شکست برج عاجنشینان در رمان
آرشیو
چکیده
متن
ضعف تجربه زیستی نویسندگان ایرانی
حسن فرامرزی، کارشناس ادبیات به تهرانامروز میگوید:تجربه زیستی چیزی است که درون فرد اتفاق میافتد، دانشی است که نسبت به اتفاقات بیرونی دارد.این موضوع نشان میدهد چقدر فرد با جهان بیرون درگیر است،چون جهان بیرون و درون با هم مرتبط هستند.هر چقدر ما از درون خودمان با خبر باشیم باعث میشود جهان بیرون را بهتر رصد کنیم.فرامرزی در ادامه افزود: کسانی که مینویسند و تجربه زیستیشان را با دیگران به اشتراک میگذارند،غیرمستقیم این پیام را میدهند که تجربه زیستی آنها آنقدر ارزشمند بوده که به اشتراک گذاشته شده است.اما نویسندگان در ایران از تجربه زیستی قویای برخوردار نیستند،به همین دلیل وقتی یک رمان 300-400 صفحهای نوشته میشود برخلاف داستان کوتاه که روابط محدودتر و شبکههای بستهتری دارد،نیاز داریم در رمان این شبکهسازیها چندوجهیتر باشد در حالی که اگر تجربه زیستی ما فقیر باشد و ذهن ما محصور در محفلی که به آن تعلق داریم یا ذهنیتهای خود ساخته باشد بدون اینکه با دنیای بیرون ارتباط داشته باشیم و ساحتهای مختلف را تجربه کرده باشیم،داستانی با پیشداوریهای محفلی خواهیم نوشت. وی ادامه داد:به نظر میرسد در این زمینه داستان نویسان ما بخصوص در بخش رماننویسی دچار بحران جدی هستند، علت این امر هم ذهن قطبی شده ما ایرانیهاست.یعنی به ویژه نخبههای ما برای خودشان یک موضع یا یک برج عاجی میسازند و حاضر نیستند از آن بیرون بیایند و در متن روابط قرار گیرند. درحالی که تجربه زیستی به نوعی رصد فرهنگی جامعه است نه فرهنگ رسمی که از طرف روزنامهها و تلویزیون ارائه میشود.فرهنگ زیرپوستی جامعه در همین روابط مردم کوچه و بازارو کف جامعه شکل میگیرد، اما چون روشنفکر ما از بیماری خودمحوری و خود اتکایی رنج میبرد دیگران و روابط آنها را قابل رصد و ارزیابی نمیداند.او اگرهم بخواهد مثلا راجع به کارگر بنویسد صرفا به تحلیلهای ذهنی خود اتکا میکند.در حالی که باید در جریان روابط سیاسی و اجتماعی قرار بگیرد و این روابط را از نزدیک شاهد باشد.فرامرزی بیان کرد: جامعه ما دچار بحران تضادهاست یعنی نه به شکل عمیق سنت را درک میکند نه مدرنیته را. اما چرا داستاننویسهای ما نمیتوانند این سوژهها را پیگیری کنند و دچار اتوبیوگرافینویسی میشوند،دلیلش محدود بودن روابط این افراد به روابط خانوادگی و شغلی یا در نهایت اینترنتی است.نکته اینجاست که داستان نویس ما باید مهمترین رکن داستان یعنی شخصیت رادر قالب یک شناسنامه تدوین کرده باشد.
