عـلـی عـلیـه الســلام، مظـهر اسـمای حسـنـای الـهی (2)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
۱/ مظهر ولایت خدا
«ولی» از اسمای فعلی خداوند است، چنانکه قرآن میفرماید: ﴿وهوالذی ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته وهو الولی الحمید﴾[۱] ؛ خدای سبحان پس از یأس همگان باران را نازل میکند و رحمت خویش را میگستراند و تنها او سرپرست و ولی است.
همچنین در جای دیگر میفرماید: ﴿إنّ ولِیّی اللّه الذی نزّل الکتاب وهو یتولّی الصّالحین﴾[۲] ؛ سرپرست من خدایی است که قرآن را نازل کرد و او دوستدار شایستگان است.
ولایت، خواه تکوینی یا تشریعی، مانند سایر اوصاف فعلی خدای سبحان، تنها از آن اوست و هیچکس در آن شریک نیست، چون نظام تکوین و تشریع همه به دست خدای سبحان است، لیکن چون «ولی» از اسمای فعلی خداوند است، مظهر طلب میکند. از اینرو، قرآن کریم با وجود حصر ولایت در خدای سبحان، از ولایت غیر او نیز سخن به میان آورده است؛ یعنی برخی به جایی میرسند که مظهر ولایت خدای سبحان میشوند.
تردیدی نیست که مظاهر ولایت مراتب مختلف دارند و مظهر اَتّم و اکمل این اسم شریف صاحب «ولایت کلّیه»، یعنی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. آن حضرت(علیهالسلام) در تکوین و تشریع مظهر ولایت اَتمّ خدای سبحان است. از اینرو، در کاینات تصرف میکند و قوای زمینی و آسمانی را زیر تسخیر و سلطه خویش دارد.
قرآن کریم در آیه ﴿إنّما ولیّکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون﴾[۳] به ولایت تکوینی و تشریعی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تصریح کرده است، زیرا اوّلاً عالمان شیعه و سنّی اتفاق دارند که این آیه در شأن آن حضرت(علیهالسلام) نازل شده است. ثانیاً ولایت در این آیه، اعمّ از ولایت تکوینی و تشریعی است.
۲/ مظهر حقّ
حقّ از اوصاف فعلی خداوند است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مظهر اَتمّ این وصف اِلهی است، چنانکه عالمان شیعه و سنّی روایات فراوانی را در اینباره از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند، از جمله:
۱/ سلمان، اباذر و مقداد نقل میکنند: از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم که میفرمود: «إنّ علیاً مع الحقّ والحقّ معه، یدور کیفما دار به»[۴] ؛ یعنی علی(علیهالسلام) با حق است و حق نیز با علی(علیهالسلام)، امّا اینکه حق در محور کمال وجودی علی(علیهالسلام) دور میزند یا علی(علیهالسلام) در مدار حق میگردد؟ پرسشی است که پاسخ آن در حدیثی دیگر بیان شده است، زیرا رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «اللهم أدر الحق معه حیث دار»[۵] ؛ خداوندا! حق را علی مدار قرار ده و او را محور دَوَران حق کن تا دیگران حق را در مسیر و مأوای علی(علیهالسلام) جستوجو کنند، نه آنکه علی(علیهالسلام) را حق مدار قرار دهی تا علی(علیهالسلام) محتاج تشخیص حق باشد و پس از آگاهی به آن در مدار آن حرکت نماید.
از بیان نورانی حضرت علی (علیهالسلام) نیز به خوبی استظهار میشود که انسانهای کامل زمامداران حق و سخنگویان صدقند. پس زمام حق به دست علی(علیهالسلام) است، نه آنکه زمام علی(علیهالسلام) به دست حق باشد، زیرا نخستین حق فعلی خدای سبحان، وجود انسان کامل است و حقوق دیگر متأخر از او هستند؛ به بیان دیگر، حقوق یاد شده جزء شؤون نازل همان صادر اول و برین است.
گفتنی است که به این مضمون، روایات فراوان دیگری نیز وارد شده است.
۳/ مظهر علم خدا
علم از اسمای حسنای مشترک است؛ یعنی هم از اوصاف ذاتی خدای سبحان است و هم از اوصاف فعلی او.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مظهر علم فعلی خدای سبحان است، چنانکه خود میفرماید: من علم خدایم؛ «إنّ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قال: أنا علم الله»[۶] .
از امام باقر(علیهالسلام) پرسیدند: چرا به علی(علیهالسلام) امیرالمؤمنین گفته میشود، در حالی که قبل از او کسی بدین نام خوانده نشد و بعد از او نیز نامیده نمیشود؟ فرمود: زیرا علی بن ابیطالب(علیهالسلام) طعام علمْ برای مردم میآورد و کسی جز او این کار را نمیکند؛ لم سُمّی علیٌعلیهالسلام أمیرالمؤمنین وهو إسم ما سمّی به أحدٌ قبله ولایحلّ لأحدٍ بعده؟ قالعلیهالسلام: «لأنّه میرة العلم یمتار منه ولایمتار من أحدٍ غیره»[۷] .
بدیهی است که امام(علیهالسلام) افزون بر آگاهیهای حسی و عقلی، از دانشهای دیگری نیز برخوردار است که هرگز نمیتوان آنها را با ابزاری مانند حس یا عقل کشف کرد.
آن حضرت(علیهالسلام) با داشتن صفای نفس و تأیید خاص اِلهی به جایی رسیده است که نه تنها نفس خود را به مشاهده نشست، بلکه به مشاهده حقیقت مبدأ و معاد نیز پرداخت. از اینرو، آن حضرت(علیهالسلام) میفرماید: اگر پردهها کنار رود، ذرهای بر یقین من افزوده نمیشود؛ «لوکشف الغطاء ما ازددتُ یقیناً»[۸] . آری، اگر پرده از چشمان ما گرفته شود، بسیاری از معارف را خواهیم یافت، ولی کنار رفتن پردهها تأثیری در علم و معرفت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ندارد.
آن حضرت(علیهالسلام) نسبت به سعادت بشر و نیز حوادث عالَم آگاه است، زیرا ذات نورانی ایشان، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود، با حقایق عینی متحد است و هرچه در جهان امکان یافت میشود، از قلب آن حضرت(علیهالسلام) میگذرد. از اینرو، هم به تفصیلْ از حقایق عالم با خبر است و هم روشنگر آنها برای دیگران است.
علی(علیهالسلام) خزینه علوم
علی(علیهالسلام) که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی است، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیّه که حقیقت امامت اوست، به عنایت الهی مسلّط بر همه عوالم هستی است و چیزی از احاطه علمی آن حضرت(علیهالسلام) مخفی نمیماند.
به عبارت دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و… در معرض دید اوست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای وی مطرح نیست، لیکن وقتی آن حضرت(علیهالسلام) به مرحله ماده و عالم طبیعت، یعنی مرحله ناقص میرسد، مانند دیگران است؛ بدین معنا که شاید چیزی را نخواهد بداند و از سیطره علم کنونی او خارج باشد. البته فرق او با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان راهی ندارند. لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند، ولی نتوانند، امّا صاحب ولایت کلّیه که کلیددار و خازن آن خزانه بیپایان است، هر چه را که بخواهد میتواند بداند.
از اینرو، در روایات آمده است: «إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم علم»[۹] . بدین ترتیب آن حضرت(علیهالسلام) مظهر علم بیپایان اِلهی است؛ یعنی همانطور که چیزی از حیطه علم بیپایان خدا مخفی نمیماند؛ ﴿وَاعْلموا أنّ الله بکلّ شیءٍ علیم﴾[۱۰] ، ﴿والله یعلم ما فی السموات وما فی الأرض والله بکلّ شیءٍ علیم﴾[۱۱] و ﴿ألاإنّه بکلّ شیءٍ محیط﴾[۱۲] ، گستره علم علی(علیهالسلام) نیز همه موجودات نظام هستی را دربر میگیرد.
باید توجه داشت که علم اِلهی استقلالی بوده، با جای دیگری مرتبط نیست، اما علم آن حضرت(علیهالسلام) تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم اِلهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم خداوند و اتصال به علم بیپایان او نباشد، علی(علیهالسلام) نیز مساوی دیگران خواهد بود. لذا در برخی روایات آمده است: اگر امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را به او میآموزد: «إذا أراد الإمام أن یعلم شیئاً أعلمه الله ذلک»[۱۳] .
۴/ مظهر قدرت اِلهی
گرچه قدرت از صفات ذاتی خداوند است، لیکن بسیاری از صفات فعلی حق تعالی به این وصف بازمیگردند، مانند رازقیت و خالقیت. به اعتبار همیناوصاف فعلی، حضرت علی(علیهالسلام) مظهر قدرت اِلهی است، چنانکه خود فرمود: «أنا یدالله»[۱۴] ؛ من دست خدایم.
مراد از «ید» قدرت است، زیرا «ید» در کنایه از قدرت به کار میرود. حضرت علی(علیهالسلام) هرگز احساس ترس و اظهار ضعف و عجز نکرد و هیچ حادثهای او را به هراس نینداخت، چنانکه فرمود: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لَمَا ولّیت عنها»[۱۵] ؛ اگر همه رزمندگان عرب بر ضدمن صفبندی کنند، من از آنها روی بر نمیگردانم.
