جلوه های حـماسی عاشورا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
حماسهٴ امام حسین(علیه السلام)
حادثهٴ عظیم عاشورا مملوّ است از پایمردیها و حماسههایی که امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب بزرگوار آن حضرتْ قهرمان آن بودهاند، لذا این بُعد از ابعاد آن حادثهٴ جاوید بیشتر از سایر ابعاد جلوه کرده و از برجستگی ویژهای برخوردار است، اکثر مردم، کربلا را از این دریچه مینگرند و آن را با این خصوصیت میشناسند. مجموع این پایمردیها و دلاوریها را میتوان به دو بخشِ حماسههای امام حسین(علیهالسلام) و حماسههای اصحاب و یاران تقسیم کرد.
در رابطه با حماسهٴ امام حسین(علیهالسلام) اکتفا میکنیم به نمادی از کلمات آن حضرت که در مجموعهٴ حرکت، از مدینه تا لحظات شهادت بیان فرمودهاند:
الف) برخورد حماسی با حاکم مدینه(ولیدبن عتبة بن ابیسفیان): بعد از مرگ معاویه، ولیدبنعتبه، امام حسین(علیهالسلام) را به استانداری مدینه اِحضار کرد و بیعت با یزید را به وی پیشنهاد نمود. امام(علیهالسلام) در این برخورد که سرفصل اینبخش از مبارزات حضرت است و قبل از انتشار رسمی خبر مرگ معاویه شروع شدبعد از ذکر فضایل و کمالات خود و تذکّر خصال زشت یزید فرمود: «مثلى لایبایع مثله»[۲]؛ مِثل من با مِثل یزید بیعت نمیکند. و در بعضی از نقلها آمده است که فرمود: از جدم شنیدم که فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است، چگونه با چنین افرادی بیعت کنم؟؛ «لقد سمعتُ جدّى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: إنّ الخلافة محرّمةٌ علی ولد أبىسفیان، وکیف اُبایع أهل بیتٍ قد قال فیهم رسولالله هذا؟»[۳].
ب) با مروان بن حکم: روز بعد، مروان در مقام نصیحت و خیرخواهی پیشنهاد بیعت با یزید را تکرار کرد. امام حسین(علیه السلام) با جدیت تمام و بدون کوچکترین عقبنشینی جواب داد: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون» وعلی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّة براعٍ مثْل یزیدٍ. یا مروان أترشدنى لبیعةِ یزیدٍ ویزید رجل فاسق؟ لقد قلتَ شططاً من القول وزللاً ولا ألومک فإنّک اللعین الّذى لعنک رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) وأنت فى صلب أبیک الحکم بن العاص ومن لعنه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فلا ینکر منه أن یدعو لبیعة یزید. إلیک عنّى یا عدوّ الله، فإنّا أهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، ألحقّ فینا ینطق علی ألسنتنا…. »[۴]؛ اگر امت اسلامی به سرپرستی مثل یزید مبتلا شود با اسلام باید وداع کرد(یعنی با حاکمیت یزید اسلام خواهد مرد. لذا کلمه استرجاع را که هنگام شنیدن خبر مرگ کسی میگویند، باید بر زبان جاری کرد). ای مروان مرا ارشاد و راهنمایی به بیعت با یزید میکنی در حالی که او مرد فاسقی است؟ پراکندهگویی کردی و حرف نامربوطی زدی و من به خاطر این کلام سرزنشت نمیکنم چون تو همان ملعونی هستی که هنوز در صلب پدرت(حکم بن عاص) بودی و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تو را لعنت کرد. و کسی که مورد لعن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت از او بعید نیست که به بیعت با یزید فرا بخواند. از من دور شو ای دشمن خدا، که مرا با تو سنخیتی نیست. چون من از اهل بیت رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، حق در میان ماست و از زبان ما جاری میشود….
این کلمات حیثیتسوز، گُرزی آتشین بود که بر فرق مروان فرود آمد و زبان را در کام او خشکاند. کسی جز امام حسین(علیهالسلام) جرأت نمیکرد با مروان،که والی مدینه و از مقربان دستگاه خلافت بود[۵]، این گونه سخن بگوید
وشرافت و آبروی او را برباد فنا دهد. این گونه سخن گفتن و موضعگیری در مقابلباطل نشان میدهد که صاحب این سخنان هرگز سرسازش با دشمن ندارد.
ج) در پاسخ محمّد حنفیه فرمود: «یا أخى والله لوْ لم یکن فى الدّنیا ملْجأ ولا مأوی لَما بایعتُ یزیدَبن معاویه»[۶]؛ برادر! به خدا قسم اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برایم نماند، دست بیعت به سوی پسر معاویه دراز نخواهم کرد. پیر سفرکرده ما، امام رضوان مقام(حشرهالله مع أجداده الطاهرین) شاگرد همین مکتب بود که پس از اخراج اجباری از عراق و ممانعت از ورود به کویت، فرمود:
پیش من مکان معینی مطرح نیست، عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیهٴ اسلام و مسلمین مطرح است[۷].
من هر کجا بروم حرفم را میزنم، من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای مظلومان را نشنوند…[۸].
