در تعیین اوصاف معماران و مرمّت کنندگان مساجد بیان شد.
سرّ اساسی اینکه تعمیر مسجد الحرام و تولیت آن در اختیار هیئت حاکمه کشور مظلوم حجاز نیست، آن است که کعبه و حرم امن الهی، همانند آثار باستانی اقوام و ملل خاص نیست تا گروه مخصوصی حراست آن را به عهده داشته باشند؛ یعنی کعبه به مثابه دیوار چین نیست که فقط یک اثر صناعی و مادی و تاریخی و باستانی بوده و در اختیار مردم همان سرزمین است و یا مانند اهرام مصر نیست که فقط یک پدیده هنری و تاریخی بوده و صیانت آن به عهده مردم همان منطقه است و یا نظیر آثار باستانی طبیعی ممالک دیگر نخواهد بود؛ و گرنه محور گردهمایی معنوی مسلمانان سراسر گیتی در طول تاریخ نمی‌بود.
بلکه کعبه در تمام ابعاد هنری و صناعی و ابزار و آلات و نقشه و سرزمین، همه و همه از وابستگی به غیر خدا منزّه و از پیوستگی به احدی مبرّاست و از این رهگذر، ارتباط خاصی به شخص یا گروهی نداشته و تابع هیچ قانونی از قوانین مجعوله بشری نخواهد بود؛ بلکه کعبه که تبلور اسلام است، همانند قرآن کریم و رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، جز به خداوند به احدی اتّکاء نداشته و نخواهد داشت و همان‌طوری که قرآن کریم محصول فکر احدی نیست و هیچ فردی توان آوردن همتای آن را ندارد و لذا کلام الله و کتاب الله است و اختصاصی به کسی ندارد و همان‌طوری که پیامبراکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مکتب اَحَدی علم نیاموخت و اَحَدی حقّ تعلیم و تزکیه و تهذیب بر او ندارد، لذا عبد الله و رسول الله است، کعبه نیز به شرح ایضاً؛ زیرا نه در ملک احد و کسی ساخته شد و نه نقشه آن را مهندس بشری طرح کرد و نه مصالح ساختمانی آن ملک کسی بود و نه معمار و دستیار آن، فرد عادی بودند؛ بلکه همه توجّهات آن، چنانچه قبلاً اشاره شد، متعلّق به ذات اقدس الهی بوده و می‏باشد.
لذا این امور می‏توانند محور وحدت مسلمانان سراسر گیتی قرار گیرند و تبلور دین جهان شمول اسلام در اینها خواهد بود و همان‌طوری که خدای سبحان حقیقت قرآن را از تطاول طاغوتیان لئام و از گزند هر گونه تحریف حفظ کرد و مصون نگه می‏دارد، به طوری که نه حرفی بر آن افزوده شد و نه ممکن است افزوده گردد، چنان‌که نه حرفی از آن کاهش یافت و نه ممکن است کاسته گردد و همان‌طوری که رسالت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را با اعجازهای گوناگون مخصوصاً با معجزه خالده، یعنی قرآن کریم تثبیت نمود و همچنان ثابت نگه‌می‏دارد، کعبه را نیز که مجلای وحدت مسلمین جهان است، همواره از گزند ابرهه‌های گذشته و حال و آینده مصون نگه می‏دارد.
همان‌طوری که بر تمام مسلمانان عالم لازم است که در حراست قرآن بکوشند و در صیانت شخصیت حقوقی و رسالت نبی اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) جدیّت نمایند، همچنین واجب است که در تأمین حرم و تقدیس آن جهاد نمایند تا مبادا به لَوْثِ آلِ سعود آلوده گردد.
