چکیده

در مقاله «نبوت در دین های یهود و مسیحیت» نویسندگان ادعا کرده اند که بر مبنای روش «پدیدارشناسی دین» مقاله را تدوین کرده اند، اما نگارنده این سطور این ادعا را نقد کرده، بر این باور است که این مقاله نوعی گردآوری داده های تاریخی جریان نبوت در یهودیت و مسیحیت است بدون اینکه با تفسیر پدیدارشناسانه همراه باشد. نگارنده ضرورت می داند مطالعه پدیدارشناختی موضوع مذکور را به اجمال نشان دهد:برای تبیین بهتر حیث التفاتی جریان نبوت در یهودیت، مسیحیت و اسلام، این دوره از تاریخ ادیان باید به عنوان یک حلقه فکری در فرایند تفکر بشر در تاریخ بررسی شود.

متن

 تاریخ ادیان از حیث مرکز معنا (مرکز و شکل ساختار قدسی) به سه دوره کلی ابتدایی، اعتدالی و افراطی سکولار تقسیم می شود:1. دوره ابتدایی: برای انسان های ابتدایی از یک طرف طبیعت به طور کلی مرموز و مقدس بود و در نتیجه تمام اجزاء و پدیده های طبیعت نظیر آسمان، زمین، ماه، خورشید، سنگ، آب، آتش، رود و ... به عنوان مظهر نیروهای فوق انسانی و خدایان پرستش می شد. از طرف دیگر انسان ابتدایی از حیث اجتماعی قبیله محور بود و هنوز بشر با پدیده ای به نام «جامعه» آشنا نشده بود. به همین دلیل به کارگیری اصطلاح «جامعه ابتدایی» از حیث فلسفی درست به نظر نمی رسد و از طرف دیگر بشر از تاریخ و زمان به شدت هراس داشت و آن را فاقد حقیقت و معنا می پنداشت. از این رو انسان های ابتدایی دائماً از طریق جشن ها و آیین های مذهبی به زمان قدسی که در اول تاریخ اتفاق افتاده بود باز می گشتند. بدین ترتیب تاریخ برای انسان های ابتدایی شکل دوری داشت و آنها از تاریخ خطی و تکاملی به شدت گریزان بودند 2. دوره اعتدالی: در این دوره مرکز معنای انسان (مرکز و شکل ساختار قدسی) عوض می شود. این تحول مرکز معنا و ترسیم ساختار قدسی جدید با جریانی به نام «نبوت» صورت پذیرفت. پیامبران از یک طرف مرز بین مقدس و نامقدس را در عرصه طبیعت تفکیک و مشخص کردند و مقدس را تحت عنوان خداوند منزه و متعالی از طبیعت مطرح کردند و در نتیجه طبیعت فقط در برخی موارد ابزار عمل خداوند قرار گرفت. این رویکرد جدید پیامبران در عرصه طبیعت سبب شد که تا حدودی ترس انسان از مرموزیت و هیبتناکی طبیعت زدوده شود و در نتیجه امکان و آزادی عمل و فعالیت در بستر طبیعت برای انسان با توجه به اوامر خداوند پدید آید. از طرف دیگر پیامبران در عین عدم نفی قبیله گرایی، انسان ها را به مرکز معنای جدیدی به نام «جامعه» دعوت کردند. در یهودیت موسی بنی اسراییل را از عرصه نامقدس و بردگی در مصر به سوی ایجاد یک جامعه قدرتمند دعوت کرد تا آنها بتوانند به عزت، معنا و کمال دست یابند، و همین طور پیامبران بعدی بر تشریح ابعاد این «جامعه» همت گماشتند. جامعه مورد نظر پیامبران در عین حال جامعه تاریخمند و تکاملی بود و بشر با ورود به عرصه جامعه با مفهوم تاریخ نیز آشنا می شد. در این میان ایده «معاد» نقش مهمی در پذیرش مفهوم تاریخ در نزد انسان ها بازی کرد؛ به طوری که انسان ها اطمینان یافتند که بهشتی که در دوره ابتدایی در اول تاریخ جست و جو می کردند، این بار پس از ورود آنها به تاریخ و کسب کمالات انسانی در آخر تاریخ حاصل خواهد شد. بدین ترتیب تاریخ چون دارای کاربردی معادی شد، برای بشر دوره دوم پذیرفتنی و قابل تحمل گردید. در یهودیت به اندازه ای که پیش گویی های پیامبران با وقوع حوادث ناگوار به واقعیت می پیوست، وقایع تاریخ مفهوم قدسی به خود می گرفتند و اندک اندک این باور برای بشر دوره دوم حاصل می شد که حوادث تاریخی و رنج ها و کیفرها از مشیت الهی صادر می گردند. به تعبیر دیگر برخلاف انسان دوره اول که اثری از خداوند در عرصه تاریخ نمی دید، انسان دوره دوم بر این باور شد که در تاریخ، خداوند به اعتبار افعال و صفات خود حضور و سریان دارد و آنها به اندازه پیروی از اوامر خداوند در متن جامعه و تاریخ به معنا، تقدس و کمال دست می یابند. برای یهودیان تاریخ صحنه عمل خداوند و عکس العمل یهودیان بود و «ارض موعود» تجلی صفت قدرت یهوه تلقی می گردید.