امام علی علیه السلام، شهید ماه رمضان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
شهید ماه رمضان و شوق شهادت
شهادت اجر و مزد جهاد است. یعنی آن کس که در راهِ احیای دین خدا و زنده کردن ارزشهای معنوی و اخلاقی و اِماته و اضمحلال ضد ارزشها قیام و اقدام میکند، از سرپل شهادت میگذرد و همراه با خیل عظیم انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان به روح و رضوان بارمییابد و با دیدن آن نعمتها و نیل به آن تنعّمات آرزو میکند که ای کاش بازماندگان من میدانستند که خداوند با من چه کرد وچه کرامت و مقامی در انتظار من بوده است: ﴿یا لیْت قوْمی یعلمون٭ بما غَفَرلی ربّی وجعلنی من المکرمین﴾[۱] . لذا هیچ گونه نگرانی و اضطرابی برای او نیست.
آن کس که به این مقامات آشناست و از آنها خبر دارد به ما میگوید: شما نیز قبل از حرکت برای زیارت سیّد و سالار شهیدان سه روز روزه بگیرید و پیش از حرکت غسل کنید و آن گاه که به کنار فرات رسیدید غسل را تجدید کنید و پس از باریافتن به محضر آن امام همام(علیهالسلام) از خدا بخواهید و آرزو کنید که شما نیز به چنین مقامی باریابید: «فیالیْتنى کنْتُ معکم فأفوز معکم»[۲] ؛ ای کاش من نیز با شما میبودم و همراه شما به فوز و رستگاری میرسیدم. آن که سبقت گرفت و بهکوی محبوب رفت، به بازماندگان میگوید: ای کاش میآمدید و میدیدید که اینجا چه خبر است. چنانکه ادامهدهندهٴ راه او، در انتظار به سرمیبرد و میگوید: ای کاش با شما میبودم. به هر صورت هر دو گروه بر سر پیمانی که برای جهاد در راه دین و فداکاری در راه آیین الهی بستهاند صادقانه ایستادگی کرده و میکنند: ﴿من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیْه فمنْهم من قضی نحْبه ومنهم من ینتظر وما بدّلوا تبدیلا﴾[۳] .
آنچه ذکر شد منفعتی است که مستقیماً به خود مجاهد میرسد. اما منفعتی که از رهگذر جهاد او به جامعه و مکتب میرسد فراوان است که به یکی از آنها در این بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره شده است: «فرض الله…الجهاد عزّاً للإسلام»[۴] ؛خدای سبحان نبرد و مبارزهٴ با طاغیان و مستکبران را برای تأمین عزت اسلام و مسلمین واجب کرده است.(چنانچه قبلا گذشت)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «إنَّ أکرم الموت القتل والّذى نفس إبنأبىطالب بیده لألف ضربةٍ بالسَّیْف أهون علىَّ من میتة علی الفراش»[۵] ؛ مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامیترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربهٴ شمشیر در راه خدا برایم آسانتر از مرگ در بستر است. در جنگ صفین، وقتی که گروهی تعجیل نکردن آن حضرت در شروع جنگ را بر ترس از مرگ حمل کردند، فرمود: «فَوَاللهِ ما اُبالى دخلتُ إلی الموت أو خرج الموت إلىَّ»[۶] ؛ به خدا سوگند باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا این که مرگْ ناگهان به سراغ من بیاید و مرا دربر بگیرد.
چنان که پس از ماجرای سقیفه وقتی عمویش عباس و نیز ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد بیعت دادند، فرمود: شرایط طوری شد که اگر چیزی بگویم، میگویند: به طمع حکومت و ریاست سخن گفته و اگر سکوت کنم میگویند: از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: هیهات، بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات ذوالجلال سوگند که علاقهٴ پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقهٴ طفل شیرخوار به پستان مادر است؛ «هیهات بعد اللَّتیّا والّتى والله لابن أبىطالب آنس بالموت من الطّفل بثدى اُمّه». آن گاه به علت سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما میگیرد[۷] .
لذا در پایان عهدنامهٴ آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «وأنا أسئل الله بسعة رحمته وعظیم قدرته… أن یختم لى ولک بالسَّعادة والشَّهادة»[۸] ؛ از خدا میخواهم که عاقبت ما را به سعادت و شهادت ختم کند. در حالی که خود آنحضرت، هم فرماندهٴ کلّ قواست و هم حاکم جامعهٴ اسلامی و ضمن تنظیمدستورالعمل و منشور حکومتی، مالک اشتر را به عنوان فرماندهٴ لشکر ووالیسرزمین مصر اعزام فرموده، او را به تحصیل شوق شهادت دعوت میکند.
همچنین این دعا به طور ضمنی به مالک اشتر میفهماند که اگر برای رسیدن به منصب و مقام دنیایی به دیار مصر حرکت میکنی، بدا به حال تو. ولی اگر به این فکر هستی که در قبال مقام و منصبی که به استقبال تو میآید، انجام وظیفه کنی خوشا به حال تو.
بنابراین، کارگزار نظام علوی سعید و شهید است. کسی که سعادت را در سلامت دنیایی خود میپندارد راه مالکاشتر را نمیپیماید و قهراً علویمنش همنخواهد بود. چون فکر اموی در سر دارد هر چند نام علی(علیهالسلام) بر لب داشته باشد کسی همتای مالکاشتر است و در راه او قدم برمیدارد که سعادت را در شهادت دانسته، از هیچ چیز برای احیای دین دریغ ننموده و در این مرام تا مرز شهادت پیش برود. چنین کسی فکرش علوی است؛ زیرا انسان هنگامی نام ویاد علی(علیهالسلام) را در دل دارد و علویمنش خواهد بود که از دل فریاد شهادتخواهی برآورد و بگوید: پروردگارا هنگام احساس خطر برای اسلاموضرورت حفظ دین، مردن با بیماریهای عادی، مردار شدن و باعث ننگ است ومن آمادهٴ شهادت هستم. اگر مصلحت بود نصیبم کن و اگر مصلحت نبودمن تسلیم امر و مشیت تو هستم ولی آمادگی من برای شهادت همیشگی است.
آن حضرت در پایان فرمود: «إنّا إلَیه راغِبون»[۹] ؛ ما برای بازگشت به سوی او رغبت و شوق داریم.
در توضیح این جمله باید گفت: ممکن است کسی درصدد نفهمیدن باشد و بخواهد کاری را عمداً بر خود مشتبه کند و یا مواضع استثنایی مذهب را برای توجیه گناه خود یاد بگیرد(چون غالب موارد حرمت و گناه دارای استثناست[۱۰] ولی این چشم برهم گذاشتن و مشتبه نمودن عمدی، حدّ و اندازهای دارد و انسان فقط تا چند سال میتواند امری را بر خود مشتبه کند، اما اگر بیدار نشود سرانجام بیدارش میکنند اگر هوشیارانه نرود او را میبرند، اگر راه خدا را خودش برود با ﴿سلام علیکم طبْتم فادْخلوها خالدین﴾[۱۱] از او استقبال میکنند وگرنه با ﴿خُذُوه فغُلّوه٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾[۱۲] او را کشانکشان میبرند. بردن قهری، حالتی است که هیچ موجودی نمیتواند مقاومت کند و نرود.