د) خطبهٴ مکه: «خُطّ الموت علی وُلْد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة وما أوْلهنى إلی أسلافى اشتیاق یعقوب إلی یوسف… »[۹]؛ مرگ برای انسان سرنوشت حتمی است و بر گردن او آویخته شده است چنانکه گردنبند بر گردن دختران آویخته میشود. آن قدر مشتاق دیدار نیاکانم هستم که یعقوب(علیه السلام) مشتاق دیدار یوسف(علیه السلام) بود….
ه) برخورد با حرّ: حرّ در برخورد با امام حسین(علیهالسلام) و انجام مأموریتخویش، آن حضرت را تهدید به جنگ کرد امام حسین(علیه السلام) برآشفتو فرمود: «أفبالموت تخوّفنى وهلْ یعدو بکم الخطْب أن تقتلونى؟»[۱۰]؛ مرابهمرگ تهدید میکنی؟ آیا غیر از کشتن من کار دیگری از دسستان برمیآید[۱۱].
و) در منزل شقوق: در این منزل مردی که از کوفه میآمد گزارشی از اوضاع نابسامان آنجا را به اطلاع امام حسین(علیهالسلام) رساند. آن حضرت چند بیت شعر خواندند که یکی از ابیات آن این است:
وإن تکن الأبدان للموت أنشأت ٭٭٭٭ فقتل امرء فی الله بالسیف فضل[۱۲]
اگر بدن برای مرگ و مردن آفریده شده پس کشته شدن آدمی با شمشیر در راه خدا بهتر است.
ز) منزل بیضه: «إنّ رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) قد قال فى حیاته: من رأی سلطاناً جائراً، مستحلاًّ لحرم الله، ناکثاً لعهْد الله، مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فى عباد الله بالإثم والعدوان ثمّ لم یغیر بقوْل ولا فعْل کان حقیقاً علی الله أن یدْخله مدخله… »[۱۳]؛ پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد، عهد الهی را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میکند، مطابق میل خود و از روی گناه و عداوت در میان بندگان خدا عمل میکند سپس نسبتبه تغییر آن اقدام قولی یا عملی نکند، بر خداست که چنین کسیرادرجایگاه همان ظالم داخل کند…. آن گاه حضرت جنایات بنیامیه را برشمرد.
این جمله که بعضی آن را متن نامهٴ حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) دانستهاند و بعضی سخنرانی امام، علاوه بر اینکه محلّ ایراد سخنرانی را نیز مختلف ذکر کردهاند نه تنها حکایت از روح سازشناپذیری و ارادهٴ جدی و عزم جزم آن حضرت میکند بلکه کاشف از آن است که آن حضرت تلاش میکرد تا آن روحیهٴ حماسی را به جامعه نیز منتقل کند.
ح) در کربلا: امام حسین(علیهالسلام) بعد از رسیدن به کربلا در خطبهای اوضاع زمانهٴ خود را تشریح کردند و در ضمن آن فرمودند: «لیرغب المؤمن فى لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّى لا أری الموت إلاّ سعادة والحیاة مع الظالمین إلاّ برماً»[۱۴]؛ اگر مؤمن در چنین شرایطی برای لقای پروردگارش رغبت و فداکاری کند سزاوار و شایسته است. من در چنین شرایطی مرگ را جز سعادت و حیات و زندگی با ستمکاران را جز ننگ و خواری نمیبینم.
ط) روز عاشورا و عدم قبول بیعت ذلیلانه: وقتی که در روز عاشورا پیشنهاد بیعت به آن حضرت میشد، کلماتی میفرمود که بعضی از آنها شعار امت اسلامی و شیعیان آن حضرت شد:
«والله لا اُعطیکم بیدى إعطاء الذلیل ولا أفرّ فرار العبید»؛ به خدا قسم نه دست ذلت برای بیعت با شما دراز میکنم و نه مانند بردگان فرار میکنم.
«موتٌ فى عزٍّ خیر من حیاةٍ فى ذلٍّ»؛ «مرگ باعزت ز عیش با مذلّت بهتر است».
ألموت خیر من رکوب العار ٭٭٭٭ والعار أولی من دخول النار[۱۵]
مردن بهتر از سوار شدن بر مرکب ننگ است. و پذیرفتن ننگ بهتر از داخل شدن در آتش خشم و غضب خداست. کنایه از این که لازمهٴ بیعت فقط ننگ و ذلّت دنیایی نیست، بلکه داخل شدن در آتش و خذلان اخروی را نیز به همراه دارد که قابل قیاس با ننگ دنیایی نیست.
«ألا وإنّ الدعىّ بن الدعىّ قد رکز بین اثنتین: بین السِّلّة والذّلّة وهیهات منّا الذّلّة یأبی الله لنا ذلک ورسوله والمؤمنون وحجورٌ طابت وطهُرتْ واُنوفٌ حمیةٌ ونفوسٌ أبیةٌ من أن نؤثر طاعة اللئام علی مَصارع الکرام ألا إنّى قد أعذرتُ وأنذرتُ،ألا إنّى زاحفٌ بهذه الاُسرة علی قلّة العدد وخذْلان النّاصر»[۱۶]؛ آگاه باشید این نابکار فرزند نابکار مرا بین دو چیز مخیر کرده است: بین شمشیر و بین بیعتذلیلانه. ما و ذلت؟ هرگز/ زیر بار ذلت رفتن برای ما را نه خدا میپسندد، نه رسول او و نه دامنهای پاکی که ما را پرورانده است و نه بزرگان باغیرت و نفسهأباشرافت.(هیچ کدام از اینها روانمیدارند که) ما اطاعت پستفطرتان رابر قتلکریمانه ترجیح دهیم. من با این اتمام حجّتهای خود قطع عذر کردهام.آگاهباشید که با همین گروه اندک خانوادگیام میجنگم ولی بیعت ذلیلانه رانمیپذیرم هر چند کسانی که وعدهٴ یاریم داده بودند، دست از یاریم کشیدند.