همچنین در جای دیگر میفرماید: «إنّی واللّه لو لقیتهم واحداً وهم طِلاع الأرض کلّها ما بالیتُ و لااستوحشتُ وإنّی من ضَلالهم الذی هم فیه والهُدی الذی أنا علیه لعلی بصیرة من نفسی ویقین من ربّی وإنّی إلی لقاء اللّه لمشتاق»[۱۶] ؛ به خدا سوگند! اگر من تنها با آنها (دشمنان) روبهرو شوم، در حالی که تمام روی زمین را پر کرده باشند، نمیترسم و باکی ندارم و من آن گمراهی را که آنها در آن قرار دارند و هدایتی را که خود بر آن هستم، با چشم خود میبینم و با یقین به پروردگارم، پابرجا و مشتاق ملاقات خدا هستم.
«ابن مسکویه» میگوید: علی ابن ابی طالب(علیهالسلام) شجاع نبود، بلکه حقیقت شجاعت بود (طهارة الاعراق). نمونه این اقتدار و قوت را هنگام از جا کندن درِ خیبر میتوان مشاهده کرد.
آن حضرت(علیهالسلام) در این باره فرمود: «ما قلعت باب خیبر بقوّة جسمانیّة بل بقوّة ربّانیّة»[۱۷] . پس، قدرت اِلهی در آن حضرت ظهور پیدا کرد که توانست در خیبر را از جا درآورد.
۵/ مظهر اعطای نعمت
«مُنعم» از اوصاف فعلی خداوند است و شکّی نیست که تنها خدای سبحان منشأ هر نعمتی است: ﴿وما بکم من نعمة فمن اللّه… ﴾[۱۸] ، خواه نعمت مادی باشد یا معنوی.
براساس این آیه، اعطای نعمت تنها به دست خداست و این مسأله هیچ استثنایی برنمیدارد و هیچ کسی چیزی به دیگری نمیدهد، لیکن انسان کامل، مظهر این وصف اِلهی میشود و حضرت علی(علیهالسلام) مظهر اَتّم این اسم شریف است.
از اینرو، در زیارت جامعه در وصف معصومین(علیهمالسلام) چنین میخوانیم: «بکم فتح اللّه وبکم یختم وبکم ینزّل الغیث وبکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه وبکم ینفّس الهمّ ویکشف الضرّ»[۱۹] ؛ یعنی خدای سبحان به واسطه شما آفرینش را گشود و به شما نیز ختم میکند و به سبب شما باران را فرو میریزد و آسمان را از اینکه بر زمین قرار گیرد، نگه میدارد و بهوسیله شما اندوه را برطرف میکند و زیان را از بینمیبرد.
تحلیل توسل
توسل مسلمانان به معصومین(علیهمالسلام) که برای جلب نعمتهای اِلهی صورت میگیرد، با توحید عبادی منافات ندارد، چنانکه انسان تشنه برای رفع عطش به طرف چشمهسار میرود، و اگر بنشیند و عمداً به طرف آب نرود و دعا کند که تشنگی او برطرف گردد، سیراب نمیشود، زیرا تنها وسیله دفع تشنگی آب زلال است. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین و سایر معصومین(علیهمالسلام) در رفع حوایج انسان، مجرای نعمت و فیض اِلهی هستند و رجوع به آنان مانند رجوع به آب زلال برای رفع عطش است.
اگر توسل درست تحلیل شود، نه با توحید ناب مخالف است و نه مستلزم شرک یا محظور دیگر، چون خواستن از اهل بیت، یعنی درخواست از خدا از مسیر کسانی که مجرا و مظهر فیض اویند.
۶/ مظهر هدایت اِلهی
هدایت از اوصاف فعلی خداوند است که مظهر طلب میکند. از اینرو، امیرمؤمنان (علیهالسلام) در ذیل آیه ﴿… ولکلّ قومٍ هادٍ﴾[۲۰] میفرماید: «…وأنا الهادی»[۲۱] ؛ ومن هدایت کنندهام. همچنین رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در ذیل آیه یاد شده به امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمودند: «… وأنت الهادی یا علیّ»[۲۲] .
درباره این صفت امیرمؤمنان(علیهالسلام) روایات فراوانی از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱/ «علیّ آیة الحقّ ورایة الهدی»[۲۳] ؛ علی مظهر حق و پرچم هدایت است.
۲/ «یا علیّ… أنت مصباح الدجی و أنت منار الهدی وأنت العَلَم المرفوع لأهل الدنیا»[۲۴] ؛ ای علی! تو چراغ در گمراهیها و نور هدایتی و تو عَلَم برافراشته برای اهل دنیایی.
۳/ «یا علیّ… أنت الطریق إلی اللّه»[۲۵] ؛ ای علی! تو راه به سوی خدای سبحان هستی.
۴/ «إنّ علیاً هو مدینة هدی فمن دخلها نجی و من تخلّف عنها هلک»[۲۶] ؛ به یقین، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شهر هدایت است. پس، هر کس که در آن داخل شد، نجات پیدا خواهد کرد و هر کس از آن تخلّف کرد، هلاک خواهد شد.
۵/ «ألا أدلّکم علی من إذا استرشدتموه لن تضلّوا ولن تهلکوا؟ قالوا: بلی، یا رسول اللّه! قال: هو هذا وأشار إلی علیّ بن أبی طالب(علیهالسلام) »[۲۷] ؛ آیا میخواهید شما را راهنمایی کنم به کسی که اگر ارشاد و هدایت او را قبول کنید، هرگز گمراه و هلاک نخواهید شد؟ همگی گفتند: آری، یا رسول الله! آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم با اشاره به علی بن ابی طالب(علیهالسلام) فرمود: او است همان کس [که دربارهاش سخن گفتم].
عصمت علی(علیهالسلام)
چون امیرمؤمنان(علیهالسلام) مظهر هدایت خداست، کار، گفتار و سکوت او هدایت است، بلکه آن حضرت(علیهالسلام) میزان هدایت است و با این میزان ضلالت و گمراهی و ایمان و کفر مشخص میشود. از اینرو، سخن و سیره ایشان برای هر سالکی حجت و دلیل است، زیرا او معصوم است و در سیره معصوم(علیهالسلام) هیچگونه شائبه گمراهی نیست، همانطور که باطل و گمراهی در قرآن کریم نیز راه ندارد، زیرا قرآن نور و هدایت محض است و انسانها را از تاریکیها به نور رهنمون میشود؛ ﴿…قدجائکم من اللّه نور و کتاب مبین ٭ یهدی به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام ویخرجهم من الظّلمات إلی النّور بإذنه… ﴾[۲۸] .
خاصیت نور آن است که در ذات و گوهر خود، ظاهر و روشن است و از نظر اثر بیرونی نیز مُظْهِر و روشن کننده غیر است و قرآن کریم چنین اثری دارد. این خاصیت، برای علی بن ابیطالب(علیهالسلام) نیز وجود دارد، زیرا او معصوم است و عصمت ملکهای علمی و عملی است که انسان را از جهل، خطا، سهو، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر نگه میدارد. بنابراین معصوم، هم در بخش علم، از فهم ناصحیح مصون است و هم در بخش عمل محفوظ از کار نارواست.
عصمت شهود خاصی است که انسان را از گناه باز میدارد، لیکن اصل شهود متعلق به عقل نظریاست، چنانکه پرهیز از گناه به عقل عملی مربوط است.
منشأ عصمت عقل عملی همان عقل نظری است، ولی عصمت علمی متوقف بر عصمت عملی نیست. پس هر کس در مقام عمل معصوم باشد، در مقام علم نیز معصوم است، ولی اگر کسی حلال و حرام و پاک و ناپاک و زشت و زیبا را نداند، در مقام عمل نیز معصوم نیست.
بنابراین، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم صحیح میفهمد و هم به فهمیدهها درست عمل میکند و در حرم امن فهم او، نه جهلِ قصوری و تقصیری یا سهو و خطای در تطبیق راه پیدا میکرد و نه در حرم امن عملی آن حضرت(علیهالسلام) خطا و عصیان نسیانی یا عمدی راه مییافت.
۷/ مظهر حلم خدا
«حلم» به معنای منضبط کردن نفس از هیجان غضب و احساسات است، به گونهای که حالت سکون، طمأنینه و صبر در مقابل ناملایمات به انسان دست میدهد و از سبک مغزی، اقدامات نابخردانه و بیپروایی پرهیز میکند. بنابراین، میتوان گفت که حلم محصول اعتدال در قوه غضب است و «حلیم» کسی است که در اِعمال قوّه غضب اهل افراط و تفریط نباشد، در نتیجه، به کسی که با داشتن قدرت انتقام و کیفر عجله نکند، حلیم میگویند.
«حلیم» از اوصاف فعلی خداوند است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مظهر تام و تمام حلم الهی است، چنانکه رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «علیٌ… أحلم الناس حلماً»[۲۹] ؛ علی از همه مردم حلیمتر است. نیز در بیان دیگری میفرماید: «یا علی! أنت أفضل أُمّتی فضلاً… و أوفرهم حلماً»[۳۰] .