افزون بر این، پایان سیر قافلهٴ انسانیّت لقای خداوند است: ﴿یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلی ربِّک کدْحاً فمُلاقیه﴾[۱۳] خداوند این اصل کلی را در چند آیهٴ بعد شرح میدهد و میفرماید: ﴿فأمّا من أُوتی کتابه بیمینه٭ فسوف یحاسب حساباً یسیراً٭ وینقلب إلی أهله مسروراً٭ وأمّا من أُوتی کتابه وراء ظهره٭ فسوف یدعوا ثبوراً٭ ویصلی سعیراً﴾[۱۴] ؛ نامهٴ اعمال بعضی به دست راستشان داده میشود و برخی دیگر به دست چپ. از آنان که نامهٴ اعمال را به دست راستشان گرفتند، به آسانی حساب کشیده میشود و مسرورانه به اهلشان برمیگردند. اما آنها که نامهٴ اعمال را به دست چپشان دادهاند فریاد «وای هلاک شدم» سرمیدهند و به آتشی برافروخته درمیآیند.
هر دو گروه به لقاء الله میرسند، لیکن بعضی جلال حق را میبینند و در عین حال که کور هستند میگویند: ﴿ربّنا أبصَرْنا وسمعنا فارْجِعنا نعْمل صالحاً إنّا موقنون﴾[۱۵] ؛ و بعضی جمال او را مشاهده میکنند و در حالی که خوشحال و خندان به اهلشان برمیگردند، دیگران را به خواندن نامهٴ اعمال خود فرا میخوانند: ﴿فأمّا من أُوتی کتابه بیمینه فیقول هاؤُم اقرءوا کتابیه﴾[۱۶] . در حالی که در دنیا از افشای عبادتهای سرّی خود امتناع میورزیدند.
کسی که در تنگنای تنگنظری بهسرمیبرد، همیشه میکوشد تا بر آزمندی و ارقام تکاثر خود بیفزاید . [۱۷]بیچاره، تا پایان عمر بین دو فشار درگیر است: تلاش برای به دست آوردن مفقود و کوشش برای حفظ کردن موجود. انسان آزمند هرگز سیر نمیشود، تمام تلاش او برای این دو کار صرف میشود.
چنین انسانی در هر سه نشئهٴ دنیا، برزخ و قیامت در فشار است مادام که در دنیا به سرمیبرد بین این دو لبهٴ تیز در فشار است. و لذا طعم آزادی و بوی آسایش را هرگز احساس نمیکند: ﴿من أعرضَ عن ذِکری فإنّ له مَعیشةً ضَنکاً﴾[۱۸] . وقتی که از دنیا رختبربست فرشتگان بر چهره و پشت او میزنند: ﴿یضْربون وجوههم وأدْبارهم﴾[۱۹] . فرشتگان مأمور دنیا بر پشت او میزنند که عمرت تمام شد از اینجا برو، و فرشتگان مأمور قیامت بر چهرهاش سیلی میزنند که با دست خالی کجا میآیی؟ و محتضر بیچاره اصابت سیلیهای محکم را با چشمهای برزخی خود میبیند و درد آن را با لامسهٴ برزخی احساس میکند؛ این همان فشار قبر و برزخ است، وقتی هم او را به جهنّم میبرند با دست و پای بسته در جایگاه تنگی قرارشمیدهند که در آن جا نیز در فشار است: ﴿أُلقوا منها مکاناً ضیّقاً مُقَرّنین﴾ .[۲۰]غرض آنکه فشار چنین شخصی در این سه نشئه، محصول تنگنظری او در دنیاست.
اما اگر کسی از شرح صدر و بلندنظری برخوردار باشد و دید او از دنیا گذشته و آیندهٴ این جهان را ببیند و خود را در حصار دنیاطلبی محصور نکند؛ در هر سه نشئه در میدان فسیح و وسیع بهسرمیبرد. قرآن این سه بخش را نیز بیان میکند و میفرماید: ﴿من یتّقِ الله یَجعل لهُ مَخرجاً٭ ویرزقه من حیثُ لایحتسِب﴾[۲۱] ؛ متقیان هرگز بین دو لبهٴ تیز فشار دنیا قرار نمیگیرند اگر از خدا پروا داشته باشند، خدا برای آنها راه رهایی از هر دشواری را فراهم میکند و از راه حسابنشدهای به آنها رزق و روزی خواهد داد.
وقتی که رحلت میکنند فرشتگان در کمال ادب به استقبالشان میآیند: ﴿تتوفّیهم الملائکة طیّبین﴾[۲۲] . و هنگام ورود به بهشت نیز درهای آن را باز میکنند و آن میدان باز در اختیار آنان قرار میگیرد: ﴿مفتّحةً لهم الأبواب﴾[۲۳] . خانهٴ یک بهشتی به اندازهٴ مساحت نظام کیهانی است؛ طوری که اگر همهٴ مردم دنیا مهمان او باشند خانهٴ او گنجایش دارد؛ «إنّ أدنی أهلالجنّة منزلاً لو نزل بهالثقلان الجن والإنس لوسعهم طعاماً وشراباً»[۲۴] حال، این خانه کجاست و این وسعت و فسحت چیست، نمیدانیم. آن کس که میداند، یعنی حضرت علی(علیهالسلام) بعد از شمردن برخی از اوصاف و مناظر دلپذیر بهشت خطاب به مستمعین و مخاطبین خود میفرماید: اگر میدانستید پس از مرگ چه فضیلتی برای پارسایان آماده شده، هرگز گرد من جمع نمیشدید بلکه تلاش میکردید تا زودتر به آن برسید .[۲۵]
بنابراین، این راه یعنی مسیر لقای الهی رفتنی است و اگر نرویم ما را میبرند، اگر جمال خدا را نبینیم جلال او را به ما ارائه میدهند. پس چه بهتر که با قلب خالص این راه را طیکنیم.
امام عارفان علیبن ابیطالب(سلاماللهعلیه) که در دعای کمیل خدا را «غایةآمال العارفین» معرفی میکند، چگونه رفتن و چگونه سعیدِ شهیدشدنرابهسالکان کوی حق آموخته، سیاست و حماسه را به هم آمیختهوبهمالک اشتر یادآوری میکند که: من راغب لقای پروردگار هستمولذااز شهادت نمیترسم. تو نیز راغب لقایش باش تا از شهادت نترسی.
سرانجام در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری با فریاد «فزتُ وربِّ الکعبة» این آرزو به وصال مبدل گشت و آن ادعاها تصدیق شد و جهانیان فهمیدند که عاشق شهادت و منتظر و شایق آن چگونه معشوق خود را در آغوش میکشد.
خوف و رجا در کلام علی(علیه السلام)
خوف و رجا یا ترس و امید در همهٴ انسانها وجود دارد ولی موحّدْ هر یک از امید و خوفش را بر اساس توحید تنظیم میکند.
علی(علیهالسلام) فرمود: «إن اسْتطعْتم أن یشْتدّ خوفکم من الله وأن یحْسن ظنّکم به فأجْمعوا بینهما فإنّ العبد إنّما یکون حُسن ظنّه بربّه علی قدر خوْفه من ربّه وإنّ أحسن النّاس ظنّاً بالله أشدّهم خوفاً لله» ؛[۲۶] اگر میتوانید شدیداً از خدا بترسید و نیز گمان نیک به خدا داشته باشید، میان این دو خصلت جمع کنید. کسی به خداوند علاقهمند است که به اندازهٴ علاقهاش به خدا از او بترسد و خوف و رجای او تعدیل شده باشد .[۲۷] آن کس که امیدش به خدا زیاد و ترسش از خدا هم زیاد است، فقط از خدا میترسد و از چیز دیگری هراس ندارد چنانکه به کسی جز خدا امید ندارد. چنین کسی برای حفظ دین تلاش میکند. امّا آن کس که در این راه تلاش نمیکند سعی او این است که کار خود را که سکوت و بیاعتنایی است توجیه کند، در حالی که ریشهٴ اصلی خمود و جمود او این است که در ترس موحّد نیست.
اهمیّت این مسئله به حدی است که در برداشت مفسران از آیات الهی تأثیر گذاشته و هر کس با طرز فکر خاصّ خودش از قرآن برداشت میکند.