همان‌طوری که صِرف عربی بودن قرآن یا نزول آن در حجاز، دلیل اختصاص آن به تازی زبانان نیست و همان‌طوری که صِرف آنکه پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در حجاز به سر می‏برد و همانجا رحلت کرد و مزار شریفش در همان سرزمین واقع شده است، مایه اختصاص آن به قوم عرب یا مردم حجاز نیست زیرا قرآن و همچنین رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از لحاظ پیکر یا لفظ یا قالب بدن، همانند الفاظ و اشخاص دیگراند، لیکن از لحاظ معنی و قلبْ هیچ کلامی همتای قرآن نبوده و هیچ شخصی همسان رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نخواهد بود همین‏طور صِرف وقوع بناء کعبه در حجاز و تأمین مصالح آن از مواد اولیه آن سرزمین، سبب اختصاص به عرب یا مردم حجاز یا دولتمردان ابرهه‌گونه آن نخواهد بود؛ زیرا اگر چه کعبه از احجاری تشکیل شد که پیکر ظاهری آن همانند احجار دیگر، نه سودمند است و نه زیانبار، لیکن از آن‌جهت که محاذی عرش خداست و چهار دیوار آن بر نقشه تسبیحات أربع «سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلاّ الله و الله أکبر» بنا نهاده شد و عتیق از سلطه همه ابرسلطنتهاست، همانندی نخواهد داشت و اگر کتاب یا کلام یا شخص یا بنائی به غیر خدا وابسته باشد، هرگز نمی‌تواند تبلور اسلام جهان شمول باشد.
ضیوف الرحمن
۱۹/انسانهایی مهمانان حرم و دعوت شدگان حق‌اند که شرایط و اوصاف خاص را واجد باشند و قرآن کریم، هم اوصاف آنها را به نحو عموم بیان کرد و هم مصداق آن را به نحو خصوص ذکر نمود؛ اما شرایط عمومی همان است که در تعهّد نسبت به معمار و دستیار کعبه، یعنی خلیل الله(علیه‌السلام) و ذبیح الله بیان شد: ﴿طهِّرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرُّکّع السّجود﴾.[۸۱]
اما مصداق آن، همان است که در آیه ۲۹ سوره «فتح» فرمود: ﴿محمّدٌ رسول الله و الّذین معه أشِدّاء علی الکفّار رحماءُ بینهم تراهم رُکَّعاً سُجَّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً… ﴾؛ یعنی آن راکعان و ساجدان که حضرت خلیل(علیه‌السلام) و ذبیح(علیه‌السلام) مأمور تطهیر بیت الله برای ضیافت آنها شدند، هماناامت راستین رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)‌ند که در کنار نماز و رکوع و سجود، صلابت ابراهیمی را علیه نمرودیان سعودی و غیر سعودی داشته و رأفت خلیل الرحمن را نسبت به مسلمانان محروم سراسر جهان اسلام دارند.
آنکه آلوده فکر یا آلوده عمل است، مهمان بیت طاهر نیست و آنکه امتیاز طلب و برتری خواه است، مهمان بیت مساوات و مواسات نیست و آنکه بنده هوا و برده هوس یا بنده غرب مستکبر یا نوکر شرق ملحد است، مهمان بیتِ عتیق و خانه آزاد و آزادگی نمی‌باشد و آنکه صدها بت در آستین دارد، مهمان بیت توحید نخواهد بود و آنکه روی در خلق دارد و پشت بر قبله نماز می‏گذارد، مهمان قبله مسلمین نیست و آنکه به جای تبرّی از شرک و نفاق و کفر، جزء متولّیان سران الحاد است، مهمان مطاف عاکفان نیست و آنکه در قبال استعمارگر کرنش می‌کند، مهمان خانه راکعان و ساجدان نخواهد بود.
خاطره تاریخ و اعلان خطر
اکنون که طی بحثهای مستدل قرانی، محورهای اصیل وحدت اسلامی تبیین شد و قداست کعبه و امنیت حرم معلوم گشت، توجّه عموم مسلمانان جهان، مخصوصاً صاحب نظران و فرزانگان اسلامی را به فاجعه خونبار و سانحه سنگین و رویداد اندوهبار و رخداد غمبار و حادثه سهمگین عصر، بلکه اعصار و ضایعه دردناک قرن بلکه قرون، جلب می‏نمایم و آن اینکه راقم این سطور، همانند صدها هزار زائر مسلمان در موسم حج امسال هزار و چهارصد و هفت هجری قمری (۱۴۰۷ه.ق) به عزم حج و زیارت حَرَمَیْنْ راهی حجاز شدم و چون تبرّی از مشرکان همانند تولّی اولیای الهی در متن دین تعبیه شد و در مناسک حج نیز تبلور خاص دارد و برای نیل به این هدفْ وحدت همگان ضروری است، لذا طبق رهنمود مقام معظم رهبری و بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی دام ظلّه العالی راهپیمایی باشکوه وحدت در مدینه منوّره و تظاهرات شکوهمند برائت از مشرکین در مکه تشکیل شد.