امیرمؤمنان و سایر امامان معصوم(علیهمالسلام) از بعد عملی در مرحلهای از حلم قرار دارند که بیش از آن امکان ندارد، چنانکه در زیارت جامعه ایشان را با عبارت «ومنتهی الحلم» میخوانیم.
۸/ مظهر رحمت اِلهی
رحمت نیز از اوصاف فعلی خدا است و امیرمؤمنان(علیهالسلام) و سایر ائمه (علیهمالسلام) مظاهر کامل خدایی هستند که صاحب رحمت فراگیر است: ﴿ذو رحمةٍ واسعة﴾[۳۱] . لذا چشمههای رحمت در خانههایشان میجوشد و از آنجا جاری شده، به دیگران میرسد.
رحمت عام علی(علیهالسلام)
رحمت ویژه امیرالمؤمنین و سایر اهلبیت(علیهمالسلام) نظیر رحمت اِلهی فراگیر و عام است و همچون سیل خروشان تشنگان را سیراب میکند و مانند آفتاب پرتوافشانی کرده، به طالبان نور روشنایی میبخشد، هرچند بهرهمندی از آن، مخصوص کسانی است که در مسیر سیل و در شعاع نور آفتاب قرار گیرند. کسی که از مسیل فرار میکند یا به سایه پناه میبرد، در ناکام ماندن، مانند ظرف در بستهای است که سالها در میان امواج سهمگین و خروشان اقیانوسها غوطه میخورد، ولی نَمی از ایندریاها در آن نفوذ نمیکند.
بنابراین، محرومیت از رحمت علی(علیهالسلام) ناشی از عمل کرد خود انسانها است، مانند محرومیت از رحمت اِلهی که پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره آن فرمود: «أوحی اللهعزّوجلّ إلی داود(علیهالسلام): یا داود! کما لاتضیق الشمس علی من جلس فیها کذلک لاتَضیق رحمتی علی من دخل فیها»؛ یعنی خدا به داود(علیهالسلام) وحی فرستاد: ای داود! همان گونه که خورشید از نور دادن به کسی که در محدوده آن باشد، مضایقه نمیکند، رحمت من نیز از کسی که در آن قرار گیرد، مضایقه نمیکند .[۳۲]
ظهور رحمت علی(علیهالسلام) در قیامت
قیامت جلوهگاه دیگر رحمت امیرمؤمنان(علیهالسلام) است که در آن محشر عظیم به صورت شفاعت از قاصران و برخی مقصران ظهور میکند.
همانطور که رحمت اِلهی در دنیا عام است و در قیامتْ مخصوص مؤمنان است، شفاعت امیرمؤمنان(علیهالسلام) نیزکه مظهر رحمت اِلهی است، شامل کسانی خواهد شد که مؤمن از دنیا رفته باشند، هر چند که در دنیا رحمت و عطوفت او همگان را شامل میشود.
پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: روز قیامت من شفاعت میکنم و پذیرفته میشود و نیز علی(علیهالسلام) شفاعت میکند و قبول میشود و همچنین اهل بیت من(علیهمالسلام) شفاعت مینمایند و پذیرفته میشود؛ «إنّی لأشفع یوم القیامة فأُشفّع ویشفع علیٌّ فیشفّع ویشفع اهل بیتی فیشفّعون» .[۳۳]
۹/ مظهر کرامت اِلهی
«مُکرِم» از اسمای فعلی خداوند است که مظهر طلب میکند و مظهر اَتمّ این اسم اِلهی امیرمؤمنان(علیهالسلام) است، چنانکه در زیارت جامعه میخوانیم: «وعباده المکرمین الذین لایسبقونه بالقول… » .[۳۴]
معنای کرامت
کرامت هر چیز نفیس و عزیز شدن آن است. لغویان در معنای کرم آوردهاند: کرامت در مقابل «هوان» و حقارت است. در قرآن کریم نیز این دو لفظ مقابل یکدیگر استعمال شده است، مانند ﴿…من یُهن الله فماله من مُکرمٍ… ﴾[۳۵] و ﴿فأمّا الإنسان إذا ما ابْتلیه… فیقول ربّی أکرمن٭ … فیقول ربّی أهانن﴾[۳۶] . پس هر چیزی به هر اندازه که از هوان و حقارت مبرّا باشد، به همان مقدار کرامت دارد و مورد تقدیر و ستایش است.
استاد علامه طباطبایی (رضوان لله تعالی علیه) بارها میفرمود: «کرامت» معادل دقیق فارسی ندارد و برای بیان آن باید از چند لفظ استفاده کرد. آن گاه میفرمودند: اگر انسان به مقامی برسد که عبودیت محض پیدا کند و حاضر نشود در مقابل غیر خدا سر بر زمین بساید، میتوان گفت که به مقام کرامت رسیده است.
کلام ایشان را اینگونه میتوان تبیین کرد که انسان هر چه به عبودیّت محض نزدیکتر شود، به همان مقدار از هوان و حقارت رها میشود و به کرامت میرسد؛ اگر به حدّ نهایی عبودیت خدا رسید، کاملاً از هوان و حقارت میرهد و به کرامت مطلق میرسد، ولی اگر بهرهای از عبودیت خدا نداشته باشد، حقیر مطلق است و حظّی از کرامت نمیبرد.
منظور از کرامت مطلق، همان اطلاق به لحاظ درجه وجودی انسان است، وگرنه کرامت مطلق حقیقی مخصوص خدای سبحان است.
کرامت در قرآن
قرآن کریم کرامت را صفت امور متعددی قرارداده است، مانند ﴿رسولٍ کریم﴾[۳۷] ، ﴿قرانٌ کریم﴾[۳۸] ، و …
بنابر آنچه گفته شد، کرامت صفت هر چیز نیکویی است که مورد پسند و ستایش باشد. لذا به همه خصلتها و صفات پسندیده و نیکو «مکارم اخلاق» گفته میشود واختصاص به بخشش، عطا و سخاوت ندارد: «بعثت لاُتمّم مکارم الأخلاق»[۳۹] و چون رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم دارای اخلاق بزرگ است: ﴿وإنّک لعلی خُلُقٍ عظیم﴾[۴۰] و ذات نورانی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و نبی مکرّم نور واحدند. پس آن حضرت(علیهالسلام) نیز صاحب خُلْق عظیم است.
شایان ذکر است، همانگونه که برأت از حقارت و پستی مراتبی دارد، کرامت نیز دارای مراتبی است و هر موجودی به اندازه برأت خود از هوان و حقارت، کریم خواهد بود.
۱۰/ مظهر سلام اِلهی
«سلام» از «سَلِمَ» ضدّ خصومتْ و به معنای شدت موافقتی است که هیچگونه خلاف و نزاعی در بین نباشد. انقیاد، صلح، رضا و امثال آن نیز از لوازم همین معنا است.
سلام از اسمای حسنای خداست: ﴿…هو الملکُ القدّوس السّلام… ﴾[۴۱] و او مبدأ هر گونه سلام و سلامتی است: «اللّهمّ أنت السّلام ومنک السّلام ولک السّلام وإلیک یعود السّلام»[۴۲] ؛ خدایا! تو سلام هستی و سلامتی از تو نشأت میگیرد و از آنِ توست و به سوی تو نیز باز میگردد و چون خدای متعال سلام است، اِهدای سلام و جواب آن که میان دو نفر رد و بدل میشود (سلام علیک، علیک السلام)، عبارت دیگری از ﴿هو الأوّل و الاخر… ﴾[۴۳] است.
اسم سلام خارج از ذات اقدس ربوبی است و از مقام فعل او انتزاع میشود. از اینرو، مظهر طلب میکند و از اسمای فعلی خدا شمرده میشود. بدین ترتیب، منافاتی ندارد که این اسم مبارک، هم بر خدا اطلاق شود و هم بر مظاهر تام و تمام او همانند امیرمؤمنان و سایر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام).
چنانکه نبی اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در سفر معراج، پس از توجه و التفات به صفوفی از فرشتگان و انبیا و مرسلین(علیهمالسلام)، به آنها سلام کرد و خداوند متعال به او فرمود: همانا تو و ذریه تو سلام و تحیت و رحمت و برکات هستید؛ «إنّ السّلام والتّحیّة والرّحْمة والبرکات أنت وذرّیّتُک».[۴۴]
خاتمه
اکنون که بحث کوتاهی درباره مظهریت امیرمؤمنان در برخی ازاسمای حسنای اِلهی ارایه شد، شایسته است به این مطلب بپردازیم که انسانکامل وخلیفه تام ومعصومِ خدا چونان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیه أفضل صلوات المصلّین) میزان عقیده، اخلاق و اعمال دیگران است، چنانکه از حضرت امام صادق(علیهالسلام) در زیارت علی بن ابی طالب(علیهالسلام) چنین نقل شده: «السلام علی میزان الأعمال ومقلّب الأحوال وسیف ذی الجلال» .[۴۵]
سیرت و سنّت علوی(علیهالسلام) همان آب حیاتی است که خضر هر عصری در مدار آن میگردد و در معاد بهصورت کوثر ظهور میکند.
آن کس که امروز تشنگان معارف و مآثر را با تعلیم کتاب و حکمت و با تزکیه میپروراند، فردا آنان را از کوثر سیراب میسازد؛ یعنی معلم و مربّی امروز ساقی فرداست و اگر از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره علی بن ابی طالب(علیهالسلام) چنین آمده است که «علی عمود الدین»[۴۶] ، ناظر به همین اصل است.