مثلاً قرآن کریم میفرماید: ﴿یا أیّها الّذین ءامنوا علیکم أنفسکم لایضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتُم﴾ ؛[۲۸] ای مؤمنان به فکر تهذیب و اصلاح خویش باشید. اگر شما اهل هدایت باشید گمراهی کسانی که گمراه شدند، به شما آسیبی نمیرساند و مایهٴ ضلالتتان نمیشود.
مفسرانی که در ترسْ موحّد هستند از این آیهٴ مبارکه بهرهٴ توحیدی میبرند و میگویند:
اولاً: آیه در صدد توصیهٴ مؤمنان به خودسازی، تهذیب نفس و تزکیهٴ روح است که در اندیشهٴ خویشتن باشید: ﴿علیکُم أنفسَکم﴾.
ثانیاً: اطمینان داشته باشید که اگر هدایت شدید و راه صواب را پیدا و تعقیب کردید، ضلالت و گمراهی گمراهان آسیبی به شما نمیرساند: ﴿لایضرّکم من ضلَّ إذا اهتدیتم﴾.
ثالثاً: کمال هدایت در این است که انسان به همهٴ تکالیف خود عمل کند و از انجام واجبات و ترک محرمات تخطّی و سرپیچی نکند و اگر در عمل به تکلیفِ خود کوتاهی کرد به همان نسبت از کمال هدایت محروم میگردد.
رابعاً: به شهادت بسیاری از آیات و روایاتْ امر به معروف و نهی از منکر از واجبات مسلّم، بلکه از واجبترین واجبات است که باعث احیا و برپایی احکام الهی میگردد. بنابراین، اگر کسی در انجام امر به معروف و نهی از منکر کوتاهیکند، به همان مقدار هدایت و رهیابی او نقص دارد و به هر مقدار که هدایت کسی ناقص باشد، گرفتار ضلالت میشود. چون هدایت و ضلالت در مقابل یکدیگرند.
نتیجه آن که انسان صالح در حالی که به فکر خودسازی، کمالجویی و تعالی طلبی خویش است؛ تکلیف خود در امر به معروف و نهی از منکر را نیز ادا میکند و ضلالت و گمراهی دیگران نه او را به خود مشغول میکند که از خودسازی بازماند، و نه وی را وحشتزده میگرداند که از امر به معروف و نهی از منکر غافل گردد.
در مقابل، کسانی که در ترس وَثَنی[۲۹] و ثَنَوی هستند یعنی هم از خدا میترسند و هم از خلق خدا برداشت دیگری دارند. میگویند: هر کسی باید کار خودش را انجام دهد و کاری به دیگران نداشته باشد و با استناد به این آیهْ امر به معروف، نهی از منکر و دفاع از دین را به زمان ظهور حضرت ولیّعصر(ارواحناهفداه) سپرده و میگویند: وقتی که آن حضرت ظهور کرد امر به معروف و نهی از منکر اجرا میشود، یا این که میگویند: هر کسی را در گور خودش میگذارند، یا این که هر صاحب دین و ملّتی به دین خود بهسرمیبرد و بر اساس همان دین و ملّت محشور میگردد و امثال این تعبیرات.
البته این گفتهها و تعبیرات، مغالطههایی بیش نیست. مگر شبههای وجود دارد در این که امر به معروف، نهی از منکر، دفاع و جهاد جزو دستورهای قطعی قرآن کریم است؟ و مگر بدون اجرای این دستورها کسی هدایت میشود تا ما بگوییم وقتی کسی هدایت شد ضلالت ضالّین هر چند به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر و ترک جهاد باشد به او آسیبی نمیرساند؟ شکی نیست در این که اگر کسی امر به معروف، نهی از منکر، دفاع، جهاد و قتال نکرد و قیام به قسط وعدل ننمود هدایت نشده است و چون هدایت نشده، خودش در صف ضالّین است.
حضرت علی(علیهالسلام) در بخش دیگری از سخنان حکیمانهٴ خود اوصاف مردان باتقوا را که از فضیلت جمع بین خوف و رجا برخوردارند بیان کرده و میفرماید: «لا یروْن مرجوّاً فوْق ما یرجون ولا مخوفاً فوْق ما یخافون»[۳۰] ؛ آنها فقط به خدا امید دارند و هیچ نقطهٴ امیدی غیر از خدا ندارند، از خدا میترسند و هیچ عامل هراسی غیر از خدا آنها را نمیترساند.
در کلام دیگر دربارهٴ فرشتگان میفرماید: ملائکه نیز بین خوف ورجابهسرمیبرند آنها گرچه سوابق نیک فراوانی دارند لیکن هرگز سوابقنیک خود را بزرگ نمیشمارند؛ زیرا اگر چنین کنند و اعمال خیر خودرابزرگ بشمارند امیدشان زیادتر میشود، وقتی کفّهٴ امید سنگین شد کفّهیترسسبک میشود و دیگر آن نصاب ترسی را که بایستی از خدا داشتهباشندنخواهند داشت و این مایهٴ سقوط آنها میگردد؛ «لمْ یسْتعظموامامَضی من أعْمالهم ولو اسْتعظموا ذلک لنُسخ الرّجاء منهم شفقات وَجَلهم»[۳۱] .
معلوم میشود مخلوق از آن جهت که مخلوق است باید به همان اندازه که به خدا امیدوار است به همان اندازه هم از او بترسد.
مراتب خوف و رجا
خوف و رجا در همگان یکسان نیست بلکه به درجهٴ وجودی افراد بستگی دارد. کسی که در حدّ تجرّد برزخی(وهم و خیال) بدون هدایت و تعدیل عقل متوقف میگردد، خوف و رجای او نیز وهمی و خیالی است ولی اگر به تجرّد عقلی راه پیدا کند علاوه بر آن که هراس و امید وهمی و خیالی هدایت شده و تعدیل شده را داراست از ترس و امید عقلانی نیز که مناسب مقام ربوبی است برخوردار میگردد.
مرتبهٴ نازلهٴ خوف را که بازگشت آن به حبّ نفس و ناشی از شناخت متوسط باریتعالی است «خوف نفسی» میگویند. نظیر ترس از جهنم، شکنجهٴ بدنی، آتش، صاعقه، سیل، حیوان گزنده یا درنده و امثال آن. اما مرحلهٴ عالیهٴ خوف، که «خوف عقلی» نامیده میشود، عبارت است از حرمت قائل شدن برای مقام نامحدود خدای سبحان و اولیای الهی، که مظاهر اسمای حسنی و صفات علیای حق هستند و حریم گرفتن از آن. این مرحله از خوف که کمال برتر است، محصول شناخت عظمت حق و جمال و جلال خداوند به مقدار میسور بوده و مانع از هرگونه گرایش به غیرخداست از اینرو به عنوان سرمایهٴ حکمت حقیقی معرفی شده است: «رأسُ الحکمة مخافة الله» .[۳۲]
نمونهٴ بارز هراس عقلی، همان رُعبی است که انسانِ آگاه به مقام والای عصمت، هنگام تشرّف به مشاهد مشرّفه و ورود به حرم معصومین(علیهمالسلام) در خود احساس میکند و دربرابر جلال و شکوه ولیّالله مطلق خود را حقیر و کوچک میبیند. این ترس که از محبت سرچشمه میگیرد: «أللّهمّ إنّى أسئلک أن تملأ قلبى حبّاً لک وخشیةً منک»[۳۳] ملائم و مناسب با «محبت» است، نه از روی «خصومت»، آنطور که انسان از دشمن خود هراسناک است.