تذکر: اشاره حضرت به «دامنهای پاک» شاید کنایه از این باشد که ذلتپذیری کار انسانهای پست و لئیم است: «هیهات، هیهات لا یدفع الضَّیم الذّلیل»[۱۷]. اما انسانهای پاکباخته هرگز زیر بار ذلت نمیروند.
پاورقی
[۱] . حماسه و عرفان، خلاصه صفحات ۲۶۱-۲۶۹
[۲] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵/
[۳] . همان، ص ۳۱۲/ جالب این است که در زمانی که همین ولیدبن عتبةبن ابیسفیان(یعنی برادرزادهٴ معاویه) والی مدینه بود، بین او و امام حسین(علیهالسلام) بر سر باغی نزاعی درگرفت، امام حسین(علیهالسلام) عمامهٴ ولید را گرفت و به گردن او پیچید و ولید جرأت نکرد چیزی بگوید. مروان که شاهد صحنه بود، گفت: به خدا قسم ندیدم کسی بر امیر و حاکم خود این گونه جرأت و جسارت داشته باشد. ولید(که گویا با این کلام مروان احساس حقارت و سرشکستگی میکرد) گفت: این کلام را برای کمک و ترحّم به من نگفتی، بلکه به خاطر حسادتی که از خویشتنداری من در برابر حسین، ورزیدی گفتی. حقیقت این است که باغ از آن اوست(بنابراین، او حق داشت چنین کند). بدین گونه خواست آب رفته را بهجوی برگرداند و آبروی رفته را جبران کند. امام حسین(علیهالسلام) وقتی این جمله را از او شنید فرمود: باغ از آن تو باشد. این را گفت و برخاست رفت؛ «کان بین الحسین(علیهالسلام) وبین الولیدبن عقبة(عتبهظ) منازعةٌ فى ضیعةٍ فتناول الحسین(علیهالسلام) عمامة الولید عن رأسه وشدّها فى عنقه وهو یومئذٍ والٍ علی المدینة، فقال مروان: بالله ما رأیت کالیوم جرأة رجلٍ علی أمیره، فقال الولید: والله ما قلتَ هذا غضباً لى ولکنّک حسدتنى علی حلمى عنه، وإنّما کانت الضیعة له، فقال الحسین(علیهالسلام): ألضّیعة لک یا ولید وقام». (بحار، ج۴۴، ص۱۹۱).
مشابه این اتفاق برای خود مروان پیش آمد. مروان از روی کینهای که با اهل بیت(علیهمالسلام) داشت، روزی به امام حسین (علیه السلام) گفت: اگر افتخارتان به مادرتان فاطمه نمیبود شما بر ما چه فضیلتی داشتید؟ امام حسین(علیهالسلام) پرید و گلوی مروان را گرفت و فشرد خصوصیت آن حضرت این بود که اگر چیزی را به چنگ میگرفت، خیلی محکم میگرفت به نحوی که نجات دادن از دستش مشکل بود و عمامهٴ آن خبیث را طوری دور گردن او پیچید که بیهوش شد. امام حسین(علیهالسلام) رهایش کرد و سپس به جماعت قریش روکرد و فرمود: شما را به خدا قسم میدهم که اگر دیدید راستمیگویم، تصدیقم کنید. آیا بر روی زمین کسی را میشناسید که از من و برادرم در پیش رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) محبوبتر باشد؟ آیا غیر از من و برادرم کسی را میشناسید که پسر دختر پیامبر باشد؟ گفتند: نه. سپس فرمود: ملعون پسر معلونی غیر از این(مروان) نمیشناسم که تبعیدشدهٴ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. به خدا قسم در تمام عالم کسی پیدا نمیشود که ادعای اسلام کند و از این مرد و پدرش نسبت به خدا و پیامبر و اهل بیت دشمنی بیشتری داشته باشد…. (بحار، ج۴۴، ص۲۰۶).