ساقی کوثر حضرت علی(علیهالسلام) عبادت خدا را بهعنوان زیارت او تلقی میکرد و در تفسیر «قد قامت الصلاة» چنین فرمود: «حانَ وَقتُ الزیارة والمناجاة وقضاء الحوائج و درک المُنی والوصول إلی الله عزّ وجلّ وإلی کرامته وغفرانه وعفوه ورضوانه»[۴۷] ؛ یعنی هنگام زیارت معبود و شهود او فرا رسیده است، زیرا در نماز بنده با خدا سخن میگوید و او را مخاطب خود مییابد.
علی بن ابی طالب(علیهالسلام) که خود عمود دین است، نماز را که مصداق دیگری از عمود دین است، شهود الهی و زیارت معبود میداند. کسی که به زیارت جمیل محض نایل میشود، هرگز خود را نمیبیند، چه رسد به شهود خود. قهراً موجودات دیگر در منظر او در محاق هستند.
چنین عارف شاهدی نه سوداگرانه خدا را میپرستد و نه بردگانه او را عبادت میکند، بلکه آزادانه وی را میپرستد، بهطوری که نه تنها از هر چه رنگ «تعلق» دارد، آزاد است، بلکه از هر چه صِبغه «تعیّن» دارد، حُرّ است:
«إِنّ قوماً عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التجّار وإنّ قوماً عبدوا الله رهبةً فتلک عبادة العبید وإنّ قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الأحرار»[۴۸] و «لولم یتوعّد الله علی معصیته لکان یجب أن لا یعصی شکراً لنعمه» .[۴۹]
به چنین امام همامی سزد که در مقام پرستش بگوید: «ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنّتک ولکن وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک»[۵۰] ؛ چون عبادت علیبنابیطالب(علیهالسلام) شاهدانه بود نه عابدانه یا زاهدانه یا تاجرانه و مانند آن، و شاهد کاملْ هر چیزی را از منظر شهود مینگرد، نه از منظر اراده خود یا میل دیگران. در هر مورد که شهود وی عنایت دارد، آنجا را مشاهده میکند و میبیند و میشنود و توجّه دارد و در هر موردی که شهود وی عنایت ندارد، بیتوجّه است.
از این رو میتوان بین دو قضیه تاریخی مأثور درباره آن حضرت(علیهالسلام) جمع کرد: یکی آنکه پیکان تیر را از پای آن حضرت در سجده نماز بیرون آوردند و آن حضرت عنایت نداشت و دیگری آنکه مستمندی در حال رکوعِ آن حضرت در خواست کمک کرد و آن حضرت(علیهالسلام) توجّه کرد و شنید و اشارت کرد و انگشتر از دست مبارک آن حضرت بهدست سائل رسید.
این اثبات و آن نفی، و آن عدم توجّه و این عنایت هر دو از منظر شهود معبود بود. ازاینرو جای تعجّب یا سؤال نیست، زیرا نماز که عمود دین است، ستون خیمه معراج و مناجات خواهد بود و نمازگزار در عروج به سوی معبود و در نجوای با اوست. بنابراین، مجاری ادراکی او مانند چشم و گوش و مجاری تحریکی وی مانند دست و پا در اختیار معبود است، نه در اختیار خود عابد. ازاینرو، هر چه جنبه خَلْقی دارد، مغفول است و هر چه صِبْغه الهی دارد، معقول و مقبول و معمول.
شاهد تحلیلیاد شده داستان مبسوطی استکهعصاره آن ایناست:
دو شتر فربه برای رسولاکرمصلی الله علیه و آله و سلم بهعنوان هدیه فراهم شد.آن حضرت به اصحاب فرمود: آیا در بین شما کسی است که دو رکعت نماز با وضو وخشوعِ تمام بهجا آورد و بههیچوجه درباره دنیا نیندیشد تا من یکی از دو ناقه را به او بدهم. فقط علی بنابیطالب(علیهالسلام) مدعی شد و چنین نمازی را انجام داد. جبرئیل نازل شد وعرض کرد:خدا بر تو سلام میکند ومیگوید: یکی از دو شتر را به علی(علیهالسلام) عطا کن. رسولاکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شرط آن بود کهبهچیزی از امور دنیا فکر نکند و علی(علیهالسلام) در تشهد به فکر این بود که کدام شتر را دریافت کند. جبرئیل گفت: فکر علی(علیهالسلام) آن بود که فربهتر وبزرگتر را بگیرد و نحر کند وبرای وجهالله صدقه دهد واین فکرْ الهی بود، نه دنیایی و رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم گریست و هر دو شتر را به علیبن ابیطالب(علیهالسلام) داد و آن حضرت نیز هر دو شتر را نحر کرد و هر دو را صدقهداد .[۵۱]
علی(علیهالسلام) خواهان رؤیت کامل و شهود تام و زیارت مستمر خدا بوده است و ادعیه دیگر آن حضرت(علیهالسلام) منافی با چنین همّت والایی نیست، زیرا انسانی که «مختصر شریف» و «کَوْن جامع» است، واجد همه مراحل کمال خواهد بود و تکیه همه مراتب آن به همان قلّه هرم حیات شاهدانه علوی(علیهالسلام) است.
پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*]شمیم ولایت، تالیف حضرت آیت الله جوادی آملی، خلاصه صفحات۴۳۱-۴۷۳
۱ ـ سوره شوری، آیه۲۸/
۲ ـ سوره اعراف، آیه۱۹۶/
۳ ـ سوره مائده، آیه ۵۵/
۴ ـ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۳۰/
۵ ـ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۳۵/
۶ ـ توحید صدوق، ص۱۶۴/
۷ ـ علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۱/
۸ ـ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۰۹/
۹ ـ اصول کافی، ج۱، ص۸۵۲/
۱۰ ـ سوره بقره، آیه ۲۳۱/
۱۱ ـ سوره حجرات، آیه ۱۶/
۱۲ ـ سوره فصلت، آیه ۵۴/
۱۳ ـ اصول کافی، ج۱، ص۲۵۸/
۱۴ ـ توحید صدوق، ص۱۶۴/
۱۵ ـ نهجالبلاغه، نامه۴۵/
۱۶ ـ همان، نامه۶۲/
۱۷ ـ بحارالأنوار، ج۸۴، ص۳۲/
۱۸ ـ سوره نحل، آیه۵۳/
۱۹ ـ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.
۲۰ ـ سوره رعد، آیه۷/
۲۱ ـ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۰/
۲۲ ـ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۳/
۲۳ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۸، ص۱۲۴/
۲۴ ـ همان، ص۱۲۵/
۲۵ ـ همان.
۲۶ ـ توحید صدوق، ص۳۰۷/
۲۷ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۸، ص۱۳۰/
۲۸ ـ سوره مائده، آیات۱۶ ـ ۱۵/
۲۹ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۹، ص۱۵۰/
۳۰ ـ همان.
۳۱ ـ سوره انعام، آیه ۱۴۷/
۳۲ ـ بحارالأنوار، ج۱۴، ص۳۴/
۳۳ ـ بحارالأنوار، ج۸، ص۴۳/
۳۴ ـ مفاتیحالجنان.
۳۵ ـ سوره حج، آیه۱۸/
۳۶ ـ سوره فجر، آیات۱۶ ـ ۱۵/ ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن، ماده «کرم».
۳۷ ـ سوره تکویر، آیه۱۹؛ سوره حاقه، آیه۴۰
۳۸ ـ سوره واقعه، آیه۷۷/
۳۹ ـ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۳۷۲/
۴۰ ـ سوره قلم، آیه۴/
۴۱ ـ سوره حشر، آیه۲۳/
۴۲ ـ مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترک نماز/
۴۳ ـ سوره حدید، آیه۳/
۴۴ ـ اصول کافی، ج۳، ص۴۸۶/
۴۵ ـ مزار، شهیداول، ص۴۶/
۴۶ ـ اصول کافی، ج۱، ص۲۹۴/
۴۷ ـ توحید صدوق، ص۱۲۴، ح۱؛ معانیالأخبار، ص۴۱، ح۱/
۴۸ ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷/
۴۹ ـ همان، حکمت ۲۹۰/
۵۰ ـ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۹۷/
۵۱ ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۰؛ تأویل الآیات الظاهرة، ج۲، ص۶۱۲؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۶۱/
«ولی» از اسمای فعلی خداوند است، چنانکه قرآن میفرماید: ﴿وهوالذی ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا وینشر رحمته وهو الولی الحمید﴾[۱] ؛ خدای سبحان پس از یأس همگان باران را نازل میکند و رحمت خویش را میگستراند و تنها او سرپرست و ولی است.
همچنین در جای دیگر میفرماید: ﴿إنّ ولِیّی اللّه الذی نزّل الکتاب وهو یتولّی الصّالحین﴾[۲] ؛ سرپرست من خدایی است که قرآن را نازل کرد و او دوستدار شایستگان است.