قرآن کریم فرشتگان را نیز که از گناه معصومند برخوردار از نعمت خوف عقلی معرفی کرده و تسبیح گفتن و امتثال کردن اوامر پروردگار را درگرو هراس عقلی آنان از خدای سبحان میداند: ﴿یُسبّح الرّعد بحمده والملائکة من خیفته﴾[۳۴] ، ﴿یخافون ربَّهم من فوْقهم ویفْعلون ما یؤْمرون﴾[۳۵] . انبیا و اولیای معصوم الهی که معلم ملائکه هستند، خوف عقلی از خدای سبحان دارند و از پاداش عظیمی که برای خائفان در نظر گرفته شده، برخوردارند: ﴿ولمنْ خاف مقام ربّه جنّتان﴾[۳۶] ، ﴿أما من خاف مقام ربّه ونهی النَّفس عن الهوی٭ فإنّ الجنّة هی المأْوی﴾[۳۷] .
بر این اساس وقتی که خدای متعالی با اوساط از سالکان سخن میگوید، پرهیز از جهنم را مطرح میکند: ﴿فاتّقوا النّار الّتی وقودها النّاس والحجارة﴾[۳۸] اما وقتی که نرمدلان و راهیان مخصوص کوی لقا را مخاطب قرار میدهد، از رهبتِ ناب و موحّدانه نسبت به خود سخن میگوید: ﴿إیّای فارهبون﴾[۳۹] .
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*: کتاب حماسه و عرفان، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص ۲۱۳
۱ ـ سورهٴ یس، آیات ۲۷، ۲۶/
۲ ـ مفاتیح الجنان، زیارت وارث. (این زیارت شریف را صفوان جمال از صادق آلمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است).
۳ ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۲۳/
۴ ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲/
۵ ـ بحار، ج ۹۷، ص ۴۰/
۶ ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۵۵/
۷ ـ همان، خطبهٴ ۵/
۸ ـ نهجالبلاغه، نامهٴ ۵۳، بند ۱۵۵ ـ ۱۵۷/
۹ ـ همان.
۱۰ ـ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به عمّار فرمودند: فلان اموی یعنی «مغیرةبنشعبه» را رها کن و با او احتجاج نکن و حرفی نزن؛ زیرا او اساساً مسایل شرعی را برای توجیه گناهان خود یاد میگیرد. چون هر مسئلهٴ فقهی موارد استثنایی هم دارد، چنان که واجباتی نظیر روزه، حج، زکات، خمس و… در مواردی واجب نیست و محرماتی نظیر خوردن گوشت خوک، خون، مردار و… در مواردی جایز است. امثال مغیره مسایل شرعی را میآموزند تا موارد استثناییآن رایاد بگیرند و بگویند: روزه نگرفتن ما به خاطر فلان عذر است، حج نکردن ما به خاطر فلان مشکل است و…. او عمداً اشتباه میکند و درصدد دینفروشی است؛ «دَعه یا عمّار فإنّه لم یأخذ من الدّین إلاّ ما قاربه من الد(r)نیا وعلی عمدٍ لبس علی نفسه لیجعل الش(r)بهات عاذراً لسقطانه». (نهجالبلاغه، حکمت۴۰۵). اکنون نیز عدهای عمداً خود را به کوری میزنند وگرنه راه سعادت و هدایت به روی همگان باز است. نظام طاغوت به نظام اسلامی متحول شد این همه جوان و غیرجوان اصلاح شدند و کشور را دربرابر هجوم بیگانه حفظ کردند، دفاع مقدّس هشتساله را اداره نمودند؛ اما گروه اندکی مغیرهصفت که در رفتوآمد، دادوستد، عزا و نشاط با هم هستند و یکنواخت فکر میکنند و یکسان حرف میزنند و دربارهٴ انقلاب، نظام اسلامی و تحول مردم بینش درستی ندارند و حاضر هم نیستند از لاک خود بیرون بیایند، ادعا میکنند که سخنگوی مردم هستند و از زبان آنان حرف میزنند و با این بینش تنگنظرانهیٴ خود هر روز شبههای القا میکنند و نه تنها حاضر نیستند حق را بپذیرند، حتی حاضر نیستند آن را بشنوند. غافل از آن که مردم راه دیگری غیر از راه آنها دارند. همین مردم بودند که انقلاب کردند، دفاع مقدس هشتساله را اداره کردند، در مقابل هرگونه تهاجم نظامی و شبیخون فرهنگی ایستادگی کردند و میکنند، از شهرهای مختلف با پای پیاده به زیارت مرادشان، امام راحل (قدسسرهالشریف) میروند و هر روز آمادهٴ نثار جان و ایثار مال برای حفظ شجرهٴ طیبهٴ جمهوری اسلامی هستند.
۱۱ ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۷۳/
۱۲ ـ سورهٴ حاقه، آیات ۳۰و۳۱/
۱۳ ـ سورهٴ انشقاق، آیهٴ ۶/
۱۴ ـ سورهٴ انشقاق، آیات ۱۲۷/
۱۵ ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۱۲/
۱۶ ـ سورهٴ حاقه، آیهٴ ۱۹/
۱۷ ـ ما باید خدا را شاکر باشیم که طعم تلخ تکاثرطلبی را به ما نچشانده و همانند بعضی از سرمایهداران زراندوز نگونبختمان نکرده است وگرنه میفهمیدیم که متکاثر روبرگردان از یاد خدا در چه عذاب سخت و دردناکی میسوزد.
۱۸ ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۱۲۴/
۱۹ ـ سورهٴ محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)، آیهٴ ۲۷/
۲۰ ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۱۳/
۲۱ ـ سورهٴ طلاق، آیات ۲و۳/
۲۲ ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۳۲/
۲۳ ـ سورهٴ ص، آیهٴ ۵۰/
۲۴ ـ نورالثقلین، ج۵، ص۲۴۶، ذیل آیهی۲۱ حدید.
۲۵ ـ «لو تعْلمون ما أعلم ممّا طوى عنکم غیبُه، إذاً لخرجْتم إلی الصَّعَدات تبْکون علی أعمالکم وتلْتدمون علی أنفسکم ولترکْتم أموالکم لا حارس لها ولا خالِف علیها ولهمّت کل(r) امرءٍ منکم نفسُه، لایلتفت إلی غیرها ولکنّکم نسیتم ما ذُکّرتُم وأمنتُم ما حُذّرتُم فَتاهَ عنکم رأیُکم، وتشتّت علیکم أمْرکم». (نهجالبلاغه، خطبهی۱۱۶، بند۲).
۲۶ ـ نهج البلاغه، نامهٴ ۲۷ (نامه به محمّد بن أبی بکر)، بند ۱۰/
۲۷ ـ از این که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دستور جمع بین خوف و رجا میدهد، معلوم میشود که جمع بین آنها میسّر و ممکن است وگرنه امر به محال نمیفرمود.
۲۸ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۰۵/
۲۹ ـ معنای وثنی بودن بههمان ثنویّت برمیگردد یعنی هم از خدا میترسد و هم از وَثَن که مبادا ترک پرستش آن وثن باعث آسیب شود چنانکه عدهای بر این پندار باطل بودند که به حضرت هود(علیهالسلام) میگفتند: ﴿إن نقول إلاّ اعتریک بعضُ ءالهتنا بسوءٍ﴾ (هود،۵۴).
۳۰ ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۲/
۳۱ ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۹۱ (خطبهٴ اشباح)، بند ۶۱/
۳۲ ـ بحار، ج۷۴، ص ۱۳۳/
۳۳ ـ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزهٴ ثمالی.