این به دست نمیآید مگر اینکه شخصیتهایش را از بطن جامعه بیرون بکشد.در حالی که اگر نگاه نویسنده نگاه توریستی به ماجرا باشد، یعنی با یک نگاه گذرا و با یک لحظه صحبت کردن با فرد عبارتی از جملههای او را معیار قرار بدهد و فکر کند جهانبینی او را شناخته،درست نیست چون هر طبقهای دارای فرهنگ واژگانی مخصوص به خود است،با معنایی که از آن واژهها اختیار میکند.این واژگان باید برای نویسنده از راه تجربههای مختلف غنی شود. گفتوگوبا مردم، تاکسی سوار شدن و سفرکردن راههای رسیدن به این فرهنگ است وگرنه داستانی که نوشته میشود نوعی حدیث نفس و ناله است.حسن فرامرزی در پاسخ به اینکه چرا ما ایرانیها خود محور هستیم گفت: این موضوع در عامه جامعه ما وجود دارد، ما نوعی بیماری فرهنگی داریم که در آن خودمان را مدار هستی میدانیم، این ویژگی ریشههای تاریخی- فرهنگی دارد. اغلب ما آدمهای همه چیز دانی هستیم و این ویژگی در روابط ما اختلال ایجاد میکند.چون در هرفضایی فرصت نظردهی از نخبه آن فضا را سلب میکنیم و باعث میشود حس کنیم به دیگران یا مشاوره با آنها نیازنداریم.این مسئله در روابط زوجهای ما هم نمود دارد مثلا فرد میگوید: خودم همه مشاورها را درس میدهم.داستان نویس هم تحت تاثیر چنین فضایی خیلی نیاز نمیبیند برای نوشتن داستانش فضا را تجربه کند. مثلا اگر داستان نویس میخواهد داستانش در فضای یک معدن اتفاق بیفتد شاید باهوش باشد و بتواند روابط را زود درک کند و تحلیلی نزدیک به واقعیت داشته باشد اما اگر زندگی درمعدن را تجربه کند میتواند روح روابطی که بین افراد در فضای آنجا وجود دارد را درک کند.
به همین دلیل داستان کوتاه ما موفق و درخشان است و کسانی که در ژانر داستانهای آپارتمانی،آشپزخانهای و محفلی مینویسند چون فضای محدودی که آن را تجربه کردهاند پوشش میدهند موفق هستند. اما رمانی که بتواند مختصات کلی جامعهای که درآن زندگی میکنیم را داشته باشد نداریم.
حسن فرامرزی درباره نمونههای موفق رمان نویسی ایرانی گفت:ما نویسندههای خوبی چون گلشیری،احمد محمود،دولتآبادی و مندنیپور داشته ایم، اما زمانی میتوانیم بگوییم رمان نویسی موفقی داریم که از تک ستارهها به جریان خوبی رسیده باشیم.تک ستارهها همیشه هستند اما باید جریانی داشته باشیم که تحولات روز جامعه را رصد کند.مثلا ما تجربه خیلی بزرگی مثل جنگ را از سرگذراندیم اما آیا رمان نویسهای ما توانستند از فضای مستند جنگ به عنوان ماده خام برای فرآوری محصول استفاده کنند.میبینیم که جز خاطره نویسی که مجبور است به واقعیتهای محض وفادار بماند این اتفاق برای ما نیفتاد، وقتی نویسندگان ما اسیر محفلها میشوند و نمیخواهند از طبقه خودشان بیرون بیایند از دور به یک پدیده نگاه میکنند و در نتیجه چارهای به جز دخالت دادن پیشداوری خود ندارند این موضوع باعث میشود ماهیت و مختصات واقعی پدیده را درک نکنند.