ولایت، خواه تکوینی یا تشریعی، مانند سایر اوصاف فعلی خدای سبحان، تنها از آن اوست و هیچکس در آن شریک نیست، چون نظام تکوین و تشریع همه به دست خدای سبحان است، لیکن چون «ولی» از اسمای فعلی خداوند است، مظهر طلب میکند. از اینرو، قرآن کریم با وجود حصر ولایت در خدای سبحان، از ولایت غیر او نیز سخن به میان آورده است؛ یعنی برخی به جایی میرسند که مظهر ولایت خدای سبحان میشوند.
تردیدی نیست که مظاهر ولایت مراتب مختلف دارند و مظهر اَتّم و اکمل این اسم شریف صاحب «ولایت کلّیه»، یعنی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است. آن حضرت(علیهالسلام) در تکوین و تشریع مظهر ولایت اَتمّ خدای سبحان است. از اینرو، در کاینات تصرف میکند و قوای زمینی و آسمانی را زیر تسخیر و سلطه خویش دارد.
قرآن کریم در آیه ﴿إنّما ولیّکم الله ورسوله والذین امنوا الذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزکوة وهم راکعون﴾[۳] به ولایت تکوینی و تشریعی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) تصریح کرده است، زیرا اوّلاً عالمان شیعه و سنّی اتفاق دارند که این آیه در شأن آن حضرت(علیهالسلام) نازل شده است. ثانیاً ولایت در این آیه، اعمّ از ولایت تکوینی و تشریعی است.
۲/ مظهر حقّ
حقّ از اوصاف فعلی خداوند است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مظهر اَتمّ این وصف اِلهی است، چنانکه عالمان شیعه و سنّی روایات فراوانی را در اینباره از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم نقل کردهاند، از جمله:
۱/ سلمان، اباذر و مقداد نقل میکنند: از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم شنیدیم که میفرمود: «إنّ علیاً مع الحقّ والحقّ معه، یدور کیفما دار به»[۴] ؛ یعنی علی(علیهالسلام) با حق است و حق نیز با علی(علیهالسلام)، امّا اینکه حق در محور کمال وجودی علی(علیهالسلام) دور میزند یا علی(علیهالسلام) در مدار حق میگردد؟ پرسشی است که پاسخ آن در حدیثی دیگر بیان شده است، زیرا رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «اللهم أدر الحق معه حیث دار»[۵] ؛ خداوندا! حق را علی مدار قرار ده و او را محور دَوَران حق کن تا دیگران حق را در مسیر و مأوای علی(علیهالسلام) جستوجو کنند، نه آنکه علی(علیهالسلام) را حق مدار قرار دهی تا علی(علیهالسلام) محتاج تشخیص حق باشد و پس از آگاهی به آن در مدار آن حرکت نماید.
از بیان نورانی حضرت علی (علیهالسلام) نیز به خوبی استظهار میشود که انسانهای کامل زمامداران حق و سخنگویان صدقند. پس زمام حق به دست علی(علیهالسلام) است، نه آنکه زمام علی(علیهالسلام) به دست حق باشد، زیرا نخستین حق فعلی خدای سبحان، وجود انسان کامل است و حقوق دیگر متأخر از او هستند؛ به بیان دیگر، حقوق یاد شده جزء شؤون نازل همان صادر اول و برین است.
گفتنی است که به این مضمون، روایات فراوان دیگری نیز وارد شده است.
۳/ مظهر علم خدا
علم از اسمای حسنای مشترک است؛ یعنی هم از اوصاف ذاتی خدای سبحان است و هم از اوصاف فعلی او.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) مظهر علم فعلی خدای سبحان است، چنانکه خود میفرماید: من علم خدایم؛ «إنّ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قال: أنا علم الله»[۶] .
از امام باقر(علیهالسلام) پرسیدند: چرا به علی(علیهالسلام) امیرالمؤمنین گفته میشود، در حالی که قبل از او کسی بدین نام خوانده نشد و بعد از او نیز نامیده نمیشود؟ فرمود: زیرا علی بن ابیطالب(علیهالسلام) طعام علمْ برای مردم میآورد و کسی جز او این کار را نمیکند؛ لم سُمّی علیٌعلیهالسلام أمیرالمؤمنین وهو إسم ما سمّی به أحدٌ قبله ولایحلّ لأحدٍ بعده؟ قالعلیهالسلام: «لأنّه میرة العلم یمتار منه ولایمتار من أحدٍ غیره»[۷] .
بدیهی است که امام(علیهالسلام) افزون بر آگاهیهای حسی و عقلی، از دانشهای دیگری نیز برخوردار است که هرگز نمیتوان آنها را با ابزاری مانند حس یا عقل کشف کرد.
آن حضرت(علیهالسلام) با داشتن صفای نفس و تأیید خاص اِلهی به جایی رسیده است که نه تنها نفس خود را به مشاهده نشست، بلکه به مشاهده حقیقت مبدأ و معاد نیز پرداخت. از اینرو، آن حضرت(علیهالسلام) میفرماید: اگر پردهها کنار رود، ذرهای بر یقین من افزوده نمیشود؛ «لوکشف الغطاء ما ازددتُ یقیناً»[۸] . آری، اگر پرده از چشمان ما گرفته شود، بسیاری از معارف را خواهیم یافت، ولی کنار رفتن پردهها تأثیری در علم و معرفت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) ندارد.
آن حضرت(علیهالسلام) نسبت به سعادت بشر و نیز حوادث عالَم آگاه است، زیرا ذات نورانی ایشان، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود، با حقایق عینی متحد است و هرچه در جهان امکان یافت میشود، از قلب آن حضرت(علیهالسلام) میگذرد. از اینرو، هم به تفصیلْ از حقایق عالم با خبر است و هم روشنگر آنها برای دیگران است.
علی(علیهالسلام) خزینه علوم
علی(علیهالسلام) که کون جامع و دارای همه نشئات وجودی است، در مرتبه نورانیت و ولایت کلیّه که حقیقت امامت اوست، به عنایت الهی مسلّط بر همه عوالم هستی است و چیزی از احاطه علمی آن حضرت(علیهالسلام) مخفی نمیماند.
به عبارت دیگر، تمام حوادث بزرگ و کوچک نظام هستی، حتی پلک زدن انسانها، قیام و قعودشان، افتادن برگی از درخت و… در معرض دید اوست و چیزی به نام زمان گذشته، حال و آینده برای وی مطرح نیست، لیکن وقتی آن حضرت(علیهالسلام) به مرحله ماده و عالم طبیعت، یعنی مرحله ناقص میرسد، مانند دیگران است؛ بدین معنا که شاید چیزی را نخواهد بداند و از سیطره علم کنونی او خارج باشد. البته فرق او با دیگران این است که دیگران به آن خزانه بیپایان راهی ندارند. لذا ممکن است دلشان بخواهد چیزی را بدانند، ولی نتوانند، امّا صاحب ولایت کلّیه که کلیددار و خازن آن خزانه بیپایان است، هر چه را که بخواهد میتواند بداند.
از اینرو، در روایات آمده است: «إنّ الإمام إذا شاء أن یعلم علم»[۹] . بدین ترتیب آن حضرت(علیهالسلام) مظهر علم بیپایان اِلهی است؛ یعنی همانطور که چیزی از حیطه علم بیپایان خدا مخفی نمیماند؛ ﴿وَاعْلموا أنّ الله بکلّ شیءٍ علیم﴾[۱۰] ، ﴿والله یعلم ما فی السموات وما فی الأرض والله بکلّ شیءٍ علیم﴾[۱۱] و ﴿ألاإنّه بکلّ شیءٍ محیط﴾[۱۲] ، گستره علم علی(علیهالسلام) نیز همه موجودات نظام هستی را دربر میگیرد.
باید توجه داشت که علم اِلهی استقلالی بوده، با جای دیگری مرتبط نیست، اما علم آن حضرت(علیهالسلام) تبعی و عرضی است و به منبع لایزال علم اِلهی مرتبط است و اساساً اگر تعلیم خداوند و اتصال به علم بیپایان او نباشد، علی(علیهالسلام) نیز مساوی دیگران خواهد بود. لذا در برخی روایات آمده است: اگر امام بخواهد چیزی را بداند، خدا آن را به او میآموزد: «إذا أراد الإمام أن یعلم شیئاً أعلمه الله ذلک»[۱۳] .
۴/ مظهر قدرت اِلهی
گرچه قدرت از صفات ذاتی خداوند است، لیکن بسیاری از صفات فعلی حق تعالی به این وصف بازمیگردند، مانند رازقیت و خالقیت. به اعتبار همیناوصاف فعلی، حضرت علی(علیهالسلام) مظهر قدرت اِلهی است، چنانکه خود فرمود: «أنا یدالله»[۱۴] ؛ من دست خدایم.
مراد از «ید» قدرت است، زیرا «ید» در کنایه از قدرت به کار میرود. حضرت علی(علیهالسلام) هرگز احساس ترس و اظهار ضعف و عجز نکرد و هیچ حادثهای او را به هراس نینداخت، چنانکه فرمود: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لَمَا ولّیت عنها»[۱۵] ؛ اگر همه رزمندگان عرب بر ضدمن صفبندی کنند، من از آنها روی بر نمیگردانم.