این تحول مرکز معنا در مسیحیت و اسلام نیز ادامه یافت؛ به طوری که این پدیده اساسی در مسیحیت که «خداوند به شکل پسر وارد تاریخ شد» در واقع به معنای اعلام حضور و سریان خداوند در متن جامعه و تاریخ و آشتی و انس انسان با تاریخ به عنوان مرکز حضور امر قدسی است. مسیحیان بر این باورند که خداوند به اعتبار ذات و جسم خود به شکل پسر وارد تاریخ شد و به شکل روح القدس در آن حضور و سریان دارد، ولی مسلمانان معتقدند خداوند به اعتبار صفات و افعال خود در آن حضور و سریان دارد. برای مثال صفت علم مطلق خداوند در سطح جامعه و تاریخ حضور و سریان دارد و انسان ها صرفاً در حوزه جامعه و تاریخ می توانند با کسب علم ولو به صورت نسبی به سوی علم مطلق و بالمآل معنا، تقدس و کمال حرکت کنند.بدین ترتیب می توان از حیث روش پدیدارشناسی دین جریان نبوت را این گونه تفسیر کرد که مرکز معنا و ساختار قدسی انسان را از یک طرف از قبیله و اول تاریخ به جامعه و تاریخ منتقل کرد و از طرف دیگر با تفکیک مقدس از طبیعت، آن را به صورت خداوند متعال در رأس اعمال انسان در متن جامعه و تاریخ مطرح کرد .اما نکته مهمی که قابل توجه است مقاومت انسان در برابر این تحول مرکز معنا از قبیله و اول تاریخ به جامعه و تاریخ است. تاریخ ادیان و حیانی در واقع کشاکش بین این دو حوزه معنا است. از یک طرف جریان نبوت با سرسختی و ایمان هرچه تمام تر انسان ها را به سوی حرکت تکاملی در متن جامعه و تاریخ با توجه به اوامر خداوند دعوت می کرد و از طرف دیگر تفکر اولیه انسان ها در برابر این جریان به شدت مقاومت می کرد. در یهودیت بنی اسراییل به محض خروج از مصر به کارشکنی و بازگشت به پرستش خدایان اولیه و مظاهر طبیعت (بعل پرستی) پرداختند و از این رو درگیری ها و کشاکش آنها با موسی و پیامبران بعدی در طول تاریخ یهود ادامه یافت و حوادثی نظیر اسارت بابلی به سختی توانست آنها را با تفکر معاد و در نتیجه ورود به عرصه جامعه و تاریخ انس و الفت دهد. با ظهور مسیحیت جریان های مقاوم سرسخت تری به عرصه ظهور رسیدند. یکی از مهم ترین آنها آیین گنوسی بود که به شدت در برابر ایده تاریخ گرایانه مسیحیت ایستاد. تفکر گنوسی از منظر پدیدارشناسی در تاریخ اندیشه بشر حلقه فکری قابل توجهی است. پیروان این مکتب از یک طرف در واقعی بودن ظهور مسیح در تاریخ تردید کردند و از طرف دیگر با طرح ایده گرفتاری روح در دنیایی که «اهریمنان آن را آفریده بودند» به دنبال نجات روح از این جهان و ترک دنیا (در مفهوم ترک جامعه و تاریخ) برآمدند. این جریان به کلی یک جریان بازگشت به اول تاریخ است. البته این جریان خاص مسیحیت نبود، بلکه در یهودیت و اسلام نیز به شکل عرفان مبتنی بر ترک دنیا، کمال و معنای انسان را در بازگشت او به اول تاریخ (عالم عدم) مطرح کرد در فرهنگ اسلامی غیر از گنوسی گری جریان های دیگری نظیر قبیله گرایی در حکومت، فرقه گرایی در دین و مهم تر از همه فلسفه اسلامی ـ که حقیقت را صرفاً در ماوراء جست و جو می کرد و به حضور و سریان آن در تاریخ توجه نداشت و از این رو به طرح فلسفه تاریخ در بین مسلمانان منجر نشد و در نتیجه ارتباط بین فلسفه و علوم تاریخی دیگر از هم گسسته شد ـ نهایتاً جریان تاریخ گرا و جامعه گرای دین اسلام را به انحطاط راندند .3. دوران افراطی سکولار: در این دوره که از رنسانس به بعد در کشورهای غربی شروع شده است، با اینکه جامعه و تاریخ به طور رسمی به عنوان مرکز معنا برای انسان غربی پذیرفته شد و از این حیث دوران مدرن غربی کاملاً بر شانه ادیان وحیانی ایستاده است، اما در برابر این مسئولیت سنگین، انسان به ناچار ارتباط این مراتب وجودی را با مراتب بالاتر و قدسی وجود قطع کرد و در نتیجه ایده دینی پیامبران صورت دنیوی محض به خود گرفت و این امر به نوبه خود سبب اضطراب روحی انسان مدرن شده است. از این رو می توان گفت که بازگشت به پیام پیامبران یعنی حرکت تکاملی در متن جامعه و تاریخ با توجه به اوامر خداوند، راه حل اصلی برای نجات بشر از بن بست حاضر و درک فلسفه وجودی او در این عالم است.

تبلیغات