۳۴ ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۱۳/
۳۵ ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۵۰/
۳۶ ـ سورهٴ الرحمن، آیهٴ ۴۶/
۳۷ ـ سورهٴ نازعات، آیات ۴۱۴۰/
۳۸ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۴/
۳۹ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۴۰/
شهادت اجر و مزد جهاد است. یعنی آن کس که در راهِ احیای دین خدا و زنده کردن ارزشهای معنوی و اخلاقی و اِماته و اضمحلال ضد ارزشها قیام و اقدام میکند، از سرپل شهادت میگذرد و همراه با خیل عظیم انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان به روح و رضوان بارمییابد و با دیدن آن نعمتها و نیل به آن تنعّمات آرزو میکند که ای کاش بازماندگان من میدانستند که خداوند با من چه کرد وچه کرامت و مقامی در انتظار من بوده است: ﴿یا لیْت قوْمی یعلمون٭ بما غَفَرلی ربّی وجعلنی من المکرمین﴾[۱] . لذا هیچ گونه نگرانی و اضطرابی برای او نیست.
آن کس که به این مقامات آشناست و از آنها خبر دارد به ما میگوید: شما نیز قبل از حرکت برای زیارت سیّد و سالار شهیدان سه روز روزه بگیرید و پیش از حرکت غسل کنید و آن گاه که به کنار فرات رسیدید غسل را تجدید کنید و پس از باریافتن به محضر آن امام همام(علیهالسلام) از خدا بخواهید و آرزو کنید که شما نیز به چنین مقامی باریابید: «فیالیْتنى کنْتُ معکم فأفوز معکم»[۲] ؛ ای کاش من نیز با شما میبودم و همراه شما به فوز و رستگاری میرسیدم. آن که سبقت گرفت و بهکوی محبوب رفت، به بازماندگان میگوید: ای کاش میآمدید و میدیدید که اینجا چه خبر است. چنانکه ادامهدهندهٴ راه او، در انتظار به سرمیبرد و میگوید: ای کاش با شما میبودم. به هر صورت هر دو گروه بر سر پیمانی که برای جهاد در راه دین و فداکاری در راه آیین الهی بستهاند صادقانه ایستادگی کرده و میکنند: ﴿من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیْه فمنْهم من قضی نحْبه ومنهم من ینتظر وما بدّلوا تبدیلا﴾[۳] .
آنچه ذکر شد منفعتی است که مستقیماً به خود مجاهد میرسد. اما منفعتی که از رهگذر جهاد او به جامعه و مکتب میرسد فراوان است که به یکی از آنها در این بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره شده است: «فرض الله…الجهاد عزّاً للإسلام»[۴] ؛خدای سبحان نبرد و مبارزهٴ با طاغیان و مستکبران را برای تأمین عزت اسلام و مسلمین واجب کرده است.(چنانچه قبلا گذشت)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «إنَّ أکرم الموت القتل والّذى نفس إبنأبىطالب بیده لألف ضربةٍ بالسَّیْف أهون علىَّ من میتة علی الفراش»[۵] ؛ مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامیترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربهٴ شمشیر در راه خدا برایم آسانتر از مرگ در بستر است. در جنگ صفین، وقتی که گروهی تعجیل نکردن آن حضرت در شروع جنگ را بر ترس از مرگ حمل کردند، فرمود: «فَوَاللهِ ما اُبالى دخلتُ إلی الموت أو خرج الموت إلىَّ»[۶] ؛ به خدا سوگند باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا این که مرگْ ناگهان به سراغ من بیاید و مرا دربر بگیرد.
چنان که پس از ماجرای سقیفه وقتی عمویش عباس و نیز ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد بیعت دادند، فرمود: شرایط طوری شد که اگر چیزی بگویم، میگویند: به طمع حکومت و ریاست سخن گفته و اگر سکوت کنم میگویند: از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: هیهات، بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات ذوالجلال سوگند که علاقهٴ پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقهٴ طفل شیرخوار به پستان مادر است؛ «هیهات بعد اللَّتیّا والّتى والله لابن أبىطالب آنس بالموت من الطّفل بثدى اُمّه». آن گاه به علت سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما میگیرد[۷] .
لذا در پایان عهدنامهٴ آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «وأنا أسئل الله بسعة رحمته وعظیم قدرته… أن یختم لى ولک بالسَّعادة والشَّهادة»[۸] ؛ از خدا میخواهم که عاقبت ما را به سعادت و شهادت ختم کند. در حالی که خود آنحضرت، هم فرماندهٴ کلّ قواست و هم حاکم جامعهٴ اسلامی و ضمن تنظیمدستورالعمل و منشور حکومتی، مالک اشتر را به عنوان فرماندهٴ لشکر ووالیسرزمین مصر اعزام فرموده، او را به تحصیل شوق شهادت دعوت میکند.
همچنین این دعا به طور ضمنی به مالک اشتر میفهماند که اگر برای رسیدن به منصب و مقام دنیایی به دیار مصر حرکت میکنی، بدا به حال تو. ولی اگر به این فکر هستی که در قبال مقام و منصبی که به استقبال تو میآید، انجام وظیفه کنی خوشا به حال تو.
بنابراین، کارگزار نظام علوی سعید و شهید است. کسی که سعادت را در سلامت دنیایی خود میپندارد راه مالکاشتر را نمیپیماید و قهراً علویمنش همنخواهد بود. چون فکر اموی در سر دارد هر چند نام علی(علیهالسلام) بر لب داشته باشد کسی همتای مالکاشتر است و در راه او قدم برمیدارد که سعادت را در شهادت دانسته، از هیچ چیز برای احیای دین دریغ ننموده و در این مرام تا مرز شهادت پیش برود. چنین کسی فکرش علوی است؛ زیرا انسان هنگامی نام ویاد علی(علیهالسلام) را در دل دارد و علویمنش خواهد بود که از دل فریاد شهادتخواهی برآورد و بگوید: پروردگارا هنگام احساس خطر برای اسلاموضرورت حفظ دین، مردن با بیماریهای عادی، مردار شدن و باعث ننگ است ومن آمادهٴ شهادت هستم. اگر مصلحت بود نصیبم کن و اگر مصلحت نبودمن تسلیم امر و مشیت تو هستم ولی آمادگی من برای شهادت همیشگی است.
آن حضرت در پایان فرمود: «إنّا إلَیه راغِبون»[۹] ؛ ما برای بازگشت به سوی او رغبت و شوق داریم.
در توضیح این جمله باید گفت: ممکن است کسی درصدد نفهمیدن باشد و بخواهد کاری را عمداً بر خود مشتبه کند و یا مواضع استثنایی مذهب را برای توجیه گناه خود یاد بگیرد(چون غالب موارد حرمت و گناه دارای استثناست[۱۰] ولی این چشم برهم گذاشتن و مشتبه نمودن عمدی، حدّ و اندازهای دارد و انسان فقط تا چند سال میتواند امری را بر خود مشتبه کند، اما اگر بیدار نشود سرانجام بیدارش میکنند اگر هوشیارانه نرود او را میبرند، اگر راه خدا را خودش برود با ﴿سلام علیکم طبْتم فادْخلوها خالدین﴾[۱۱] از او استقبال میکنند وگرنه با ﴿خُذُوه فغُلّوه٭ ثمّ الجحیم صلّوه﴾[۱۲] او را کشانکشان میبرند. بردن قهری، حالتی است که هیچ موجودی نمیتواند مقاومت کند و نرود.
افزون بر این، پایان سیر قافلهٴ انسانیّت لقای خداوند است: ﴿یا أیّها الإنسان إنّک کادحٌ إلی ربِّک کدْحاً فمُلاقیه﴾[۱۳] خداوند این اصل کلی را در چند آیهٴ بعد شرح میدهد و میفرماید: ﴿فأمّا من أُوتی کتابه بیمینه٭ فسوف یحاسب حساباً یسیراً٭ وینقلب إلی أهله مسروراً٭ وأمّا من أُوتی کتابه وراء ظهره٭ فسوف یدعوا ثبوراً٭ ویصلی سعیراً﴾[۱۴] ؛ نامهٴ اعمال بعضی به دست راستشان داده میشود و برخی دیگر به دست چپ. از آنان که نامهٴ اعمال را به دست راستشان گرفتند، به آسانی حساب کشیده میشود و مسرورانه به اهلشان برمیگردند. اما آنها که نامهٴ اعمال را به دست چپشان دادهاند فریاد «وای هلاک شدم» سرمیدهند و به آتشی برافروخته درمیآیند.