[۴] . مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۵/
[۵] . مروان پسر حَکَمبن ابیالعاصبن اُمیة بود(بدین ترتیب پدر مروان یعنی «حَکَم» پسر عموی معاویه و عموی عثمان بوده است؛ چون ابیالعاص برادر عفّان «پدر عثمان» بود). در ماجرای فتح مکه، حکم به همراه ابوسفیان و سایر سران شرک، برای حفظ جان خود، مجبور به ایمان آوردن شد. روزی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حَکَم(پدر مروان) برخورد کرد و فرمود: «ویلٌ لامتى ممّا فى صلب هذا»؛ وای بر امت من از دست کسی که در صلب این مرد است(یعنی مروان). از آنجا که حَکَم، اسرار درونی خانهٴ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را استراق سمع میکرد و در مجالس و محافل بازگو مینمود، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از مدینه به طائف تبعید کرد حتی یک بار میخواست چشم او را از حدقه درآورد.(البته وجوه دیگری نیز برای تبعید او ذکر کردهاند). یک بار عایشه به مناسبتی به مروان گفت: «فأشهدُ أنّ رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) لعن أباک وأنت فى صُلْبه»؛ شهادت میدهم که تو در صلبپدرت بودی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را لعنت کرد. ابناثیر در اُسدالغابة میگوید: «تردیدی نیست در این که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن عفو و اغماضی که داشت، حَکَم را تبعیدو لعن کرد. معلوم میشود کارهای خلاف او چیز کوچکی نبود». حَکَم به همراه فرزند خود(مروان) دوران رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خلیفهٴ اول و دوم در همان طائف ماند ولی برادرزادهاش عثمان در زمان خلافت خود او را به مدینه برگرداند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) روزی با دیدن مروان فرمود: وای بر تو و وای بر امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از دست تو و از دست فرزندان تو؛ «ویل لک، وویل لاقمة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) منک ومن بنیک». در حملهٴ اعتراضآمیز مسلمانان به خانهٴ عثمان و قتل او، گردن مروان نیز آسیب دید و لذا تا آخر عمر به صورت گردنشکسته یا گردن کج باقی ماند. معاویه او را عامل مدینهقرار داد و سپس مکه و طائف را نیز ضمیمه کرد و در سال چهلوهشت او را عزل کرد. پس از کنارهگیری معاویةبنیزید(معاویهٴ دوم) از حکومت، مروان در منطقهٴ شام به خلافت رسید و سرانجام به دست زنهایش کشته شد.(رک: اسدالغابة، ج۲، ص۴۸، شمارهی۱۲۱۷، ترجمهٴ حکمبن ابیالعاص اموی؛ ج۵، ص۱۳۹، شمارهی۴۸۴۸، ترجمهٴ مروانبن حکم؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج ۶، ص۲۷۵، ذیلخطبهی۷۲).
مروان در جنگ جمل اسیر و سپس با شفاعت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) آزاد شد، پس از آزادی او آن دو بزرگوار خدمت پدرشان عرضه داشتند: مروان میخواهدبیعت کند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: مگر در مدینه بعد از قتلعثمان با من بیعت نکرد؟ احتیاجی به بیعتش ندارم، چون دست او دست نیرنگ یهوداست که اگر با دستش بیعت کند با پشتش خیانت میکند. او به اندازهای که سگپوزهٴ خود را با زبانش پاک میکند(نُه یا دهماه) حکومت خواهد کرد. او پدر چهار قوچ است و امت اسلام از او و پسرانش روزهای خونینی خواهند داشت. (نهجالبلاغه، خطبهی۷۳).
[۶] . بحار، ج۴۴، ص ۳۲۹/
[۷] . صحیفهٴ نور، ج ۱، ص۵۸۷/( پیام حضرت امام خمینی «رحمة الله» خطاب به ملت ایران به تاریخ ۱۴/۷/۵۷)
[۸] . کوثر، ج ۱، ص ۴۳۸/ به نقل از سخنرانی مرحوم حجةالاسلام سید احمد خمینی.
[۹] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۶۶/
[۱۰] . ارشاد، ج ۲، ص ۸۱/
[۱۱] . او فرزند علی بن ابیطالب(علیه السلام) است که، وقتی با اشعثبن قیس(لعنه الله) بحث می کند و اشعث آن حضرت را تهدید به ترور می کند، همین جمله را می فرماید: «أبالموت تُخوّفنى أو تُهدّدنى؟ فوالله ما اُبالى وقعتُ علی الموت أو وقع الموت علىّ»؛ آیا مرا از مرگ می ترسانی یا به آن تهدید می کنی؟ به خدا قسم باک ندارم که بر مرگ واقع شوم و با توجه، اراده و اختیار خویش به سوی آن بروم یا این که مرگ به طور ناگهانی به سراغ من آید. (بحار، ج۴۲، ص۲۳۳).
بین بریر و شمر مشاجره ای در شب عاشورا درگرفت و شمر ملعون، بریر را تهدید به مرگ کرد. بریر در جواب گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا قسم مرگ با پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پیش من از حیات و زندگی با شما عزیزتر است. به خدا قسم به شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمی رسد امتی که خون ذریه و اهل بیت او را ریخته باشد؛ «أبالموت تخوّفنى؟ والله إنّ الموت مع ابنرسول الله أحبّ الىّ من الحیاة معکم، و الله لانالتْ شفاعة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قوماً أراقوا دماءَ ذرّیته وأهل بیته». (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۵۱).
[۱۲] . همان، ص ۲۲۳/
[۱۳] . همان، ص ۲۳۴/
[۱۴] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۸۱/
[۱۵] . همان، ص ۱۹۲، ۱۹۱/
[۱۶] . تحفالعقول، ص ۲۴۱؛ مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۷ (با اندکی اختلاف).
[۱۷] . بحار، ج ۳۴، ص ۱۳۲/
حادثهٴ عظیم عاشورا مملوّ است از پایمردیها و حماسههایی که امام حسین(علیهالسلام) و اصحاب بزرگوار آن حضرتْ قهرمان آن بودهاند، لذا این بُعد از ابعاد آن حادثهٴ جاوید بیشتر از سایر ابعاد جلوه کرده و از برجستگی ویژهای برخوردار است، اکثر مردم، کربلا را از این دریچه مینگرند و آن را با این خصوصیت میشناسند. مجموع این پایمردیها و دلاوریها را میتوان به دو بخشِ حماسههای امام حسین(علیهالسلام) و حماسههای اصحاب و یاران تقسیم کرد.