این سنّت حسنه، بعد از احیاء آثار فراموش شده مناسک حج، رائج بود و در این مراسم صدها و هزاران نفر از زن و مرد از ایران و غیر ایران شرکت می‏نمودند و نوع این جریان نیز بااعلام توافق قبلی هیئت حاکمه کنونی حجاز بود و هیچ‌گونه ناامنی واغتشاش از طرف زائران و برائت جویان مشاهده نمی‌شد و در پایان مراسم نیز در نماز جماعت مدینه یا مکه شرکت می‌کردند و همانند دیگران فریضه الهی خود را به جماعت برگزار می‏نمودند؛ لیکن بعد از ظهر جمعه ششم ذی‌لحجه ۱۴۰۷،هنوز راهپیمایی برائت از مشرکین در مکه به پایان نرسید، در حالی که در پیشاپیش راهپیمایان زنان و سالمندان و معلولین جنگ تحمیلی و… بودند، مأموران آل سعود که به دستور مستقیم سلطان طاغی حجاز که خود را خادم الحَرَمَیْنْ می‌نامد و به فرمان قطعی آمریکا شروع به سرکوب زائران غریب و بی‏پناه نمودند؛ به‌طوری که صدها نفر از زن و مرد مسلمان کشته و صدها نفر دیگر زخمی و مجروح و خفه شدند و این کشتار بیرحمانه با سلاح گرم و سرد و گاز انجام شد و صفیر مسلسل آل سعود در فضای حرم امن الهی پیچید و در ماه حرام و در «بلد امین»، زائران مُحْرم را به جرم تبرّی از مشرکان چنین کشتند و از تحویل اجساد و جنازه‌ها تا مدّتهای مدید خودداری کردند و سایر جنایتهای روانی و غیر روانی را که نه قلم یارای شرح آن است و نه بیان، مرتکب شدند.
هان ای مسلمانان عالم! تنها افغانستان در چنگال شوروی یا فلسطین در قهر اسرائیل یا لبنان و … در زیر چکمه آمریکا نیست؛ بلکه حرمین در سلطه سعودیهای آمریکایی است! هان ای رادمردان اسلامی! بکوشید قِبْلَتَیْن را از سلطه آمریکا آزاد کنید! هان ای مجاهدان ایثارگر! آل‏سعود کسی است که: ﴿و إذا قیل له اتّقِ الله أخذته العزّة بالإثم ﴾! او اهل استدلال و موعظت نیست و اگر محور اصیل وحدت اسلامی در چنگالِ جدایی خواهِ آل سعود باشد که حلقوم مسلمانانی را که می‌گفتند: یا أیّها المسلمون! اتّحدوا اتّحدوا با گلوله می‏درد، هرگز راه برای حصول اتّحاد نیست.
هان ای دلباختگان اسلامی! خطر دشمن را از زبان خدا بشنوید که فرمود: ﴿لا یزالونَ یقاتلونکم حتّی یردّوکم عن دینکم إن استطاعوا … ﴾؛[۸۲] یعنی همواره سعی می‌کنند و اینقدر با شما می‏جنگند که شما را اسلام، مرتد و خارج نمایند؛ ﴿… و لا تزال تطّلع علی خائنةٍ منهم إلاّ قلیلاً منهم… ﴾[۸۳] ؛ همواره تو ای پیامبر بر خیانت و دسیسه و سیاستهای خائنانه اسرائیلیان آگاه می‌شوی؛ بنابراین، دشمنی و عداوت او مشخص است. باید بکوشیم که مراکز اصیل اسلامی را در پرتو وحدت، از لوث آنها پاک سازیم. به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی!