هر دو گروه به لقاء الله میرسند، لیکن بعضی جلال حق را میبینند و در عین حال که کور هستند میگویند: ﴿ربّنا أبصَرْنا وسمعنا فارْجِعنا نعْمل صالحاً إنّا موقنون﴾[۱۵] ؛ و بعضی جمال او را مشاهده میکنند و در حالی که خوشحال و خندان به اهلشان برمیگردند، دیگران را به خواندن نامهٴ اعمال خود فرا میخوانند: ﴿فأمّا من أُوتی کتابه بیمینه فیقول هاؤُم اقرءوا کتابیه﴾[۱۶] . در حالی که در دنیا از افشای عبادتهای سرّی خود امتناع میورزیدند.
کسی که در تنگنای تنگنظری بهسرمیبرد، همیشه میکوشد تا بر آزمندی و ارقام تکاثر خود بیفزاید . [۱۷]بیچاره، تا پایان عمر بین دو فشار درگیر است: تلاش برای به دست آوردن مفقود و کوشش برای حفظ کردن موجود. انسان آزمند هرگز سیر نمیشود، تمام تلاش او برای این دو کار صرف میشود.
چنین انسانی در هر سه نشئهٴ دنیا، برزخ و قیامت در فشار است مادام که در دنیا به سرمیبرد بین این دو لبهٴ تیز در فشار است. و لذا طعم آزادی و بوی آسایش را هرگز احساس نمیکند: ﴿من أعرضَ عن ذِکری فإنّ له مَعیشةً ضَنکاً﴾[۱۸] . وقتی که از دنیا رختبربست فرشتگان بر چهره و پشت او میزنند: ﴿یضْربون وجوههم وأدْبارهم﴾[۱۹] . فرشتگان مأمور دنیا بر پشت او میزنند که عمرت تمام شد از اینجا برو، و فرشتگان مأمور قیامت بر چهرهاش سیلی میزنند که با دست خالی کجا میآیی؟ و محتضر بیچاره اصابت سیلیهای محکم را با چشمهای برزخی خود میبیند و درد آن را با لامسهٴ برزخی احساس میکند؛ این همان فشار قبر و برزخ است، وقتی هم او را به جهنّم میبرند با دست و پای بسته در جایگاه تنگی قرارشمیدهند که در آن جا نیز در فشار است: ﴿أُلقوا منها مکاناً ضیّقاً مُقَرّنین﴾ .[۲۰]غرض آنکه فشار چنین شخصی در این سه نشئه، محصول تنگنظری او در دنیاست.
اما اگر کسی از شرح صدر و بلندنظری برخوردار باشد و دید او از دنیا گذشته و آیندهٴ این جهان را ببیند و خود را در حصار دنیاطلبی محصور نکند؛ در هر سه نشئه در میدان فسیح و وسیع بهسرمیبرد. قرآن این سه بخش را نیز بیان میکند و میفرماید: ﴿من یتّقِ الله یَجعل لهُ مَخرجاً٭ ویرزقه من حیثُ لایحتسِب﴾[۲۱] ؛ متقیان هرگز بین دو لبهٴ تیز فشار دنیا قرار نمیگیرند اگر از خدا پروا داشته باشند، خدا برای آنها راه رهایی از هر دشواری را فراهم میکند و از راه حسابنشدهای به آنها رزق و روزی خواهد داد.
وقتی که رحلت میکنند فرشتگان در کمال ادب به استقبالشان میآیند: ﴿تتوفّیهم الملائکة طیّبین﴾[۲۲] . و هنگام ورود به بهشت نیز درهای آن را باز میکنند و آن میدان باز در اختیار آنان قرار میگیرد: ﴿مفتّحةً لهم الأبواب﴾[۲۳] . خانهٴ یک بهشتی به اندازهٴ مساحت نظام کیهانی است؛ طوری که اگر همهٴ مردم دنیا مهمان او باشند خانهٴ او گنجایش دارد؛ «إنّ أدنی أهلالجنّة منزلاً لو نزل بهالثقلان الجن والإنس لوسعهم طعاماً وشراباً»[۲۴] حال، این خانه کجاست و این وسعت و فسحت چیست، نمیدانیم. آن کس که میداند، یعنی حضرت علی(علیهالسلام) بعد از شمردن برخی از اوصاف و مناظر دلپذیر بهشت خطاب به مستمعین و مخاطبین خود میفرماید: اگر میدانستید پس از مرگ چه فضیلتی برای پارسایان آماده شده، هرگز گرد من جمع نمیشدید بلکه تلاش میکردید تا زودتر به آن برسید .[۲۵]
بنابراین، این راه یعنی مسیر لقای الهی رفتنی است و اگر نرویم ما را میبرند، اگر جمال خدا را نبینیم جلال او را به ما ارائه میدهند. پس چه بهتر که با قلب خالص این راه را طیکنیم.
امام عارفان علیبن ابیطالب(سلاماللهعلیه) که در دعای کمیل خدا را «غایةآمال العارفین» معرفی میکند، چگونه رفتن و چگونه سعیدِ شهیدشدنرابهسالکان کوی حق آموخته، سیاست و حماسه را به هم آمیختهوبهمالک اشتر یادآوری میکند که: من راغب لقای پروردگار هستمولذااز شهادت نمیترسم. تو نیز راغب لقایش باش تا از شهادت نترسی.
سرانجام در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری با فریاد «فزتُ وربِّ الکعبة» این آرزو به وصال مبدل گشت و آن ادعاها تصدیق شد و جهانیان فهمیدند که عاشق شهادت و منتظر و شایق آن چگونه معشوق خود را در آغوش میکشد.
خوف و رجا در کلام علی(علیه السلام)
خوف و رجا یا ترس و امید در همهٴ انسانها وجود دارد ولی موحّدْ هر یک از امید و خوفش را بر اساس توحید تنظیم میکند.
علی(علیهالسلام) فرمود: «إن اسْتطعْتم أن یشْتدّ خوفکم من الله وأن یحْسن ظنّکم به فأجْمعوا بینهما فإنّ العبد إنّما یکون حُسن ظنّه بربّه علی قدر خوْفه من ربّه وإنّ أحسن النّاس ظنّاً بالله أشدّهم خوفاً لله» ؛[۲۶] اگر میتوانید شدیداً از خدا بترسید و نیز گمان نیک به خدا داشته باشید، میان این دو خصلت جمع کنید. کسی به خداوند علاقهمند است که به اندازهٴ علاقهاش به خدا از او بترسد و خوف و رجای او تعدیل شده باشد .[۲۷] آن کس که امیدش به خدا زیاد و ترسش از خدا هم زیاد است، فقط از خدا میترسد و از چیز دیگری هراس ندارد چنانکه به کسی جز خدا امید ندارد. چنین کسی برای حفظ دین تلاش میکند. امّا آن کس که در این راه تلاش نمیکند سعی او این است که کار خود را که سکوت و بیاعتنایی است توجیه کند، در حالی که ریشهٴ اصلی خمود و جمود او این است که در ترس موحّد نیست.
اهمیّت این مسئله به حدی است که در برداشت مفسران از آیات الهی تأثیر گذاشته و هر کس با طرز فکر خاصّ خودش از قرآن برداشت میکند.
مثلاً قرآن کریم میفرماید: ﴿یا أیّها الّذین ءامنوا علیکم أنفسکم لایضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتُم﴾ ؛[۲۸] ای مؤمنان به فکر تهذیب و اصلاح خویش باشید. اگر شما اهل هدایت باشید گمراهی کسانی که گمراه شدند، به شما آسیبی نمیرساند و مایهٴ ضلالتتان نمیشود.