در رابطه با حماسهٴ امام حسین(علیهالسلام) اکتفا میکنیم به نمادی از کلمات آن حضرت که در مجموعهٴ حرکت، از مدینه تا لحظات شهادت بیان فرمودهاند:
الف) برخورد حماسی با حاکم مدینه(ولیدبن عتبة بن ابیسفیان): بعد از مرگ معاویه، ولیدبنعتبه، امام حسین(علیهالسلام) را به استانداری مدینه اِحضار کرد و بیعت با یزید را به وی پیشنهاد نمود. امام(علیهالسلام) در این برخورد که سرفصل اینبخش از مبارزات حضرت است و قبل از انتشار رسمی خبر مرگ معاویه شروع شدبعد از ذکر فضایل و کمالات خود و تذکّر خصال زشت یزید فرمود: «مثلى لایبایع مثله»[۲]؛ مِثل من با مِثل یزید بیعت نمیکند. و در بعضی از نقلها آمده است که فرمود: از جدم شنیدم که فرمود: خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است، چگونه با چنین افرادی بیعت کنم؟؛ «لقد سمعتُ جدّى رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) یقول: إنّ الخلافة محرّمةٌ علی ولد أبىسفیان، وکیف اُبایع أهل بیتٍ قد قال فیهم رسولالله هذا؟»[۳].
ب) با مروان بن حکم: روز بعد، مروان در مقام نصیحت و خیرخواهی پیشنهاد بیعت با یزید را تکرار کرد. امام حسین(علیه السلام) با جدیت تمام و بدون کوچکترین عقبنشینی جواب داد: «إنّا لله وإنّا إلیه راجعون» وعلی الإسلام السلام إذا بلیت الأُمّة براعٍ مثْل یزیدٍ. یا مروان أترشدنى لبیعةِ یزیدٍ ویزید رجل فاسق؟ لقد قلتَ شططاً من القول وزللاً ولا ألومک فإنّک اللعین الّذى لعنک رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) وأنت فى صلب أبیک الحکم بن العاص ومن لعنه رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) فلا ینکر منه أن یدعو لبیعة یزید. إلیک عنّى یا عدوّ الله، فإنّا أهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)، ألحقّ فینا ینطق علی ألسنتنا…. »[۴]؛ اگر امت اسلامی به سرپرستی مثل یزید مبتلا شود با اسلام باید وداع کرد(یعنی با حاکمیت یزید اسلام خواهد مرد. لذا کلمه استرجاع را که هنگام شنیدن خبر مرگ کسی میگویند، باید بر زبان جاری کرد). ای مروان مرا ارشاد و راهنمایی به بیعت با یزید میکنی در حالی که او مرد فاسقی است؟ پراکندهگویی کردی و حرف نامربوطی زدی و من به خاطر این کلام سرزنشت نمیکنم چون تو همان ملعونی هستی که هنوز در صلب پدرت(حکم بن عاص) بودی و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تو را لعنت کرد. و کسی که مورد لعن رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت از او بعید نیست که به بیعت با یزید فرا بخواند. از من دور شو ای دشمن خدا، که مرا با تو سنخیتی نیست. چون من از اهل بیت رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) هستم، حق در میان ماست و از زبان ما جاری میشود….
این کلمات حیثیتسوز، گُرزی آتشین بود که بر فرق مروان فرود آمد و زبان را در کام او خشکاند. کسی جز امام حسین(علیهالسلام) جرأت نمیکرد با مروان،که والی مدینه و از مقربان دستگاه خلافت بود[۵]، این گونه سخن بگوید
وشرافت و آبروی او را برباد فنا دهد. این گونه سخن گفتن و موضعگیری در مقابلباطل نشان میدهد که صاحب این سخنان هرگز سرسازش با دشمن ندارد.
ج) در پاسخ محمّد حنفیه فرمود: «یا أخى والله لوْ لم یکن فى الدّنیا ملْجأ ولا مأوی لَما بایعتُ یزیدَبن معاویه»[۶]؛ برادر! به خدا قسم اگر در تمام دنیا هیچ پناهگاهی برایم نماند، دست بیعت به سوی پسر معاویه دراز نخواهم کرد. پیر سفرکرده ما، امام رضوان مقام(حشرهالله مع أجداده الطاهرین) شاگرد همین مکتب بود که پس از اخراج اجباری از عراق و ممانعت از ورود به کویت، فرمود:
پیش من مکان معینی مطرح نیست، عمل به تکلیف الهی مطرح است، مصالح عالیهٴ اسلام و مسلمین مطرح است[۷].
من هر کجا بروم حرفم را میزنم، من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهر دیگر سفر میکنم تا به دنیا اعلام کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای مظلومان را نشنوند…[۸].
د) خطبهٴ مکه: «خُطّ الموت علی وُلْد آدم مخطّ القلادة علی جید الفتاة وما أوْلهنى إلی أسلافى اشتیاق یعقوب إلی یوسف… »[۹]؛ مرگ برای انسان سرنوشت حتمی است و بر گردن او آویخته شده است چنانکه گردنبند بر گردن دختران آویخته میشود. آن قدر مشتاق دیدار نیاکانم هستم که یعقوب(علیه السلام) مشتاق دیدار یوسف(علیه السلام) بود….