عبدالله جوادی آملی
قم ۱۳۶۶/۱۰/۸ه.ش
پاورقی : ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*. سرچشمه اندیشه ج ۲ ص۳۲۴ تا ص ۳۶۶
۱ ـ سوره صافات، آیه ۱۶۴/
۲ ـ سوره طه، آیه ۶۴/
۳ ـ سوره اعلی، آیه ۱۴/
۴ ـ سوره ص، آیه ۷۱/
۵ ـ سوره حجر، آیه ۲۹/
۶ ـ سوره سجده، آیه ۹/
۷ ـ سوره أعراف، آیه ۴۳/
۸ ـ سوره حشر، آیه ۱۰/
۹ ـ سوره صافات، آیه ۹۹/
۱۰ ـ سوره حجر، آیات ۳۹ ـ ۴۰/
۱۱ ـ سوره لیل، آیات ۵ ـ ۷/
۱۲ ـ سوره لیل، آیات ۸ ـ ۱۰/
۱۳ ـ سوره إسراء، آیه ۲۰/
۱۴ ـ سوره حج، آیه ۷۸/
۱۵ ـ سوره حجرات، آیه ۱۳/
۱۶ ـ سوره روم، آیه ۲۲/
۱۷ ـ سوره روم، آیه ۳۰/
۱۸ ـ سوره انفال، آیه ۶۳/
۱۹ ـ سوره مائده، آیه ۶۴/
۲۰ ـ سوره مائده، آیه ۱۴/
۲۱ ـ سوره مائده، آیه ۹۱/
۲۲ ـ سوره رعد، آیه ۲۸/
۲۳ ـ سوره طه، آیه ۱۲۴/
۲۴ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۰۳/
۲۵ ـ سوره بقره، آیه ۲۰۸/
۲۶ ـ سوره آل عمران، آیات ۱۰۵ ـ ۱۰۶/
۲۷ ـ سوره بقره، آیه ۲۱۳/
۲۸ ـ سوره آل عمران، آیه ۱۹/
۲۹ ـ سوره شوری، آیه ۱۴/
۳۰ ـ سوره جاثیه، آیه ۱۷/
۳۱ ـ سوره فاطر، آیه ۴۳/
۳۲ ـ سوره بقره، آیه ۱۸۵/
۳۳ ـ سوره انعام، آیه ۱۹/
۳۴ ـ سوره زمر، آیه ۲۷/
۳۵ ـ سوره زمر، آیه ۴۱/
۳۶ ـ سوره انعام، آیه ۹۰/
۳۷ ـ سوره مدثر، آیه ۳۱/
۳۸ ـ سوره فرقان، آیه ۱/
۳۹ ـ سوره أحزاب، آیه ۴۰/
۴۰ ـ سوره أنبیاء، آیه ۱۰۷/
۴۱ ـ سوره سبأ، آیه ۲۸/
۴۲ ـ سوره نساء، آیه ۱۷۰/
۴۳ ـ سوره أعراف، آیه ۱۵۸/
۴۴ ـ سوره أعراف، آیه ۱۹۹/
۴۵ ـ سوره إسراء، آیه ۷۹/
۴۶ ـ سوره قلم، آیه ۴/
۴۷ ـ سوره أحزاب، آیه ۲۱/
۴۸ ـ سوره حشر، آیه ۷/
۴۹ ـ سوره أعراف، آیه ۱۵۷/
۵۰ ـ سوره احزاب، آیه ۶/
۵۱ ـ سوره توبه، آیه ۱۲۰/
۵۲ ـ سوره نور، آیه ۶۲/
۵۳ ـ سوره حج، آیه ۲۸/
۵۴ ـ سوره بقره، آیه ۱۱۵/
۵۵ ـ سوره بقره، آیه ۱۴۴/
۵۶ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۶/
۵۷ ـ سوره مائده، آیه ۹۷/
۵۸ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵/
۵۹ ـ سوره حج، آیه ۲۶/
۶۰ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۷/
۶۱ ـ سوره حج، آیه ۲۹/
۶۲ ـ سوره حج، آیه ۳۳/
۶۳ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵/
۶۴ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۶۵ ـ سوره مائده، آیه ۲/
۶۶ ـ سوره حج، آیه ۲۵/
۶۷ ـ همان.
۶۸ ـ سوره إبراهیم، آیه ۳۷/
۶۹ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۶/
۷۰ ـ سوره ابراهیم، آیه ۳۵/
۷۱ ـ سوره تین، آیات ۱ ـ ۳/
۷۲ ـ سوره قریش، آیات ۳ ـ ۴/
۷۳ ـ سوره آل عمران، آیه ۹۷/
۷۴ ـ سوره قصص، آیه ۵۷/
۷۵ ـ سوره عنکبوت، آیه ۶۷/
۷۶ ـ سوره حج، آیه ۲۷/
۷۷ ـ سوره توبه، آیه ۳/
۷۸ ـ بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۲۵۹/
۷۹ ـ سوره نمل، آیه ۹۱/
۸۰ ـ سوره أنفال، آیه ۳۴/
۸۱ ـ سوره بقره، آیه ۱۲۵/
۸۲ ـ سوره بقره، آیه ۲۱۷/
۸۳ ـ سوره مائده، آیه ۱۳/

تبلیغات