همچنین در جای دیگر میفرماید: «إنّی واللّه لو لقیتهم واحداً وهم طِلاع الأرض کلّها ما بالیتُ و لااستوحشتُ وإنّی من ضَلالهم الذی هم فیه والهُدی الذی أنا علیه لعلی بصیرة من نفسی ویقین من ربّی وإنّی إلی لقاء اللّه لمشتاق»[۱۶] ؛ به خدا سوگند! اگر من تنها با آنها (دشمنان) روبهرو شوم، در حالی که تمام روی زمین را پر کرده باشند، نمیترسم و باکی ندارم و من آن گمراهی را که آنها در آن قرار دارند و هدایتی را که خود بر آن هستم، با چشم خود میبینم و با یقین به پروردگارم، پابرجا و مشتاق ملاقات خدا هستم.
«ابن مسکویه» میگوید: علی ابن ابی طالب(علیهالسلام) شجاع نبود، بلکه حقیقت شجاعت بود (طهارة الاعراق). نمونه این اقتدار و قوت را هنگام از جا کندن درِ خیبر میتوان مشاهده کرد.
آن حضرت(علیهالسلام) در این باره فرمود: «ما قلعت باب خیبر بقوّة جسمانیّة بل بقوّة ربّانیّة»[۱۷] . پس، قدرت اِلهی در آن حضرت ظهور پیدا کرد که توانست در خیبر را از جا درآورد.
۵/ مظهر اعطای نعمت
«مُنعم» از اوصاف فعلی خداوند است و شکّی نیست که تنها خدای سبحان منشأ هر نعمتی است: ﴿وما بکم من نعمة فمن اللّه… ﴾[۱۸] ، خواه نعمت مادی باشد یا معنوی.
براساس این آیه، اعطای نعمت تنها به دست خداست و این مسأله هیچ استثنایی برنمیدارد و هیچ کسی چیزی به دیگری نمیدهد، لیکن انسان کامل، مظهر این وصف اِلهی میشود و حضرت علی(علیهالسلام) مظهر اَتّم این اسم شریف است.
از اینرو، در زیارت جامعه در وصف معصومین(علیهمالسلام) چنین میخوانیم: «بکم فتح اللّه وبکم یختم وبکم ینزّل الغیث وبکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه وبکم ینفّس الهمّ ویکشف الضرّ»[۱۹] ؛ یعنی خدای سبحان به واسطه شما آفرینش را گشود و به شما نیز ختم میکند و به سبب شما باران را فرو میریزد و آسمان را از اینکه بر زمین قرار گیرد، نگه میدارد و بهوسیله شما اندوه را برطرف میکند و زیان را از بینمیبرد.
تحلیل توسل
توسل مسلمانان به معصومین(علیهمالسلام) که برای جلب نعمتهای اِلهی صورت میگیرد، با توحید عبادی منافات ندارد، چنانکه انسان تشنه برای رفع عطش به طرف چشمهسار میرود، و اگر بنشیند و عمداً به طرف آب نرود و دعا کند که تشنگی او برطرف گردد، سیراب نمیشود، زیرا تنها وسیله دفع تشنگی آب زلال است. پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین و سایر معصومین(علیهمالسلام) در رفع حوایج انسان، مجرای نعمت و فیض اِلهی هستند و رجوع به آنان مانند رجوع به آب زلال برای رفع عطش است.
اگر توسل درست تحلیل شود، نه با توحید ناب مخالف است و نه مستلزم شرک یا محظور دیگر، چون خواستن از اهل بیت، یعنی درخواست از خدا از مسیر کسانی که مجرا و مظهر فیض اویند.
۶/ مظهر هدایت اِلهی
هدایت از اوصاف فعلی خداوند است که مظهر طلب میکند. از اینرو، امیرمؤمنان (علیهالسلام) در ذیل آیه ﴿… ولکلّ قومٍ هادٍ﴾[۲۰] میفرماید: «…وأنا الهادی»[۲۱] ؛ ومن هدایت کنندهام. همچنین رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم در ذیل آیه یاد شده به امیرمؤمنان(علیهالسلام) فرمودند: «… وأنت الهادی یا علیّ»[۲۲] .
درباره این صفت امیرمؤمنان(علیهالسلام) روایات فراوانی از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم وارد شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱/ «علیّ آیة الحقّ ورایة الهدی»[۲۳] ؛ علی مظهر حق و پرچم هدایت است.
۲/ «یا علیّ… أنت مصباح الدجی و أنت منار الهدی وأنت العَلَم المرفوع لأهل الدنیا»[۲۴] ؛ ای علی! تو چراغ در گمراهیها و نور هدایتی و تو عَلَم برافراشته برای اهل دنیایی.
۳/ «یا علیّ… أنت الطریق إلی اللّه»[۲۵] ؛ ای علی! تو راه به سوی خدای سبحان هستی.
۴/ «إنّ علیاً هو مدینة هدی فمن دخلها نجی و من تخلّف عنها هلک»[۲۶] ؛ به یقین، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شهر هدایت است. پس، هر کس که در آن داخل شد، نجات پیدا خواهد کرد و هر کس از آن تخلّف کرد، هلاک خواهد شد.
۵/ «ألا أدلّکم علی من إذا استرشدتموه لن تضلّوا ولن تهلکوا؟ قالوا: بلی، یا رسول اللّه! قال: هو هذا وأشار إلی علیّ بن أبی طالب(علیهالسلام) »[۲۷] ؛ آیا میخواهید شما را راهنمایی کنم به کسی که اگر ارشاد و هدایت او را قبول کنید، هرگز گمراه و هلاک نخواهید شد؟ همگی گفتند: آری، یا رسول الله! آن حضرتصلی الله علیه و آله و سلم با اشاره به علی بن ابی طالب(علیهالسلام) فرمود: او است همان کس [که دربارهاش سخن گفتم].
عصمت علی(علیهالسلام)
چون امیرمؤمنان(علیهالسلام) مظهر هدایت خداست، کار، گفتار و سکوت او هدایت است، بلکه آن حضرت(علیهالسلام) میزان هدایت است و با این میزان ضلالت و گمراهی و ایمان و کفر مشخص میشود. از اینرو، سخن و سیره ایشان برای هر سالکی حجت و دلیل است، زیرا او معصوم است و در سیره معصوم(علیهالسلام) هیچگونه شائبه گمراهی نیست، همانطور که باطل و گمراهی در قرآن کریم نیز راه ندارد، زیرا قرآن نور و هدایت محض است و انسانها را از تاریکیها به نور رهنمون میشود؛ ﴿…قدجائکم من اللّه نور و کتاب مبین ٭ یهدی به اللّه من اتّبع رضوانه سبل السّلام ویخرجهم من الظّلمات إلی النّور بإذنه… ﴾[۲۸] .
خاصیت نور آن است که در ذات و گوهر خود، ظاهر و روشن است و از نظر اثر بیرونی نیز مُظْهِر و روشن کننده غیر است و قرآن کریم چنین اثری دارد. این خاصیت، برای علی بن ابیطالب(علیهالسلام) نیز وجود دارد، زیرا او معصوم است و عصمت ملکهای علمی و عملی است که انسان را از جهل، خطا، سهو، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر نگه میدارد. بنابراین معصوم، هم در بخش علم، از فهم ناصحیح مصون است و هم در بخش عمل محفوظ از کار نارواست.
عصمت شهود خاصی است که انسان را از گناه باز میدارد، لیکن اصل شهود متعلق به عقل نظریاست، چنانکه پرهیز از گناه به عقل عملی مربوط است.
منشأ عصمت عقل عملی همان عقل نظری است، ولی عصمت علمی متوقف بر عصمت عملی نیست. پس هر کس در مقام عمل معصوم باشد، در مقام علم نیز معصوم است، ولی اگر کسی حلال و حرام و پاک و ناپاک و زشت و زیبا را نداند، در مقام عمل نیز معصوم نیست.
بنابراین، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) هم صحیح میفهمد و هم به فهمیدهها درست عمل میکند و در حرم امن فهم او، نه جهلِ قصوری و تقصیری یا سهو و خطای در تطبیق راه پیدا میکرد و نه در حرم امن عملی آن حضرت(علیهالسلام) خطا و عصیان نسیانی یا عمدی راه مییافت.
۷/ مظهر حلم خدا
«حلم» به معنای منضبط کردن نفس از هیجان غضب و احساسات است، به گونهای که حالت سکون، طمأنینه و صبر در مقابل ناملایمات به انسان دست میدهد و از سبک مغزی، اقدامات نابخردانه و بیپروایی پرهیز میکند. بنابراین، میتوان گفت که حلم محصول اعتدال در قوه غضب است و «حلیم» کسی است که در اِعمال قوّه غضب اهل افراط و تفریط نباشد، در نتیجه، به کسی که با داشتن قدرت انتقام و کیفر عجله نکند، حلیم میگویند.
«حلیم» از اوصاف فعلی خداوند است و امیرالمؤمنین(علیهالسلام) مظهر تام و تمام حلم الهی است، چنانکه رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «علیٌ… أحلم الناس حلماً»[۲۹] ؛ علی از همه مردم حلیمتر است. نیز در بیان دیگری میفرماید: «یا علی! أنت أفضل أُمّتی فضلاً… و أوفرهم حلماً»[۳۰] .