تجربه زیستی ضرورتی ندارد
اما احمد شاکری،نویسنده،درباره تجربه زیستی نظر دیگری دارد، او به تهران امروز میگوید: اهمیت و جایگاه تجربه زیستی در ادبیات باید تحدید و تعیین شود،باید دید اثبات تجربه زیستی و نوع و تفسیر آن در این حوزه چه تاثیراتی میتواند داشته باشد همچنین مقوله ادبیات بومی که خاستگاه آن فرهنگ و زندگی جامعه است به تجربه زیستی گره میخورد یا نه؟
شاکری در ادامه افزود: نکته دیگر رابطه تجربه زیستی با آموزش داستاننویسی و تاثیر پذیرش این تجربه به عنوان یک عامل تعیینکننده در خلاقیت داستانی است باید دید این موضوع در برابر آموزش داستاننویسی قرار میگیردیا نه، چون عموم نویسندگانی که از دو دهه اخیر به جامعه معرفی میشوند از دل دورههای آموزشی داستاننویسی بیرون آمدهاند و تعداد افرادی که به صورت تجربی دست به قلم می برند کم شده است.در نتیجه اصالت دادن به تجربه زیستی ممکن است نقش آموزش را در حاشیه قرار بدهد.احمد شاکری در پاسخ به اینکه تجربهزیستی در چه حوزههایی تاثیرگذاراست؟ بیان کرد: تجربه زیستی تا حدودی در تعیین تواناییهای نویسندگی میتواند تاثیر بگذارد اما آیا میتوانیم بگوییم نویسندگان جوان و نو قلم که تجربه زیستی کمتری دارند،چون در ابتدای راه هستند عامل تاثیرگذاری در غنای ادبیات نیستند؟
شاکری در ادامه گفت: «در ادبیات متعهد ما تجربه زیستی میتواند تعیین کننده باشد چون این ادبیات به موضوعاتی مثل انقلاب و دفاعمقدس توجه دارد،اما آیا با تکیه بر تجربه زیستی، ادبیات انقلاب و دفاع به خاطر اینکه کسانی که آن را تجربه کردهاند، کم کم حافظهشان پاک میشود یا از دنیا میروند پایان میپذیرد؟ و آیا نوشتن برای چنین موضوعاتی مهلت میخواهد ؟»
درباره تاثیر تجربه زیستی در داستانهایی که مربوط به امروز و زندگی در جامعه کنونی میشوند و به نوعی بیانگر زندگی افراد هستند و کارکردشان ایجاد همذاتپنداری مخاطبان با شخصیتهای داستان برای تسکین دردهاست.
شاکری گفت: در این حالت تجربه زیستی دو گونه میشود یکی اینکه به فراخور موضوع نویسنده باید تجربه مستقیم آن را داشته باشد یعنی اگر از موقعیت یا وضعیتی مینویسد دیگر نمیتواند خلاقیت را در آن دخالت دهد.
دوم اینکه تجربه مستقیم نیست و موضوع باید برای نویسنده صورت ذهنی ایجاد کرده باشد،در این حالت نویسنده با آمیختن درکهایش از موقعیت به تجربهای مرکب می رسد.در این مرحله برای شناخت موضوع راههایی وجود دارد که مثلا استفاده از تاریخ شفاهی و خاطرات و منابع مکتوب و بازسازی موقعیت موثر است.در واقع تجربه مستقیم شرط لازم برای تاثیر بر مخاطبان نیست،اما اینکه چنین چیزی واجد حقیقت هست یا نه نکته دیگری است که به نظر میرسد تا حد زیادی برای نویسنده قابل دسترسی است. مثلا برخی مفاهیم اخلاقی را نویسنده میتواند با استفاده از تاریخ بیان کند.
شاکری در ادامه اظهار داشت: تنها بر سر اینکه آیا تجربه زیستی کسی که مستقیم آن را دریافت کرده اصالت بیشتری دارد میتوان توافق داشت ولی اصیل نبودن، ضرری به داستان نمیزند چون عمق تجربه مهم است چه بسیار کسانی که در یک واقعه حضور داشتهاند اما درکشان از ماجرا کمتر از کسانی است که مستقیم آن را دریافت نکردهاند. شاکری در ادامه گفت: «به نظر میرسد غنای تجربی در بخش عمدهای از رمانهای ما دیده نمیشود. غنای تجربی لزوما به معنای تجربه موقعیتهای عجیب و غریب نیست و بخش عمدهای از آن به نگاه ما برمیگردد و اینکه انسان بتواند از عقل خودش استفاده کند،چون اگر نویسنده آن چیزی که هست را بگوید چه فایدهای دارد، نویسنده باید یک قدم جلوتر باشد و به جامعه افق دید بدهد چون زندگی بشر در تمام ادوار خودش حقایقی دارد.»
به نظر میرسد در بررسی نقش تجربه زیستی نویسندگان ایرانی بابهای دیگری را بتوان باز کرد و در این زمینه نتوان به یک قانون کلی رسید.چرا که به تعداد نویسندگان درباره این موضوع میتوان نگرشهای متنوع داشت.
منبع: تهران امروز