مفسرانی که در ترسْ موحّد هستند از این آیهٴ مبارکه بهرهٴ توحیدی میبرند و میگویند:
اولاً: آیه در صدد توصیهٴ مؤمنان به خودسازی، تهذیب نفس و تزکیهٴ روح است که در اندیشهٴ خویشتن باشید: ﴿علیکُم أنفسَکم﴾.
ثانیاً: اطمینان داشته باشید که اگر هدایت شدید و راه صواب را پیدا و تعقیب کردید، ضلالت و گمراهی گمراهان آسیبی به شما نمیرساند: ﴿لایضرّکم من ضلَّ إذا اهتدیتم﴾.
ثالثاً: کمال هدایت در این است که انسان به همهٴ تکالیف خود عمل کند و از انجام واجبات و ترک محرمات تخطّی و سرپیچی نکند و اگر در عمل به تکلیفِ خود کوتاهی کرد به همان نسبت از کمال هدایت محروم میگردد.
رابعاً: به شهادت بسیاری از آیات و روایاتْ امر به معروف و نهی از منکر از واجبات مسلّم، بلکه از واجبترین واجبات است که باعث احیا و برپایی احکام الهی میگردد. بنابراین، اگر کسی در انجام امر به معروف و نهی از منکر کوتاهیکند، به همان مقدار هدایت و رهیابی او نقص دارد و به هر مقدار که هدایت کسی ناقص باشد، گرفتار ضلالت میشود. چون هدایت و ضلالت در مقابل یکدیگرند.
نتیجه آن که انسان صالح در حالی که به فکر خودسازی، کمالجویی و تعالی طلبی خویش است؛ تکلیف خود در امر به معروف و نهی از منکر را نیز ادا میکند و ضلالت و گمراهی دیگران نه او را به خود مشغول میکند که از خودسازی بازماند، و نه وی را وحشتزده میگرداند که از امر به معروف و نهی از منکر غافل گردد.
در مقابل، کسانی که در ترس وَثَنی[۲۹] و ثَنَوی هستند یعنی هم از خدا میترسند و هم از خلق خدا برداشت دیگری دارند. میگویند: هر کسی باید کار خودش را انجام دهد و کاری به دیگران نداشته باشد و با استناد به این آیهْ امر به معروف، نهی از منکر و دفاع از دین را به زمان ظهور حضرت ولیّعصر(ارواحناهفداه) سپرده و میگویند: وقتی که آن حضرت ظهور کرد امر به معروف و نهی از منکر اجرا میشود، یا این که میگویند: هر کسی را در گور خودش میگذارند، یا این که هر صاحب دین و ملّتی به دین خود بهسرمیبرد و بر اساس همان دین و ملّت محشور میگردد و امثال این تعبیرات.
البته این گفتهها و تعبیرات، مغالطههایی بیش نیست. مگر شبههای وجود دارد در این که امر به معروف، نهی از منکر، دفاع و جهاد جزو دستورهای قطعی قرآن کریم است؟ و مگر بدون اجرای این دستورها کسی هدایت میشود تا ما بگوییم وقتی کسی هدایت شد ضلالت ضالّین هر چند به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر و ترک جهاد باشد به او آسیبی نمیرساند؟ شکی نیست در این که اگر کسی امر به معروف، نهی از منکر، دفاع، جهاد و قتال نکرد و قیام به قسط وعدل ننمود هدایت نشده است و چون هدایت نشده، خودش در صف ضالّین است.
حضرت علی(علیهالسلام) در بخش دیگری از سخنان حکیمانهٴ خود اوصاف مردان باتقوا را که از فضیلت جمع بین خوف و رجا برخوردارند بیان کرده و میفرماید: «لا یروْن مرجوّاً فوْق ما یرجون ولا مخوفاً فوْق ما یخافون»[۳۰] ؛ آنها فقط به خدا امید دارند و هیچ نقطهٴ امیدی غیر از خدا ندارند، از خدا میترسند و هیچ عامل هراسی غیر از خدا آنها را نمیترساند.
در کلام دیگر دربارهٴ فرشتگان میفرماید: ملائکه نیز بین خوف ورجابهسرمیبرند آنها گرچه سوابق نیک فراوانی دارند لیکن هرگز سوابقنیک خود را بزرگ نمیشمارند؛ زیرا اگر چنین کنند و اعمال خیر خودرابزرگ بشمارند امیدشان زیادتر میشود، وقتی کفّهٴ امید سنگین شد کفّهیترسسبک میشود و دیگر آن نصاب ترسی را که بایستی از خدا داشتهباشندنخواهند داشت و این مایهٴ سقوط آنها میگردد؛ «لمْ یسْتعظموامامَضی من أعْمالهم ولو اسْتعظموا ذلک لنُسخ الرّجاء منهم شفقات وَجَلهم»[۳۱] .
معلوم میشود مخلوق از آن جهت که مخلوق است باید به همان اندازه که به خدا امیدوار است به همان اندازه هم از او بترسد.
مراتب خوف و رجا
خوف و رجا در همگان یکسان نیست بلکه به درجهٴ وجودی افراد بستگی دارد. کسی که در حدّ تجرّد برزخی(وهم و خیال) بدون هدایت و تعدیل عقل متوقف میگردد، خوف و رجای او نیز وهمی و خیالی است ولی اگر به تجرّد عقلی راه پیدا کند علاوه بر آن که هراس و امید وهمی و خیالی هدایت شده و تعدیل شده را داراست از ترس و امید عقلانی نیز که مناسب مقام ربوبی است برخوردار میگردد.
مرتبهٴ نازلهٴ خوف را که بازگشت آن به حبّ نفس و ناشی از شناخت متوسط باریتعالی است «خوف نفسی» میگویند. نظیر ترس از جهنم، شکنجهٴ بدنی، آتش، صاعقه، سیل، حیوان گزنده یا درنده و امثال آن. اما مرحلهٴ عالیهٴ خوف، که «خوف عقلی» نامیده میشود، عبارت است از حرمت قائل شدن برای مقام نامحدود خدای سبحان و اولیای الهی، که مظاهر اسمای حسنی و صفات علیای حق هستند و حریم گرفتن از آن. این مرحله از خوف که کمال برتر است، محصول شناخت عظمت حق و جمال و جلال خداوند به مقدار میسور بوده و مانع از هرگونه گرایش به غیرخداست از اینرو به عنوان سرمایهٴ حکمت حقیقی معرفی شده است: «رأسُ الحکمة مخافة الله» .[۳۲]
نمونهٴ بارز هراس عقلی، همان رُعبی است که انسانِ آگاه به مقام والای عصمت، هنگام تشرّف به مشاهد مشرّفه و ورود به حرم معصومین(علیهمالسلام) در خود احساس میکند و دربرابر جلال و شکوه ولیّالله مطلق خود را حقیر و کوچک میبیند. این ترس که از محبت سرچشمه میگیرد: «أللّهمّ إنّى أسئلک أن تملأ قلبى حبّاً لک وخشیةً منک»[۳۳] ملائم و مناسب با «محبت» است، نه از روی «خصومت»، آنطور که انسان از دشمن خود هراسناک است.
قرآن کریم فرشتگان را نیز که از گناه معصومند برخوردار از نعمت خوف عقلی معرفی کرده و تسبیح گفتن و امتثال کردن اوامر پروردگار را درگرو هراس عقلی آنان از خدای سبحان میداند: ﴿یُسبّح الرّعد بحمده والملائکة من خیفته﴾[۳۴] ، ﴿یخافون ربَّهم من فوْقهم ویفْعلون ما یؤْمرون﴾[۳۵] . انبیا و اولیای معصوم الهی که معلم ملائکه هستند، خوف عقلی از خدای سبحان دارند و از پاداش عظیمی که برای خائفان در نظر گرفته شده، برخوردارند: ﴿ولمنْ خاف مقام ربّه جنّتان﴾[۳۶] ، ﴿أما من خاف مقام ربّه ونهی النَّفس عن الهوی٭ فإنّ الجنّة هی المأْوی﴾[۳۷] .