امیرمؤمنان و سایر امامان معصوم(علیهمالسلام) از بعد عملی در مرحلهای از حلم قرار دارند که بیش از آن امکان ندارد، چنانکه در زیارت جامعه ایشان را با عبارت «ومنتهی الحلم» میخوانیم.
۸/ مظهر رحمت اِلهی
رحمت نیز از اوصاف فعلی خدا است و امیرمؤمنان(علیهالسلام) و سایر ائمه (علیهمالسلام) مظاهر کامل خدایی هستند که صاحب رحمت فراگیر است: ﴿ذو رحمةٍ واسعة﴾[۳۱] . لذا چشمههای رحمت در خانههایشان میجوشد و از آنجا جاری شده، به دیگران میرسد.
رحمت عام علی(علیهالسلام)
رحمت ویژه امیرالمؤمنین و سایر اهلبیت(علیهمالسلام) نظیر رحمت اِلهی فراگیر و عام است و همچون سیل خروشان تشنگان را سیراب میکند و مانند آفتاب پرتوافشانی کرده، به طالبان نور روشنایی میبخشد، هرچند بهرهمندی از آن، مخصوص کسانی است که در مسیر سیل و در شعاع نور آفتاب قرار گیرند. کسی که از مسیل فرار میکند یا به سایه پناه میبرد، در ناکام ماندن، مانند ظرف در بستهای است که سالها در میان امواج سهمگین و خروشان اقیانوسها غوطه میخورد، ولی نَمی از ایندریاها در آن نفوذ نمیکند.
بنابراین، محرومیت از رحمت علی(علیهالسلام) ناشی از عمل کرد خود انسانها است، مانند محرومیت از رحمت اِلهی که پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره آن فرمود: «أوحی اللهعزّوجلّ إلی داود(علیهالسلام): یا داود! کما لاتضیق الشمس علی من جلس فیها کذلک لاتَضیق رحمتی علی من دخل فیها»؛ یعنی خدا به داود(علیهالسلام) وحی فرستاد: ای داود! همان گونه که خورشید از نور دادن به کسی که در محدوده آن باشد، مضایقه نمیکند، رحمت من نیز از کسی که در آن قرار گیرد، مضایقه نمیکند .[۳۲]
ظهور رحمت علی(علیهالسلام) در قیامت
قیامت جلوهگاه دیگر رحمت امیرمؤمنان(علیهالسلام) است که در آن محشر عظیم به صورت شفاعت از قاصران و برخی مقصران ظهور میکند.
همانطور که رحمت اِلهی در دنیا عام است و در قیامتْ مخصوص مؤمنان است، شفاعت امیرمؤمنان(علیهالسلام) نیزکه مظهر رحمت اِلهی است، شامل کسانی خواهد شد که مؤمن از دنیا رفته باشند، هر چند که در دنیا رحمت و عطوفت او همگان را شامل میشود.
پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: روز قیامت من شفاعت میکنم و پذیرفته میشود و نیز علی(علیهالسلام) شفاعت میکند و قبول میشود و همچنین اهل بیت من(علیهمالسلام) شفاعت مینمایند و پذیرفته میشود؛ «إنّی لأشفع یوم القیامة فأُشفّع ویشفع علیٌّ فیشفّع ویشفع اهل بیتی فیشفّعون» .[۳۳]
۹/ مظهر کرامت اِلهی
«مُکرِم» از اسمای فعلی خداوند است که مظهر طلب میکند و مظهر اَتمّ این اسم اِلهی امیرمؤمنان(علیهالسلام) است، چنانکه در زیارت جامعه میخوانیم: «وعباده المکرمین الذین لایسبقونه بالقول… » .[۳۴]
معنای کرامت
کرامت هر چیز نفیس و عزیز شدن آن است. لغویان در معنای کرم آوردهاند: کرامت در مقابل «هوان» و حقارت است. در قرآن کریم نیز این دو لفظ مقابل یکدیگر استعمال شده است، مانند ﴿…من یُهن الله فماله من مُکرمٍ… ﴾[۳۵] و ﴿فأمّا الإنسان إذا ما ابْتلیه… فیقول ربّی أکرمن٭ … فیقول ربّی أهانن﴾[۳۶] . پس هر چیزی به هر اندازه که از هوان و حقارت مبرّا باشد، به همان مقدار کرامت دارد و مورد تقدیر و ستایش است.
استاد علامه طباطبایی (رضوان لله تعالی علیه) بارها میفرمود: «کرامت» معادل دقیق فارسی ندارد و برای بیان آن باید از چند لفظ استفاده کرد. آن گاه میفرمودند: اگر انسان به مقامی برسد که عبودیت محض پیدا کند و حاضر نشود در مقابل غیر خدا سر بر زمین بساید، میتوان گفت که به مقام کرامت رسیده است.
کلام ایشان را اینگونه میتوان تبیین کرد که انسان هر چه به عبودیّت محض نزدیکتر شود، به همان مقدار از هوان و حقارت رها میشود و به کرامت میرسد؛ اگر به حدّ نهایی عبودیت خدا رسید، کاملاً از هوان و حقارت میرهد و به کرامت مطلق میرسد، ولی اگر بهرهای از عبودیت خدا نداشته باشد، حقیر مطلق است و حظّی از کرامت نمیبرد.
منظور از کرامت مطلق، همان اطلاق به لحاظ درجه وجودی انسان است، وگرنه کرامت مطلق حقیقی مخصوص خدای سبحان است.
کرامت در قرآن
قرآن کریم کرامت را صفت امور متعددی قرارداده است، مانند ﴿رسولٍ کریم﴾[۳۷] ، ﴿قرانٌ کریم﴾[۳۸] ، و …
بنابر آنچه گفته شد، کرامت صفت هر چیز نیکویی است که مورد پسند و ستایش باشد. لذا به همه خصلتها و صفات پسندیده و نیکو «مکارم اخلاق» گفته میشود واختصاص به بخشش، عطا و سخاوت ندارد: «بعثت لاُتمّم مکارم الأخلاق»[۳۹] و چون رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم دارای اخلاق بزرگ است: ﴿وإنّک لعلی خُلُقٍ عظیم﴾[۴۰] و ذات نورانی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و نبی مکرّم نور واحدند. پس آن حضرت(علیهالسلام) نیز صاحب خُلْق عظیم است.
شایان ذکر است، همانگونه که برأت از حقارت و پستی مراتبی دارد، کرامت نیز دارای مراتبی است و هر موجودی به اندازه برأت خود از هوان و حقارت، کریم خواهد بود.
۱۰/ مظهر سلام اِلهی
«سلام» از «سَلِمَ» ضدّ خصومتْ و به معنای شدت موافقتی است که هیچگونه خلاف و نزاعی در بین نباشد. انقیاد، صلح، رضا و امثال آن نیز از لوازم همین معنا است.
سلام از اسمای حسنای خداست: ﴿…هو الملکُ القدّوس السّلام… ﴾[۴۱] و او مبدأ هر گونه سلام و سلامتی است: «اللّهمّ أنت السّلام ومنک السّلام ولک السّلام وإلیک یعود السّلام»[۴۲] ؛ خدایا! تو سلام هستی و سلامتی از تو نشأت میگیرد و از آنِ توست و به سوی تو نیز باز میگردد و چون خدای متعال سلام است، اِهدای سلام و جواب آن که میان دو نفر رد و بدل میشود (سلام علیک، علیک السلام)، عبارت دیگری از ﴿هو الأوّل و الاخر… ﴾[۴۳] است.
اسم سلام خارج از ذات اقدس ربوبی است و از مقام فعل او انتزاع میشود. از اینرو، مظهر طلب میکند و از اسمای فعلی خدا شمرده میشود. بدین ترتیب، منافاتی ندارد که این اسم مبارک، هم بر خدا اطلاق شود و هم بر مظاهر تام و تمام او همانند امیرمؤمنان و سایر اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام).
چنانکه نبی اکرمصلی الله علیه و آله و سلم در سفر معراج، پس از توجه و التفات به صفوفی از فرشتگان و انبیا و مرسلین(علیهمالسلام)، به آنها سلام کرد و خداوند متعال به او فرمود: همانا تو و ذریه تو سلام و تحیت و رحمت و برکات هستید؛ «إنّ السّلام والتّحیّة والرّحْمة والبرکات أنت وذرّیّتُک».[۴۴]
خاتمه
اکنون که بحث کوتاهی درباره مظهریت امیرمؤمنان در برخی ازاسمای حسنای اِلهی ارایه شد، شایسته است به این مطلب بپردازیم که انسانکامل وخلیفه تام ومعصومِ خدا چونان امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(علیه أفضل صلوات المصلّین) میزان عقیده، اخلاق و اعمال دیگران است، چنانکه از حضرت امام صادق(علیهالسلام) در زیارت علی بن ابی طالب(علیهالسلام) چنین نقل شده: «السلام علی میزان الأعمال ومقلّب الأحوال وسیف ذی الجلال» .[۴۵]
سیرت و سنّت علوی(علیهالسلام) همان آب حیاتی است که خضر هر عصری در مدار آن میگردد و در معاد بهصورت کوثر ظهور میکند.