ه) برخورد با حرّ: حرّ در برخورد با امام حسین(علیهالسلام) و انجام مأموریتخویش، آن حضرت را تهدید به جنگ کرد امام حسین(علیه السلام) برآشفتو فرمود: «أفبالموت تخوّفنى وهلْ یعدو بکم الخطْب أن تقتلونى؟»[۱۰]؛ مرابهمرگ تهدید میکنی؟ آیا غیر از کشتن من کار دیگری از دسستان برمیآید[۱۱].
و) در منزل شقوق: در این منزل مردی که از کوفه میآمد گزارشی از اوضاع نابسامان آنجا را به اطلاع امام حسین(علیهالسلام) رساند. آن حضرت چند بیت شعر خواندند که یکی از ابیات آن این است:
وإن تکن الأبدان للموت أنشأت ٭٭٭٭ فقتل امرء فی الله بالسیف فضل[۱۲]
اگر بدن برای مرگ و مردن آفریده شده پس کشته شدن آدمی با شمشیر در راه خدا بهتر است.
ز) منزل بیضه: «إنّ رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) قد قال فى حیاته: من رأی سلطاناً جائراً، مستحلاًّ لحرم الله، ناکثاً لعهْد الله، مخالفاً لسنة رسول الله یعمل فى عباد الله بالإثم والعدوان ثمّ لم یغیر بقوْل ولا فعْل کان حقیقاً علی الله أن یدْخله مدخله… »[۱۳]؛ پیامبرخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال میشمارد، عهد الهی را میشکند، با سنّت رسول خدا مخالفت میکند، مطابق میل خود و از روی گناه و عداوت در میان بندگان خدا عمل میکند سپس نسبتبه تغییر آن اقدام قولی یا عملی نکند، بر خداست که چنین کسیرادرجایگاه همان ظالم داخل کند…. آن گاه حضرت جنایات بنیامیه را برشمرد.
این جمله که بعضی آن را متن نامهٴ حضرت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) دانستهاند و بعضی سخنرانی امام، علاوه بر اینکه محلّ ایراد سخنرانی را نیز مختلف ذکر کردهاند نه تنها حکایت از روح سازشناپذیری و ارادهٴ جدی و عزم جزم آن حضرت میکند بلکه کاشف از آن است که آن حضرت تلاش میکرد تا آن روحیهٴ حماسی را به جامعه نیز منتقل کند.
ح) در کربلا: امام حسین(علیهالسلام) بعد از رسیدن به کربلا در خطبهای اوضاع زمانهٴ خود را تشریح کردند و در ضمن آن فرمودند: «لیرغب المؤمن فى لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّى لا أری الموت إلاّ سعادة والحیاة مع الظالمین إلاّ برماً»[۱۴]؛ اگر مؤمن در چنین شرایطی برای لقای پروردگارش رغبت و فداکاری کند سزاوار و شایسته است. من در چنین شرایطی مرگ را جز سعادت و حیات و زندگی با ستمکاران را جز ننگ و خواری نمیبینم.
ط) روز عاشورا و عدم قبول بیعت ذلیلانه: وقتی که در روز عاشورا پیشنهاد بیعت به آن حضرت میشد، کلماتی میفرمود که بعضی از آنها شعار امت اسلامی و شیعیان آن حضرت شد:
«والله لا اُعطیکم بیدى إعطاء الذلیل ولا أفرّ فرار العبید»؛ به خدا قسم نه دست ذلت برای بیعت با شما دراز میکنم و نه مانند بردگان فرار میکنم.
«موتٌ فى عزٍّ خیر من حیاةٍ فى ذلٍّ»؛ «مرگ باعزت ز عیش با مذلّت بهتر است».
ألموت خیر من رکوب العار ٭٭٭٭ والعار أولی من دخول النار[۱۵]
مردن بهتر از سوار شدن بر مرکب ننگ است. و پذیرفتن ننگ بهتر از داخل شدن در آتش خشم و غضب خداست. کنایه از این که لازمهٴ بیعت فقط ننگ و ذلّت دنیایی نیست، بلکه داخل شدن در آتش و خذلان اخروی را نیز به همراه دارد که قابل قیاس با ننگ دنیایی نیست.
«ألا وإنّ الدعىّ بن الدعىّ قد رکز بین اثنتین: بین السِّلّة والذّلّة وهیهات منّا الذّلّة یأبی الله لنا ذلک ورسوله والمؤمنون وحجورٌ طابت وطهُرتْ واُنوفٌ حمیةٌ ونفوسٌ أبیةٌ من أن نؤثر طاعة اللئام علی مَصارع الکرام ألا إنّى قد أعذرتُ وأنذرتُ،ألا إنّى زاحفٌ بهذه الاُسرة علی قلّة العدد وخذْلان النّاصر»[۱۶]؛ آگاه باشید این نابکار فرزند نابکار مرا بین دو چیز مخیر کرده است: بین شمشیر و بین بیعتذلیلانه. ما و ذلت؟ هرگز/ زیر بار ذلت رفتن برای ما را نه خدا میپسندد، نه رسول او و نه دامنهای پاکی که ما را پرورانده است و نه بزرگان باغیرت و نفسهأباشرافت.(هیچ کدام از اینها روانمیدارند که) ما اطاعت پستفطرتان رابر قتلکریمانه ترجیح دهیم. من با این اتمام حجّتهای خود قطع عذر کردهام.آگاهباشید که با همین گروه اندک خانوادگیام میجنگم ولی بیعت ذلیلانه رانمیپذیرم هر چند کسانی که وعدهٴ یاریم داده بودند، دست از یاریم کشیدند.