بر این اساس وقتی که خدای متعالی با اوساط از سالکان سخن میگوید، پرهیز از جهنم را مطرح میکند: ﴿فاتّقوا النّار الّتی وقودها النّاس والحجارة﴾[۳۸] اما وقتی که نرمدلان و راهیان مخصوص کوی لقا را مخاطب قرار میدهد، از رهبتِ ناب و موحّدانه نسبت به خود سخن میگوید: ﴿إیّای فارهبون﴾[۳۹] .
پاورقی:ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*: کتاب حماسه و عرفان، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص ۲۱۳
۱ ـ سورهٴ یس، آیات ۲۷، ۲۶/
۲ ـ مفاتیح الجنان، زیارت وارث. (این زیارت شریف را صفوان جمال از صادق آلمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است).
۳ ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۲۳/
۴ ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲/
۵ ـ بحار، ج ۹۷، ص ۴۰/
۶ ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۵۵/
۷ ـ همان، خطبهٴ ۵/
۸ ـ نهجالبلاغه، نامهٴ ۵۳، بند ۱۵۵ ـ ۱۵۷/
۹ ـ همان.
۱۰ ـ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به عمّار فرمودند: فلان اموی یعنی «مغیرةبنشعبه» را رها کن و با او احتجاج نکن و حرفی نزن؛ زیرا او اساساً مسایل شرعی را برای توجیه گناهان خود یاد میگیرد. چون هر مسئلهٴ فقهی موارد استثنایی هم دارد، چنان که واجباتی نظیر روزه، حج، زکات، خمس و… در مواردی واجب نیست و محرماتی نظیر خوردن گوشت خوک، خون، مردار و… در مواردی جایز است. امثال مغیره مسایل شرعی را میآموزند تا موارد استثناییآن رایاد بگیرند و بگویند: روزه نگرفتن ما به خاطر فلان عذر است، حج نکردن ما به خاطر فلان مشکل است و…. او عمداً اشتباه میکند و درصدد دینفروشی است؛ «دَعه یا عمّار فإنّه لم یأخذ من الدّین إلاّ ما قاربه من الد(r)نیا وعلی عمدٍ لبس علی نفسه لیجعل الش(r)بهات عاذراً لسقطانه». (نهجالبلاغه، حکمت۴۰۵). اکنون نیز عدهای عمداً خود را به کوری میزنند وگرنه راه سعادت و هدایت به روی همگان باز است. نظام طاغوت به نظام اسلامی متحول شد این همه جوان و غیرجوان اصلاح شدند و کشور را دربرابر هجوم بیگانه حفظ کردند، دفاع مقدّس هشتساله را اداره نمودند؛ اما گروه اندکی مغیرهصفت که در رفتوآمد، دادوستد، عزا و نشاط با هم هستند و یکنواخت فکر میکنند و یکسان حرف میزنند و دربارهٴ انقلاب، نظام اسلامی و تحول مردم بینش درستی ندارند و حاضر هم نیستند از لاک خود بیرون بیایند، ادعا میکنند که سخنگوی مردم هستند و از زبان آنان حرف میزنند و با این بینش تنگنظرانهیٴ خود هر روز شبههای القا میکنند و نه تنها حاضر نیستند حق را بپذیرند، حتی حاضر نیستند آن را بشنوند. غافل از آن که مردم راه دیگری غیر از راه آنها دارند. همین مردم بودند که انقلاب کردند، دفاع مقدس هشتساله را اداره کردند، در مقابل هرگونه تهاجم نظامی و شبیخون فرهنگی ایستادگی کردند و میکنند، از شهرهای مختلف با پای پیاده به زیارت مرادشان، امام راحل (قدسسرهالشریف) میروند و هر روز آمادهٴ نثار جان و ایثار مال برای حفظ شجرهٴ طیبهٴ جمهوری اسلامی هستند.
۱۱ ـ سورهٴ زمر، آیهٴ ۷۳/
۱۲ ـ سورهٴ حاقه، آیات ۳۰و۳۱/
۱۳ ـ سورهٴ انشقاق، آیهٴ ۶/
۱۴ ـ سورهٴ انشقاق، آیات ۱۲۷/
۱۵ ـ سورهٴ سجده، آیهٴ ۱۲/
۱۶ ـ سورهٴ حاقه، آیهٴ ۱۹/
۱۷ ـ ما باید خدا را شاکر باشیم که طعم تلخ تکاثرطلبی را به ما نچشانده و همانند بعضی از سرمایهداران زراندوز نگونبختمان نکرده است وگرنه میفهمیدیم که متکاثر روبرگردان از یاد خدا در چه عذاب سخت و دردناکی میسوزد.
۱۸ ـ سورهٴ طه، آیهٴ ۱۲۴/
۱۹ ـ سورهٴ محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم)، آیهٴ ۲۷/
۲۰ ـ سورهٴ فرقان، آیهٴ ۱۳/
۲۱ ـ سورهٴ طلاق، آیات ۲و۳/
۲۲ ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۳۲/
۲۳ ـ سورهٴ ص، آیهٴ ۵۰/
۲۴ ـ نورالثقلین، ج۵، ص۲۴۶، ذیل آیهی۲۱ حدید.
۲۵ ـ «لو تعْلمون ما أعلم ممّا طوى عنکم غیبُه، إذاً لخرجْتم إلی الصَّعَدات تبْکون علی أعمالکم وتلْتدمون علی أنفسکم ولترکْتم أموالکم لا حارس لها ولا خالِف علیها ولهمّت کل(r) امرءٍ منکم نفسُه، لایلتفت إلی غیرها ولکنّکم نسیتم ما ذُکّرتُم وأمنتُم ما حُذّرتُم فَتاهَ عنکم رأیُکم، وتشتّت علیکم أمْرکم». (نهجالبلاغه، خطبهی۱۱۶، بند۲).
۲۶ ـ نهج البلاغه، نامهٴ ۲۷ (نامه به محمّد بن أبی بکر)، بند ۱۰/
۲۷ ـ از این که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دستور جمع بین خوف و رجا میدهد، معلوم میشود که جمع بین آنها میسّر و ممکن است وگرنه امر به محال نمیفرمود.
۲۸ ـ سورهٴ مائده، آیهٴ ۱۰۵/
۲۹ ـ معنای وثنی بودن بههمان ثنویّت برمیگردد یعنی هم از خدا میترسد و هم از وَثَن که مبادا ترک پرستش آن وثن باعث آسیب شود چنانکه عدهای بر این پندار باطل بودند که به حضرت هود(علیهالسلام) میگفتند: ﴿إن نقول إلاّ اعتریک بعضُ ءالهتنا بسوءٍ﴾ (هود،۵۴).
۳۰ ـ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۲/
۳۱ ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۹۱ (خطبهٴ اشباح)، بند ۶۱/
۳۲ ـ بحار، ج۷۴، ص ۱۳۳/
۳۳ ـ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزهٴ ثمالی.
۳۴ ـ سورهٴ رعد، آیهٴ ۱۳/
۳۵ ـ سورهٴ نحل، آیهٴ ۵۰/
۳۶ ـ سورهٴ الرحمن، آیهٴ ۴۶/
۳۷ ـ سورهٴ نازعات، آیات ۴۱۴۰/
۳۸ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۲۴/
۳۹ ـ سورهٴ بقره، آیهٴ ۴۰/