آن کس که امروز تشنگان معارف و مآثر را با تعلیم کتاب و حکمت و با تزکیه میپروراند، فردا آنان را از کوثر سیراب میسازد؛ یعنی معلم و مربّی امروز ساقی فرداست و اگر از رسول اکرمصلی الله علیه و آله و سلم درباره علی بن ابی طالب(علیهالسلام) چنین آمده است که «علی عمود الدین»[۴۶] ، ناظر به همین اصل است.
ساقی کوثر حضرت علی(علیهالسلام) عبادت خدا را بهعنوان زیارت او تلقی میکرد و در تفسیر «قد قامت الصلاة» چنین فرمود: «حانَ وَقتُ الزیارة والمناجاة وقضاء الحوائج و درک المُنی والوصول إلی الله عزّ وجلّ وإلی کرامته وغفرانه وعفوه ورضوانه»[۴۷] ؛ یعنی هنگام زیارت معبود و شهود او فرا رسیده است، زیرا در نماز بنده با خدا سخن میگوید و او را مخاطب خود مییابد.
علی بن ابی طالب(علیهالسلام) که خود عمود دین است، نماز را که مصداق دیگری از عمود دین است، شهود الهی و زیارت معبود میداند. کسی که به زیارت جمیل محض نایل میشود، هرگز خود را نمیبیند، چه رسد به شهود خود. قهراً موجودات دیگر در منظر او در محاق هستند.
چنین عارف شاهدی نه سوداگرانه خدا را میپرستد و نه بردگانه او را عبادت میکند، بلکه آزادانه وی را میپرستد، بهطوری که نه تنها از هر چه رنگ «تعلق» دارد، آزاد است، بلکه از هر چه صِبغه «تعیّن» دارد، حُرّ است:
«إِنّ قوماً عبدوا الله رغبةً فتلک عبادة التجّار وإنّ قوماً عبدوا الله رهبةً فتلک عبادة العبید وإنّ قوماً عبدوا الله شکراً فتلک عبادة الأحرار»[۴۸] و «لولم یتوعّد الله علی معصیته لکان یجب أن لا یعصی شکراً لنعمه» .[۴۹]
به چنین امام همامی سزد که در مقام پرستش بگوید: «ما عبدتک خوفاً من نارک ولا طمعاً فی جنّتک ولکن وجدتک أهلاً للعبادة فعبدتک»[۵۰] ؛ چون عبادت علیبنابیطالب(علیهالسلام) شاهدانه بود نه عابدانه یا زاهدانه یا تاجرانه و مانند آن، و شاهد کاملْ هر چیزی را از منظر شهود مینگرد، نه از منظر اراده خود یا میل دیگران. در هر مورد که شهود وی عنایت دارد، آنجا را مشاهده میکند و میبیند و میشنود و توجّه دارد و در هر موردی که شهود وی عنایت ندارد، بیتوجّه است.
از این رو میتوان بین دو قضیه تاریخی مأثور درباره آن حضرت(علیهالسلام) جمع کرد: یکی آنکه پیکان تیر را از پای آن حضرت در سجده نماز بیرون آوردند و آن حضرت عنایت نداشت و دیگری آنکه مستمندی در حال رکوعِ آن حضرت در خواست کمک کرد و آن حضرت(علیهالسلام) توجّه کرد و شنید و اشارت کرد و انگشتر از دست مبارک آن حضرت بهدست سائل رسید.
این اثبات و آن نفی، و آن عدم توجّه و این عنایت هر دو از منظر شهود معبود بود. ازاینرو جای تعجّب یا سؤال نیست، زیرا نماز که عمود دین است، ستون خیمه معراج و مناجات خواهد بود و نمازگزار در عروج به سوی معبود و در نجوای با اوست. بنابراین، مجاری ادراکی او مانند چشم و گوش و مجاری تحریکی وی مانند دست و پا در اختیار معبود است، نه در اختیار خود عابد. ازاینرو، هر چه جنبه خَلْقی دارد، مغفول است و هر چه صِبْغه الهی دارد، معقول و مقبول و معمول.
شاهد تحلیلیاد شده داستان مبسوطی استکهعصاره آن ایناست:
دو شتر فربه برای رسولاکرمصلی الله علیه و آله و سلم بهعنوان هدیه فراهم شد.آن حضرت به اصحاب فرمود: آیا در بین شما کسی است که دو رکعت نماز با وضو وخشوعِ تمام بهجا آورد و بههیچوجه درباره دنیا نیندیشد تا من یکی از دو ناقه را به او بدهم. فقط علی بنابیطالب(علیهالسلام) مدعی شد و چنین نمازی را انجام داد. جبرئیل نازل شد وعرض کرد:خدا بر تو سلام میکند ومیگوید: یکی از دو شتر را به علی(علیهالسلام) عطا کن. رسولاکرمصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شرط آن بود کهبهچیزی از امور دنیا فکر نکند و علی(علیهالسلام) در تشهد به فکر این بود که کدام شتر را دریافت کند. جبرئیل گفت: فکر علی(علیهالسلام) آن بود که فربهتر وبزرگتر را بگیرد و نحر کند وبرای وجهالله صدقه دهد واین فکرْ الهی بود، نه دنیایی و رسول گرامیصلی الله علیه و آله و سلم گریست و هر دو شتر را به علیبن ابیطالب(علیهالسلام) داد و آن حضرت نیز هر دو شتر را نحر کرد و هر دو را صدقهداد .[۵۱]
علی(علیهالسلام) خواهان رؤیت کامل و شهود تام و زیارت مستمر خدا بوده است و ادعیه دیگر آن حضرت(علیهالسلام) منافی با چنین همّت والایی نیست، زیرا انسانی که «مختصر شریف» و «کَوْن جامع» است، واجد همه مراحل کمال خواهد بود و تکیه همه مراتب آن به همان قلّه هرم حیات شاهدانه علوی(علیهالسلام) است.
پاورقی: ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[*]شمیم ولایت، تالیف حضرت آیت الله جوادی آملی، خلاصه صفحات۴۳۱-۴۷۳
۱ ـ سوره شوری، آیه۲۸/
۲ ـ سوره اعراف، آیه۱۹۶/
۳ ـ سوره مائده، آیه ۵۵/
۴ ـ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۳۰/
۵ ـ بحارالأنوار، ج۳۸، ص۳۵/
۶ ـ توحید صدوق، ص۱۶۴/
۷ ـ علل الشرایع، ج۱، ص۱۹۱/
۸ ـ بحارالأنوار، ج۶۶، ص۲۰۹/
۹ ـ اصول کافی، ج۱، ص۸۵۲/
۱۰ ـ سوره بقره، آیه ۲۳۱/
۱۱ ـ سوره حجرات، آیه ۱۶/
۱۲ ـ سوره فصلت، آیه ۵۴/
۱۳ ـ اصول کافی، ج۱، ص۲۵۸/
۱۴ ـ توحید صدوق، ص۱۶۴/
۱۵ ـ نهجالبلاغه، نامه۴۵/
۱۶ ـ همان، نامه۶۲/
۱۷ ـ بحارالأنوار، ج۸۴، ص۳۲/
۱۸ ـ سوره نحل، آیه۵۳/
۱۹ ـ مفاتیح الجنان، زیارت جامعه.
۲۰ ـ سوره رعد، آیه۷/
۲۱ ـ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۰/
۲۲ ـ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۰۳/
۲۳ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۸، ص۱۲۴/
۲۴ ـ همان، ص۱۲۵/
۲۵ ـ همان.
۲۶ ـ توحید صدوق، ص۳۰۷/
۲۷ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۸، ص۱۳۰/
۲۸ ـ سوره مائده، آیات۱۶ ـ ۱۵/
۲۹ ـ موسوعه امام علی بن ابیطالب(علیهالسلام)، ج۹، ص۱۵۰/
۳۰ ـ همان.
۳۱ ـ سوره انعام، آیه ۱۴۷/
۳۲ ـ بحارالأنوار، ج۱۴، ص۳۴/
۳۳ ـ بحارالأنوار، ج۸، ص۴۳/
۳۴ ـ مفاتیحالجنان.
۳۵ ـ سوره حج، آیه۱۸/
۳۶ ـ سوره فجر، آیات۱۶ ـ ۱۵/ ر.ک: التحقیق فی کلمات القرآن، ماده «کرم».
۳۷ ـ سوره تکویر، آیه۱۹؛ سوره حاقه، آیه۴۰
۳۸ ـ سوره واقعه، آیه۷۷/
۳۹ ـ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۳۷۲/
۴۰ ـ سوره قلم، آیه۴/
۴۱ ـ سوره حشر، آیه۲۳/
۴۲ ـ مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترک نماز/
۴۳ ـ سوره حدید، آیه۳/
۴۴ ـ اصول کافی، ج۳، ص۴۸۶/
۴۵ ـ مزار، شهیداول، ص۴۶/
۴۶ ـ اصول کافی، ج۱، ص۲۹۴/
۴۷ ـ توحید صدوق، ص۱۲۴، ح۱؛ معانیالأخبار، ص۴۱، ح۱/
۴۸ ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۷/
۴۹ ـ همان، حکمت ۲۹۰/
۵۰ ـ بحارالأنوار، ج۶۷، ص۱۹۷/
۵۱ ـ مناقب ابن شهر آشوب، ج۲، ص۲۰؛ تأویل الآیات الظاهرة، ج۲، ص۶۱۲؛ بحارالأنوار، ج۳۶، ص۱۶۱/