تذکر: اشاره حضرت به «دامنهای پاک» شاید کنایه از این باشد که ذلتپذیری کار انسانهای پست و لئیم است: «هیهات، هیهات لا یدفع الضَّیم الذّلیل»[۱۷]. اما انسانهای پاکباخته هرگز زیر بار ذلت نمیروند.
پاورقی
[۱] . حماسه و عرفان، خلاصه صفحات ۲۶۱-۲۶۹
[۲] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵/
[۳] . همان، ص ۳۱۲/ جالب این است که در زمانی که همین ولیدبن عتبةبن ابیسفیان(یعنی برادرزادهٴ معاویه) والی مدینه بود، بین او و امام حسین(علیهالسلام) بر سر باغی نزاعی درگرفت، امام حسین(علیهالسلام) عمامهٴ ولید را گرفت و به گردن او پیچید و ولید جرأت نکرد چیزی بگوید. مروان که شاهد صحنه بود، گفت: به خدا قسم ندیدم کسی بر امیر و حاکم خود این گونه جرأت و جسارت داشته باشد. ولید(که گویا با این کلام مروان احساس حقارت و سرشکستگی میکرد) گفت: این کلام را برای کمک و ترحّم به من نگفتی، بلکه به خاطر حسادتی که از خویشتنداری من در برابر حسین، ورزیدی گفتی. حقیقت این است که باغ از آن اوست(بنابراین، او حق داشت چنین کند). بدین گونه خواست آب رفته را بهجوی برگرداند و آبروی رفته را جبران کند. امام حسین(علیهالسلام) وقتی این جمله را از او شنید فرمود: باغ از آن تو باشد. این را گفت و برخاست رفت؛ «کان بین الحسین(علیهالسلام) وبین الولیدبن عقبة(عتبهظ) منازعةٌ فى ضیعةٍ فتناول الحسین(علیهالسلام) عمامة الولید عن رأسه وشدّها فى عنقه وهو یومئذٍ والٍ علی المدینة، فقال مروان: بالله ما رأیت کالیوم جرأة رجلٍ علی أمیره، فقال الولید: والله ما قلتَ هذا غضباً لى ولکنّک حسدتنى علی حلمى عنه، وإنّما کانت الضیعة له، فقال الحسین(علیهالسلام): ألضّیعة لک یا ولید وقام». (بحار، ج۴۴، ص۱۹۱).
مشابه این اتفاق برای خود مروان پیش آمد. مروان از روی کینهای که با اهل بیت(علیهمالسلام) داشت، روزی به امام حسین (علیه السلام) گفت: اگر افتخارتان به مادرتان فاطمه نمیبود شما بر ما چه فضیلتی داشتید؟ امام حسین(علیهالسلام) پرید و گلوی مروان را گرفت و فشرد خصوصیت آن حضرت این بود که اگر چیزی را به چنگ میگرفت، خیلی محکم میگرفت به نحوی که نجات دادن از دستش مشکل بود و عمامهٴ آن خبیث را طوری دور گردن او پیچید که بیهوش شد. امام حسین(علیهالسلام) رهایش کرد و سپس به جماعت قریش روکرد و فرمود: شما را به خدا قسم میدهم که اگر دیدید راستمیگویم، تصدیقم کنید. آیا بر روی زمین کسی را میشناسید که از من و برادرم در پیش رسولخدا(صلی الله علیه و آله و سلم) محبوبتر باشد؟ آیا غیر از من و برادرم کسی را میشناسید که پسر دختر پیامبر باشد؟ گفتند: نه. سپس فرمود: ملعون پسر معلونی غیر از این(مروان) نمیشناسم که تبعیدشدهٴ رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) باشد. به خدا قسم در تمام عالم کسی پیدا نمیشود که ادعای اسلام کند و از این مرد و پدرش نسبت به خدا و پیامبر و اهل بیت دشمنی بیشتری داشته باشد…. (بحار، ج۴۴، ص۲۰۶).
[۴] . مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۵/
[۵] . مروان پسر حَکَمبن ابیالعاصبن اُمیة بود(بدین ترتیب پدر مروان یعنی «حَکَم» پسر عموی معاویه و عموی عثمان بوده است؛ چون ابیالعاص برادر عفّان «پدر عثمان» بود). در ماجرای فتح مکه، حکم به همراه ابوسفیان و سایر سران شرک، برای حفظ جان خود، مجبور به ایمان آوردن شد. روزی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با حَکَم(پدر مروان) برخورد کرد و فرمود: «ویلٌ لامتى ممّا فى صلب هذا»؛ وای بر امت من از دست کسی که در صلب این مرد است(یعنی مروان). از آنجا که حَکَم، اسرار درونی خانهٴ رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را استراق سمع میکرد و در مجالس و محافل بازگو مینمود، حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) او را از مدینه به طائف تبعید کرد حتی یک بار میخواست چشم او را از حدقه درآورد.(البته وجوه دیگری نیز برای تبعید او ذکر کردهاند). یک بار عایشه به مناسبتی به مروان گفت: «فأشهدُ أنّ رسولالله(صلی الله علیه و آله و سلم) لعن أباک وأنت فى صُلْبه»؛ شهادت میدهم که تو در صلبپدرت بودی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) او را لعنت کرد. ابناثیر در اُسدالغابة میگوید: «تردیدی نیست در این که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با آن عفو و اغماضی که داشت، حَکَم را تبعیدو لعن کرد. معلوم میشود کارهای خلاف او چیز کوچکی نبود». حَکَم به همراه فرزند خود(مروان) دوران رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و خلیفهٴ اول و دوم در همان طائف ماند ولی برادرزادهاش عثمان در زمان خلافت خود او را به مدینه برگرداند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) روزی با دیدن مروان فرمود: وای بر تو و وای بر امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) از دست تو و از دست فرزندان تو؛ «ویل لک، وویل لاقمة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) منک ومن بنیک». در حملهٴ اعتراضآمیز مسلمانان به خانهٴ عثمان و قتل او، گردن مروان نیز آسیب دید و لذا تا آخر عمر به صورت گردنشکسته یا گردن کج باقی ماند. معاویه او را عامل مدینهقرار داد و سپس مکه و طائف را نیز ضمیمه کرد و در سال چهلوهشت او را عزل کرد. پس از کنارهگیری معاویةبنیزید(معاویهٴ دوم) از حکومت، مروان در منطقهٴ شام به خلافت رسید و سرانجام به دست زنهایش کشته شد.(رک: اسدالغابة، ج۲، ص۴۸، شمارهی۱۲۱۷، ترجمهٴ حکمبن ابیالعاص اموی؛ ج۵، ص۱۳۹، شمارهی۴۸۴۸، ترجمهٴ مروانبن حکم؛ شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج ۶، ص۲۷۵، ذیلخطبهی۷۲).
مروان در جنگ جمل اسیر و سپس با شفاعت امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) آزاد شد، پس از آزادی او آن دو بزرگوار خدمت پدرشان عرضه داشتند: مروان میخواهدبیعت کند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: مگر در مدینه بعد از قتلعثمان با من بیعت نکرد؟ احتیاجی به بیعتش ندارم، چون دست او دست نیرنگ یهوداست که اگر با دستش بیعت کند با پشتش خیانت میکند. او به اندازهای که سگپوزهٴ خود را با زبانش پاک میکند(نُه یا دهماه) حکومت خواهد کرد. او پدر چهار قوچ است و امت اسلام از او و پسرانش روزهای خونینی خواهند داشت. (نهجالبلاغه، خطبهی۷۳).
[۶] . بحار، ج۴۴، ص ۳۲۹/
[۷] . صحیفهٴ نور، ج ۱، ص۵۸۷/( پیام حضرت امام خمینی «رحمة الله» خطاب به ملت ایران به تاریخ ۱۴/۷/۵۷)
[۸] . کوثر، ج ۱، ص ۴۳۸/ به نقل از سخنرانی مرحوم حجةالاسلام سید احمد خمینی.
[۹] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۶۶/
[۱۰] . ارشاد، ج ۲، ص ۸۱/
[۱۱] . او فرزند علی بن ابیطالب(علیه السلام) است که، وقتی با اشعثبن قیس(لعنه الله) بحث می کند و اشعث آن حضرت را تهدید به ترور می کند، همین جمله را می فرماید: «أبالموت تُخوّفنى أو تُهدّدنى؟ فوالله ما اُبالى وقعتُ علی الموت أو وقع الموت علىّ»؛ آیا مرا از مرگ می ترسانی یا به آن تهدید می کنی؟ به خدا قسم باک ندارم که بر مرگ واقع شوم و با توجه، اراده و اختیار خویش به سوی آن بروم یا این که مرگ به طور ناگهانی به سراغ من آید. (بحار، ج۴۲، ص۲۳۳).
بین بریر و شمر مشاجره ای در شب عاشورا درگرفت و شمر ملعون، بریر را تهدید به مرگ کرد. بریر در جواب گفت: آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ به خدا قسم مرگ با پسر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) پیش من از حیات و زندگی با شما عزیزتر است. به خدا قسم به شفاعت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمی رسد امتی که خون ذریه و اهل بیت او را ریخته باشد؛ «أبالموت تخوّفنى؟ والله إنّ الموت مع ابنرسول الله أحبّ الىّ من الحیاة معکم، و الله لانالتْ شفاعة محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) قوماً أراقوا دماءَ ذرّیته وأهل بیته». (مقتل خوارزمی، ج۱، ص۲۵۱).
[۱۲] . همان، ص ۲۲۳/
[۱۳] . همان، ص ۲۳۴/
[۱۴] . بحار، ج ۴۴، ص ۳۸۱/
[۱۵] . همان، ص ۱۹۲، ۱۹۱/
[۱۶] . تحفالعقول، ص ۲۴۱؛ مقتل خوارزمی، ج ۲، ص ۷ (با اندکی اختلاف).
[۱۷] . بحار، ج ۳۴، ص ۱۳۲/